اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر عالیه که رو باور اینکه تو رو خودت کار کن خداوند بقیه کارهارو برات انجام میده و همزمانی هارو میاره برات هدایتت میکنه ،رو این باور کار کنی بعد تو کامنت قبلی در مورد ماه و باور منفی که در مورد ماه داشتی بنویسی و خوشحال و شاد بعد پاشی بری قهوه درست کنی و بیای رو صفحه نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی و فایل سفر به دور آمریکا قسمت 154 بیاد
بعد استاد و خانم شایسته رو ببینی که تو جاده هستن و اینکه امروز خودتم تو جاده بودی و بعد خانم شایسته ماه رو میکشه جلو تو تصویر و از زیباییش میگه و بعد باهم قهوه میخورن و توهم تو دستت قهوه داری.
بنام خداوند مهربان. سلام دور د خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته .دوستان گرامی. میخوام از خودم بگم که چند وقتی هست عضو این سایت باارزش شدم وقبل اینکه وارد این سایت بشوم کم بیش تو اینستا و تلگرام فایل های استاد و گوش میکردم . فایل های توحیدی خیلی به قلبم مینشست لذت میبردم که استاد چقدر توحیدی عمل می کند خلاصه من اوضاع مالی خوبی نداشتم ولی چند وقتی که عضو سایت شدم خدارو شکر دارم وردهای ذهنم رو کنترل میکنم وباور دارم که همه چیزو خودم دارم خلق میکنم خیلی شرایطم بهتر شده خدایاشکرت هراز بار شکر. میخوام راجع به این موضع چشم زخم که فکر کنم ترمز خیلی ها باشه من یادمه که میگفتن میخوای هرکاری کنی ویا چیزی بخر ی مثلا طلا لوازم خونه پنهانی بخر مردم حسود چشمت میزنن تو خانواده ما و فک فامیل های مه خیلی این مرسوم هست حتی من دایی خودم چندسال پیش خیلی یه دفع اوضاع مالیش خوب شد خونه جدید خرید وسفر ها رفت و ماشین صفر خرید که متاسفانه تصادف کرد فوت کرد که این باور قویتر شد در خانواده ما که مردم چشم زدن این اتفاق افتاد .ولی من از این موضع رو از همون اولم قبول نداشتم والان میفهم اون بر اثر توجه وفرکانس های که داشته این حادثه رو جذب کرده و تازه اون توی هوای بارونی سرعت غیر مجاز داشته ولی خانواده من گوشش به این حرفها بدهکار نبود . من این قدرت چشم زخم رو باور ندارم فقط خدا قدرت داره هیچ کس قدرتی برای اینکه منو چشم بزنه نداره منم دارم توحیدی عمل میکنم من تو خدارو شکر تو فرصت خیلی کمی دارمد خوبی داشتم برای خانوم طلا خریدم وسایل خونه خریدم کلی چیز خریدم برای خانوم وسفر خارجی داشتم وخیلی کارهای دیگه که خانوادم تعجب کردن که من تواین فرصت کوتاه چطوری این همه کار کردم و مادرم میگفت پسر جان حداقل سفر خارجی نرو فامیل ها اطرافیان چشمشون شوره نکن این کار و دیر تر برو حداقل من گفتم به مادرم فقط خدا محافظ من هست هیچکس هیچ قدرتی نداره من باور ندارم کسی بتونه منو بدبخت یا خوشبخت کنه شماهم نترس مادر جان خیالت راحت. رفتم و به سلامت کامل برگشتم تولد دخترم بود خانوم گفت نظرت چی یه تولد کوچیک بگیرم زیاد شلوغش نکنیم.گفتم چرا گفت آخه ما تازه ازسفر آمدیم فک فامیل چشم … گفتم ببین من چند سال پول نداشتم تولد خوبی برا دخترم بگیرم الآنم بخاطر این حرف مردم نمیخوام این آرزو به تعویق بندازم گفتم همه فک فامیلو تا صد نفر دعوت کن از هیچی هم نترس خدا بامنه. هیچ احدی نمیتونه منو چشم بزنه .واقعا خانوادم موندن که من چرا اینطوری برخورد میکنم بااین ماجراها . ولی من خودم میدونم این رفتار م توحید در عمله بخودم دارم ثابت میکنم که من شرایط رو رقم میزنم برای خودم اینجوری که میخوام نه اطرافیانم خداروشکر در پناه خداوند در سلامت روح وروان .ارامش وغرقه در شادی لطف پروردگارم هستم خدایا هزار مرتبه شکر . پیروز و سر بلند باشین.
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان موفقم در این سایت
استاد اگر بخواهم یک مثال برای خودم بزنم که در آن باور اشتباه و در واقع شرک من و نتیجه آیی که به خاطر این باور داشتم رو بگم قطعا این مثال اولین و بهترین مثالی هست که میاد به ذهنم( البته که به لطف خدا تو این مثال تونستم باورم رو تغییر بدم و از خدا میخوام برای تغییر تمام باور هام هدایتم کنه و کمکم کنه )
استاد من تمام قدرت در مورد آزادی و تصمیم گرفتن رو از بچگی به پدرم دادم حالا به خاطر محیط و خانواده و چیز های مختلف
یعنی هیچ وقت یادم نمیاد یک دختر تو کل فامیل بخواد یک کاری بکنه و من نبینم که اطرافیانش بهش بگن بابات اجازه میده؟!!
خلاصه که باورهای من طوری شکل گرفتن که بابا بشه تصمیم گیرنده برای کل خانواده در همه ی امور و خواسته هاشون
و من بودم قربانی، البته نه قربانی پدرم و رفتارش، بلکه قربانی باور های خودم قربانی شرکی که میورزیدم
با اینکه تو بزرگترین تضاد زندگیم دقیقا دقیقا به خاطر همین باور تو گوشی محکمی از جهان خوردم ولی متوجه نمیشدم مشکل چیه
تا اینکه ما مهاجرت کردیم از محل قبلی زندگیمون و آمدیم تهران و من میخواستم برم سرکار!
چقدر من به بابا اصرار میکردم بابا بزار برم سرکار و اجازه نمیداد،خخخ
جالبه که بابا تو کل فامیل به همه میگفت که آدم باید بال پرواز باشه برا بچه هاش، بزاره برن تو جامعه، برن سرکار و موفق باشند
خلاصه حرف بقیه و سرکار رفتن دخترای کل فامیل که میشد بابا طرفدار حقوقشون بود، صحبت من و سرکار رفتنم که میشد انگار یک آدم جدید میشد کاملا غیر منطقی بود!!
و من باز هم متوجه نمیشدم که اشکال کار از منه
تا اینکه یک شب که خیلی ناراحت شدم و در واقع نا امید شدم ازش،قبل خوابم با خدا حرف زدم و ازش خواستم خدایا من میخوام برم سرکار درآمد داشته باشم پول در بیارم چیزهای جدید یاد بگیرم، خدایا بابا میگه نه خب بگه، تو که هنوز نه نگفتی، خدایا اگه به صلاحمه بابا رو هم راضی کن
دو یا سه شب قبل از خوابم به خدا اینو میگفتم و بهش میگفتم که خدایا من چه شغلی با چه ویژگی های میخوام و چرا میخوام، اگه این شغلو داشته باشم چه احساساتی رو تجربه میکنم
و قربونش برم خداجونم بعد سه روز کاری کرد که شغل خوب بهم پیشنهاد شد و همون بابایی که تا سه روز قبل التماسشم میکردم راضی نمیشد برم سرکار، خودش گفت پاشو بریم برای کارت لباس فرم بخر
و من مبهوت قدرت خدا بودم خدایا چقدر قشنگ بهم درس دادی عاشقتم و ازت ممنونم خدا جونم
قبل از همه ی این ماجرا ها من ماهی چهار تا نقاشی میکشیدم،نقاشی ساده کودکانه و ازش فیلم میگرفتم برای یک کتابخانه و بابت هر کدوم چهل تومن میگرفتم یعنی درآمدم ماهیانه 160 تومان بود، بچه ها 160 تومنی که میگم برای سه سال پیشه نه برای ده سال پیش ها
و من چقدر به خاطر همون 160 تومان شکرگزار بودو و الآنم هستم خدا یا شکرت، ولی وقتی از خدا خواستم بهترین شغل، آسون ترین شغل، نزدیکترین شغل رو بهم داد و درآمدم رو از ماهی160 کرد ماهی 3 میلیون و هفتصد یعنی حدودا 24 برابر
از اون موقع تا الان هر جا که دیگه نمیتونم ذهنم رو قانع کنم و ذهنم رو با خودم همراه کنم که قدرت رو از دیگران بگیرم و به خدا بدم یا هر جایی که میترسم و نگران میشم همین مثال رو به خودم یاد آوری میکنم
میگم ببین هاجر تو اون همه اصرار کردی، آن همه مادر و برادراتو واسطه کردی ولی نشد
این همه امیدت به بقیه بود، نشد
این همه تلاش کردی هر طوری که بقیه آدما خواستن رفتار کنی تا راضی باشند و برات کاری کنند ولی نشد
و خداروشکر که همه ی اونها نشد
خدا رو واقعا شکر
ولی فقط یکبار قدرت رو به خدا دادی ببین خدا چجوری همه چیزو تغییر داد همه چیز رو کن فیکون کرد
یبار قدرت رو به خدا دادی ولی خدا بهت کار با عزت داد
وقتی قدرت رو به خدا میدی خدا فقط فقط خواستت رو بهت نمیده هاجر، خدا خواستت رو با عزت بهت میده ، خدا خواستت رو با آرامش بهت میده، خدا خواستت رو با ی عالمه حال خوب، احساس خوب بهت میده
خدا آرامشی بهت میده، امیدی بهت میده، حس ایمان و اعتماد به نفس و عزت نفسی بهت میده که اصلا با هیچ خواسته آیی قابل مقایسه نیست
اون لحظه آیی که میبینی وقتی قدرت رو به خدا دادی و از خودش کمک خواستی چقدررر بهت نزدیک بود و چقدررر عاشقانه و آسون کمکت کرد، اونجا حس میکنی فقط تو هستی و خدا، فقط تو هستی و عشق خدا
قربونت برم خدا ی مهربونم عاشقتمم
دیگه میخوای خدا چطوری راه رو بهت نشون بده
واقعا راسته که میگن خدا کار نمیکنه، خدا شاهکار میکنه
خدایا عاشقتم خدایا عاشقتم
خدایا به خاطر تمام شرک هایی که ورزیدم و و میورزم و حتی آگاه نیستم که اینها شرکه متاسفم ، لطفا منو ببخش و هدایتم کن
انقدر کاور این فایل قشنگ بود که دلم نیومد فایل تصویری رو نبینم .
چقدر این فضا زیبا و بهشتیه هر چقدر از قشنگیش بگی کمه ، فوق العادس . استاد چقدر هیکلتون عالی شده عکسای قبل و بعدی که گذاشتید واقعا شگفت انگیزه چقدر چهرتون جوون و شادابتر شده
استاد فایل های شما همیشه بینظیر بوده و هست ولی فایل هایی که اخیرا دارید رو سایت میذارید و آخرش یه سوال از ما میپرسید که مارو به فکر کردن وادار میکنه خیلییییی مفید تر هست هر کدوم از فایل هارو چندین بار گوش دادم و یه کاغذ خودکار گذاشتم جلوم و نکته های مهمشو یادداشت کردم و چقدر این کار باعث میشه تمرکز بیشتری رو گفته های شما داشته باشم و فقط این نباشه که یه سری حرفای قشنگو بشنوم و به کمک سوالهایی که هربار میپرسید چقدر بهتر خودمو شناختم چقدر باور مخرب پیدا کردم و مطمئنم نتایج عالی میشه ممنونم ازتون .
درمورد باورهای توحیدی حس میکنم انقدر مشکل داشتم و دارم که اصلا فکر نمیکردم ژنتیک هم بتونه شرک ایجاد کنه یه جمله ای رو شما تو فایل های توحیدی قبلی از پیامبر برامون گفتید ؛
شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شب تاریک هست
این موضوع رو کاملا تو این فایل میشه متوجه شد
خیلی راحته تو هر چیزی تقصیرو بندازیم گردن یکی دیگه و تو همون وضع ثابت بمونیم ولی خیلی قشنگتره که قدرتو از هرچیز وهرکسی جز خودمون وخدا بگیریم و بدونیم میشه اوضاع رو تغییر داد این حس امید و حرکت به آدم میده .
استاد در ادامه کامنتی ک دیشب گذاشتم یه مورد دیگ یادم اومد که میخوام بنویسم.
درکل تعجب میکنم منی قبلا انقدررر مقاومت داشتم برا کامنت گذاشتن و میگفتم خب که چی حالا بنویسی/:
الان همش میخوام کامنت بزارم خخخ..انشالله که خیره.
و اما موردی که یادم اومد استاد اینه که من خاله ی عزیزم براثر ایست قلبی بطور ناگهانی فوت شدن.
و به گفته پزشکان این بیماری ژنتیکی بوده.
استاد باورتون نمیشه سه تا دایی من بعد از فوت خالم در عرض یک سال و نیم همشون باتری قلب گذاشتن… این درحالیه که قبلا سالم بودن هاااا..
فقط یکی از دایی هام تو بچگی عمل کرده بود ولی سالم بودن خداروشکررر
استاد این باور چه میکنه واقعااا… این اتفاق چرا باید بیفته و یهو همشون قلبشون ب مشکل بخوره…غیر از اینه که ژنتیک رو موثر دونستن در سلامتی قلبشون!؟
استاد من از خدا نشونه خواستم برا تصمیمم که ازمایشات ژنتیک قبل بارداری ندم.. بااینکه برادرزاده همسرم مشکل داشته و ازدواجمون هم فامیلیه.. اما میخوام تو عمل نشون بدم و از خدا هدایت خواستم… یه نشونه کوچک اومد که قلبمو مطمئن تر کرد برا تصمیمم و میخوام خودمو ب هدایت خدا بسپرم. دوست دارم که توحیدی عمل کنم نه اینکه فقط تو حرف باشه.
بازم از خدا میخوام کمکم کنه تا از شرک بیام بیرون:)
در ادامه یه بخشی از کامنت دوستمون اقارضای عزیز رو میخوام بزارم ک از صحبتای استاد به نکته خیلی خوبی اشاره کردن و من زیاد توجه نکرده بودم بهش..
دوست داشتم اینجا باشه تا هراز گاهی مرورش کنم سپاسگزارم از دوستان عزیزم و اقارضا عطارروشن عزیز بابت کامنت های مفید وپربارشون.
« اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
مثلا درباره وام گرفتن 9 ساله در هر شرایطی بودم دچار شک و تردید نشدم که کاش وام گرفته بودم یا اگه وام گرفته بودم حالا چی
یعنی این باور در ذهن من دیگه وجود نداره که وام گرفتن عامل موفقیته
اما در شرایطی که به اینکه چرا پیشرفتم اونجوری که می خوام نیست گرفتار میشم این فکر در ذهنم مرور شده که شاید باید تبلیغ کنم؟!
با اینکه هنوز هیچ تبلیغی انجام ندادم ولی وقتی این فکر مرور می شه یعنی همون روزنه ای که حتی 0/5٪ باشه در این شرایط باز میشه و افکار رو سرت خراب میشه»
اول اینکه چند روزی بود که اون احساس توحیدی و اتصال به خدا رو نداشتم دقیقا همون شبی که تو دفترم نوشتم خدایا خودت من رو هدایت کن به شناخت بهتر خودت ،به یه فایل مثل فایل توحید عملی 6 ،صبح که بیدار شدم شما این فایل رو گذاشته بودید و چه احساس فوق العاده ای بهم دست داد
سوال اول زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید
استاد من در روابط خیلی خوب این موضوع رو تجربه کردم فردی در زندگی من بود که من به شدت از سیاست ها و حیله گری هاش میترسیدم و همهی اطرافیانم هم اینو بهم میگفتن (ورودی نامناسب)که هوای اینو داشته باش که رو زندگیت تاثیر بدی نزاره و….استاد من با وجود اون ترس ها کاری میکردم که یه تماس تلفنی اون ادم با همسر من زندگی من رو به جهنم تبدیل میکرد و کلی استرس و اضطراب رو به من وارد میکرد
و من روز به روز به این نتیجه میرسیدم که برای داشتن زندگی آرام باید با سیاست بود و منی که تا چند وقت قبلش به دوست و آشنا میگفتم اینقدر دنبال سیاست داشتن تو زندگی نباشین خودم داشتم کم کم حرف های بقیه و اون جماعت رو باور میکردم
استاد تا اینکه اومدم نشستم دوره روابط رو کار کردن شما اونجا تاکید داشتین که مهم ترین رابطه شما رابطه تون با خدای خودتونه و این فایل ها در من به شدت رسوخ کرد و حال و هوای منو عوض کرد دقیقا یکی دو روز بعد از فایل فکر میکنم 7 روابط همون فرد با سیاست یه کاری کرد که من سه چهار روز حالم بد بود و زندگیم تحت تاثیر قرار گرفته بود
خلاصه که میخوام بگم تا زمانی که من از این ادم میترسیدم و به خدای واحد و رحمان و رحیم خودم شرک میورزیدم به رب به فرمانروای کل هستی مشرک بودم به کسی که همهی قدرت در دست اونه باور نداشتم روز به روز شرایطم سخت و سخت تر شد
به جایی رسیده بود که منی که تا قبلش در رفاه کامل زندگی میکردم برای یه خرید واجب زندگیم کلی دو دو تا چهار تا میکردم و ذهنم و ظرف وجودیم روز به روز کوچک و کوچک تر میشد
استاد تا یه جایی رسید که من دیگه از شدت سختی شرایط تسلیم شدم…
گفتم خدایا من به هر خیری از تو محتاجم
گفتم خدایا دیگه من میرم عقب خودت فقط میتونی این مشکل رو حل کنی
من دیگه نمیتونم حالم رو خودم خوب کنم فقط خودتیو خودت
استاد به قول شما دیگه چشمهی اشکم خشک شد
و دقیقا یادمه که شبش داشتم میخوابیدم و اصلا نمیدونستم از روز بعدش باید چکار کنم از شدت استیصال و نا معلوم بودن شرایطم
و میگفتم خدا میتونه درستش کنه ؟آره
پس برو بخواب خودش حواسش به همه چیز هست
استاد صبح روز بعدش ساعت هفت از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که شب گذشته یکی از نزدیکانم (مادر بزرگم) فوت کرده نمیخوام وارد جزئیات بشم ولی استاد این اتفاق ورق منو برگردوند
با این اتفاق مکر اون ادم مکار برگشت به خودش
استاد اصلا یه حال عجیبی بود با خودم میگفتم خدا این آدمو برد برای اینکه دست اون آدم به نظر من با سیاست رو برای همه رو کنه
اون آدمو برد برای اینکه به من بگه ساحل خانم کی از من با سیاست تره بگه ساحل من مکارترین مکار هام
استاد فقط گریه میکردم همه فکر میکردن به خاطر از دست دادن اون عزیزم هست ولی به خاطر بزرگی خدا بود به خاطر قدرت خدا بود
به خاطر این بود که نمیفهمیدم چه جوری باید سپاسگزار خدا باشم استاد نمیفهمیدم چه جوری این همزمانی رخ داد که مرگ مادربزرگ من درست زمانی باشه که اون ادم به نظر من با سیاست بزرگترین مکر خودش رو علیه من درست موقعی انجام بده که روز بعدش مادربزرگ من باید فوت کنه و این اتفاق به ضرر اون فرد بشه
دلم میخواست خدا رو بغل کنم
استاد درست قبل از این اتفاق چند ماه قبلش گفتم خدایا خودت رو جوری در زندگی من به خودم نشون بده که مثال حضور تو و هدایت تو رو در زندگی خودم داشته باشم نه فقط مثال هاشو تو زندگی استاد ببینم یا تو کامنت بچه ها بخونم و برای من چه حضور و ظهوری واضح تر این که
تو ببینی همزمانی های خدا رو
ببینی حضور خدا رو
و چه قدر انسان فراموش کاره که با وجود این ها باز هم مشرک میشیم به خدا و قدرت رو از اون میگیریم و میدیم به دیگری
به نام پروردگار یکتا که هر چه در عالم هست و نیست در سیطره فرمانروایی اوست
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان سپاسگزارم از این فایل قوی و توحیدی
خانواده پدریم اکثرشون دیابت دارن و معتقد هستن ژنتیکه و از اونجایی که نه خودم با وجود اینکه پزشک هستم و نه خواهر برادرهام باوری به این موضوع نداریم همگی صحیح و سالم هستیم و هر چه بیشتر دقت میکنیم بیشتر متوجه میشیم که این بنده خداها خودشون رو تسلیم باور ژنتیک کردن و تو درداشون موندن و خو کردن
هر چه در زندگی به دست آوردم با باور توحیدی بود حتی شغلم درآمدم و روابط عالی ام با خانواده همکاران و انسانهای اطرافم و بابت این باور از خداوند بسیار سپاسگزارم
چقدر زیبا و چقدر دلنشین مسیر یکتاپرستی رو میشه از صحبت های استاد پیدا کرد. هر بار که از فایل های استاد استفاده میکنم قوانین هستی عمیق تر و روشن تر تو عمق وجودم نمایان میشه و انگار همه اصول و حقایق تو وجود ما به زیبایی و درستی ثبت شده فقط باید ذهنمون رو از نادرستی ها پاک کنیم تا جریان خوشبختی وارد زندگیمون بشه.
استاد عزیزم من هم مثل خیلی ها باورهای غلط زیادی داشتم و دارم و در تلاشم که باورهای غلطم رو پیدا کنم و اونها رو از بین ببرم تا تو سفر زندگیم تو جاده خوشبختی برونم و بمونم.
از تجربه چندوقت اخیرم بگم با این باور پیش رفتم که ” هر آنچه که نیاز دارم به راحتی میتونم تهیه کنم.” ظاهرا این باور یکی از تبرهایی بود که باید میساختم تا ریشه باورهای غلطم که نمیذاشت جریان پول وارد زندگیم بشه یا خیلی ضعیف و منقطع بود رو از بین ببره. بعد از اینکه این باور رو بهش قدرت دادم شاهد نتایجی بودم که تمام محاسبات ذهنیم رو زیر سوال برد و بدون اینکه من برای کسب و کارم تبلیغ کنم و هزینه کنم یعنی کاری که همیشه انجام میدادم، مشتری های من هرروز با من تماس میگرفتن و سفارش میدادن و جریانی از درآمد برام ایجاد شد که مهر تاییدی به تاثیر باور درست من زد.
باور محدود که باید حتما سرمایه باشه تا بشه کار کرد و حتما باید محصول یا کالا رو داشته باشم تا بتونم بفروشم رو بعد از سالهای سال توی ذهنم شکست و به راحتی تونستم محصولم رو پیش فروش کنم. و جالبتر اینکه محصولاتی رو به این شکل فروختم که به نظر همکاران من تو حوزه کاری خودم فروش این محصولات خیلی کار سختی هست و مشتری خیلی کم سراغ این محصول میاد.
یه نکته جالب دیگه ای که توی چندوقت اخیر برام اتفاق افتاد این بود که از زمانی که به جای اینکه روی پیج اینستاگرامم کار خاصی انجام بدم روی ذهنم کار کردم بازدیدهای پیج و مشتری های پیجم بیشتر شدن.
به خودم میگم واقعا خدا دیگه چجوری باید بهم بگه که باورتو درست کن تا زندگیت درست بشه.
توی پلتفرمی مثل اینستاگرام که قاعده و قانون خود سازنده اش هم بر اساس اینه که هرچی بیشتر روی پیج کار کنی نتیجه بهتری میگیری من با درست کردن باورهام نسبت به کارم نتیجه گرفتم و تاثیر مثبت باورهام بسیار چشمگیر تر از تاثیر کارهایی بود که منطقی انجام میدادم.
بااینکه سالها در ظاهر مسلمان و مومن بودم اما خدا میدونه چقدر مشرک بودم و در این چهارصد و اندی روز که عضوسایت هستم چقدررررر روحم صیقل داده شده و چقدر خدا رو به خدایی پذیرفتم من چون از اهل سنت هستم و مساله شفاعت رو در مذهبم نشنیده بودم هروقت مبحث شرک مطرح میشد فکر میکردم در این مورد هیچچچچ مشکلی ندارم و مسائل و مشکلات هم جبر روزگار است (شرک )و تورم که حکومت مقصر است و این برای من یک امتحان الهی است (شرک) و … اولین باری که با قطعیت قدرت رو از غیر خدا گرفتم مساله شغلم بود که بایستی کلی مدرک و سند ارائه میدادم در حالی که کار بی موردی بود و اصلااا و ابدااا ضرورتی نداشت و من به خدا گفتم روزی من فقطططط دست تو است و به راحتی افزایش حقوقم اتفاق افتاد بدون آنکه من هیچچچچ کار فیزیکی برایش انجام دهم
مورد دوم هم مشابه مورد اول رییس بخش از ما کاری میخواست که قانونا وظیفه ما نبود و من به خدا گفتم رییس من تو هستی من دلم نمیخواهد این کاررا انجام دهم و هفته بعد از من فقط فقط من بودم که لازم نشد کاری انجام دهم حالا با خدای درونم به هماهنگی رسیده ام بی قرار نیستم و نمیترسم استاد من دیگه نمی ترسم و اگه کاری. و دوست نداشته باشم انجامش نمیدم به همین راحتی چقدر من قبلا برای رضایت این و آن به خودم سخت میگرفتم حالا میفهمم چرا شما عزت نفس رو پایه موفقیت میدانید و چرا توحید را تنها راه موفقیت انسان میبینید
سلام بر استاد عزیزم
چقدر عالیه که رو باور اینکه تو رو خودت کار کن خداوند بقیه کارهارو برات انجام میده و همزمانی هارو میاره برات هدایتت میکنه ،رو این باور کار کنی بعد تو کامنت قبلی در مورد ماه و باور منفی که در مورد ماه داشتی بنویسی و خوشحال و شاد بعد پاشی بری قهوه درست کنی و بیای رو صفحه نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی و فایل سفر به دور آمریکا قسمت 154 بیاد
بعد استاد و خانم شایسته رو ببینی که تو جاده هستن و اینکه امروز خودتم تو جاده بودی و بعد خانم شایسته ماه رو میکشه جلو تو تصویر و از زیباییش میگه و بعد باهم قهوه میخورن و توهم تو دستت قهوه داری.
خدایاهزاران مرتبه شکرت
بنام خداوند مهربان. سلام دور د خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته .دوستان گرامی. میخوام از خودم بگم که چند وقتی هست عضو این سایت باارزش شدم وقبل اینکه وارد این سایت بشوم کم بیش تو اینستا و تلگرام فایل های استاد و گوش میکردم . فایل های توحیدی خیلی به قلبم مینشست لذت میبردم که استاد چقدر توحیدی عمل می کند خلاصه من اوضاع مالی خوبی نداشتم ولی چند وقتی که عضو سایت شدم خدارو شکر دارم وردهای ذهنم رو کنترل میکنم وباور دارم که همه چیزو خودم دارم خلق میکنم خیلی شرایطم بهتر شده خدایاشکرت هراز بار شکر. میخوام راجع به این موضع چشم زخم که فکر کنم ترمز خیلی ها باشه من یادمه که میگفتن میخوای هرکاری کنی ویا چیزی بخر ی مثلا طلا لوازم خونه پنهانی بخر مردم حسود چشمت میزنن تو خانواده ما و فک فامیل های مه خیلی این مرسوم هست حتی من دایی خودم چندسال پیش خیلی یه دفع اوضاع مالیش خوب شد خونه جدید خرید وسفر ها رفت و ماشین صفر خرید که متاسفانه تصادف کرد فوت کرد که این باور قویتر شد در خانواده ما که مردم چشم زدن این اتفاق افتاد .ولی من از این موضع رو از همون اولم قبول نداشتم والان میفهم اون بر اثر توجه وفرکانس های که داشته این حادثه رو جذب کرده و تازه اون توی هوای بارونی سرعت غیر مجاز داشته ولی خانواده من گوشش به این حرفها بدهکار نبود . من این قدرت چشم زخم رو باور ندارم فقط خدا قدرت داره هیچ کس قدرتی برای اینکه منو چشم بزنه نداره منم دارم توحیدی عمل میکنم من تو خدارو شکر تو فرصت خیلی کمی دارمد خوبی داشتم برای خانوم طلا خریدم وسایل خونه خریدم کلی چیز خریدم برای خانوم وسفر خارجی داشتم وخیلی کارهای دیگه که خانوادم تعجب کردن که من تواین فرصت کوتاه چطوری این همه کار کردم و مادرم میگفت پسر جان حداقل سفر خارجی نرو فامیل ها اطرافیان چشمشون شوره نکن این کار و دیر تر برو حداقل من گفتم به مادرم فقط خدا محافظ من هست هیچکس هیچ قدرتی نداره من باور ندارم کسی بتونه منو بدبخت یا خوشبخت کنه شماهم نترس مادر جان خیالت راحت. رفتم و به سلامت کامل برگشتم تولد دخترم بود خانوم گفت نظرت چی یه تولد کوچیک بگیرم زیاد شلوغش نکنیم.گفتم چرا گفت آخه ما تازه ازسفر آمدیم فک فامیل چشم … گفتم ببین من چند سال پول نداشتم تولد خوبی برا دخترم بگیرم الآنم بخاطر این حرف مردم نمیخوام این آرزو به تعویق بندازم گفتم همه فک فامیلو تا صد نفر دعوت کن از هیچی هم نترس خدا بامنه. هیچ احدی نمیتونه منو چشم بزنه .واقعا خانوادم موندن که من چرا اینطوری برخورد میکنم بااین ماجراها . ولی من خودم میدونم این رفتار م توحید در عمله بخودم دارم ثابت میکنم که من شرایط رو رقم میزنم برای خودم اینجوری که میخوام نه اطرافیانم خداروشکر در پناه خداوند در سلامت روح وروان .ارامش وغرقه در شادی لطف پروردگارم هستم خدایا هزار مرتبه شکر . پیروز و سر بلند باشین.
هاجر:
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان موفقم در این سایت
استاد اگر بخواهم یک مثال برای خودم بزنم که در آن باور اشتباه و در واقع شرک من و نتیجه آیی که به خاطر این باور داشتم رو بگم قطعا این مثال اولین و بهترین مثالی هست که میاد به ذهنم( البته که به لطف خدا تو این مثال تونستم باورم رو تغییر بدم و از خدا میخوام برای تغییر تمام باور هام هدایتم کنه و کمکم کنه )
استاد من تمام قدرت در مورد آزادی و تصمیم گرفتن رو از بچگی به پدرم دادم حالا به خاطر محیط و خانواده و چیز های مختلف
یعنی هیچ وقت یادم نمیاد یک دختر تو کل فامیل بخواد یک کاری بکنه و من نبینم که اطرافیانش بهش بگن بابات اجازه میده؟!!
خلاصه که باورهای من طوری شکل گرفتن که بابا بشه تصمیم گیرنده برای کل خانواده در همه ی امور و خواسته هاشون
و من بودم قربانی، البته نه قربانی پدرم و رفتارش، بلکه قربانی باور های خودم قربانی شرکی که میورزیدم
با اینکه تو بزرگترین تضاد زندگیم دقیقا دقیقا به خاطر همین باور تو گوشی محکمی از جهان خوردم ولی متوجه نمیشدم مشکل چیه
تا اینکه ما مهاجرت کردیم از محل قبلی زندگیمون و آمدیم تهران و من میخواستم برم سرکار!
چقدر من به بابا اصرار میکردم بابا بزار برم سرکار و اجازه نمیداد،خخخ
جالبه که بابا تو کل فامیل به همه میگفت که آدم باید بال پرواز باشه برا بچه هاش، بزاره برن تو جامعه، برن سرکار و موفق باشند
خلاصه حرف بقیه و سرکار رفتن دخترای کل فامیل که میشد بابا طرفدار حقوقشون بود، صحبت من و سرکار رفتنم که میشد انگار یک آدم جدید میشد کاملا غیر منطقی بود!!
و من باز هم متوجه نمیشدم که اشکال کار از منه
تا اینکه یک شب که خیلی ناراحت شدم و در واقع نا امید شدم ازش،قبل خوابم با خدا حرف زدم و ازش خواستم خدایا من میخوام برم سرکار درآمد داشته باشم پول در بیارم چیزهای جدید یاد بگیرم، خدایا بابا میگه نه خب بگه، تو که هنوز نه نگفتی، خدایا اگه به صلاحمه بابا رو هم راضی کن
دو یا سه شب قبل از خوابم به خدا اینو میگفتم و بهش میگفتم که خدایا من چه شغلی با چه ویژگی های میخوام و چرا میخوام، اگه این شغلو داشته باشم چه احساساتی رو تجربه میکنم
و قربونش برم خداجونم بعد سه روز کاری کرد که شغل خوب بهم پیشنهاد شد و همون بابایی که تا سه روز قبل التماسشم میکردم راضی نمیشد برم سرکار، خودش گفت پاشو بریم برای کارت لباس فرم بخر
و من مبهوت قدرت خدا بودم خدایا چقدر قشنگ بهم درس دادی عاشقتم و ازت ممنونم خدا جونم
قبل از همه ی این ماجرا ها من ماهی چهار تا نقاشی میکشیدم،نقاشی ساده کودکانه و ازش فیلم میگرفتم برای یک کتابخانه و بابت هر کدوم چهل تومن میگرفتم یعنی درآمدم ماهیانه 160 تومان بود، بچه ها 160 تومنی که میگم برای سه سال پیشه نه برای ده سال پیش ها
و من چقدر به خاطر همون 160 تومان شکرگزار بودو و الآنم هستم خدا یا شکرت، ولی وقتی از خدا خواستم بهترین شغل، آسون ترین شغل، نزدیکترین شغل رو بهم داد و درآمدم رو از ماهی160 کرد ماهی 3 میلیون و هفتصد یعنی حدودا 24 برابر
از اون موقع تا الان هر جا که دیگه نمیتونم ذهنم رو قانع کنم و ذهنم رو با خودم همراه کنم که قدرت رو از دیگران بگیرم و به خدا بدم یا هر جایی که میترسم و نگران میشم همین مثال رو به خودم یاد آوری میکنم
میگم ببین هاجر تو اون همه اصرار کردی، آن همه مادر و برادراتو واسطه کردی ولی نشد
این همه امیدت به بقیه بود، نشد
این همه تلاش کردی هر طوری که بقیه آدما خواستن رفتار کنی تا راضی باشند و برات کاری کنند ولی نشد
و خداروشکر که همه ی اونها نشد
خدا رو واقعا شکر
ولی فقط یکبار قدرت رو به خدا دادی ببین خدا چجوری همه چیزو تغییر داد همه چیز رو کن فیکون کرد
یبار قدرت رو به خدا دادی ولی خدا بهت کار با عزت داد
وقتی قدرت رو به خدا میدی خدا فقط فقط خواستت رو بهت نمیده هاجر، خدا خواستت رو با عزت بهت میده ، خدا خواستت رو با آرامش بهت میده، خدا خواستت رو با ی عالمه حال خوب، احساس خوب بهت میده
خدا آرامشی بهت میده، امیدی بهت میده، حس ایمان و اعتماد به نفس و عزت نفسی بهت میده که اصلا با هیچ خواسته آیی قابل مقایسه نیست
اون لحظه آیی که میبینی وقتی قدرت رو به خدا دادی و از خودش کمک خواستی چقدررر بهت نزدیک بود و چقدررر عاشقانه و آسون کمکت کرد، اونجا حس میکنی فقط تو هستی و خدا، فقط تو هستی و عشق خدا
قربونت برم خدا ی مهربونم عاشقتمم
دیگه میخوای خدا چطوری راه رو بهت نشون بده
واقعا راسته که میگن خدا کار نمیکنه، خدا شاهکار میکنه
خدایا عاشقتم خدایا عاشقتم
خدایا به خاطر تمام شرک هایی که ورزیدم و و میورزم و حتی آگاه نیستم که اینها شرکه متاسفم ، لطفا منو ببخش و هدایتم کن
ممنون خدا دوستت دارم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانم
انقدر کاور این فایل قشنگ بود که دلم نیومد فایل تصویری رو نبینم .
چقدر این فضا زیبا و بهشتیه هر چقدر از قشنگیش بگی کمه ، فوق العادس . استاد چقدر هیکلتون عالی شده عکسای قبل و بعدی که گذاشتید واقعا شگفت انگیزه چقدر چهرتون جوون و شادابتر شده
استاد فایل های شما همیشه بینظیر بوده و هست ولی فایل هایی که اخیرا دارید رو سایت میذارید و آخرش یه سوال از ما میپرسید که مارو به فکر کردن وادار میکنه خیلییییی مفید تر هست هر کدوم از فایل هارو چندین بار گوش دادم و یه کاغذ خودکار گذاشتم جلوم و نکته های مهمشو یادداشت کردم و چقدر این کار باعث میشه تمرکز بیشتری رو گفته های شما داشته باشم و فقط این نباشه که یه سری حرفای قشنگو بشنوم و به کمک سوالهایی که هربار میپرسید چقدر بهتر خودمو شناختم چقدر باور مخرب پیدا کردم و مطمئنم نتایج عالی میشه ممنونم ازتون .
درمورد باورهای توحیدی حس میکنم انقدر مشکل داشتم و دارم که اصلا فکر نمیکردم ژنتیک هم بتونه شرک ایجاد کنه یه جمله ای رو شما تو فایل های توحیدی قبلی از پیامبر برامون گفتید ؛
شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شب تاریک هست
این موضوع رو کاملا تو این فایل میشه متوجه شد
خیلی راحته تو هر چیزی تقصیرو بندازیم گردن یکی دیگه و تو همون وضع ثابت بمونیم ولی خیلی قشنگتره که قدرتو از هرچیز وهرکسی جز خودمون وخدا بگیریم و بدونیم میشه اوضاع رو تغییر داد این حس امید و حرکت به آدم میده .
سلام به استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز و سلام به همه ی دوستان عزیزم
خدایااا ببخشید که خالق تو بودی و ما اشتباهی کریدت میدادیم به چیزای دیگه و انسانهای دیگه
خدایااا ببخشید که تو به ما قدرت دادی که هر لحظه خالق زندگیمون باشیم اما ما قدرت رو دادیم به عوامل بیرونی
خدایااا ببخشید که تو، توی قرآن گفتی تنها چیزی رو که نمیبخشی شرک هست اما ما ثانیه به ثانیه شرک ورزیدیم
خودم رو میگم:
اگر شرایط مالی رو خواستم بهبود بود چشمم به دست دیگران و عوامل بیرونی بوده
اگر خواستم اعتبار و عزت داشته باشم،چشمم به حرف و نظر دیگران بوده
اگر خواستم حال دلم خوب باشه، منتظر بودم ببینم همسرم، اقوامم وووو دیگران چکار واسم میکنن
اگر اوضاع بر وقف مراد نبوده سریع یکی رو مقصر کردم و خودم رو تبرئه
چی بگم که اینهمه شرک کجا بوده؟!!!!!
اما به فرمایش استاد عزیزم همین که فهمیدیم خطا کجا هست و در پی بهبودش تلاش کنیم، خیلی خوبه
انشاالله که روزی بیام و بگم دست از سر عوامل بیرونی برداشتم و خدا رو شاه نشین قلبم کردم، و از نتایج بزرگی که حاصل باورهای توحیدیم هست واستون بگم.
واسه ی همه ی شما عزیزانم زندگی سرشار از باورهای توحیدی آرزومندم.
به نام روزی دهنده بی حساب
درود به همه عزیزان
استاد در ادامه کامنتی ک دیشب گذاشتم یه مورد دیگ یادم اومد که میخوام بنویسم.
درکل تعجب میکنم منی قبلا انقدررر مقاومت داشتم برا کامنت گذاشتن و میگفتم خب که چی حالا بنویسی/:
الان همش میخوام کامنت بزارم خخخ..انشالله که خیره.
و اما موردی که یادم اومد استاد اینه که من خاله ی عزیزم براثر ایست قلبی بطور ناگهانی فوت شدن.
و به گفته پزشکان این بیماری ژنتیکی بوده.
استاد باورتون نمیشه سه تا دایی من بعد از فوت خالم در عرض یک سال و نیم همشون باتری قلب گذاشتن… این درحالیه که قبلا سالم بودن هاااا..
فقط یکی از دایی هام تو بچگی عمل کرده بود ولی سالم بودن خداروشکررر
استاد این باور چه میکنه واقعااا… این اتفاق چرا باید بیفته و یهو همشون قلبشون ب مشکل بخوره…غیر از اینه که ژنتیک رو موثر دونستن در سلامتی قلبشون!؟
استاد من از خدا نشونه خواستم برا تصمیمم که ازمایشات ژنتیک قبل بارداری ندم.. بااینکه برادرزاده همسرم مشکل داشته و ازدواجمون هم فامیلیه.. اما میخوام تو عمل نشون بدم و از خدا هدایت خواستم… یه نشونه کوچک اومد که قلبمو مطمئن تر کرد برا تصمیمم و میخوام خودمو ب هدایت خدا بسپرم. دوست دارم که توحیدی عمل کنم نه اینکه فقط تو حرف باشه.
بازم از خدا میخوام کمکم کنه تا از شرک بیام بیرون:)
در ادامه یه بخشی از کامنت دوستمون اقارضای عزیز رو میخوام بزارم ک از صحبتای استاد به نکته خیلی خوبی اشاره کردن و من زیاد توجه نکرده بودم بهش..
دوست داشتم اینجا باشه تا هراز گاهی مرورش کنم سپاسگزارم از دوستان عزیزم و اقارضا عطارروشن عزیز بابت کامنت های مفید وپربارشون.
« اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
مثلا درباره وام گرفتن 9 ساله در هر شرایطی بودم دچار شک و تردید نشدم که کاش وام گرفته بودم یا اگه وام گرفته بودم حالا چی
یعنی این باور در ذهن من دیگه وجود نداره که وام گرفتن عامل موفقیته
اما در شرایطی که به اینکه چرا پیشرفتم اونجوری که می خوام نیست گرفتار میشم این فکر در ذهنم مرور شده که شاید باید تبلیغ کنم؟!
با اینکه هنوز هیچ تبلیغی انجام ندادم ولی وقتی این فکر مرور می شه یعنی همون روزنه ای که حتی 0/5٪ باشه در این شرایط باز میشه و افکار رو سرت خراب میشه»
سلام به دوستان و استاد عزیزم
اول اینکه چند روزی بود که اون احساس توحیدی و اتصال به خدا رو نداشتم دقیقا همون شبی که تو دفترم نوشتم خدایا خودت من رو هدایت کن به شناخت بهتر خودت ،به یه فایل مثل فایل توحید عملی 6 ،صبح که بیدار شدم شما این فایل رو گذاشته بودید و چه احساس فوق العاده ای بهم دست داد
سوال اول زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید
استاد من در روابط خیلی خوب این موضوع رو تجربه کردم فردی در زندگی من بود که من به شدت از سیاست ها و حیله گری هاش میترسیدم و همهی اطرافیانم هم اینو بهم میگفتن (ورودی نامناسب)که هوای اینو داشته باش که رو زندگیت تاثیر بدی نزاره و….استاد من با وجود اون ترس ها کاری میکردم که یه تماس تلفنی اون ادم با همسر من زندگی من رو به جهنم تبدیل میکرد و کلی استرس و اضطراب رو به من وارد میکرد
و من روز به روز به این نتیجه میرسیدم که برای داشتن زندگی آرام باید با سیاست بود و منی که تا چند وقت قبلش به دوست و آشنا میگفتم اینقدر دنبال سیاست داشتن تو زندگی نباشین خودم داشتم کم کم حرف های بقیه و اون جماعت رو باور میکردم
استاد تا اینکه اومدم نشستم دوره روابط رو کار کردن شما اونجا تاکید داشتین که مهم ترین رابطه شما رابطه تون با خدای خودتونه و این فایل ها در من به شدت رسوخ کرد و حال و هوای منو عوض کرد دقیقا یکی دو روز بعد از فایل فکر میکنم 7 روابط همون فرد با سیاست یه کاری کرد که من سه چهار روز حالم بد بود و زندگیم تحت تاثیر قرار گرفته بود
خلاصه که میخوام بگم تا زمانی که من از این ادم میترسیدم و به خدای واحد و رحمان و رحیم خودم شرک میورزیدم به رب به فرمانروای کل هستی مشرک بودم به کسی که همهی قدرت در دست اونه باور نداشتم روز به روز شرایطم سخت و سخت تر شد
به جایی رسیده بود که منی که تا قبلش در رفاه کامل زندگی میکردم برای یه خرید واجب زندگیم کلی دو دو تا چهار تا میکردم و ذهنم و ظرف وجودیم روز به روز کوچک و کوچک تر میشد
استاد تا یه جایی رسید که من دیگه از شدت سختی شرایط تسلیم شدم…
گفتم خدایا من به هر خیری از تو محتاجم
گفتم خدایا دیگه من میرم عقب خودت فقط میتونی این مشکل رو حل کنی
من دیگه نمیتونم حالم رو خودم خوب کنم فقط خودتیو خودت
استاد به قول شما دیگه چشمهی اشکم خشک شد
و دقیقا یادمه که شبش داشتم میخوابیدم و اصلا نمیدونستم از روز بعدش باید چکار کنم از شدت استیصال و نا معلوم بودن شرایطم
و میگفتم خدا میتونه درستش کنه ؟آره
پس برو بخواب خودش حواسش به همه چیز هست
استاد صبح روز بعدش ساعت هفت از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که شب گذشته یکی از نزدیکانم (مادر بزرگم) فوت کرده نمیخوام وارد جزئیات بشم ولی استاد این اتفاق ورق منو برگردوند
با این اتفاق مکر اون ادم مکار برگشت به خودش
استاد اصلا یه حال عجیبی بود با خودم میگفتم خدا این آدمو برد برای اینکه دست اون آدم به نظر من با سیاست رو برای همه رو کنه
اون آدمو برد برای اینکه به من بگه ساحل خانم کی از من با سیاست تره بگه ساحل من مکارترین مکار هام
استاد فقط گریه میکردم همه فکر میکردن به خاطر از دست دادن اون عزیزم هست ولی به خاطر بزرگی خدا بود به خاطر قدرت خدا بود
به خاطر این بود که نمیفهمیدم چه جوری باید سپاسگزار خدا باشم استاد نمیفهمیدم چه جوری این همزمانی رخ داد که مرگ مادربزرگ من درست زمانی باشه که اون ادم به نظر من با سیاست بزرگترین مکر خودش رو علیه من درست موقعی انجام بده که روز بعدش مادربزرگ من باید فوت کنه و این اتفاق به ضرر اون فرد بشه
دلم میخواست خدا رو بغل کنم
استاد درست قبل از این اتفاق چند ماه قبلش گفتم خدایا خودت رو جوری در زندگی من به خودم نشون بده که مثال حضور تو و هدایت تو رو در زندگی خودم داشته باشم نه فقط مثال هاشو تو زندگی استاد ببینم یا تو کامنت بچه ها بخونم و برای من چه حضور و ظهوری واضح تر این که
تو ببینی همزمانی های خدا رو
ببینی حضور خدا رو
و چه قدر انسان فراموش کاره که با وجود این ها باز هم مشرک میشیم به خدا و قدرت رو از اون میگیریم و میدیم به دیگری
به نام پروردگار یکتا که هر چه در عالم هست و نیست در سیطره فرمانروایی اوست
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان سپاسگزارم از این فایل قوی و توحیدی
خانواده پدریم اکثرشون دیابت دارن و معتقد هستن ژنتیکه و از اونجایی که نه خودم با وجود اینکه پزشک هستم و نه خواهر برادرهام باوری به این موضوع نداریم همگی صحیح و سالم هستیم و هر چه بیشتر دقت میکنیم بیشتر متوجه میشیم که این بنده خداها خودشون رو تسلیم باور ژنتیک کردن و تو درداشون موندن و خو کردن
هر چه در زندگی به دست آوردم با باور توحیدی بود حتی شغلم درآمدم و روابط عالی ام با خانواده همکاران و انسانهای اطرافم و بابت این باور از خداوند بسیار سپاسگزارم
به نام خدای عشق و مهربانی
استاد عزیزم چقدر استفاده کردم و چقدر لذت بردم
چقدر زیبا و چقدر دلنشین مسیر یکتاپرستی رو میشه از صحبت های استاد پیدا کرد. هر بار که از فایل های استاد استفاده میکنم قوانین هستی عمیق تر و روشن تر تو عمق وجودم نمایان میشه و انگار همه اصول و حقایق تو وجود ما به زیبایی و درستی ثبت شده فقط باید ذهنمون رو از نادرستی ها پاک کنیم تا جریان خوشبختی وارد زندگیمون بشه.
استاد عزیزم من هم مثل خیلی ها باورهای غلط زیادی داشتم و دارم و در تلاشم که باورهای غلطم رو پیدا کنم و اونها رو از بین ببرم تا تو سفر زندگیم تو جاده خوشبختی برونم و بمونم.
از تجربه چندوقت اخیرم بگم با این باور پیش رفتم که ” هر آنچه که نیاز دارم به راحتی میتونم تهیه کنم.” ظاهرا این باور یکی از تبرهایی بود که باید میساختم تا ریشه باورهای غلطم که نمیذاشت جریان پول وارد زندگیم بشه یا خیلی ضعیف و منقطع بود رو از بین ببره. بعد از اینکه این باور رو بهش قدرت دادم شاهد نتایجی بودم که تمام محاسبات ذهنیم رو زیر سوال برد و بدون اینکه من برای کسب و کارم تبلیغ کنم و هزینه کنم یعنی کاری که همیشه انجام میدادم، مشتری های من هرروز با من تماس میگرفتن و سفارش میدادن و جریانی از درآمد برام ایجاد شد که مهر تاییدی به تاثیر باور درست من زد.
باور محدود که باید حتما سرمایه باشه تا بشه کار کرد و حتما باید محصول یا کالا رو داشته باشم تا بتونم بفروشم رو بعد از سالهای سال توی ذهنم شکست و به راحتی تونستم محصولم رو پیش فروش کنم. و جالبتر اینکه محصولاتی رو به این شکل فروختم که به نظر همکاران من تو حوزه کاری خودم فروش این محصولات خیلی کار سختی هست و مشتری خیلی کم سراغ این محصول میاد.
یه نکته جالب دیگه ای که توی چندوقت اخیر برام اتفاق افتاد این بود که از زمانی که به جای اینکه روی پیج اینستاگرامم کار خاصی انجام بدم روی ذهنم کار کردم بازدیدهای پیج و مشتری های پیجم بیشتر شدن.
به خودم میگم واقعا خدا دیگه چجوری باید بهم بگه که باورتو درست کن تا زندگیت درست بشه.
توی پلتفرمی مثل اینستاگرام که قاعده و قانون خود سازنده اش هم بر اساس اینه که هرچی بیشتر روی پیج کار کنی نتیجه بهتری میگیری من با درست کردن باورهام نسبت به کارم نتیجه گرفتم و تاثیر مثبت باورهام بسیار چشمگیر تر از تاثیر کارهایی بود که منطقی انجام میدادم.
خدایا شکرت
از استاد عزیزم و تیم بی نظیرش همیشه سپاسگزارم
هدایت خداوند در زندگی هممون پایدار باشه
سلام
بااینکه سالها در ظاهر مسلمان و مومن بودم اما خدا میدونه چقدر مشرک بودم و در این چهارصد و اندی روز که عضوسایت هستم چقدررررر روحم صیقل داده شده و چقدر خدا رو به خدایی پذیرفتم من چون از اهل سنت هستم و مساله شفاعت رو در مذهبم نشنیده بودم هروقت مبحث شرک مطرح میشد فکر میکردم در این مورد هیچچچچ مشکلی ندارم و مسائل و مشکلات هم جبر روزگار است (شرک )و تورم که حکومت مقصر است و این برای من یک امتحان الهی است (شرک) و … اولین باری که با قطعیت قدرت رو از غیر خدا گرفتم مساله شغلم بود که بایستی کلی مدرک و سند ارائه میدادم در حالی که کار بی موردی بود و اصلااا و ابدااا ضرورتی نداشت و من به خدا گفتم روزی من فقطططط دست تو است و به راحتی افزایش حقوقم اتفاق افتاد بدون آنکه من هیچچچچ کار فیزیکی برایش انجام دهم
مورد دوم هم مشابه مورد اول رییس بخش از ما کاری میخواست که قانونا وظیفه ما نبود و من به خدا گفتم رییس من تو هستی من دلم نمیخواهد این کاررا انجام دهم و هفته بعد از من فقط فقط من بودم که لازم نشد کاری انجام دهم حالا با خدای درونم به هماهنگی رسیده ام بی قرار نیستم و نمیترسم استاد من دیگه نمی ترسم و اگه کاری. و دوست نداشته باشم انجامش نمیدم به همین راحتی چقدر من قبلا برای رضایت این و آن به خودم سخت میگرفتم حالا میفهمم چرا شما عزت نفس رو پایه موفقیت میدانید و چرا توحید را تنها راه موفقیت انسان میبینید
پایدار باشید