این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
سلام سلام
امیدوارم حال همگی خوب خوب باشه
چه هوایی
چه ابرهایی
چه منظره خوشگل و جذابی
اصلا ساعت 5/5 صبح چ انرژی بهم داد
استاد چ بک گراندی داشتی
مخصوصا چند دقیقه اول
چه ابرهای خوشگلی
قشنگ حسش کردم
این صحنه
اگ بگم حتی بوش را هم فهمیدم دروغ نگفتم
من تو بحث سلامتی همیشه برگ برنده ای داشتم
برگ برنده ای که همیشه از بچگی تعریفش کردم
برگ برنده ای که یادم نیست اخرین باری که رفتم دکتر کی بوده ( به جز دندون پزشکی )
و همیشه قدرت سلامتیمو از بچگی دادم به گلبول های سفید بدنم
واقعا گلبول های سفید
لنفسیت های T و B
هر ویروس و باکتری را میزنند میترکونند
حتی یادمه تو دوره پاندمیک
من حتی ی بار بیمار نشدم
در صورتی ک تموم خانواده من شدن
تو موضوع دیگه ای که بخوام بگم
من هیچ وقت تو زندگیم
چیزی به نام
چشم زخم
طلسم
جادو
و امثال این دری وری ها را هیچ وقت خدا ن قبول داشتم ن قبول کردم
ن حتی حاضرم در موردش بحث کنم
یا بخوام حتی بهش فکر کنم
ولی تا بحث این موضوع به گوشم میرسه
میگم
ای خداااااااا
چقدر خدای اینا کوچیک و بدبخت و بدردنخوره
که انقده قدرتش کمه نمیتونه
جلوی حسادت ی ادمی را به بنده اش بگیره
انقده این خدا کوچیکه ک نمیتونه جلوی شر ی جادوگر وایسته
یا خدا اینا نمیتونه شر و بدبختی ی تیکه کاغد را بگیره
اصلا اینا چرا دارند این خدا را میپرستن
هیچ وقت نتونستم درک کنم اینا چجوری همچین چیزی را ب خدایی قبول دارم
این حرفایی ک میزنم
از بچگی میزدم
حتی خیلی سال قبل از اشنایی با سایت
بابا خدا تو قران گفته
بدون اذن من برگی از درخت نمیفته
ما این ایه را قبول نداشتیم که هیچی حتی فکر نکردیم
برو ببین چقدر درخت رو زمین وجود داره و هر درختی چقدر برگ داره
خدایی ک تو قران میگه من بهترین محافظم
من تو این شرایط میتونم بگم
واقعا توحید زیادی داشتم
و هیچ وقت ترسی از این مسائل نداشتم
و هیچ وقت هم اتفاقی برایم نیفتاده
تموم شد و رفت
و خیلی مواقع هم از تهدید و قدرت ادم ها ن ترسیدم
ن لرزیدم
اگ کسی تهدیدم کرد
با پر رویی گفتم هرکاری دوست داری بکن
و تا اونجایی ک تونستم کنترل ذهن کردم
و تمرکز ذهنم را گذاشتم روی نکات مثبت
و نتیجه اش این شد که همه چی به خوبی حل شد
و حداقل برکتش این بود خش بهم نیفتاد
چیزی ک الان یادمه
چند ماه پیش
شخصی که
برادرش سرهنگ ارتش بود
اون یکی برادرش تو وزارت کشور بود
پدرش جانباز بالای 60 درصد بود
به خاطر ی سری سوتفاهم از من تو دادگاه شکایت کردن و
اون سرهنگ ارتش به من زنگ زد و کلی تهدید کرد
ک ما قدرت داریم
من سرهنگم
نمیدونم فلان بیسار و اینا
و کاری میکنم ک روزی صدبار بگی غلط کردم
من قبل از اشنایی با سایت بود
خدا میدونست چه شرکی وجودمو میگرفت و الان کجا بودم
ولی من ادمی بودم ک خیلی روی خودم کار کرده ام
با پر رویی گفتم برو هرکاری ک میتونی و دوست داری بکن و نامردی اگ کاری بتونی بکنی و نکنی
تو دادگاه میبینمت
و تا اونجایی ک تونستم ذهنمو کنترل کردم
و با اینکه بی گناه بودم
و به خاطر سوتفاهم این اتفاقات داشت میفتاد هی تو ذهنم حس قربانی شدن میمود
هی حس اش نخورده و دهن سوخته میمود تو ذهنم
و من ذهنمو کنترل میکردم
حتی پسر عمو من وکیله پایه یک
ولی خدا شاهده که حتی ی بار روی اون حساب باز نکردم
و نتیجه اش این بود
ک شکایتو پس گرفتن اونم چند روز قبل از برگزاری دادگاه
ولی ی جا به خاطر شرک یه ضربه ای خوردم
که خوده خدا میدونه چقدر دردم گرفت
چقدر درد کشیدم
چقدر به خاری و بدبختی افتام
چقدر تو سری خور شدم
من ی رابطه عاطفی داشتم
ک میتونم به جرئت بگم کیفیت اون رابطه را در اطرافم ندیدم
و چقدر من لذت میبردم و چقدراحساس خوشبختی داشتم
و همین جا و همین لحظه خدا را شکر میکنم
ک این شخصو ی مدتی وارد زندگی من کرد
و ما دوتایی چقدر باهم لذت بردیم
ولی از ی جایی من شروع کردم رفتن توی دل شرک
و وابستگی من شروع شد و ثانیه به ثانیه بیشتر و بیشتر و بیشتر میشد و اینجا بود
ک یه ضربه ای خوردم ک 3 ماه طول کشید دردش تموم بشه
3 ماه طول کشید ک از اون بدبختی بیرون بیام
و شروع کردم ب خوردن دوره عشق و مودت
ی شرک دیگه ای که دارم
از جمهوری اسلامی و اخوند و حکومت متنفرم
با اینکه از بچگی اخبار نمیدیم
با اینکه اصلا این جور بحث ها را دنبال نمیکنم
با اینکه هیچ وقت رزق و روزیمو دست شخصی نمیدیم
و حتی شانسو قبول نداشتم
ولی از اونجایی ک میدونم احساس ما قطب نمای ما هستن
وقتی اسم جمهوری اسلامی و رهبر و خمینی و رئیس جمهور میاد
چنان از تو بهم میریزم ک خدا میدونه
همگی در پناه الله یکتا