این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی
چقدر فایل امروز شما در اول صبح شنیدنش حال دل رو خوب میکنه
استاد تا دلتون بخواد این مورد و یا موضوع های مشابه این موضوع توی زندگی همه ما هست
دقیقا وقتی مثال می زدید که یک نفر آب بخوره چاق میشه نفر بعدی هرچی بخوره چاق نمیشه مصداق من بود من همیشه از خوردن غذا وحشت داشتم بخاطر میترسیدم چاق بشم بماند که مادرم و خاله هام,مادر بزرگم همه چاق هستند ، یواش یواش روی باورم کار کردم الان وزن من همون وزن ایده آل و غذا هم به راحتی میخورم و هیچ ترس و استرسی ندارم
باور بعدی که توی زندگی ما بود بعضی از اعضای بستگانم چه پدری و مادری به علت سرطان نوع های مختلف از دنیا رفتند این باعث شد بقیه بستگان به شدت بترسند و هرکسی مریض میشد میگفت دچار سرطان شد من هم دو بار ک مریض شدم ناخودآگاه مادرم از وحشت زیاد و استرسی منو مجبور میکردم برم دکتر دقیقا دکتر حرف مادرم میزدم و میگفت احتمال سرطان هست
استاد من هرگز باور نمیکردم همیشه تو دلم به دکتر میگفتم برو بابا من حالم خوب خوب
الان من سالهاست دارم زندگی میکنم و هیچ گونه مریضی منو تحدید نمیکنه
ی باور سمی دیگه ک داشتم در خصوص همین موضوع که شما هم عنوان کردید تصور اینکه دنیا رو کسان دیگه ای هدایت میکنن من مدام دنبال خواندن فرقه ها ،مذاهب ، و… میرفتم از بعضی از کشورها متنفر شده بودم دنیا ترسناک شده بود جالب استاد مدام به سخنرانی هاو صحبت ها اون ها هدایت میشدم ی روز به خودم گفتم برای آرامشم که شده باید نه دیگه مطالعه کنم نه سخنرانی بشنوم و بیخیال رها زندگی کنم استاد از اون موقع ک من این کار رو کردم دنیا برام آروم شده دیگه به لباس مردم به حرفهای مردم زوم نمیکنم که ببینم کدوم فرقه کدوم مذهب کدوم تفکر دارند همه برام یک رنگ ، همه کشورها دوست داشتنی هستند
یه باور شرک آلود هم داشتم من سالها بخاطر مشکلات مالی در یک آموزشگاه کار میکردم مدیر اونجا یک خانم بسیار جدی،عصبی ، پر از فکرهای مسموم ، استاد من به مدت هفت سال برای ایشون کار میکردم این خانم ب عنوان های مختلف منو اذیت میکرد بعضی اوقات میگفت چرا با ارباب رجوع خندید ،چرا با همکار حرف میزنید میخندید ،چرا پول صندوق کمه شاید …. کار من هم میشد گریه بخاطر مشکل مالی که داشتیم میترسیدم کارم ازدست بدم مجبور میشدم تحمل کنم خانم مدیر هم میدونست من به شدت مشکل مالی دارم تا اینکه یک روز کاری ساعت هفت صبح به من گفت برو به سلامت ، نمی دونید چقدر سختم بود اما غرورم نشکستم کیفمو برداشتم بهش گفت خانم فلانی هوالرزاق شما روزی منو نمیدید، خداحافظ از آموزشگاه خواستم خارج بشم یکی از همکارم گفت بیا این روزنامه این آموزشگاه نیرو میخواد ازش تشکر کردم رفتم من پولی نداشتم یا اتوبوس به اونجا رفتم ساعت نه رسیدم استاد باورتون میشه من همون کنار ازدو ساعت دوباره مشغول به کار شدم با حقوق خوب ساعت کاری کم ، و برخورد عالی ، بعد از اون هرگز از اینکه کارم ازدست بدم نرسیدم و همین باعث شد خیلی پیشرفت کنم و از یک منشی بودن شدم کارمند گرچه این هم موقت و دارم تلاش میکنم بهتر شم این درسی قشنگی بود که اگه با تمام وجودت به خدا تکیه کن و مشرک نباشی برات معجزه میکنم