توحید عملی | قسمت 8

 این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموخته‌اید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:

سوال:

با توجه به صحبت‌های استاد، در قسمت کامنت‌های این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

به این فکر کنید که:

به محض اینکه اوضاع  کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود،  قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

همچنین توضیح دهید:

وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

 

با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم

برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی‌، کلیک کنید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 1

کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8
    395MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 8
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «افروز» در این صفحه: 1
  1. -
    افروز گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    سلام استاد عزیز

    بله همینطوره..این تفکر ژنتیک و قدرت های بیرونی ک زندگی ما را کنترل میکنن در لایه های پنهان ذهن اکثر ماها وجود داره

    من خودم یکی از اون آدما هستم ک اصلا اولین بار با برخوردن ب همچین مشکلی به سمت فایل های شما هدایت شدم..برای من همیشه وحشتناک ترین چیز وجود دنیای بی خدا بود..و یا اینکه قدرت غیر از خداوند در اختیار نیروهای دیگر هم باشد..شب ها لز ترس نمیتوانستم بخوابم..همیشه حس میکردم یک حضوری در اتاق وجود دارد..موجودات نامرئی مثل اجنه..ک ممکن است بلایی سرم بیاورند ..با خودم میگفتم فوقش میمیری دیگر..ولی من میگفتم بدترین چیز برای من این است ک از شدت ترس دیگر نتوانم با آرامش زندگی کنم..اگر یکبار من را لمس کنند یا ببینمشون حتی اگر بلایی هم سرم نیاورند از آنموقع تا آخر عمر با ترس زندگی خواهم کرد..این فشار در من انقدر زیاد بود و البته کمی هنوزم هست چون همانطور ک گفتین پاشنه های آشیل فقط کمی بهتر می شوند ..این فشار انقدر زیاد بود که همیشه بر ق ها را روشن میگذاشتم ..اصلا نمیتوانستم دست و پایم را از پتو بیرون بگذارم میترسیدم لمسش کنند هرچند خیلی خنده دار است..مثلا پتو چی هستش ک بتونه از آدم محافظت کنه..ولی متاسفانه مغز من نمیفهمید..یا زیر دوش وقتی چشمامو کفی میکردم سریع میشستم فکر میکردم الان یه چی ظاهر میشه..یا مثلا چراغ چی هستش ک بتونه اون موجودو محو کنه آخه که اگر خاموش کنی میاد و روشن کنی میره..چه شب هااا ک قرانو میذاشتم کنارم و باز هم نمیتونستم بخابم..انقدر می موندم و این نور چراغ میخاست مغزمو سوراخ کنه..و خیلی وقتا روز میشد و نور روز ب من آرامش میداد و میتونیتم بخوابم..یا تلوزیونو روشن میذاشتم و چ عذابی میکشیدم تا بتونم یه خواب هرچند ناراحت و با عذاب و پر از کابوس داشته باشم..حتی هرگز نمیتونستم در یک خانه ای ک هیچ کس درش نیست بخوابم یا با آرامش بمانم حتی در روز..حتی در خانه ی خودمان ک پدر و مادرم بودند..اگر در اتاقشون باز بود میتوانستم بخابم و آرامش داشتم ولی اگر بسته بود آن خانه مثل جایی برایم بود ک کسی توش نیست..خلاصه همیشه خیلی عذاب میکشیدم تا اینکه این رنج در زمان کنکور به اوج خودش رسید و من دیدم ک با این اوضاع من اگر شب درست نخوابم چطور فردا بتونم درس هایم رو بخونم..خلاصه یک شب با غصه و التماس فراوان با خداوند صحبت کردم و گفتم ک دنیای بی تو برای من ترسناک ترین چیزه و من نیاز دارم بدونم ک همه چیز دست توست و تا زمانی ک من در مسیر راستی و درستی قدم بر میدارم و تا وقتی ک ب تو فکر میکنم و تو رو پناه خودم میدونم هیچ عامل بیرونی دیگه ای هیچ قدرتی نداره..و در اوج ناراحتی گفتم بذار تا در یوتیوب راجع ب ایمان سرچ کنم..ابتدا یکسری کلیپ ها رو نگاه کردم..همینطور ک پیش میرفتم با یک کشیش آشنا شدم ک حرف هایش ب دلم نشست..چندتا کلیپ از او دیدم و به یک باره یک کلیپ از شما ب چشمم خورد و بازش کردم..به دلم نشست و باز هم چندتا کلیپ دیگر از شما دیدم و به جد ب شما میگم که اون صحبت هارو هیچ وقت نشنیده بودم و تا ب حال از اون نقطه نظر ب این قضایا نگاه نکرده بودم..کم کم قلبم آروم شد و حس کردم ک این هدایتی از طرف پروردگار بود..بعد از این قضیه کلیپ های شما رو حتی در طی مسیرم از این شهر ب اون شهر و در مسیر کلاس های کنکور گوش میکردم و ایمانم ب خدا بیشتر میشد و حال دلم هم همزمان بهتر میشد..و دیگر شما رو رها نکردم

    الان خیلی بهترم ولی خب چون این مشکل از سه چهار سالگی با من بوده هنوز کامل برطرف نشده و به صورت خفیف همچنان با من هست ولی من میدانم که تنها راه حلش همین قوت بخشیدن و تکرار توحید و شناسایی و دوری از شرک های پنهان است.

    و در آخر خب من مشاور تغذیه هستم..بله توجیه اکثر مراجعین چاق ک باهاشون برخورد داشتم این بوده ک ما ژنتیکمون اینجور هستش و این قضیه انگیزه ی حرکت ب سمت خواسته شون رو ازشون میگیره و اونهارو مایوس میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: