این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
﷽
خداوند همان کسی است که بادها را میفرستد تا ابرهائی را به حرکت درآورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد میگستراند….»
«… وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ؛…
ابرهایى که میان زمین و آسمان قرار گرفتهاند، نشانههایى است از ذات پاک خدا و یگانگى او براى گروهى که عقل خود را به کار مىگیرند.»
سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته مهربان سلامم.
امروز وقتی پشت سیستم بودم داشتم کارام انجام می دادم.برای تایم استراحتم خواستم با گوشی بیام سایت یه حسی عارفه درونم بهم گفت با لپ تاپ بیام توی سایت همیشه برام سخت با لپ تاپ بیام توی سایت. نمی دونم چی شد که پشت میزم زدم امدم توی سایت چهره نازنین استاد فایل جدید نگاه کردم اسم فایل توحید عملی 8. دوره ای که من تمامش کردم و هرزگاهی نت های خودم و ویس های این دوره گوش می دم و نت هام می خوانم. همزمانی که برام داشتم من قسمت آخر دوره توحید عملی که مصاحبه با استادقسمت25 چند روز پیش جزو نشانه هام بود دیدم وچقدر اونروز دلم خواست استاد فایل جدید برای توحید عملی بزاره… استاد عاشق تونم .عاشق خداهستم که خواسته منو اجابت کرد به دل شما انداخت که این قسمت برای توحید بزارید مابین فایل های سلسله مراتبی الگوهای تکرار شوند استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم
دوست داشتم کامنت بزارم یعنی گفتم باید کامنت بنویسم اون سلسله فایل های الگوهای تکرار شونده اسنقدر مفاهیم محتواش برام قابل تامل فکر بود که نمی شد همان لحظه کامنت بنویسم. کامنتی که زیاد به خود افشایی منجر نشه استاد من هنوز شهامت اینو ندارم راحت خودافشایی کنم به همین خاطر هم یه درمیان کامنت گذاشتم برای اون فایل های سلسله مراتبی الگوهای تکرارر شوند.شهامتم هنوز دراین زمینه اینقدرر نشده …. حالا بگذریم.
چقدررر اول این فایل از آسمان ابرها گرفتید زیبا بود من خیلیییی آسمان دوستم خیلی ابرهااا و حرکت ابرها رو نگاه می کنم دوست دارم.عارفه درونم می دونست من چی زیاد دوست دارم به همین خاطر بهم گفت که با لپ تاپ نگاه کنم استاد کل این فایل من حواسم به حرکت ابرهاا بود که طی صحبت های شما به آرامی حرکت می کردند و به وضوح توی فایل حرکت شون مشخص بود. یه اسکرین گرفتم گذاشتم صفحه لپ تاپم.
سوالی که مطرح شد
زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
اگه بخوام یه نمونه از این عوامل زندگیم خودم تحربه کردم بگم برمی گرده به دوره قبل 7 سالگیم یادم توی سن 6سالگیم بود که قطره فلج اطفال می دادن بهمون.
من کلا از دارو به خصوص نوع شربتش حالت تهوع می گیرم.وقتی مامور بهداشت قطر رو ریخت من توی دهنم نگه داشتم وقتی رفت قطره رو تف کردم بیرون. خیلی خوب اون لحظه رو یادم چون هزاران بار اون لحظه یاداوری کردم که ای کاش اون قطره رو نمی ریختم دور.
نمی دونم بعداز چندوقت اون موضوع بود که من رفتم کلاس اول یادم نیست اما توی آبان ماه بودهوای سرد پاییز هوایی هنوز برف نمی بارید یه هوای سرد که برگهای پاییز .. درست یادم نیست اما فک کنم 2ماهی از شروع مدرسه نگذشته بود که پا درد های من شروع شد. وقتی توی خونه گفتم پاهام در می آد گفتن به خاطر اینکه زیاد توی آب حوض و چشمه می رم اونوقت با عموم خیلی می رفتم چشمه روستامون به خصوص دم غروب روز به روز پا دردهای من بیشتر شد خلاصه به طور کامل فلج شدم توی رختخواب افتادم هرآزمایشی دادیم اما دلیلی برای این فلجی نبود که نبود درداونروزهام هنوز بعد 20 سال اندی ته مانده هاش مونده برام 8ماه کامل من فلج شدن مطلق رو تجربه کردم. قبل اون فلجی من یه دختر فوق العاده تپل بودم قشنگ خودم چاقیم یادمه نسبت به همسن هام چقدر تپل تر بودم اما بعداز خوب شدنم که یه اسکلت از من باقی مانده بود دیگه هیچ وقت هیکلم هیکلی نشد که دوست داشتم همیشه بهم گفتن چقدر لاغرشدی و… چندباری تلاش کردم با رفتن دکتر تغذیه اما مامانم بهم می گفت چون اون مریضی رو گرفتی هیچ وقت چاق نمیشی تلاش نکن من هم چون اینو باور کردم هربار 1سال تلاش می کردم برای تناسب اندام بعد رها می کردم.
از وقتی این باور تغییر دادم آرامشم بیشتر شده. دیگه تپل شدن برام مهم نیست الان همه تلاشم گذاشتم خودمو شخصیتم توحید رو باور کنم.
استاد هیچ کس نمی دونه اونروزهای 6سالگیم که پدرم برای برادرم 3 چرخه خرید بود توی حیاط خونه بازی می کرد و من آخرای بیماریم بود که می تونستم تازه فقط بشینم با حسرت نگاهش کنم چه دردی داشت. اما همیشه یکی بهم می گفت من خوب میشم دوباره راه می رم دوباره بازی می کنم. قشنگ یادم بهم می گفت نگاه چقدر خوب شدی می تونی بشینی من فلجی رو از دست و پا کامل تجربه کردم. اون حسی که بهم می گفت نگاه دیگه مامانت غذارو باقاشق چای خوری نمی کنه توی حلقت نگاه الان نشستی پس داری خوبی میشی، امیدی که اونروها منو به سرپا شدن ایستادن و تاتی تاتی کردن برگردون توحید بود من توی اون عالم هیچ نمی دونستم توحید چی هست ….اما بعداز اون بیماری تا من پاهام درد می گرفت هزاران بار مامان و بابام می گفتن بیماریت برگشته. تو ضعیفی تو… و این باور که هرعضو بدنت ضعیف باشه وقتی عصبانی بشه اون قسمت زود دچار مشکل میشه. صدمه هاشم دیدم هروقت استرس ناراحتی نگران باشم پاهام درد می کنه،دردی که از بعد6سالگیم به خاطر این باور های مخرب که به من تحمیل شد دارم تجربه می کنم،دارم روش کار می کنم استاد خاطرتون هست گفتید بعضی از باورهامون مثل سیمان بتن توی مغز ما چسبیدن،الان این یکی ازاون باورهای سیمانی من از وقتی باور کردم همه چیز باور خیلی بهتر شدم خیلی درد پاهام کمتر شده خوابم راحت تر شده،درد پاهای من طوری نیست که راه رفتنم نشون بده احساس می کنم مغز استخون.اما از وقتی تغییر پیدا کرد باورهام اونم سر آموزش های شما خیلی بهتر شده اما باید بیشتر بیشتر کار کنم.باوری که بیشتراز20سال به من تحمیل شد از بین بره ، استاد یه باور خوبی کنار همه باورهای مخرب داشتم این بود من باور داشتم خوب شدم چون سر خوب شدنم توی عالم بچگیم خیلی خواب خوب شدن می دیدم و توی خواب هام یکی بهم می گفت توخوب میشی و راه می ری این دوره می گذره و توبرای همیشه خوب میشی،چون من اینو توی خواب شنیدم بارهاااااا بعداز خوب شدنم حتی یک آمپول یه قرص مسکن یه دارو که درد پاهام توی زمان هایی استرس تحمل کردم یا ناراحتی رو طی این 20سال اندی نخوردم. چون باور داشتم خوب شدم،اما مقابلش باور داشتم چون عضو ضعیف بدنم و هربار یه ضعف هایی رو هم تجربه کردم.
وقتی با مباحث توحید آشنا شدم وبعد ها باورهام شناختم متوجه شدم که باورهام داره باعث درد پاهام میشه وگرنه جسم فیزیکی شون کاملااااا سالم توی راه رفتن حتی توی پیاده روی منو اذیتت نمی کنه بارها شده من سراسترس ناراحتی پا دردم شروع شد و کنارش کلی پیاده روی داشتم. قشنگ متوجه شدم که باورمخرب
استاد شما هروقت در مورد توحید حرف می زنید اینقدر کوبند حرف می زنید من به جز اشک ریختن در مقابل صحبت های شما و شرمنده بودنم پیش الله مهربان و پی بردنم به باورهای غلطم راهی ندارم.
یادتون می گفتید اون اویل که داشتید خدارو می شناختید راحت اشک می ریختید… الان دارید با شناسند قطره ای از شناخت الله رو که به ما یاد می دید من دارم به قدری که درک می کنم تجربه می کنم حس حال اون روزهای شما رو و می فهمم این حس حال دست خودم نیست…
یه جای فایل منو به خنده انداختید وقتی داشتم اشک می ریختم. اونجایی که با دستهاتون برای دانشمندان به اصلاح باهوش تکون دادید
سلام درود به برادر عزیزم آقای رجایی
تبریک میگم قهرمان تون چقدر خوشحال شدم وقتی اول کامت تون خبری به این زیبایی نوشته بودید.ممنون که وقت گذاشتید تجربه تون رو از توحید دراختیار ما گذاشتید.
براتون آرزوی موفقیت های روز افزون دارم. سلامت پایدار شاد باشید.
سلام درود به برادر عزیزم آقای صادق زاده سلام.
چقدر زیبا نوشته بودید.چقدر با حس حال خوب نوشته بودید چقدر احساس فرکانسی که توی جملات بود بالا بود
به قول استاد عزیزمان این فرسکانسش شما رو دریافت کردم و چقدر حال منو خوب کردم از تون بی نهایت سپاسگزارم که کامنتی به این زیبایی نوشتید.