توحید عملی | قسمت 8

 این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموخته‌اید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:

سوال:

با توجه به صحبت‌های استاد، در قسمت کامنت‌های این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

به این فکر کنید که:

به محض اینکه اوضاع  کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود،  قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

همچنین توضیح دهید:

وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

 

با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم

برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی‌، کلیک کنید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 1

کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8
    395MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 8
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نجمه رضائی» در این صفحه: 1
  1. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    به نام خدا

    سلام به روح پاکتون.

    در مورد سوالات این فایل ،ازبین تجربه های زیادی که دارم میخوام یکیشو بنویسم:

    در ابتدای شیوع بیماری پندمیک اواخر سال 98 ،با توجه به حساسیتهای جامعه و رسانه ها و جوی که حاکم شده بود، منم مثل تمام افراد زندگیم باورکردم که خطر در کمینه و ممکنه برای هرکسی اتفاق بیوفته بنابراین برطبق دستورالعملهای وزارت بهداشت شروع کردم به انجام اونها بصورت افراطی!! یعنی روزی دوسه بار یا بیشتر ضدعفونی کردن خونه و دستگیره های درها ،سرویس های بهداشتی ،مواد غذایی مثل میوه ها و سبزی ها حتی پول ! و کلی کارای دیگه و همینطور تو شغلم که مسئول ایمنی سه تا کارخونه بودم یکی از وظایفم آموزش و اطلاع رسانی به پرسنل، غربالگری پرسنل و چک کردن هرروزه وضعیت سلامتی اونها، نظارت بر اجرای صحیح دستورالعملها و کلی کارای دیگه بود که تمام توجهاتم رو به سمت پیشگیری از این بیماری هدایت میکرد.

    خلاصه یکی دوماهی از شروع پندمیک میگذشت و من همچنان درگیر مسائل بهداشتی بودم که واقعا کلافه ام کرده بود چون زندگی رو سخت گرفته بودم و باخودم میگفتم مگه میشه اینجوری زندگی کرد ؟ خدایا میخوام راحت باشم کمکم کن.

    تو همون روزا مقاله ای معتبر به دستم رسید که دانشمندان امریکایی ثابت کرده بودند بیماری پندمیک مسئله مهمی نیست و ممکنه دراثر وسواس و رعایت بیش از حد بهداشت، افراد دچار عارضه های بیشتری بشن و سیستم ایمنی ضعیف میشه مقاله ای که خوندم موهبتی از سمت خداوند بود که باورای مثبتی بهم داد الان یادم نمیاد دقیقا چه چیزایی نوشته بود اما بیشتر از ژنتیک و ژنهای انسان و یادآوری قدرت انسان در مقابل انواع و اقسام بیماریها و….بود وقتی مقاله رو میخوندم قلبم آروم بود و مطالبش رو میپذیرفتم و بعد چندین بار خوندنش و یکمی تحقیق درمورد مطالبش، بیشتر قبولش کردم یعنی ذهن منطقیم کاملا پدیرفتش بنابراین تصمیم گرفتم باورم رو تغییر بدم و‌نگاهم رو به بیماری عوض کنم

    ‏من باور کردم سیستم دفاعی بدنم اجازه ورود هیچ ویروسی رو به بدن نمیده مگر اینکه خودم بخوام

    به محض تصمیم گرفتن حساسیتهام کم و‌کمتر شد

    زندگیمو به حالت قبل از پندمیک بردم

    درمورد بیماری سعی میکردم باکسی حرفی نزنم

    اخبارش رو دنبال نکردم و آرامشم رو به دست آوردم

    ولی تنها مسئله و دغدغه ام شغلم بود که توجهم رو به سمت بیماری میبرد و نمیتونستم ورودیامو کنترل کنم ، اما تاجایی که قدرت داشتم تلاشمو میکردم یعنی تصمیم گرفتم در آموزشام تغییر ایجاد کنم مثلِ اوایل پندمیک حساسیت نداشتم بنابراین جو روانی محیط کاری هرروز بهتر و بهتر میشد استرس پرسنل کمتر میشد من مسئولیتم رو کامل انجام میدادم اما بدون نگرانی بودم ولی تو اون سه تا کارخونه بزرگ ، خیلیا با صحبتهام و آرامشم مشکل داشتند و عقیده داشتند باید استرس وجود داشته باشه تا کارگرا دستورالعملها رو رعایت کنند وقتی مدیرکارخونه آرامشم رو میدید میگفت بیخیال نباش شوخی نیستا مسئله مرگ و زندگیه یک لحظه غفلت کنی یک عمر پشیمونی!!!

    و…….

    ‏من از مدتها قبل متوجه شده بودم که شغلم رو دوست ندارم ولی درزمان پندمیک خیلی برام واضحتر شد که باید تصمیمم رو جدی تر کنم بنابراین باایمان کامل و باور اینکه پول درآوردن ربطی به شرایط و بیماری نداره از شغلم استعفا دادم و با حس خوب و شجاعتی که پیدا کرده بودم زندگیمو ادامه دادم محدودیتی برای خودم ایجاد نکردم سراغ ماسک و دستکش و الکل نرفتم ،رفت و آمد و مسافرتم مثل قبل از پندمیک بود و ازین بابت خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم متفاوت از بقیه افراد اطرافم باشم خداروشکر من حتی در اوج پندمیک یک سرماخوردگی ساده هم نگرفتم.

    بلافاصله بعد از استعفادادنم از طریق دوستم به کار آنلاین و پردرآمدی هدایت شدم که پولش بیشتر از حقوق کارخانه بود

    وشرایطم خیلی راحت تر و ساده شد.

    تایمم آزاد شده بود ساعت کارم دست خودم بود بنابراین هرروز صبح زود و گاهی غروبا تنهایی کوه میرفتم به یکی از آرزوهام که دیدن طلوع و غروب خورشید از بالای کوه بود رسیدم

    با ترس تنهایی تونستم مقابله کنم با ترس تاریکی در طبیعت بودن مقابله کردم با ترس بیکار موندن مقابله کردم با ترس بیمارشدن مقابله کردم

    و کلی برکات دیگه بواسطه تغییر باورم ایجاد شده بود

    ‏ به کل این پروسه که نگاه میکنم خیلی رشدم داده فقط به این خاطر که به بیماری و عوامل بیرونی پر وبال ندادم به خدا ایمان داشتم و در مسیر توحید اندکی حرکت کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: