اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
دیشب داشتم کامنتای این فایلو می خوندم و چقدر ناراحت شدم از ناسپاسیم و چقدر اشک ریختم.صبح که برای نماز صبح بیدار شدم با شکرگزاری کمی بیشتر نمازمو خوندم و چون جلسه پنجم کشف قوانین زندگی هستم و باید ترمزامو پیدا کنم،به خدا گفتم چیکار کنم که به خواستم برسم من نمیدونم تو کمکم کن و بعدش خوابیدم.
صبح که بیدار شدم انقدر تپش قلب داشتم بواسطه خوابی که دیدم فقط یک ربع نشسته بودم و هیچ کاری نمی کردم.
خواب دیدم که من دنبال یه کلید می گردم و پیداش نمیکنم مامانم بهم گفت برو از اون خانم که تو ماشین نشسته بپرس اون میدونه کجاست.یه ماشینی بود خیلی لوکس و گرون قیمت.رفتم جلو و تا شیشه ماشینو داد پایین دیدم خودم هستم که تو اون ماشین نشستم و بهم گفت برو تا اون سالن و کلیدو از آقایی که لباس مشکی پوشیده و مدیر اونجاست بگیر.منم بدون هیچ سوالی رفتم توی اون سالن و از چند نفر نشونی اون آقا رو گرفتم و همه کسایی که تو سالن بودن لباس تیره پوشیده بودن و فضای سالن خیلی دلگیر و تاریک بود. و یه نفر بهم گفت اون آقا که کلید دستشه داره از پله ها میاد پایین.بعدش دیدم یه آقایی داره از پله ها میاد پایین که پا نداره ولی یه زنجیر قطور زنگ زده دور فضای پاهاش پیچیده شده.پا نداشت ولی با همون زنجیرا داشت راه میومد و من فقط نگاش میکردم.
هنوزم داره به خوابم فکر میکنم و به هدایت خداوند مهربانم.
از زن و بچه گرفته تا مردم و بقال سر کوچه و پلیس و دکتر و مهندس و کارگر و رانندگی تاکسی و قصاب و….
یه جورایی به همه باج میدیم یا میترسیم، میترسیم از هر تهدیدی، یعنی اگر مثلا یکی توی آمریکا(یک مقام سیاسی) بگه میخوایم با ایران فلان کار رو بکنیم ما میترسیم و باور میکنیم که آره میتونه، چه برسه به اینکه یک شخصی مستقیم ما رو تهدید کنه….
هر جور هم بگم توحیدیم در عمل میبینم واقعا نیستم، مردم و خانواده و هر کسی در ذهن ما قدرت داره،هر پولداری رو میبینیم،هر ژنتیکی،هر کارمند بانکی،هر صاحب خونه ای و…
واقعا من پذیرفتم عجزم رو در مقابل خداوند که هیچی نیستم و من پر از شرکم، استاد یه جاهایی میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه ی سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است،اما من وقتی خودم رو میبینم،میفهمم که شرک در دل من مثل درختان یک جنگل کاملا مشهود و واضحه….اگر کارگر یا کارمندیم به صاحبکار باج میدیم و میترسیم، اگر صاحب شغل و بیزینسیم به مشتری و کارمند خوبمون باج میدیم، این چه زندگیه شده،خدا به داد من برسه…
از اون ور 4 تا فایل از استاد میبینیم و فکر میکنیم توحیدی شدیم(با خودمم،خودم رو میگم)
خدا به دادم برسه و اون منو توحیدی کنه وگرنه من که هیچی نیستم و پر از شرکم و پر از ناسپاسی
بی نهایت از شما سپاسگزارم که این همه آگاهی رو در اختیار ما میگزارید و ما را از جهل و نادانی که در آن غرق شده ایم نجات میدهید و دروازه ای از آگاهی و خوشبختی را به روی ما باز کردهاید از زمانی که فایل های شما و دوره های شما را استفاده میکنم هم در کسب و کارم و هم در زندگی ام احساس خوب و خوشبختی بیشتری دارم بی نهایت از شما سپاسگزارم
من باورهای شرک آلود رو نوشتم و خداروشکر میکنم که آگاه شدم و ایمانم قوی تر شده ،حالا میخوام اینجا بنویسم و برای خودم رد پا بجا بذارم و بگم کجاها از شرک آگاه بودم و قدرت رو به خدا دادم و باورم درست بوده :
خیلی از کسانی که میشناسم به چشم زخم اعتقاد دارند و حتی به ماشینشون هم چشم زخم وصل میکنند و باور کردن که کسی میتونه چشمشون بزنه ، و اتفاقا بیشتر تصادفات رو هم داشتن ،
چیزی که من باورش ندارم .خدایا شکرت .
همین چند روز پیش یه بنده خدایی با پیام هاش قصد داشت منو همسرم رو محکوم کنه به دلایلی ولی من بخودم گفتم خدا خودش می بینه و حواسش به ما هست و اصلا به دلم بد راه ندادم ،نترسیدم،چرا ؟چون من فقط برای خدا بندگی میکنم و قدرت رو به خودش میدم و میدونم حل و فصلش میکنه.خدایا شکرت .
به بنده خدایی بهم گفت تو با همسرت در کارش شراکت داری و در برابر کاری که انجام میدی حقوق میگیری ،اگه یک ماه بهت حقوق نده چیکار میکنی ؟! گفتم میده ..چون روزی من دست خداست و چشم به جیب شوهرم ندارم ،کار درست رو انجام میدم نتیجه اش هم خدا میده .خدایا شکرت .
وام نمیگیرم ،وسیله قسطی نمیخرم چون باور دارم دنیا دنیای فراوانی ،وفور و ثروته و دریایی از نعمت همیشه به زندگیم روانست خدایا شکرت .
وقتی همسرم میخواست جواز مغازه بگیره کسایی که میخواستن جواز رو تایید کنند گفتن نه نمیشه دیگه پیگیرش نشو و کامل مدارک رو رد کردن ولی من آدم ها رو کوچیک تر از قدرت خدا می دونستم و مطمئن بودم مهر تایید رو خدا میده و همینطور هم شد ،و همین موضوع ایمان همسرم رو هم قوی تر کرد ،خدایا شکرت .
وقتی سه سال پیش باردار بودم دلم میخواست بچم پسر باشه و کلا قبل از بارداری با خدا حرف زده بودم و ازش پسر خواسته بودم و مطمئن بودم بچم پسر هست ، وقتی سونوگرافی معروفی که خانم ها ازش خبر دارن و میدونن که برای تعیین جنسیت وقتی میری رد خود نداره اشتباه کنه رفتم (سونوگرافی که رفتم بی نهایت کارش درست بود و بقول معروف همه قبولش داشتند ) بهم گفت بچه ات دختر ولی من ایمانم رو به خدا دوخته بودم نه سونو، و دو ماه بعد که سونو دادم نشون داد بچم پسر و من باور داشتم که قدرت خدا از سونو بیشتر هست ، خدایا شکرت .
یه قضیه ای پیش اومده برام که به ظاهر نشون میده حقم در فلان موضوع خورده میشه و بظاهر عملا من نمیتونم کاری انجام بدم ، ولی من آرومم من میدونم، باور دارم ،ایمان دارم که خدا اجازه نمیده کوچک ترین حقی از من ضایع بشه و قدرت رو دادم دست خودش نه بنده اش ،خدایا شکرت .
و خیلی چیزهای دیگه … تو رابطه و زندگی اگر همسرمون رو بت کنیم شرک هست .
اگر بخوایم بچمون رو مدام چک کنیم یا بقول معروف براش خدایی کنیم شرک هست .
اگه توی فروش چشممون به مشتری باشه یا هی بلدم بلدم کنیم شرک هست .
دلسوزی برای دیگران و اینکه فکر کنیم من میتونم زندگی فلانی رو تغییر بدم شرک هست .
پول قرض گرفتن
و و و
من به خودم تعهد میدم که همیشه روی خودم کار کنم و توحید رو بهتر و بهتر درک کنیم و تعهد میدم بخودم که توحید رو در عمل نشان بدم و از خدا میخوام بهم کمک کنه و قطعا حمایت های خدا راه رو برام باز میکنه .
من چند ماهی هست که دارم مطالب این سایت رو گوش میدم .صحبتهای که الان تو این فایل گوش دادم دقیقا مطالبی بود که لازم بود بشنوم تا بقیه روزم رو بتون بهتر پیش برم
اینکه من اجازه بدم دیگران قدرت رو از من وخدای من بگیره چقد میتونه جلوی حرکت من رو یگیره
من سالهاس که باور کردم در خانواده ای بزرگ شدم که افسردگی دارن واین باعث شده که من باور کنم وحتی آماده باشم که دوران افسردگی روطی کنم و خدا میدونه که چقد اذیتم چون من دوست ندارم این شرایط رو
سلام به استاد و بچه های سایت من قبل از اینکه جواب این سوال رو بدم این توضیح رو بدم که این فایل ،فایل مرا به سوی نشانه ام هدایت کن بوده!و سوالم از خودم این بوده چرا مثلا وقتی کار نمیکردم و اوضاع مالی خوبی نداشتم و درگیر کار و کسب درامد نبودم کاری به کار کسی نداشتم ولی همین که رفتم توی بازار و یکم پیشرفت کردم موقع رسیدن نتیجه های خوب میشه یه دفعه این افکار سراغ من میاد که چرا فلانی پیشرفت کرده من باید از بقیه جلوتر باشم چرا فلانی میفروشه من باید کاری کنم فقط من بفروشم و کلا از مسیر پرت میشم بیرون و همش تو درو دیوارم و اون همه استعداد و شوق و ذوق و توانایی پول ساختن میره زیر این افکار محدود کننده
حالا فایل رو که گوش کردم باز هم کامنت مینویسم لطفا از بچه ها هم میخوام کمکم کنید و منو راهنمایی کنید چون واقعا عاجز هستم از این نوع افکار و این سبک زندگی توانایی تغییرش برام سخته اصلا نمیدونم باید از کجا شروع کنم و چه کاری باید بکنم
دوره مقدس احساس لیاقت بینظیره واسه چنین چالشهایی، ب نظرم در اولین فرصت عضو این دوره شوید تا برای همیشه وریشه ای مشکلتون حل بشه یه دوره فوقالعاده ک شما رو با خود واقعیتون رو برو میکنه وب حس ارامش عمیق وهمیشگی میرساند
با خوندن کامنت شما مثالی به ذهنم رسید امیدوارم کمک کننده باشه؛
مسئله ی شما مثل اینه که مثلا توی یک کلاس ریاضی هستی و توی اون درس بینهایت ضعیف هستی در حدی که شاید نمره 2 هم نتونی بگیری، تا زمانیکه اون درس رو نخونی و خییلی زیاد از بقیه همکلاسی هات عقب هستی تنها آرزویی که داری اینه که خداکنه من این درسو قبول شم و اصلا خودت رو با شاگرد زرنگ های کلاس مقایسه نمیکنی چون خودت رو اصلا در حد اونها نمیبینی،
اما وقتی توی اون درس شاگردِ متوسط رو به بالایی هستی، انتظار نمره بالا از خودت داری همش این فکر میاد توی سرت که من باید شاگرد اول بشم و مدام خودت رو با بقیه مقایسه میکنی
این مشکل عجیب و غریبی نیست، فقط موقعیت جدیدی هست که باید ریز بشی توی وجودت و قدم به قدم سرنخشو بگیری و حلش کنی
بنظر من یکی از دلایلش میتونه از باور کمبود بیاد،
زمانیکه این باور رو در خودت بوجود بیاری که ثروت و نعمت بینهایت هست و حتی اگر تمام آدم هایی که میشناسم از طریق فروششون ثروت بینهایت بدست بیارن باز هم برای من در جهان بینهایت ثروت هست،
ولی چون ذهن براحتی ممکنه باز هم برات دلیل بیاره که چرا باید فلانی بیشتر از من درآمد داشته باشه، ممکنه به خودت بگی که احتمالا من آدمِ ارزشمندی نیستم یا ممکنه احساس کمبود اعتماد بنفس بکنی،
قدم اولی که باید با خودت حرف بزنی این هست که به خودت بقبولونی که احتمالا باورهای ثروت ساز من به اندازه فلانی درست نیست
من فقط کافیه که روی باورهای ثروت سازم و باور فراوانی و ایمانم به خداوند کار کنم، در اون صورت نتنها میتونم به اندازه اون آدم ثروت بدست بیارم بلکه میتونم ثروت بیشتری هم بدست بیارم(البته که مقایسه کردن درست نیست اما برای مراحل اولیه چون نمیشه ذهن رو بصورت منطقی قانع کرد بنظرم راه مناسبی میتونه باشه، من در مواقعی مشابه این موضوع راه حلی که دارم اینه که اول برای ذهنم از جهتی که ذهنم به اون مسئله نگاه میکنه سعی میکنم براش دلیل بیارم، توی این مثال ذهنم داره خودشو با فرد x مقایسه میکنه، من هم بهش میگم که راه حلش اینه که تو اگر روی خودت کار کنی از اون فرد x هممیتونی بیشتر درامد داشته باشی،اینطوری یکمقدار ذهنم قانع میشه و گاردی که نسبت به اون موضوع داره تا یه حدی کاهش پیدا میکنه که من بتونم از تمرکز روی اونموضوع منفی یخورده کم کنم، اما یه مدت که گذشت و روی خودمکار کردم و مقاومت ذهنم که کم شد بعدش تمام تمرکزم رو میذارم روی تقویت باورهام و ایمان و توکلم به خداوند)
در نهایت اینکه اگر همچنان جواب سوالتون رو نگرفتین، یکی از راه های دریافت راه حل از خداوند این هست که مدتی اون موضوع رو رها کنین و به نکات مثبت زندگیتون توی هر جنبه ای توجه کنین تا خداوند شمارو به راه حل هدایت کنه
برای من همیشه وقتی به مسئله ای برخورد کردم که راه حلی براش پیدا نمیکنم در خواست مستقیم از خداوند میکنم و اون هم جواب من رو میده
ممکنه اون جواب توی حرف های یک دوست باشه، توی کامنت باشه، توی فایل باشه و یا از هزاران راه دیگه پاسخ رو به من بگه
امیدوارم کامنتم برای شما مفید باشه..
سپاسگزارم از خداوند برای هدایتم به این محیط فرکانس بالا که میشه توش با آرامش سوال و پاسخ انجام داد
سلام به خودم که هدایت شدم به نشانه امروزم که در هر لحظه آرزوی ورود به مدار توحید در من شعلهور شده که انشالله ماندگار در مدار باشم..
چند وقتیه که برای شناخت بهتر خودم ، در تکاپو هستم..که من چرا سپاسگزار نیستم؟!شکرگزار بودن به چه معناست؟!چگونه بنویسم نعمت هایی که هر بار با دیدنش میگم :بابا این رو نوشتم،اونم نوشتم،اون یکی هم نوشتم که مثلا بابت داشته هام سپاسگزارم..!!!
خیلی جالبه که به این مرحله رسیدم که :بابا هرچی دارم مینویسم تکراریه!!این هست شکرگزاری؟!این هست دیدن نعمت؟!هرچی دارم فکر میکنم که چه بنویسم که شکرگزاری تکراری نباشه،بازم داره تکرار میشه موارد نوشته شده..!!!
این دیدگاه شیطانی و متکبر و قضاوتگر و بدبین، کمبود بین ، و مشرکانه من ، از کجا خودش رو بیشتر نشون داد؟!
از اونجایی که پاهامو تو کفش خدا گذاشتنم داشت بهم احساس دانا بودن و توانا بودن میداد، خودم رو کنکاش کردم،که من چمه؟!من کی هستم؟!چرا اگه میدونم پس چرا ندارم،پس چرا نمیبینم، پس چرا نمیشناسم خودم رو،چرا و چرا و چرا…
لحظه ای به یاد حضرت موسی افتادم که به درگاه خداوند رو کرد و گفت من به هر خیری که از تو برسه محتاجم..
اینجا غرور موسی و من ، مورد بررسی و پرسش و محاکمه قرار گرفت و به خودم گفتم :چرا وقتی کِبر و غرور،تمام وجودت رو گرفته،چرا نمیپذیری که تو هیچچچچی نیستی در مورد همه چی(خداوند)..
چرا کنترلی روی عواطف و احساساتت نداری،چرا در صدد تغییر دیگرانی،چرا توجیه میکنی که ؛ گفتنت به نیت تغییر دیگران نیست و برای اینه که به خودت یادآور بشی..
خب عزیز من، هربااااااار داری با خودت مرور میکنی که خداوند عالم مطلقه،خداوند قادر مطلقه ، خداوند خداوند میگی،چرا درک نمیکنی که مطلق ینی فقط خودش،قادر و عالم؛مختص خودشه..صفت خداوند یعنی همین اینجوری شناخته میشه،ینی هست..
آخه عزیز من تو کجای این اوصاف؛جا خوش کردی که خودت رو هم در کنار خدا ؛هدایتگر و توانا میدونی که دست به تغییر میخوای بزنی…@!!!
اصلا تو خودت رو شناختی؟!اصلا تو میدونی خودشناسی آنقدر عمیقه که زمانی نمیمونه که بخوای به دیگران اختصاص بدی..!!
سجاد جان..تو کلمه شناخت رو در کنار هم بزاری، میشه شن+اخت.. یعنی با شن وجودت ترکیب شو و اُخت بگیر..تو مصالح ساختمان وجود خودت باش،تو از درون خودت رو بساز..همینجوری که مصالح ساختمان ؛طی مراحل تکاملی ساخته میشه ، تا زمان آماده سازی و بهره برداری ،،، به همان میزان ساختمان وجودت رو پس از هربار ساختن ، وارد جوانب متفاوت میشه که مربوط میشه به مصالح متفاوت در کاربردهای متفاوت(شناخت از جوانب مختلف درون)…
زمانت رو بزار به شناخت خودت از جوانب مختلف، فندانسیون ساختمان درونت (احساس لیاقت و ارزشمندی درونی) رو از پایه ،محکم و استوار بنا کن، مراحل تکاملی ساخت و سازت رو هربار بهبود بده و بساز..
ناظر این ساختمان خودتی..وقتی بفهمی که از صفر تا صد رو خودت ساختی..یعنی شناخت و اشراف کاملی به خودت داری..
امروز به این باور رسیدم که :من باید در هرلحظه و هرنقطه مکانی،توجهم به تواضع در برابر پروردگار جهانیان باشه..به هر خیر او محتاج باشم ..
محتاج خداوند،یعنی احساس ارزشمندی بی قیدوشرط،یعنی بی نیاز از عوامل بیرونی،(به میزان احساس و باور احتیاج به پروردگار جهانیان ؛به همان میزان،توحید در عمل)..
باور تواضع و خاشع بودن توحیدی،بزرگترین و مهمترین باور جهت سپاسگزاری و شکرگزاری بااحساس خوب و بالذت هست..در هر لحظه و هرنقطه مکانی…
خدایا به هر خیری که از تو به من میرسه محتاجم..خدایا این احتیاج و نیازم به خودت رو بهبود ببخش..
سلام سلامی به خیلی از گرمی ومنوری خورشید بیشترنثار استاد وبرادرم سید عباسمنش عزیزم بااینکه چقدر ازشما دورم اما بیشتر لحطاتم بایاد خدای عزیزم وبایادشما وعمل به دستورات شما وگوش دادن به فایلهای شما میگذرد خیلی خوشحالم که پس ازیکسال تلاش توانستم به باورهای توحیدی نزدیک شوم ودلیل شکست های قبلی ام مسجل شود یکی از دلیل .وقتی مشگلی داشتم ومثلا فلانی میگفت حل میکنم مستقلا خوشحال وامیدوار میشدم بدون نقش خدا وهمین باعث شکستم میشد براستی راستگو ترین ادم سرکارم میگذاشت ونومیدم میکرد وبعد بیشرمانه بخدا اعتراض میکردم اما حالا نه اگرهم درخواستی ازکسی دارم اول ازخدا میخوام وهیچ امید صددرصدی ازشخص جز خدا ندارم واگر هم کارم نمیشه زره ای ناراحت نمیشم وخوشحال هم هستم که خدای عزیزم ازکانال بهتری حل میکنه وخداراشاهد میگیرم بااین باور وعمل ازغیرمنتظره ترین کانال ها حل میشه خیلی شیرینه لذت میبرم ازهرلحظه زندگیم چون یقین دارم هُستی وامور زندگیم دست خدای مدبر است میدانم خیلی مانده تا خلق آنی برام اتفاق بیفته اما مطمئن وشادم احساس میکنم بابالهای خدا پرواز میکنم فقط وفقط خدا
بنام الله مهربانم.
دیشب داشتم کامنتای این فایلو می خوندم و چقدر ناراحت شدم از ناسپاسیم و چقدر اشک ریختم.صبح که برای نماز صبح بیدار شدم با شکرگزاری کمی بیشتر نمازمو خوندم و چون جلسه پنجم کشف قوانین زندگی هستم و باید ترمزامو پیدا کنم،به خدا گفتم چیکار کنم که به خواستم برسم من نمیدونم تو کمکم کن و بعدش خوابیدم.
صبح که بیدار شدم انقدر تپش قلب داشتم بواسطه خوابی که دیدم فقط یک ربع نشسته بودم و هیچ کاری نمی کردم.
خواب دیدم که من دنبال یه کلید می گردم و پیداش نمیکنم مامانم بهم گفت برو از اون خانم که تو ماشین نشسته بپرس اون میدونه کجاست.یه ماشینی بود خیلی لوکس و گرون قیمت.رفتم جلو و تا شیشه ماشینو داد پایین دیدم خودم هستم که تو اون ماشین نشستم و بهم گفت برو تا اون سالن و کلیدو از آقایی که لباس مشکی پوشیده و مدیر اونجاست بگیر.منم بدون هیچ سوالی رفتم توی اون سالن و از چند نفر نشونی اون آقا رو گرفتم و همه کسایی که تو سالن بودن لباس تیره پوشیده بودن و فضای سالن خیلی دلگیر و تاریک بود. و یه نفر بهم گفت اون آقا که کلید دستشه داره از پله ها میاد پایین.بعدش دیدم یه آقایی داره از پله ها میاد پایین که پا نداره ولی یه زنجیر قطور زنگ زده دور فضای پاهاش پیچیده شده.پا نداشت ولی با همون زنجیرا داشت راه میومد و من فقط نگاش میکردم.
هنوزم داره به خوابم فکر میکنم و به هدایت خداوند مهربانم.
خدایاشکرت بینهایت بابت بینهایت نعمت وفراوانی وبرکت
خدای من چقدرزیباس خدای من وای قلبممممم
واقعیه؟نقاشیه؟
خدایا چقدقدرتمند وچقدرزیبایی چقدرتوانایی
وای ازتصاویر پرادایس زیبا
خدایاشکرت بینهایت
دریاچه زیبا،فواره زیبا،مثل تابلونقاشیع
پرازنعمته،دریاچه پرازماهی
پرادایس زیبا پراززیبایی ونعمته
پرازدرختان وسرشارازغذای پرندگان،بع بعیا
خدایا چجوری بابت این زیبایی شاکر باشم
چجوری شکر گذاری کنم اخه چجوری
اسمان ابی وابرهای پنبه ای وانعکاسش روی دریاچه
فقط میگممممم بینهایت شکرتتتتتتتتت
یعنی من از هر زاویه نگاه میکنم میبینم که مشرکم
از زن و بچه گرفته تا مردم و بقال سر کوچه و پلیس و دکتر و مهندس و کارگر و رانندگی تاکسی و قصاب و….
یه جورایی به همه باج میدیم یا میترسیم، میترسیم از هر تهدیدی، یعنی اگر مثلا یکی توی آمریکا(یک مقام سیاسی) بگه میخوایم با ایران فلان کار رو بکنیم ما میترسیم و باور میکنیم که آره میتونه، چه برسه به اینکه یک شخصی مستقیم ما رو تهدید کنه….
هر جور هم بگم توحیدیم در عمل میبینم واقعا نیستم، مردم و خانواده و هر کسی در ذهن ما قدرت داره،هر پولداری رو میبینیم،هر ژنتیکی،هر کارمند بانکی،هر صاحب خونه ای و…
واقعا من پذیرفتم عجزم رو در مقابل خداوند که هیچی نیستم و من پر از شرکم، استاد یه جاهایی میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه ی سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است،اما من وقتی خودم رو میبینم،میفهمم که شرک در دل من مثل درختان یک جنگل کاملا مشهود و واضحه….اگر کارگر یا کارمندیم به صاحبکار باج میدیم و میترسیم، اگر صاحب شغل و بیزینسیم به مشتری و کارمند خوبمون باج میدیم، این چه زندگیه شده،خدا به داد من برسه…
از اون ور 4 تا فایل از استاد میبینیم و فکر میکنیم توحیدی شدیم(با خودمم،خودم رو میگم)
خدا به دادم برسه و اون منو توحیدی کنه وگرنه من که هیچی نیستم و پر از شرکم و پر از ناسپاسی
پناه میبرم به الله از تکبر و از شرک و از ناسپاسی
سلام بر استاد بزرگوار و فوق العاده
بی نهایت از شما سپاسگزارم که این همه آگاهی رو در اختیار ما میگزارید و ما را از جهل و نادانی که در آن غرق شده ایم نجات میدهید و دروازه ای از آگاهی و خوشبختی را به روی ما باز کردهاید از زمانی که فایل های شما و دوره های شما را استفاده میکنم هم در کسب و کارم و هم در زندگی ام احساس خوب و خوشبختی بیشتری دارم بی نهایت از شما سپاسگزارم
بی نهایت از شما سپاسگزارم
بنام خدای مهربونم
من باورهای شرک آلود رو نوشتم و خداروشکر میکنم که آگاه شدم و ایمانم قوی تر شده ،حالا میخوام اینجا بنویسم و برای خودم رد پا بجا بذارم و بگم کجاها از شرک آگاه بودم و قدرت رو به خدا دادم و باورم درست بوده :
خیلی از کسانی که میشناسم به چشم زخم اعتقاد دارند و حتی به ماشینشون هم چشم زخم وصل میکنند و باور کردن که کسی میتونه چشمشون بزنه ، و اتفاقا بیشتر تصادفات رو هم داشتن ،
چیزی که من باورش ندارم .خدایا شکرت .
همین چند روز پیش یه بنده خدایی با پیام هاش قصد داشت منو همسرم رو محکوم کنه به دلایلی ولی من بخودم گفتم خدا خودش می بینه و حواسش به ما هست و اصلا به دلم بد راه ندادم ،نترسیدم،چرا ؟چون من فقط برای خدا بندگی میکنم و قدرت رو به خودش میدم و میدونم حل و فصلش میکنه.خدایا شکرت .
به بنده خدایی بهم گفت تو با همسرت در کارش شراکت داری و در برابر کاری که انجام میدی حقوق میگیری ،اگه یک ماه بهت حقوق نده چیکار میکنی ؟! گفتم میده ..چون روزی من دست خداست و چشم به جیب شوهرم ندارم ،کار درست رو انجام میدم نتیجه اش هم خدا میده .خدایا شکرت .
وام نمیگیرم ،وسیله قسطی نمیخرم چون باور دارم دنیا دنیای فراوانی ،وفور و ثروته و دریایی از نعمت همیشه به زندگیم روانست خدایا شکرت .
وقتی همسرم میخواست جواز مغازه بگیره کسایی که میخواستن جواز رو تایید کنند گفتن نه نمیشه دیگه پیگیرش نشو و کامل مدارک رو رد کردن ولی من آدم ها رو کوچیک تر از قدرت خدا می دونستم و مطمئن بودم مهر تایید رو خدا میده و همینطور هم شد ،و همین موضوع ایمان همسرم رو هم قوی تر کرد ،خدایا شکرت .
وقتی سه سال پیش باردار بودم دلم میخواست بچم پسر باشه و کلا قبل از بارداری با خدا حرف زده بودم و ازش پسر خواسته بودم و مطمئن بودم بچم پسر هست ، وقتی سونوگرافی معروفی که خانم ها ازش خبر دارن و میدونن که برای تعیین جنسیت وقتی میری رد خود نداره اشتباه کنه رفتم (سونوگرافی که رفتم بی نهایت کارش درست بود و بقول معروف همه قبولش داشتند ) بهم گفت بچه ات دختر ولی من ایمانم رو به خدا دوخته بودم نه سونو، و دو ماه بعد که سونو دادم نشون داد بچم پسر و من باور داشتم که قدرت خدا از سونو بیشتر هست ، خدایا شکرت .
یه قضیه ای پیش اومده برام که به ظاهر نشون میده حقم در فلان موضوع خورده میشه و بظاهر عملا من نمیتونم کاری انجام بدم ، ولی من آرومم من میدونم، باور دارم ،ایمان دارم که خدا اجازه نمیده کوچک ترین حقی از من ضایع بشه و قدرت رو دادم دست خودش نه بنده اش ،خدایا شکرت .
و خیلی چیزهای دیگه … تو رابطه و زندگی اگر همسرمون رو بت کنیم شرک هست .
اگر بخوایم بچمون رو مدام چک کنیم یا بقول معروف براش خدایی کنیم شرک هست .
اگه توی فروش چشممون به مشتری باشه یا هی بلدم بلدم کنیم شرک هست .
دلسوزی برای دیگران و اینکه فکر کنیم من میتونم زندگی فلانی رو تغییر بدم شرک هست .
پول قرض گرفتن
و و و
من به خودم تعهد میدم که همیشه روی خودم کار کنم و توحید رو بهتر و بهتر درک کنیم و تعهد میدم بخودم که توحید رو در عمل نشان بدم و از خدا میخوام بهم کمک کنه و قطعا حمایت های خدا راه رو برام باز میکنه .
سلام
من چند ماهی هست که دارم مطالب این سایت رو گوش میدم .صحبتهای که الان تو این فایل گوش دادم دقیقا مطالبی بود که لازم بود بشنوم تا بقیه روزم رو بتون بهتر پیش برم
اینکه من اجازه بدم دیگران قدرت رو از من وخدای من بگیره چقد میتونه جلوی حرکت من رو یگیره
من سالهاس که باور کردم در خانواده ای بزرگ شدم که افسردگی دارن واین باعث شده که من باور کنم وحتی آماده باشم که دوران افسردگی روطی کنم و خدا میدونه که چقد اذیتم چون من دوست ندارم این شرایط رو
سلام به استاد و بچه های سایت من قبل از اینکه جواب این سوال رو بدم این توضیح رو بدم که این فایل ،فایل مرا به سوی نشانه ام هدایت کن بوده!و سوالم از خودم این بوده چرا مثلا وقتی کار نمیکردم و اوضاع مالی خوبی نداشتم و درگیر کار و کسب درامد نبودم کاری به کار کسی نداشتم ولی همین که رفتم توی بازار و یکم پیشرفت کردم موقع رسیدن نتیجه های خوب میشه یه دفعه این افکار سراغ من میاد که چرا فلانی پیشرفت کرده من باید از بقیه جلوتر باشم چرا فلانی میفروشه من باید کاری کنم فقط من بفروشم و کلا از مسیر پرت میشم بیرون و همش تو درو دیوارم و اون همه استعداد و شوق و ذوق و توانایی پول ساختن میره زیر این افکار محدود کننده
حالا فایل رو که گوش کردم باز هم کامنت مینویسم لطفا از بچه ها هم میخوام کمکم کنید و منو راهنمایی کنید چون واقعا عاجز هستم از این نوع افکار و این سبک زندگی توانایی تغییرش برام سخته اصلا نمیدونم باید از کجا شروع کنم و چه کاری باید بکنم
سلام ب دوست عزیزم
دوره مقدس احساس لیاقت بینظیره واسه چنین چالشهایی، ب نظرم در اولین فرصت عضو این دوره شوید تا برای همیشه وریشه ای مشکلتون حل بشه یه دوره فوقالعاده ک شما رو با خود واقعیتون رو برو میکنه وب حس ارامش عمیق وهمیشگی میرساند
موفق وسربلند باشید
سلام دوست عزیز؛
با خوندن کامنت شما مثالی به ذهنم رسید امیدوارم کمک کننده باشه؛
مسئله ی شما مثل اینه که مثلا توی یک کلاس ریاضی هستی و توی اون درس بینهایت ضعیف هستی در حدی که شاید نمره 2 هم نتونی بگیری، تا زمانیکه اون درس رو نخونی و خییلی زیاد از بقیه همکلاسی هات عقب هستی تنها آرزویی که داری اینه که خداکنه من این درسو قبول شم و اصلا خودت رو با شاگرد زرنگ های کلاس مقایسه نمیکنی چون خودت رو اصلا در حد اونها نمیبینی،
اما وقتی توی اون درس شاگردِ متوسط رو به بالایی هستی، انتظار نمره بالا از خودت داری همش این فکر میاد توی سرت که من باید شاگرد اول بشم و مدام خودت رو با بقیه مقایسه میکنی
این مشکل عجیب و غریبی نیست، فقط موقعیت جدیدی هست که باید ریز بشی توی وجودت و قدم به قدم سرنخشو بگیری و حلش کنی
بنظر من یکی از دلایلش میتونه از باور کمبود بیاد،
زمانیکه این باور رو در خودت بوجود بیاری که ثروت و نعمت بینهایت هست و حتی اگر تمام آدم هایی که میشناسم از طریق فروششون ثروت بینهایت بدست بیارن باز هم برای من در جهان بینهایت ثروت هست،
ولی چون ذهن براحتی ممکنه باز هم برات دلیل بیاره که چرا باید فلانی بیشتر از من درآمد داشته باشه، ممکنه به خودت بگی که احتمالا من آدمِ ارزشمندی نیستم یا ممکنه احساس کمبود اعتماد بنفس بکنی،
قدم اولی که باید با خودت حرف بزنی این هست که به خودت بقبولونی که احتمالا باورهای ثروت ساز من به اندازه فلانی درست نیست
من فقط کافیه که روی باورهای ثروت سازم و باور فراوانی و ایمانم به خداوند کار کنم، در اون صورت نتنها میتونم به اندازه اون آدم ثروت بدست بیارم بلکه میتونم ثروت بیشتری هم بدست بیارم(البته که مقایسه کردن درست نیست اما برای مراحل اولیه چون نمیشه ذهن رو بصورت منطقی قانع کرد بنظرم راه مناسبی میتونه باشه، من در مواقعی مشابه این موضوع راه حلی که دارم اینه که اول برای ذهنم از جهتی که ذهنم به اون مسئله نگاه میکنه سعی میکنم براش دلیل بیارم، توی این مثال ذهنم داره خودشو با فرد x مقایسه میکنه، من هم بهش میگم که راه حلش اینه که تو اگر روی خودت کار کنی از اون فرد x هممیتونی بیشتر درامد داشته باشی،اینطوری یکمقدار ذهنم قانع میشه و گاردی که نسبت به اون موضوع داره تا یه حدی کاهش پیدا میکنه که من بتونم از تمرکز روی اونموضوع منفی یخورده کم کنم، اما یه مدت که گذشت و روی خودمکار کردم و مقاومت ذهنم که کم شد بعدش تمام تمرکزم رو میذارم روی تقویت باورهام و ایمان و توکلم به خداوند)
در نهایت اینکه اگر همچنان جواب سوالتون رو نگرفتین، یکی از راه های دریافت راه حل از خداوند این هست که مدتی اون موضوع رو رها کنین و به نکات مثبت زندگیتون توی هر جنبه ای توجه کنین تا خداوند شمارو به راه حل هدایت کنه
برای من همیشه وقتی به مسئله ای برخورد کردم که راه حلی براش پیدا نمیکنم در خواست مستقیم از خداوند میکنم و اون هم جواب من رو میده
ممکنه اون جواب توی حرف های یک دوست باشه، توی کامنت باشه، توی فایل باشه و یا از هزاران راه دیگه پاسخ رو به من بگه
امیدوارم کامنتم برای شما مفید باشه..
سپاسگزارم از خداوند برای هدایتم به این محیط فرکانس بالا که میشه توش با آرامش سوال و پاسخ انجام داد
بنام خداوند هدایتگر بخشنده مهربان
بنام خداوند زیبای لطیف و پاک
بنام خداوندی که مرا بخشید و با من سخن گفت.
سلام به سید و مری در مسیر توحیدی
سلام به عزیزان هدایت شده به توحید عملی
سلام به خودم که هدایت شدم به نشانه امروزم که در هر لحظه آرزوی ورود به مدار توحید در من شعلهور شده که انشالله ماندگار در مدار باشم..
چند وقتیه که برای شناخت بهتر خودم ، در تکاپو هستم..که من چرا سپاسگزار نیستم؟!شکرگزار بودن به چه معناست؟!چگونه بنویسم نعمت هایی که هر بار با دیدنش میگم :بابا این رو نوشتم،اونم نوشتم،اون یکی هم نوشتم که مثلا بابت داشته هام سپاسگزارم..!!!
خیلی جالبه که به این مرحله رسیدم که :بابا هرچی دارم مینویسم تکراریه!!این هست شکرگزاری؟!این هست دیدن نعمت؟!هرچی دارم فکر میکنم که چه بنویسم که شکرگزاری تکراری نباشه،بازم داره تکرار میشه موارد نوشته شده..!!!
این دیدگاه شیطانی و متکبر و قضاوتگر و بدبین، کمبود بین ، و مشرکانه من ، از کجا خودش رو بیشتر نشون داد؟!
از اونجایی که پاهامو تو کفش خدا گذاشتنم داشت بهم احساس دانا بودن و توانا بودن میداد، خودم رو کنکاش کردم،که من چمه؟!من کی هستم؟!چرا اگه میدونم پس چرا ندارم،پس چرا نمیبینم، پس چرا نمیشناسم خودم رو،چرا و چرا و چرا…
لحظه ای به یاد حضرت موسی افتادم که به درگاه خداوند رو کرد و گفت من به هر خیری که از تو برسه محتاجم..
اینجا غرور موسی و من ، مورد بررسی و پرسش و محاکمه قرار گرفت و به خودم گفتم :چرا وقتی کِبر و غرور،تمام وجودت رو گرفته،چرا نمیپذیری که تو هیچچچچی نیستی در مورد همه چی(خداوند)..
چرا کنترلی روی عواطف و احساساتت نداری،چرا در صدد تغییر دیگرانی،چرا توجیه میکنی که ؛ گفتنت به نیت تغییر دیگران نیست و برای اینه که به خودت یادآور بشی..
خب عزیز من، هربااااااار داری با خودت مرور میکنی که خداوند عالم مطلقه،خداوند قادر مطلقه ، خداوند خداوند میگی،چرا درک نمیکنی که مطلق ینی فقط خودش،قادر و عالم؛مختص خودشه..صفت خداوند یعنی همین اینجوری شناخته میشه،ینی هست..
آخه عزیز من تو کجای این اوصاف؛جا خوش کردی که خودت رو هم در کنار خدا ؛هدایتگر و توانا میدونی که دست به تغییر میخوای بزنی…@!!!
اصلا تو خودت رو شناختی؟!اصلا تو میدونی خودشناسی آنقدر عمیقه که زمانی نمیمونه که بخوای به دیگران اختصاص بدی..!!
سجاد جان..تو کلمه شناخت رو در کنار هم بزاری، میشه شن+اخت.. یعنی با شن وجودت ترکیب شو و اُخت بگیر..تو مصالح ساختمان وجود خودت باش،تو از درون خودت رو بساز..همینجوری که مصالح ساختمان ؛طی مراحل تکاملی ساخته میشه ، تا زمان آماده سازی و بهره برداری ،،، به همان میزان ساختمان وجودت رو پس از هربار ساختن ، وارد جوانب متفاوت میشه که مربوط میشه به مصالح متفاوت در کاربردهای متفاوت(شناخت از جوانب مختلف درون)…
زمانت رو بزار به شناخت خودت از جوانب مختلف، فندانسیون ساختمان درونت (احساس لیاقت و ارزشمندی درونی) رو از پایه ،محکم و استوار بنا کن، مراحل تکاملی ساخت و سازت رو هربار بهبود بده و بساز..
ناظر این ساختمان خودتی..وقتی بفهمی که از صفر تا صد رو خودت ساختی..یعنی شناخت و اشراف کاملی به خودت داری..
امروز به این باور رسیدم که :من باید در هرلحظه و هرنقطه مکانی،توجهم به تواضع در برابر پروردگار جهانیان باشه..به هر خیر او محتاج باشم ..
محتاج خداوند،یعنی احساس ارزشمندی بی قیدوشرط،یعنی بی نیاز از عوامل بیرونی،(به میزان احساس و باور احتیاج به پروردگار جهانیان ؛به همان میزان،توحید در عمل)..
باور تواضع و خاشع بودن توحیدی،بزرگترین و مهمترین باور جهت سپاسگزاری و شکرگزاری بااحساس خوب و بالذت هست..در هر لحظه و هرنقطه مکانی…
خدایا به هر خیری که از تو به من میرسه محتاجم..خدایا این احتیاج و نیازم به خودت رو بهبود ببخش..
به نام خدا
سلام استاد عزیز مهربانم وخانم شایسته زیباودوستان عزیزم
من ازوقتی فهمیدم که چقدرتوزندگیم شرک داشتم ازهمه کمک میخواستم جز خدا
وقتی نمازمی خواندم ویا قرآن می خواندم لذتی که الان میبرم اون موقع نداشتم
وقتی آگاه شدم شرک رو فهمیدم که چه اشتباه بزرگی میکردم.
وچقدر وقتی ازخدا ی مهربان کمک میخوام حس خوب وعالی بیدا میکنم.
خداراشکر میکنم که این رو زود فهمیدم.
شاید باورتون نشه ازوقتی به خدای خودم نزدیک شدم دیگه هیچ ترسی ندارم
هرچی که بخوام می دونم خدای مهربونم بهم میده
والان این چند وقتی که این دوره ها راخریدم خیلی بیش رفت کردم
خدارا صدهزار مرتبه شکرکه نتایج خوبی تابه این لحظه گرفتم
چه مالی وچه معنوی
وتو کارم خیلی بیشرفت کردم وتو تمام ابعاد تعقیرکردم
والان 4ماهه نمازم رو اول وقت میخونم
آنقدر خوشحالم که باورم نمیشه
چون همیشه نماز صبح غذا میکردم ولی حالا نماز بنج گانه ام رو اول وقت میخونم
خدارا صدهزار مرتبه شکر عالیم حسم عالی
فکر میکنم هرچی بخوام خدابهم میده
ورزشم مرتب شده
خداراشکر تواین چهارماه مریض نشدم سالم
وحس خوب خوشحال سرکارم میرم
وهمه بهم میگن مریم جون چقدر تعقیر کردی
خودم هم باور دارم
خداروشکر که استاد خوبی دارم مررررسی که هستی
خدایا شکرت
ان شاء الله دعا میکنم که تمام دوستانم هرچی میخوان خدابهشون بده
خدایا شکرت
سلام سلامی به خیلی از گرمی ومنوری خورشید بیشترنثار استاد وبرادرم سید عباسمنش عزیزم بااینکه چقدر ازشما دورم اما بیشتر لحطاتم بایاد خدای عزیزم وبایادشما وعمل به دستورات شما وگوش دادن به فایلهای شما میگذرد خیلی خوشحالم که پس ازیکسال تلاش توانستم به باورهای توحیدی نزدیک شوم ودلیل شکست های قبلی ام مسجل شود یکی از دلیل .وقتی مشگلی داشتم ومثلا فلانی میگفت حل میکنم مستقلا خوشحال وامیدوار میشدم بدون نقش خدا وهمین باعث شکستم میشد براستی راستگو ترین ادم سرکارم میگذاشت ونومیدم میکرد وبعد بیشرمانه بخدا اعتراض میکردم اما حالا نه اگرهم درخواستی ازکسی دارم اول ازخدا میخوام وهیچ امید صددرصدی ازشخص جز خدا ندارم واگر هم کارم نمیشه زره ای ناراحت نمیشم وخوشحال هم هستم که خدای عزیزم ازکانال بهتری حل میکنه وخداراشاهد میگیرم بااین باور وعمل ازغیرمنتظره ترین کانال ها حل میشه خیلی شیرینه لذت میبرم ازهرلحظه زندگیم چون یقین دارم هُستی وامور زندگیم دست خدای مدبر است میدانم خیلی مانده تا خلق آنی برام اتفاق بیفته اما مطمئن وشادم احساس میکنم بابالهای خدا پرواز میکنم فقط وفقط خدا