توحید عملی | قسمت 8

 این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموخته‌اید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:

سوال:

با توجه به صحبت‌های استاد، در قسمت کامنت‌های این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

به این فکر کنید که:

به محض اینکه اوضاع  کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود،  قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

همچنین توضیح دهید:

وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

 

با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم

برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی‌، کلیک کنید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 1

کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8
    395MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 8
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناعمه احمدی» در این صفحه: 4
  1. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    سلام استاد عزیزم

    قلبم پروانه ای شد وقتی اسم فایل توحید عملی رو دیدم وقتی اون آهنگ زیبا رو با اون تصاویر رویایی دیدم.وقتی اون حرکت مقتدارنه جلوی دوربین اومدن تون رو دیدم گفتم اوه اوه برررو بریم ک استاد قراره بترکونه، بعد از فایل دلیل نتایج پایدار استایل بدن شما ب من تعهد جانانه تون در مسیر رو گوشزد میکنه اینکه شما گفتین من حتی یک روز یک روز هم چیت نکردم. حالا خیلی بهتر میفهمم ک شما چه جور تعهدی داشتین ک این نتایج رو گرفتین. بهتر میفهمم ک هرجا هستم سرجای درستش هستم.

    بهترین و آرامش بخش ترین فایلهای سایت تون برای من فایلهای توحیدی هست، هروقت کم میارم جلوی نجوا خفه اش میکنم با فایل فقط روی خدا حساب کن، هر جا به خاطر کنترل نکردن ورودی هایم خودم رو میبازم و شک و تردیدها میاد سراغم میرم سراغ فایل های توحیدی و شروع ب صحبت با خدا میکنم و میگم منو آروم کن من نمیدونم چیکار کنم و نمیزارم اون نجوا رشد کنه.اشکالی نداره اگر باور نامناسبی شنیدی ولی اشکال داره اگر نتونستی در نطفه خفه اش کنی و آروم بشی.

    این نجوا سراغ همه ما میاد ک فایده هم داره این همه فایل گوش میدی خودتو میکشی این همه مث بچه کنکوری ها صبح زود پا میشی دفتر پر میکنی همش گوشت هندزفری عه همش تنهایی دوستاتو ول کردی جمع های خانوادگی رو ول کردی همش خودتی و خودت!؟

    آره می ارزه ذهن عزیزم خیلیییی هم می ارزه، ناعمه قبل خدارو نداشت، هم صحبتی با خداشو نداشت، عاشق خودش نبود، حرکت و تصمیمات جدید نمیتونست بگیره، قدردان نعمتهای اطرافش نبود، ارتباطات خوب نداشت، اخلاقیات الهی رو نمی دونست، از آدمها از پدرش میترسید، عاشق مادرش نبود، شبها آرام نمیخوابید، آرامش آرامش آرامش، مگر کسی ب من گفته بود با هرچه بجنگی ماندگارترش میکنی، مگر کسی قانون احساس خوب اتفاقات خوب رو ب من گفته بود و…

    این نتایج رو ب خودم یادآور میشم ک متعهدتر ادامه بدم ک بگم اینجا همون صراط مستقیم اته این فایلها همون نماز و تقوایی هست ک خدا بهش تاکید زیادی کرده. اینا شانسی اتفاق نیوفتاده تو تغییر کردی و این اتفاقات هم برات افتادن.

    تازه فهمیدم بحث پیدا کردن الگو ها و تاییدشون چقدر اهمیت داره، وقتی من خودم توجه ام روی پسرهای خوب و متشخص محل مون رفت و میخواستم باورهای اشتباهم رو تغییر بدم به عینه دیدم چه پسرهای متشخص و محترمی هست اطرافم همون ادم هایی ک من قبلا از کنارشون با تنفر رد میشدم و توی ذهنم انگ بی شخصیتی میزدم و هندزفری میزدم تا صدای متلک هاشون رو نشنوم و با خودم میگفتم من چرا باید تو این محل باشم . من تغییر دادم خودم رو و فهمیدم همه چیز در ذهن ناسالم من ساخته شده بود وقتی خودم از کنار هر پسری ک رد میشدم با وجود حرف ها و نگاه های سنگین شون با خودم تکرار میکردم او پاره ای از من است احترام بگذار کم کم متوجه شدم اونا اصلا با من کاری ندارن و همین دیشب با چندین تاشون پینگ پنگ بازی کردیم و برای من با نور گوشی هاشون تو چمنا دنبال توپ میگشتن و رفتار محترمانه و باشخصیتی داشتن و من شرمنده خداوند شدم ک چرا ب بندگانش بی احترامی میکردم چه افکار زشتی. هر تنفری ب خودت بر می گرده.همه چی میتونه تغییر کنه اگر تو افکارت رو تغییر بدی، همه اینا ساخته ذهنت است. ایراد از من بود ایراد از افکار و باورهای منفی خودم بود ک چنان تجربه هایی داشتم چطور شد ک الان فقط و فقط احترام میزارن.

    ترس دیگه ام تمرین اگهی بازرگانی جلوی پسرا بود میخواستم دنبال مقصر بگردم میگفتم تقصیر مادر مذهبی منه ک من الان باید این دید رو نسبت ب جنس مخالفم داشته باشم اینکه زشته گناهه. میخواستم اینطوری بهانه جویی کنم ک انجامش ندم ولی وقتی انجامش دادم فهمیدم ک چقدر این ترس پوچ بوده، چقدر من نگاه اشتباهی این همه سال نسبت ب جنس مخالفم داشتم وچقدر تحسین شدم از سمت شون. او پاره ای از من است.

    یا باور مثبت و توحیدی دیگه ام اینکه ترس اینکه ادما میتونن ب من صدمه بزنن حالا چه دزد چه مزاحم چه معتاد، من تغییرش دادم وقتی تا ساعت 12 و 1 شب توی پارک مون پیاده روی میکردم و از کنار دسته دسته پسر ب راحتی رد میشدم و میگفتم خدا گفته هیچ جنبده ای نیست مگر اینکه ما به آن آگاهیم، وقتی برگی بدون ازنش نمی افته چرا نگران باشم!؟؟

    و باور توحیدی دیگه ام اینکه تمام اعضای خانواده من چه مادر چه خواهر، عمه ها،مادر بزرگ از پدر من می ترسند به طوری ک تازگی ها برای عمه من خواستگار اومده و مادر و دختر راضی هستن ولی جرئت اعلام کردن ب پدر من ندارن، اون هم تو این دور و زمونه آیا باورتون میشه !؟؟

    با خودم صحبت میکردم ک چرا با وجود اینکه مادربزرگ میگه من بیشترین احترامی ک ب همه بچه هام میزارم مخصوص پدر من هست اتفاقا دیروز میگفت حتی حاضرم جونم رو بدم بهش ولی نمیدونم چرا اینطوری با من رفتار میکنه. ب خودم اومدم دیدم برا اینه ک شما میترسین و مشرک هستین، شما اولویت تو خوشحالی بچه ات بوده از خودت کندی و دادی ب بچه ات پس از همون هم بدترین ضربه هارو میخوری.

    و من چه کردم بعد آشنایی با توحید و عزت نفس، میخواستم خودم تصمیمم رو بگم ب پدر نه اینکه مادرم رو بندازم جلو و پشتش قایم بشم ک هربار اینکارو کردم پدرم قبول نکرده و یک نه محکم گفته بود. قبلش قلبم میومد تو دهنم بعد خدا میگفت موسی ب جنگ با فرعون رفت تو ک پدرت هست نمیتونی بهش اعلام کنی تصمیم ات رو، گفتم میخوام برم سرکار، گفتم میخوام کارم رو عوض کنم برم تو کافه کار کنم، گفتم میخوام دست فروشی کنم جنس های خودم رو، گفتم میخوام شب برم فلان اقامتگاه بخوابم و تجربه کنم و…  الان رفتاری ک پدر من با من داره احترامی ک ب من داره به هیچ کس نداره، بارها شده همین پدر به ظاهر دیکتاتور من از من درخواست هایی داشته و من به راحتی گفتم نه پدر جان من کار دارم نمیتونم و سرزنش شدم از سمت اطرافیان. اتفاقا ب پدر من چون پسر بزرگ خانواده هستن خیلی میگن شخصیت قُد و دیکتاتوری اش رو از پدربزرگ ب ارث برده. ایشون رئیس ما هستن و … و بدترین ضربه ها و بیشترین بی احترامی هارو هم از همون فرد می بینن.

    یک نکته دیگه قبلا مادرم ب من همیشه میگفت تو ب پدرت رفتی و من همیشه یه سری اخلاقیات تندم رو بی دلیل ربط میدادم و میگفتم ارثی عه دیگه و اتفاقا ادم نه تنها خجالت نمیکشه از اون رفتارش یه جوری افتخار هم میکنه چقدر زشت. و وقتی ب خودم اومدم دیدم بعد از آشنایی با قانون اون رفتارها در من حل شده و من نمی دونستم و خودم رو تحسین نمی کردم.

    من خودم ب شخصه خیلی مواظب ورودی هام بابت اخبار شنیدن هستم و با بالارفتن دلار و طلا و ملک ک یک سریا هر روز میرن چک میکنن و میزنن تو سر خودشون من ب خودم و اون افراد میگم خوب الان چه فرقییی ب حال تو کرد وقتی شنیدی هزار تومن رفت رو دلار، و تو ذهنم همون لحظه میگفتم برکت و روزی من دست خدای منه. ک خداروشکر جهان من رو از جمع تمام شون دور کرد. و میفهمم وقتی وارد همچین جمع هایی میشم خودم رو از درون میبازم و یک لحظه شک میاد سراغم ک نکنه اطرافیانم دارن راست میگن و اون موقع هایی ک کنترل ذهن برام سخت میشه و نجوا شروع ب صحبت میکنه خیلی سریع دخیل می بندم ب فایل های توحیدی مخصوصا اوسط قسمت 1 و نجوا رو تو همون نطفه خفه اش میکنم.

    و یاد اون جمله ای ک از آقای پپ ک میگفت من تمرکزم رو می زارم روی چیزهایی ک میتونم کنترل شون کنم نه مسائلی ک از کنترل من خارج عه و دست من نیست، به هرحال اون اتفاقه خواهد افتاد ولی این منم ک باید حواسم ب افکار و رشد خودم باشه. بارها شده خواهرام از اخبار اینستا ب من میگن شنیدی ربات ها دارن جای انسان هارو می گیرن شنیدی فلانی داره چکار میکنه حتی همین قضیه خانواده یهودی ها بعد من همون لحظه بهشون میگفتم خوب چه فرقی ب حال من داره ؟ من الان چکار کنم ؟ و واقعا استاد من باید هر حرفی رو ک می شنونم مواظب باشم در جهت باور مثبت ساختن من هست یا نه اگر ب من کمکی نمیکنه من اون خبر رو ایگنور میکنم، اتفاقا این اواخر شنیدم آقای طارمی گویا میخوان برن تیم منچستر یونایتد و من گفتم آفرین دمش گرم.ببین ایشون چقدرررر مسخره و توهین شدن تو ایران ولی الان مهدی طارمی کجاست و اون افرادی ک مسخره میکردن و خودشون تو زندگی شون هیچ غلطی نکردن کجان ؟ اون بندگان خدا رفتن سراغ تمسخر و حسادت ب سلبریتی بعدی ک خودشون رو بدبخت تر کنن.

    وقتی تو موقعیتی قرار می گیریم ک نتونستیم ورودی هامون رو کنترل کنیم و نجوا شروع میشه در اون لحظه ب خودمون سخت نگیریم سرزنش نکنیم خودمون رو اول سعی کنیم آروم بشیم، حالا چه با فایل های توحیدی چه زندگی در بهشت و سفرنامه، چ با قران خوندن، و یا مثلا با اهنگ خالی بریم تو تصورات مون و سعی کنیم اول اون احساس بد رو خنثی کنیم و آروم بشیم و بعد با منطق بریم سراغ ایجاد احساس خوب در خودمون. ینی استاد من اینو از این فایل جدیدتون یاد گرفتم ک حتی 1 درصد هم اجازه خارج شدن از مسیر رو ندیم ب خودمون حالا این چیت میتونه همون 1 درصد مقصر عوامل بیرونی رو دونستن باشه، 1 حرف ناجالب شنیدن و تو اون جمع موندن باشه، ادامه دادن احساس بد مون باشه، یعنی باید سریع ب خودم نهیب بزنم با اون جمله ای ک گفتین مگر دیوانه ام ک مسیر درستی ک منو ب خوشبختی می رسونه رو ول کنم ک مبادا فلانی ناراحت بشه از اینکه شنونده حرفاش نبودم مگر من انقدر تلاش ذهنی نکردم ک باورهای خوب بسازم افکارم رو کنترل کنم چرا میخوام این همه تلاشم رو نابود کنم !؟؟

    مگر اون افراد وقتی من داشتم رو خودم کار میکردم باورهای خوب بسازم اومدن کمک م ک الان اجازه داشته باشن با حرفاشون اون باورهای خوب منو تخریب کنن !؟

    استاد سپاسگزارم انشاله ک ما شاگردها عملگرا تر بشیم و فقط از نتایج مون بهتون بگیم و شایسته همچین استاد و فایلهای گرانبهایی باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    سلام به شما دوست عزیزم

    سپاسگزارم بابت پاسخی ک ب کامنت من دادید بابت محبت و تحسین هایتان

    بله آقای مسعودی نجوا سراغ همه ما میاد ولی هرچقدر ک بتونیم توی این نبرد پیروز بشیم به مرور زمان در مبازره با اون نجواها قوی تر میشیم و دیگه زور زیادی نیاز نیست بزنیم.

    قطعا همه ما ک در این مسیر اومدیم شجاعت ها و اعتماد ب رب و اعتماد ب نفس هایی انجام داده ایم حتی شما دوست عزیز. به یاد خودتان بیاورید و تحسین کنید و از آنها به عنوان الگو و نیرویی برای حرکت ها و شجاعت های بعدی تان استفاده کنید.

    در پناه الله شاد و ثروتمند باشید آرزوی موفقیت میکنم برایتان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    سلام آقا سعید عزیز دوست خوبم

    سپاسگزارم بابت ابراز لطف و محبت تان برای پاسخی ک به کامنتم دادین

    چقدر جالب در مورد اعتراف گناهان گفتید، ب خودم گفتم من خودم میتونم بیام شرک هایی ک داشتم حالا چه از ترس ها، چه از مهم بودن نظر مردم، چه از قدرت دادن ب افراد دیگه چه فامیل رئیس، دولت مردان، چه ایمان نداشتن ب توانایی هام و…. همه را برای خودم بازگو کنم و با نتایجی ک از شرک هایم بدست آوردم مقایسه کنم.

    و در مقابل جاهایی ک توحیدی رفتار کردم و فقط به خودش توکل کردم و نتایج درخشان گرفتم و خدا از جایی ک فکرشو نمیکردم کمکم کرده با دستان نازنینش رو برا خودم یاداوری کنم

    و با منطق ببینم نتایج رفتار شرک آلود و توحیدی خودم را

    من هم برای شما آروزی موفقیت و پیروزی و سلامتی بیشتر میکنم

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    در این چند ساله به این نتیجه رسیدم که هر موضوعی که در من به صورت باور دراومده دیگه درباره اش حرف نزدم،‌ به دیگران نگفتم، از کسی ایراد نگرفتم که ببین فلانی باورهاش داغونه، کسی رو سرزنش نکردم که چقدر باورهای درب و داغونی داره

    هر موضوعی در ذهن به شکل باور در بیاد در اون موضوع سکوت می کنی

    دیگه نه به کسی میگی و نه در ذهن خودت مرور می شه و به همین دلیل صحبت درباره اش کم و کمتر میشه

    اگه من باور کرده باشم که تورم بر زندگی من تاثیر نداره دیگه نباید آگاهانه یا ناآگاهانه این عبارت بر زبان من بیاد

    به محض اینکه موضوعی به باور تبدیل بشه دیگه نه درباره اش فکر میکنی و نه صحبت می کنی و نه واکنش میدی

    خیلی وقته درباره خیلی از موضوعات که دراین چند ساله متوجه شدم باور اشتباه هستند دیگه در ذهنم گفتگویی وجود نداره، نجوای ذهنی درباره اینکه مثلا موفق نشدی بخاطر مدرک نداشتنه یا خیلی از موضوعات دیگه وجود نداره

    نه با خودم درباره اش فکر میکنم و نه در شرایط سخت که استاد گفتند این افکار در ذهنم مرور میشه

    اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی

    به نام خداوند هدایتگر و هادی

    سلام ب شما دوست خوبم

    خداروشکر ک هدایت شدم مورچه سیاه ام رو پیدا کنم، من قبلا هم این کامنت رو خونده بودم ولی هیچ درکش نکردم و گفتم خب من ک از تورم نگفتم هیچ وقت و ازش رد شدم، چند روزی هست ک حسم بهم میگفت توحید عملی 8 و من میگفتم خدایا اون در مورد ژنیتک میگه من فعلا لازمش ندارم ب دردم نمیخوره، ولی دیشب گوشش دادم و بعدش گفت کامنت های برتر گفتم چشم. نمیدونستم این حس خداست بعدش حکمت اش رو فهمیدم، چه لذتی داره گوش دادن ب فایل هایی ک خودش میگه، انگار برت میداره مستقیم میزاره جایی ک مشکلت اونجاست و سریع مشکلت رو پیدا میکنی.

    در حین خوندن کامنت تون، یادم اومد منم میگم خب آره تابستونه دیگه مغازه ام بایدم خالی باشه( لوازم التحریر دارم) ینی هرکس می پرسید چه خبرا خوبه کار و بار، من میگفتم خداروشکر بله خوبه بالاخره تابستونه فعلا، و جالبه دقیقا منم ایراد میگرفتم ب کسانی ک رزق و روزی رو ب مناسب خاصی می چسبوندن، مثلا بگن عاشورا شد، تعطیلی شد مشتری نیست، رزق ما هم قطع شد.میگفتم چه راحت قدرت رو از خدا می گیرن، خداست ک رزق ما رو میده.

    و دقیقا موقعی هم ک مشتری نمی اومد و خلوت تر بود مغازه ام، هجوم افکار منفی می اومد ک اره تابستونه و تابستون، باید بسوزی و بسازی، و در پی اش کلییی نجواهای ناامید کننده و ترس از آینده و فرداها بهم میداد، با اینکه خدای مهربونم ب مو میرسونه ولی هیچ وقت نمیزاره پاره بشه، ولی خب میتونست افکار من بهتر از این رو بسازه و ب طبع تجربه های بهتری هم داشته باشه.

    و الان خدا بهم گفت از طریق جملات استاد  چه جوری میخوای ژنتیک رو از عوض کنی، گفت اگر باور داشته باشی تابستون مشتری نیست، روزهای تعطیل مشتری نیست، چه جوری میخوای روزهای تعطیل رو از بین ببری؟ میتونی؟ میتونی ب خدا بگی تابستون رو سریع تموم اش کن من نمیخوامش. وقتی بپذیری همینی ک هست و راهی نداره خب جهان میگه چشم منم بهت نشون میدم، منم هدایتت میکنم ب موقعی ک مغازه های لوازم االتحریر دیگه رو می بینی ک مشتری ندارن و سرشون خلوته و باورت تایید میشه. چرا نمیگی ایراد از منه، ایراد از باورهای محدود منههههه ک این رو دارم تجربه میکنم.

    واقعا چه جمله و نکته طلایی اینکه وقتی اوضاع سخت میشه و نجوا میاد سراغ مون اون موقع ببینیم چه افکار محدود کننده ای داریم، همونا شرک هستن، همونا مورچه سیاه هستن، همونا ترمزهامونن.

    و من توی کانال عمده فروش لوازم التحریر عضوم ک قبلش ترک کرده بودم ولی دیشب مجدد عضو شدم، و روزانه 40 الی 50 فروش عالی دارن، تازه عمده، پس این لوازم التحریر هایی ک از ایشون سفارش میدن چطور میفروشن؟ مگه برا اونا تابستون نیست؟ پس چطوره ک هی اسم هاشون تکرار میشه تو مرسوله های پستی؟ این یعنی اونا دارن ب راحتی میفروشن و باور نکردن ک تابستون روی رزق و روزی شون تاثیر داره. اونا میگن ما همیشه مشتری داریم. قدرت رو از خدا نگرفتن بدن ب فصل ها و روزهای هفته. تازه من توی یکی از کانالها عضوم خدا میدونه چقدرر از این کانال ها و فروش ها هست بازم.

    و حالا وقت عوض کردن این باور هست، جایگزین کردن این باور محدودکننده با باور فراوانی، عضو کانال مرسوله اش شدم و هر روز ب خودم میگم ببییین اینا فروختن پس توهم میتونی. باید منطق و فکت براش بیارم، باید تجربه های فروش خودم رو ب یادش بیارم، مثلا همین دیشب آخرای کار ک داشتم کامنت شما رو بارها و بارها میخوندم و میگفتم یافتم یافتم دوتا مشتری خیلی خوب با فروش خوب داشتم ک گفتم خدایا شکرت بیا اینم مهر تایید از سمت خدا، گفتم خدایا تو خودت هدایتم کردی پیداش کنم، خودتم راه حلش رو بگو، گفت عضو شدن تو اون کانال، تایید فراوانی جهان، تایید قدرت خرید مردم و روز ب روز اوضاع بهتر شدن، گفت جلسه 1 و 2 قدم 4 ک منطقی کنی برا خودت ثروت رو.گفتم چشم

    بازهم ممنونم از شما، بسیار از تجربیات شما می آموزیم و افتخار ب همکلاسی بودن میکنم، منم مثل شما مغازه دارم و بارها یاد حرکت های شما افتادم و ب خودم مسیر درست رو گوشزد کردم، منم دفترها پر کردم، منم قفسه هام رو مرتب کردم، تمیز کردم، مشتری می اومد من متوجه نمیشدم چون تو سایت بودم، منم با خوندن آیه های قرآن اشک ریختم، منم دیدمش تو مشتری هام، منم یادم اومد قرض نگیرم، قسطی ندم بگم نه،کتابخانه ام شده، و مجدد من هم میخوام از این منطقه امنی ک برای خودم ساختم بیام بیرون و مغازه ای ک همه میگن بمون حالا ک اوضاعت خوب شده میخوای بری، و من میگم جای من اینجا نیست، باید برم و تجربه کنم، باید برم کاری ک بهش عشق و علاقه دارم رو انجام بدم. شما الگوی بسیار خوبی هستید برای رفتن در دل ترس ها و ناشناخته ها. خدای شما ب یاری من هم می آید.

    در پناه الله باشید.سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: