اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و دورود فراوان بر استاد توحیدی و عزیز و گرامی
استاد خوشتیپ و خوش استایل و هیکل ورزشی
سلام بر دوستان هم سایتی و هم فرکانسی
شرک نقطه مقابل توحید و یعنی قدرت دادن به عوامل بیرونی مثل قدرت دادن به یک آدم، شرایط، ژنتیک و …
اینکه قدرت رو به عوامل بیرونی بدهیم و قدرت خلق زندگی خودمون رو از خودمون بگیریم و به یک شخص یا چیز دیگری بدهیم این چیزی است که سراسر زندگیم رو گرفته و من به دنبال تغییر این نگاه و باور هستم، من به عنوان مخلوق سوگلی خداوند قدرت خلق زندگی خودم رو دارم من میتونم زندگی خودم اونطور که دوست دارم تغییر بدهم وبه دلخواه خودم زندگی خودم رو بسازم
ژنتیک، بیماری فشار خون، اولین حرفی که دکتر به من زد این بود که بیماری فشارخون درمان ندارد چون عامل اون وراثتی است، جالب اینجاست که من تا اون موقع نمیدونستم که مادربزرگ پدریم، پدرم، و برادرم فشار خون داشته و دارند، وقتی دکتر بهم گفت که ارثی است پرس و جو کردم و تازه فهمیدم که این بزرگواران فشار خون دارند و فشارخون من ارثی است، و خودمو تسلیم کردم تسلیم بیماری فشارخون و پذیرفتم که بیماری من ارثی است و باید با خوردن دارو بیماری رو کنترل کنم چقدر ساده و راحت و آسون و احمقانه با یک حرف از زبان پزشک قبول کردم و خودمو در واقع تسلیم عامل بیرونی کردم و قدرت رو از خدای خودم گرفتم و قدرت رو دادم به یک عامل ژنتیک به عامل وراثت و البته تا همین اواخر تیرماه هم همین نظر و باور رو داشتم ولی وقتی بیشتر با استاد و این سایت آشنا شدم و با توحید و توحیدی که قدرت دادن به خدا و قدرت ندادن به یک عامل بیرونی است آشنا شدم مصرف داروهای فشار خون رو کنار گذاشتم هر وقت که باور نامناسب و ورودی نامناسب به خودم میدم احساسم بد میشه و باطبع اون حالم بد میشه پس بهتره که احساسم رو خوب کنم و ورودی ها رو کنترل کنم تا حالم همیشه خوب و نرمال باشه به همین سادگی… و خدا رو شکر با این آموزشها دارم این باورهای شرک آمیز رو از خودم دور میکنم
باور دیگه در مورد سیدها، خوب منم سیدم و بهمون گفتن سیدها چهارشنبه ها دیوانه میشیم!!! یعنی به قول استاد عصبانی و خطرناک و غیرقابل کنترل!!! من هنوزم تو همین باور هستم چون وقتی چهارشنبه میشه، حالم گرفته میشه و به خودم میگم امروز کاری انجام ندهم چون یک کاری مثلا اگه کار اداری یا بانکی باشه اون روز یعنی چهارشنبه عصبانی میشم و با کارمند بانک یا مثلا حین رانندگی عصبانی میشم پس بهتره امروز چهارشنبه کاری انجام ندهم!!!! عجب باور احمقانه ای !!! خدایا کمکم کن که قدرت عوامل بیرونی رو کم کنم و به قدرت خودم و قدرت خدای خودم که به من داده بیفزایم
این باور رو هم فکر کنم همه تجربه کردن: غروب جمعه ها چقدر دلگیره یا غروب سیزده بدر چقدر دلگیره؛ یعنی باوری که تا ته تو استخوان هامون فرو رفته و چقدر راحت وقتی غروب جمعه میشد حالمون گرفته میشد و احساس بد به خودمون میدادیم البته خدا رو شکر من این باور رو شکستم و اصلا جایگزین کردم با این باور که جمعه ها بخصوص غروبش چقدر با عشق و با صفاست چقدر غروب جمعه ها خوش میگذره چقدر غروب سیزده بدر خوش میگذره و چقدر با تغییر نگاه و تغییر باور راحت و آسون حال دلمو تو اون روزها خوب میکنم بلکه بهتر از روزهای دیگه خدا روشکر میکنم این توانایی و قدرت رو خدا بهم داده و این تغییر باور رو که هر روز و هر ثاینه بهترین لحظه است با احساس خوب و ماندن در احساس خوب
خدایا من هیچی نمیدونم خودت بهم بگو چکار کنم
خدایا هدایت هر ثانیه ذهن و قلب و روح و گفتار و رفتارم رو به خودت سپردم خودت هدایتم کن
خدایا ترسها و نگرانی ها رو از من بگیر و بجاش ایمان و قدرت بده
چند وقتی هست که دارم روی شناخت بهتر خدا و عزت نفسم کار میکنم و به دوتا ترمز خیلی بد درمورد خدا در ذهنم رسیدم.
1:من هر وقتی که از خدا طلب هدایت داشتم،ته دلم این باور داشتم که خدا منو به ناکجا آباد هدایت میکنه و منو میفرسته دنبال نخود سیاه.
چند روز پیش که به قول استاد مغزم گرفتم دستم و شروع کردم به جستوجوی ترمز ها به این مورد رسیدم و واقعا هم نشانه هاش در زندگیم بود.
2:من این باور رو دارم(البته دارم روش کار میکنم)که خدا یکجا نشسته و میخواد به هر نحوی که شده منو اذیت کنه و من برای اینکه از آزار خدا بیمه بشم شروع میکردم به چاپلوسی خدا.
اگر بخوام مثال بزنم باید بگم که مثلا هر وقتی که من میخواستم وارد موضوعی بشم(حالا این موضوع میتونه ورود به کار جدید باشه،دانشگاه رفتن،خدمت سربازی،گواهینامه گرفتم،رفتن به سفر،رفتن به هر مکان جدید،رابط داشتن وخلاصه داشتن هر تجربه جدید)باورم براین بود که خدا قرار اتفاقات بد رو برای من رقم بزنه،و این موضوع باعث میشد که من استرس بگیرم(استرس های طولانی مدت که باعث میشد در مواقعی حالت تهوع بگیرم).
خوب حالا من چی کار میکردم،شروع میکردم با خدا راز و نیاز کردن،سپاسگزاری کردن،از خدا تعریف کردن(که همش از روی ترس بود) و خلاصه همه کار میکردم که خدا اون اتفاقات بدیو که از قبل برای من تدارک دیده رو به تعویق بندازه یا اصلا اجراشون نکنه.
برای همین رابط من با خدا یک رابط توام با ترس بود.
زمانی که این 2 باوریو که گفتم با گفته های استاد مقایسه کردم در این چند روزه به خودم گفتم فرهاد تو اصلا خدایی که استاد ازش تعریف میکنه رو اصلا قبول نداری و اصلا اعتقادی به بودن همچین رفتار هایی در خدا نداری.
اما شروع کردم ترمز هامو پیدا کردن و ایده ای که آمده این بود که کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیمرو بخونم،تلاشم اینه که اصل رو (منظورم از اصل ویژگی های خداست)از اون کتاب پیدا کنم و اون ویژگی هارو بجای باور ها غلطم و ترمز هام قرار بدم.
خداییش به یکسری باور ها که میرسم خندهام میگیره آنقدر که چرت و پرته.
راستی نکتهی دیگه ای که دارم روش کار میکنم اینه که کوچکترین اتفاقات مثبت در ذهنم بولد کنم تا بتونم این مسیر غلط اصلاح کنم.
بخاطر این سن خودم رو نوشتم که وقتی این فایل رو می دیدم شما استاد به یک باوری اشاره کردید که ماهیچه های بدن انسانهابعد از 40 سالگی رشد نمیکن نمونه بارز این مثال خودم هستم من از قبل جست و گریخته ور زش میکردم ولی هیچ وقت تداوم نداشت به تورمثال2 یا 3 ماه ورزش میکردم ولی چندین سال ورزش نمیکردم و عملا یعنی ورزش نمیکردم برج 2 امسال تصمیم گرفتم ورزش مستمر داشته باشم فقط وفقط برای سلامتی البته با یکی از دوستانم شروع به این کار کردم
بعد سه ماه من یه بدنی درست کردم که اولا خودم کیف میکنم که از همه چیز برام بهتر هستش به گفته دوستم که حریف تمرینی من هستش میگه من خودم باورم نمیشه که توی این سه ماه تونستی بدن تو آنقدر بسازی
لازم به ذکر که اولا هیج رژیم غذا یی ندارم یعنی سفره که خونه پهن میشه منهم مثل همه
خانواده همون غذاهای که مهمون می خوریم
من هم می خورم
و هیچ نوع مکملی استفاده نمیکنم
منظورم از این همه توضیح این هست که
فقط تمرکز روی همون ماهیچه ایی که دارم ورزش میکنم هست و میخوام سلامت باشم ورزش میکنم فقط برای سلامتی ورزش
الان که دارم این متن رو می نویسم
6 ماه گذشته چند روز پیش که داشتم ت رختکن لباس عوض میکردم همون دوستم که با هم تمرین میکردیم گفت اگر بخوای میتو نی تو مسابقات بالای 50 سال شرکت کنی
من که فقط برای سلامتی رفتم باشگاه و نه میخواستم شرکت کنم نه میخوام
بچه ها
همه چیز باوره
باور من نوعی هم به بدنم به ماهیچه و همه چیز که با آن در ارتباط هستم
استاد من واقعا این خیلی زیاد درباره سلامتی و ژنتیک این باورارو داشتم و البته هنوز هم هم خودم و هم خانوادم داریم
یکی از باورای خیییلی قوی که دارم اینه من و خانوادم خیلی زیاد استعداد چاقی داریم بطوریکه برادر مرحومم همیشه میگفت بچه ها من آب میخورم وزنم بالا میره و این شده بود یه باور بسیار وحشتناک و مخرب که هنوز هم داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم
و دقیقا همین روزها که من تحرک زیادی نداشتم و غذام یکم بیشتر شده بود و ازونطرف اون باوره باعث شدن سه کیلو اضافه کنم و واقعا خیلی باور اشتباه و غلطیه خیلی شدید هم متاسفانه نهادینه شده تو ذهن هممون .از خدا میخام هدایتمون کنه تا بتونیم این مسیله رو حل کنیم
اما یه باور مخرب دیگه هم که مرتبط با همین ژنتیکه دارم که باز هم متاسفانه خیلی جدی رو همه خانوادمون تاثیرات منفی گذاشته و این باوره که ما خانوادگی ژنتیکن بدن ضعیفی داریم ،استخون بندی ضعیفی داریم
و همین باور اشتباه باز هم باعث خیلی مشکلات تو جسممون شده و خودم متوجه شدم بارها و بارها این جملات رو با بقیه استفاده میکنم و واقعا ناخواسته میاد و همون لحظه بخودم میگم عه این چه حرفیه من قوی هستم من بدن نیرومندی دارم .اما باز هم باورام مشکل دارن و مث همیشه و در هر لحظه از خدا میخام که کمک کنه تا بتونم باورهای اشتباه و بقول شما استاد عزیز شرک آلود رو تغییر بدم
استاد ازتون واقعا سپاسگذارم که با گذاشتن فایلای پرمحتواتون من و خیلی های دیگه رو مجبور میکنید تا به خودمون بیایم و حواسمونو جمع کنیم که چطوری و به چه راحتی داریم شرک میورزیم و حواسمون نیست .
برای همه دوستانم و خانوادم و شما استاد عزیزم سلامتی و شادی خییلی زیادی رو آرزو میکنم
به نام خدای هدایتگر، خدایی که در لحظه لحظه زندگی من جاریست.
سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین.
وااای استاد نمیدونید من چه جوری با دیدن این فایل هدایت و همراهی خدا رو دیدم. هرچند اولین بار نبود و بارها تجربه مشابهی داشتم.
من شبِ قبل از دیدنِ این فایل، خونه یکی از نزدیکان بودم. اونها پسر دو ساله ای دارند که خیلی بانمکه. اما رفتار پدر با اون بچه حالت دیکتاتور گونه هست . از آنجائیکه من کارشناسی ارشد روانشاسی دارم و در کتابها بارها در مورد تربیت فرزندان و اینکه خانواده چه اثری میتونه روی رفتار بچه ها بذاره، خونده بودم و از طرفی چون خودم در خانواده ای بزرگ شدم که سبک تربیتی مناسب رو نداشتند و با اختلافات و درگیری های شدید از کودکی مواجه بودم، روی مساله تربیت فرزند و نحوه برخوردِ والدین خیلی حساس بودم و همیشه این عامل بیرونی رو خیلی پررنگ میدیم . با اینکه بارها شما در این مورد توضیح دادید و من بارها شنیده بودم اما با اینکه تمرین میکردم ، باز هم نتونستم این باور رو در خودم اصلاح کنم چون تحصیل در رشته روانشناسی و مطالعه کتابهای متعدد و دیدن ِزندگی ِخودم، من رو به این باور رسونده بود که خانواده نقش بسیار مهمی در شکل گیریِ شخصیت من داشتن . اون شب که خونه ی اون فامیل نزدیک بودم ، با دیدن برخورد نامناسب پدر با کودک، خیلی عصبی شدم، چند بار جلوی خودم رو گرفتم که چیزی نگم اما نشد و جالب اینکه به محض گفتگو با پدرِ بچه که به قصد راهنمایی بود، رفتار نامناسبِ او بیشتر شد. و من کاملا میدیم که با حرفِ من در جهت خلاف خواسته ی من، قدرت گرفته و داره بیشتر به بچه گیر میده. وقتی اومدم خونه حسِ بسیار بدی داشتم و پشیمان از اینکه چرا به ناخواسته توجه کردم، از طرفی با خودم میگفتم من وظیفه خودم رو میدونستم که پدر رو متوجه اشتباهش کنم، (هر چند چیزی درست نشد).
حسم خیلی بد بود و از خدا خواستم که در سایت شما از طریق فایل های توحیدی من رو هدایت کنه. وقتی سایت رو باز کردم با کمال تعجب دیدم که فایل جدید با عنوان توحید عملی قسمت 8 گذاشتید. الان که دارم مینویسم بدنم مور مور میشه . اون لحظه به خودم گفتم ، خدایا تو کی هستی؟ چقدر به من نزدیکی و چقدر هدایتگر. وقتی فایل رو دیدم و شنیدم، باز دگرگونه تر شدم. فایل دقیقا در مورد موضعی بود که من اون شب باهاش درگیر شده بودم. خدای من ، چه طور ممکنه.
استاد نمیدونید این چیزها رو که میبینم چقدر ، ایمان بیشتر و بیشتر میشه و حضور خداوند رو کاملا در کنار خودم حس میکنم. جالب اینجاست که روز ِ قبل از دیدن این فایل، از خدا در سایتِ شما نشانه خواستم و فایل مربوط به کمبود را باور نکن، حتی اگر هاوکینگ گفته باشد، برام اومد. و به فاصله یک روز دوباره من این جمله را برای مرتبه دوم در فایلِ توحید عملی 8 شنیدم.
خدایا اینها همه معجزه هست در زندگی من.
با توجه به جریاناتی که تعریف کردم، با دیدن ِ این فایل ، باور کهنه و قدیمی که در اثر شستشوی مغزی در رشته روانشناسی ایجاد شده بود، رنگ دیگری گرفت، و باور اینکه والدین نمیتونن نقشی در سرنوشت ما داشته باشند بهتر برام قابل درک شد و به جانم نشست. با اینکه قبلا بارها با جملات تاکیدی خواستم درستش کنم و نتیجه خاصی نگرفته بودم، این بار اما، به دلیل همزمانی این فایل و تجربه ای که گفتم، تاثیر دیگری داشت. خدایا شکرت .
مثال جالبی که در مورد ژنتیک و دوقلوهای همسان گفتید، چقدر برام تامل برانگیز بود. من این رو در کتابهای علمی روانشناسی خونده بودم اما هیچ وقت ، این جوری که شما گفتید بهش فکر نکرده بودم. اینکه چقدر احتمال داره که دو قولوهای همسان رو جدا کنند و بتونند نتیجه گیری کنند. خدایا چرا من در این مورد فکر نکردم؟ با اینکه آدم دنباله رویی نیستم و خیلی تجزیه و تحلیل میکنم. استاد شما بی نظیرید و چقدر ساده و قشنگ این مساله رو باز کردید. هر بلایی که سرمون میاد به خاطر اندیشه نادرست و فکر نکردن هست.
به خاطر ِ باور کهنه و غلط در مورد اینکه خانواده با تربیت اشتباه، شخصیتی از من ساختند که باعث شده به توانایی خودم ایمان نداشته باشم، هر وقت با مساله ای مواجه میشدم، ناخودآگاه نقش خانواده در ذهنم میومد و به دنبالش حسِ خشم و کینه.در نتیجه با اینکه خیلی تلاش میکردم اما دستاورد دلخواه رو نداشتم. و به خاطر این باور ، رابطه زیبایی رو هم نمیتونستم تجربه کنم. با اینکه میدونستم باورم غلط هست، اما در عمل نمیتونستم درست رفتار کنم. اما این فایل رو باید هر روز ببینم که بهم یادآوری بشه، از کجا دارم ضربه میخورم. یادآوری بشه که فقط قدرت رو به خدا بدم نه عوامل بیرونی، یادآوری بشه که من خودم خالق زندکی ام هستم و دیگران هیچ نقشی ندارند. یادآوری بشه که خدا به من نزدیک است. پس تنها او را میپرستم و تنها یاری از او میجویم، نه آدم هایی رو که ازشون بت ساختم.
استاد بی نهایت سپاسگزارم که آگاهی های ارزنده رو با ما به اشتراک میگذارید و قدردان مریم جان هستم که در این راه پا به پای شما می آیند.
بهترین ها را برای شما و خانواده صمیمی عباس من آرزومندم.
تا دیدم موضوع فایل توحید عملی هست بلافاصله کارامو انجام دادم گوشیمم سایلنت کردم که حواسم پرت نشه موضوع مورد علاقم و قطعا مورد علاقه همه با چه ویو بینظیری چه هوایی استاد بند زرد اپل واچتون خیلی خوشرنگه و ب تیپتون هم خیلی میاد
واقعا شرک ادمو از پا میندازه در رابطه با همین موضوع هم دیشب اتفاقی وقتی اومدم از اتاق بیرون با مادرم راجع به چیزی صحبت کنم دیدم تلوزیون روشنه ومادرم داره سریال یوسف پیامبر میبینه دقیقا همون قسمتی بود که تو زندان افتاده بود و به دوستاش که داشتن ازاد میشدن گفت سفارش منو به پادشاه جدید که شنیدم انسان خوبیه بکن من منتظر شدم تا این تیکش برسه و دیدم و درس گرفتم
در رابطه با همین موضوع شادی هم تجربه ای بگم دختر خاله من چند سال پیش پدرش فوت کرد تقریبا چهار پنج سال بعد از فوت پدر من حالا دقیق یادم نیست بعد یادمه برای اینکه همه ارومش کنن مارو بهش مثال میزدن منو خواهرم و اون میگفت اونا چند سال پیش پدرشون فوت کرده و الان دیگه شرایط سخت و گذروندن در صورتی که خودشم شاهد بود همون روزها هم ما رفتارمون اونقدر عجیب نبود برای دخترای 13 ساله یا 17 ساله که پدرشون ناگهانی فوت کرد پدر ایشون سنش خیلی بیشتر بود و مریض بود و از یک ماه قبلش تقریبا دکترا جوابش کرده بودن اما اون در اخر دلیلش شاید این بود ک اونا یعنی ما بی احساسیم یا مقاوم تریم یا حالا هرچی اسمش گذاشته بودن میخوام تاکید کنم حرفهای شما رو که تقریبا هممون همیشه بهانه برای کارایی که انجام میدیدم یا نمیدیم داریم
و واقعا هم همه چیز باوره دیگه تو این چند سالی که با قانون اشنا شدم بوضوح مثال ها و شنیدیم و الگوهاشم دیدیم یادمه چندسال پیش که کلاس های موفقیت و اینا میرفتم و خانمی خودش با تجربه هاش تو خونه یکی از شاگردا کلاس تشکیل میداد یکی ازش پرسید فالگیر رفتم و اینا درسته اعتقاد باید داشته باشیم و اینا؟ کاری ندارم ایشون چه فکری داشت یا چیبود اوضاع اما گفت تو اونایی که دوس داری و اتفاقای خوبی که بهت گفته رو باور کن (من خودم کلن از همون اول به فال و فالگیر نه اعتقاد داشتم نه رفتم سراغشون اگه هم یکی دو بار شاید کلن رفتم همیشه ب اصرار دوستام بوده ) برای همین استاد همیشه میگن مراقب باشید چه چیز و باور میکنید
راجع به واکسن اون بیماری همه گیر هم یمدت میگفتن استاد که واکسن نزنین فلان کشور کنترلتون میکنه خخخ
در جواب سوالتون هم باید بگم قبلنا فکر میکردم یسری بیماری های جزیی که دارم ژنتکیه چون همه مون داشتیم اما بمرور جوری رفع شد و انکار از اول نبوده که من فراموش کردم اصلا الان با صحبتهای شما یادم افتاد یا حتی سیاست هرچیزی که همه و همه با گوش دادن و درک کردن اموزه های شما همش کمرنگ شد یا از بین رفت همه رو مدیون و سپاسگزار شما هستم
همیشه صحبتهاتون درباره توحید فوق العادست و این مسیریه که انتخاب کردین و توش ماهر هستین الحق و النصاف شما تو همه چیز یه نمونه بینظیر هستین ️
جهان دو بعد مثبت و منفی داره و بعد منفی از نبود بعد مثبت حاصل میشه
اگر به منفی ها فکر کنی جهان بعد منفیشو بهت نشون میده و اگر به مثبت ها فکر کنی جهان روی مثبتشو بهت نشون میده .
اگر فکر کنی که جهان نا امنه ، کمبوده،و.. در زندگی چی های از جنس ناامنی و کمبود را تجربه خواهی کرد.
خداوند در زندگی هر چیزی که برای انسان باعث شادی و ثروت و آرامش میشه را عطا کرده فقط ظرف باورهای ما باهم فرق داره.
یکی ثروتمند نمیشه چون به گرانی و قیمت دلار و تحریم ها و اینکه اینا تو زندگیش تاثیر میزارن باور داره
یکی سلامتیشو به دست نمیاره چون به سرطان و ویروس و ژنتیک باور داره
یکی از شریک زندگیش خیانت یا بی توجهی و.. میبینه چون منبع عشق و محبت را در اون فرد میبینه و عشق و محبت را از اون فرد طلب میکنه و در نهایت همون فرد باعث ناراحتی و رنجشش میشه
پس اگه حتی نیم درصد هم به عوامل بیرونی قدرت بدیم باعث سرشکستگی و ضرر میشه
باید همواره به خداوند ، به نیروی مطلق و همیشه جاری که هیچوقت متوقف نمیشه و پایان نداره قدرت بدیم.️
من باورهای شرک آلود رو نوشتم و خداروشکر میکنم که آگاه شدم و ایمانم قوی تر شده ،حالا میخوام اینجا بنویسم و برای خودم رد پا بجا بذارم و بگم کجاها از شرک آگاه بودم و قدرت رو به خدا دادم و باورم درست بوده :
خیلی از کسانی که میشناسم به چشم زخم اعتقاد دارند و حتی به ماشینشون هم چشم زخم وصل میکنند و باور کردن که کسی میتونه چشمشون بزنه ، و اتفاقا بیشتر تصادفات رو هم داشتن ،
چیزی که من باورش نداشتم و ندارم چون می دونم هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره خدایا شکرت .
همین چند روز پیش یه بنده خدایی با پیام هاش قصد داشت منو همسرم رو محکوم کنه به دلایلی ولی من بخودم گفتم خدا خودش می بینه و حواسش به ما هست و اصلا به دلم بد راه ندادم ،نترسیدم،چرا ؟چون من فقط برای خدا بندگی میکنم و قدرت رو به خودش میدم و میدونم حل و فصلش میکنه.خدایا شکرت .
به بنده خدایی بهم گفت تو با همسرت در کارش شراکت داری و در برابر کاری که انجام میدی حقوق میگیری ،اگه یک ماه بهت حقوق نده چیکار میکنی ؟! گفتم میده ..چون روزی من دست خداست و چشم به جیب همسرم ندارم ،کار درست رو انجام میدم نتیجه اش هم خدا میده .خدایا شکرت .
وام نمیگیرم ،وسیله قسطی نمیخرم چون باور دارم دنیا دنیای فراوانی ،وفور و ثروته و دریایی از نعمت همیشه به زندگیم روانست خدایا شکرت .
وقتی همسرم میخواست جواز مغازه بگیره کسایی که میخواستن جواز رو تایید کنند گفتن نه نمیشه دیگه پیگیرش نشو و کامل مدارک رو رد کردن ولی من آدم ها رو کوچیک تر از قدرت خدا می دونستم و مطمئن بودم مهر تایید رو خدا میده و همینطور هم شد ،و همین موضوع ایمان همسرم رو هم قوی تر کرد ،خدایا شکرت .
وقتی سه سال پیش باردار بودم دلم میخواست بچم پسر باشه و کلا قبل از بارداری با خدا حرف زده بودم و ازش پسر خواسته بودم و مطمئن بودم بچم پسر هست ، وقتی سونوگرافی معروفی که خانم ها ازش خبر دارن و میدونن که برای تعیین جنسیت وقتی میری رد خور نداره اشتباه کنه رفتم (سونوگرافی که رفتم بی نهایت کارش درست بود و بقول معروف همه قبولش داشتند ) بهم گفت بچه ات دختر ولی من ایمانم رو به خدا دوخته بودم نه سونو، و دو ماه بعد که سونو دادم نشون داد بچم پسر و من باور داشتم که قدرت خدا از سونو بیشتر هست ، خدایا شکرت .
یه قضیه ای پیش اومده برام که به ظاهر نشون میده حقم در فلان موضوع خورده میشه و بظاهر عملا من نمیتونم کاری انجام بدم ، ولی من آرومم من میدونم، باور دارم ،ایمان دارم که خدا اجازه نمیده کوچک ترین حقی از من ضایع بشه و قدرت رو دادم دست خودش نه بنده اش ،خدایا شکرت .
و خیلی چیزهای دیگه … تو رابطه و زندگی اگر همسرمون رو بت کنیم شرک هست .
اگر بخوایم بچمون رو مدام چک کنیم یا بقول معروف براش خدایی کنیم شرک هست .
اگه توی فروش چشممون به مشتری باشه یا هی بلدم بلدم کنیم شرک هست .
دلسوزی برای دیگران و اینکه فکر کنیم من میتونم زندگی فلانی رو تغییر بدم شرک هست .
پول قرض گرفتن
چشم به دولت دوختن
من به خودم تعهد میدم که همیشه روی خودم کار کنم و توحید رو بهتر و بهتر درک کنم و تعهد میدم بخودم که توحید رو در عمل نشان بدم و از خدا میخوام بهم کمک کنه و قطعا حمایت های خدا راه رو برام باز میکنه .
سلام و دورود فراوان بر استاد توحیدی و عزیز و گرامی
استاد خوشتیپ و خوش استایل و هیکل ورزشی
سلام بر دوستان هم سایتی و هم فرکانسی
شرک نقطه مقابل توحید و یعنی قدرت دادن به عوامل بیرونی مثل قدرت دادن به یک آدم، شرایط، ژنتیک و …
اینکه قدرت رو به عوامل بیرونی بدهیم و قدرت خلق زندگی خودمون رو از خودمون بگیریم و به یک شخص یا چیز دیگری بدهیم این چیزی است که سراسر زندگیم رو گرفته و من به دنبال تغییر این نگاه و باور هستم، من به عنوان مخلوق سوگلی خداوند قدرت خلق زندگی خودم رو دارم من میتونم زندگی خودم اونطور که دوست دارم تغییر بدهم وبه دلخواه خودم زندگی خودم رو بسازم
ژنتیک، بیماری فشار خون، اولین حرفی که دکتر به من زد این بود که بیماری فشارخون درمان ندارد چون عامل اون وراثتی است، جالب اینجاست که من تا اون موقع نمیدونستم که مادربزرگ پدریم، پدرم، و برادرم فشار خون داشته و دارند، وقتی دکتر بهم گفت که ارثی است پرس و جو کردم و تازه فهمیدم که این بزرگواران فشار خون دارند و فشارخون من ارثی است، و خودمو تسلیم کردم تسلیم بیماری فشارخون و پذیرفتم که بیماری من ارثی است و باید با خوردن دارو بیماری رو کنترل کنم چقدر ساده و راحت و آسون و احمقانه با یک حرف از زبان پزشک قبول کردم و خودمو در واقع تسلیم عامل بیرونی کردم و قدرت رو از خدای خودم گرفتم و قدرت رو دادم به یک عامل ژنتیک به عامل وراثت و البته تا همین اواخر تیرماه هم همین نظر و باور رو داشتم ولی وقتی بیشتر با استاد و این سایت آشنا شدم و با توحید و توحیدی که قدرت دادن به خدا و قدرت ندادن به یک عامل بیرونی است آشنا شدم مصرف داروهای فشار خون رو کنار گذاشتم هر وقت که باور نامناسب و ورودی نامناسب به خودم میدم احساسم بد میشه و باطبع اون حالم بد میشه پس بهتره که احساسم رو خوب کنم و ورودی ها رو کنترل کنم تا حالم همیشه خوب و نرمال باشه به همین سادگی… و خدا رو شکر با این آموزشها دارم این باورهای شرک آمیز رو از خودم دور میکنم
باور دیگه در مورد سیدها، خوب منم سیدم و بهمون گفتن سیدها چهارشنبه ها دیوانه میشیم!!! یعنی به قول استاد عصبانی و خطرناک و غیرقابل کنترل!!! من هنوزم تو همین باور هستم چون وقتی چهارشنبه میشه، حالم گرفته میشه و به خودم میگم امروز کاری انجام ندهم چون یک کاری مثلا اگه کار اداری یا بانکی باشه اون روز یعنی چهارشنبه عصبانی میشم و با کارمند بانک یا مثلا حین رانندگی عصبانی میشم پس بهتره امروز چهارشنبه کاری انجام ندهم!!!! عجب باور احمقانه ای !!! خدایا کمکم کن که قدرت عوامل بیرونی رو کم کنم و به قدرت خودم و قدرت خدای خودم که به من داده بیفزایم
این باور رو هم فکر کنم همه تجربه کردن: غروب جمعه ها چقدر دلگیره یا غروب سیزده بدر چقدر دلگیره؛ یعنی باوری که تا ته تو استخوان هامون فرو رفته و چقدر راحت وقتی غروب جمعه میشد حالمون گرفته میشد و احساس بد به خودمون میدادیم البته خدا رو شکر من این باور رو شکستم و اصلا جایگزین کردم با این باور که جمعه ها بخصوص غروبش چقدر با عشق و با صفاست چقدر غروب جمعه ها خوش میگذره چقدر غروب سیزده بدر خوش میگذره و چقدر با تغییر نگاه و تغییر باور راحت و آسون حال دلمو تو اون روزها خوب میکنم بلکه بهتر از روزهای دیگه خدا روشکر میکنم این توانایی و قدرت رو خدا بهم داده و این تغییر باور رو که هر روز و هر ثاینه بهترین لحظه است با احساس خوب و ماندن در احساس خوب
خدایا من هیچی نمیدونم خودت بهم بگو چکار کنم
خدایا هدایت هر ثانیه ذهن و قلب و روح و گفتار و رفتارم رو به خودت سپردم خودت هدایتم کن
خدایا ترسها و نگرانی ها رو از من بگیر و بجاش ایمان و قدرت بده
سلام به استاد عزیز،خانوم شایسته و دوستان
چند وقتی هست که دارم روی شناخت بهتر خدا و عزت نفسم کار میکنم و به دوتا ترمز خیلی بد درمورد خدا در ذهنم رسیدم.
1:من هر وقتی که از خدا طلب هدایت داشتم،ته دلم این باور داشتم که خدا منو به ناکجا آباد هدایت میکنه و منو میفرسته دنبال نخود سیاه.
چند روز پیش که به قول استاد مغزم گرفتم دستم و شروع کردم به جستوجوی ترمز ها به این مورد رسیدم و واقعا هم نشانه هاش در زندگیم بود.
2:من این باور رو دارم(البته دارم روش کار میکنم)که خدا یکجا نشسته و میخواد به هر نحوی که شده منو اذیت کنه و من برای اینکه از آزار خدا بیمه بشم شروع میکردم به چاپلوسی خدا.
اگر بخوام مثال بزنم باید بگم که مثلا هر وقتی که من میخواستم وارد موضوعی بشم(حالا این موضوع میتونه ورود به کار جدید باشه،دانشگاه رفتن،خدمت سربازی،گواهینامه گرفتم،رفتن به سفر،رفتن به هر مکان جدید،رابط داشتن وخلاصه داشتن هر تجربه جدید)باورم براین بود که خدا قرار اتفاقات بد رو برای من رقم بزنه،و این موضوع باعث میشد که من استرس بگیرم(استرس های طولانی مدت که باعث میشد در مواقعی حالت تهوع بگیرم).
خوب حالا من چی کار میکردم،شروع میکردم با خدا راز و نیاز کردن،سپاسگزاری کردن،از خدا تعریف کردن(که همش از روی ترس بود) و خلاصه همه کار میکردم که خدا اون اتفاقات بدیو که از قبل برای من تدارک دیده رو به تعویق بندازه یا اصلا اجراشون نکنه.
برای همین رابط من با خدا یک رابط توام با ترس بود.
زمانی که این 2 باوریو که گفتم با گفته های استاد مقایسه کردم در این چند روزه به خودم گفتم فرهاد تو اصلا خدایی که استاد ازش تعریف میکنه رو اصلا قبول نداری و اصلا اعتقادی به بودن همچین رفتار هایی در خدا نداری.
اما شروع کردم ترمز هامو پیدا کردن و ایده ای که آمده این بود که کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیمرو بخونم،تلاشم اینه که اصل رو (منظورم از اصل ویژگی های خداست)از اون کتاب پیدا کنم و اون ویژگی هارو بجای باور ها غلطم و ترمز هام قرار بدم.
خداییش به یکسری باور ها که میرسم خندهام میگیره آنقدر که چرت و پرته.
راستی نکتهی دیگه ای که دارم روش کار میکنم اینه که کوچکترین اتفاقات مثبت در ذهنم بولد کنم تا بتونم این مسیر غلط اصلاح کنم.
سپاس از همگی
سلام استاد عزیز
وخدا قوت به مریم شایسته خستگی ناپذیر
من محمد فولادوند هستم متولد 1351
بخاطر این سن خودم رو نوشتم که وقتی این فایل رو می دیدم شما استاد به یک باوری اشاره کردید که ماهیچه های بدن انسانهابعد از 40 سالگی رشد نمیکن نمونه بارز این مثال خودم هستم من از قبل جست و گریخته ور زش میکردم ولی هیچ وقت تداوم نداشت به تورمثال2 یا 3 ماه ورزش میکردم ولی چندین سال ورزش نمیکردم و عملا یعنی ورزش نمیکردم برج 2 امسال تصمیم گرفتم ورزش مستمر داشته باشم فقط وفقط برای سلامتی البته با یکی از دوستانم شروع به این کار کردم
بعد سه ماه من یه بدنی درست کردم که اولا خودم کیف میکنم که از همه چیز برام بهتر هستش به گفته دوستم که حریف تمرینی من هستش میگه من خودم باورم نمیشه که توی این سه ماه تونستی بدن تو آنقدر بسازی
لازم به ذکر که اولا هیج رژیم غذا یی ندارم یعنی سفره که خونه پهن میشه منهم مثل همه
خانواده همون غذاهای که مهمون می خوریم
من هم می خورم
و هیچ نوع مکملی استفاده نمیکنم
منظورم از این همه توضیح این هست که
فقط تمرکز روی همون ماهیچه ایی که دارم ورزش میکنم هست و میخوام سلامت باشم ورزش میکنم فقط برای سلامتی ورزش
الان که دارم این متن رو می نویسم
6 ماه گذشته چند روز پیش که داشتم ت رختکن لباس عوض میکردم همون دوستم که با هم تمرین میکردیم گفت اگر بخوای میتو نی تو مسابقات بالای 50 سال شرکت کنی
من که فقط برای سلامتی رفتم باشگاه و نه میخواستم شرکت کنم نه میخوام
بچه ها
همه چیز باوره
باور من نوعی هم به بدنم به ماهیچه و همه چیز که با آن در ارتباط هستم
و همه چیز باید دوره تکاملی خودشو کامل کنه
استاد ممنونم بابت همه آموزشهای بر نقض
اگر من با گوش جان بفهمم و عمل کنم
سپاس گذارم
با سلام خدمت استاد گرامی و مریم عزیزم
استاد من واقعا این خیلی زیاد درباره سلامتی و ژنتیک این باورارو داشتم و البته هنوز هم هم خودم و هم خانوادم داریم
یکی از باورای خیییلی قوی که دارم اینه من و خانوادم خیلی زیاد استعداد چاقی داریم بطوریکه برادر مرحومم همیشه میگفت بچه ها من آب میخورم وزنم بالا میره و این شده بود یه باور بسیار وحشتناک و مخرب که هنوز هم داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم
و دقیقا همین روزها که من تحرک زیادی نداشتم و غذام یکم بیشتر شده بود و ازونطرف اون باوره باعث شدن سه کیلو اضافه کنم و واقعا خیلی باور اشتباه و غلطیه خیلی شدید هم متاسفانه نهادینه شده تو ذهن هممون .از خدا میخام هدایتمون کنه تا بتونیم این مسیله رو حل کنیم
اما یه باور مخرب دیگه هم که مرتبط با همین ژنتیکه دارم که باز هم متاسفانه خیلی جدی رو همه خانوادمون تاثیرات منفی گذاشته و این باوره که ما خانوادگی ژنتیکن بدن ضعیفی داریم ،استخون بندی ضعیفی داریم
و همین باور اشتباه باز هم باعث خیلی مشکلات تو جسممون شده و خودم متوجه شدم بارها و بارها این جملات رو با بقیه استفاده میکنم و واقعا ناخواسته میاد و همون لحظه بخودم میگم عه این چه حرفیه من قوی هستم من بدن نیرومندی دارم .اما باز هم باورام مشکل دارن و مث همیشه و در هر لحظه از خدا میخام که کمک کنه تا بتونم باورهای اشتباه و بقول شما استاد عزیز شرک آلود رو تغییر بدم
استاد ازتون واقعا سپاسگذارم که با گذاشتن فایلای پرمحتواتون من و خیلی های دیگه رو مجبور میکنید تا به خودمون بیایم و حواسمونو جمع کنیم که چطوری و به چه راحتی داریم شرک میورزیم و حواسمون نیست .
برای همه دوستانم و خانوادم و شما استاد عزیزم سلامتی و شادی خییلی زیادی رو آرزو میکنم
به نام خدای هدایتگر، خدایی که در لحظه لحظه زندگی من جاریست.
سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین.
وااای استاد نمیدونید من چه جوری با دیدن این فایل هدایت و همراهی خدا رو دیدم. هرچند اولین بار نبود و بارها تجربه مشابهی داشتم.
من شبِ قبل از دیدنِ این فایل، خونه یکی از نزدیکان بودم. اونها پسر دو ساله ای دارند که خیلی بانمکه. اما رفتار پدر با اون بچه حالت دیکتاتور گونه هست . از آنجائیکه من کارشناسی ارشد روانشاسی دارم و در کتابها بارها در مورد تربیت فرزندان و اینکه خانواده چه اثری میتونه روی رفتار بچه ها بذاره، خونده بودم و از طرفی چون خودم در خانواده ای بزرگ شدم که سبک تربیتی مناسب رو نداشتند و با اختلافات و درگیری های شدید از کودکی مواجه بودم، روی مساله تربیت فرزند و نحوه برخوردِ والدین خیلی حساس بودم و همیشه این عامل بیرونی رو خیلی پررنگ میدیم . با اینکه بارها شما در این مورد توضیح دادید و من بارها شنیده بودم اما با اینکه تمرین میکردم ، باز هم نتونستم این باور رو در خودم اصلاح کنم چون تحصیل در رشته روانشناسی و مطالعه کتابهای متعدد و دیدن ِزندگی ِخودم، من رو به این باور رسونده بود که خانواده نقش بسیار مهمی در شکل گیریِ شخصیت من داشتن . اون شب که خونه ی اون فامیل نزدیک بودم ، با دیدن برخورد نامناسب پدر با کودک، خیلی عصبی شدم، چند بار جلوی خودم رو گرفتم که چیزی نگم اما نشد و جالب اینکه به محض گفتگو با پدرِ بچه که به قصد راهنمایی بود، رفتار نامناسبِ او بیشتر شد. و من کاملا میدیم که با حرفِ من در جهت خلاف خواسته ی من، قدرت گرفته و داره بیشتر به بچه گیر میده. وقتی اومدم خونه حسِ بسیار بدی داشتم و پشیمان از اینکه چرا به ناخواسته توجه کردم، از طرفی با خودم میگفتم من وظیفه خودم رو میدونستم که پدر رو متوجه اشتباهش کنم، (هر چند چیزی درست نشد).
حسم خیلی بد بود و از خدا خواستم که در سایت شما از طریق فایل های توحیدی من رو هدایت کنه. وقتی سایت رو باز کردم با کمال تعجب دیدم که فایل جدید با عنوان توحید عملی قسمت 8 گذاشتید. الان که دارم مینویسم بدنم مور مور میشه . اون لحظه به خودم گفتم ، خدایا تو کی هستی؟ چقدر به من نزدیکی و چقدر هدایتگر. وقتی فایل رو دیدم و شنیدم، باز دگرگونه تر شدم. فایل دقیقا در مورد موضعی بود که من اون شب باهاش درگیر شده بودم. خدای من ، چه طور ممکنه.
استاد نمیدونید این چیزها رو که میبینم چقدر ، ایمان بیشتر و بیشتر میشه و حضور خداوند رو کاملا در کنار خودم حس میکنم. جالب اینجاست که روز ِ قبل از دیدن این فایل، از خدا در سایتِ شما نشانه خواستم و فایل مربوط به کمبود را باور نکن، حتی اگر هاوکینگ گفته باشد، برام اومد. و به فاصله یک روز دوباره من این جمله را برای مرتبه دوم در فایلِ توحید عملی 8 شنیدم.
خدایا اینها همه معجزه هست در زندگی من.
با توجه به جریاناتی که تعریف کردم، با دیدن ِ این فایل ، باور کهنه و قدیمی که در اثر شستشوی مغزی در رشته روانشناسی ایجاد شده بود، رنگ دیگری گرفت، و باور اینکه والدین نمیتونن نقشی در سرنوشت ما داشته باشند بهتر برام قابل درک شد و به جانم نشست. با اینکه قبلا بارها با جملات تاکیدی خواستم درستش کنم و نتیجه خاصی نگرفته بودم، این بار اما، به دلیل همزمانی این فایل و تجربه ای که گفتم، تاثیر دیگری داشت. خدایا شکرت .
مثال جالبی که در مورد ژنتیک و دوقلوهای همسان گفتید، چقدر برام تامل برانگیز بود. من این رو در کتابهای علمی روانشناسی خونده بودم اما هیچ وقت ، این جوری که شما گفتید بهش فکر نکرده بودم. اینکه چقدر احتمال داره که دو قولوهای همسان رو جدا کنند و بتونند نتیجه گیری کنند. خدایا چرا من در این مورد فکر نکردم؟ با اینکه آدم دنباله رویی نیستم و خیلی تجزیه و تحلیل میکنم. استاد شما بی نظیرید و چقدر ساده و قشنگ این مساله رو باز کردید. هر بلایی که سرمون میاد به خاطر اندیشه نادرست و فکر نکردن هست.
به خاطر ِ باور کهنه و غلط در مورد اینکه خانواده با تربیت اشتباه، شخصیتی از من ساختند که باعث شده به توانایی خودم ایمان نداشته باشم، هر وقت با مساله ای مواجه میشدم، ناخودآگاه نقش خانواده در ذهنم میومد و به دنبالش حسِ خشم و کینه.در نتیجه با اینکه خیلی تلاش میکردم اما دستاورد دلخواه رو نداشتم. و به خاطر این باور ، رابطه زیبایی رو هم نمیتونستم تجربه کنم. با اینکه میدونستم باورم غلط هست، اما در عمل نمیتونستم درست رفتار کنم. اما این فایل رو باید هر روز ببینم که بهم یادآوری بشه، از کجا دارم ضربه میخورم. یادآوری بشه که فقط قدرت رو به خدا بدم نه عوامل بیرونی، یادآوری بشه که من خودم خالق زندکی ام هستم و دیگران هیچ نقشی ندارند. یادآوری بشه که خدا به من نزدیک است. پس تنها او را میپرستم و تنها یاری از او میجویم، نه آدم هایی رو که ازشون بت ساختم.
استاد بی نهایت سپاسگزارم که آگاهی های ارزنده رو با ما به اشتراک میگذارید و قدردان مریم جان هستم که در این راه پا به پای شما می آیند.
بهترین ها را برای شما و خانواده صمیمی عباس من آرزومندم.
سلام بر همه عزیزان
تا دیدم موضوع فایل توحید عملی هست بلافاصله کارامو انجام دادم گوشیمم سایلنت کردم که حواسم پرت نشه موضوع مورد علاقم و قطعا مورد علاقه همه با چه ویو بینظیری چه هوایی استاد بند زرد اپل واچتون خیلی خوشرنگه و ب تیپتون هم خیلی میاد
واقعا شرک ادمو از پا میندازه در رابطه با همین موضوع هم دیشب اتفاقی وقتی اومدم از اتاق بیرون با مادرم راجع به چیزی صحبت کنم دیدم تلوزیون روشنه ومادرم داره سریال یوسف پیامبر میبینه دقیقا همون قسمتی بود که تو زندان افتاده بود و به دوستاش که داشتن ازاد میشدن گفت سفارش منو به پادشاه جدید که شنیدم انسان خوبیه بکن من منتظر شدم تا این تیکش برسه و دیدم و درس گرفتم
در رابطه با همین موضوع شادی هم تجربه ای بگم دختر خاله من چند سال پیش پدرش فوت کرد تقریبا چهار پنج سال بعد از فوت پدر من حالا دقیق یادم نیست بعد یادمه برای اینکه همه ارومش کنن مارو بهش مثال میزدن منو خواهرم و اون میگفت اونا چند سال پیش پدرشون فوت کرده و الان دیگه شرایط سخت و گذروندن در صورتی که خودشم شاهد بود همون روزها هم ما رفتارمون اونقدر عجیب نبود برای دخترای 13 ساله یا 17 ساله که پدرشون ناگهانی فوت کرد پدر ایشون سنش خیلی بیشتر بود و مریض بود و از یک ماه قبلش تقریبا دکترا جوابش کرده بودن اما اون در اخر دلیلش شاید این بود ک اونا یعنی ما بی احساسیم یا مقاوم تریم یا حالا هرچی اسمش گذاشته بودن میخوام تاکید کنم حرفهای شما رو که تقریبا هممون همیشه بهانه برای کارایی که انجام میدیدم یا نمیدیم داریم
و واقعا هم همه چیز باوره دیگه تو این چند سالی که با قانون اشنا شدم بوضوح مثال ها و شنیدیم و الگوهاشم دیدیم یادمه چندسال پیش که کلاس های موفقیت و اینا میرفتم و خانمی خودش با تجربه هاش تو خونه یکی از شاگردا کلاس تشکیل میداد یکی ازش پرسید فالگیر رفتم و اینا درسته اعتقاد باید داشته باشیم و اینا؟ کاری ندارم ایشون چه فکری داشت یا چیبود اوضاع اما گفت تو اونایی که دوس داری و اتفاقای خوبی که بهت گفته رو باور کن (من خودم کلن از همون اول به فال و فالگیر نه اعتقاد داشتم نه رفتم سراغشون اگه هم یکی دو بار شاید کلن رفتم همیشه ب اصرار دوستام بوده ) برای همین استاد همیشه میگن مراقب باشید چه چیز و باور میکنید
راجع به واکسن اون بیماری همه گیر هم یمدت میگفتن استاد که واکسن نزنین فلان کشور کنترلتون میکنه خخخ
در جواب سوالتون هم باید بگم قبلنا فکر میکردم یسری بیماری های جزیی که دارم ژنتکیه چون همه مون داشتیم اما بمرور جوری رفع شد و انکار از اول نبوده که من فراموش کردم اصلا الان با صحبتهای شما یادم افتاد یا حتی سیاست هرچیزی که همه و همه با گوش دادن و درک کردن اموزه های شما همش کمرنگ شد یا از بین رفت همه رو مدیون و سپاسگزار شما هستم
همیشه صحبتهاتون درباره توحید فوق العادست و این مسیریه که انتخاب کردین و توش ماهر هستین الحق و النصاف شما تو همه چیز یه نمونه بینظیر هستین ️
سپاسگزارم استاد عزیزم ازتون
استاد ماشالله به شعور بالاتون ماشالله که قوانین و باپوست واستخونتون درک کردین
سخنانتون الماس و جواهره هر کلمه درس بزرگیه برام
ممنون بابت این که ماروراهنمایی میکنید
2روزه دارم فایل های توحید عملی رو گوش میکنم ومتوجه میشم آنچه توزندگیم ذره ای نداشتم توحید بوده
من قدرت رو به خیلی چیزها و خیلی افراد دادم که الان فهمیدم یعنی شرک
از امروز تلاش میکنم بدونم فقط خدا و خودم توی زندگسم تاثیر داره وتمام
شرک، قدرت دادت به هرچیزی جز خداوند است.
جهان دو بعد مثبت و منفی داره و بعد منفی از نبود بعد مثبت حاصل میشه
اگر به منفی ها فکر کنی جهان بعد منفیشو بهت نشون میده و اگر به مثبت ها فکر کنی جهان روی مثبتشو بهت نشون میده .
اگر فکر کنی که جهان نا امنه ، کمبوده،و.. در زندگی چی های از جنس ناامنی و کمبود را تجربه خواهی کرد.
خداوند در زندگی هر چیزی که برای انسان باعث شادی و ثروت و آرامش میشه را عطا کرده فقط ظرف باورهای ما باهم فرق داره.
یکی ثروتمند نمیشه چون به گرانی و قیمت دلار و تحریم ها و اینکه اینا تو زندگیش تاثیر میزارن باور داره
یکی سلامتیشو به دست نمیاره چون به سرطان و ویروس و ژنتیک باور داره
یکی از شریک زندگیش خیانت یا بی توجهی و.. میبینه چون منبع عشق و محبت را در اون فرد میبینه و عشق و محبت را از اون فرد طلب میکنه و در نهایت همون فرد باعث ناراحتی و رنجشش میشه
پس اگه حتی نیم درصد هم به عوامل بیرونی قدرت بدیم باعث سرشکستگی و ضرر میشه
باید همواره به خداوند ، به نیروی مطلق و همیشه جاری که هیچوقت متوقف نمیشه و پایان نداره قدرت بدیم.️
ممنون از استاد عزیزم
من یک شرکت مخفی در خودم پیدا کردم و اون هم اینکه خدا را زود ازش رد میشدم
مثلا فایل های توحیدی استاد را سرسری گوش می کردم
اپل به خودم می گفتم استاد یه چیزی بگو که متحول شوم !!!!!! یه چیزی بگو که از این وضعیت نابسامان در بیام
حالا خدا که هست
اینها را همه را با غرور فراوان و تکبر زیاد از حد تصور و با صدایی گنده می گفتم
و این خود خود خود شرکه
اصلا هر جا خدا نیست من هم نیستم
اصلا فایلی ما غیر از توحید نداریم
اول خدا آخر خدا ظاهر خدا باطن خدا
خدایا تنها تو را می پرستم نه به زبانی نه به لفظی بلکه در همه ی ابعاد زندگیم
و تنها از تو یاری . کمک . همکاری . همیاری وووو را می خواهم و خواستارم
وقتی من توحیدی می،شوم درست به شیوه ی درست. شرک یک درصد دور میشه حالا باید تایید کنم خودم را تحسین کنم . به درون خودم بروم چون همه چیز خودم هستم
بعد می فهمم چقدر توحیدی تر شده ام
اصلا من هر چی دارم را خدا بهم داده.
من از خدا خواستم کمکم کن من را به این سایت هدایت کرد
من از خدا خواستم کمکم کن دستم را گذاشت در دست خودش
خدایا دور کن افکار منفی را از من
خدایا دور کن شرک را از من
خدایا دور کن شرک مخفی و پنهان را که مثل مورچه ای سیاه در دل تاریکی و سیاهی شب پنهان است پیدا نیست من نمیبینم
تو بینایی . تو دانایی . تو علیمی . تو حکیمی………
خدایا شکرت برای این درک
همین درک را هم تو به من عطا کردی چون ازت خواستم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
بنام خدای مهربونم
من باورهای شرک آلود رو نوشتم و خداروشکر میکنم که آگاه شدم و ایمانم قوی تر شده ،حالا میخوام اینجا بنویسم و برای خودم رد پا بجا بذارم و بگم کجاها از شرک آگاه بودم و قدرت رو به خدا دادم و باورم درست بوده :
خیلی از کسانی که میشناسم به چشم زخم اعتقاد دارند و حتی به ماشینشون هم چشم زخم وصل میکنند و باور کردن که کسی میتونه چشمشون بزنه ، و اتفاقا بیشتر تصادفات رو هم داشتن ،
چیزی که من باورش نداشتم و ندارم چون می دونم هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره خدایا شکرت .
همین چند روز پیش یه بنده خدایی با پیام هاش قصد داشت منو همسرم رو محکوم کنه به دلایلی ولی من بخودم گفتم خدا خودش می بینه و حواسش به ما هست و اصلا به دلم بد راه ندادم ،نترسیدم،چرا ؟چون من فقط برای خدا بندگی میکنم و قدرت رو به خودش میدم و میدونم حل و فصلش میکنه.خدایا شکرت .
به بنده خدایی بهم گفت تو با همسرت در کارش شراکت داری و در برابر کاری که انجام میدی حقوق میگیری ،اگه یک ماه بهت حقوق نده چیکار میکنی ؟! گفتم میده ..چون روزی من دست خداست و چشم به جیب همسرم ندارم ،کار درست رو انجام میدم نتیجه اش هم خدا میده .خدایا شکرت .
وام نمیگیرم ،وسیله قسطی نمیخرم چون باور دارم دنیا دنیای فراوانی ،وفور و ثروته و دریایی از نعمت همیشه به زندگیم روانست خدایا شکرت .
وقتی همسرم میخواست جواز مغازه بگیره کسایی که میخواستن جواز رو تایید کنند گفتن نه نمیشه دیگه پیگیرش نشو و کامل مدارک رو رد کردن ولی من آدم ها رو کوچیک تر از قدرت خدا می دونستم و مطمئن بودم مهر تایید رو خدا میده و همینطور هم شد ،و همین موضوع ایمان همسرم رو هم قوی تر کرد ،خدایا شکرت .
وقتی سه سال پیش باردار بودم دلم میخواست بچم پسر باشه و کلا قبل از بارداری با خدا حرف زده بودم و ازش پسر خواسته بودم و مطمئن بودم بچم پسر هست ، وقتی سونوگرافی معروفی که خانم ها ازش خبر دارن و میدونن که برای تعیین جنسیت وقتی میری رد خور نداره اشتباه کنه رفتم (سونوگرافی که رفتم بی نهایت کارش درست بود و بقول معروف همه قبولش داشتند ) بهم گفت بچه ات دختر ولی من ایمانم رو به خدا دوخته بودم نه سونو، و دو ماه بعد که سونو دادم نشون داد بچم پسر و من باور داشتم که قدرت خدا از سونو بیشتر هست ، خدایا شکرت .
یه قضیه ای پیش اومده برام که به ظاهر نشون میده حقم در فلان موضوع خورده میشه و بظاهر عملا من نمیتونم کاری انجام بدم ، ولی من آرومم من میدونم، باور دارم ،ایمان دارم که خدا اجازه نمیده کوچک ترین حقی از من ضایع بشه و قدرت رو دادم دست خودش نه بنده اش ،خدایا شکرت .
و خیلی چیزهای دیگه … تو رابطه و زندگی اگر همسرمون رو بت کنیم شرک هست .
اگر بخوایم بچمون رو مدام چک کنیم یا بقول معروف براش خدایی کنیم شرک هست .
اگه توی فروش چشممون به مشتری باشه یا هی بلدم بلدم کنیم شرک هست .
دلسوزی برای دیگران و اینکه فکر کنیم من میتونم زندگی فلانی رو تغییر بدم شرک هست .
پول قرض گرفتن
چشم به دولت دوختن
من به خودم تعهد میدم که همیشه روی خودم کار کنم و توحید رو بهتر و بهتر درک کنم و تعهد میدم بخودم که توحید رو در عمل نشان بدم و از خدا میخوام بهم کمک کنه و قطعا حمایت های خدا راه رو برام باز میکنه .