توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 12

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 840 روز

    به نام خدایی که از روح خودش در من دمید و منو ارزشمند کرد

    سلام

    (با احترام به همه کسایی که سهمیه داشتن چه استفاده کردن چه نکردن)

    گذشته ی من مصداق همینه که استاد میفرماین که هرچی باور کنی همون رو دنیا بهت نشون میده

    کنکور که میخواستیم بدیم هزار بدوبیراه نثار سهمیه دارها که توی دفترچه میزان سهمیه شون خورده بود میکردیم ، خلاصه کنکور که دادم باید برای دولتی میرفتم شهر دور پس نرفتم و باز اجلاس تشکیل میدادیم که آره اگه سهمیه داشتیم الان نخونده دولتی اصفهان رو شاخش بود و این … ها با سهمیه ی پدراشون این جایگاه رو دارن و خودشون … و … این نفرت ما از ازشون باعث شد هرجا میدیدمشون بخوایم حالشون رو بگیریم و اذیتشون کنیم و یه جورایی دلمون رو خنک کنیم (چون حس میکردیم موفقیت یه فرصت های محدودی بوده که اینا از ما که از هر لحاظ ازشون سرتریم گرفتن) و دنیا هم مدام بهم ثابت میکرد که بله شماها درست میگین همه جا افراد بی دست و پایی میدیدم که توی جایگاه های بالا بودن و با سهمیه یا پارتی اون جایگاه رو داشتن و اصلا یه جورایی لایق اون جایگاه نبودن و هربار باورم محکم تر میشد که بله تنها راه موفقیت همینه اصلا مگه جور دیگه هم میشه …

    دانشگاه تموم شد ، دفترچه ازمون استخدام رو که وا کردم اولین چیزی که توجهمو جلب کرد ضریب نمره ی سهمیه دارها بود !!!! چرا من باید با ضریب 1 آزمون بدم و اونا با 1و خرده و دوباره روز از نو روزی از نو !!!

    آزمون استخدام قبول شدم و وقتی رفتم مصاحبه دقیقا کسایی که باهام تو یه گروه بودن هم همونا بودن کسایی که یه پرونده از مدارک پر کرده بودن که پدرشون فلانه و .‌‌.. و باز دنیا بهم ثابت کرد باورمو و باز باورم محکم تر شد که همه جا بشینم و جار بزنم که آی حق ما رو کیا میخورن و بی عدالتی و …

    اصلا استادجان این کانون توجه منو به سمتی سوق داد که وقتی ازدواج کردم و از شهر خودم رفتم اومدم کجا؟؟!! قانون دقییییق عمل کرد و منو آورد شهری که پررررر بود از همینجور آدما ، شهری که به حسینیه ایران معروفه :-)

    و این یعنی دقت قانون و بی نقص عمل کردن قانون چون ما قانون دفع نداریم ولی جذب داریم …

    وقتی با این مسیر آشنا شدم و یکم از توی در و دیوار در اومدم که اصلا چی به چیه اصلا اینایی که استاد میگه یعنی چی فهمیدم به به آرزو چی ساختی !!! یه مشرک به تمام معنا !!!

    همه چی برام قدرت داشت جز خدایی که یه اسم بود برای زمان ترسیدن و زمان گریه کردن و …

    خلاصه شروع کردم با دوره ای که خدایی که تو وجودم پیداش کرده بودم بهم گفت (عزت نفس)

    گذشت و تمرین هامو انجام میدادم ، فهمیدم من اصلا رشته تحصیلمو دوس نداشتم و دلایل انتخابش و دلایل شرکت در آزمون استخدامی و … رو لیست کردم دیدم همه با باورهای مزخرف و ناجور

    حالا علاقم چیه ؟! زمین تا آسمون با رشتم فرق داره ، حالا از کجا شروع کنم ! یه جورایی مستأصل و عاجز شدم انگار و کمک خواستم گفتم خدایا من ترکیدم انقد دودوتا چارتا کردم تو یه راهی بده چیکار کنم و زمانی که تسلیم میشی معجزه میشه!!!!

    فرداش موقع رانندگی دیدم تابلوی یه دفتر از یه شرکت بسیار معروف در کشور رو دیدم و تو ذهنم گفت دینگ چرا نمیری سراغش ببینی شرایطش چیه،گفتم بیخیال بابا تو ام دست گذاشتی رو پله اخر ، این مرحله برا با سابقه هاش هم قفله ، گفت برو یه سوال کن از این دفتره، دور زدم رفتم که باهاش حرف بزنم و با کسی مواجه شدم که کاملا نا امیدم کرد اخه تو فکر کردی بچه بازیه من ده سال سابقه کار داشتم و مدرک دانشگاهیم از فلان دانشگاهه و مرتبطه و من فلانم و … ، اونوقت تو بدون سابقه بدون حتی رشته ی مرتبط با یه علاقه مندی میخوای بری که چی برو ده سالی خاکشو بخور بعد شاید حاضر شن بهت سلام کنن اونم بدون مدرک مرتبط یه جورایی با تمسخر و طعنه کنایه!!!! قشنگ زد برجک رو ترکوند !!! وقتی آویزون از پله ها پایین میومدم تو گوشم صدای استاد بود که حرف وکیل مهاجرتی رو باور نکرد ولی برام آسون نبود شیطان داشت جیغ میزد با قدرت …

    شبش رفتم تو سایت اصلی خود شرکت و در کمال ناباوری دیدم بعد از هشت سال که هیچ فراخوانی نداشتن دقیقا الان فراخوان زدن !!!!!! اونم برای محدوده ی نزدیک من !!! عجب همزمانی !!! روز مصاحبه فرا رسید و وقتی رفتم دیدم اوه مای گاد چقد متقاضی !!

    با چندتاشون که صحبت کردم همه بالای پنج سال سابقه بخاطر ضعف ایمان و ضعف خودباوری خودمو باختم و بدون مصاحبه شرکت رو ترک کردم ، بعدم توجیح کردم که این راهش نیست داری بیراهه میری ، حدود 20روزی گذشت و من همچنان چیزای جدیدی از دوره عزت نفس متوجه میشدم و اجرا میکردم که برام پیامک اومد که متقاضی محترم وقت مصاحبه جدید فردا فلان ساعت !!! چی!؟ کدوم مصاحبه !؟ بعد متوجه شدم مصاحبه سری قبل بخاطر تغییر مدیرعامل لغو شده بوده و به زمان دیگه ای موکول شده ، اینو یه نشانه دیدم و خیلی قدرتمندتر از قبل پیش رفتم ، این دفعه هم همه داشتن از معرفی نامه هایی که از فلان سازمان آوردن و سابقه کارهاشون میگفتن، آگاهانه خودمو دور کردم گفتم میخوام امتحانش کنم نه برای قبول شدن بلکه میخوام انجامش بدم به عنوان یه تمرین که سدش برام بشکنه میخوام عزت نفسمو بسنجم ، به طور محسوسی حالم عالی بود تا مسئولش گفت هرکس معرفی نامه داره و سابقه کار لطفا داخل نیاره و روند کار فرق کرده و مدیرعامل جدید اصلا روند کاریش متفاوته !!!!! خدا میدونه چه حالی شدم ! همه شاکی همه معترض و من انگار احساس میکردم خدا بهم فرصت داده خودمو نشون بدم و داشتم خودمو کنترل میکردم گریه نکنم از چشمک فرصت خدا

    شرح ماوقع بسیاااار طولانیه

    ولی از بین یه تعداد بسیار زیاد که نشمردم 2 نفر انتخاب شدن که من یکی از اون دونفرم

    من با رشته ی نامرتبط رو فرستادن دوره فشرده و بعد اتمامش زمان ارائه اش مدیرعامل گفت من مطمئن بودم تو پتانسیلشو داری با این شوق یادگیری :-)

    و الان که دارم این کامنت رو مینویسم در حال فراهم کردن لوازم دفترمم

    من مصادف شده بودم با بهترین شرکت در این زمینه ، همزمان شدم با تغییر مدیرعاملِ سابقه گرا به مدیرعامل شخصیت گرا ، چی در اطراف من تغییر کرد در این مدت 110 روزه که در طی چندسال گذشته تغییر نکرده بود؟ چی شروع به تغییر کرد جز خودم ؟ چی شروع به تغییر کرد جز شروع به تغییر کانون توجهم جز تغییر نگاهم به خدا جز آرام آرام پی بردن به شرک درون وجودم که چقدر ریشه زده در تموم وجودم و منم و یه وجودی که هرچی پیش میرم با ابعاد جدیدی ازش مواجه میشم

    وقتی این« فقط یکی » و فقط یکی از جنبه ها و ثمره های این سه ماهه پس بزن برییییم که نتیجه ی سه سال و 6سال و ده سال و …. خارق العادست

    خدایا شکرت

    سپاس استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  2. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و صد درود خدمت استاد گرانقدر دوست داشتنی،خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسیم در سایت

    زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

    از بچگی من هم فرد صبوری بودم ولی وقتی عصبانی میشدم آمپر از 0 یکدفعه 100 میشد و خودما اینطور قانع کرده بودم که آره پدر تو و پدر بزرگ پدری تو هم همین طور هستن پس تو نقشی در خشن و زود عصبی شدن نداری و این در ذات و ژنتیک شما هست و تو نمیتونی تغییرش بدی

    یا باور دیگه اینکه اجداد تو نسل در نسل کشاورز بودن و کشاورزی شغل انبیا هستش و خیر و برکت اون فراوان هست هر چی بخوری و به دیگران ببخشی باز تهش یه چیزی برای پس انداز و آینده میمونه و تو پیشونی و سرنوشت تو کشاورز بودن هست،من اینا قبول نداشتم و ندارم

    به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

    وقتی شرایط اقتصادی یکم بهم فشار میاره که الان خیلی کمتر شده نسبت به قبل،پدرم را مقصر شرایط اقتصادی بد الان زندگیم میدونم با اینکه دارم روی خودم کار میکنم و تو ذهنم هزارن دلیل که چرا زمین کشاورزی بیشتری نخرید تا درآمد بیشتری داشته باشیم و چرا به فکر بچه هاش و خانوادش نبود و هزاران دلیل بی منطق که فکر کردن و مقصر دونستن اون در وضعیت اقتصادی الان من هیچ تاثیری نداره نخواهد داشت و من خالق صفر تا صد زندگیم هستم

    یا اگه به چند سال پیش برمیگشتم دیگه درس نمیخوندم و سعی می‌کردم دنبال یه حرفه ای برم و چیزی یاد بگیرم تا بدردم بخوره و راه درآمدی از اون داشته باشم

    یا اگه چند سال پیش که شرایط اقتصادی ایران بهتر بود من هم یکم سنم بیشتر بود اون موقع میتونستم بهتر کار کنم و خودما تا حالا از لحاظ اقتصادی بسته بودم(شرایط اقتصادی چند سال پیش بهتر بود و بهتر میشد کار کرد)

    وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

    وقتی سعی کردم ذهنیتما تغییر بدم و خودما مسئول زندگیم بدونم به جای اینکه دیگران را مقصر بودنم،روحیه ام شادتر شد،از افسردگی خارج شدم،از فکر و خیال بافی های بیهوده خلاص شدم،و سعی کردم خودم خالق شرایط مالی زندگی خودم باشم و دست از مقصر دونستن دیگران ور دارم

    به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

    تغییر باورهام از شروع آشنایی من با استاد شروع شد اول هم فایل هایی که تو تلگرام برام ارسال میشد اصلا سایت استاد را بلد نبودم شاید هم تو فرکانسش نبود منی که از زمین و زمان(پدر،مادر،برادر،عمو،دایی،خاله،عمه) انتظار کمک مالی و معنوی در شرایط سخت را داشتم و همیشه از اونها انتظار داشتم الان تبدیل شدم به شخصیتی که در حق دیگران خوبی میکنم برای دل خودم و هیچ انتظاری حتی به اندازه سر سوزن ندارم

    از موقعی که خدا را بهتر درک کردم و فهمیدم که باید فقط روی خدای خودم حساب کنم همین باور باعث شد که دیگه نه گفتن بقیه هم برام آزار دهنده و ناراحت کننده نباشه و مهم نباشه برام و هیچ انتظاری از دیگران چه آشنا و چه غریبه نداشته باشم

    این باور باعث شده که نه انتقاد دیگران از من برام مهم باشه و نه تعریف و تمجیداشون،نه کارهاشون مهم باشه و نه درخواستشون،نه جواب نه گفتناشون و نه جواب بله گفتناشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    خورشید گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام و عرض ادب و ارادت فراوان به شما استاد بزرگوارم و بانو شایسته ی عزیز. استاد از شنیدن این فایل سیر نمیشم تا به حال هیچ وقت اینجوری به حقیقت قرآن فکر نکرده بودم عجب خدایی و عجب کتابی و عجب استادی!

    استاد من سالها قبل از اینکه با شما آشنا بشم در تلاش بودم که شرک رو از زندگیم پاک کنم سال ها پیش حدود 13 سال پیش من درگیر دو مشکل بزرگ در زندگیم شده بودم که هیچ جوره برام قابل حل نبودند و گویی که در چاهی گیر کرده بودم تنهای تنها. مسائلی که جز خداوند حتی نمیتونستم با کسی مطرح کنم. انسان وقتی تو این شرایط قرار میگیره هوشیارانه به دنبال طنابی میگرده به دنبال نوری در تاریکی. من تمام سعی خودم رو میکردم که در حل مسائلم از غیر خداوند کمک نخوام البته که اون موقع اصلا با قوانین جهان هستی و تاثیرات احساساتم روی اتفاقات زندگیم اصلا آگاه نبودم ولی چون قرآن رو مطالعه میکردم میدونستم که ومن یتوکل علی الله فهو حسبه و آیات دیگری که دلم رو از غیر خدا ناامید میساخت.

    تو این شرایط سخت روحی از چند نفر شنیدم که اگر در روز 19 فروردین که روز شرف الشمس نامیده میشه دعای خاصی رو به روش خاصی برات بنویسند گره های زندگی به طرز معجزه آسایی باز میشه. و شنیده بودم که این کار رو هرجایی انجام نمیدهند یکی از جاها که گفته بودند حرم حضرت عبدالعظیم بود که فقط در این روز خاص این کار رو انجام میدادند و من رفتن به اونجا هم برام معضلی بود. ولی از، طرفی هم اینقدر از لحاظ روحی تحت فشار بودم که دلم میخواست این کار رو انجام بدم. انفاق بسیار عجیبی افتاد و من به همراه پدرو مادرم بدون هیچ برنامه ریزی قبلی در اون روز رفتیم به حرم حضرت عبدالعظیم و ر وقتی رفتیم تو بازار حرم دیدم نوشته دعای شرف الشمس اون روز دقیقا همون روزی بود که مخصوص این دعا بود و من بدون اینکه خودم بخوام همونجا بودم اما صدایی تو قلبم میگفت این رسم رفاقت با خدا نیست مگه این همه نمیگی یا رفیق من لا رفیق له مگه نمیگی الهی و ربی من لی غیرک حالا میخوای بری به یکی که نمیدونی کیه بگی چندتا خط بنویسه که مشکل منو حل کنه پس رسم عاشقی و بندگی چی میشه. گفتم خدایا هر چقدر هم که عذاب بکشم هرچه قدر هم که طولانی بشه مهم نیست مهم اینه که من به غیر تو پناه نبرم مهم اینه که من تو آغوش تو باشم اینجا امن ترین جای دنیا برای منه. فرضا که مشکلم از این راه حل بشه من دیگه با چه رویی میخوام بیام و باتو حرفام رو بزنم. نه من این کارو نمیکنم همین طور که این حرفها رو با خودم میگفتم از بازار حرم اومدیم بیرون زمان گذشت و این دو مشکل من به طرزی حل شد که شاید شبیه به یک رویای شیرین باشه شبیه به یک معجزه ی عجیب در جاهایی و در زمانهایی که حتی فکر‌ش رو نمیکردم و همیشه این خاطرات رو برای خودم یادآوری میکنم و از خداوند به خاطر اینکه اجازه نداد دستانم رو از دستان مهربانش رها کنم سپاسگزارم. استاد من سالها از وقتی بچه بودم به دنبال استادی بودم که قلبم رو به سوی نور و حقایق راهنمایی کنه و همیشه دلم دنبال استادی در دوردست ها حتی در نوک بلندترین کوه ها بود و خداوند شما رو در نزدیک ترین مکان به من رسوند. استاد من زمانی وارد سایت شما شدم که تشنه ی آموزه هاتون بودم و یک روز صبح در حالیکه دختر کوچولوم رو باردار بودم احساس کردم چقدر دلم میخواد صحبت های شما رو بشنوم مثل اینکه شدیدا هوس یه چیزی رو بکنی و من با این حس عجیب وارد سایت شدم و از اون روز وارد این دانشگاه بزرگ معرفت الله شدم خدارو سپاس به خاطر خودش و مسیر زیبایی که مارو به اون دعوت کرده و سپاس از شما و بانو شایسته ی عزیز و اعضای محترم.

    ومن الله التوفیق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2235 روز

    إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ

    سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و به مریم جان که دلمون براش یه ذره شده. سلام به همه ی دوستای گلم که خیلی دوستشون دارم.

    خدای مهربونم شکرت که تونستم این فایل رو هم ببینم و از آگاهی‌هاش لذت ببرم. استاد از صمیم قلب ازتون سپاسگزارم که هر فایلی می ذارین از قبلی بهتر و آگاهی های نابتری داره…

    توحید، اینکه قدرت رو فقط و فقط به خدا بدیم و باورمون این باشه که فقط اوست که قادر مطلقه، و ما انسان‌ها بخشی از او هستیم، از روح خودش در ما دمیده، خدایی که شکافنده ی دانه و هسته ست، خدایی که فقط اوست که مرده رو زنده می کنه و زنده رو می میرانه. کی می تونی وقتی مرگ فرا برسه از اون فرار کنه؟ کی می تونه مرده ای رو زنده کنه بجز خداوند؟؟

    پس تو این دنیای پهناور یه منم و یه خدایی که بهش وصلم، بخشی از خداوند هستم پس دیگه به هیچ آدم و جنبنده ی دیگه ای نیاز نیست. فکر می کنم تو تئوری همه مون این رو می دونیم بخصوص بعد از آشنایی با استاد و قوانین کیهانی. ولی مشکل اینجاست که سال‌های سال قدرت رو تو ذهنمون به مامان و بابا و معلم و مدیر و کلی آدمای اطرافمون دادیم. سال‌های سال این ذهن چموشمون پلن می داده بمون که اگه فلانی رو راضی نگه داری دیگه تمومه دیگه مشکل نداری… و با اینکه الان قانون رو می دونیم بنظرم هنوز تو ناخودآگاهمون پیش میاد که بر اساس روند گذشته رفتار کنیم. مثلا سرکار تلاش برای اینکه مدیرمون رو خوشحال نگه داریم یا کاری کنیم ببینه من چقدر دارم کار می کنم! این به خودی خود ایراد نداره ولی اگر دلیل پشتش این باشه که با اینکارا چه می دونم ترفیع داشته باشیم یا افزایش حقوق، و بعد به اون دلایل این کارا رو بکنیم اونجاس که شرک ورزیدیم. دارم اینا رو به خودم می گم.

    چقدر استاد ساده و کامل شرک رو معنی کردن: “قدرت دادن به هر عامل بیرونی” حتی اگر قدرت دادن به علم ژنتیک باشه!! هر آنچه باعث بشه من بهونه داشته باشم که به این دلیل و به آن دلیله که من نمی تونم… همیشه فکر می کنم اونایی که پزشکی خونده باشن مقاومت بیشتری ممکنه داشته باشن به حرفای استاد… من رشته م شیمی بوده ولی اول ذهنم داشت می گفت بلاخره ژنتیک علمه نمیشه کلا علم رو و یافته های دانشمندان رو رد کنیم، ولی بعد که دیدم موضوع از چه قراره و خوشبختی رو ربط می دن به ژنتیک!!! این واقعا برام خنده دار بود. بنظرم مثلا رنگ چشم، رنگ پوست و اینجور چیزا رو “ممکنه” بگیم ژنتیکیه و دست ما نیست، که اون هم یه اگر داره که اگر علم پیشرفت کنه احتمالا اونم قابل کنترله (اگر آلردی نباشه!) ولی ارتباط دادن خوشحالی و احساس خوشبختی به ژنتیک فقط دام شیطانه برای بهونه دادن دست انسان!

    من تو کامنتای قبلیم هم نوشته بودم که قبل از آشنایی با استاد و قوانین، تا وقتی به اون استادی که تو آزمایشگاهش کار می کردم قدرت داده بودم و فکر می کردم راه نجاتم از این شرایط سخت مالی اینه که اون آقا بیاد فاند بگیره و حقوق به من بده یا اون آخرا حقوق منصفانه ای به من بده، شرایط زندگیمون واقعا سخت بود و فشار از هر جهتی بمون وارد بود. اما وقتی رو کردم به خدا و گفتم خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم، تویی که می تونی دستم رو بگیری و از این مخمصه نجاتم بدی، من اشتباه کردم امیدم به بنده ی تو بود نه خود تو، شرایط شروع کرد به عوض شدن (البته با تکامل) تونستم بر ترس‌هام غلبه کنم و از اون آزمایشگاه بیام بیرون، به خدا توکل کنم و برم با یه استاد دیگه بصورت کوتاه مدت پارت تایم کار کنم. باز بعدش گفتم خدایا بار قبل کمک کردی اینبارم کمکم می کنی که استاد دیگه ای پیدا کنم و اینبار چون ایمانم قویتر بود به یه استاد فوق العاده برخوردم، که اون سال‌هایی که باهاش کار کردم نقطه ی عطف زندگی کاریم شد. بگذریم

    دیشب که فایل رو می دیدم به خودم گفتم حواست باید هر روز به این نکته باشه، که اگه صبح داری زود می ری چون می دونی منیجرت امروز زود میاد دلیلت چیه؟ حواست باشه منیجر و سینیور منیجر ذره ای قدرت ندارن تو زندگی تو تأثیر بذارن… اگر پروموشن گرفتی، اگه حقوقت زیادتر شد، اگر کارت باب میل تر شده یادت باشه اینا کار خداست، این آدما وسیله بودن برای اینکه جهان به قانونش عمل کنه. هر آنچه اتفاق می افته برات “آینه ی تمام نمای باورهاته”.

    خلاصه این فایل تلنگری بود برام که فک نکن بخیالت قانون رو فهمیدی پس همه چی حله! هر روز و هر ساعت باید چاهار چشمی این ذهنو بپّایی تا خطا نکنه…

    خداجونم عاشقتم بخاطر این قوانین فوق العاده ، بخاطر وجود نازنین استاد و مریم بانوی شایسته. بخاطر این خونه ی دوم و دوستای نابی که اینجا از خوندن کامنتاشون لذت می برم.

    امیدوارم همه در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1281 روز

      سلام و درود فراوان به شما خانم زمانی گرانقدر.

      از اونجایی که میدونم خانم سلیمی بزرگوار و خواهران تون هم کامنت رو میخونن، بقول سخنرانان از همین تریبون به اونها هم سلام و درود می‌فرستم و برای همه تون از صمیم قلبم دعای خیر میکنم، خیلی خیلی خیلی زیاد.

      کامنت بسیار بی نظیری بود. واقعاً ازتون تشکر میکنم چقدر آگاهی بخش بود. هر قسمت کامنت یه مفهومی رو توی ذهنم تداعی کرد و چراغ‌هایی رو برام روشن کرد که الان که میخوام بنویسم دستپاچه شدم کدومو بگم که یکی دیگه جا نمونه.

      شایدم کامنتم یه کمی طولانی بشه امیدوارم مفید باشه وگرنه فقط میشه پرحرفی.

      اول از همه بریم سراغ شهد شیرین و گوارا و عسل مصفای قرآن… بی اختیار اشکم سرازیر شد با خوندن این آیه 95 سوره مبارکه انعام.

      این آیه خیلی به دلم نشست و دوست داشتم معنیش رو بهتر متوجه بشم بخاطر همین گفتم سرچ کنم توی اپ قرآن و پیداش کنم. خب کلمه توفکون رو انتخاب کردم برای سرچ و دیدم عبارت «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» چهار بار در قرآن اومده.

      انعام 95؛ یونس 34؛ فاطر 3 ؛ و غافر 62.

      اون آیات و آیات بعدش رو خوندم. خیلی برام جذابیت و شیرینی خاصی داشت وقتی این کلید واژه ها رو تبدیل به مفهوم کلی کردم. عین قطعات یک پازل کنار هم میشینن و یه مفهوم و باور جدید رو در ذهن تداعی میکنن که تا پیش از این نبوده.

      در این آیه 95 انعام خداوند مفهوم زندگی و مرگ و شروع حیات از دل یک بذر و دانه رو مثال میزنه و در ادامه در مورد صبح و شب، خورشید و ماه و ستارگان و هدایت انسان در تاریکی مثال میزنه و این مفاهیم رو تقدیر نامگذاری می‌کنه در حالیکه در فهم عوام تقدیر رو یه سناریو از پیش تعیین شده میدونن، که خداوند یه چیزی رو تقدیر کرده برای سرنوشت من و کاملاً خشک و انعطاف ناپذیره و همینه که هست دیگه من نمیتونم تغییرش بدم. این خودش شرک‌ محسوب میشه، تقدیری که بخواد هر گونه آزادی عمل رو از من بگیره. حکایت همون مثال ژنتیک میشه. گردش ستارگان و خورشید و سیارات آره اون تقدیره و‌ ما نمیتونیم تغییرش بدیم. از قدرت ما خارجه ولی رفتار و تلاش خودمون تحت کنترل ماست، در اختیار ماست، حق انتخاب داریم، خداوند بهمون گفته که ما این امور رو مسخر انسان قرار دادیم، و از فضل خداوند بخواهید.

      آیه 34و 35 یونس خداوند مفهوم توحید و هدایت رو برای انسان یادآوری می‌کنه و اینکه چیزایی که ما شریک قرار میدیم برای خداوند هیچگونه قدرتی ندارن، قدرت خلق هیچ چیزی رو ندارن. من رو بیاد مفهوم پول انداخت. یه مرز خیلی باریکی وجود داره در مورد پول. اینکه پول رو اصل و اساس بدونیم و بخوایم براش کار کنیم و اون رو لازمه رفع نیازهامون بدونیم. یا اینکه توحید و وهاب بودن خداوند رو اصل قرار بدیم و پول رو ابزار و نعمت خداوند و این مفهوم رو توی ذهنمون بیاد بیاریم که اساساً خداوند نیازهای ما رو برآورده می‌کنه ولی نه الزاماً با پول. پس من چرا دست خدا رو می‌بندم. مثلاً میگم خدایا من پنج تا تخم مرغ نیاز دارم ولی پول ندارم برم سوپری محله خرید کنم. آقا کی گفته حتماً باید بری سوپری محل پنج تا تخم مرغ رو بخری. شاید همسایه بیاد در خونه بگه فلانی بیا مرغ های ما تخم گذاشتن این پنج تا تخم مرغ برای تو. (نمیدونم مثال تخم مرغ از کجا اومد، یاد فایلهای زندگی در بهشت افتادم که استاد و خانم شایسته تخم مرغ های اضافی رو هدیه میدادن). پس همین پول و ثروت تا زمانی که نعمت خدا باشه اکی هست ولی از اونجایی که خودش میشه اصل و هدف برای تلاش این دیگه ما رو می‌بره توی فاز شرک. کافیه درخواست کنیم و خداوند اجابت می‌کنه، ولی نه با روش من، با روش خودش.

      آیه 3 فاطر خداوند یه تذکر و یادآوری محکم به انسان می‌کنه که نعمتهای خداوند رو بیاد بیار، آیا کسی غیر از خداست که رزق شما رو از آسمان و زمین براتون می‌رسونه. اینجاست که جا داره معلم یه پس کله ای بزنه به شاگرد تنبل کلاسش. که حمید چرا حواست به اصل نیست میری تو حاشیه. چرا من نعمتهای خداوند رو فراموش میکنم. اینجا خداوند در مورد رزق و نعمت و بیاد آوری نعمات صحبت می‌کنه که با ایجاد حس شکرگزاری در انسان، میخواد احساس اهل ایمان رو مثبت نگه داره. و در آیه بعدش توجه پیامبر و اهل ایمان رو از تکذیب کنندگان برمیداره ، و میگه کاری به اینها نداشته باشید همه امور به خداوند مربوط میشه، به اصل و روی توحید متمرکز باشید.

      و مورد آخر آیه 62 غافر بود که لازمه از آیه 61 تا 64 مورد توجه قرار بگیره.

      خداوند از شب و روز میگه، از فضل خدا میگه، و از اینکه اکثر مردم شکرگزاری نمیکنن (یه پس کله ای به خودم بزنم که من هم انسان شکرگزاری نیستم، خداوند منو هدایت کنه) ، در آیه 62 خداوند میگه خالق فقط و فقط و فقط خدااااااست هیچ قدرت دیگه ای در عالم وجود نداره، «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» پس چی‌ تو رو منحرف می‌کنه…؟ منحرف اونیه که داره آیات الهی رو تکذیب می‌کنه و باهاشون مخالفت می‌کنه. و در ادامه نعمت امنیت و آرامش زمین و آسمان بالای سرمون رو یادآوری می‌کنه و همچنین خلقت انسان به بهترین شکل و قرار دادن رزق انسان از نعمتهای پاک و حلال «فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» پس پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است.

      در مورد فضل خداوند هم قبلاً سرچ کرده بودم که فضل یه مفهوم از نعمت خداست به عبارتی هر آنچه که باعث برتری انسان بشه. قبلاً فکر میکردم برتری من نسبت به دیگران. بعدها فهمیدم هر آنچه که باعث برتری امروز من نسبت به دیروزم باشه. من توی مسابقه با دیگران نیستم و فکر نمیکنم خداوند هم منو برای مسابقه خلق کرده باشه. ولی میگه حمید از فضل من درخواست کن، تا امروزت رو بهتر از دیروزت قرار بدم. (فضل یعنی هر آنچه باعث فضیلت و برتری میشه، نعمت، ثروت ، پول ، زمان، مکان، شرایط ، تحصیلات ، امکانات و و و … وابتغوا من فضل الله، از فضل خداوند طلب کنید)

      اینها فقط چند قطره از اقیانوس بیکران قرآن بود که ته کاسه کوچیک من جا گرفت و من واقعاً از درک همه مفاهیم آیات ناتوان و عاجزم.

      در ادامه کامنت برسیم به مثالهای شما در خصوص کار کردن و نگاه رئیس و مسئول به کار کارکنان. شما مثالهای خیلی جالبی زدین ، و من یادم افتاد به دیروز توی محل کار خودم. آتش‌نشانی پالایشگاه گاز. یه تفاوت هایی داره با آتش‌نشانی شهری. افراد اینجا دو گروه هستن. یا آتش‌نشان هستن، یا راننده ماشین آتش‌نشانی. یه سری کارها وظیفه راننده است و یه سری کارها وظیفه آتش‌نشان. وارد جزئیاتش نمیشم این قصه سر دراز دارد. از اونجایی که حمید امیری پر حرف سایت استاد عباس منش ، توی محل کارش هم آدم پر حرفیه، همه واقعاً فکر میکنن من خیلی بلدم در حالیکه من میگم آقا من هیچی بلد نیستم ولی رئیس بازم کارها رو میسپاره به من. با اینکه مسئول شیفت یکی دیگه است. چندتا از همکاران چند وقت پیش تخلف کاری داشتن رئیسمون هم اضافه کاری شون رو صفر کرد تا تنبیه بشن. از اونجایی که رابطه کاری من با رئیس مون نزدیک تره همه فکر می‌کنن هوای منو داره. درحالیکه یه وقتایی بوده با خود من هم دچار مسئله شده. بوده که من یه وسیله پیشم خراب شده خودم رفتم بهش گفتم آقا اینو من اشتباهی خسارت زدم از اضافه کارم کسر کن، فلان موضوع به من پرداخت شده حقوق من نبوده، لطفاً از حقوقم کسر کنید. ولی خب اون روش خودشو داره آدم سختگیریه ولی بشدت پایبند به اصول . همانهایی که پشت سر رئیسمون بهش توهین میکنن، جلوی روش دولا راست میشن و من بشدت تعجب میکنم از رفتارشون. یکی شون چند ماه پیش رئیس زنگ زد بهش گفت راننده آتش‌نشان کم داریم بیا اضافه کار ، گفت من مرخصی هستم نمیام، و تلفنش رو خاموش کرد.همون آدم چند روز پیش رفته به رئیس میگه آقا من مشکل مالی دارم میشه بیام اضافه کاری، رئیسمون هم گفت من به اضافه کاری اومدن شما احتیاجی ندارم. به اندازه کافی نیروها هستن.

      بعد تا به من زنگ زد گفت حمید یکی از آتش‌نشان ها مریض شده میتونی بیای بلافاصله گفتم آره میام. بدون لحظه ای فکر کردن. وقتی ازم تشکر کرد گفتم اصلا منتی نیست، این تعهد شغلی منه. من بخاطر تو انجامش نمیدم. انجامش میدم چون من تعهد دادم در زمان نیاز در محل کار حضور داشته باشم.

      قبلاً یه وقتایی کار رو پشت گوش مینداختم. انجام میدادم ولی خوب خوب نه. چند وقتیه با توجه به آموزشهای استاد عباس منش ، میگم من باید بهترین خودمو ارائه بدم. نه بخاطر فلان رئیس و فلان مسئول ، این منم که باید هر روز بهتر و بهتر بشم. این منم که لازمه از خودم یه شخصیت مثبت و با کیفیت و مولد و فعال بسازم. اگه اینجا خوب کار نکنم، فردا روز بیزینس خودم رو هم خوب انجام نمیدم.

      دیروز یه کاری رو سپردن به همون راننده آتش‌نشان، یه قطعه ای هست پشت ماشین که لازمه هر از گاهی تمیزکاری و سرویس و نگهداری بشه. کارش هم خیلی کثیف کاری داره. تا آرنج طرف می‌ره توی گازوییل و گریس و روغن. (البته من یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم) من از صبحش بیکار بودم و داشتم فایل میدیدم و می‌نوشتم و الان دیگه واقعا دلم میخواست خودم رو مشغول به یه کار فنی کنم. دیدم اون بنده خدا رفت مشغول به کار شد منم دستکش کار پوشیدم و رفتم شروع کردم به کمک کردن. اون داشت به رئیس فحش رقیق میداد(چون خیلی رکیک بود) و من داشتم کار خودمو میکردم ، هر از گاهی میگفتم حالا ولش کن خبری نیست. من اومدم کمکت تا اذیت نشی چون فکر میکرد رئیس میخواد تنبیهش کنه این کارو بهش سپرده. ولی من میگفتم نه بابا این قطعه هر از گاهی باید سرویس بشه و سعی میکردم با سوال پرسیدن فنی حواسش رو منحرف کنم، تا ذهن خودم هم با حرفهای منفی اون منفی نشه.

      توی گرما خیس عرق بودیم و انجامش دادیم و من واقعاً با اینکه خیس عرق بودم ولی راضی بودم که یه کار مفید کردم و چندتا چیز جدید یاد گرفتم ، اون بنده خدا هنوز فکر میکرد این کاری که ازش خواستن بخاطر اینه که رئیس میخواد اذیتش کنه. (با شناختی که من از رئیس دارم میدونم اینقدر ذهنش درگیر کارهای مختلفه که اصلا این چنین آدمی نیست که برای اذیت کردن کاری رو به کسی بسپاره، آدم جاه طلب و بلندپروازیه، هدفهای بزرگی داره ، این آدمها وقت و ذهن و انرژی شون رو صرف خصومت با دیگران نمیکنن که آخرش بگه آخیش حالشو گرفتم دلم خنک شد…)

      دیدم ما آدمها چقدر راحت یکی رو برای خودمون بت میکنیم و شرک قائل میشیم. شرک‌ و بت پرستی همیشه اونی نیست که ابراهیم نبی به پدرش می‌گفت «اتتخذ اصنام آلهه» ؟ یه وقتایی ما آدمها ، شرایط ، عناوین، و ابزار ها رو به بت تبدیل میکنیم و مورد پرستش قرار میدیم.

      کامنت شما خیلی نکات تذکر دهنده ای برام داشت، باعث شد من یه چیزایی فکر کنم که تا پیش از این بهشون فکر نکرده بودم. اینکه اگه چیزی رو نیاز دارم از خداوند درخواستش کنم و الزاماً اونو به مسائل مالی گره نزنم.

      شاید یه وقتایی حسابمون خالی بشه. OK از جهتی این مسئله مالی نابه سامان مسئولش خودمم، از طرفی دیگه همیشه اصل خداست، اونه که کارها رو برامون انجام میده، مسائل مالی اصل نیست حاشیه است.

      فکر کنم یه کامنت خیلی طولانی شد. از خداوند درخواست میکنم این کامنت رو مفید قرار بده چون اگر مفید نباشه، من ثانیه های عمر دوستانم رو اتلاف کردم و از قطعاً زیانکار خواهم شد.

      در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ، در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین بندگان خداوند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2235 روز

        سلام به حمید حنیف عزیز و دوست داشتنی… خدا رو شکر می کنم که یکی از خواسته های امروزم رو که یک اتفاق خوشحال کننده بود، از طریق این پاسخ عالی شما به کامنتم برآورده کرد و به خودم گوشزد می کردم که این فرکانس خودت بوده که به جهان ارسال کردی. خدایا شکرت. حمیدجان واقعیتش غبطه خوردم به این تعهدت و درکت از آیات قرآن که انقدر قشنگ وقتی به آیه ای بر می خوری توش ریز می شی دنبال مفاهیم می گردی و به همون آیه بسنده نمی کنی و خلاصه اون آیه باعث می شه کلی لذت ببری از آیات دیگه و مفهوم کلیی که از اون آیات در کنار هم بدست میاری. واقعا آفرین به این اتصالت به خداوند مهربون. من چند وقتی هست که بعد از یه وقفه ی چند ماهه، هر روز صبح بعد از نماز قرآن می خونم و بر خلاف گذشته از روی انجام وظیفه یا اینکه بخدا نشون بدم من بنده ی خوبیم نیست، بلکه از روی ذوق و شوق هست که روزم رو با کلام خدای مهربونم شروع کنم و بعد می رم سراغ کدنویسی خواسته های اون روزم.امروز صبح هم داشتم این آیات از سوره انعام رو می خوندم و دیدم دقیقا برام ادعای حرفای استاد رو کرد در این فایل که دیروز گوش داده بودم. همون موقع گفتم بعد کد نویسی حتما کامنت می ذارم و با این آیه شروع می کنم.

        چقدر این تکه ی «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» جالبه واقعا. یاد مادر و بچه می افتم که خیلی وقتا مادره می دونه که بابا اینیکی راه برای بچه ش خیلی خیلی بهتره و بهش میگه ولی بچه از این بهتر بودنه مطمئن نیست و به خیال خودش می خواد خودش تجربه کنه و برسه و اشتباه انتخاب می کنه.

        واقعا چرا ما با اینهمه نشانه بازم گاهی از راه راست خارج می شیم چرا یادمون می ره که خدا همه چیه، به او وصل باشیم واقعا دیگه نباید نگران باشیم پس چرا بازم گاهی استرس داریم گاهی نگرانیم؟ غیر از اینه که باورمون قوی نیست که خدا وهابه که نعمت و ثروت خداوند به فراوانی هست ماییم که در مدارش نیستیم… می دونم که حالا که دارم جدی تر رو خودم کار می کنم قطعا از این نظر هم بهتر خواهم شد و دلم به مرور قرص و محکم تر خواهد بود به اینکه خدا همیشه با منه و هرآنچه که بخواهم عطا می کنه چون خودش گفته «ادعونی، استجب لکم».

        از شکرگزاری گفتی حمید جان، یاد تکامل خودم تو همین شکرگزاری از خداوند افتادم. یادمه مثلا تا 6-7 ماه پیش خب همیشه از ذهنم می گذشت که خدایا شکرت یا یه اتفاق خوب میفتاد شکر می گفتم ولی در همین حد بود. از وقتی که شروع کردم هر صبح و هرشب شکرگزاریم رو می نویسم می بینم که چقدر تأثیر بیشتری داره، چقدر تایم بیشتری از هر روزم رو دارم با عشق از خدا تشکر می کنم و جالبه که شب دوباره برا همون نعمتها دارم شکر می گم و می نویسم ولی برام تکراری نمیشه… قبلنا تمرین ستاره ی قطبی رو به همین دلیل ادامه ندادم که چون با شکرگزاری همراه نبود خیلی منجر به حس خوب نمی شد و خیلی زود برام تکراری می شد نوشته هام. ولی الان هربار با عشقه با ذوقه و برای همینم خسته نمی شم از نوشتنش.

        البته مطمئنم شکرگزاری که شما می گی کم می کنم و از خودت راضی نیستی در سطح خیلی خیلی بالاتر از این حرفاس چون چیزی که از نوشته هات بر میاد اینه که شما کلا دائم وصلی به خدای مهربون و واقعا مدار بالایی داری.

        آفرین، چه نکته ی خوبی رو اشاره کردی که تو کارت با توجه به حرفای استاد تلاش می کنی بهترین خودت باشی، اینو من هم باید به خودم تذکر بدم و وقتی از خودم راضی باشم که بهترین خودم رو ارائه می دم نه نسبت به عرفی که رایج هست. واقعا تحسینت می کنم برای این انسانیت و درستکاری که قاعدتا جواب جهان هم چیزی جز شرایط بهتر و راحتتر نیست. بازهم تشکر می کنم از وقتی که که گذاشتی و این کامنت بسیار زیبا و پر از نکات آموزنده رو برام گذاشتی… خدا رو هزاران بار شکر می گم که دوست با فرکانسی مثل شما برام پاسخ نوشته اونهم چنین پاسخی… من هم شما رو به خدای وهاب و هادی و مهربان می سپارم و از خدا برات شادی و سلامتی و ثروت می خوام.

        برم برای شکرگزاری قبل خواب که 11:40 شب شد و فردا روز اول هفته ست و کلللی اتفاقات خوب قراره رقم بخوره (خلق کنم). شب و روزتون خوش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سلما گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام

    بااینکه سالها در ظاهر مسلمان و مومن بودم اما خدا میدونه چقدر مشرک بودم و در این چهارصد و اندی روز که عضوسایت هستم چقدررررر روحم صیقل داده شده و چقدر خدا رو به خدایی پذیرفتم من چون از اهل سنت هستم و مساله شفاعت رو در مذهبم نشنیده بودم هروقت مبحث شرک مطرح میشد فکر میکردم در این مورد هیچچچچ مشکلی ندارم و مسائل و مشکلات هم جبر روزگار است (شرک )و تورم که حکومت مقصر است و این برای من یک امتحان الهی است (شرک) و … اولین باری که با قطعیت قدرت رو از غیر خدا گرفتم مساله شغلم بود که بایستی کلی مدرک و سند ارائه میدادم در حالی که کار بی موردی بود و اصلااا و ابدااا ضرورتی نداشت و من به خدا گفتم روزی من فقطططط دست تو است و به راحتی افزایش حقوقم اتفاق افتاد بدون آنکه من هیچچچچ کار فیزیکی برایش انجام دهم

    مورد دوم هم مشابه مورد اول رییس بخش از ما کاری میخواست که قانونا وظیفه ما نبود و من به خدا گفتم رییس من تو هستی من دلم نمیخواهد این کاررا انجام دهم و هفته بعد از من فقط فقط من بودم که لازم نشد کاری انجام دهم حالا با خدای درونم به هماهنگی رسیده ام بی قرار نیستم و نمیترسم استاد من دیگه نمی ترسم و اگه کاری. و دوست نداشته باشم انجامش نمیدم به همین راحتی چقدر من قبلا برای رضایت این و آن به خودم سخت میگرفتم حالا میفهمم چرا شما عزت نفس رو پایه موفقیت میدانید و چرا توحید را تنها راه موفقیت انسان میبینید

    پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 3818 روز

    بنام یگانه بی همتا

    استاد توحیدی عزیزم سلام به شما و همه خانواده توحیدی مون، من چقدر عاشق فایل های توحیدی شما هستم (مخصوصا توحیدی ،البته عاشق همه فایلا هستم ولی توحیدیا خدا وکیلی یه چیز دیگه ست)

    چرا آخه همه ما و ازهمه بیشتر خودم اینقدر شرک داریم در مورد همه چیز منی که مثلا هر روز از خدا میخوام یه ذره توحیدی تر باشم نسبت به دیروز یه ذره شرکامو کمتر کنم و رو خودم کار میکنم که فقط روی خدا حساب کنم و هر موضوعی که تو ذهنم میاد برای حلش اول بگم خدا ولی متاسفانه هنوز موفق نشدم اول میگم آره این هست با این میشه بعد سریع یکی بهم میگه باز رو غیر خدا حساب کردی مشرک ،نمیدونم بالاخره می تونم موفق بشم که اول رو خدا حساب کنم یا نه که امیدوارم بتونم

    چقدر بهتون افتخار میکنم که استادمی،من عاشق این عملکرد توحیدی تون هستم که به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نیستین فقط روی خدا حساب می کنین خوش به حال شما و خوش به حال ما که شما رو داریم که توی این دنیایی که همه روی غیر خدا حساب می کنن از مذهبی گرفته تا هر آیین دیگه شما هستی که بهمون یادآوری کنین فقط روی خدا حساب کنیم سپاسگزارم ازتون .

    خواستم بگم این دغدغه این روزای منه که بتونم فقط رو خدا حساب کنم ولی افسوس که خیلی مشرک تر از این حرفها هستم هر جا رو درست میکنم می بینم از یه جا دیگه سر درمیاره خدایا خودت کمکم کن ،

    بگذریم امروز یه مسئله ای برای ما پیش اومد یه وسیله ای تو خونه خراب شده بود همسرم گفت اینجا چون تازه اومدیم و آشنا نداریم راحت نیست کسی و پیدا کنم که هم آدم درستی باشه و هم مهارت داشته باشه اگه خونه قبلی بود خیلی آشنا داشتم،( ای دل غافل از این انسان مشرک و فراموشکار )سریع به ذهنم اومد شرک نداشته باشیم گفتم: چرا باید روی آشنا حساب کنیم خدا آشنای ماست قبلش هم چند جا رفته بود به چند نفر زنگ زده بود چون جمعه هم بود و روز تعطیل کسی نیومده بود و یکی هم قول داده بود آخر وقت بیاد و بعدش هم کنسل کرد به خداوندی خدا چند لحظه نگذشته بود که گفت همسایه بغلی مون که باهم خیلی دوست شدیم اینم وارده بذار بهش بگم، که به خانمش زنگ زدم اونم اومد و خیلی راحت و عالی بدون هیچ هزینه ای بدون هیچ منتی درستش کرد و یه وسیله دیگه که تو خونه از عید خراب شده بود و ما چندین نفر تعمیرکار آورده بودیم و نتونسته بود درستش کنه اونم سریع درست کرد به راحتی ،آخ من چه جوری قربون این خدا نرم که وقتی روی خودش فقط خودش حساب می کنی از جایی که گمان نمی بری برات میرسونه از نزدیک ترین راه بهترین راه ،بی منت ترین راه ،بی هزینه ترین راه

    از این جهت میگم بی منت چون بعضی تعمیر کارا هم پول شو میگیرن هم منت میذارن که اومدن واقعا عجیبه یکی نیست بهشون بگه آقا این کارتونه شما هزینه شو گرفتی دیگه منت نداره.(البته اینم خودش یه باور اشتباهیه)

    خیلی ذوق کردم برای این فایل توحید عملی که همزمان شد با مسئله امروز ما و حل آسون اون به دست یکی از دستان خوب خدا که بی شمارند در این جهان هستی ،من عاشق فایلای توحیدیم مخصوصا توحید عملی 6 که یکی از علایقمه و هر چند وقت یکبار دلم براش تنگ میشه و با عشق گوش میکنم مخصوصا وقتی می ترسم نگران یه چیزی هستم بهم آرامش عجیبی میده .

    سپاسگزارم از تون انشالله در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    وحید ضیایی گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    به نام خداوند جبار

    سلام خدمت مردبزرگ

    صبح که هدایت شدم به این فایل به خودم گفتم باید بنویسم این فایل چه قد عالیه چه قد آگاهی دهنده اس واییی خدایاشکرت این آسمون چه قد خوش رنگه خدایا شکرت این دریاچه زیبا الان که هوا گرمه چه قد دوس دارم باتمام قدرت بپرم توآب لذت ببرم استاد عزیزم من از شما ممنونم شما دراین فایل به چند تا نکته مهمی اشاره کردید من تحت تاثیر قرار گرفتم منم قبل آشنایی باشما در مورد ثروت باور اشتباهی داشتم و تمام و همه افراد ثروتمند که بودن اطرافم همشون آدمای خیانت کار دزد بودن یا من دوستانی داشتم که جدرجدشون ثروتمند بودن من بهشون میگفتم ثروت اصلا توخون ایناس توژن ایناس ولی خدارو هزاران بار شکر که امروزه خیلی باورام درمورد ثروت عوض شده نه که ادا دربیارم حتی لایه زیرین مغزم خیلی عالی بازسازی شده با باورهای جدید درمورد ثروت و همین باورها باعث شده کلا طرز دید من نسبت به همه این افراد فرق کرده خداروهزاران بار شکرمن نشستم فکر کردم نوشتم الگو پیدا کردم و واقعا به این نتیجه رسیدم ثروتمندان نزد خداوند عزیزن

    میخام مثالی بزنم من یه نفرو میشناسم

    میگه بیماری اعتیاد ژنتیکی هسش ولی این واقعا اشتباهه تو خانواده ای که پدر اعتیاد داره باور کرده اعتیاد ژنتیکیه و منتقل فرزند میشه و فرزند هم اینوباور میکنه واز رفتارها و باورهای پدرو میبینه ولی این پدر نمیشینه فکر کنه ببینه من چه فکرایی دارم چه رفتارایی انجام میدم

    بگزریم

    حالا من درمورد خودم بگم من بعضی وقتا پرخاشگری میکنم و بهم میگن اصلا پرخاشگری ارثی رسیده به تو اصلا تو خون شماس منم یه اتفاقی میفتاد عصبی میشدم و کنترل ازدستم خارج میشد و به خودم میگفتم من ادم عصبی هستم ولی از خداوند کمک خواستم و نوشتم باور های جدید در مورد این موضوع و گوش کردم گوش کردم فایل های مرد بزرگ رو خدارو شکر بهتر شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    محسن مله گفته:
    مدت عضویت: 1129 روز

    سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی ممنون بابت این فایل واقعا آگاهی دهنده

    تجربه هایی که دارم از بچگی رسیده و حتی موقعیت شهر که عوامل بیرونی مخصوصا مذهبی که به من رسیده و باور کردم در مورد شرایط مالی مخصوصا تو رسانه ملی هم میگفتن این بود که زیر گنبد امام حسین علیه السلام هر دعایی بکنی رد خور نداره و مستجاب میشه و این برا من که اصلا انجام نشد با این که چندین بار هم رفتم ولی خب اون خواسته انجام نشد حتی باز گفتن دعاهای مالی باید از امام جواد داشته باشی ولی بازم خب نشد

    باور دیگه ای که در مورد سلامتی این بود که من خانوادگی سنگ کلیه داشتن تمام خانواده ام و حتی دایی هام و پدر بزرگم منم خب داشتم ولی از وقتی با استاد آشنا شدم و فایل باور ها رو گوش میدادم همه چی دست خودمه خیلی کار خاصی هم انجام ندادم با اینکه زمانی که سنگ داشتم انواع عرق ها جوشونده ها و اینا مصرف میکردم ولی اصلا درست نمی شد تا روزی که این باور رو تغییر دادم و از نزدیک به دوسال هست که با فایل های استاد آشنا شدم و تغییر دادم سنگی وجود نداره واقعا نیست بطور کامل نیست و خداروشکر راحت شدم

    و حتی در مورد کرونا م واقعا تنها ادمی بودم تو خانوادم و حتی شهرم فکر کنم من واقعا باور نداشتم گفتم بابا اصلا کرونا وجود نداره اینا همش میخوان مردم رو گول بزنن و هیچ جا ماسک نمیزدم مگه جاهایی که زور بودن بعد واقعا هم نشد که حتی یک روز هم بگیرم یا دچارش بشم با اینکه داداشم گرفته بود طبق بازم آزمایش های اونا و اومد مغازم و چای هم خوردیم و هیچ اتفاقی نیفتاد چون من باور نداشتم واین باور خیلی به من کمک کرد

    بعد مورد بعدی که خیلی تو شهر ما خیلی میگفتن واقعا چون من و خانوادم یکمی باور کرده بودم براهمون نتایج مالی خوبی نداشتم اون این بود که اگه مسلمان ها کافر نمیشدند من ثروت اونقدر به کافر ها میدادم که حتی ناودون خونه های کافر ها رو از طلا میکردم از بس ثروت بهشون میدادم بعد خب این باور واقعا نه تنها کمک نمیکرد بلکه حتی من رو از ثروت دور میکرد بعد که هم از استاد هم قران خوندم بعد صفات بهشتی ها اینجوری بود که میگفتن این ها رو ما در دنیا هم داشتیم خونه هایی که نهر ها از زیرش جاری است بعد گفتم واویلا چقدر واقعا ما رو محدود میکردن و تو فقر قرار میدادن که مثلا با این بار ما مسلمانیم و با تغییر این دیدگاه میبینم که وضع مالیم داره تغییر میکنه

    و کلا هم شهر هم خانوادم خب رفتن تو فرعیات واقعا درگیرمون کردن با فرعیات و خداروشکر میکنم من چون دنبال این آگاهی ها بودم خدا منو هدایت کرد به این سایت و این استاد آگاهی دهنده و واقعا زندگی من تبدیل شده به قبل و بعد از این آگاهی ها و چون واقعا من کامل باور کردم که این راهی هست که کمک میکنه و همیشه هر حرفی گفته میشه و میشنوم اول میسنجم اصلا به من کمک میکنه که باور کنم یا نه من رو از راه راست دور میکنه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    به نام خداوند یکتا و مهربان

    سلام‌ به استاد عزیزم و خانم شایسته

    دیشب درحال‌ کار‌کردن رو سوالات کشف قوانین بودم که این فایل رو دیدم‌و منتظر بودم صبح بشه سریع گوش کنم این فایل رو

    چون فایل های توحید عملی جزء تاثیر گزارترین فایل هایی بود که تو سایت گوش دادم اون اوایل و چقدر باور های من رو عوض کرد

    اما الان میخوام‌ راجب زمانی صحبت کنم‌ که با برنامه های استاد هیچ آشنایی نداشتم

    علاوه بر این‌که از کودکی تو مغز ما کردن دولت بسیار تاثیر گزاره تو زندگی شما و ما باور کردیم

    یکسری حرفا و باور های مسخره دیگه ایم بود

    که به نظر من باز واسه آدمی که با این مفاهیم شرک و توحید آشنا نیست حداقل اینکه باور کنه دولت تاثیر تو زندگیش از نظر من عقلانی‌تره حالا از بچگی یچیز گفتن‌و باور کرده و…

    ولی اینکه چطور به دعا و بخت بستن اعتقاد داره !!!!!

    و جالبه این حرف رو از کسانی میشنوی که قاری قرآن‌و نمیدونم‌مذهبی سفت و سختن

    و به قول استاد نتایج زندگیشونم واضحه که تو اطرافیان من هستن و میبینم چقدر زندگیشون رنج آور تحت کنترل این حرف هاست

    که خداروشکر من به خاطر خرافاتی نبودن مادرم این باور رو نداشتم اما این باور دعانویسی به شدت تو افراد مذهبی و غیر مذهبی زیاده

    حالا یچیزی هست راجب همون خانواده های یهودی

    من دوست پسر سابقم ( این ماجرا واسه مثلا چهار یا پنج سال پیشه ) به شدت به این موضوع اعتقاد داشت بعد من خودم یه باوری داشتم که دوتا پارتنر خوبه که مثل هم فکر کنن شروع کردم رفتن تو خط فکری اون آدم که نتیجه اش نابودی بود قشنگ

    یادمه یه مستندی به من داد به اسم ظهور خیلیم خودش عاشق این مستند بود و فکر میکرد یه راضی رو کشف کرده

    اقا نگم‌چه چرت و پرتایی تو این مستند بود نگمممم

    اولا که میگفت امام زمان میخواد ظهور کنه تا این خرابیارو درست کنه حق مارو از این یهودیا بگیره نشانه های ظهور رو میگفت جالبه کلا چند قسمتشم بیشتر ندیدم و اصلا نمیدونم چیشد که انقدر قوی این باورا تو من شکل گرفت

    یادمه تو اون مستند میگفت که این یهودیا مارو با خرید و تبلیغات و شعار های شاد بودن گول میزنن و هرکی الکی خوش باشه یعنی بازیچه اینا شده و احمقه

    اقا همین یه باور واسه نابودی من کافی بود!!!!!!

    چون پارتنر منم به این شکل فکر‌میکرد که اره این ادمای الکی خوش عقب افتادن خودشم به شدت افسرده بود

    اقا من نابود شدم….

    یعنی یک سال رنگ شادی ندیدم‌

    کلا غم افسردگی‌ حس مردم دوستی و این دری وریا….

    وای اصلا چه روزای وحشتناکی بود بعد جالبه که من نمیفهمم اون مستند و فیلما و حرفا و آدمای چرت و پرت چه کمکی به‌ من کرد!!!!!!!!!

    اقا من خداروشکر میکنم تضاده اونقدر پررنگ بوده که الان وظیفه خودم میدونم شاد بودن رو ولی

    جالبه الان یسری ویدیو ها تو یوتوب مد شده که چقدرم من بدم میاد اصلانم نمیبینم از این و اون تعریفش رو شنیدم

    که یه چرت و پرتیه به اسم ایلومانتی :/

    که میگه مثلا آدما خیلی موفق مشهور

    مثل : ایلا ماسک ، بیانسه ، تیلور سوئیفت ، بیلی آیلیش ، کتی پری ، لیدی گاگا ، تام هنکس و …..

    روحشون رو به شیطان فروختن :/

    و شیطان اونارو موفق کرده ولی در عوضش از اینا کلی کارای بد و وحشتناک میخواد که واسش بکنن

    بعد‌ چون به قول استاد این باورشونه از این افراد چیزایی رو پیدا میکنن که اینو ثابت کنه

    و وقتی مثلا این ویدیو هارو ببینی میبینی واقعا فکت میارن حالا جالبه که من خودم تا همین یک سال پیش اینو باور‌ کردم متاستفانه واسه همین اصلا نمیتونستم موفقیت رو باور کنم !!!!!

    جالبه که اون آدما تمام توانایی استعداد تلاش ها باورهای این افرادو گذاشتن کنار چسبیدن به چهار تا فکت چرت و پرت بی اساس

    و جالبه همون بازیگرای هالیوود که ایلومانتی رو باور کردن هی بلا سرشون میاد به خاطر قانون

    حالا دلیل اینکه من با اینکه اصلا نه ویدیو هاش رو میدیدم نه خیلی راجبش مطالعه میکردم ولی باور کردم چی بود؟؟؟

    چون من نمیتونستم بپذیرم حجمه موفقیت این افراد رو و چون از فرکانسی که من توش بودم خیلی دور بود سریع این دلیل رو اوردم که اهان پس اینهههههه

    بعد من خودم از وقتی این باور رو تغییر دادم

    چقدر احساس قدرت بهم دست میده

    چقدر لذت میبرم

    چقدر الگو میگیرم !!!!!!

    چقدر احساس خوب بهم میده !!!

    که اقا‌اگه این دختر این ادم‌تونسته به این حد از موفقیت برسه توام‌میتونی بی شک

    و یکی از چیزایی که باعث از بین رفتن اون باور مخرب شد حرفای استاد راجب ایلان ماسک و افراد بزرگ و دلیل موفقیتشون بود

    بعد از طرفی چون این رو باور کردم جهان هم هی داره بهم ثابت میکنه آره دیلل موفقیت هاشون این باور ها بوده

    بعد دیگه اصلا با نکات منفی اون آدم موفق کار ندارم فقط واسم اون نقطه قوته بُلده

    و خب کدوم باور به من کمک کرد واقعا !!!!

    و من تو این بحث الگو برداری چقدر دنبال کمک گرفتن از باور های افراد رفتم

    مثلا یادمه که پاییز یه سریال هشت قسمتی اومد که بهههه شدت معروف شد به اسم ونزدی آدامز که یه رمانه که ازش فیلم زیاد ساختن

    شخصیت اصلی سریال یه دختر 20 ساله هست بازیگرش که تو این سریال خیلی زیاد معروف شد

    اسمش ام Jenna Ortega هست

    همه میگفتن‌که این آدم‌به خاطر چهره خاصش تو این زمان کم‌معروف شد

    بعد من رفتم دیدم که این دختر یه قیافه به شدتتتتت معمولی قد کوتاه و اندام بسیار معمولی

    و خب من این رو انقدر با خودم تکرار‌کردم‌که این‌آدم قبل شهرتش هیچ یک از فاکتور های معروف شدن رو نداشته اما ببین باور هاش چی ساخت ازش

    من انقدر‌تکرار کردم تا باور‌ کردم با خود باوری میتونم‌برسم به هرجا !!!!!

    حالا چی به من کمک کرد !

    اینکه هزار‌تا دلیل چرت پرت و عامل خارجی بیارم‌واسه شهرت این آدم یا که این حرفای قدرت مند کننده رو باور کنم !!!

    مورد بعدی که من قدرت رو داده بود به عامل بیرونی

    این بود که من چون پدر‌ مادرم بچه که بودم باهم دعوا میکردن من عصبی شدم

    من با همین باور چقدر خطاها که نکردم و چقدر عاجز شده بودم در برابر تغییر

    ولی منم‌مثل استاد اومدم گفتم نه ربطی نداره منم میتونم انسان آرامی باشم خیلیا تو اون محیط بودن ولی بچه های عصبی ای نیستن

    و چقدرررر من قدرت گرفتم و چقدر این عصبانیت من کمتر و کمتر شد

    مورد بعدی درمورد اینکه ژنتیک منه مشکل داره که لاغر نمیشم من آبم بخورم چاق میشم

    تا اینکه بحث قانون سلامتی جابه جا کرد این باور رو

    مورد بعدی دقیقا همون چیزیه که استاد‌گفتن

    من‌فکر میکنم‌چون پدر مادرم سخت گیر نبودن من درآمد ندارم

    و خب تغییرش دادم و گفتم این خیلی خوبه که تو فضایی اروم و تو ارامش دارم وقت میزارم رو مهارتم

    و این کمک کننده اس و قطعا همه چیز به نفع منه تهش

    یکی دیگه از نگاه های شرک آلودم در مورد روابط که فکر میکنم عامل تنهایی من آدمایی بودن که تو رابطه بهم ضربه زدن

    یا مثلا فکر‌میکنم من هرچقدرم آدم خوبی باشم باز طرف مقابلم به شکل دیگه رفتار میکنه و میتونه رو من تاثیر بد بزاره

    کلا تو روابط نگاه شرک آلود زیاد دارم

    و خب ایمان دارم هرجا دارم پیشرفت میکنم و بهبود دادم به خاطر نگاه توحیدیم بوده

    و هرجا‌ هیچ اتفاق خوبی نیوفتاده به خاطر شرک بوده

    و جدیدا نشانه های جدید از توحید رو در خودم دارم پیدا میکنم

    اونم‌ اعتماد به ربّ هست

    واقعا انگار قبل از این نمیدونستم توحید چیه

    یا داشتم حرفش رو میزدم فقط

    اما الان با تکامل

    به تضاد بخورد کردم تو نگرانی شدید بودم

    اما انقدر من دیگه نمیتونم تو اون احساس بمونم برعکس قبل

    که بعد از مدتی تسلیم شدم و گفتم خدایا دیگه از دست من خارجه

    و جوری با‌تمام وجود اعتمادکردم

    و گفتم خدایا من فقط کارهای مربوط به خودم رو انجام میدم و به کارهایی که تو واسم‌باید انجام بدی هیچ کاری ندارم‌

    کارایی که خودم باید انجام بدم همون کارهایی که عاشقشون هستم همون اقدمات عملی یادگیریا کسب مهارت ها

    و کارهایی که خدا باید انجام بدم همونایی که نمیدنم چطوری نمیدونم به چه شکل نمیدونم از چه طریقی از چه مسیری و اگر که بخوام دخالت کنم نگرانی ها میاد و اصلا اجازه حرکت نمیده

    ولی تا سپردم به خدا عین گوگل مپ دونه به دونه نشونه هارو میده و من تا ته اون نشونه هارو میرم‌و دونه به دونه جواب هایی که بهشون میرسم مهم‌ترین باور هان مهم‌ترین فایل ها وچیزایی که واسه رسیدن به این هدف نیاز دارم هستن

    و حالا منی که همیشه میگفتم خدا هدایتم میکنه

    انگار‌تو این مدت تازه دوباره دارم میفهمم هدایت خدا به چه شکله

    و مطمعنم سال دیگه یا ماه دیگه یا حتی فردا از امروز ایمانم به این موضوع بیشر میشه

    و توحیدی تر میشم با رعایت تکامل

    خداروشکر به خاطر این فایل توحیدی فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    سعیده بابائی گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    سلام وقتتون بخیر..استاد عزیزم سپاسگزارم برای این فایل های عالی ک جدیدا به سایت اضافه شده…برای محتواهای ارزشمند از شما و خانم شایسته مهربانم تشکر میکنم..هنوز این فایل ندیدم اما وظیفه دونستم یه تشکر ویژه کنم برای این آگاهی های ک روز به روز کیفیتش بالاتر میره…سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: