توحید عملی | قسمت 8

 این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموخته‌اید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:

سوال:

با توجه به صحبت‌های استاد، در قسمت کامنت‌های این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

به این فکر کنید که:

به محض اینکه اوضاع  کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود،  قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟

همچنین توضیح دهید:

وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

 

با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم

برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی‌، کلیک کنید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 1

کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8
    395MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 8
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «جلال خیری» در این صفحه: 1
  1. -
    جلال خیری گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    سلام عرض ادب واحترام

    خداوکیلی اینقدر راضی هستم از این تفکر چند ساله که خداوند بهترین ها را در هر کاری سر راه من قرار میده که حد نداره

    استاد بزگوار گفتنی زیاده ولی به دلیل ضعف در تایپ و کم حوصله بودن در این زمینه به یکی از چندین اتفاق زندگیم و اعتماد به خداوندبسنده میکنم

    در کل چیزی که من در عمده مردم جامعه دیدم اعتقاد به خدا بوده ولی هیچ اعتمادی وجود نداره من الان 40 سالمه و خداوند 6 فرزند دسته گل بهم داده که خدارا شکر به خاطر تمام نعمتهاش

    فرزند آخرم که 6 روز دیگه تولد 4سالگیشه موقعی که همسر عزیزم باردار بود تو آزمایشات و سونوگرافی ها گفتن سندروم دان داره (البته اگه اسمشا اشتباه ننوشته باشم که الان اصطلاح عامیانه‌شا نمیخام بگم) و فلج هم هست تا 7 ماهگی که جنسیت‌شا نمیتونستن معلوم کنن چون هیچ تکونی نمیخورد و از رو هورمون های بدن خانمم میگفتن پسره و اصرار برای سقط بچه و درگیری بین من و دکتر ها که میگفتم هر چی باشه میخامش و خوب چه کلماتی که درباره من به کار رفت بماند.

    خوب بین من و همسرم که خیلی هم دوستش دارم یه سری بحث هایی انجام شد و خوب بهش حق میدادم میگفت من بچه سالم میخام

    یکی از حرفهایی که بین من وهمسرم رد شد این بود که گفتم شاید خدا میخاد کلامی ما را امتحان کنه ببینه چیکاره ایم اما 5 تا بچه سالم خدا داه ماله تو این یکی ماله من اصلا به دنیا اومد حتی نگاهم بهش نکن من میدونم و اون بچه

    اینم بگم دوستان حتی یک لحظه از خدا نا امید نبودم و همیشه هم بهش میگفتم همه چیز دسته تو. من آماده دریافت معجزه هستم و اعتماد کامل بهت دارم اگر بگم استرس نداشتم دروغه ولی خدا شاهده که یک لحظه یه ضربه میزد به کمتر از دقیقه کنترل میشد و 99 درصد مواقع حالم خوب بود اینم اضافه کنم که انواع سونو و انواع آزمایشگاه ها را رفتیم و جواب یکی بود با یه کم اختلاف جواب آزمایشات تا دانشگاه تهران واز اونجا آلمان و نتیجه یک حرف

    اما امان از اون وقتی که اعتماد کنی و قدرت را دست کی بدی (خالق )دورش بگردم

    استاد اشکام نمیزاره درست صفحه گوشیما ببینم و دائما اصلاح میکنم کلماتا.

    بگذریم

    از همسرم خاستم بعد از 7 ماهگی دیگه دکتر نره خیلی اذیتش میکردن

    حالا موقعی که میری برا انجام زایمان اگر جواب آزمایشات خوب نباشه بیمارستانها قبولت نمیکنن و از پذیرش امتنا میکنن که اونم خدا راهشا گذاشت

    بچه به دنیا اومد

    طبق قول قرارمون همسرم که اصلا بچه را ندیده بود ساعت 5 و نیم صبح بود به پرستار گفتم خوب بچه چطوره گفت خوبه

    گفتم یعنی تکون میخوره گفت یعنی چه آقا داستانا براش گفتم و اولین چیزی که برای من گفت این بود (نور محمد و آل محمد تو چهره بچه‌ته)و لباسم پوشوند تا خودم برم ببینمش ولباسش بپوشونم چون هیچ کسی را به عنوان کمک نبرده بودم واقعا درست میگفت

    حالا یه دسته گل یه دختر ناز و شیطون به نام حدیث به خانواده اضافه شده و قدر دان خداوندم که این قدرت اعتماد کردن را بهم داد و کمکم کرد.

    از اینجور موارد خیلی هست که واقعا بعضی هاشا میترسم بگم چون با باور هایی که مردم دارن میگن دیوانه شده ولی چیز هایی بوده که اتفاق افتاده با گوشتا پوستم لمسشون کردم دیگه خودما که نمیتونم گول بزنم

    بازم از خدا ممنونم که با این گروه فوق العاده آشنا شدم که نتیجه ی باور های خودمه که خدا بهترین ها را سر راهم میزاره

    الان اوضاع خیلی خوبه از همه نظر ولی هر روز بهتر از دیروز و هر روز بهتر از دیروز

    از شما استاد بزرگوار هم سپاسگذارم بابت تمام آگاهی هایی که به جهان اضافه میکنید

    و همینطور خانم شایسته و زحمات شون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: