توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 30

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پریسا گفته:
    مدت عضویت: 1560 روز

    سلام استاد عزیز من اولین باره که دارم براتون مینویسم با این که خیلی از دوره هارو دارم

    استاد من با قانون جذب از کتاب راز آشنا شدم وقتی که 15 سالم بود از اون روز تا به الان خیلی مسیر هارو رفتم الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم چقدر اومدم تو مسیر و دوباره چقدر منحرف شدن!

    تقریبا سال 96 با یه دوره ی قانون جذب یه استاد دیگه آشنا شدم که خیلی کمکم کرد کلی رشد مالی برای خودم و خانوادم که در حال ورشکسته شدن بودن رقم زدم طوری که یدونه خونه یه ماشین درآمد از 0 به 20 میلیون اونم از تو خونه نشستن!!(البته من بعداز آشنایی با شما از 4تومن با تعهدی که به خودم دادم رسوندمش به 20 تومن)تازه اینایی که میگم فقط و فقط برای خودم هست،اینم بگم که من حتی تولد پسرم رو هم خودم جذب کردم حتی تعیین کردم که دلم میخواد بچه اولم پسر باشه و خیلی چیز های دیگه که شاید یادمم نیاد!

    بماند از رشد مالی همسرم و خانوادم که از ورشکستی به یه رشد مالی چشم گیر رسیدن

    ولی یهو نتایجم کم شد یهو به یه توقف رسیدم و بعد با کلی فکرو تقلا باشما آشنا شدم

    اول اصلا چیزی از آموزهاتون نمیفهمیدم بیشتر گیجم میکردم و لی از یه جایی به بعد همه چی تغییر کرد تازه فهمیدم شما چی میگید تازه فهمیدم چه تغییراتی باعث شده من یهو متوقف بشم تازه فهمیدم چطور خودم و باورام همه چیزو خراب کردیم

    استاد منی که حرفای شمارو نمیفهمیدم و گیج میشدم طوری شدم که هر حرفی میشنوم فقط و فقط با حر فای شما مقایسش میکنم

    منم حرفهای این آقارو تو اینستاگرام شنیدم اولش باحال بود برام یکم دنبالش کردم ولی بعد دیدم چه باورای مخربی داره و چقدر از اصل جدا هست و دیگه دنبالش نکردم

    حالا بیام سر اینکه من چه بیراه هایی که نرفتم و چه شرکایی که درست نکردم

    (امیدوارم خدا منو هدایت کنه چون هنوز خیلی کاردارم)

    استاد من کم کم هدایت شدم به مسیرایی که فکر میکردم راهو برام باز تر میکنه مثل فنگ شویی، گفتن اذکار و عبارت تاکیدی به صورت طوطی وار،رفتن سمت استارولوژی،(علم ستاره شناسی و پیشگویی )(کارم شده بود دنبال کردن اینطور صفحه ها داخل توتیوب ترس بود که میوفتاد تو دلم) ،فال قهوه دعانویس،که کانالها و صفه هایی هست که میگه ماه نو فلان کارو بکن یا دارچین و نمک بریز برای پاک سازی و برکت

    استاد من فایلاتونو گوش میکردم ولی نمیتونستم بفهمم و نتیجه بگیرم چون کلی روزنه داشتم برای ورودی های دیگه اعتقاد بیش از اندازه به چشم زخم که دیگه داشت منو فلج میکرد اولی هم با استاد قبلیم کار میکردم تا یه اندازه ای گذاشته بودم کنار که تونستم یکم پیشرفت کنم(کنار گذاشتن که چه عرض کنم سعی میکردم همه چیزو از همه پنهان کنم و در خفا کارهامو انجام بدم تا چشم نخورم یا رو آورده بودم به اسفند دود کردنو تخم مرغ شکوندن!!)و این شرک خفی در وجود من بود و من فکرد میکردم گذاشتمش کنار در صورتی که یهو سرباز میکرد این باور غلط هنوزم که با آموزهای شما خیلی کمش کردم بازم تو وجودم هست و تا یه اتفاق بدی میوفته جز آخرین افکارم میبینمش به قل شما من هنوز یک معتادم !که این باور غلط رو دارم ولی کم رنگ تر!

    من از گوش کردن دوره جهان بینی توحیدی و فایل های توحیدی تازه فهمیدم بله!!من چقدر مشرکم و خبر ندارم استاد برای من همچی خوب بود تا سال 98 که شد سال تورم شدید و گرونی یهو از درو پاشیدم فکر میکردم دیگه بدبخت شدیم (ترامپ و دولت و همه چیزو بالا تر از قدرت خدا و خلق کننده گی خودم میدونستم)ولی بع این حرف های شما بود که کلی بهم انگیزه و انرژی دوباره داد و گره های ذهنیمو حل کرد

    استاد من حتی خدارو با شما خیلی بهتر و عالی تر شناختم من قرآن میخوندم ولی بیشتر خدارو ستمگرو زورگو میدیدم فکر میکردم فقط قراره پوستمونو بکنه با ترجمه ها و تفسیر های مزخرفی که از آیات بهمون دادن من فکر میکردم چون نماز خون تر و قرآن تر از اطرافیانم هستم حتما خیلی بهترم و خدا نکنه من نماز خوندنم دیر میشد یا قضا میشد اینقدری خودمو میخوردم و اذیت میکردم که تمام حس خوبم خراب میشد و فقط ترس تو دلم میموند باور غلطی که حتی راجع به اسلام خدا و ذکر خدا داشتم و دارم و فقط یکم کم شده(استاد واقعا شما بینظیرید میپرسید چرا چون من یکی از اصلی ترین مسائلی که گیجم میکرد این بود که من که مثلا قدرت اصلی زندگیمو دادم به خدا پس چرا بازم تا چیزی میشه ته ذهنم میرسم به این که نکنه چشم خوردم ،یا من که سعی کردم حشادتو از خودم دور کنم پس چرا فلان جا باز یقمو گرفت

    استاد نا امید میشدما فکر میکردم همه چیز از بیخ اشتباهه یا من هرچی تلاش کردم بر باد فنا رفته و درست نمیشه ،ولی شما انقدر بینظیری که جواب این سوال منو هم دادین

    استاد من خیلی نتایج گرفتم از دوره ها ولی بیشترین نتیجه از همین دوره سلامتی بود من از 78 کیلو در عرض 3 ماه اونم فقط 1ماهش کامل عمل کردم رسیدم به 62 کیلو تازه بدون ورزش و پیاده روی

    تو این مدت خیلی چیت داشتم و میدونم اگه هنوز به اوج اون چیزی که میخواستم نرسیدم فقط و فقط بخاطره همین بوده ولی با رعایت کردن چتا نکته از رژیمتون باعث شده تقربیا وزنمو حفظ کنم و چند روز پیش که پیشه یه دکتر سنتی معروف تو شهرمون که رفته بودم وقتی نبضمو گرفت گفت خانم شما بدن کاملا سالمی دارید و کلی تعجب کرد قبلا از اینم وقتی هنوز کامل تو دوره بورم آزمایش انجام دادم و دکتر بهم گفت همه چی واقعا فوق العادست و بدن کاملا سالمی داری و سرحالی و انرژی زیاد برای من فقط یه قسمت کوچیک از عمل به آموزه ای شما بود

    خداوند بلند مرتبه ام رو سپاس گزارم بابت راهنمایی هایی که از وقتی ازش خواستم معلمم باشه چون من کسی و بغیر اون قبول نداشتم معلمم شد و در قالب شما و از طریق دستانش من راهنمایی کرد

    بی اندازه بابت وجود شما و خانم شایسته عزیز سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    زهره آرزومندی گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    بنام خالق ثروت افرین

    سلام به یادآوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی

    خداوندهمه چیزه همه چیز

    خدایاشکرت تو بزرگترین دارایی منی و تو بزرگترین شکرگذاری منی

    یادمه همیشه دوس داشتم تنها سفربرم تنهایی مهاجرت کنم تنهایی زندگی کنم

    ولی همیشه میگفتم نمیشه نمیزارن خانوادم

    استاد از وقتی که به این مسیرالهی هدایت شدم همه چیز تغییرکردبرای من

    از وقتی فهمیدم که خداوند درون منه ومنوهدایت میکنه به اون‌ مسیری که من میخوام و من خالق زندگی خودمم

    همه چیز تغییر کرد

    هرچقدر به خداوند نزدیکتر شدم همه چیزعالیتر رغم خورد

    من رویایی مهاجرت وسفربه تنهایی داشتم همیشه دوس داشتم از خانوادم دور باشم همیشه میگفتم قم برای من کوچیک شده

    دیگه اینجا جایی من نیس

    من باید برم دنبال زندگی خودم

    همیشه این خواسته رو داشتم از وقتی تو این مسیر و این اگاهی ها قرارگرفتم خواسته من واضح ترو پررنگترشد

    و این رویا برای من به حقیقت پیوست

    همه چیز خیلی راحت اتفاق افتاد

    و من مهاجرت کردم به تهران

    ی دختر تنها بدون هیچ اشنایی هیچ شناختی

    فقط میدونستم که باید برم

    قم برای من کوچیک شده

    وبر این باوربودم که من از پسش برمیام

    کاری نداره برای من

    خداکمکم میکنه

    خداوند شرایط و برای من رغم میزنه

    من چیزی کم ندارم و من با رفتن رشد میکنم موفق میشم

    درکل موضوع برای من خیلی اسان بود

    امکان پذیر بود

    از خداخواستم هدایتم کنه و من هدایت شدم در طول این مسیرهدایت شدم

    اصلا خداوندکاری کرد که مادرم برام ارزویی موفقیت کرد اصلا استاد واقعا خداوند مهرزد به کلام و قلب خانوادم هیچکس هیچی نگفت منی که میگفتم خانوادم نمیزارن

    خداوند همه چیزوبرای من اسان رغم زد

    و من هرچی که فکرمیکردم قرار ازش استفاده کنموبرداشتم

    و مابقی لباسامووسایلامودادم بیرون

    با ی چمدون لباس مورد نیازو9میلیون موجودی مهاجرت کردم

    بدون هیچ ترسی نگرانی اصلا درون من خیلی ارومه خیلی مطمئنم به اینکه خدا کمکم میکنه قم و تهران نداره توقمم خدا محافظ من بود اینجاهم خدامراقب منه اینجاهم خداوندروزی منومیده

    خیلی بخدایی خودم مطمئنم میدونم که خداوند به شجاعان پاداش میده و کمک میکنه

    خدا همه چیزه همه چیز

    منی که همیشه دوس داشتم دیگه چادر نپوشم تنهایی سفر برم مهاجرت کنم

    همه اینا اتفاق افتاد خیلی اسون و تنها دلیلش استاد اینکه من واقعا ازخداخواستم

    وخداوندبرای من خیلی اسون کردرسیدن به خواسته هامو

    ترس و نگرانی بودتومسیری که داشتم میومدم از ترس و نگرانی دستام سرد شده بودولی همش تو دلم میگفتم خدایا هدایتم کن خدایابهترین افرادو به سمت من هدایت کن خدایا ارومم کن خدایا دستاتوبزارروقلبم ارومم کن

    استادحرف زدن با خداوندخیلی ارومم میکرد گوش دادن به فایل ها ارومم میکردولی نه به اندازه حرف زدن خودم با خداوند

    شب اولی که تهران بودم بشدت دلتنگ بودم ی حس خیلی بدی داشتم احساس پوچی داشتم بااینکه این رویایی همیشگی من بودولی این حس داشتم

    دوباره صحبت باخداوند ارومم کرد

    گفتم خدایا ارومم کن بزاربیشتراز قبل احساست کنم بیشترازقبل بهت نیازدارم من هیچکسوجزتوندارم

    کنارم باش ارومم کن

    اصلا استاداینقدراین صحبت هامنواروم میکنه

    اینقدراحساس خوبی دارم

    شماواموزش هایی شما باعث شد تا من بفهمم خدایی خودموبفهمم بابا تو برای رسیدن به موفقیت نیازبه هیچکس و هیچ چیزی جز خدا نداری بهش بگواون بتومیده بی حدومرزمیبخشه بدون هیچ سوالی چشم داشتی خدایاشکرت

    ازشما استادعزیزم که باعث ایجاد این چنین ارتباط زیبا شدید بینهایت سپاسگذارم

    خداوند همه چیزه

    خداوند بیشترازمن میخواد تامن موفق بشم

    خداوندشرایط و برای من رغم میزنه به شرط ایمان و باور قلبی

    خدایا مرابه راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده ای هدایت کن

    خدایا مرابه سمت بهترین افرادوبهترین افرادبه سمت من هدایت کن

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  3. -
    سجاد ن گفته:
    مدت عضویت: 3726 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و کلیه دوستان عزیز

    فایل توحید عملی واقعا یک فایل ارزشمند و مفیدی هست که خودش به تنهایی یک دوره فوق‌العاده هست پر از نکات مثبت از خداوند متعال بی نهایت سپاسگزارم و خواهم بود تا ابد بخاطر این آگاهی ها و این جمع و این استاد و حس و حال خوبم روز همگی خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان گلم

    چند وقتیه کامنت نگذاشتم دلم براتون تنگ شده

    بخدا قسم هر جا بری هر فضا و شرایطی هر سایتی هر جمعی که بری هیچ جا اینجا نمیشه هیچ جا نمیشه مثل اینجا خدا رو پیدا کرد

    (من بخاطر شغلم رفتم روستا چند وقتی هست بخاطر شرایط اینجا نمی خوام بهانه بیارم ولی واقعا تو این مدت کار کردن روی خودم خیلی سخت بود بخصوص کامنت نوشتن

    خلاصه جانم براتون بگه که حسابی کنترل ذهنم از دست رفت یعنی اوایل یکم بهتر بودم ولی هر روز که بیشتر میشد بیشتر کنترل ذهنم وبعد زندگیم از دست میرفت واقعا خیلی زیاد تر شد با رابطه های منفی حرف های تکراری و چرت فامیل ها ک باشون هم کلام میشدم همه شب با هم بودیم خلاصه با یک سری ورودی های الکی منفی مخرب کلی باورهای غلط ایجاد شد کلی شرک شرک شرک دوباره هی می اومدن تو زندگیم)

    و این شد که کلی کنترل زندگیم از دست رفت همه چیز رفت به سمت شرک و اون باورهای قبلی

    و غلط ارتباط های که پر از حرفهای الکی و تکراری

    واقعا که همه چیز توحید همه چیز توحید و میبینم که دورو بریام چقدر باور های شرک الودی دارن

    و من هم متاسفانه تو این مدت ک نتونستم ذهنم رو کنترل کنم کنترل زندگیم از دستم خارج شد

    اما خیلی درس ها داشت برام خیلی

    اینکه اگر من ورودی هامو کنترل نکنم قطعا من هم مثل همن ادم های هستم که دارم میبینم

    اگر ورودی هامو کنترل نکنم چقدر اعتماد بنفسم میاد پاین چقدر ضعیف میشم از همه لحاظ از قدرت تصمیم گیری گرفته تا ……..

    اگر ورودی هامو کنترل نکنم (یک سفری مراسم ختم برام پیش اومو خیلی استرس هام زیاد شده بود خیلی این باور وپاشنه اشیل که حرف و قضاوت مردم برام مهم بود دوباره اومده بود باشدت بیشتر چرا چون تو این مدت ورودی هامو نتونستم کنترل کنم ) و این باور در روابط و زندگی من خیلی ویران کنندس این پاشنه اشیل باید همیشه روش کار کنم

    اگر ورودی هامو کنترل نکنم .

    چقدر از لحاظ جسمی هم بیشتر ضربه میخورم و استرس هام بیشتر میشه

    اگر ورودی هامو کنترل نکنم اگاهانه چقدر از لحاظ مالی ورودی هم میاد پایین و ب صفر میرسد

    اگر ورودی هامو کنترل نکنم از لحاظ روابط عاطفی چقدر کم حوصله میشم

    اگر ورودی هامو کنترل نکنم چقدر از لحاظ توحیدی زندگیم کم رنگ میشه و از خداوند دور میشم

    و کل زندگیم میره ب سمت جامعه ک میگن گرونی هست پول نیست امسال هم سال خیلی بدی بود و کلی باور های شرک الود که اخرش میرسه ب جهنم

    و و و و و و و …………………..

    از همه لحاظ واقعا کنترل خلق زندگی از دست ادم میره و میره ب سمت عوامل بیرونی و خدا رو فراموش می کنیم قدرتی که خداوند به ما داده برای خلق زندگیمون فراموش میکنیم

    تازه ما نمیفهمیم این همه اتفاقات و شرایط بد هم باز هم بخاطر اون افکار ها و باور ها ی بده ک داریم خلقش میکنیم..

    استاد عاشقتم خیلی زیاد ازت تشکر میکنم این مدت ک اینجوری شد برام بازم یک درس بسیار بزرگی بود برام تا خودمو وخدار و بشناسم و بفهمم

    تفاوت بین کنترل کردن و نکردن

    بین زمین تا اسمان هست

    این کامنت هم مدیون نکته برداری از دوره 12قدم هستم

    اون ایده ک اومد برام

    تو ماه فروردین که نکته برداری رو شروع کردم و الان ک داشتم جلسه 3قدم 5رو میخوندم ستاره قطبی

    برای اولین بار که تو این مدت نتونستم ورودی هامو کنترل کنم

    چقدر حالم بهتر شد و چقدر

    برام واضح شفاف تر شد

    تفاوت شرک و توحید

    تفاوت کنترل نکردن ورودی ها

    و کنترل کردن ورودی ها

    واقعا همه چیز همینه که اگاهانه ورودی هارو کنترل کنیم

    اگر نکنیم زدگیمون رو ب جهنم میره

    اگر هم ورودی هارو کنترل کنیم اگاهانه به سمت بهشت میره

    خداوندا عاشقانه ازت تشکر میکنم وازت می خوام که هدایتم کنی به سمت توحید که زندگیم فقط با این کلمه پیش بره چون همه چیز همینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    اشرف سادات ساداتی گفته:
    مدت عضویت: 1704 روز

    سلام

    من کاملا با حرفهاتون موافق هستم ، دقیقا من هم به همسرم همیشه میگم که ما باید اونجوری فک کنین که بهمون کمک کنه نه اینکه جامعه چی میگه . اما خودمم که این حرف ها رو میزنم ، باور 100 درصدی ندارم ، چون وقتی اینو نیفهمم که نتیجه نگرفتم .مثلا ، من از نوحواتی روی پاهام واریس دارم و یادنه از همون زمان میگفتن واریس ارثی هست و منم پذیرفتم و الان که 38 ساله هستم بازم همون باور رو دارم و همیشه میگم اره دیگه مامان و خاله ام هم دارن پس ازث هست. اما خودم می دونم که می تونم درمانش کنم و این اتفاق زمانی می افته که کاملا باور کنم . اما نمی دونم چطوری باور رو تقویت کنم و بپذیرم که می تونم بدن سالمی داشته باشم ، می تونم پای بدون واریس داشته باشم. ای کاش من هم بتونم به تمام آگاهی هام باور کامل داشته باشم و نتیجه بگیرم .مرسی از شما که ما رو راهنمایی میکنید.متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    فاطمه خمسه گفته:
    مدت عضویت: 1203 روز

    خدا خدا خدا خدا

    خداوند نور آسمانها و زمین است.

    این جمله رو من اولین بار از شما شنیدم و هنوز باهاش اشک میریزم.

    استاد عباسمنش

    مرد توحیدی، نمیدونم چجوری توصیف کنم حال توحیدیم رو بعد از آشنایی با شما. من هیچی نمیدیدم، نبودم، خدای من همه چیز و همه کس بود الا پروردگار یکتا.

    برای انجام کارهام به همه امید داشتم الا الله یکتا. از همه می ترسیدم ولی یه بار به خودش توکل نمیکردم.

    ولی شما اومدید گفتید “همانا با نام خدا دلها آرام میگیرد” یکم آروم شدم. شما گفتید “از خدا نترس فقط و فقط از خودش بخواه، قدرت مطلق اونه” یواش یواش رفتم سمتش، چشم دلم آروم باز شد، یه نگاهی کردم دیدم دنیام داره عوض میشه. با هر یه قدمی که میرم سمتش، با هر یه زیبایی که میبینم، چه رخی بهم نشون میده، چه جمالی داره، چه کمالی داره، چه قدرتی، چه عظمت بی انتهایی.

    خدایا من تسلیمم، فقیرم به هر خیری که از تو به من برسه. من فقط در پناه توام.

    این روزام با عشق خدا پیوند خورده، صبح و شب به یادشم. چشمم رو که صبحها باز میکنم میگم “سلام خدا جونم” من آماده ام، آماده ام که من رو به راه راست، به راه تمام کسانی که به اونها نعمت و ثروت و برکت دادی هدایت کنی.

    اینا رو کی بهم یاد داد؟ شما، تو دوازده قدم. من با دوازده قدم بزرگ شدم، توحیدی شدم. هنوز خیلی جای کار دارم. ولی زندگی برام با خدا یه چیز دیگه ست. شیرین شیرینه، بهشته بهشته.

    تازه چشمام باز شده و فهمیدم خونه ما همون جنات تجری من تحتها الانهاره، یه فضای سبز خیلی بزرگ روبروی خونه ماست (اونم تو تهران) با چندتا استخر پرآب و جوی آبی که این آب توش روون میشه و صدای خدا تو کوچه و خونه ما میپیچه.

    صبحها میرم شروع میکنم باهاش حرف میزنم، عشق میکنم. استاد من صدای خدا رو میشنوم. همش ازش میخوام قلبمو باز کنه. بهش میگم میدونم که تو هر لحظه داری باهام حرف میزنی ولی قلب منم باز کن تا صداتو بشنوم. و این روزا میشنوم صداشو که باهام حرف میزنه و روحمو به پرواز درمیاره.

    چند وقت پیش یه خوابی دیدم. بخاطر یه مسئله ای یه دفعه با تمام وجودم خدا رو صدا کردم، ازش کمک خواستم و یهو انگاری از زمین کنده شدم، انگار رفتم تو کائنات و صدای خودم رو شنیدم که پیچید تو کائنات. تنهای تنها بودم، اولش ترسیدم ولی مطمئن بودم که اون هست. انگار به صدای من، با درخواست من کل کائنات به تکاپو افتاد.

    خیلی تجربه عجیب و جدیدی از ایمان بود برام.

    استاد جانم، مریم بانوی عزیزم که هیچ از استادی کم ندارید، دوستای عباسمنشی عزیزم

    وقتی استاد میگن پایه همه چیز توحیده واقعا همینطوره. هرچی بیشتر جلو میرم معنی این حرف استاد رو بیشتر میفهمم. تو اون جاده آسفالتی جنگلی سوت زنان فقط و فقط داریم به اصلمون به خداوند یکتا نزدیک و نزدیکتر میشیم.

    خدا همه چیزه، اول و آخر هر چیز. و الان من همه خواسته هام رو فقط و فقط از جنس خودش میخوام.

    ثروت، آرامش، سلامتی، موفقیت… همه رو از جنس خدا میخوام، توحیدی توحیدی.

    استاد من و همسرم با آموزشهای شما داریم بزرگ میشیم، زندگی خیلی خیلی برامون فرق کرده، خودمون خیلی عوض شدیم و منِ خیلی متفاوتی رو داریم تجربه میکنم.

    میخوام از ایران برم. فکر میکنم اونجا آدما چجورین، به زیباییها توجه میکنن، از همدیگه تعریف میکنن. پس منم بجای غر زدن، اینجا دارم جوری زندگی میکنم که جر زیبایی نمیبینم. میرم با غریبه ها حرف میزنم، ازشون تعریف میکنم، هر زیبایی ای که توشون میبینم بهشون میگم. موفقیتهای همکارام تو اینستا رو تحسین میکنم، تو عمل. بهشون پیام میدم و براشون از ته قلبم آرزوی موفقیتهای بیشتر میکنم.

    تمرین آگهی بازرگانی چیزی بود که میگفتم محاله من انجام بدم. ولی تو قدم 6 بود فکر کنم، شروع کردم گفتم من باید برم تو دل این ترس بزرگ. بعد یه روز که بیرون بودم صدای خدا رو تو گوشم شنیدم، گفت این دو نفرو میفرستم انجامش بده. منم شروع کردم به حرف زدن بقیش رو خودش گفت. هربار که میخوام اینکارو انجام بدم با سلول به سلولم حضورش و حمایتش رو حس میکنم.

    تو انجام کارهام یاد گرفتم ازتون که هی بگم چجوری آسونتر، چجوری بهتر. از پارسال تا حالا بارها کارم رو بررسی کردم و هر روز دارم آسونتر انجامش میدم. ولی من جواب چیزی رو نمیدونم. همش میگم خدایا چجوری راحتتر، چیکار کنم بهتر شه، اونم جوابمو میده.

    هربار صداش میکنم جوابمو میده. حتی وقتی کنترل ذهنم برام سخت میشه، انقدر عشقه، انقدر مهربونه که یکی از نعمتهای بزرگش و اتفاقی که قبلا برام رقم زده رو به یاد میاره و بازم بهم کمک میکنه، ایمانشو تو دلم قویتر میکنه، آرومم میکنه.

    خدا خیلی عشقه، خیلی مهربونه، خیلی بینظیره، ازش که حرف میزنم دلم پر نور میشه، اشکام از شوق ایمان و حس حضورش لبریز میشه.

    یاد گرفتیم همیشه با همسرم داریم از قوانین و اینکه چجوری بهتر تو زندگیمون اجراشون کنیم حرف میزنیم. میگردیم دنبال ترمزهامون، باورهایی که بهمون کمک میکنن. و هر بار خدا هدایتمون میکنه. هربار باهامون حرف میزنه.

    تا اینکه همین چند وقت پیش یه ترمز بزرگمون که همون “چسبیدن به خواستهاست” رو پیدا کردیم. گفتم خدایا اینو که بهم گفتی حالا بگو چیکار کنم. گفت برو تو سایت، چند تا آیه برام آورد و بعد گفت بنویس، شروع کردم به نوشتن و دُر و گوهر برام ریخت. بعد گفت با صدای خودت ضبطش کن و گوش بده.

    این روزا صبح و شب این فایل رو برای خودم میذارم و تقریبا هربار باهاش اشک میریزم چون واقعا صداش رو میشنوم. از زبون خودم، از تارای صوتی خودم، صدای خدا رو میشنوم که باهام حرف میزنه و قلبم رو آروم میکنه.

    کلامی رو که بهم گفته اینجا براتون میذارم ‌که شما هم تو عشق و ایمان من شریک شید.

    خیلی دوستون دارم، خیلی زیاد

    خدا خدا خدا همه چیزه، اینو از شما یاد گرفتم.

    خداوند نور آسمان ها و زمین است

    این نور تو خونه هایی که خدا اجازه داده هر روز بیشتر میشه،

    خونه هایی که صبح و شب اسم خدا آورده میشه و تسبیح خداوند رو میگن.

    نور خدا تو خونه ماست، تو وجود ماست پس نگرانیمون واسه چیه. تنها قدرت آسمانها و زمین حامی و پشتیبان ماست، پس ترس تو دل ما جایی نداره.

    ما فقط و فقط رو خودش حساب میکنیم و خدا قول داده که ما رو از همه کس و همه چیز بی نیاز میکنه و غرق در نعمتها و ثروتهای بی انتهای خودش میکنه.

    همیشه از خدا میپرسی که باید چیکار کنی؟ سمت خودت رو چجوری انجام بدی؟ رها باش، تسلیم باش، واقعی واقعی، تو عمل.

    اونموقع واضح و کامل صدای خدا رو میشنوی و ایده هاش رو اجرایی میکنی و خیلی طبیعی و راحت از جاهایی که اصلا فکرشو نمیکنی نتایج عالی، نعمت و ثروت وارد زندگیت میشه. الان سمت تو رها بودنه، تسلیم بودنه. خدایا من تسلیمم و حل تمام مسائلم رو فقط و فقط به خودت میسپرم. تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    مگه میشه صداش کنی و جوابتو نده. یاد خوابت بیفت. وقتی با تمام وجودت صداش کردی کل کائنات به تکاپو افتاد، به عرش رفتی. پس بدون، فاطمه اینو بدون که شاید الان تو با چشم زمینیت نتایج خیلی بزرگ رو نمیبینی ولی خداوند، تمام کائنات و انسانها در حال کارن تا اتفاقات و نتایج عالی رو وارد زندگیت کنن. همه دارن تبلیغ کار تو رو میکنن، آموزشهات داره دست به دست میچرخه، آوازت داره تو کیهان میپیچه، و فقط و فقط اگه تو آزاد و رها باشی و اجازه بدی خدا کارش رو انجام بده، به هر طریقی که خودش بدونه که بهترین طریقه، موفقیتها و ثروتها رو وارد زندگیت میکنه.

    زمانبندی خدا حرف نداره. هیچکس مثل اون نمیتونه خوشحالت کنه. در زمان مناسب، در مکان مناسب، به بهترین و زیباترین شکل همه خواسته هات رو دودستی تقدیمت میکنه.

    مالک همه چیز خداست، مالک یوتیوب، اینستا و سایت تو هم خداست. تو داری برای اون کار میکنی برای اون پست میذاری، پس بهترین خودت رو براش ارائه کن و ایمان داشته باش که اون جوابت رو میده.

    فقط توئی، و خدا و کائناتی که به فرمان خدا “وقتی تو حالت عالیه وقتی که حالت عالیه”، کارهات رو انجام میده و خواسته هات رو وارد زندگیت میکنه. پس شکرگزار باش، ایمان داشته باش، آروم باش، از مسیرت و از انجام تک تک کارهات لذت ببر و مطمئن باش که مالک یوتیوب، اینستا و سایتت و همه جهان داره سمت خودش رو به بهترین شکل انجام میده. تو فقط لذت ببر و بدون که لذت بردنه، شاد بودنه، شکرگزار بودنه که تو رو به نعمتها میرسونه، نه غصه خوردن، ترسیدن و چسبیدن به نتایج.

    خداوند وعده ثروت و آرامش میده و شیطان وعده فقر و بدبختی. تو کدوم رو انتخاب میکنی؟

    کتونی نایک بینظیرت، پایه دوربین محکم و فوق العادت، لپ تاپ و عینک دودی کوروش چجوری وارد زندگیتون شدن. غیر از اینه که خدا به هر طریقی که خودش بدونه، و از جاهایی که شما اصلا فکرش رو نمیکنید نعمت و ثروت رو وارد زندگیتون میکنه؟ پس اصلا از کجا میدونی که ورود ثروت به زندگیت یا شروع موفقیتهای کاریت از یوتیوب و اینستاست یا اصلا از همین کاریه که داری انجام میدی و داری اینهمه حرص میزنی.

    آروم باش و دست خدا رو باز بذار. بدون که حتما با رسیدن به خواسته هات حالت خوب نمیشه ولی قطعا حال خوبه که تو رو به خواسته هات میرسونه.

    پس اجابت کرد پروردگارشان برای آن ها درخواست هایشان را. همانا که من هیچ وقت عمل و تلاش هیچ تلاش کننده و کسی که به تعهدش به من عمل می کند را به هیچ وجه ضایع نمی کنم و حواسم هست، تا قطره آخرش حواسم هست.

    پس آن هایی که از خانه هایشان مهاجرت کردند و در راه رسیدن به من دچار بالا و پایین هایی شدند و این تغییرات را به جان خریدند، من به عنوان خدا حتما بدی ها و باورهای بزرگ و کوچکشان را پاک می کنم و می پوشانم با باور های جدید ..

    و آنها را وارد بهشت هایی می کنم که در زیر آنها آب در جریان است و این پاداشی دقیق از سمت پروردگار، خدای بزرگ است.

    و فقط خداست که بهترین ها، بهترین پاداشها نزد اوست و غیر از او کسی توانایی پاسخ دادن ندارد، پس فقط باید دست به سمت او دراز شود.

    فاطمه خدا فقط ازت یه چیز میخواد و اون کنترل ذهنه.

    و هرکس تقوای الهی پیشه کند خدا راه خروجی برای او قرار میدهد و روزی میدهد به او از جایی که گمان نمیبرد.

    و هرکس بر خدا توکل میکند خدا برای او کافیست و خدا فرمانش را به انجام میرساند .

    و هرکس بر خدا توکل میکند خدا برای او کافیست و خدا فرمانش را به انجام میرساند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    علیرضا فکور گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    علیرضای عزیز میخواستم ازت تشکر کنم و بی نهایت تحسینت میکنم تو الان هم سن پسرم آرشی ، از این سن چقدر عالی قانون رو درک کردی خیلی خوشحالم

    علیرضا جان امیدوارم همیشه روی خودت کار کنی و موفقیت‌هات رو تو سایت ببینم و لذت ببرم

    در پناه رب العالمین هر لحظه باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ساحل گفته:
    مدت عضویت: 3241 روز

    سلام به دوستان و استاد عزیزم

    اول اینکه چند روزی بود که اون احساس توحیدی و اتصال به خدا رو نداشتم دقیقا همون شبی که تو دفترم نوشتم خدایا خودت من رو هدایت کن به شناخت بهتر خودت ،به یه فایل مثل فایل توحید عملی 6 ،صبح که بیدار شدم شما این فایل رو گذاشته بودید و چه احساس فوق العاده ای بهم دست داد

    سوال اول زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید

    استاد من در روابط خیلی خوب این‌ موضوع رو تجربه کردم فردی در زندگی من بود که من به شدت از سیاست ها و حیله گری هاش میترسیدم و همه‌ی اطرافیانم هم اینو بهم میگفتن (ورودی نامناسب)که هوای اینو داشته باش که رو زندگیت تاثیر بدی نزاره و….استاد من با وجود اون ترس ها کاری میکردم که یه تماس تلفنی اون ادم با همسر من زندگی من رو به جهنم تبدیل می‌کرد و کلی استرس و اضطراب رو به من وارد می‌کرد

    و من روز به روز به این نتیجه میرسیدم که برای داشتن زندگی آرام باید با سیاست بود و منی که تا چند وقت قبلش به دوست و آشنا میگفتم اینقدر دنبال سیاست داشتن تو زندگی نباشین خودم داشتم کم کم حرف های بقیه و اون جماعت رو باور میکردم

    استاد تا اینکه اومدم نشستم دوره روابط رو کار کردن شما اونجا تاکید داشتین که مهم ترین رابطه شما رابطه تون با خدای خودتونه و این فایل ها در من به شدت رسوخ کرد و حال و هوای منو عوض کرد دقیقا یکی دو روز بعد از فایل فکر میکنم 7 روابط همون فرد با سیاست یه کاری کرد که من سه چهار روز حالم بد بود و زندگیم تحت تاثیر قرار گرفته بود

    خلاصه که میخوام بگم تا زمانی که من از این ادم میترسیدم و به خدای واحد و رحمان و رحیم خودم شرک میورزیدم به رب به فرمانروای کل هستی مشرک بودم به کسی که همه‌‌ی قدرت در دست اونه باور نداشتم روز به روز شرایطم سخت و سخت تر شد

    به جایی رسیده بود که منی که تا قبلش در رفاه کامل زندگی میکردم برای یه خرید واجب زندگیم کلی دو دو تا چهار تا میکردم‌ و ذهنم و ظرف وجودیم روز به روز کوچک و کوچک تر می‌شد

    استاد تا یه جایی رسید که من دیگه از شدت سختی شرایط تسلیم شدم…

    گفتم خدایا من به هر خیری از تو محتاجم

    گفتم خدایا دیگه من میرم عقب خودت فقط میتونی این مشکل رو حل کنی

    من دیگه نمیتونم حالم رو خودم خوب کنم فقط خودتی‌و خودت

    استاد به قول شما دیگه چشمه‌ی اشکم خشک شد

    و دقیقا یادمه که شبش داشتم میخوابیدم و اصلا نمیدونستم از روز بعدش باید چکار کنم از شدت استیصال و نا معلوم بودن شرایطم

    و میگفتم خدا میتونه درستش کنه ؟آره

    پس برو بخواب خودش حواسش به همه چیز هست

    استاد صبح روز بعدش ساعت هفت از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که شب گذشته یکی از نزدیکانم (مادر بزرگم) فوت کرده نمیخوام وارد جزئیات بشم ولی استاد این اتفاق ورق منو برگردوند

    با این اتفاق مکر اون ادم مکار برگشت به خودش

    استاد اصلا یه حال عجیبی بود با خودم میگفتم خدا این آدمو برد برای اینکه دست اون آدم‌ به نظر من با سیاست رو برای همه رو کنه

    اون آدمو برد برای اینکه به من بگه ساحل خانم کی از من با سیاست تره بگه ساحل من مکارترین مکار هام

    استاد فقط گریه میکردم همه فکر میکردن به خاطر از دست دادن اون عزیزم هست ولی به خاطر بزرگی خدا بود به خاطر قدرت خدا بود

    به خاطر این بود که نمیفهمیدم چه جوری باید سپاسگزار خدا باشم استاد نمیفهمیدم چه جوری این همزمانی رخ داد که مرگ مادربزرگ من درست زمانی باشه که اون ادم به نظر من با سیاست بزرگ‌ترین مکر خودش رو علیه من درست موقعی انجام بده که روز بعدش مادربزرگ من باید فوت کنه و این اتفاق به ضرر اون فرد بشه

    دلم‌ میخواست خدا رو بغل کنم

    استاد درست قبل از این اتفاق چند ماه قبلش گفتم خدایا خودت رو جوری در زندگی من به خودم نشون بده که مثال حضور تو و هدایت تو رو در زندگی خودم داشته باشم نه فقط مثال هاشو تو زندگی استاد ببینم یا تو کامنت بچه ها بخونم و برای من چه حضور و ظهوری واضح تر این که

    تو ببینی همزمانی های خدا رو

    ببینی حضور خدا رو

    و چه قدر انسان فراموش کاره که با وجود این ها باز هم مشرک میشیم به خدا و قدرت رو از اون میگیریم و میدیم به دیگری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام خداوند بخشنده ی توبه پذیر

    سلاموهزاران درود به استادعزیزم و خانم شایسته ی مهربان

    سپاسگزاره خداوند رب العالمینم که بنده ی خوب و توحیدیش رو در مسیره زندگیم‌قرار داد تا من دلیل تمام اتفاقات زندگیم رو خودم بدونم نه هیچ عامل بیرون

    استاد ای وایِ برمن که این مدت از عضویتم میگذره و ادعام میشد دارم در راه توحید قدم برمیدارم اما میبینم که نه ازونموقه تاحالا فقط زبونی بوده و فقط ادعام میشده خدایا از تمام شرکهایی که ورزیدم من رو ببخش که تو توبه پذیره مهربانی

    استادجان اتفاقی که برای بارداری دومم افتاد و باعث شد که در پنج ماهگیم بچه ی عزیزم رو از دست بدم،حاااالا میفهمم که من تمااااامه گوشه ی ذهنم ترس ازین داشتم که نکنه ازدواج ما فامیلی هست برای فرزند دومم یه مشکلی پیش بیاد،همیشه ترس ازین داشتم که ما که آزمایش ژنتیک نرفتیم نکنه حالا فرزند اولم اتفاقی سالم به دنیا اومد حالا فرزند دومم ژن ناسالم روش اثر بگذاره و مشکل داشته باشه!

    استادازخودم خجالت میکشم که چه باور معلولی تو ذهنم میچرخید و آخرش هم به سرم اومد،و خودم رو زبانی گول میزدم که نه خدا همه ی کارهامو خوب پیش میبره

    درصورتیکه گوووشه ی ذهنم همیشه این میچرخید که نکنه فرزند دومم ازلحاظ ژنتیکی ازدواج فامیلیه ما روش اثر بگذاره

    حالامیفهمم که رفتارهای من بیان میکرد که دارم باباور توحیدی عمل میکنم یابا باور شرک

    استادمن برای فرزند اولم کلا دوتا سونوگرافی بیشتر نرفتم و هرکسی میگفت شما ازدواجتون فامیلیه آزماش فلان رو کامل انجام بده من باایمان خیلی زیاد میگفتم بچه ی من سالمه و خدا به بهترین شکل ممکن بارداریم رو پیش میبره

    تو سونوی دومم دکتر بهم گفت باید استراحت مطلق داشته باشی،میگفتم دکترا چرت میگن،خدای من از بچم محافظت میکنه و در رفتار هم این باور رو اجرامیکردم،مثلا سخت ترین کار رو توخونه بدون کمک کسی انجام میدادم و میگفتم خدا خودش ازمون محافظت میکنه

    و خداروشکر فرزندم در همون تاریخی به دنیا اومد که دکتر توسونو تشخیص داد،با بهترین نوع زایمان به بهترین شکل ممکن

    اما اما برای بارداری دومم به جای اینکه بارداری اولم رو الگوی خودم قرار بدم و بگم اون بارداریم سالم پیش رفت این یکی هم عالی پیش میره

    همیشه گوشه ی ذهنم ترسها بود،و همین ترسهایی که داشتم ازهرگوشه وو کناری ازاساس اون ترسها حرفهای زیادی میشنیدم که این دومی رو بیشتر محل بده،برو‌دکتر فلان ازمایش رو برات بنویسه برو دکتر فلان سونو رو برات انجام بده

    مممن در ظاهر میگفتم نه این چیزارو نیاز نیست انجام بدم،بچم سالم هست وخدا هدایتش میکنه همه چیزش به خوبی پیش بره

    اما در رفتارم جوره دیگه ای عمل میکردم،مثلا میرفتم گرونترین سونوگرافیو انجام میدادم و میگفتم فلان دکتر تشخیصش خییلی عالیه اگه مشکلی داشته باشه بهم میگه

    یعنی دقققیققا من خودم داشتم با رفتارهام و ذهنیت معلولم خودم رو آماده میکردم برای اینکه دکتر بهم بگه بچت مشکل داره

    و دقققیقا همین اتفاق رو خلق کردم،خودم با باورهای شرک آلودم خلق کردم

    و چهارمین سونوگرافیم رو که رفتم دکتر گفت بیماری کلیه داره و باید حتما ازبین ببریش و احتمالا به ژنتیک فامیلیه شما ربط داره!!

    استاد من برای بارداری دومم هزینه های زیادی انجام میدادم و بخیاله خودم میگفتم خوب اونموقه برای بارداری اولم پول زیادی نداشتیم الان شرایط مالیمون ازقبل بهتره بذار این یکیو بیشتر برم دکتر،

    ونمیدونستم که ته ذهنم دارم میگم دکترها کاره خدارو انجام میدن

    من اگه ایمان قبل ترم رو داشتم شاید این اتفاق رو برای خودم خلق نمیکردم

    اما استادبازهم خدارو شکرمیکنم که حداقل خدا دوباره دستمو گرفت و نذاشت که بیشتر تو منجلاب شرک دستوپا بزنم وبا به دنیااومدن فرزندم بیشتر تومشکلات غرق بشم و بیشتروقتم رو توی دکترا سپری کنم، همین که دکتر تو سونوگرافی این مشکل رو تشخیص داد و من زودتر اقدام کردم ونذارم که بااین مشکل زندگی کنه،چون هرنوزادی بااین مشکل به دنیااومده نه تنها خودش چقدر زجرکشیده بلکه پدرمادرش ملیونها تومن هزینش کردن و آخرش اون بچه ازبین رفته

    خدا خیلی بخشندست و من اینو هربار بهتر میفهمم،من به قدرت خدا داشتم شرک میورزیدم،وفکرمیکردم که قدرته خدا درسته زیاده اممماا بلاخره ژنتیکم ربط داره اونم ازدوااج فامیلی

    درصورتیکه اصلا این مشکلی که برای فرزندم پیش اومد هیچ کدوم ما هیچ مشکل بیماری خاصی نداشتیم ولی چون خودم به حرف اطرافیانم گوش میدادم و میگفتن ایندفه ای رو دکترای خوب تر برو خوب داشتم شرک رو تو سرم میپروروندم

    داشتم اتفاقات ناخوشایند رو برای خودم با دکترای گرون گرون رفتن به خیال اینکه علم اونا مثل خدا عمل میکنه،خلق کردم

    خدایا من فهمیدم دلیل تمومه اتفاقات خودم هستم به بزرگواریو بخشندگیت قسم تمام شرکهایی که‌ورزیدم من رو ببخش

    استاد خیلی این مدت اخیر خدا باوجود شرکی که میورزیدم دوباره داشته دستمو میگرفته و متوجه نمیشدم

    وقتیکه به بارداریم خاتمه دادم دکترها خواستن فرزندم رو بفرستن آزمایش ژنتیک و خدامیدونست چه هزینه هایی باید میکردیم،اما من ته قلبم بااین آزمایش راضی نبودم،چون نمیخواستم بیشترازین باجواب آزمایشات ترس بندازم به جونه خودم که آره مشکل از ژنتیک ما بوده،و یروزی دوباره یه بارداری دیگه رو با ترس سپری کنم.

    من فهمیدم که مشکل از شرکی بود که خودم ورزیدم،و یک عامل دیگه رو درکنار قدرت خدا قراردادم

    و جوری سلولهای بدنم هم هدایت شدن که بارداری خوبیو تجربه نکنم،چون خودم ته ذهنم این باوربود که نکنه ازدواج فامیلیه ما روی ژنهای فرزند دومم اثر بدی بگذاره،اونهم درصورتیکه مامشکل بیماری بدی ازهردوطرف نداشتیم

    ولی وقتی ذهن باورای شرک زده پرورش بده سلولهای بدن رو به سمت بیماری هدایت میکنه!

    من این مدت فایلهای توحیدی رو درعمل نتونستم پیش ببرم بخاطرهمین این اتفاق رو تجربه کردم،من قبلا ناخوداگاه توحید رو درعمل پیش میبردم،اماالان بااین که بیشتر آگاه بودم ازباورای توحیدی ولی ذهن نجواگر بیشتر زوره خودش رو‌ زد که منو تحت کنترل خودش قراربده،ونتونم بخوبی درعمل اجراکنم

    من هزاران بار توی قدم اول شنیده بودم و درک کرده بودم که ناظربرافکارم و فرمون دست منه و اراده ی من فرماندست

    اما نتونستم به درستی افسار ذهنم رو بگیرم و باورهای شرک الود کاره خودشونو کردن

    بازهم خداروصدهزارمرتبه شکر که بااین اتفاق به ظاهرناجالب خدا خیلی زود گوشه منو پیچوند و بهم فهموند که قدرت رو فقط از آنِ خداوند بدانم ولاغیر

    بازهم خدارو هزاران مرتبه شکر خداخیلی زود دوباره دستم رو گرفت و نذاشت تو باورهای شرک آلودم بیشتر بمونم و باعث بشه ازین مسیرم دور بشم

    خدایا از تمام تقصیراتمون درگذر که تو بخشنده ی توبه پذیری

    سپاسگزارم ازشمااستاد عزیزم که اینقدر تواین فایلهاتون محکم حرف میزنید و من رو ازین خواب غفلت بیدار کردید

    هرکجاهستبد سرشار از توحیدوایمان به خدای رب العالمین باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    فرنوش بیگدلی گفته:
    مدت عضویت: 2571 روز

    سلام به همگی

    امروز هدایت شدم به این شعر که بسیار هماهنگی داره با این فایل .

    چقدر شیخ محمود شبستری زیبا میگه

    +کسی بر سر وحدت گشت واقف

    که او واقف نشد اندر مواقف

    +دل عارف شناسای وجود است

    وجود مطلق او را در شهود است

    +به جز هستِ حقیقی، هست نشناخت

    از آن رو هستی خود، پاک در باخت

    +وجود تو همه خار است و خاشاک

    برون انداز از خود جمله را پاک

    +برو تو خانهٔ دل را فرو روب

    مهیا کن مقام و جای محبوب

    +چو تو بیرون شدی او اندر آید

    به تو، بی تو، جمال خود نماید

    +کس کو از نوافل گشت محبوب

    به لای نفی کرد او خانه جاروب

    +درون جان محبوب او مکان یافت

    ز «بی یسمع و بی یبصر» نشان یافت

    +ز هستی تا بود باقی بر او شین

    نیابد علم عارف صورت عین

    + موانع تا نگردانی ز خود دور

    درون خانهٔ دل نایدت نور

    +موانع چون در این عالم چهار است

    طهارت کردن از وی هم چهار است

    +نخستین پاکی از احداث و انجاس

    دوم از معصیت وز شر وسواس

    +سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است

    که با وی آدمی همچون بهیمه است

    +چهارم پاکی سر است از غیر

    که اینجا منتهی می‌گرددش سیر

    +هر آن کو کرد حاصل این طهارات

    شود بی شک سزاوار مناجات

    +تو تا خود را بکلی در نبازی

    نمازت کی شود هرگز نمازی

    +چو ذاتت پاک گردد از همه شین

    نمازت گردد آنگه قرهالعین

    +نماند در میانه هیچ تمییز

    شود معروف و عارف جمله یک چیز

    ما خیال می‌کنیم موحد هستیم ادعا می کنیم به یک خدا ایمان داریم ولی ولی ولی رفتار هامون ، افکارمون یا پر از منیته من می تونم ها یا بدترش قدرت یه حرف و نظر فامیل خانواده قیمت دلار و طلا و جمهوری اسلامی و قانون و ….

    اینجا شیخ محمود رمز دیدار ان زیبارو(خدا) را فاش می کند :

    می گوید تو در میانه نباش , او خودش می اید !

    او که امد با خود همه زیبایی ها و عشق و سعه صدر و بخشندگی و محبوبیت و … را می اورد.

    کافیه قدرت را به هیچ‌کس حتی خودمون با تمام محدودیت های بشری مون ندیم

    بریم کنار

    بذاریم اون نیروی قدرتمند همه کار رقم‌بزنه.

    انسانی میتونه در یک سیر صعودی الی الله خودش را به وحدت حقیقی با او برسونه، که مراتب شناخت خودش و الله را طی کنه و در هر مرتبه حجاب (باورهای اشتباه ) هارا کنار بزنه و متوقف نشه و به سفرش ادامه بده .

    قید کلمۀ دل در بیت دوم این معنی را داره که مرکز و محل این نوع شناخت دل است. غیر از اصحاب دل برای کسان دیگر این معرفت حاصل نمیشه. پس عارف آن است که دل او بشناسد که وجود حقیقی فقط ذات احدیت است و به غیر از او وجود دیگری نیست و همۀ عالم نمایش و عکس او هستند که در آینۀ چشم او تجلی پیدا کرده است . شخص عارف باید در همه چیز ذات احدیت را ملاحظه و مشاهده نماید و یک لحظه از شهود او غافل نباشد و الا هنوز مشرک است.‌

    همه چیز و همه کس خداست . نباید مغرور بشیم نباید به دست خدا اعتبار بدیم خودمون را بنده دیگران کنیم.

    دربیت چهارم میگه

    راه سالک برای رسیدن به حقیقت وجود، این است که وجود مجازی (باورهای بد )خود را از خود دور بیندازد و از هستی خود خلاص یابد. به همین جهت شیخ وجود خود شخص را به عنوانِ موانعِ راه منظور فرموده و به طریق ارشاد گفته است که وجود تو به منزلۀ خار و خاشاک یعنی موانع راه است پس برای رسیدن به حقیقت تمام این موانع را بر طرف کن و جملگیِ این خار و خاشاک را از خود بیرون بینداز و از هستی خود، خودت را پاک و مبرا کن.

    شیخ محمود

    موانع سیر الی الله عصیان، خباثث، اقوال و اعمال ردیه، اخلاق و اوصاف ذمیمه می‌دونه و تا سالک به طریق توبه و طهارت این موانع را از خود دور نکنه، نور حقیقی ذات احدیت به درون خانۀ دل او راه نمی یابد.

    اولین مانع عبارت از حَدَث و نجاست های ظاهریه که بدون پاک کردن آن ها وضو کردن ممکن نیست. دومین مانع نیز وسوسه های شیطانی است که در دل انسان جای می گیرد.

    مانع سوم اخلاق ذمیمه مانند شهوت، غرور ، غضب، بخل ، حرص، کبر و امثال آن است تا انسان خود را از این اخلاق مذموم پاک نکند، مانند چهار پا و حیوان است وباید خود را برای رسیدن به ذات احدیت از این اخلاق ذمیمه پاک کند.

    سِرّ به معنی قلب است. شخص سالک باید دل خود را از غیر پاک کند. او وقتی دل خود را از غیر پاک کرد، چیزی غیر از خدا در دلش باقی نمی مانَد و بی مزاحمتِ غیر، حق را می بیند. اگر سالک به این مرتبه برسد، سیر الی الله او پایان پذیرفته، به ذات احدیت می رسد. پاک کردن قلب، از این موانع راه حقیقت است. برای توضیح بیشتر باید گفت: همانگونه که در شریعت بدون پاک کردن جامه، وضو و نماز صحیح نیست، در طریقت نیز بدون پاک کردن روح خود از اخلاق ذمیمه نماز نتیجه ای ندارد. در حقیقت بدون پاک کردن دل از نجاستِ غیریت، نماز سالک موجب وصول حق نمی گردد.

    یعنی شیخ محمود قدرت دادن به بقیه را در زمره نجاسات میبینه که باعث میشه نماز قبول نباشه .

    واقعا این عارفای ما خیلی زیبا راه سیر و سلوکشون میگن و از حقیقت صحبت میکنن و شرک هارا عالی توضیح میدن .

    در مورد شرک مثالی دارم که تبعیت نکردم مامانم همیشه میگه خرید وسایل خونه باید فقط از آشنا باشه و جز کسی که خودش قبول داره نمیره سراغ کس دیگه ای و با تعصب میگه اگر برین سراغ کس دیگه ای ناراحت میشم و جالبه انعکاس شرکش این میشه که اون آدم همیشه اجناس تقلبی کیفیت پایین را با قیمت بالا بهش میفروشه و من تصمیم گرفتم برای جهیزیه ام تا جایی که می تونم خودم خرید کنم و خیلی هاش را از شهر دیگه ای ارجینال و جنس عالی با سلیقه خودم گرفتم که هر کس میبینه تعریف میکنه و من موقع استفاده لذت میبرم از کیفیت عالی شون و نتیجه شرک نداشتن.

    در مورد شرک داشتن : وقتی ازدواج کردم نظر مادرشوهرم برام خیلی مهم شد و ازشون انتظار داشتم برای جشن عروسی و همه چیز کمک مون کنن ولی اینجوری نشد و من احساس قربانی بودن داشتم و بعد شرایط به گونه ای پیش رفت که ما بهترین جشن گرفتیم بدون کمک مستقیمش و حمایت خدا رو دیدم چون به خودش سپردم و بدلیل اینکه احساس قربانی از خودم گرفتم رابطه ام باهاش عالی شد و تونستم تحسینش کنم که به فکر آرامش و سلامتی خودشه و اصلا بخاطر کسی خودش آزار نمی‌ده . الان بیشتر بهم هدیه میده و محبت می‌کنه جوری که همه بهم میگن تو رو دوست داره .

    واقعا استاد شما در یکی از فایل های توحید عملی میگید ما هر چی بدبختی داریم از شرکه !

    دقیقا همینه !

    اگر روابطمون خراب میشه اگر دچار بیماری فقر هستیم حالمون خوب نیست اگر عمیق بررسی کنیم تهش می رسیم به شرک !

    به قدرت دادن به عوامل بیرونی .

    هر کس موفقیتی داره فقط و فقط بخاطر توحیدشه و قدرت ندادن به خدا های متعدد .

    یادمون نره

    چو تو بیرون شدی او اندر آید

    به تو، بی تو ،جمال خود نماید

    خدایا کمکمون کن از کسانی که در راه درست یکتاپرستی هستن باشیم نه غافلان و غرق شدگان در وادی خودپرستی و دگرپرستی !

    تا لایق دریافت نعمت های بغیرحسابت باشیم . آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: