این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
خیلی سعی میکنم چیزی از قلم نیفتاده و همه چیز رو که با دیدن تصاویر شما به ذهنم خطور میکنه رو عنوان کنم …
همین اول فیلم به قدری با دیدن مناظر چندثانیه اول مبهوت شدم که از خودم پرسیدم، چی باعث میشه با دیدن ثانیه به ثانیهی مناظر این فایل اینقدر مشعوف و شادمان بشم؛ درصورتی که با دیدن فیلم مناظر مکانهای دیگه در پیجهای دیگه، حتی اگر لوکیشن خیلی خاصی باشه لذت خاصی رو تجربه نکنم؟!
با این سوال شروع به دیدن این فایل کردم و طولی نکشید که فهمیدم … .
1. انگار زیبایی فقط صرف درخت و آسمون نیست، بلکه اون انرژی که فیلمبردار داره و انرژی افرادی که اونجا حضور دارن بر انرژی اون مطقه تاثیر میذاره؛ چراکه شاید اینقدر که از دیدن مناظر پرادایس از دوربین شما و زاویه نگاه شما حیرتزده میشم، از دیدن سایر مناظر در پیجهای مختلف حیرتزده نشم!
2. با خودم گفتم چی باعث میشه این منظره و این نگاه شما و این فیلم برای من اینقدر جذاب باشه؟! دیدم به راحتی میتونم تصور کنم که چقدر میتونه لذتبخش باشه وقتی هروز روی بهبود افکارت کار کنی و هروز احساس بهتری از روز قبل تجربه کنی و با این احساس خوب افزاینده، هروز که چشماتو باز میکنی یک منظره متفاوتی از روز قبل ببینی، انگار خدا هروز منظره رو یه جور برات نقاشی کنه! مگه میشه در چنین حالا ذهنی و احساسی سیر کرد و از چنین منظرهای لذت نبرد؟!
شاید دلیل اینکه از دیدن مناظر سایر پیجها چندان لذت نمیبرم همین باشه که من نمیتونم بپذیرم حال وجودی من صرفا با دیدن یک منظره خاص (حالا هرچقدرم مشهور باشه) احساسم دگرگون بشه و اصلا برام منطقی نیست؛ چراکه من آموختم اصلیترین و مهمترین راه برای تغییر احساسات و عواطف به صورت بنیادین و طبیعی اینه که افکارم رو هروز نسبت به مسائل و اتفاقات و رویدادها بهبود بدم، اینجاست که به صورت طبیعی عواطف حاصل از افکارم به صورت بنیادین و ریشهای بهبود پیدا میکنه؛ حالا با چنین رویکردی من در هر منظره و لوکیشینی که باشم خدارو احساس میکنم، با سلول به سلول وجودم!
همینه که من از دیدن مناظر دوربین شما به شدت مشعوف میشم و حس خاصی نسبت به دیدن پیجهای طبیعتگردی بدون تغییر افکار و عواطف درونیم ندارم!
3. شادی! بحث امروز رو استاد با شادی شروع کردن … استادی که به من آموختن حتی کلید عواطف و احساسات من در افکار و باورهای من قرار داره و برای تجربهی شادی و خوشبختی و خوشحالی، لازم نیست در بیرون از خودم دنبالش باشم و مثل عموم مردم شادی رو تعریف کنم!
با آموزشهای شما استاد، اصلا تعریف من از شادی و خوشحالی به صورت ریشهای تغییر کرد؛ بهصورتی که شادی برای من اون لحظاتی هست که ذهنم با افکار متعالی تنظیم شده باشه، افکاری الهی که لاجرم در همون لحظه، سریعتر از هرنوع دارو یا مادهی شادیآور شناخته شده، منو به اوج خوشحالی از درون میرسونه.
بله، خوشحالی و شادی که ازش صحبت میکنم، از درون خودم شروع میشه و اثراتش به دنیای بیرون از خودم منتشر میشه؛ درواقع به جای اینکا در دنیای بیرونی به دنبال پر کردن خودم از شادیهای ظاهری باشم، خودم با افکار شادیبخشم مولد شادی میشم و نهتنها ظرفم رو پرنگهمیداره، بلکه سرریز میشه به بیرون و آدما و افرادی که در مدار تجربهی این شادی باشن.
در چنین حالتی، کاملا بدیهی و طببعی به نظر میرسه که هرجا باشی، زیبایی بیشتری ببینی و لذت ببری، طبیعیه که بدون این احساس، صرفا با حضور در یک منطقهی گردشگری لذت خاصی رو تجربه نکنم.
بله شاید به همین خاطره که من، اینقدر که از دیدن فایلهای استاد لذت میبرم از دیدن تصاویر مناظر دیگه در پیج.های دیگه لذت نبرم! چون اصل شادی و لذت چیز دیگست و زیبایی که با افکار خوب و حال خوب دائمی میبینی و ضبط میکنی و به دیگران نشون میدی چیز دیگست!
4. بحث قدرت ندادن به عوامل خارجی شد …
استاد همیشه دوست داشتم یه جا در فرصت مناسب بهتون بگم که یکی از اساسیترین چیزایی که از شما یادگرفتم این بودش که وقتی به یه شرایط سختی برمیخورم، دیگه مثل عموم مردم به دنبال مقصر نگردم!
این تغییر یکی از بزرگترین تحولات اساسی شخصیت من شد و خودش به تنهایی باعث شد که در حل کردن مسائل کلی جلوبیفتم، در عین حال که درس میگیرم از اون مسئله!
چون خیلی فرق میکنه وقتی به مسئلهای برمیخوری، بلافاصله دیگران رو مقصر بدونی و به دنبال پیدا کردن مقصر باشی و آخرش با عصبانیت و حال بد تموم بشه؛ یا اینکه بگی حتی اگر فلان اتفاق افتاد حاصل افکار و فرکانسهای افکار من بوده و این خودم بودم که ناآگاهانه اینو دعوت کردم، ضمن آگاهی به این موضوع که ما در یک جهان دوقطبی زندگی میکنیم که هیچ موقع صفر یا صر نیست.
ینی میخوام بگم همین مسئلهی بحث شرک اینقدر در زندگی و موقعیتهای مختلف کمکم کرده که همیشه دوست داشتم بابت همین مسئله به صورت جدا ازتون تشکر کنم.
وقتی دقت میکنم حتی همین موضوع باعث موفقیت تحصیلی من شد و نهتنها نتایج بسیار خوبی نسبت به سایرین گرفتم، بلکه از روز به روز مسیرم لذت میبردم، حتی روزایی که از صبح تا غروب سر کلاس بودیم؛ در صورتی که سایرین مدام در حال مقصر دونستن دیگران و شکوه و گلایه بودن. ببینید فهم همین نکتهی بهظاهر کوچیک چه تغییرات بزرگی رو در عمل میتونه منجر بشه!
5. استاد در مورد داستان سختگیری و … خانواده که صحبت کردین، به نظرم حتی همین موضوع هم دقیقا اشاره داره به این موضوه که چقدر دیگران رو مقصر زندگیمون میدونیم؛ تا جایی که باعث شده فرزندان همیشه از پدر و مادر ناراضی باشن، به قول شما چه سختگیر و چه راحتگیر فرقی نداره؛ چون عموم مردم عادت دارن به اینکه دیگران رو عامل و مقصر بدبختیاشون میدونن.
مجددا فهم همین موضوع مهم بود که باعث شد از روزی که درک کردم کسی مقصر زندگی من نیست، با خانوادم در صلح قرار گرفتم و سعی کردم اگرم تضادی پیش اومد، اونو به عنوان یک درس زندگی یادبگیرم که برای زندگی شخصی خودم تکرارش نکنم.
ببینید همین موضوع چقدر در جوانب مختلف زندگی میتونه تاثیرگذار باشه!
6. استاد شما چه زیبا از عواقب مشرک بودن صحبت کردین که …
وقتی قدرت رو عوانل بیرونی میدیم و مقصر مشکلاتمون رو دیگران میدونیم، چهطوری میخوایم تغییر بدیم شرایطمون رو؟!
فرض مثال کسی دوست داره شاد زندکی کنه و از طرفی بهش گفتن تو ژنتیکی نمیتونه شاد باشی؛ اون وقت چاره چیه؟ تکلیف چیه؟ چیکار باید بکنه جز غصه و اندوه خوردن؟ اصلا با این باور مگه کاری میتونه بکنه؟!
حالا همین حالت رو نه فقط برای شادی، بلکه برای سایر جوانب زندگی درنظر بگیرید که چهطوری باعث میشه دریچه امیدت به تغییر زندگیت بسته بشه و چه غم و اندوه حال بدی رو به دنبال خواهد داشت! تعجبی نداره چرا آمار افسردگی در قشر جوان جوامع روز به روز در حال بیشتر شدنه و این مسئلهرو حتی در بین دوست و نزدیکان خودمون هم میبینیم؛ چون همه باور کردن عامل بدبختیا دیگرانه و هیچ راهی برای بهبود در خودشون نمیبینن!
مجددا ببنیند همین باور به ظاهر ساده چه تغییرات بزرگی رو میتونه به وجود بیاره!