این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
سلام استاد جان
ماشالا هر روز جذابتر و خوشتیپ تر میشید
خدا رو شکر بابت وجود پر مهرتون که برام یک دنیا ارزش داره
استاد عزیز واقعا موضوع شرک چیزیه که آدم هرچقدر تو وجودش میگرده یه نشونه هایی ازش پیدا میکنه
من چند سال پیش یه رشته ی هنری جدید رو شروع کردم که کاملا بی ربط بود به تحصیلاتم
اوایل واقعا بی تجربه بودم و خرابکاری زیاد داشتم
اون زمان استادی داشتیم که توی ایران در مورد این رشته حرف اول رو میزد و دائما از همه میشنیدم که این رشته یه مافیا داره و هرکسی نمیتونه وارد بازار کارش بشه…خیلی سخته…حتما باید آشنا و پارتی داشته باشی و همه ی بچه ها سعی شون این بود که به قول خودشون به یه استادی لینک بشن و اینجوری بتونن به جایی برسن
من اون موقع شما رو نمیشناختم استاد ولی کلا چیزی توی وجودم بوده و هست که حالم بد میشه بخوام به کسی باج بدم یا سر خم کنم جلوی کسی تا یه نفعی ازش بهم برسه ولی تحت تاثیر آدمایی که سالها توی این کار بودن و به جایی نرسیده بودن منم که تازه کار بودم یه ترسی توی دلم بود
گذشت و من مدتها با همون استاد درجه یک که چقدر ازشون یاد گرفتم کار کردم و بیشتر به کار مسلط شدم و جایی که حس کردم دیگه بلدم خواستم از ایشون جدا شم
استاد اونجا بود که شرک واقعی رو به چشم دیدم
هرکسی بهم میرسید با پوزخند میگفت الآن دیگه فکر کردی به جایی رسیدی؟…اینجا نیای میخوای چیکار کنی؟فکر کردی کی هستی؟
دروغ چرا خیلی خیلی به سختی خودمو از اونجا کشیدم بیرون چون حس کردم بدجوری وابسته شدم و حس میکردم خودم به تنهایی ناتوانم
خلاصه اومدم و خودم شروع کردم
اوایل واقعا فکر کردم اشتباه کردم و از بقیه عقب افتادم و نمیتونم پیشرفت کنم ولی هرطوری بود به مسیر ادامه دادم ولی نتیجه ی خاصی نمیومد
چون از نظر روحی آنچنان میزون نبودم و به شدت درگیر مریضی های پشت سرهم و طولانی بودم که به قول شما باور کرده بودم ژنتیکمه و من کلا از بچگی ضعیف بودم و چند وقت یه بار مریض شدن طبیعیه.مریضی هایی که الآن هیچ خبری ازشون نیست!!
خلاصه گذشت و توی دوران پندمیک با مباحث قانون جذب آشنا شدم و چند ماه بعدش با شما استاد عزیزم شروع کردم به کار کردن
و همه چیز عوض شد
خیلی زیاد پیشرفت کردم و با بهترینهای اون حوزه کار کردم و میکنم
الآن همونایی که مسخره میکردن دنبال اینن که براشون سفارش کار جور کنم
و هرچند وقت یه بار مسیج میزنن سوالاشونو از من میپرسن
و چقدر خوشحال و راضیم که مستقل شدم و تکیه م به خداست نه به استادی که اگه حس کنم با من خوب نیست تنم بلرزه و فکر کنم بدبخت شدم
و الآنم حس میکنم نوبت یه مرحله ی جدیده
حالام انگار به این کارفرماها وابسته شدم و فکر میکنم روزیم دست این آدماست و اگه چیزی بگم که خوششون نیاد دیگه با من کار نمیکنن
شده واقعا دلم نمیخواسته و توان کار رو نداشتم ولی جرات نکردم کارشونو رد کنم چون ترسیدم که نکنه دیگه سفارش کار ندن…نکنه ناراحت بشن
شده کار واجب خودمو بی خیال شدم.کاری که واقعا انجامش مهم بوده و باید واسه خودم ارزش قائل میشدم ولی گذاشتم کنار تا سفارش انجام بدم
و الآن میفهمم که دوباره مشرک شدم
من پیشرفت کردم و دیگه دلم نمیخواد با آدمای قدیم و با اون دستمزدهای قدیم کار کنم و میدونم لیاقت کار من بیشتر از ایناست ولی میترسم دستمو از دست قدیمی ها بکشم بیرون
میترسم دنیای بیرون از این سفارش دهنده ها بیابون بی آب و علفی باشه و باعث بشه من بیکار بمونم.منم که وحشت دارم از بیکاری
ولی درک میکنم که دوباره زمان تغییر رسیده
به قول شما حالا که همه چی خوبه باید تغییر کرد
دنیای قدیم دیگه برام تکراری شده و دوست دارم یه دنیای جدید رو تجربه کنم
خواسته ی من کار کردن بدون کارفرماست
دوست دارم ایده های خودمو اجرا کنم و با عشق و بدون دلهره و نگرانی کار کنم
دوست دارم درآمدم با زحمت و وقتی که برای کارم میذارم هماهنگ باشه
دیگه دلم نمیخواد اسیر کارفرما و خواسته های عجیبش باشم که باعث بشه دیگه کارمو دوست نداشته باشم
اولین قدم رو دیروز برداشتم
کار جدیدم رو قبول نکردم و بهشون گفتم وقت ندارم کار کنم
چون واقعا وقت ندارم و شبانه روزی روی فایلها کار میکنم
چون توی این برهه از زندگیم روابط برام مهمتر شده
دیگه نمیخوام از کار کردن روی خودم برای رسیدن به رابطه ی رویاییم فرار کنم
میخوام با خودم و هر باور کج و کوله ای که سالهاست منو توی روابط اندر خم یه کوچه گذاشته روبرو بشم و دوباره به کار و موفقیت مالی پناه نبرم
هرچند مطمئنم این کار کردن روی روابط و نتیجه گرفتن بسیار بسیار زیاد روی کارم هم موثره
چون من مدتهاست کار میکنم که از فکر ازدواج فرار کنم و کاملا مشخصه تمرکز خوب و کاملی روی کار ندارم
هرچند نتایجم از خیلی ها بیشتره ولی اون چیزی که منو راضی کنه نیست
پیش به سوی رابطه ی رویایی و ورود به مرحله ی جدید زندگیم که جدا شدن از کارفرماست و مستقل کار کردن
چون آزادی از همه چیز توی دنیا مهمتر و جذابتره
و من دیگه نمیخوام اسیر سفارش دهنده باشم و ایده های فرد دیگه ای رو اجرا کنم
چون روزی من دست کسی نیست جز “خدا”
* و هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ او برخداست،و او قرارگاه واقعی و جایگاه موقت آنان را میداند؛ همه در کتابی روشن ثبت است.(هود/6)