توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 35

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1974 روز

    سلام بر استاد جان و سلام بر پارادایس زیبا و عالی

    چقدر دلم تنگ شده بود برای اینجا و دیدن این مناظر

    خب بریم سراغ اصلی ترین قانون جهان که توحیده و یعنی تمرکز روی رب تنها قدرت اصلی جهان

    این قوانین اگر هی به خودمون یاد آور نشیم فراموش میکنیم مثل مثالی که خودتون در قدم دوم‌ میزنین که میگین اصلا کلمه انسان از نسیان میاد که یعنی فراموشی

    باید هی به خودمون یاد آور بشیم که فقط و فقط دست خداونده همه چی

    این چیزی که امروز شما میگی یعنی ژنتیک رو من خودم نمیتونم باور کنم چون من آدم نسبتا شاد و بشاشی هستم‌ ولی برادرم‌ نه

    پس این خودش یعنی یه منطق که باور ها و افکار مهم هستند نه عنوان خارجی مثل ژنتیک

    و بحث دیگه ای که شما تائید کردین برام اینکه آدم عصبی میشه خودشو کنترل کنه و ربطی نداره به اینکه ارثی رسیده به من

    این هم یه منطق داره باور جدید من تائید میکنه میشه خودتو کنترل کنی

    ولی فامیل های ما و اکثر مردم میگن که نه دیگه مثل ما عصبی هستیم یا چون پدرم عصبی هست منم عصبی هستم.

    من خودم برای خودم تصمیم گرفتم که بیام و زندگی خودم بسازم با باور های جدید

    چون دنیا و جهان و خداوند به فرکانس ها و باور های ما پاسخ میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سید سجاد رجبی گفته:
    مدت عضویت: 2311 روز

    سلام

    منم اگه به طور کلی بخوام بگم تغییرات من از زمانی شروع شد که بسیار نا امید و مستاصل تو یک شب زمستانی اومدم خونه و هدایت شدم به کتاب صحیفه سجادیه و این جملش که مغزم رو تکون داد: خدایا کمکم کن که از روزی خواران تو روزی نخواهم… و بارها کل اون دعای توحیدی رو خوندم و بعد چند ماه هدایت شدم به کتاب قدرت فکر که عبارات تاکیدیش اینجوری بود؛ ضمیر باطنم فلان کار و برام انجام می ده.

    مثلا من وزن کم کردن و هدایت به مسیر درست خواستم و… همزمانی که فایلهای استاد اومد تو زندگیم به یه پزشک از رومانی (بچه خرم آباد بود اومده بود سر بزنه) هدایت شدم و بهم راهکار داد که…

    من مسیر زندگیم تغییر کرد و همون موقع 17 کیلو وزن کم کردم، امیدم بیشتر شد، بعد سالها بچه دار شدیم و الانم که در خدمت شما هستم

    فدای همتون

    خدایا به ما توحید خالصانه تر اعطا فرما

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فرهاد سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2020 روز

    سلام به استاد عزیز،خانوم شایسته و دوستان

    چند وقتی هست که دارم روی شناخت بهتر خدا و عزت نفسم کار میکنم و به دوتا ترمز خیلی بد درمورد خدا در ذهنم رسیدم.

    1:من هر وقتی که از خدا طلب هدایت داشتم،ته دلم این باور داشتم که خدا منو به ناکجا آباد هدایت میکنه و منو می‌فرسته دنبال نخود سیاه.

    چند روز پیش که به قول استاد مغزم گرفتم دستم و شروع کردم به جست‌وجوی ترمز ها به این مورد رسیدم و واقعا هم نشانه هاش در زندگیم بود.

    2:من این باور رو دارم(البته دارم روش کار میکنم)که خدا یکجا نشسته و میخواد به هر نحوی که شده منو اذیت کنه و من برای اینکه از آزار خدا بیمه بشم شروع میکردم به چاپلوسی خدا.

    اگر بخوام مثال بزنم باید بگم که مثلا هر وقتی که من میخواستم وارد موضوعی بشم(حالا این موضوع میتونه ورود به کار جدید باشه،دانشگاه رفتن،خدمت سربازی،گواهینامه گرفتم،رفتن به سفر،رفتن به هر مکان جدید،رابط داشتن وخلاصه داشتن هر تجربه جدید)باورم براین بود که خدا قرار اتفاقات بد رو برای من رقم بزنه،و این موضوع باعث می‌شد که من استرس بگیرم(استرس های طولانی مدت که باعث می‌شد در مواقعی حالت تهوع بگیرم).

    خوب حالا من چی کار می‌کردم،شروع میکردم با خدا راز و نیاز کردن،سپاسگزاری کردن،از خدا تعریف کردن(که همش از روی ترس بود) و خلاصه همه کار میکردم که خدا اون اتفاقات بدیو که از قبل برای من تدارک دیده رو به تعویق بندازه یا اصلا اجراشون نکنه.

    برای همین رابط من با خدا یک رابط توام با ترس بود.

    زمانی که این 2 باوریو که گفتم با گفته های استاد مقایسه کردم در این چند روزه به خودم گفتم فرهاد تو اصلا خدایی که استاد ازش تعریف میکنه رو اصلا قبول نداری و اصلا اعتقادی به بودن همچین رفتار هایی در خدا نداری.

    اما شروع کردم ترمز هامو پیدا کردن و ایده ای که آمده این بود که کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم‌رو بخونم،تلاشم اینه که اصل رو (منظورم از اصل ویژگی های خداست)از اون کتاب پیدا کنم و اون ویژگی هارو بجای باور ها غلطم و ترمز هام قرار بدم.

    خداییش به یکسری باور ها که میرسم خنده‌ام میگیره آنقدر که چرت و پرته‌.

    راستی نکته‌ی دیگه ای که دارم روش کار میکنم اینه که کوچکترین اتفاقات مثبت در ذهنم بولد کنم تا بتونم این مسیر غلط اصلاح کنم.

    سپاس از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1542 روز

    روز ششم تعهد من

    سلام دوستای هم فرکانسی و استاد عزیزدلم

    من میخواستم هر شب تعهد هام رو تو فایل های تشخیص اصل از فرع بنویسم ولی امشب اینجا مینویسم چون این فایل جرقه یه اتفاق فوق العاده تو زندگیم شد

    خب، من بعد از بیکار شدنِ بی دلیل، خیلی خیلی ترسی که از قدرت مردم، دولت و عوامل بیرونی تو وجودم قوی تر شد

    شاید مثلا در حد 10%، اما همون واقعا زندگی منو ازم گرقته بود! از هر حرف و اتفاقی میترسیدم و اورتینک میکردم و عذاب کشیدم واقعا…

    وقتی این فایل رو گوش دادم خیلی تحت تاثیر قرار گرقتم، مخصوصا اون تیکه که استاد گفتن اگه حتی نیم درصد قدرت رو به عوامل بیرونی بدی ، تو تضاد ها ذهنت میچسبه به همون نیم درصد و انقدر ایمانت رو ضعیف میکنه که کاملا از مسیر درست خارج بشی

    منم نمیفهمیدم که همون 10٪ چه بلایی سرم اورده، ولی میفهمیدم که دارم فایل گوش میدم و سعی میکنم ( به خیال خودم) رو خودم کار کنم، اما آرامش ندارم واقعا…

    تا اینکه شش روز پیش اتفاقاتی افتاد و من پیام واضحی از خدا دریافت کردم که واقعا اولتیماتیوم بود و تو کامنت شب اول نوشتم، و تصمیم گرفتم متعهدانه رو خودم کار کنم

    یه سری تمرین مشخص کردم که هر روز روی هر کدوم 5 دقیقه وقت بذارم ( تایم کوتاه که تکامل رو رعایت کنم و ذهنم بپذیره)

    مثل قران خوندن

    سپاسگزاری

    نوشتن هدف ها

    تعریف از نکات مثبت خودم

    مدیتیشن

    تجسم

    نامه نوشتن به خدا و باهاش صحبت کردن

    و…

    باورتون میشه نتیجه 6 روز انجام تمرین های 5 دقیقه ای چه معجزه ای بود؟

    من کاملا حس کردم ارامشم بیشتر شده اما نفهمیدم چی تو وجودم تغییر کرده

    البته فقط به این تمرین ها محدود نشدم، من ساعت های زیادی تو روز درس میخونم به شکل فشرده، اما درس خوندنم مثل عبادت شده واسم

    مثلا به خدا میگم خدایا درسم رو شروع کردم، تلاش های این چند ساعتم رو به تو تقدیم میکنم چون تو قرآن نوشتی وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ

    یا هی وسط درس یه لحظه سرم رو میارم بالا و مهارت هایی که حین درس خوندن در من تقویت شده مثل نگرش مثبت، تمرکز، اعتماد به نفس و… رو میشمرم و سپاسگزاری میکنم

    با همین کارهای کوچیک، امروز یاد همین بحثی افتادم که بی دلیل من رو ممنوع الکار کردن، چون من دیوانه و عاشق کارم بودم

    یهو « ناخوداگاه » گفتم، عیب نداره نتیجه باورهای خودم بوده ، چون من مدت ها از خدا پیشرفت میخواستم، خدا هم وابستگی بی مورد من به کارم رو ازم گرفت تا پیشرفت کنم و به فکر مهاجرت بیافتم !

    اصلا خشکم زد ها!!!! منی که هروقت یاد این قضیه میافتادم کلی فحش به دولت و نظام پزشکی میدادم، طبیعی و بدون درد و خونریزی :) پذیرفتم که باورهای خودم بودم

    این نتیجه 6 روز صحبت مستقیم با خدای خودمه، باور کنین حس میکنم نور خدا تو وجودمه و میدرخشه

    چون هرجا میرم این چند روز، ادم ها علاقه خاصی بهم نشون میدن که قبلا خبری ازش نبود، همش میخوان باهام صحبت کنن و من براشون وقت بذارم و فقط هم صحبت های مثبت و حس خوب و مطابق با قانون…

    خلاصه میدونم که هنوز کلی مشکل ریشه ای هست که باید حل شه، ولی همین ارامش من به خدا میلیون ها تومان میارزه، همین که دازم از شر بند هایی که به خودم بستم خلاص میشم، از ترسی که منو فلج کرده بود رها میشم، انگار واقعا دوباره متولد شدم!

    خیلی خوشحالم، 6 روزه به مسیرم متعهدم، واسه من 6 روز اگاااااهانه متعهد بودن مثل معجزه ست

    خدایاشکرت

    دوس داشتم این تجربه رو با شما دوستان عزیزم به اشتراک بذارم، من با استفاده از قانون پول ساختم و پول های نسبتا خوبی هم ساختم

    اما میخوام بگم تمرکزتون فقط روی توحید باشه

    انگار هزچی به خدا نزدیک تر میشین ، اراده شما در امتداد اراده خداوند قرار میگیره

    اراده میکنین که بشوذ و میشود

    روابط خوب میخواین؟ میشود

    توحید و جسارت میخواین؟ میشود

    ثروت و رفاه مالی؟ اراده کنید و میشود

    من واقعا دارم این موضوع رو تو مسائل کوچیک میبینم که انگار اراده من اراده خداست، چون با همه وجود دست از ترس کشیدم و واقعا در عمل دارم تغییر میکنم هر روز و هروز ، نه که فقط حرف قشنگ ( مفت) بزنم

    انشالله بتونم با استمرار تو این مسیر، نتایج خیلی بزرگ تری با همین قانون خلق کنم

    آمین

    عاشقتونم

    پ.ن :

    اولتیماتیوم خدا به من از طریق ایات سوره توبه بود، و چندین شب هست هروقت قران رو اتفاقی باز میکنم هم همین سوره میاد فقط! و من شروع کردم به خوندنش با دقت بالا، و متوجه شدم همه اش راجب پیمان و تعهد هست

    و الان تو کامنت های برتر هم دیدم صحبت از سوره توبه ست!!!

    واقعا نشانه های خدا واضح هست

    فقط باید چشم و گوش مون رو باز بذاریم و مهر شون رو بشکنیم تا نور خداوند وارد بشه

    خدایا شکررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 991 روز

      سلام سارا جان این جملتون تحسین برانگیز بود

      انگار هرچی به خدا نزدیک تر میشین ، اراده شما در امتداد اراده خداوند قرار میگیره

      من واقعا دارم این موضوع رو تو مسائل کوچیک میبینم که انگار اراده من اراده خداست

      یکی شدن اراده بنده و رب چقدر منو به فکر شور انگیزی برد

      ممنونم ازت دست خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا صمدی پور گفته:
        مدت عضویت: 1542 روز

        سلام عزیزدلم، الهه نازنین

        منم از شما ممنونم، شما با ریپلای کردن این پیام باعث شدین من دوباره به این کامنت خودم هدایت بشم

        امروز اتفاقاتی افتاده بود که انگار اون نور خدا کمرنگ تر شده بود تو وجودم ، با خوندن این کامنت قبلیم که به وسیله شما دوباره بهش هدایت شدم فهمیدم و همین الان میخوام بشینم کلی باور خوب راجب این مشکل بسازم

        این نکته رو هم بهت بگم عزیزم که من این جمله رو فکر کنم یا تو فایل های استاد نشنیدم یا اگر شنیدم بهش دقت نکردم، این جمله انگار توسط خود خدا داره بهم گفته میشه

        همش تو مغزم میچرخه و تکرار میشه

        و بعد میبینم چقدرررررر همه چیز رو من فقط اراده میکنم و میشود

        مثلا یه چند تا مثال بزنم :

        دو روز پیش هوس بادوم هندی کرده بودم شدید، فرداش مامانم که اصلا اجیل دوس نداره و اهل اجیل نیست یک کیلو بادوم هندی خرید اورد گذاشت جلوی من گفت خریدم تو و خواهرت با هم بخورین!!!! در صورتی که خدا شاهده من یک کلمه هم به کسی نگفته بودم من هوس کردم

        یا یه مثال یکم بزرگتر ؛ من دارم برای امتحان ایلتس درس میخونم و تو مهارت لیسنینگ یا شنیداری بسیار ضعیف هستم و هرکاری میکردم نمره ام بالا نمیومد، گفتم خداجون منو به یه دوره یا فایل رایگان هدایت کن که من بفهمم مشکلم کجاست بابا، چرا هی دارم درجا میزنم

        فرداش تو یوتیوب یه ویدئو رو خیلی اتفاقی دیدم که یه معلم ایلتس خارجی یه دوره رایگان واسه این مورد گذاشته بود و انقدر خوب اشکالات رایج رو توضیح داده بود که من هرچند دقیقه ویدئو رو نگه میداشتم و جیغ میزدم انقدر که مطمئن بودم این دوره از طرف خداست واسه من! اونم استادی که اون ور دنیا زندگی میکرد، هم تدریس میکرد هم مثل استاد عباسمنش ، باور های درست و ذهنیت یاد میداد یعنی شما نمیدونین من چه جواهری رو پیدا کردم که کلی مطالب رایگان میذاره هم باورهای درستِ مطالعه رو برای من تکرار میکنه هم درس هارو اموزش میده

        خب الان حداقل 5000 تا چنل برای ایلتس هست شایدم بیشتر، من چه جوری میخواستم این فرد رو پیدا کنم؟ دو ماه هم هست دنبال استاد خوب تو یوتیوب میگشتم یک بار هم این فرد رو ندیده بودم، اینا فقط دوتا مثال کوچیک هست عزیزم

        اما باور کن این چند روز که متعهدانه رو توحید کار کردم هرچه اراده میکنم و مقاومت ذهنی راجبش ندارم یا مقاومت هامو سعی میکنم کمتر کنم اتفاق میافته

        انشالله همین سیستم رو بتونم روی نتایج بزرگتر پیاده کنم و شما دوست عزیزم هم میدونم به زودی همین اتفاقات برات میافته و اراده ت هم راستا میشه با اراده خداوند، و با گوشت و استخون لذتی که ازش حرف میزنم رو تجربه خواهی کرد

        شاد و ثروتمند و موفق باشی الهه عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    امید حسنی گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان.

    سلام به استاد عزیزم . و سلام به تمام همکلاسی های عزیزم.

    بی نهایت لذت بردم استاد جان از این فایل زیباتون و اون ورود بی نظیری که داشتید. و سپاسگذارم که حتی با کوچک ترین فایل ها هم بازم میخواید زیبایی ها رو به ما نشون بدید و توجه مارو به نکات مثبت معطوف کنید.

    چقدر این پردایس زیبا رؤیایی شده . الهی شکرت.

    استاد داشتید صحبت میکردید تو دقیقه 16فایل اشک از چشمام جاری شد که چقدررررررر زندگی من متحول شده از تمام جنبه ها. . یعنی اینجوری بگم که انگار متولد شدم با ورود دست پیامبرگونه ای مثل شما به زندگیم.

    کوچک ترین تغییری که در من شکل گرفته اینه که من آدمی بودم که همیشه تهدید های دیگران رو باور میکردم. تهدید چیه. من انقدر قدرت میدادم که واقعا برام عملی میشدن همون تهدیدها. یا شرایط. .

    من انقدر زندگی خودم رو در دستان دیگران و مردم و خانواده و اطرافیان و جهان و اون چند نفری که جهان رو مدیریت میکنند میدیدم که هیچ جایی نه برای خودم بود و نه برای خداوند.

    استاد. همون آدم حالا با کار کردن روی باور های خودش . خودشو تبدیل به انسانی کرده که تنها قدرت زندگی اون خداونده. هیچ کس رو دخیل در زندگی و شرایطم نمیدونم . به ایمانی رسیدم که. از هیچکس و هیچ شرایطی نمیترسم. خیییییااااااالممم راحته. چون انقدر خداوند مثل گل مراقبم بوده و هدایتم کرده و بهم اونقددددررر تو موقعیت های مخلتف ثابت کرده .که من واقعا بهش ایمان آوردم که اونه که منو نجات میده . منو هدایت میکنه . زندگی من در دستان خداونده و خودم و بس.

    از آدمی که باور میکرد حرف هر کسی رو و تا حرف تاثیرگذاری از کسی میشنید میرفت و صفر تا صد زندگیشو ازش تقلید میکرد . تبدیل شدم به آدمی که . فقط نگاه میکنم ببینم چی به کارم میاد از اون حرف . خوبشو اونی که بهم کمک میکنه رو باور کردم و در خودم بزرگ میکنم. مثال از همین بنده خدایی که تو فاز ماتریکس بوده . یه بار به صورت اتفاقی 6ماه پیش که اینستاگرام داشتم اون زمان .یکی از کلیپ هاشو دیدم که ازش در مورد زن و شوهر و ازدواج پرسیده بودن. و جواب داده بود زنو شوهر اگه پای هدف های هم باشن و همو عاشقانه دوست داشته باشن. قوی ترین تیم دنیا هستن برای هم. و من العان زندگیم با همسرم به این شکل تبدیل شده. دو تا آدم عاشق که روز به روز عاشق تر میشن. روز به روز پایه هم دیگه. آرامش همدیگه

    از آدمی که نگران از دست دادن آدم ها بود . تبدیل شده به آدمی که آدم های منفی رو پرررررت میکنه از زندگی خودش بیرون. و تمام انسان های منفی و سمی دورشو خط زده.

    به آدمی تبدیل شدم که دستان خداوند برای من همه کار میکنن.

    از آدمی که روی نازیبای انسان هارو میدید تبدیل شدم به آدمی که روی خوش انسان ها و جهان رو میبینم.

    به احساس آرامشی رسیدم که فارغ از اتفاقات ناجالب جهان

    به احساس آرامشی رسیدم که در راحت ترین و لذت بخش ترین شرایط داره دونه به دونه اتفاقات و خواسته های من به راحت ترین شکل ممکن برام رقم میخوره. دونه به دونه دارم تیک میزنم شکر الله.

    از آدمی که کلی باور منفی راجب فرزند داشت. تبدیل شدم به پدری که العان دخترم سرش رو بازومه و دارم کامنت مینویسم. .

    چقدر زندگیم با باور کردن باور های مناسب عالی و عالی تر میشه هر روز. شکر خدا.

    هرجا هستید در پنا الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3566 روز

    استاد عزیزم، سلام. بارها قرار بود بعد از گوش کردن به این فایل، دیدگاه بفرستم، اما جور نمیشد تا به امید خدا الان با تمرکز در حال نوشتن کامنت برای این فایل آموزشی هستم.

    استاد عزیز در مورد توحید، که پاشنه آشیل اکثر ما است، خدا رو شکر از زمانیکه با آموزه های شما آشنا شده ام خیلی خیلی بهتر به این موضوع عمل میکنم. منی که تا قبل از آشنایی با شما و آموزه هایتان، هر چیزی تنها غیر از خودم، افکارم، باورهای رو مقصر میدانستم، الان دیگه هر مسیله ای برام پیش بیاد میدونم و مطمینم که خودم این کاره هستم. خودم که خودم …. خودم که خودم. با ورودی هام, با افکارم و ….

    استاد مخصوصا در مورد چشم زخم که ‌‌واقعا با آموزه های شما یاد گرفتم که هیچ کس نمیتونه برای من خوشبختی یا بدبختی ایجاد کنه، الا خودم و خداوند قدرت مطلق است و بس. همین که وقتی با تضادی برمیخوردیم، سریع می‌گفتیم آهان امروز کی رو دیدیم که اینجوری ما را چشم زد. وای که چقدر عذاب آور بود که باید در دیگران دنبال مقصر میگشتی. خود عدم توحید بود و بس. حالا خدا رو شکر راحت شدیم که بابا دختر، تو خودت خالق زندگی خودت هستی و همان طور که زندگی سمی برای خودت ایجاد کرده بودی، حالا هم میتونی بهترین زندگی رو برای خودت ایجاد کنی. اصلا استاد دیگه برای ما خدا رو شکر، اعتقاد نداشتن به توحید خیلی سخت شده و ترسناک. یعنی من نمیتونم خودم زندگی ام را درست کنم ….. ای بابا پس چه فایده داره این زندگی. ممنون خداجون که زندگی رو برای ما جوری گذاشتی که خودمون مسئول تمام و کمال زندگی مان باشیم.

    خدا رو سپاس

    در پناه پروردگار عااااالم

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    رامین حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    .زمانی ک بیایم تموم باور خودم متمرکز کنیم روی قیمت دلار یا ژنتیک یا هر چیز دیگه

    دقیقا من بارها همین حرف های استاد شنیدم ک دنیا ب دست ی سری افراد داره اداره میشه خیلی حرف های دیگه

    دقیقا سال گذشته اوضاع مالی خودم ک کاملا آشفته بود و دوست داشتم تغییر کنم انتظار از خانواده ک از لحاظ مالی کمک من کنند یک باور شرک آلود

    ب نظر من باور شرک میمونه انواع مختلفی داشته باشه

    ب عنوان مثال ترس ک مهم ترین باور ک نمیزاره آدم هیچ تغییر کنند

    ک همیشه ب دنبال مقصر کشور ژنتیک دلار و افراد مختلفی بهونه می‌کنه تو ذهن خودش جهان ب فرکانس و باورهای محدود کننده ک درونش پاسخ میده نه چیز دیگه یا ترس از انجام هرکاری

    مثال دیگه .ترس از تغییر ترس اینو داره ک حتی یک پله تغییر کنه حالا می‌تونه از لحاظ مالی یا ظاهری یا صحبت کردن یا رفتارش نسبت به سایر افراد

    حتی ی باور شرک آلودی ک من قبلاً داشتم

    باید ب سختی ب جای رسید از هر لحاظ چ مالی باشه چ رابطه عاطفی چ رابطه با خدا

    ک همیشه ثروت باید از راه سختی بدست آورد ی باور شرک آلود از قدیم تو خانواده و دوستان و جامعه ک توش زندگی میکنیم بوده هست

    من در سال گذشته تموم این ورژن ب نظر من خوب بود داشتم نمی‌خوام بگم از لحاظ مالی خیلی پیشرفت کردم ولی تغییر انجام شد

    ی دیدگاه کاملا اشتباه افراد موفق ثروت مند همه دزدن یا از قدیم داشتن دارا بودن اینم یا باور شرک آلود

    خدارو سپاس گذارم ک من هدایت شدم ب این سایت الهی ک کامنت تموم دوستان چ قدر می‌تونه کمک

    وتقدیر تشکر از استاد عزیزم ک همیشه راه ک درست ب ما نشون میدم

    خدارو شکر واسه وجود استاد عزیزم خدارو هزاران مرتبه شکر واسه این همه نعمت این همه فراوانی

    شما عزیزان و استاد گرامی ب دستان ثروت مند خدا میسپارم ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    حمید محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    قطعا نجوا از سوی شیطان است برای اینکه غمگین کنه مومنان رو…

    درود بر شما استاد عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی عزیز

    همین که دیدم این فایل رو گذاشتید قبل اینکه دانلود کنم رفتم توحید عملی 567 رو گوش دادم و کامنت هاش رو خوندم و کلی اطلاعات خوب رو دوره کردم و ذهنم رو اماده دریافت این فایل فوق العاده کردم که بتونم خوب درکش کنم

    اول که با اون اهنگ خوب و فضای زیبا حالم خوب تر شد

    از همون اول فایل رگباره اطلاعات شروع شد و استاد شروع کرد با معنی شرک که نقطه مقابل توحیده. یعنی قدرت دادن به عوامل بیرونی که میتونه دولت / پدر و مادر / اب و هوا / فلان ادم مسئول یا رئیس بانک / ویا همین ژنتیک باشه…

    هر اطلاعات و یا خبری که بهمون میرسه دو حالت داره یا برامون خوبه و مثبته یا بد و منفی

    ما باید ببینیم که کدومیک از این باور ها برامون خوبه (فارغ از اینکه چه کسی گفته) باور کنیم و ازش استفاده کنیم و اگر خوب نیست بهش توجه نکنیم و بگردیم دنبال مثالهایی که اون باوره بد رو نقض میکنه و حتی یک درصد هم تو ذهنمون نمونه چون تو شرایطه سخت میزنه بیرون و میشه 500 درصد…

    من دو تا مثال دارم که خیلی بهم کمک کرده که ورودی هام رو کنترل کنم و اگاهانه توجه کنم که چه اطلاعاتی رو دارم به مغزم میدم

    دنیا مثل سرچه اینستا گرام میمونه اگه تو اکسپلور 2 بار یه موضوع رو ببینی و بهش توجه کنی مثلا دو بار پست ورزشی ببینی اینستا گرام از اون به بعد کلی پسته ورزشی بهت نشون میده و هی با دیدن بیشتر هی بیشتر نشون میده.

    دنیا هم همینه وقتی به ثروت توجه کنی دنیا بهت ثروت بیشتر نشون میده و یا به سلامتی توجه کنی و اطلاعات خوب بدی هی افرادیو نشون میده که پر از سلامتی هستن…

    مثال دومم اینه که:

    باورها و اطلاعات مثل عینک میمونه اگر ما عینک قرمز بزنیم دنیا رو قرمز میبینیم و یا اگر عینک فراوانی بزنیم دنیا پر میشه از فراوانی و هی بهمون فراوانی بیشتر نشون میده اگر عینک فقر بزنی هی افراد فقیر و کمبود و بی پولی نشون میده….

    پس خیلی هواسمون باشه به اینکه چی رو قبول میکنیم و چه اطلاعاتی به مغزمون میدیم…

    خلاصه اینکه قدرت رو هیچوقت از خودتون نگیرید ما خالق دنیای خودمون هستیم و به بهونه های مختلف که این تو ژنتیکم هست و یا اگر قدم بلندتر بودو قیافم اینجوری بودو اگه پدرم اینجوری میکرد از زیره مسئولیتهامون شونه خالی نکنیم و به این بهونه ها وسطه کار دست نکشیم از مسیره درست و کم نیاریم

    اینا رو اول به خودم میگم که همیشه یادم بمونه و بعد به دوستانم که شاید ایده بگیرن چون خودم همیشه از کامنتها کلی ایده گرفتم و مفهوم فایل رو بهتر درک کردم

    عاشقتونم و سپاسگذارم از همتون بخاطر کامنتهاتون و از استاد عزیزو راهنما که انقدر سخاوتمندانه این اطلاعات ارزشمند رو در اختیارمون میذاره…

    خدارو شکر که تو این مسیر هستم و هر روز دنیای بهتری رو تجربه میکنم هر روز نتیجه هام بزرگ و بزرگتر میشه و به رب العالمین نزدیک و نزدیکتر میشم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    نسرین ویسی گفته:
    مدت عضویت: 2212 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزم ،استاد چندروزه اومدیم مسافرت ،ومن دلم میخواست واقعا که بعد از مدتها فرصتی برام فراهم شده که در جای دیگه ای باشم از تک تک لحظات لذت ببرم ،تو این سفر معجزه های خداوند رو دیدم از پیدا کردن خونه اجاره ای عالی با قیمت مناسب و کیفیت خوب ،از دیدن آدمها ی خوب از خوردن غذاهای عالی برای خودم با توجه به قانون سلامتی ،از کنترل ذهنم ،وحتی از نشانه فایلی که دیروز تو سایت زدم و متناسب حالم بود ،وامروز که این فایل شما رو گوش دادم معجزه بعدی خداوند رو دارم میبینم ؛سوالی که دیروز پرسیدم ،چرا من نمیتونم ازته دل شاد باشم. در تمام لحظات خوب به خودم میگفتم اشکال نداره آدم بعضی وقتها غمگین میشه، ولی چرا باید تو جایی که همه شاد هستن هم من غمگین بشم اینم بگم که اگه بخوام حساب کنم قبل از آشنایی با استاد من هشتاد درصد زندگیم غمگین بودم شاید حتی افسرده البته خموده وگرفته نبودم در ظاهر خوب بودم غمی که میگم در درونم بود البته خوب در بیرون هم گاهی بروز میکرد همیشه به این فکر میکردم نکنه من ذاتا آدم غمگینی ام دیروز تو فایل نشانه ام بهم گفته شد به نکات مثبت توجه کنم وقتی بچه ام اشتباهی می‌کنه یا برخوردی با شوهرم دارم یا به آدمها با دید مثبت بنگرم وقضاوت نکنم واین خیلی بهم کمک کرد باید خیلی روش تمرین کنم باید یه دفتر بذارم مخصوص این کار برای نوشتن از خوبی های آدمها .

    هنوز فقط اول فایل رو شنیدم راستش از اسم فایل فهمیدم که میخواید در مورد توحید صحبت کنید ولی وقتی این گفته دوستتون رو در مورد شادی شنیدم شوک شدم اصلا فکر نمی‌کردم شاد بودن ربطی به توحید داشته باشه دقیقا حال شما رو دارم وقتی در مورد قانون سلامتی فهمیدید . میخوام لحظه به لحظه این فایل رو بشنوم وهرچه به ذهنم میرسه بنویسم تا بهتر بفهمم ودرک کنم این آگاهی ها رو .

    آره استاد من هم دقیقا دلیل غمم این شرک هست یه چیزی بزرگتر از توجه به نکات منفی که همیشه با من بود ، الان دارم میفهمم ،خدایا شکرت ،خدایا من امروز از تو آگاهی خواستم وچقدر تو سریع الجوابی ،دلیلش قدرت دادن به شوهرم بود استاد فکر کنم این مدل شرک تو خیلی از زنها باشه بخصوص اونهایی که خانه دار هستن ومنبع درآمدی ندارن ،خدای من الان دارم میفهمم چرا در دوره هایی که سرکار میرفتم اینقدر شاد بودم الان دارم متوجه میشم دلیلش چی بوده ،با وجود اینکه کارم سخت‌تر بود ولی همیشه سرحال و پر انرژی بودم از زندگی لذت می‌بردم .چون یه آدم مستقل بودم ،ولی الان وابسته به شوهرم هستم ،وبهمین خاطر شرک می ورزم ،چطور؟ مثلاً برای خرید هام نظرشو میپرسم چون فکر میکنم از اون پول می‌خوام باید راضی باشه ،اینجا چون من تا حالا رانندگی نکردم بهم ماشین نمیده ومن قبول میکنم چون فکر میکنم ماشین متعلق به اون هست ،البته نگران این هم هستم که اتفاقی بیفته وسرزنش بشم که این خودش بی ایمانی هست ،چون برام چیزهایی که می‌خوام میخره ونیازهامو برطرف می‌کنه همش خودم رو مدیونش احساس میکنم ومیخوام با محبت وتوجه وخانه دار خوبی بودن جبرانش کنم ،نه اینکه اینکار بد باشه یا من تشکر نکنم نیت من باید درست باشه در ذهنم ،من باید ازش تشکر کنم ولی قلبا بدونم خداست که میدهد ،این جمله گفتنش آسونه ،حتی فکر می‌کنی نه تو اینطوری نیستی ولی وقتی دقت کنی میبینی چرا همینطوره حتی این مورد رو موقع سرکار رفتن با صاحب کارم هم داشتم این شرک خیلی خفیه ازاینظر که حتی تو قلبا هم خدا رو رازق خودت میدونی ومیگی ولی میبینی یه حرکتایی انجام میدی یه کارایی می‌کنی که اگه بهشون دقت کنی میفهمی بابا شرک ورزیدی دقیقا متوجه میشی چون بشخصه هر وقت شرک ورزیدم خدا یه جوری بهم فهمونده ،با چک ولگد .

    وای خدای من این جمله رو باید همیشه به خاطر داشته باشم اینکه مغزما همیشه دنبال مقصره تو شرایط سخت ،دقیقا استاد وقتی حالمون بده به جای اینکه به خودمون وافکارمون فکر میکنیم دنبال یه چیز بیرونی میگردیم مثلا من از شوهرم ناراحت میشم به دلیل رفتارش به جای اینکه فکر کنم من چه فکری چه باوری چه فرکانسی فرستادم مغزم میگه اصلا این آدم مناسب تو نیست (بخصوص این حرف برای ماهایی که ازدواج سنتی واجباری داشتیم بیشتر هست چون می‌خوایم همه چیز رو بندازیم تقصیر خانواده )

    وقتی میخوای به یه عامل بیرونی قدرت بدی یادت باشه این شرکه ،استاد اینو دیگه باید با آب طلا نوشت ،دقیقا استاد گل گفتی ،من خیلی وقتها در مورد نقطه ضعف‌هام اینو به خودم گفتم که تقصیر خانواده م هست ومن دیگه اینجوری بزرگ شدم البته الان دارم روی خودم کار میکنم وکمتر دیگران رو مقصر می‌دونم ولی هنوز هم جای کار دارم وازاینجا اینو میفهمم که اگه روی خودم کار نکنم دوباره این فکرها برمیگرده ،استاد من یه ازمایشی برای خودم با هدایت خداوند انجام دادم در واقع این چیزی بود که خداوند بهم گفت وبهمین خاطر خوب فهمیدمش ،وهروقت به مشکل برمی‌خورم یادم میفته ،من در تمام زندگیم یه ترتیب خاص برای شستن وحمام کردن داشتم یه روز تصمیم گرفتم این ترتیب رو عوض کنم ،وانجامش دادم چند بار آگاهانه حواسم رو جمع کردم که به ترتیب جدیدم خودم رو بشورم اولا متوجه شدم مغز من مقاومت داره ومن ناخودآگاه میرم که طبق ترتیب قبلی اینکار رو انجام بدم دوما بعد از چندوچندین بار که دیگه فکر میکردم این ترتیب برام عادت شده ولازم نیست آگاهانه حواسم بهش باشه متوجه شدم دارم طبق همون روش قبلی انجامش میدم همون لحظه بود که انگار خدا بهم گفت ببین هرچقدر هم سعی کنی عادتها ت رو تغییر بدی اگه حواست رو جمع نکنی برمیگردی به قبل اگه روی خودت کار نکنی همون آدم سابق میشی ،بعد از تقریباً یه مدت خیلی طولانی دیدم حواسم هم که نباشه طبق عادت جدیدم دارم انجامش میدم بهم گفته شد وقتی تکاملت رو طی کنی میتونی حتی اگه هم حواست نباشه درست رفتار کنی باورها در تو نهادینه میشن فقط صبر میخواد واستمرار .خداشاهده من اینکارو همینطوری انجام دادم یعنی یه روز بهم الهام شد که یه جور دیگه حمام کن واصلا نمی‌دونستم قراره همچین چیزهای بهم گفته بشه واینطور این موضوعات رو درک کنم ،واقعا فرقش مثل درس تئوری و عملی هست .خدایا شکرت .استاد همه این موضوعات بهم ربط دارن ،چقدر من ازین باورهای اشتباه دارم همون طور که شما فکر میکردید ژنتیک تون این هست که چاق باشید من هم فکر میکردم من ذاتا آدم شادی نیستم شاید یه دلیلش باورهایی باشه که از شعرها گرفتم چون من در بچگی شعر زیاد میخوندم شاید دلیلش مادرم وپدرم باشن شاید هم باورهای مذهبی نمی‌دونم تاثیری داره که دلیلشو پیدا کنم یا نه ولی حالا باید سعی کنم اینو باور کنم که من ذاتا آدم شادی هستم من میتونم از همه چیز لذت ببرم من میتونم به دیگران شادی منتقل کنم خانواده ام رو شاد کنم باید با منطق با یاد آوری لحظات شادی که داشتم اینکارو انجام بدم والبته حواسم به شرک باشه چون بزرگترین دلیل غمم همین هست والبته باید تمرین کنم به نکات مثبت توجه کنم .کنترل ذهن داشته باشم وقضاوت نکنم .خدایا کمکم کن بتونم این قسمت از وجودم رو هم بهتر از قبل کنم .کار سختیه چون این غمگین بودن سالها در من وجود داشته و برای تغییر ش باید تکاملم رو طی کنم مثل همون ترتیب شستن در حمام ،باید اینقدر آگاهانه اینکارو انجام بدم تا بشه جزیی از وجودم ،تا دیگران اعتراف کنن من آدم شادی هستم .من آدم خوش بینی هستم من همیشه آدم پر انرژی وسرحالی هستم ،اگه قراره یه عباس منشی باشم پس باید همه جوره تغییر کنم در همه جوانب .من باید حواسم باشه حتی یک درصد به عوامل بیرونی قدرت ندم .حتی نیم درصد .چون این باعث میشه ذهنم اونو در شرایط سخت در شرایطی که حواسم نیست تبدیل کنه به پونصد درصد .من باید باوری رو قبول کنم وحرفی رو باور کنم که بهم کمک می‌کنه .خدایا شکرت برای این آگاهیها .وخیلی زیاد از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربانم ممنونم️️ .چقدر این فایل برای من به موقع بود و همین موضوع چقدر بهم قوت قلب میده که خدا رهام نکرده و همه جوره حواسش به من هست .خدایا شکرت برای این آگاهی ها وهدایتت وازت می‌خوام مارو از صالحین قرار بدی از کسانی که ایمان دارند به غیب وعمل میکنند به هدایت های بی نظیر تو .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 991 روز

      سلام نسرین جان چقدر لذت بردم از کامنتتون مثال حمام رو خیلی قشنگ شرح دادید که ترتیب شستن خودتون رو تغییر دادید و ذهن برای تغییر مقاومت داشت

      شرک در زندگیتون رو چقدر زیبا پیدا کردید نسبت به همسرتون عجب خودآگاهی بی نظیری شامل حالتون شد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    افسانه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد نازنینم و خانم شایسته عزیزم و دوستان هم فرکانسی گلم . استاد جان فرمودین کامنت کنیم نتایج خودمون رو در رابطه با زمانی که شرک رو در باورهامون کنار گذاشتیم چه نتایج فوق العاده ای برامون رخ داد . آخ استاد عزیزم راستش رو بگم از زمانی که دیگه هزار ماشالله اونقدر تعداد کامنتها زیاد شده که دیگه اون لایک کردن زیباتون رو از کامنتها برداشتین من دیگه کامنت ننوشتم .نمیدونین وقتی میومدم میدیدم که کامنتم رو لایک کردین چه انرژی میگرفتم تا چندین روز رو ابرها بودم وااای که چه لذتی داشت برام خدا کنه خداکنه دوباره به اون شیوه برگردین و من دوباره طعم و مزه لایک گرفتن از شما رو بچشم و دوباره انگیزه بگیرم برای نوشتن نتایج بزرگ و بینظیری که فقط از آموزه های شما میگیرم

    من فقط اگر یکی از نتایجم رو بخوام بگم اینه که خانم خانه داری بودم که ارزوهای زیادی مثل سر کار رفتن پول ساختن و خودم بتنهایی مسافرت رفتن و رانندگی کردن به تنهایی تا شهر های دیگه رو داشتم و همیشه از همسرم میترسیدم از نه گفتن هاش و بزرگترین مانع رسیدن به خواسته هام در ذهنم همسرم بود و چون این باور و بقول شما این شرک بزرگ رو داشتم هیچ وقت عملی نمیشد ودر حسرت زندگی میکردم . تا اینکه به لطف خداوند با شما آشنا شدم خدای من خدااااای من فقط خدای من میدونه که وقتی به صحبتها و آموزه های شما گوش کردم چه شهامتی پیدا کردم و قانون درخواست رو انجام دادم و ادامه دادم و خدا میدونه که به تمااام اونچه که همیشه میخواستم رسیدم .

    استاد عزیزم از زمانی که از شما یاد گرفتم که شرک نورزم خواسته ام رو شفاف برای خدا بنویسم تصورش کنم و ایمانم فقظ بخداوند باشه که حتما برام براورده میکنه من تونستم سر کار برم با دست خالی بدون مدرک در جایی که همیشه ارزوشو داشتم بصورت معجزه اسا اون محل کار برام ردیف شد قبولم کردن و بمدت یک سال کار کردم و حقوق گرفتم و بعدشم با خواست خودم که میخواستم جاهای دیگه رو هم امتحان کنم دیگه از کار سابقم اومدم بیرون و دوباره از خدا هدایت طلبیدم و امروز شکر خدای مهربان ی کار انلاین شروع کردم که الحمد االله تازه اولشه اما دارم میبینم که ارام ارام داره گسترش پیدا میکنه و پول راحتی داره دستم میاد هیچ وقت فکر نمیکردم که همسرم اجازه بده من برم سر کار اما دیدم که شد اتفاق افتاد هیچ وقت فکر نمیکردم که با دست خالی بدون مدرک دقیقا جایی کار کنم که دوستش داشتم دیدم شد اتفاق افتاد برام جور شد خود بخود

    دوم در مورد تنهایی جایی رفتن و سفر کردنهام بود استاد جان من بقدری زندانی شرک بودم که همسرم اجازه نمیداد گواهی نامه بگیرم من تونستم ب کمک خداوند برم گواهینامه بگیرم بعد دوباره اجازه نداشتم جاهای دور تر از منزلمون برم اما باز هم بکمک خدا تونستم از این محدویتی که توسط شرک و ترس از همسرم داشتم عبور کنم و آرام آرام با پا روی ترسها گذاشتن و قانون درخواست و رعایت ادب و احترام ب همسرم تونستم به خارج از شهرم هم برم و بالاخره من هفته پیش به اون آرزوم که دلم میخواست خودم همراه با خواهرام و فرزندانم خودم تنهایی رانندگی کنم و تا شمال برم رفتم و دقیقا آرزو و خواسته ام محقق شد و جایزه خداوند رو دریافت کردم و هزاران بار خداوند رو سپاس میگم . امروز خود همسرم به من افتخار میکنه استاد جان میبینم که پیش اقوامش با افتخار از اقدامات من و عملکردهام تعریف میکنه و افتخار میکنه . همین همسری که من بشدت ازش میترسیدم و چون شرک داشتم او هم دقیقا خدای من شده بود و واقعا نفوذ ناپذیر . اما وقتی باورم رو تغییر دادم اصلا روابطمون تغییر کرد شرایطمون تغییر کرد و خود بخود جهان آسان کرد شرایط منو

    من اجازه نداشتم تا پارک سر کوچه برم پیاده روی کنم . این خودم بودم که ذهنی قدرت داده بودم به همسر نازنینم اما بعدش که فهمیدم این همون شرکه شرایط تغییر کرد من بکمک خداوند آرام ارام خواسته هام رو از همسرم خواستم از نه شنیدن ها دیگه دلخور نمیشدم چون میدونستم من فقط باید سهم خودمو انجام بدم بقیه ش رو خدا انجام میده .آرام ارام شرایطم تغییر کرد روابطم با همسرم تغییر کرد امروز من با رضایت کامل همسرم جاهایی که دوست دارم برم و تجربه کنم میرم میرم جنگل کوه ودشت و دمن

    حتی تنهایی آتیش درست میکنم زمستونها گاهی با دوستام خیلی وقتا تنهایی وقتی کسی نیست هم خودم تنهایی لذت میبرم توی طبیعت

    . همسرم اهل این چیزها نیست اما کاملا افتخار میکنه که من تا این حد مستقل هستم شجاع و نترس و کاملا امروزه با من هم رای شده

    استاد عباس منش عزیزم من تمام این دستاوردها که این تازه گوشه ای از تغییر سبک زندگیم هست رو از شما و اموزه هایتان دارم . بسیاااار زیاد دوستت دارم استاد جانم ارزو دارم یک روز در کنار شما و خانم شایسته گرامی باشم و از نزدیک زیارتتون کنم عاشقتونم خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: