این فایل را با دقت ببیند، سپس با توجه به مفهوم توحید و شرک – که در این فایل آموختهاید – در بخش نظرات به این سوالات پاسخ دهید:
سوال:
با توجه به صحبتهای استاد، در قسمت کامنتهای این فایل بنویسید: زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
به این فکر کنید که:
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
همچنین توضیح دهید:
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات و پاسخ های شما هستیم
برای دیدن سایر قسمت های توحید عملی، کلیک کنید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ آن را تأیید کرد
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8395MB31 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت 830MB31 دقیقه
سلام استاد عزیزم؛ممنون از این فایل معرکه….
از ده سال قبل بدلیل مشکلات متعدد با همسرم وخانواده هامون به روانشناس مراجعه میکردم و وقتی جدا شدم روانشناس همیشگیم بمن گفت مادرت زندگی تو رو نابود میکنه و خدا شاهده که تا همین لحظه که این فایل را شروع کردم به گوش دادن از مامانم حذر میکردم چون باورم این بوده که زندگیمو نابود میکنه و خب واقعا تا حدودی هم قدرت رو بهش داده بودم و اگر ادامه پیدا میکرد واقعا واقعا نابود میشد زندگیم ولی نه بدست مادرم بلکه به خاطر باورهای نادرست خودم.
از آموزه های استاد فهمیده بودم که نباید روی کسی حساب کنم و باید عزت نفس داشته باشم و قدرت نه گفتن پیدا کردم و …ولی ، ولی….هنوز حتی تا همین امروزم فکرم این بود که مادر من زندگیمو نابود خواهد کرد و جالبه که یادم بود که استاد گفتند خدا شرکو نمیبخشه حواسمم بوده که به مراجعینم سر کار قدرت ندم و قدرت رو به خدا بدم تا با ترس کار نکنم ولی نمیدونستم که من قدرت تمام زندگیمو دادم دست مادرم و باورتون نمیشه 24 ساعت شبانه روزم داره با این فکر میگذره که اگر فلان کارو کردم مامانم پرسید چرا اینکارو کردی فلان جوابو بدم…اگه رفتم خرید مامانم نفهمه…اگه ……و هزار ویکی اگه و دائما توی مغزم با مامانم دعوا دارم حتی گاهی میگم میرم یه جایی که شماره و آدرسمو هم ندم تا نتونه زندگیمو خراب کنه ولی کجااااای کااااارمممم!!!! خودمم که دارم بهش قدرت میدم خودمم که دارم بهش پرو بال میدم خودمم که از ترسم این اجازه رو دادم که توی کوچکترین و جزئی ترین کار من و پسرم وارد بشه و نظر بده و بعد من بشدت تحت تأثیر نظری که داده قرار بگیرم و اعصابم بریزه بهم و بگم دیدی دوباره این نظرداد چرا دست از سرمن برنمیداره.بر اساس همین باورم هر کاری که میخواستم انجام بدم زنگ میزدم نظرشو میپرسیدم چون از بعدش میترسیدم و حالا که فعمیدم دیگه بیشتر روی خودم کار میکنم.
یه مورد دیگه:
یه نفرو آوردم تو یکی از قسمتهای کارم ولی چون نتونست درست هندل کنه خودم عذرشو خواستم چندروز پیش دیدم عه هردفعه درآمدم کم میشه دارم با خودم میگم کاشکی فلانی رو بیرون نکرده بودم اگه اون بود الان درآمدم شاید بهتر و بیشتر شده بود بعد یادم اومد که وااای اینم شرکه و گفتم خدایا فقط از خودت میخوام و همونروز من پانزده ملیون کار کردم اونم فقط با یه مشتری و تونستم یه قسمتی از یکی از بدهیامو تسویه کنم.
خداشکرت بخاطر این آگاهیها.استاد عزیزم خداروشکر که شما هستید قدر بودنتون و آموزشهاتونو میدونم امیدوارم درپناه خداوند یکتا همیشه سلامت و خوشبخت باشید.