این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایی که بارزترین ویژگی اش، دهندگی است.
سلام استاد عزیزم.
اعتراف میکنم من مفهوم شرک و توحید را با شما شناختم.
اوایل نمیفهمیدم ، پیش خودم میگفتم مگر چقدر مهم است شرک ورزیدن.
ما که همه می دانیم یک خدا داریم.
چرا استاد اینقدر اصرار دارد به توحیدی بودن…
تا کم کم تکاملم را طی کردم و فهمیدم، شرک به این دلیل مهم است که تو را، ذهن تو را، فلج میکند.
تو میخواهی خالق زندگی ات باشی، تو میخواهی مسیولیت زندگی ات و خلق آن را در دست داشته باشی ولی عوامل بیرونی نمیگذارند.
رنگ چشمت
چاقی و لاغری ات
پوششت
قدت
خانواده ات
کشورت
امکاناتت
سن تو
جنسیت تو
گذشته ی تو
و حالا ژنتیک تو
…
این ها تو را فلج میکند و نمیگذارد از یه حدی بالاتر روی.
دوستی دارم که یک برند معروف لباس دارد ولی از سالها پیش که با هم حرف می زدیم، متوجه شدم که باور دارد نیروی کار خوب و دلسوز نیست به همین دلیل از یه حدی بزرگتر نمیشود. خیلی میخواهد، خیلی ظرفیت دارد، اما نمیشود، فلج شده. در صورتی که اگر این باور را داشت که من خالق شرایطم و من میتوانم افرادی را با شرایط دلخواهم جذب کنم، الان یک برند جهانی بود.
بگذار سرم را به کار خودم بیندازیم.
باور قوی ای که داشتم و گاهی هنوز هم سر در می آورد ، باور تاثیر خانواده اش.
همش میگویم فلانی اگر موفق شد چون پدر و مادرش فلان طور بودند یا اینکه اگر پدر و مادرم فلان رفتار را نمیکردند من الان چه ها که نشده بودم.
آمدم این را بهبود دادم و البته که من نتایج بسیار خوب مالی دارم.
البته که وقتی که بهبود دادم این باور را دست از خدایی کردن برای دخترم هم برداشتم.
جایی که داشتم تو تله قسط می افتادم برای ثبت نام در یک مدرسه ی خوب ، مچ خودم را گرفتم که همین باور که« پدر و مادرم مرا مدرسه ی خوب نفرستادن» دارد تو را وارد تله میکند. اگر داری یک جا بپرداز شهریه ی مدرسه را وگرنه بنشین و خدایی نکن. نخواه که این مدرسه سرنوشت بچه ات را رویایی کند.
آری اکنون هر جا میخواهم تصمیم بگیرم، یک نیش ترمز میزنم و میپرسم، پشت این تصمیمت، عوامل خارجی هست یا نه؟
نتیجه میشود که خدا برایم خانه ای سه خوابه میان بهشت میشود.
خدا برایم میشود کفیل، در شهری که از خارجی ها برای اجاره دادن کفیل میخواهند.
حتی خدا برایم لوکیشن خانه میشود وقتی قرار است چند هفته بعد به تو پیشنهاد کاری ای شود که تو بی خبر از همه جا، لوکیشن خانه ات مهم خواهد شد. آررررری اتفاقی در آینده که تو بی خبری ولی او بهتر از تو میداند.
خدا برایت همسایه میشود که چون آشپز شرکتی است هر روز برایت غذا خواهد آورد.
اینها همه وقتی اتفاق افتاد که خدا بهم گفت باید خانه ی قبلی ات را عوض کنی، یک سوییت چهل متری و نشانه ها هم همین را میگفتن و من بی خبر از همه جا، فقط گفتم من نمیدانم کرایه را چطوری بپردازم، کجا خانه بگیرم، کفیل ندارم و تو میدانی، تو گفتی و من لبیک میگویم و به والله که زندگی مالی ام با این تصمیم زیر و رو شد.
کرایه خانه ام چهار برابر شد و درآمدم بیست برابر و اصلا گم شد مبلغ کرایه خانه ام.
همان شب اثاث کشی برایم مشتری ای فرستاد که با دو روز کار کردن با او، یک برابر و نیم کرایه ی جدید تامین میشد.
و بگذارید بگویم که شرک و توحید در روابط چه کرد؟
به دخترم در ذهنم قدرت داده بودم برای انتخاب همراه مورد نظرم.
میگفتم او هم باید بپسندد، او هم باید بخواهد و یک جا به خودم آمدم که فلج شدم، نمیتوانم فکر هیچ رابطه ای را بکنم مگر اینکه قبلش در ذهنم معیارهای دخترم را مرور کنم. از خدای درونم پرسیدم چرا تا این حد نظر دخترم مهم شده و قدرت پیدا کرده، بهم گفت « تو بهش قدرت دادی» « تو قدرت را از من گرفتی و به او دادی» « تو داری برای دخترت خدایی میکنی» مگر نه اینکه او هم خدایی دارد، رزاقی دارد ، فرکانس و مداری دارد؟ پس بشین سر جایت و پایت را تو کفش من نکن.
و من متخصص زود درس گرفتن هستم. مگر میشود دوزاری ام بیفتد و تعلل کنم. قدرت را در ذهنم به خدا دادم و بوووووم دخترم با من همراه شد.
و یک مثال از شرک و توحید در کارم
قدرت دادم به معلمم با این تصور که خیلی خوب است، خیلی خلاق است، خیلی کاربلد است و وقتی به خودم آمدم دیدم من دارم با متد اون کار میکنم. اااااا چرا من نمیتوانم در برخورد با این فرد خودم باشم؟؟؟
بله شرک ، فراموش کرده بودم که در ستاره قطبی یک معلم خلاق، کاربلد، با استعداد و … میخواهم و این را خدا، یا همان قوانین بی نقص جهان هستی، همان خالق کن فیکون برایم فرستاده.
در جا مچ خودم را گرفتم و گفتم اگر یک بار همچین معلمی آمده میلیون ها بار دیگر خواهد آمد.
بدان رییس تویی، صاحب باورهای توحیدی بودی که این موقعیت شغلی برای این معلم بوجود آمده.
و خوب میتوان حدس بزنید که چه شد.
این روزها حتی معنای باورهای قدرتمند کننده را نیز بهتر میفهمم.
باورهای قدرتمند کننده هر باوری است که توحیدی باشد. قایم به ذات باشد. به عوامل بیرونی بستگی نداشته باشد و هر باور قدرتمندتر کننده هم همان باورهای توحیدی تر است.
نمیشود توحید را درک نکرد و اعتماد به نفس داشت.
بدون توحید احساس لیاقت معنی ندارد.
بدون توحید باور فراوانی هیچ کاربردی ندارد.
بدون توحید از پس حل مسایل کسب و کارت بر نمیایی.
آری از دیدگاه من توحید همه چیز است.
سلام سمانه جانم
دست قدرتمند و توحیدی خدا
احسنت بهت که متعهدانه روی خودت کار میکنی و جملات را شمرده شمرده میجوید و قورت میدی.
این ها کلام خداست که جاری شده و خدا را شکر که با شما هم مدار و هم فرکانس بوده.
سمانه ی عزیزم منتظر نوشتن شما از نتایج خیره کننده ات هستم