اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من از وقتی دوره روانشناسی ثروت یک رو تهیه کردم تمام زندگیم زیر و رو شد
من اون دوره رو خریدم که از طریق پول همه زندگی رو درست کنم اما فهمیدم همه چیز درست بود و من بودم که باید خودم رو درست میکردم
استاد ازت ممنونم
یادمه اون زمان خیلی نگران تاثیر پدرم در ازدواج کردنم بودم
انقدرررر نظر و تاثیر ایشون رو مهم میدونستم که باااااور کرده بودم هرگز نمیتونم با کسی که خودم دوست دارم ازدواج کنم و حتما اون شخص باید مورد تایید پدرم باشه
بادمه بعد از شنیدن اون حلسه از روانشناسی ثروت 1، به خودم کفتم کیانا اینکه این باورت رو عوض کنی «یکی از راه های ازدواج موفق نیست» این «تنها راهه»
برای همین خیلیییی با انگیزه شروع کردم و شرک به خداوند رو از زندگیم پاک کردم
هر رووووز که بیدار میشم (حتی همین الان) با خودم میگم و یاد آوری میکنم که «یک قدرت در جهان هست و اون قدرت خداونده، هیچکس یه اندازه پشیزی قدرت نداره که بخواد از من چیزی رو بگیره، فقط خدا و خودم»
این جمله رو هم از خودتون یاد گرفتم ولی انقدددر تکرار کردم که حفظ شدم
استاد این رو مینویسم تا اگر بقیه هم در مسیر هستن بدونن که چطور کار میکنه…
از اون روز به بعد کم کم نشانه ها شروع به اومدن کردن، مثلا به روز پدرم (بدون هیچ دلیلی) بهم گفت زندگیت دست خودته هرکاری به صلاحته انجام بده اما مسئولیتش با خودته، یا مثلا دخالت و تحکمش در تمام امور زندگی من (آرام آرام) کم شد…و یادمه حتی خیلی نگران روز خاستگاری و اینا بودم:))) ولی به طرز عجیبی پدرم اون روز خونسرد و آروم بود و فقط همه چیز همونطوری پیشرفت که من میخواستم.
من با اون کسی که دوست داشتم ازدواج کردم خیلی وقته… و یه زندگی فوق العاده لذت بخش دارم.
ازتون ممنونم استاد برای این نگاهی که بهمون دادی
چون این نگاه فقط مربوط به یک مسأله نمیشه
این نگاه در تمااااام ابعاد و جنبه های زندگی ریشه میکنه،
توی کسب و کار ، توی روابط عاطفی ، توی روابط اجتماعی … اگه این ذهنیت باشه که کس دیگری یا عامل دیگری تاثیر گذاره ، تا همیشه توی همه مسائل گیر میکنی…
دوستای عزیزی که این کامنت رو میخونین، من به هر آنچه که خواستم در زندگیم رسیدم و دارم همچنان میرسم چون هر روز خواسته ها با ما رشد میکنن
اما من هر روووووز روی باورهام کار میکنم
هر روز این باور مهم رو با خودم یاداوری میکنم
اگه میتونین حتما دوره روانشناسی ثروت یک رو تهیه کنین چون این دوره دستور العملی برای هممممممه ی مسائل زندگیه. استاد درباره ثروت مثال میزنن اما شما مثالها رو در تمام جنبه ها میتونین استفاده کنین
استاد عزیزم از خدا میخوام هر جای این دنیا که هستی، به اندازه ی خوشحالی و شادی ای که به همه ما بخشیدی بهت خوشحالی و شادی بده
مخصوصا، جمله ایی که نوشته اید، که هیچ چیز در مقابل خدا پشیزی ارزش ندارند، و خدا و خودم مسیر زندگی را تعیین میکنم
جالبه که امروز ساعت 1.30 صبح من پشت فرمون عین همین جمله می گفتم و وقتی در متن زیبای شما هم این جمله الهی گونه را دیدم خیلی دلم آروم شد، که مسیر درست همینی که هست، وتوحید یعنی این،
بسیار سپاسگزارم از پافشاریتون روی اون تغییر باور و حصول نتیجه عالی در زندگی،
و تشکر قدردان استاد بی نظیرمون که این راه اصیل را برای ما نشان داد،
چقدر خوشحالیم که در یک مسیر هستیم، و استاد عزیز، الهامات خودش را برای می می بخشد
و من مطمئنم از این بخشش، میلیونها بار بازم دریافت خواهد کرد،
شرک همانند مورچه ای سیاه دردل تاریکی شب برروی سنگ سیاه مخفی است …
هماونقدر خفی وتاریک در اعماق وجودم …
هربار باخودم تکرارش میکنم ..
میبینم چقدر من باهمین شرک تمام قدرت رو ازخدا گرفتم به همسرم به پدرومادرم به اطرافیانم دادم..
چقدر من ناآگاهانه کاری باخودم کردم باهمین شرکم..
وبعد آمدم گفتم خدایا ایراد ازتوعه تو منو نمیخوای تونمیدی تونمیزاری چون من اونی نیستم که تومیخوای واسه همین داری اذیتم میکنی ولم کردی ..
تنهام گذاشتی…
فارغ از اینکه بالای هزار بار دیدم وحس کردم که کارهایی برام انجام داده که اصلا دور ازذهن وباورم بوده..
ولی شاید باز هم با شرکم اون کاررو نسبت دادم به شخصی به جایی..
تاقبل ازاشنایی بااستاد اصلا یکدرصد فکرنمیکردم این موضوع میتونه تااین حد تاثیر تو زندگیم وشخصیتم داشته باشه و همین شرک تمام جهات زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار بده ..
ومثل بقیه فکر میکردم وزندگی میکردم ..
اما اوضاع تغییر کرد برای من ..
چون یه روز باتمام وجودم به خدا شک کردم به آنچه که هست وخواستم بدترین ادمش باشم .وخواستم بدونه که من بدم شاید اگه بد باشم بهم نگاه کنه ..چون وقتی میدیدم اون دسته آزادمهایی که به ظاهر هیچ کدوم از کارهایی که تودین آمده رو انجام نمیدن وپایبندش نیستن چقدر موفق هستن گفتم منم میخوام بد باشم مثل اونا باشم ….
اشکال نداره حداقل تواین دنیا دلم نمونه کاریو که دوست داشتم انجام ندادم ..
آقا میرم هرکاری دوست دارم میکنم ..
توروهم نمیخوام اصلا بیا عذابم کن ….
واون روز اون شکبه خداوند ورهاشدن از هرچیزی شروع یه مسیر جدید برام شد …
اتفاقاتی برامافتاد که یه روز اونقدر توخلوتم گریه کردم وگفتم خسته شدم من نمیتونم بد باشم من نمیتونم خوبم باشم من نمیتونم تو کمکم کن وتسلیمش شدم ..
بهش قول دادم به خودم قول دادم …
و خداارام آرام اول منو آورد تومسیر اول باچیزای کوچیک فایلهای انگیزشی بعد ورزش بعد کتابها بعد افراد وبعد استاد ..
استاد برای من یه معجزه ی بزرگ بود توزندگی ..استاد جان
باحرفهات خدارو شناختم فهمیدم ..
باهاش رفیق شدم ..
آرام شدم قلبم آرام شد ..
تازه فهمیدم جهنم من وقتیه که خدا نباشه ..
.چه این دنیا چه اون دنیا ..
فهمیدم وقتی نتونم توهمین جهان هستی زیبا خودمرو دوست داشته باشم به خودم احترام بزارم وسپاسگذار نعماتش باشم وزندگیم رو تغییر بدم وبهشت برای خودم بسازم اون دنیا هم همینه ..
من باید خوب زندگی کنم باید نهایت لذت رو ازلحظاتم ببرم باید تنها ازخدا بخوام وقدرت رو به غیر خدا ندم ..
چون بارها دیدم وقتی نگاهم به دست همسرم بود قلبم رو شکست..
ویا نگاهم به دست پدرو مادرم بود واقعا قلبم رو شکستن ..
ولی خدا بانهایت عشق بی منت بی دریغ بهم داد هرچیزی رو ..حتی اونایی که باورنداشتم …
خدایا چقدر بوده که ندیدم معجزه حضورت رو ..چقدر بوده ترسیدم ازبنده هات ..
وخودم باعث شدم بهم ظلم بشه ..
واحساس قربانی شدن کردم ..
درصورتی که تو منو آزاد وشجاع خلق کردی ..
ومن به صورت طبیعی آزاد و رها هستم و تنها این توهستی که میتونی کاری رو انجام بدی برامیاندی ..
بی اذن تو حتی یک برگ ازهزاران هزار درخت دراین کره ی خاکی تکون نمیخوره نمی افته ..
چطور منه نادان تمام قدرت تورا به بنده هات دادم ومتوسل به اونها بودم ..
واسه همین بود همیشه درجا زدم همیشه غمگین بودم افسرده بودم ..
چون ترو نداشتم وباورنداشتم اونقدر باعظمت هستم که خداقدرت خلق زندگیم رو به عهده خودم گذاشته ..
هرجا که نتونستم خوب عمل کنم ..خدابهم پاک کن داده برمپاکش کنم وتغییرش بدم اونجوری که دوست دارم ..
پاک کنم ،کنترل ذهنمه وتغییر باورهامه ..
وگفت هدایت میشی عزیزم اما به هر مسیری که باز خودت میخوای ..
آخه چطور میتونم تااین حد ناسپاس باشم …
اما من نمیدونستم بلد نبودم ..
ازروزی که خواستم باتمام وجودم بهم ایمان و باور دادی…
راهونشونم دادی گذاشتی تجربه کنم تا بفهمم قدر بدونم ..
خدایا باتمام وجودم ازت میخوام مارو هدایت کنی به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان ..
ازوقتی فهمیدم باید چطور ازخدا هدایت بخوام همیشه این آیه از سوره ی توحید رومیگممینویسم ..
وچقدر ازت سپاسگذارم استاد .
معنی شرک رو بهم فهموندی .معنی توحید رو بهم فهموندی ،روابطم رو باخدا بهبود دادی ..چطور حرفهاتون چراغ راهم شد و هست …
خدایا ازت به خاطر استاد عزیزم سپاسگذارم …
یه روزی بود وقتی کتابهایی موفقیت و همین کتابهای خانم اسکاول شین یا بقیه که یادم نیست ولی خیلی کتابها خوندم..
باخودم میگفتم خدایا میشه یه کتاب باشه قشنگ تر بهتر قابل فهم تر بیاد این موضوعات رو بگه ..
میشه وهر بار که کتابها رومیخوندم حس میکردم باز اون چیزی نیست که میخوام ..
تااینکه خدا من رو بااستاد عزیزم آشنا کرد ..
یعنی ازاین روانتر ازاین بهتر قابل فهم تر من ندیدم نخوندم نشنیدم …
وبارها به خودم میگم مریم اگه ازوجود استاد نهایت استفاده رونکنی ویادنگیری واقعا آدم بیچاره ای هستی، دیگه ازاین راحتر تر بیاد برات همه چیو بگه ..
خدارو صدهزار مرتبه شکر استاد من شما رو بعد ازخدا دارم ..
من همیشه کلام شمارو کلام خدامیبینم چون میگم خدا باکلام استاد بامن داره حرف میزنه چون به غیر ازاون کسی نمیدونه من العان به چی فکرمیکنم وچی میخوام به چه حرفهایی چه انگیزه ای نیاز دارم ..
میام سایت وخدابهم میگه ومن گوش میکنم ….
خدایا صدهزار مرتبه شکرت شکرت شکرت….
میدونم باید هرروز متعهدانه روزم رو با بهبود خودم شروع کنم .باید سپاسگذار تمام داشته هام باشم ..
میدونم هیچکس هیچ تاثیری تو زندگی من نداره منم تاثیری توزندگی کسی ندارم که بخوام زندگیش روخوب یا بد کنم..
وهرچی برای بقیه بخوام بازم به خودم برمیگرده ..
چون جهان اینه وانعکاس رفتار اعمال وباورهای خودمه ..
من شاید هنوز توزندگیم خیلی چیزهاروکه میخوام ندارم ..
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیزم. امیدوارم همیشه همینجور شاد ، سالم ، سرحال ، شاداب و پر انرژی باشید.
من همین چند دقیقه پیش این فایل رو دیدم و تصمیم گرفتم بیایم و به تمرین ان عمل بکنم.
در رابطه با باورهای شرک آلود و نتایج آن در زندگیم چند مورد دارم که الان در ذهنم بیاد می اورمشان :
1_ همین باور که اگر اب بخورم هم چاق میشوم که باعث شده بود سالها توی زندگیم با تلاش بینهایت فراوان نتوانم به اندام دلخواهم برسم.
2_ باور به این که من بد شانسم و تمام ناکامی های خودم رو به بدشانسی و بی عرضگی خودم ربط میدادم و یکی از بد شانسیهای بزرگ خودم رو بدنیا اومدن در خانواده خودم میدونستم و خب نتیجه این باور شرک الود چیزی جز ذجر و حسرت و روبرو شدن با موقعیت هایی که این باور منو بهم ثابت میکردند ، بود. مثلا همیشه خودم را توی ذهنم به پسر عموهام مقایسه میکردم و دلیل رشد اونها رو در زمینه تحصیلی داشتن پدر و مادر بهتر و دلیل به جایی نرسیدن خودم رو داشتن پدر و مادر بدتر میدونستم.
3_ در زمینه کاری با باور نداشتن مدرک تحصیلی و مهارت در یک زمینه خاص و …. به هیج درامد قابل قبولی نتونستم برسم .
و کلی باور شرک الود و مخرب و محدودکننده دیگر که کلی ازشون ضربه خوردم.
ولی الان به لطف الله مهربان و آموزش های استاد عباسمنش عزیزم من تونستم خیلی از این باور ها رو بهبود بدم و الا نتایج بسیار بهتری کسب کردم. درامدم نسبت به سه سال قبل حدود 7_ 8 برابر شده . اندامم فوق العاده بهتر شده و انرژیم بیشتر شده و رابطم با خانواده ام و خدا و همه بسیار بهتر شده است و اینها همه از زمانی شروع شد که من یاد گرفتم به اموزش های استاد مثل وحی منزل نگاه کنم و اروم اروم باورهام رو بهتر کنم و روی باورهای توحیدیم بیشتر کار کنم و الان خیلی به خودم افتخار میکنم که تونستم این همه تغییر رو به لطف خدا در خودم ایجاد کنم . و همه این تغییرات از زمانی شروع شدند که بقول استاد اومدم و قدرت رو از عوامل بیرونی گرفتم و به خدای درونم دادم .
استاد ازتون بینهایت سپاسگزارم که مسیر توحید و توحید عملی رو به من نشون دادی و اجاز دادی که پا جای پای شما بزارم .
به نام الله یکتایی که ستایش و سپاس فقط و فقط مخصوص اوست که مالک و فرمانروای جهانیان است.
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عباس منش، استاد خانم شایسته و همه دوستان هم فرکانسیم
مورد اول:
پریروز داشتم با تاکسی می رفتم که یه دفعه ماشین آریسان وانت جلوی ما وایستاد که راننده تاکسی گفتن: پشت ماشین همه چی چسبونده از آیات قرآن گرفته تا تصاویر مستهجن و در نتیجه معلوم نیست با خودش چند چنده.
گفتم: این که خوبه، اما متأسفانه خیلی ها خداوند رب العالمین رو فراموش کردن و چسبیدن به غیر خدا و در کل مشرک هستن.
گفت منظورت چیه؟
گفتم: اصل (الله یکتا) رو ول کردن، امیدشون به پیامبرا، اماما، امام زاده ها و غیره هستش که الان به این وضعیت رسیده ایم و کلا” خداوند رزاق و وهاب رو فراموش کرده ان.
جواب داد: پس شما توسل و شفاعت به ائمه اطهارو قبول ندارید و این همه مراسمات مربوطه و درخواست ها رو از چهار معصومو رد می کنید؟
عرض کردم: طبق آیات قرآن، اگر امیدمون، توکلمون و درخواستمون به غیر از الله یکتا باشد شرک محسوب میشه، اگر حرفهای بنده رو قبول ندارید می تونید حداقل یک بار قرآن رو با ترجمه درست بخونید و متوجه بشید که واقعیت چی است.
مورد دوم:
باور یکی از دوستان بنده است که میگه: به خاطر ژنتیک خانوادشون بچه دار نمیشن یا اگر بچه دار بشن دیرتر بچه دار میشن که متأسفانه تا الان حدود 10 ساله که بچه دار نمیشن و میگن مشکل از مرد خانواده است.
در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان به نظر من در مورد شرک بخواهیم صحبت کنیم اول برمی گردیم به همون ایه قرآن تشخیص شرک مثل همون مورچه سیاه در دل تاریکی هست که ما باید اول بتونیم تشخیص بدیم شرک رو و بعد هم محکم پاش وایسیم و با خودمون کار کنیم که این شرک ما کم کم از بین بره من در زندگیم خیلی خیلی شرک داشتم همه رو تو زندگیم موثر میدونستم رو همه حساب میکردم به محض فکر کردن روی آدمها همچین سیلی محکمی میخوردم که حالم به هم میخورد از خودم که خداهر بار باهام حرف میزد چرا رو من حساب نمیکنی چرا منو نمی بینی اونا قدرتی ندارن اما به لطف خدای خوبم و آموزه های استاد عزیزم محکم دارم روی شرک کار میکنم و هر کجا حس کنم دارم شریک قائل میشم برا معبود و معشوق سریع ذهنم و کنترل میکنم و میگم آهای کی قدرتمند تر از خدای منه روی شانه هاش میشینمو میگم کارهام به خودت سپردم و چنان اعتماد به نفسی در وجودم شعله ور میشه که خودم لذت میبرم به نظر خودم من خیلی انسان ضعیفی بودم ولی الان اعتماد به نفسم خیلی بالا رفته سپاس گذارم از خدای خوبم و استاد عزیزم
اول استاد به شما تبریک میگم به خاطر این مدار بالای که به دست آوردید و هدفون را گسترش توحید قرار دادید .
دوم تشکر و تحسین میکنم تمام دوستانم که کامنت گذاشتند و هر کدوم را که خواندم یک وجه دیگر از موضوع توحید را با مثال و نتایجشون از زندگی خودشون بهم نشون دادند ، هر کدوم از کامنت ها کلی فهم و درک من را بالاتر برد . بسیاری از کامنت ها که خواندم افراد از نظر سنی از من کوچکتر بودن ولی درک و قدرت تحلیل و بیان خیلی خوبی داشتند که من گاها به خودم گفتم ببین خجالت بکش چطور استاد تا می گویند « ف» این دوستان تا فرحزاد می روند یعنی این قدر درک درستی از قوانین دارند
الان هم نمیدانم چه بنویسم فقط میدانم باید ذهنم را با نوشتن به تفکر وادارم
کار ذهن این است که انرژی ما را سیو کند برای بقا مثلاً بیشتر بخور بیشتر بخواب کمتر فعالیت فیزیکی انجام بده تا انرژی ما را حفظ کند و البته این سیستم برای بقای ما تنظیم شده به همین دلیل هم وقتی اتفاقی می افتاد ،تقصیر را گردن عوامل بیرونی می اندازد تا با آسودگی بنشینیم کنار و هیچ کار نکنیم و بگوییم از دست ما که کاری بر نمی آید ژنتیک است دولت است رییس جمهور بد است قانون اشتباه است ناداوری است خدا اینجور مقدر کرده ،خلاصه همه مقصرند و من ناتوان از تغییر ، انصافا این ترفندش خوب هم اثر می کند حتی وقتی دستش برایمان رو شده باشد باز هم فریب می خوردیم
اما وقتی نیروی الهی وجودمان به کمکمان می آید یعنی وقتی احساس توجیه از کارمان یا جلب ترحم یا هر کس منفی دیگری داریم باید بفهمیم زنگ خطر به صدا درآمده.
جدیدا فرکانس هایم سریع جواب می دهند مثلاً راجع به حواس پرتی یک روز مدام خودم را سرزنش میکردم و در گذشته دنبال مثالها یکی از حواس پرتی ام بودم که به من ضربه زده بود بعد چند ساعت آنچنان زمین خوردم که فقط خدا رحم کرد جایی از بدنم نشکست، یا چند بار پراکنده به هدفون فکر کردم، نه منظم با فواصل زیاد ، اولویتم نبود اما دوست داشتم داشته باشم دیروز اتفاقی یکی خریدم به بهترین قیمت . با اینکه کشف قوانین را در مدارش نبودم تهیه کنم اما بعضاً هنگام شکرگزاری روزانه خواسته ای را می نویسم و تا شب محقق می شود .قبلاً موقع شکرگزاری خیلی دنبال آرزوهایم بودم مثل کتاب معجزه شکرگزاری اما از حال و هوای شکرگزاری غافل بودم که این هم به لطف مطالعه کامنت دوستان متوجه شدم و بیشتر هنگام شکرگزاری به حسم توجه می کنم و ارتباطم با خدا ، خدایی که الان بیشتر صدایش میکنم و بیشتر از او هدایت می خواهم او همیشه دوست حاضر و کمک حال است من یادم میرود همیشه متصل باشم .
اما بحث شرک که مفصل است و من تازه به درک تئوری از توحید واقعی رسیده ام و خیلی دوست دارم مثل دوستان این سایت و خود استاد در عمل اجرایی اش کنم .خود خدا کمکم کند که شرک این بدترین پنهان مخفی را اول شناسایی و بعد پاک کنم و طاهر شوم .
ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
من به سوی تو توبه میکنم از هر شرک پیدا و پنهانم و تو خدای من با بزرگواریت روحم را در دریای بیکران رحمتت تطهیر کن
دوستان گلم عرض ادب دارم امید وارم حال دلتون عالی باشه
من خیلی وقته که طرف شدم با خودم
یعنی چی یعنی طرف حسابم خودمم
پنج شیش ماهه که هی کیفیت این باورم بیشتر شده چون جدید تر اموزش های استاد رو دنبال کردم
یانی دیگه وقتی میبینم نتیجه خوب نیست
میگم خب خالق که منم تغیری هم که تو سنت الهی نیست سنت الهی یکیه همونی که استاد ازش نتیجه گرفته و به من اموزش داده پس محمد بک بده برگرد ببین چچه تغیری باید تو رفتارت یا باور هات ایجاد کنی تا نتیجه درست بشه نتیجه درست شد باید روند رو فراموش نکنی و تکرارش کنی تا هی لذت ها و نعمت های بیشتر رو تجربه کنی
پس خدارو شکر چقدر سرم خلوته و با کسی در جنگ نیستم که تو مقصر این اوضاع منی ن منم که باید تغیر رویه بدم با یاری طلبیدن از خدا و اموزش دیدن و عمل کردن خدایا در این مسیر زیبا همیشه کمکم کن
من دارم مجدد کامنت میزارم و میخام رد پایی باشه واسم از افکارم
بعد بارها و بارها گوش دادن این فایل و فایلای دیگه
من بخودم گفتم مریم تنها کسی که داره زندگبتو خلق میکنه خوده خودتی حتی خداهم کاری بهت نداره و بهت گفته اقا این عقل این احساس این جسم این فکر این تواناییها و …. اینم روح من برو ببینم چه میکنی دختر من تو رو اشرف مخلوقات کردم یعنی هرچی من میتونم انجام بدمو توام میتونی
نتیجه…
آقا باور کن رئیس تویی حتی خداهم دخالت نمیکنه و بقول استاد کل نمد ما به همه کمک میکنیم چه اونایی که میخان برن بهش چه اونایی که میخان برن جهنم
خب مریم خانم چجوری وارد بهشتت بهشی چجوری بسازی زندگی بهشتیتو !!!
با گذر کردن از برزخ :)
برزخ چیه برزخ یعنی بلاتکلیفی یعنی معلق بودت در زمین و آسمون یعنی ابوموسی بودن و موندن توی حاشیه امن یعنی حرکت نکردن یعنی عمل نکردن
خب باید چیکار کنم ؟؟؟
باید اینقد بری جلو و حرکت کنی تجربه کنی آزمون و خطا بدی تا خودتو بهتر بشناسی خواسته هاتو بهتر بشناسی باورهاتو بیشتر بفهمی و وقتی اینکارا رو بکنی هی تکلیفت باخودت روشن و روشنتر میشه
چراااا
چون میفهمی خواستت چیه و وقتی خواسته واضح میشه خلق اتفاق میوفته
پس تنها مسیر برای رسیدن به بهشتت عبور از برزخاته
خب وقتی من هی وارد ترسام بشم که دقیقا ترسام باعث شدن من توی برزخ بمونم باعث میشه زندگیم تغییر نکنه و من درجا بزنم و این یعنی شرک
شرک یعنی دو دلی یعنی عدم ایمان به قانون بی خطای خدااااا
اگه زندگی همه آدمای موفقو بخاییم توی یه جمله خلاصه کنیم فقط و فقط حرکت کردنه
یه داستان خیلی مشهور که هممون شنیدیمش اونم داستان ادیسونه که بهش گفتن خسته نشدی بارها شکست خوردی گفت من شکست نخوردم من تجربه کردم
خب کل زندگی همینه تو اومدی اینجا تجربه کنی و از کشف خودت لذت ببری حالا اون توی همه جنبه هاست هم رابطه هم شغل هم محل زندگی همه و همه چییییی
یه مثال ساده از تجربه کردن و اهمیتش من یادمه مقاومت شدیدی به خوردن زیتون داشتم فک میکردم بدمزه است بعد خواهرم میگفت مریم تجربه کن بخدا خیلی باحاله و من وارد این مقاومت ذهنیم شدم و خب الان مشت مشت زیتون میخورم یا یه مثال بزرگ تر مثلا توی ذهنمون یه دختر یا پسر خیلی خفن و خاص بوده باخودمون میگفتیم واو اون چقد خفنه باید باهاش دوس شم بعد دوس شدیم متوجه شدیم نه این اونی نیست که ما میخاییم و خواستمون واضح تر میشه حالا با ذهن بازتر انتخاب میکنی چرا چون خودتو شناختی من خودم توی این مسئلع خیلی خیلی قبل قانون ضعف داشتم و یادمه یه نفرو به حدی توی ذهنم غول کرده بودم که خدا میدونه وقتی رفتم باهاش ارتباط ایجاد کردم خدا خودش شاهده شوکه شدم و درگیری سالهای من توی یه مدت کوتاه تموم شد چون فهمیدم الکی الکی غولش کردم توی ذهنم و اینو فهمیدم که زمامی من رها شدم از این شرک و وابستگی که عبور کردم از برزخم …. و تکلیفمو باخودم روشن کردم
این مثالم (زیتون)خیلی ساده است و اگه دقت کنیم تمام ترسامون و مقاومتامون یا شرکامون زمانی رفت که حرکت کردیمو عمل کردیم فارغ از اینکه نتیجه چی میخاد باشه
حتی تازه دارم میفهمم وقتی استاد میگه تنها راه گذر از ثروت خوده ثروته یعنی چی یعنی من که الان ثروتمند نیستم توی ذهنم ثروتمند بودن خیلی غول و بته و وقتی ثروتمند بشم میفهمم چیز خاصی نبود و گذر میکنم ازش و بیشتر بخدا وصل میشم چون غول آخرم رد کردم (برای من غول آخره )
آره آره پس ثروتمند شدن معنویترین کار دنیاست چون مارو بیشتر بخدا وصل میکنه ….
تا اینجا درک من از شرک و بی ایمانی حرکت نکردنه مثال قرآنیشم میشه یوسفو گفت که به سمت در حرکت کرد یا موسی که به سمت دریا رفت و دریا شکافته شد یا نوح که کشتی ساخت و….
مریم خانم بگو ببینم چقد زندگیت بهشتیه ؟؟
حتی اگه نتیجه نیست چقد زندگیت بهشته؟؟ استاد توی بندرعباس زندگیش مگه بهشتی نبود نتیجه ای هم نبود مهمم نبود نتیجه باشه چون داشت حرکت میکرد
ادیسون آیا تا دفعه مثلاهشتصدمش زندگیش بهشت نبود اصلا میدونست دقیقا کی قراره نتیجه بگیرع اصلا براش مگه مهم بود ننننننه اون داشت عشق میکرد و نتیجه عشق کردناش شد اختراعش
مشرک نبودن یعنی شجاع بودن تامام
استاد عاشقتونم که این همه شجاع بودین و شجاعت رو بهمون دارین یاد میدین
بقول شاعر جگر شیر نداری سفر عشق نرو ….
راستی
جمله تاکییدی اخیرم (من رئیسم )
یه مثال ساده از خودم بگم چن روز پیش داشتم اسنپ میگرفتم و طبق عادتم چون آدم عجولی بودم و اخیرا خیلی دارم کنترل میکنم و… همیشه وقتی دیر جواب میداد گزینه عجله دارمو میزدم بعد اینبار خواستم بزنم سریع بخودم گفتم مریم رئیس کیه؟؟ تو تایین میکنی با چه مبلغی و چه راننده ای و ماشینی و نزدم و شاید حدود یه ربع صبر کردم و گفتم من رئیسم :) پس هرچی من میگم میشه و خب رئیس بودنمم بهم ثابت شد حالا فک کن اینو توی همه جنبه های زندگیت پیاده کنی
اونوقت میشی در یک کلمه کن فیکون
و من مریم دیوانه وار تر ادامه میدم مسیرمو و رد میشم از برزخای ذهنم ….
در مورد سوالات این فایل ،ازبین تجربه های زیادی که دارم میخوام یکیشو بنویسم:
در ابتدای شیوع بیماری پندمیک اواخر سال 98 ،با توجه به حساسیتهای جامعه و رسانه ها و جوی که حاکم شده بود، منم مثل تمام افراد زندگیم باورکردم که خطر در کمینه و ممکنه برای هرکسی اتفاق بیوفته بنابراین برطبق دستورالعملهای وزارت بهداشت شروع کردم به انجام اونها بصورت افراطی!! یعنی روزی دوسه بار یا بیشتر ضدعفونی کردن خونه و دستگیره های درها ،سرویس های بهداشتی ،مواد غذایی مثل میوه ها و سبزی ها حتی پول ! و کلی کارای دیگه و همینطور تو شغلم که مسئول ایمنی سه تا کارخونه بودم یکی از وظایفم آموزش و اطلاع رسانی به پرسنل، غربالگری پرسنل و چک کردن هرروزه وضعیت سلامتی اونها، نظارت بر اجرای صحیح دستورالعملها و کلی کارای دیگه بود که تمام توجهاتم رو به سمت پیشگیری از این بیماری هدایت میکرد.
خلاصه یکی دوماهی از شروع پندمیک میگذشت و من همچنان درگیر مسائل بهداشتی بودم که واقعا کلافه ام کرده بود چون زندگی رو سخت گرفته بودم و باخودم میگفتم مگه میشه اینجوری زندگی کرد ؟ خدایا میخوام راحت باشم کمکم کن.
تو همون روزا مقاله ای معتبر به دستم رسید که دانشمندان امریکایی ثابت کرده بودند بیماری پندمیک مسئله مهمی نیست و ممکنه دراثر وسواس و رعایت بیش از حد بهداشت، افراد دچار عارضه های بیشتری بشن و سیستم ایمنی ضعیف میشه مقاله ای که خوندم موهبتی از سمت خداوند بود که باورای مثبتی بهم داد الان یادم نمیاد دقیقا چه چیزایی نوشته بود اما بیشتر از ژنتیک و ژنهای انسان و یادآوری قدرت انسان در مقابل انواع و اقسام بیماریها و….بود وقتی مقاله رو میخوندم قلبم آروم بود و مطالبش رو میپذیرفتم و بعد چندین بار خوندنش و یکمی تحقیق درمورد مطالبش، بیشتر قبولش کردم یعنی ذهن منطقیم کاملا پدیرفتش بنابراین تصمیم گرفتم باورم رو تغییر بدم ونگاهم رو به بیماری عوض کنم
من باور کردم سیستم دفاعی بدنم اجازه ورود هیچ ویروسی رو به بدن نمیده مگر اینکه خودم بخوام
به محض تصمیم گرفتن حساسیتهام کم وکمتر شد
زندگیمو به حالت قبل از پندمیک بردم
درمورد بیماری سعی میکردم باکسی حرفی نزنم
اخبارش رو دنبال نکردم و آرامشم رو به دست آوردم
ولی تنها مسئله و دغدغه ام شغلم بود که توجهم رو به سمت بیماری میبرد و نمیتونستم ورودیامو کنترل کنم ، اما تاجایی که قدرت داشتم تلاشمو میکردم یعنی تصمیم گرفتم در آموزشام تغییر ایجاد کنم مثلِ اوایل پندمیک حساسیت نداشتم بنابراین جو روانی محیط کاری هرروز بهتر و بهتر میشد استرس پرسنل کمتر میشد من مسئولیتم رو کامل انجام میدادم اما بدون نگرانی بودم ولی تو اون سه تا کارخونه بزرگ ، خیلیا با صحبتهام و آرامشم مشکل داشتند و عقیده داشتند باید استرس وجود داشته باشه تا کارگرا دستورالعملها رو رعایت کنند وقتی مدیرکارخونه آرامشم رو میدید میگفت بیخیال نباش شوخی نیستا مسئله مرگ و زندگیه یک لحظه غفلت کنی یک عمر پشیمونی!!!
و…….
من از مدتها قبل متوجه شده بودم که شغلم رو دوست ندارم ولی درزمان پندمیک خیلی برام واضحتر شد که باید تصمیمم رو جدی تر کنم بنابراین باایمان کامل و باور اینکه پول درآوردن ربطی به شرایط و بیماری نداره از شغلم استعفا دادم و با حس خوب و شجاعتی که پیدا کرده بودم زندگیمو ادامه دادم محدودیتی برای خودم ایجاد نکردم سراغ ماسک و دستکش و الکل نرفتم ،رفت و آمد و مسافرتم مثل قبل از پندمیک بود و ازین بابت خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم متفاوت از بقیه افراد اطرافم باشم خداروشکر من حتی در اوج پندمیک یک سرماخوردگی ساده هم نگرفتم.
بلافاصله بعد از استعفادادنم از طریق دوستم به کار آنلاین و پردرآمدی هدایت شدم که پولش بیشتر از حقوق کارخانه بود
وشرایطم خیلی راحت تر و ساده شد.
تایمم آزاد شده بود ساعت کارم دست خودم بود بنابراین هرروز صبح زود و گاهی غروبا تنهایی کوه میرفتم به یکی از آرزوهام که دیدن طلوع و غروب خورشید از بالای کوه بود رسیدم
با ترس تنهایی تونستم مقابله کنم با ترس تاریکی در طبیعت بودن مقابله کردم با ترس بیکار موندن مقابله کردم با ترس بیمارشدن مقابله کردم
و کلی برکات دیگه بواسطه تغییر باورم ایجاد شده بود
به کل این پروسه که نگاه میکنم خیلی رشدم داده فقط به این خاطر که به بیماری و عوامل بیرونی پر وبال ندادم به خدا ایمان داشتم و در مسیر توحید اندکی حرکت کردم.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربونم
چقدر قشنگ میگین استاد
چقدر این صحبت ها توی عمل درستن
من از وقتی دوره روانشناسی ثروت یک رو تهیه کردم تمام زندگیم زیر و رو شد
من اون دوره رو خریدم که از طریق پول همه زندگی رو درست کنم اما فهمیدم همه چیز درست بود و من بودم که باید خودم رو درست میکردم
استاد ازت ممنونم
یادمه اون زمان خیلی نگران تاثیر پدرم در ازدواج کردنم بودم
انقدرررر نظر و تاثیر ایشون رو مهم میدونستم که باااااور کرده بودم هرگز نمیتونم با کسی که خودم دوست دارم ازدواج کنم و حتما اون شخص باید مورد تایید پدرم باشه
بادمه بعد از شنیدن اون حلسه از روانشناسی ثروت 1، به خودم کفتم کیانا اینکه این باورت رو عوض کنی «یکی از راه های ازدواج موفق نیست» این «تنها راهه»
برای همین خیلیییی با انگیزه شروع کردم و شرک به خداوند رو از زندگیم پاک کردم
هر رووووز که بیدار میشم (حتی همین الان) با خودم میگم و یاد آوری میکنم که «یک قدرت در جهان هست و اون قدرت خداونده، هیچکس یه اندازه پشیزی قدرت نداره که بخواد از من چیزی رو بگیره، فقط خدا و خودم»
این جمله رو هم از خودتون یاد گرفتم ولی انقدددر تکرار کردم که حفظ شدم
استاد این رو مینویسم تا اگر بقیه هم در مسیر هستن بدونن که چطور کار میکنه…
از اون روز به بعد کم کم نشانه ها شروع به اومدن کردن، مثلا به روز پدرم (بدون هیچ دلیلی) بهم گفت زندگیت دست خودته هرکاری به صلاحته انجام بده اما مسئولیتش با خودته، یا مثلا دخالت و تحکمش در تمام امور زندگی من (آرام آرام) کم شد…و یادمه حتی خیلی نگران روز خاستگاری و اینا بودم:))) ولی به طرز عجیبی پدرم اون روز خونسرد و آروم بود و فقط همه چیز همونطوری پیشرفت که من میخواستم.
من با اون کسی که دوست داشتم ازدواج کردم خیلی وقته… و یه زندگی فوق العاده لذت بخش دارم.
ازتون ممنونم استاد برای این نگاهی که بهمون دادی
چون این نگاه فقط مربوط به یک مسأله نمیشه
این نگاه در تمااااام ابعاد و جنبه های زندگی ریشه میکنه،
توی کسب و کار ، توی روابط عاطفی ، توی روابط اجتماعی … اگه این ذهنیت باشه که کس دیگری یا عامل دیگری تاثیر گذاره ، تا همیشه توی همه مسائل گیر میکنی…
دوستای عزیزی که این کامنت رو میخونین، من به هر آنچه که خواستم در زندگیم رسیدم و دارم همچنان میرسم چون هر روز خواسته ها با ما رشد میکنن
اما من هر روووووز روی باورهام کار میکنم
هر روز این باور مهم رو با خودم یاداوری میکنم
اگه میتونین حتما دوره روانشناسی ثروت یک رو تهیه کنین چون این دوره دستور العملی برای هممممممه ی مسائل زندگیه. استاد درباره ثروت مثال میزنن اما شما مثالها رو در تمام جنبه ها میتونین استفاده کنین
استاد عزیزم از خدا میخوام هر جای این دنیا که هستی، به اندازه ی خوشحالی و شادی ای که به همه ما بخشیدی بهت خوشحالی و شادی بده
ارادتمند شما
کیانا بهشتی
سلام
هم خانواده عزیز
از متن زیبا و پر محتوای شما بسیار لذت بردم،
مخصوصا، جمله ایی که نوشته اید، که هیچ چیز در مقابل خدا پشیزی ارزش ندارند، و خدا و خودم مسیر زندگی را تعیین میکنم
جالبه که امروز ساعت 1.30 صبح من پشت فرمون عین همین جمله می گفتم و وقتی در متن زیبای شما هم این جمله الهی گونه را دیدم خیلی دلم آروم شد، که مسیر درست همینی که هست، وتوحید یعنی این،
بسیار سپاسگزارم از پافشاریتون روی اون تغییر باور و حصول نتیجه عالی در زندگی،
و تشکر قدردان استاد بی نظیرمون که این راه اصیل را برای ما نشان داد،
چقدر خوشحالیم که در یک مسیر هستیم، و استاد عزیز، الهامات خودش را برای می می بخشد
و من مطمئنم از این بخشش، میلیونها بار بازم دریافت خواهد کرد،
درود بر شما
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام به کیانای عزیزم خیلی لذت بردم از توضیحات قشنگ و آگاهی بخشت .
وای چقدر زیبا بیان کردی
یک قدر ت در جهان هست و اون قدرت خداونده هیچکسی به اندازه پشیزی قدرت نداره که بخواد از من چیزی را بگیره
فقط خدااااا و خودم
این جمله را خداونداز طریقه شما به من گفت و من بینهایت لذت بردم
کیاناعزیزم خیلی ممنون و سپاسگزارم
وبینهایت از خدای بینهایت بخشنده ام ممنون وسپاسگذار که اینقدر زیبا با بندهاش حرف میزنه
شکرت شکرت شکرت
به نام خداوند بخشنده مهربان ..
سلام خدمت استاد عزیزم وهمسر زیبا ودوست داشتنی اش خانم شایسته عزیز..
وسلام به تک تک دوستانم دراین سایت بهشتی…
شرک همانند مورچه ای سیاه دردل تاریکی شب برروی سنگ سیاه مخفی است …
هماونقدر خفی وتاریک در اعماق وجودم …
هربار باخودم تکرارش میکنم ..
میبینم چقدر من باهمین شرک تمام قدرت رو ازخدا گرفتم به همسرم به پدرومادرم به اطرافیانم دادم..
چقدر من ناآگاهانه کاری باخودم کردم باهمین شرکم..
وبعد آمدم گفتم خدایا ایراد ازتوعه تو منو نمیخوای تونمیدی تونمیزاری چون من اونی نیستم که تومیخوای واسه همین داری اذیتم میکنی ولم کردی ..
تنهام گذاشتی…
فارغ از اینکه بالای هزار بار دیدم وحس کردم که کارهایی برام انجام داده که اصلا دور ازذهن وباورم بوده..
ولی شاید باز هم با شرکم اون کاررو نسبت دادم به شخصی به جایی..
تاقبل ازاشنایی بااستاد اصلا یکدرصد فکرنمیکردم این موضوع میتونه تااین حد تاثیر تو زندگیم وشخصیتم داشته باشه و همین شرک تمام جهات زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار بده ..
ومثل بقیه فکر میکردم وزندگی میکردم ..
اما اوضاع تغییر کرد برای من ..
چون یه روز باتمام وجودم به خدا شک کردم به آنچه که هست وخواستم بدترین ادمش باشم .وخواستم بدونه که من بدم شاید اگه بد باشم بهم نگاه کنه ..چون وقتی میدیدم اون دسته آزادمهایی که به ظاهر هیچ کدوم از کارهایی که تودین آمده رو انجام نمیدن وپایبندش نیستن چقدر موفق هستن گفتم منم میخوام بد باشم مثل اونا باشم ….
وباخودم گفتم .اشکال نداره خدا ،توهم دوستم نداری ولمکردی برات مهم نیستم ..
نگامم نمیکنی ..
باشه برام مهم نیست منم هرکاری دلم بخواد میکنم ..
بدمیشم تهش میخوای منو بندازی جهنم بسوزونی منو .عذابم بدی ..
اشکال نداره حداقل تواین دنیا دلم نمونه کاریو که دوست داشتم انجام ندادم ..
آقا میرم هرکاری دوست دارم میکنم ..
توروهم نمیخوام اصلا بیا عذابم کن ….
واون روز اون شکبه خداوند ورهاشدن از هرچیزی شروع یه مسیر جدید برام شد …
اتفاقاتی برامافتاد که یه روز اونقدر توخلوتم گریه کردم وگفتم خسته شدم من نمیتونم بد باشم من نمیتونم خوبم باشم من نمیتونم تو کمکم کن وتسلیمش شدم ..
بهش قول دادم به خودم قول دادم …
و خداارام آرام اول منو آورد تومسیر اول باچیزای کوچیک فایلهای انگیزشی بعد ورزش بعد کتابها بعد افراد وبعد استاد ..
استاد برای من یه معجزه ی بزرگ بود توزندگی ..استاد جان
باحرفهات خدارو شناختم فهمیدم ..
باهاش رفیق شدم ..
آرام شدم قلبم آرام شد ..
تازه فهمیدم جهنم من وقتیه که خدا نباشه ..
.چه این دنیا چه اون دنیا ..
فهمیدم وقتی نتونم توهمین جهان هستی زیبا خودمرو دوست داشته باشم به خودم احترام بزارم وسپاسگذار نعماتش باشم وزندگیم رو تغییر بدم وبهشت برای خودم بسازم اون دنیا هم همینه ..
من باید خوب زندگی کنم باید نهایت لذت رو ازلحظاتم ببرم باید تنها ازخدا بخوام وقدرت رو به غیر خدا ندم ..
چون بارها دیدم وقتی نگاهم به دست همسرم بود قلبم رو شکست..
ویا نگاهم به دست پدرو مادرم بود واقعا قلبم رو شکستن ..
ولی خدا بانهایت عشق بی منت بی دریغ بهم داد هرچیزی رو ..حتی اونایی که باورنداشتم …
خدایا چقدر بوده که ندیدم معجزه حضورت رو ..چقدر بوده ترسیدم ازبنده هات ..
وخودم باعث شدم بهم ظلم بشه ..
واحساس قربانی شدن کردم ..
درصورتی که تو منو آزاد وشجاع خلق کردی ..
ومن به صورت طبیعی آزاد و رها هستم و تنها این توهستی که میتونی کاری رو انجام بدی برامیاندی ..
بی اذن تو حتی یک برگ ازهزاران هزار درخت دراین کره ی خاکی تکون نمیخوره نمی افته ..
چطور منه نادان تمام قدرت تورا به بنده هات دادم ومتوسل به اونها بودم ..
واسه همین بود همیشه درجا زدم همیشه غمگین بودم افسرده بودم ..
چون ترو نداشتم وباورنداشتم اونقدر باعظمت هستم که خداقدرت خلق زندگیم رو به عهده خودم گذاشته ..
هرجا که نتونستم خوب عمل کنم ..خدابهم پاک کن داده برمپاکش کنم وتغییرش بدم اونجوری که دوست دارم ..
پاک کنم ،کنترل ذهنمه وتغییر باورهامه ..
وگفت هدایت میشی عزیزم اما به هر مسیری که باز خودت میخوای ..
آخه چطور میتونم تااین حد ناسپاس باشم …
اما من نمیدونستم بلد نبودم ..
ازروزی که خواستم باتمام وجودم بهم ایمان و باور دادی…
راهونشونم دادی گذاشتی تجربه کنم تا بفهمم قدر بدونم ..
خدایا باتمام وجودم ازت میخوام مارو هدایت کنی به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان ..
خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم ،ای مهربانترین مهربانان .
ازوقتی فهمیدم باید چطور ازخدا هدایت بخوام همیشه این آیه از سوره ی توحید رومیگممینویسم ..
وچقدر ازت سپاسگذارم استاد .
معنی شرک رو بهم فهموندی .معنی توحید رو بهم فهموندی ،روابطم رو باخدا بهبود دادی ..چطور حرفهاتون چراغ راهم شد و هست …
خدایا ازت به خاطر استاد عزیزم سپاسگذارم …
یه روزی بود وقتی کتابهایی موفقیت و همین کتابهای خانم اسکاول شین یا بقیه که یادم نیست ولی خیلی کتابها خوندم..
باخودم میگفتم خدایا میشه یه کتاب باشه قشنگ تر بهتر قابل فهم تر بیاد این موضوعات رو بگه ..
میشه وهر بار که کتابها رومیخوندم حس میکردم باز اون چیزی نیست که میخوام ..
تااینکه خدا من رو بااستاد عزیزم آشنا کرد ..
یعنی ازاین روانتر ازاین بهتر قابل فهم تر من ندیدم نخوندم نشنیدم …
وبارها به خودم میگم مریم اگه ازوجود استاد نهایت استفاده رونکنی ویادنگیری واقعا آدم بیچاره ای هستی، دیگه ازاین راحتر تر بیاد برات همه چیو بگه ..
خدارو صدهزار مرتبه شکر استاد من شما رو بعد ازخدا دارم ..
من همیشه کلام شمارو کلام خدامیبینم چون میگم خدا باکلام استاد بامن داره حرف میزنه چون به غیر ازاون کسی نمیدونه من العان به چی فکرمیکنم وچی میخوام به چه حرفهایی چه انگیزه ای نیاز دارم ..
میام سایت وخدابهم میگه ومن گوش میکنم ….
خدایا صدهزار مرتبه شکرت شکرت شکرت….
میدونم باید هرروز متعهدانه روزم رو با بهبود خودم شروع کنم .باید سپاسگذار تمام داشته هام باشم ..
میدونم هیچکس هیچ تاثیری تو زندگی من نداره منم تاثیری توزندگی کسی ندارم که بخوام زندگیش روخوب یا بد کنم..
وهرچی برای بقیه بخوام بازم به خودم برمیگرده ..
چون جهان اینه وانعکاس رفتار اعمال وباورهای خودمه ..
من شاید هنوز توزندگیم خیلی چیزهاروکه میخوام ندارم ..
ولی العان ناامید نیستم
وباوردارم که بهش میرسم .
العان خدارو دارم همیشه بهش میگم که حامی وهدایتگرم توهستی خدا ..
العان میدونم این جهان یه سیستمه یه بازیه که اگر قوانین بازی رودرک کنم همه چیز به صورت طبیعی عالی پیش میره ..
چقدر خوبه که من اینها رو فهمیدم ..خدایا شکرت ..
واینم متوجه شدم اگر فقط بدونم وعملگرانباشم
این دونستنها به دردم نمیخوره زمانی که تاثیری توزندگیم نداشته باشه بهش عمل نکنم ..
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…
پس باید خودمرومتعد به انجام این اگاهیا کنم…
واقعا یه روزی بود باوجود اینکه اصلا دوست نداشتم درمورد شرایط نادلخواهم پیش کسی صحبت کنم واذیت میشدم ..
ولی چون طرف بهم میگفت بگوخودتو خالی کن بهترمیشی ..ومنم اصلا بهترکه نمیشدم هیچی بدترم میشدم .براش صحبت میکردم …
ولی حالا دیگه راحتم حالا که متوجه شدم خداهم دوست نداره من درمورد غم وغصه هام پیشش گریه کنم ضعیف باشم ناله کنم ..
واین که هیچ بایدی برام وجود نداره.
کی گفته من باید بگم چیزهایی رو که دوست ندارم ..
ومن چقدر راحت شدم دیگه نمیگم دیگه وبیشتر سعی میکنم دنبال راه حلش باشم ..
چون چوب این گفتنها بارها و بارها به تنم خورده وکاری برامازپیش نبرده و دیگه نمیگم ..
اگرم قرار باشه حرفی بزنم بیشتر درمورد کارهایی هست که دوست دارم انجام یادادم……
خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم که باتوهستم وتورودارم .واینکه کلی نعمت خوب توزندگیم دارم ..
واین سایت واستاد وخانم شایسته واین بچها ..
خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم …
استاد جان ازت سپاسگذارم وباتمام قلبم دوستت دارم ..
در پناه الله یکتا همیشه سلامت وشاد وخوشبخت باشید ……..
خانم رنجبر سلام
کامنت شما رو خوندم و از زمان بحران زندگی از تمام شرایط
که خودم هم قبلا اونها رو داشتم و در جهنم خود ساخته خودم زندگی میکردم بودم و میدونم شما از چه نوع شرک و بی ایمانی صحبت میکنید .
اما ذوق بیشتر و از ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست شروع شد
تمام موفقیتهای پایدار از همین چیزهایی که نوشتید شروع میشود
از همین باید و نبایدهایی که برای خودتون گذاشتین
عالی بود کامنتتون وروند رشدتون مشخصه که اون از آگاهانه کار کردن رو خودتون هست
موفقیتهای پایدار برای تک تک اعضای سایت
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیزم. امیدوارم همیشه همینجور شاد ، سالم ، سرحال ، شاداب و پر انرژی باشید.
من همین چند دقیقه پیش این فایل رو دیدم و تصمیم گرفتم بیایم و به تمرین ان عمل بکنم.
در رابطه با باورهای شرک آلود و نتایج آن در زندگیم چند مورد دارم که الان در ذهنم بیاد می اورمشان :
1_ همین باور که اگر اب بخورم هم چاق میشوم که باعث شده بود سالها توی زندگیم با تلاش بینهایت فراوان نتوانم به اندام دلخواهم برسم.
2_ باور به این که من بد شانسم و تمام ناکامی های خودم رو به بدشانسی و بی عرضگی خودم ربط میدادم و یکی از بد شانسیهای بزرگ خودم رو بدنیا اومدن در خانواده خودم میدونستم و خب نتیجه این باور شرک الود چیزی جز ذجر و حسرت و روبرو شدن با موقعیت هایی که این باور منو بهم ثابت میکردند ، بود. مثلا همیشه خودم را توی ذهنم به پسر عموهام مقایسه میکردم و دلیل رشد اونها رو در زمینه تحصیلی داشتن پدر و مادر بهتر و دلیل به جایی نرسیدن خودم رو داشتن پدر و مادر بدتر میدونستم.
3_ در زمینه کاری با باور نداشتن مدرک تحصیلی و مهارت در یک زمینه خاص و …. به هیج درامد قابل قبولی نتونستم برسم .
و کلی باور شرک الود و مخرب و محدودکننده دیگر که کلی ازشون ضربه خوردم.
ولی الان به لطف الله مهربان و آموزش های استاد عباسمنش عزیزم من تونستم خیلی از این باور ها رو بهبود بدم و الا نتایج بسیار بهتری کسب کردم. درامدم نسبت به سه سال قبل حدود 7_ 8 برابر شده . اندامم فوق العاده بهتر شده و انرژیم بیشتر شده و رابطم با خانواده ام و خدا و همه بسیار بهتر شده است و اینها همه از زمانی شروع شد که من یاد گرفتم به اموزش های استاد مثل وحی منزل نگاه کنم و اروم اروم باورهام رو بهتر کنم و روی باورهای توحیدیم بیشتر کار کنم و الان خیلی به خودم افتخار میکنم که تونستم این همه تغییر رو به لطف خدا در خودم ایجاد کنم . و همه این تغییرات از زمانی شروع شدند که بقول استاد اومدم و قدرت رو از عوامل بیرونی گرفتم و به خدای درونم دادم .
استاد ازتون بینهایت سپاسگزارم که مسیر توحید و توحید عملی رو به من نشون دادی و اجاز دادی که پا جای پای شما بزارم .
بازم سپاسگزارم عزیز دلم ! استاد نازنینم !
به نام الله یکتایی که ستایش و سپاس فقط و فقط مخصوص اوست که مالک و فرمانروای جهانیان است.
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عباس منش، استاد خانم شایسته و همه دوستان هم فرکانسیم
مورد اول:
پریروز داشتم با تاکسی می رفتم که یه دفعه ماشین آریسان وانت جلوی ما وایستاد که راننده تاکسی گفتن: پشت ماشین همه چی چسبونده از آیات قرآن گرفته تا تصاویر مستهجن و در نتیجه معلوم نیست با خودش چند چنده.
گفتم: این که خوبه، اما متأسفانه خیلی ها خداوند رب العالمین رو فراموش کردن و چسبیدن به غیر خدا و در کل مشرک هستن.
گفت منظورت چیه؟
گفتم: اصل (الله یکتا) رو ول کردن، امیدشون به پیامبرا، اماما، امام زاده ها و غیره هستش که الان به این وضعیت رسیده ایم و کلا” خداوند رزاق و وهاب رو فراموش کرده ان.
جواب داد: پس شما توسل و شفاعت به ائمه اطهارو قبول ندارید و این همه مراسمات مربوطه و درخواست ها رو از چهار معصومو رد می کنید؟
عرض کردم: طبق آیات قرآن، اگر امیدمون، توکلمون و درخواستمون به غیر از الله یکتا باشد شرک محسوب میشه، اگر حرفهای بنده رو قبول ندارید می تونید حداقل یک بار قرآن رو با ترجمه درست بخونید و متوجه بشید که واقعیت چی است.
مورد دوم:
باور یکی از دوستان بنده است که میگه: به خاطر ژنتیک خانوادشون بچه دار نمیشن یا اگر بچه دار بشن دیرتر بچه دار میشن که متأسفانه تا الان حدود 10 ساله که بچه دار نمیشن و میگن مشکل از مرد خانواده است.
در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان به نظر من در مورد شرک بخواهیم صحبت کنیم اول برمی گردیم به همون ایه قرآن تشخیص شرک مثل همون مورچه سیاه در دل تاریکی هست که ما باید اول بتونیم تشخیص بدیم شرک رو و بعد هم محکم پاش وایسیم و با خودمون کار کنیم که این شرک ما کم کم از بین بره من در زندگیم خیلی خیلی شرک داشتم همه رو تو زندگیم موثر میدونستم رو همه حساب میکردم به محض فکر کردن روی آدمها همچین سیلی محکمی میخوردم که حالم به هم میخورد از خودم که خداهر بار باهام حرف میزد چرا رو من حساب نمیکنی چرا منو نمی بینی اونا قدرتی ندارن اما به لطف خدای خوبم و آموزه های استاد عزیزم محکم دارم روی شرک کار میکنم و هر کجا حس کنم دارم شریک قائل میشم برا معبود و معشوق سریع ذهنم و کنترل میکنم و میگم آهای کی قدرتمند تر از خدای منه روی شانه هاش میشینمو میگم کارهام به خودت سپردم و چنان اعتماد به نفسی در وجودم شعله ور میشه که خودم لذت میبرم به نظر خودم من خیلی انسان ضعیفی بودم ولی الان اعتماد به نفسم خیلی بالا رفته سپاس گذارم از خدای خوبم و استاد عزیزم
به نام الله یکتا
اول استاد به شما تبریک میگم به خاطر این مدار بالای که به دست آوردید و هدفون را گسترش توحید قرار دادید .
دوم تشکر و تحسین میکنم تمام دوستانم که کامنت گذاشتند و هر کدوم را که خواندم یک وجه دیگر از موضوع توحید را با مثال و نتایجشون از زندگی خودشون بهم نشون دادند ، هر کدوم از کامنت ها کلی فهم و درک من را بالاتر برد . بسیاری از کامنت ها که خواندم افراد از نظر سنی از من کوچکتر بودن ولی درک و قدرت تحلیل و بیان خیلی خوبی داشتند که من گاها به خودم گفتم ببین خجالت بکش چطور استاد تا می گویند « ف» این دوستان تا فرحزاد می روند یعنی این قدر درک درستی از قوانین دارند
الان هم نمیدانم چه بنویسم فقط میدانم باید ذهنم را با نوشتن به تفکر وادارم
کار ذهن این است که انرژی ما را سیو کند برای بقا مثلاً بیشتر بخور بیشتر بخواب کمتر فعالیت فیزیکی انجام بده تا انرژی ما را حفظ کند و البته این سیستم برای بقای ما تنظیم شده به همین دلیل هم وقتی اتفاقی می افتاد ،تقصیر را گردن عوامل بیرونی می اندازد تا با آسودگی بنشینیم کنار و هیچ کار نکنیم و بگوییم از دست ما که کاری بر نمی آید ژنتیک است دولت است رییس جمهور بد است قانون اشتباه است ناداوری است خدا اینجور مقدر کرده ،خلاصه همه مقصرند و من ناتوان از تغییر ، انصافا این ترفندش خوب هم اثر می کند حتی وقتی دستش برایمان رو شده باشد باز هم فریب می خوردیم
اما وقتی نیروی الهی وجودمان به کمکمان می آید یعنی وقتی احساس توجیه از کارمان یا جلب ترحم یا هر کس منفی دیگری داریم باید بفهمیم زنگ خطر به صدا درآمده.
جدیدا فرکانس هایم سریع جواب می دهند مثلاً راجع به حواس پرتی یک روز مدام خودم را سرزنش میکردم و در گذشته دنبال مثالها یکی از حواس پرتی ام بودم که به من ضربه زده بود بعد چند ساعت آنچنان زمین خوردم که فقط خدا رحم کرد جایی از بدنم نشکست، یا چند بار پراکنده به هدفون فکر کردم، نه منظم با فواصل زیاد ، اولویتم نبود اما دوست داشتم داشته باشم دیروز اتفاقی یکی خریدم به بهترین قیمت . با اینکه کشف قوانین را در مدارش نبودم تهیه کنم اما بعضاً هنگام شکرگزاری روزانه خواسته ای را می نویسم و تا شب محقق می شود .قبلاً موقع شکرگزاری خیلی دنبال آرزوهایم بودم مثل کتاب معجزه شکرگزاری اما از حال و هوای شکرگزاری غافل بودم که این هم به لطف مطالعه کامنت دوستان متوجه شدم و بیشتر هنگام شکرگزاری به حسم توجه می کنم و ارتباطم با خدا ، خدایی که الان بیشتر صدایش میکنم و بیشتر از او هدایت می خواهم او همیشه دوست حاضر و کمک حال است من یادم میرود همیشه متصل باشم .
اما بحث شرک که مفصل است و من تازه به درک تئوری از توحید واقعی رسیده ام و خیلی دوست دارم مثل دوستان این سایت و خود استاد در عمل اجرایی اش کنم .خود خدا کمکم کند که شرک این بدترین پنهان مخفی را اول شناسایی و بعد پاک کنم و طاهر شوم .
ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
من به سوی تو توبه میکنم از هر شرک پیدا و پنهانم و تو خدای من با بزرگواریت روحم را در دریای بیکران رحمتت تطهیر کن
به نام خداوند غفور رحیم
خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام عرض میکنم استاد خیلی ارادت دارم
خانم شایسته عزیز سلام خیلی مخلصم
دوستان گلم عرض ادب دارم امید وارم حال دلتون عالی باشه
من خیلی وقته که طرف شدم با خودم
یعنی چی یعنی طرف حسابم خودمم
پنج شیش ماهه که هی کیفیت این باورم بیشتر شده چون جدید تر اموزش های استاد رو دنبال کردم
یانی دیگه وقتی میبینم نتیجه خوب نیست
میگم خب خالق که منم تغیری هم که تو سنت الهی نیست سنت الهی یکیه همونی که استاد ازش نتیجه گرفته و به من اموزش داده پس محمد بک بده برگرد ببین چچه تغیری باید تو رفتارت یا باور هات ایجاد کنی تا نتیجه درست بشه نتیجه درست شد باید روند رو فراموش نکنی و تکرارش کنی تا هی لذت ها و نعمت های بیشتر رو تجربه کنی
پس خدارو شکر چقدر سرم خلوته و با کسی در جنگ نیستم که تو مقصر این اوضاع منی ن منم که باید تغیر رویه بدم با یاری طلبیدن از خدا و اموزش دیدن و عمل کردن خدایا در این مسیر زیبا همیشه کمکم کن
خدایا شکرت
استاد ممنونم بابت این فایل ارزشمند
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
میبینم عزیزان کامنتهای واقعا عالی میزارن
پر از شعر و آیه قران
بنده دوست دارم ساده و راحت باشم در سطح خودم
استاد اینبار دست گذاشتید روی نقطه حساس
و سخنرانی عجیب قوی بود که اونهایی که فهمیدن میدونن که هزار بار گوش دادن و نوشتن دربارش کمه
خود بنده فامیلی رو یا بگم فامیل هایی رو تو زندگیم داشتم
که کلا احساس اینکه اینها یکسری دخل و تصرف در زندگی ما داشتن زیاد بوده
همین که باهاشون رفت آمد داشتیم و زیاد میشد این رفت آمد وضع زندگیمون عقب گرد میکرد
و زمانی که دور میشدیم ازشون زندگیمون بهتر و رشد هامون شروع میشد
حالا نمیدونم اسمش رو چشم زخم بزارم یا مثلا ستاره هامون به هم نمیگرفت یا …
پدرم خیلی زیاد احساس میکنه که اینها بدردمون میخورن و…
چون از لحاظ مالی موفقند
من تمایل به دوری ازشون داشتم
چون میخواستم چشمم رو از خدا برندارم و همه پل های پشت سرم رو خراب کردم
که خدایی نکرده مسیر گم نکنم
ولی اینکه به قطعیت برسم که
اونها هییییچ دخل و تصرفی در زندگی بنده
و خانواده بنده ندارن و خودشون رو بکشند هم نمیتونن داشته باشن
تا الان در ذهنم با این قدرت نداشتم
و اخرای ذهنم این بود که بله این حرفها درست نیست که بگی میتونه دلیلش اینها باشن
ولی …
این ولی کار ما رو
خراب میکرد
خلاصه اینم میدونم که اگر
این فایل شما دوباره گوش داده نشه نوشته نشه
این ولی و اما های لعنتی
باز هستند که بیان
گربه رقصانی کنند .
دلار و برجام و …
چیز هایی هستند که
اونهام وز وز در گوش آدم
حرف هایی میزنند اما من
کارم دفاع از سرزمین درونم و حمله ضد وز وز زر زر و … هست به عنوان یک آدمی که میفهم
تشکر میکنم از
محبت شما و
امیدوارم کامنتم به دلتون نشسته باشه هر چند سادست
دلی
نوشتم
فعلا خداحافظ
سلام به استاد جان جانان و خانم شایسته عزیز
من دارم مجدد کامنت میزارم و میخام رد پایی باشه واسم از افکارم
بعد بارها و بارها گوش دادن این فایل و فایلای دیگه
من بخودم گفتم مریم تنها کسی که داره زندگبتو خلق میکنه خوده خودتی حتی خداهم کاری بهت نداره و بهت گفته اقا این عقل این احساس این جسم این فکر این تواناییها و …. اینم روح من برو ببینم چه میکنی دختر من تو رو اشرف مخلوقات کردم یعنی هرچی من میتونم انجام بدمو توام میتونی
نتیجه…
آقا باور کن رئیس تویی حتی خداهم دخالت نمیکنه و بقول استاد کل نمد ما به همه کمک میکنیم چه اونایی که میخان برن بهش چه اونایی که میخان برن جهنم
خب مریم خانم چجوری وارد بهشتت بهشی چجوری بسازی زندگی بهشتیتو !!!
با گذر کردن از برزخ :)
برزخ چیه برزخ یعنی بلاتکلیفی یعنی معلق بودت در زمین و آسمون یعنی ابوموسی بودن و موندن توی حاشیه امن یعنی حرکت نکردن یعنی عمل نکردن
خب باید چیکار کنم ؟؟؟
باید اینقد بری جلو و حرکت کنی تجربه کنی آزمون و خطا بدی تا خودتو بهتر بشناسی خواسته هاتو بهتر بشناسی باورهاتو بیشتر بفهمی و وقتی اینکارا رو بکنی هی تکلیفت باخودت روشن و روشنتر میشه
چراااا
چون میفهمی خواستت چیه و وقتی خواسته واضح میشه خلق اتفاق میوفته
پس تنها مسیر برای رسیدن به بهشتت عبور از برزخاته
خب وقتی من هی وارد ترسام بشم که دقیقا ترسام باعث شدن من توی برزخ بمونم باعث میشه زندگیم تغییر نکنه و من درجا بزنم و این یعنی شرک
شرک یعنی دو دلی یعنی عدم ایمان به قانون بی خطای خدااااا
اگه زندگی همه آدمای موفقو بخاییم توی یه جمله خلاصه کنیم فقط و فقط حرکت کردنه
یه داستان خیلی مشهور که هممون شنیدیمش اونم داستان ادیسونه که بهش گفتن خسته نشدی بارها شکست خوردی گفت من شکست نخوردم من تجربه کردم
خب کل زندگی همینه تو اومدی اینجا تجربه کنی و از کشف خودت لذت ببری حالا اون توی همه جنبه هاست هم رابطه هم شغل هم محل زندگی همه و همه چییییی
یه مثال ساده از تجربه کردن و اهمیتش من یادمه مقاومت شدیدی به خوردن زیتون داشتم فک میکردم بدمزه است بعد خواهرم میگفت مریم تجربه کن بخدا خیلی باحاله و من وارد این مقاومت ذهنیم شدم و خب الان مشت مشت زیتون میخورم یا یه مثال بزرگ تر مثلا توی ذهنمون یه دختر یا پسر خیلی خفن و خاص بوده باخودمون میگفتیم واو اون چقد خفنه باید باهاش دوس شم بعد دوس شدیم متوجه شدیم نه این اونی نیست که ما میخاییم و خواستمون واضح تر میشه حالا با ذهن بازتر انتخاب میکنی چرا چون خودتو شناختی من خودم توی این مسئلع خیلی خیلی قبل قانون ضعف داشتم و یادمه یه نفرو به حدی توی ذهنم غول کرده بودم که خدا میدونه وقتی رفتم باهاش ارتباط ایجاد کردم خدا خودش شاهده شوکه شدم و درگیری سالهای من توی یه مدت کوتاه تموم شد چون فهمیدم الکی الکی غولش کردم توی ذهنم و اینو فهمیدم که زمامی من رها شدم از این شرک و وابستگی که عبور کردم از برزخم …. و تکلیفمو باخودم روشن کردم
این مثالم (زیتون)خیلی ساده است و اگه دقت کنیم تمام ترسامون و مقاومتامون یا شرکامون زمانی رفت که حرکت کردیمو عمل کردیم فارغ از اینکه نتیجه چی میخاد باشه
حتی تازه دارم میفهمم وقتی استاد میگه تنها راه گذر از ثروت خوده ثروته یعنی چی یعنی من که الان ثروتمند نیستم توی ذهنم ثروتمند بودن خیلی غول و بته و وقتی ثروتمند بشم میفهمم چیز خاصی نبود و گذر میکنم ازش و بیشتر بخدا وصل میشم چون غول آخرم رد کردم (برای من غول آخره )
آره آره پس ثروتمند شدن معنویترین کار دنیاست چون مارو بیشتر بخدا وصل میکنه ….
تا اینجا درک من از شرک و بی ایمانی حرکت نکردنه مثال قرآنیشم میشه یوسفو گفت که به سمت در حرکت کرد یا موسی که به سمت دریا رفت و دریا شکافته شد یا نوح که کشتی ساخت و….
مریم خانم بگو ببینم چقد زندگیت بهشتیه ؟؟
حتی اگه نتیجه نیست چقد زندگیت بهشته؟؟ استاد توی بندرعباس زندگیش مگه بهشتی نبود نتیجه ای هم نبود مهمم نبود نتیجه باشه چون داشت حرکت میکرد
ادیسون آیا تا دفعه مثلاهشتصدمش زندگیش بهشت نبود اصلا میدونست دقیقا کی قراره نتیجه بگیرع اصلا براش مگه مهم بود ننننننه اون داشت عشق میکرد و نتیجه عشق کردناش شد اختراعش
مشرک نبودن یعنی شجاع بودن تامام
استاد عاشقتونم که این همه شجاع بودین و شجاعت رو بهمون دارین یاد میدین
بقول شاعر جگر شیر نداری سفر عشق نرو ….
راستی
جمله تاکییدی اخیرم (من رئیسم )
یه مثال ساده از خودم بگم چن روز پیش داشتم اسنپ میگرفتم و طبق عادتم چون آدم عجولی بودم و اخیرا خیلی دارم کنترل میکنم و… همیشه وقتی دیر جواب میداد گزینه عجله دارمو میزدم بعد اینبار خواستم بزنم سریع بخودم گفتم مریم رئیس کیه؟؟ تو تایین میکنی با چه مبلغی و چه راننده ای و ماشینی و نزدم و شاید حدود یه ربع صبر کردم و گفتم من رئیسم :) پس هرچی من میگم میشه و خب رئیس بودنمم بهم ثابت شد حالا فک کن اینو توی همه جنبه های زندگیت پیاده کنی
اونوقت میشی در یک کلمه کن فیکون
و من مریم دیوانه وار تر ادامه میدم مسیرمو و رد میشم از برزخای ذهنم ….
به نام خدا
سلام به روح پاکتون.
در مورد سوالات این فایل ،ازبین تجربه های زیادی که دارم میخوام یکیشو بنویسم:
در ابتدای شیوع بیماری پندمیک اواخر سال 98 ،با توجه به حساسیتهای جامعه و رسانه ها و جوی که حاکم شده بود، منم مثل تمام افراد زندگیم باورکردم که خطر در کمینه و ممکنه برای هرکسی اتفاق بیوفته بنابراین برطبق دستورالعملهای وزارت بهداشت شروع کردم به انجام اونها بصورت افراطی!! یعنی روزی دوسه بار یا بیشتر ضدعفونی کردن خونه و دستگیره های درها ،سرویس های بهداشتی ،مواد غذایی مثل میوه ها و سبزی ها حتی پول ! و کلی کارای دیگه و همینطور تو شغلم که مسئول ایمنی سه تا کارخونه بودم یکی از وظایفم آموزش و اطلاع رسانی به پرسنل، غربالگری پرسنل و چک کردن هرروزه وضعیت سلامتی اونها، نظارت بر اجرای صحیح دستورالعملها و کلی کارای دیگه بود که تمام توجهاتم رو به سمت پیشگیری از این بیماری هدایت میکرد.
خلاصه یکی دوماهی از شروع پندمیک میگذشت و من همچنان درگیر مسائل بهداشتی بودم که واقعا کلافه ام کرده بود چون زندگی رو سخت گرفته بودم و باخودم میگفتم مگه میشه اینجوری زندگی کرد ؟ خدایا میخوام راحت باشم کمکم کن.
تو همون روزا مقاله ای معتبر به دستم رسید که دانشمندان امریکایی ثابت کرده بودند بیماری پندمیک مسئله مهمی نیست و ممکنه دراثر وسواس و رعایت بیش از حد بهداشت، افراد دچار عارضه های بیشتری بشن و سیستم ایمنی ضعیف میشه مقاله ای که خوندم موهبتی از سمت خداوند بود که باورای مثبتی بهم داد الان یادم نمیاد دقیقا چه چیزایی نوشته بود اما بیشتر از ژنتیک و ژنهای انسان و یادآوری قدرت انسان در مقابل انواع و اقسام بیماریها و….بود وقتی مقاله رو میخوندم قلبم آروم بود و مطالبش رو میپذیرفتم و بعد چندین بار خوندنش و یکمی تحقیق درمورد مطالبش، بیشتر قبولش کردم یعنی ذهن منطقیم کاملا پدیرفتش بنابراین تصمیم گرفتم باورم رو تغییر بدم ونگاهم رو به بیماری عوض کنم
من باور کردم سیستم دفاعی بدنم اجازه ورود هیچ ویروسی رو به بدن نمیده مگر اینکه خودم بخوام
به محض تصمیم گرفتن حساسیتهام کم وکمتر شد
زندگیمو به حالت قبل از پندمیک بردم
درمورد بیماری سعی میکردم باکسی حرفی نزنم
اخبارش رو دنبال نکردم و آرامشم رو به دست آوردم
ولی تنها مسئله و دغدغه ام شغلم بود که توجهم رو به سمت بیماری میبرد و نمیتونستم ورودیامو کنترل کنم ، اما تاجایی که قدرت داشتم تلاشمو میکردم یعنی تصمیم گرفتم در آموزشام تغییر ایجاد کنم مثلِ اوایل پندمیک حساسیت نداشتم بنابراین جو روانی محیط کاری هرروز بهتر و بهتر میشد استرس پرسنل کمتر میشد من مسئولیتم رو کامل انجام میدادم اما بدون نگرانی بودم ولی تو اون سه تا کارخونه بزرگ ، خیلیا با صحبتهام و آرامشم مشکل داشتند و عقیده داشتند باید استرس وجود داشته باشه تا کارگرا دستورالعملها رو رعایت کنند وقتی مدیرکارخونه آرامشم رو میدید میگفت بیخیال نباش شوخی نیستا مسئله مرگ و زندگیه یک لحظه غفلت کنی یک عمر پشیمونی!!!
و…….
من از مدتها قبل متوجه شده بودم که شغلم رو دوست ندارم ولی درزمان پندمیک خیلی برام واضحتر شد که باید تصمیمم رو جدی تر کنم بنابراین باایمان کامل و باور اینکه پول درآوردن ربطی به شرایط و بیماری نداره از شغلم استعفا دادم و با حس خوب و شجاعتی که پیدا کرده بودم زندگیمو ادامه دادم محدودیتی برای خودم ایجاد نکردم سراغ ماسک و دستکش و الکل نرفتم ،رفت و آمد و مسافرتم مثل قبل از پندمیک بود و ازین بابت خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم متفاوت از بقیه افراد اطرافم باشم خداروشکر من حتی در اوج پندمیک یک سرماخوردگی ساده هم نگرفتم.
بلافاصله بعد از استعفادادنم از طریق دوستم به کار آنلاین و پردرآمدی هدایت شدم که پولش بیشتر از حقوق کارخانه بود
وشرایطم خیلی راحت تر و ساده شد.
تایمم آزاد شده بود ساعت کارم دست خودم بود بنابراین هرروز صبح زود و گاهی غروبا تنهایی کوه میرفتم به یکی از آرزوهام که دیدن طلوع و غروب خورشید از بالای کوه بود رسیدم
با ترس تنهایی تونستم مقابله کنم با ترس تاریکی در طبیعت بودن مقابله کردم با ترس بیکار موندن مقابله کردم با ترس بیمارشدن مقابله کردم
و کلی برکات دیگه بواسطه تغییر باورم ایجاد شده بود
به کل این پروسه که نگاه میکنم خیلی رشدم داده فقط به این خاطر که به بیماری و عوامل بیرونی پر وبال ندادم به خدا ایمان داشتم و در مسیر توحید اندکی حرکت کردم.