این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
بنام یکتای هستی بخش
سلام…
استاد عزیزم وقتی داشتید میگفتید حرفایی که باور میکنید تو شرایط سخت خودشو نشون میده انگار یه چراغی تو ذهنم روشن شد …بارها برام پیش اومده بود که تو شرایط خاصی تعهد لازم رو نداشتم و خودم رو رها کردم و ورودی هامو کنترل نکردم و با خودم گفتم بابا اینهمه از خودم مراقبت کردم حالا دوتا حرف که کاری نمیکنه بزار تو جمع اینا باشم ببینم چی میگن…و تو جمع اونا بودن همانا و شنیدن حرفاشون همانا و فکر کردن به حرفاشون همانا…به قول شما شاید اونلحظه 5 درصد یا حتی نیم درصد حرفاشونو باور کردم اما دقیقا چند روز بعد جهان اتفاقاتی گذاشته سر راهم که همون نیم درصد شده 500 هزار درصد و کل توان و انرژی و اراده ی من برای تغییر خودم رو برده زیر سوال…اینجاست که میفهمم کنترل ورودی ها چقدرررررر مهمه….شاید لحظه ی اول حرفی که میشنوی رو باور نکنی یا حتی به نظرت احمقانه بیاد ولی همین که بهش فکر میکنی دستی دستی یه دستاویزی میسازی برای ذهنت که با همین دست آویز عرصه رو برات تنگ و تنگ تر کنه…بارها شده که همکارام پشت سر صاحب کارم از بدیاش گفتن اوایل مدام تو ذهنم خلافشو به خودم ثابت میکردم و فقط ازش خوبی میدیدم اما کم کم شل شدم و یکی در میون به بدیهاش فکر کردم…جالب اینجاست تمام اون فکرایی که در مورد بدیهای صاحب کارم میکردم دقیقاااا زمانی میومد سراغم که شرایط به شدت برام از همه جوانب سخت بود و نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم…این افکار هم باعث میشد که تمام قدرت رو تو دست صاحب کار (به زعم خودم )پلیدم ببینم و خودمو کاملا ناتوان و عاجز ببینم از تغییر شرایط…
برای من بارها این موضوع اتفاق افتاده و هربار در مقابل افراد مختلف از جمله همسرم خونواده ی همسرم شریکم و…