توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 7

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2498 روز

    توحید عملی 8

    به نام خدای فراوانی

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها ی کم بزرگتر

    سپاسگزارم استاد به خاطر این فایل

    فایل های دسته اجرای توحید در عمل حس و حال خاصی رو در من ایجاد میکنن و ابزار خیلی قوی هستن برای کنترل ذهن من جوری که بارها و بارها گوش دادم و نکته برداری کردم و مرور کردم چون با کار کردن روشون خیلی آرام میشم

    و الان با این موسیقی باز هم ی حس و حال زیبایی در وجودم شکل گرفت جوری که شاید فقط ده بار اون 90 ثانیه اول رو ریپیت کردم با سرعت های مختلف تا اون حسه هی ادامه پیدا کنه

    این 90 ثانیه موسیقی با اون تصاویری که همراه شده بود خودش ی سند محکمیه برای شکل گیری باورها که:

    اگر باور کنی لایق ی زندگی عالی هستی هدایت میشی به ی زندگی عالی

    اگر باور کنی میتونی توی ی فارم زندگی کنی هدایت میشی به ی همچین فارم رویایی

    اگر باور کنی میتونی توی ی کلبه ی چوبی روی آب زندگی کنی هدایت میشی به ی همچین خونه ای

    اگر باور کنی که میشه توی حیاط خونت دکل اینترنت باشه هدایت میشه به ی همچین شرایطی

    اگر باور کنی آب چشمه ها میتونه توی حیاط خونت جریان داشته باشه هدایت میشی به ی همچین چیزی

    اگر باور کنی که میشه ی عزیز دل همراه و هم فرکانس داشته باشی هدایت میشی به ی همچین رابطه ای

    اگر باور کنی اصل فراوانی رو توی جای جای خونت فراوانی رو میبینی از درخت ها ی گوناگون گرفته با شکل ها و اندازه ها و رنگ های مختلف تا ابرهای توی شکل های مختلف تا آب و موج های بی نهایت روش

    اگر باور کنی که میشه توی حیاط خونت فواره داشته باشی که پیوسته جریان داشته باشه هدایت میشی به همچین صحنه ای

    اگر باور داشته باشی که میشه کار و تفریحت یکی باشه هدایت میشی به ی همچین کسب و کاری

    اگر باور داشته باشی که میتونی با خانوادت باشی و لذت ببری و کار کنی و پات رو از خونت هم نزاری بیرون هدایت میشی به ی همچین موقعیتی

    اگر باور داشتی باشه که همچه چیز توی این جهان به صورت طبیعی وجود داره و تو میتونی ازش استفاده کنی حتی برای کسب و کارت بدون هیچ دخل و تصرفی اون وقت هدایت میشی به ی همچین لوکیشن طبیعی برای فایل هات که همه چیزش طبیعیه

    اگر باور داشته باشی که حتی میتونی جسمت رو تغییر بدی به اون شکلی که میخوای نتیجش میشه ی همچین جسم حیرت انگیزی چیزی که 100درصد فکر میکنن غیر قابل تغییره چون ارث و وراثت مشخصش کرده وخدا و تو هیچ کاره ای این وسط

    اگر باور داشته باشی که میشه عزیز دلت همکارت باشه و خیلی از کارها رو برای سایتت انجام بده هدایت میشی به ی همچین عزیز و همکاری که فیلم میگیره و تدوین میکنه بدون اینکه تو هی بخوای بهش بگی چه کار کنه

    و …………………………

    استاد توی همه ی فایل ها و دوره هاش میگن همه چی باوره بخدا همه چی باوره :

    ثروت باوره

    رابطه ی عالی باوره

    سلامتی باوره

    معنویت باوره

    خوشبختی باوره

    و هیچ ربطی به هیچ عامل بیرونی نداره

    اما مساله اینه که من نوعی تا چه حد این باورها رو باور کردم ؟!!!!!!!!!!!!!!!

    من هزاران بار شنیدم از استاد که همه چی باوره اما تا چه حد این رو پذیرفتم و مهمتر از اون درکش کردم و عمل کردم بهش ؟ چون اینه که نتایج رو رقم میزنه نه صرف شنیدن

    وقتی بررسی میکنم میبینم که قبل از اومدن به این مسیر من هم مثل بقیه فکر میکردم که اینکه وضعیت توی کشور من و یا حتی توی جهان چطوره وضعیت دلار چطوره قیمت نفت بالا یا پایینه یا کی رئیس جمهور و یا حتی رهبره میتونه روی زندگی من تاثیر داشته باشه و خب نتیجه هم مشخص بود اوضاع هی بدتر و بدتر میشد آرامشی وجود نداشت خواب راحتی وجود نداشت استرس و اضطراب و تشویش قسمت اعظم زندگی من رو مثل اکثریت تشکیل میداد چرا؟

    چون من کنترلی روی هیچ کدوم از اینها نداشتم چون من قدرتی در مقابل اینها نداشتم

    و بنابراین بقول پائولو کولیو بزرگترین دروغ جهان رو قبول کرده بودم و تقصیر رو گردن سرنوشت گذاشته بودم

    قبل از اومدن توی این مسیر پذیرفته بودم که سرنوشت اینه :

    بعضی ها میشن دختر فلانی و توی ناز و نعمت زندگی میکنن

    و من هم شدم دختر فلانی و باید بار این زندگی نامناسب رو بدوش بکشم

    بعضی ها توی لوس آنجلس به دنیا اومدن و دارن کنار ساحل لذت میبرن خدا هم کار ی بهشون نداره

    من هم باید توی ایران و توی این استان و توی این شهر بدنیا می اومدم و حسرت آزادی باید توی دلم بمونه چون اون خواسته دیگه (هرچند همیشه این سوال توی ذهنم بود مگه میشه ما و اونا مثل هم باشیم این بی عدالتیه یعنی چی )

    چرا؟

    چون باز هم من کنترلی روی اینها نداشتم دست من که نبوده من که انتخاب نکردم اون خدای ناعادل این کار رو کرده و من هم باید سرخم کنم و بگم باشه حالا که اون اینجوری خواسته با وجود اینکه پر از خشم بودم و نفرت می گفتم اوکی به جهنم بزار زندگی همین جوری پیش بره

    قبل از اومدن توی این مسیر :

    همش فکر میکردم که پدر و مادرم چقدر ناتوان بودن که با وجود اینکه هر دوتاشون پدرشون کدخدا بودن و کلی زمین و املاک داشتن نتو نستن حق خودشون رو بگیرن که ما ی زندگی راحت داشته باشیم و اونا رو مقصر میدونستم در نرسیدن به خواسته ها و رویاهام

    همش فکر میکردم که خانوادم مقصرن در عدم موفقیت من اگر اونا شرایط رو مثل هم کلاسیهام برام فراهم میکردن من هم الان ی دکتری چیزی بودم اونم منی که همیشه شاگرد ممتاز بودم و اونا حتی از من پایین تر بودن ولی چون خانوادشون شرایط رو براشون فراهم کردن موفق شدن

    قبل از اومدن توی این مسیر :

    همش فکر میکردم اگر من کم حرفم اگر من اجتماعی نیستم اگر من اعتماد به نفس ندارم اگر من سرو وزبون ندارم به خاطر ژنتیک و ارثه دیگه پدرم و مادرم همین جوری بودن دیگه من هم اینجوریم تقصیر من چیه !!!! اگر فلانی اینقدر اجتماعیه و سرو زبون داره و اعتماد به نفس داره خب طبیعیه چون خونوادشون همشون اینجورین چون پدر و مادرش اینجورین اینم اینجوری بار اومده خودش که کاری نکرده

    قبل از اومدن توی این مسیر :

    همش فکر میکردم که اگر فلان فرد رابطه ی خوبی با خداش داره و از لحاظ معنوی توی سطح بالایی قرار داره خوب طبیعیه چون خونوادش اینجورین چون اینجوری بزرگ شده دیگه و اگر من اینجوری نیستم چون خونوادم اینجوری نبودن

    قبل از اومدن به این مسیر :

    همش فکر میکردم اگر فلانی و فلانی و فلانی ازدواج کردن یا بخاطر خونوادشون بودن یا اینکه خوشگل بودن یا کارمند دولتی بودن و بخاطر شغلشون باهاشون ازدواج کردن

    یعنی هر جنبه ای از زندگیم رو توی اون زمان بررسی میکنم همش بر میگشت به تاثیر یک عامل بیرونی به شرک که البته اون موقع نمیدونستم چون اصلا نمیدونستم توحید یعنی چی شرک یعنی چی

    اون موقع توحید برای من مساوی بود با نمازخوندن و روزه گرفتن و حجاب رو رعایت کردن و البته پذیرفتن خواست خداوند که برای بعضی ها خواسته برای بعضی ها نخواسته

    و تازه بعد از اومدن به این مسیر :

    متوجه شدم که انگار اینجوری نیست چون تمام اون موارد بالا نقضی براشون وجود داشت

    خیلی از همکلاسی های من شرایط من رو داشتن اما موفق تر بودن

    خیلی از دخترها رو دیدم که نه خانواده ی ثروتمندی داشتن و نه شاغل بودن و نه خوشگل اما ازدواج های موفقی داشتن

    خیلی از اافراد رو دیدم که ارثی نبردن و ثروتمند شدن

    خیلی از افراد رو دیدم که بر خلاف پدر و مادرشون خیلی اجتماعی و سر و زبون دار و با اعتماد به نفس بودن

    و ……….

    و تازه متوجه شدم که :

    از کوزه همان برون تراود که دروست

    متوجه شدم که همه چی از خودم شروع میشه و به خودم بر میگرده

    و کم کم شروع کردم به کار کردن روی خودم شروع کردم به تیر پرتاب نکردن به بیرون و به دیگران البته اولش بعضی وقتها با تیر به خودم حمله میکردم و خودم رو زخمی میکردم اما کم کم یادگرفتم که تیرها رو بزارم برای شیطان وجودم که هر وقت خواست مانعم بشه ی تیری در بساط داشته باشم و ی زمانی به بعد دیگه به این نتیجه رسیدم که اگر من مجهز باشم به توحید دیگه حتی تیر هم نیاز نیست چون اون صاحب توحیده خودش حواسش هست و نمیزاره آسیبی به من برسه

    و این شیفت در نگرش باعث شد همه چیز تغییر بکنه :

    اول از همه قبول کردم که خودم هستم که همه چیز رو بوجود میارم دیگه بخشیدم همه رو از جمله مرحوم پدر و مادرم رو که اونا تا جایی که تونستن تلاش خودشون رو کردن در حد توانشون و حتی مادرم خیلی بیشتر از توانش

    دیگه پذیرفتم که شرایط کسب و کارم به خودم و افکارم بستگی داره نه هیچ عامل بیرونی و وبه خاطر همین تونستم ی پیشرفت هایی رو داشته باشم و الان منم مثل استاد توی خونه خودم کار میکنم و پام رو بیرون نمیزارم فقط مونده بحث لذته که هدایت بشم به چیزی که ازش لذت ببرم نه اینکه برای پول انجامش بدم

    دیگه الان میدونم که من و اون آمریکاییه توی لس آنجلس و کالیفرنیا پیش خدا یکی هستیم الا در تقوی و اصلا چیزهای دیگه همش فرع و حاشیه هستن و من هم اگر باورهای خوبی داشته باشم هدایت میشم به جایی که آزادی رو در همه ی ابعادش تجربه کنم

    دیگه الان ایمان رو توی وصل بودن به خداوند میدونم حالا به هر شکلی که خودم دوست دارم و راحتم نه به ی شکل خاص

    دیگه الان برام مهم نیست که شرایط کشور و جهان چیه کی رئیس جمهوره کی رهبره بحث اول کشور یا جهان چیه اصلا خبر ندارم اون بیرون چه اتفاقی داره می افته و هفته ی گذشته واقعا متوجه شدم که توی این زمینه خیلی تغییر کردم چون وقتی خانمه :

    ازم پرسید اخبار گوش میدی گفتم نه اصلا و به یادآوردم 4 ساله پرده ی گوشم رو کشیدم روی رسانه ها

    ازم پرسید بحث روز دنیا چیه و من جوابی نداشتم براش چون واقعا نمیدوستم چه خبره

    ازم پرسید نقش رهبر چیه و من هرچی فکر کردم جوابی نداشتم چون توی ذهن من رهبر هم ی بنده ی خداییه مثل بقیه که افکار و باورهای خودش رو داره و نمیتونه ی ملت و کشور رو تغییر بده من به ایشون احترام میزرام ولی ایشون وظیفه ای در قبال ملت نداره

    دیگه الان میدونم که ازدواج نکردنم همش بر میگرده به افکار و باورهای خودم و ترمزهایی که توی ذهنمه نه ی عامل بیرونی یا ی فاکتور بیرونی

    دیگه الان میدونم که سلامت جسمم هم دست خودمه و میتونم کنترلش کنم همونطوری که با دوره سلامتی این رو به خودم ثابت کردم

    استاد در مورد دوقلوها صحبت کردن توی این فایل و من الان دقیقا ی مورد رو توی یکی از کلاس هام دارم که دو تا خواهر دوقلو هستن دوقلوی همسان :

    هر دوتاشون قد بلندن

    موهای فر دارن

    بور هستن

    خوش هیکلن

    توی ی خونواده با هم زندگی میکنن

    اما کاملا از لحاظ ویژگیهای درونی با هم متفاوتن :

    یکیشون اجتماعی تره شادتره قدرت یادگیریش بالاتره توی همه چیز لهجه ی زیبایی داره فعال تره توی همه چیز

    درصورتیکه اون یکی از همه لحاظ توی سطح پایین تری قرار داره

    و این هم خودش ی مصداق عینی برای من برای رد تاثیر وراثت

    استاد با وجود اینکه شما قبلا گفته بودین که هرچیزی رو من هم حتی میگم چشم بسته قبول نکنین برین تحقیق کنین توی قرآن تا خودتون به درستیش برسین اما من الان مدتیه که خیلی خوب این رو اجراش میکنم و توی مدار درکش قرار گرفتم

    وقتی رفتم سرچ کردم کلمه دانشمندان رو چون تازه سوره توبه رو شروع کردم و میدونستم معادل دانشمندان کلمه احبار میشه توی قرآن کلمه احبار رو پیدا کردم 4 بار این کلمه تکرار شده :

    اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿ توبه ٣١﴾

    آنان دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند؛ در حالی که مأمور نبودند مگر اینکه معبود یگانه را که هیچ معبودی جز او نیست بپرستند؛ منزّه و پاک است از آنچه شریک او قرار می دهند. (31)

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٣۴﴾

    ای اهل ایمان! یقیناً بسیاری از عالمان یهود و راهبان، اموال مردم را به باطل می خورند و همواره از راه خدا بازمی دارند؛ و کسانی را که طلا و نقره می‌اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، به عذاب دردناکی مژده ده. (34توبه )

    إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّاننِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَللِیلًا ۚ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِککَ هُمُ الْکَافِرُونَ ﴿۴۴﴾

    بی تردید ما تورات را که در آن هدایت و نور است نازل کردیم. پیامبرانی که تسلیم تورات بودند بر اساس آن برای یهودیان داوری می کردند، و دانشمندان الهی مَسلک و عالمان یهود به سبب آنکه حفظ و حراست کتاب خدا از آنان خواسته شده بود و برآن گواه بودند به وسیله آن داوری می کردند. پس از مردم نترسید و از من بترسید، و آیاتم را به بهایی اندک مفروشید. و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند، هم اینانند که کافرند. (44ما ئده)

    لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ﴿۶٣﴾

    چرا دانشمندان و عالمان یهود، آنان را از گفتار گناه آلود و حرام خواری بازنمی دارند؟ بسیار زشت است سکوتی که همواره پیش می گرفتند( مائده 63)

    خدای من همین آیه ها تاییدیه بر حقانیت کلام شما که قبول کردن وباور کردن حرف ی دانشمند اگر اون حرفه ی چیزی باشه که با قوانین خداونده هماهنگی نداره یعنی شرک .یعنی قرار نیست هر حرفی که ی دانمشند میزنه درست باشه چون اونهم یک انسانه و افکار و باورهای خودش رو داره همونطوری که داره توی این آیه ها میگه .ولی اگر اون دانشمنده طبق کلام خداوند ی چیزی رو میگه پس میشه بهش اعتماد کرد

    گره زدن ی ویژگی که ذات خداونده به ی عامل بیرونی یعنی شرک .شادی جز ذات خداوند و خداوند این رو در وجود انسان هم قرار داده بود تا زمانی که او اشتباه ازشون سر زد و چیزی به اسم ناراحتی و غم بوجود اومد که باز هم خداوند برای اینکه انسان توی اون حالت نمونه بهش یاد داد که چطور توبه کنه و دوباره برگرده به شادی

    همین خدایی که راجع به دانشمندان توی کتابش صحبت کرده راجع به غمیگن نبودن هم صحبت کرده که تاکیدش همش بر شادی و خوشحالیه چون خودش این رو میخواد پس من نوعی بایدسعی کنم غالب اوقات شاد باشم و خوشحال چون این طبیعیه و اگر هم ی زمانهایی غم و ناراحتی به واسطه کردار خودم سراغم میاد باید ی راهی پیدا کنم برای برطرف کردنش و خداوند این توانایی رو به من داده همونطوری که به آدم داد

    استاد جان اونجایی که گفتین اگر :

    داری قدرت رو میدی به ی عامل بیرونی یادته باشه که داره شرک میورزی

    و این جمله برای من در حکم ی ابزاره قوی کنترله مخصوصا توی موضوع ازدواج . من این رو توی کارم هر وقت نجواها میان و ترس میاد سراغ استفاده کردم اما از این به بعد برای ازدواج هم باید با قدرت ازش استفاده کنم

    اونجایی که استاد در مورد سن و باورها گفتین :

    همیشه اطرافیان به من میگن اگر ازدواج کنی با این سنت سخته بچه دار بشی سن از 40 که بگذره دیگه فلان میشه و فلان اما من هیچ وقت این رو باور نکردم و نمیکنم چون منطقش رو دارم توی دنیای بیرون میبینم دخترهای کم سن و سالی که بچه دار نمیشن و خانم های حتی مسنی که بچه دار شدن پس این فقط ی باوره .تازه توی قرآن هم که دیگه زکریا و خانمش ی مثال بارزن از اینکه اگر خدا اراده کنه حتی ناممکن ها از نظر بشر هم ممکن میشن پس اصلا نگرانی بابت این موضوع ندارم

    ی نکته ای هم در مورد عضله سازی امروز برام بلد شد :

    من حرکات عضله سازی توی دوره سلامتی رو ی مدت کمی انجام دادم و بعدش گذاشتم کنار با این بهانه که زیادن و وقت ندارم هر روز هفته اینکار رو بکنم اما همون موقع استاد هم میگفتن که من فقط شنا انجام میدم و دمبل میزنم ولی من خیلی دقت نکرده بودم و الان دوباره این موضوع برام بولد شد که کافیه همین دوتا حرکت رو انجام بدی پس دیگه بهانه ای نیست

    اونجایی که استاد در مورد باور به اینکه آمریکایی ها اینجوری و اونجورین صحبت کردین و باور متفاوت شما و تجربه های متفاوت شما :

    همین چند روز پیش که رفته بودم ایلام مرکز استانمون توی ماشین ی مسافر بود که میگفت این ایلامی ها کار ما آبدانانی ها رو راه نمیدازن و تجربه خودش رو گفت در صورتیکه منی که الان این باور رو ندارم هر وقت کاری داشتم خیلی ساده و راحت حتی بدون اینکه خودم مراجعه کنم برام انجام شده و این در مورد حتی من و خواهرم که از ی خونواده هستیم هم اتفاق افتاد که من خیلی راحت کارم انجام شد ولی به اون خیلی گیر دادن درصورتیکه هر دو نفر ایلامی بودن پس اینا فقط باورن

    و دو نکته ی طلایی پایان فایل :

    1.همه چیز میتونه خیلی ساده و راحت اتفاق بیفته

    2. هرچیزی که به من کمک میکنه بهتر زندگی کنم و بهتر نتیجه بگیرم رو باور کنم حالا گویندش هرکی میخواد باشه

    خداوندا سپاسگزارم برای زمان آزاد بیشتری که امروز داشتم که تونستم با خیال راحت در آرامش و سکوت 4 ساعت تمام با تمرکز نشستم گوش دادم فکر کردم و نوشتم

    خداوندا من ناسپاس را ببخش که بعضی وقتها همین نعمت ها : سکوت و آرامش و خلوتی و زمانی که دارم برای روی خودم کار کردن رو فراموش میکنم .

    و ازت میخوام که کمکم کنی همیشه و در همه حال به یادت باشم همونی که خودت میگی توی کتابت :

    الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿ ال عمران ١٩١﴾

    آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند که ای رب ما اینها را را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار. (191)

    سپاسگزارم استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  2. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام و دروود به استادان عزیزم ،استاد عباسمنش و بانو مریم شایسته ی عزیز

    چی بگم از اینهمه دقت جهان هست که حتی ذهن ما ، نهاین بی عیب و نقص بودنش رو شاید هیچ وقت درک نکنه‌.

    همین دیروز تمرکز کرده بودم روی فایل توحید عملی قسمت 6.

    یه جا شما میگفتین که قبل از اینکه شما بخواید روی باورهای ثروت سازتون کار کنید،اول توحید رو توی وجودتون زنده کردین و در مورد این توضیح دادین که دلیل اینکه هیچ وقت توی قرآن،در مورد نحوه ی امراره معاش پیامبران توضیح داده نشده،اینه که اصل داستان توحیده و اگر توحید رو درک و عمل کنیم،ثروت،سلامتی،عشق،خودش به صورت طبیعی وارد زندگیمون میشه.

    این فایل رو دیروز تا دیشب گوش دادم و الله اکبر،دیروز با خودم گفتم که کاش میشد استاد فایل توحید عملی 8 رو درست میکرد و توی سایت میزاشت،الان ساعت 7 صبح هست و چشام رو باز کردم و سایت رو باز کردم و دیدم که الله اکبر،فایل توحید عملی 8 روی سایت قرار گرفته.

    چی بگم از این دقت قوانین بی عیب و نقص که خداوند وقتی چیزی رو با تک تک سلول هات ازش درخواست کنی،خداونده سریع الحساب و سریعا پاسخ میده.ولی چیزی رو که واقعا با تمامه وجود بخوایش،نه اینکه فیلم بازی کنی،جهان فیلم بازی کردن نمیشناسه،جهان احساس رو میشناسه.

    اصلا اینقدر حالم عجیب و غریب شد که حتی هنوز فایل توحید عملی 8 رو گوش ندادم و اومدم اول کامنت بزارم که چقدر خداوند سریع الحسابه و چقدر جهان به سرعت به افکار ما واکنش نشون میده.

    استاد، قشنگ دارم درک میکنم که تمااامه جاهایی که ضربه خوردم،فقط و فقط از باورهای شرک آلودم بوده.

    هر جا روی کسی حساب باز کردم و بهم گفتن اینکارارو برات میکنیم و …،با سر خوردم زمین و همون آدم ها،به عناوین مختلف پشتم رو خالی کردند،هر جا هم که قلللبا توکل کردم به الله مهربان،همونجا جایی بوده که معجزه پشت معجزه رخ داده واسم.

    ولی خب ما انسانیم و فراموشکار و دوباره یادمون میره که توحید باعث اون اتفاقای قشنگه زندگیمون شده،اینو فراموش میکنیم و عامل موففیتمون رو گره میزنیم به وجود یه فرد خاص یا شرایط خاص و فراموش میکنیم که باورهای توحیدی ما باعث این همخ همزمانی ها شده و سقوووط میکنیم…

    یادمه یه جا تو زندگیم یه شخص رو برا خودم خیلی بت کردم و فکر میکردم که دیگه با وجوده رفاقت با این شخص خاص،دیگه به همه چیزای مالی تو زندگیم میرسم و دیگه آدم قدرتمندی هستم و اووو …این آدم هم اینقدر وانمود میکرد که قدرتمنده و هر کاری بخواد میکنه و …

    خلاصه اینقدر این باورهای شرک آلودم قوی بود که

    اصلا تا دوسال اصلا فکر میکردم با خوده خدا رفیقم و هر چی میگفت ،در بست میکنم چشم و انجام میدادم و از ایشون هم میترسیدم که مباداااا کاری کنم که از دستش بدم،یادمه کار تا جایی پیش رفت که حتی یه زمان هایی که مشکل براش پیش اومد،به خاطرش رفتم حتی توی دادگاه هاا و شهادت دروغ خوردم براش و حقه یه عده انسان رو پایمال کردم.

    اصلا استاد اینقدر این باور شرک آلودم قوی بود که باور کنید اصلا توی ناخودآگاهم خوده خدا بود این فرد.

    اینقدر درگیر مشکلات و مریضی و ناراحتی بودم و اصلا یه مریضی ها و مشکلات عجیب و غریباااا،و الان میفهمم که دلیلش چی بوده.

    آرامش که اصلا مدت ها بود حتی کلمش هم ندیده بودم ،چه برسه به خودش، استاد جان،نمیدونستم دارم از کجا ضربه میخورم.

    خلاصه جهان هر چی پتک زد تو سرمون که بابا خودتو جمع کن و لییییی،من کور دل بودم،به خاطر همین درک نمیکردم.

    خلاصه استاد کار من و رفاقت من و باورهای شرک آلود من اینقدر پیش رفت تا من با یه سری وعده و وعید دروغین به یک سری آدم ها(که به من خیلی اعتماد داشتن)،یه چند تا مشتری برا همین آقا اوردم و حدودا چهار یا پنج سال قبل،مبلغ 300 میلیون(یادمه دلار روی فکر کنم حدودا 5 تا 6 هزار تومن بود) از اینا کلاهبرداری کرد این آقا.

    یعنی استاد میدونستم که کلاهشون رو داره میبره هاا،میدونستم که دارم دروغ میگم به این آدم هاا و اینا به اعتماد به من دارن پول میدن به این آقا،ولی خب استاد،قللللبم چیزی رو درک نمیکرد،خدا به معنای واقعی رو گوش و دل و چشمم پرده زده بود،کر و لال و کور بودم استاد….

    سرتو درد نیارم استاد این باورهای شرک آلودم اینقدر ادامه داشت که تمامه آبرو،حیثیت،اعتبار،دارایی،عمر،وقت،آرامش و هممه چیمو از دست دادم و من مونده بودم و شکایت هایی که ازم شده بود،یعنی پولا رو این آدم نوش جان کرد،من هم تقاص پس دادم و ملت از من شکایت کردن.هیچی برام نمونده دیگه استاد و هنوزم نمیفهمیدم که بابا،دلیلش شرکه.

    روزگارم سیاه شد و بد خوردم استاد،نوش جونم،نوووش جوووونم.

    (البته داستان واسه قبل از آشنایی با شما و سایت هست تقریبا)

    یه جایی استاد،توی شکایت آخری که ازم کرده بودند و به هزار تا جرم کلاهبرداری متهم بودم،وقتی خواستم از پله ها برم بالا و با وکیل شاکی صحبت کنم(وکیله شاکی ها زنگ زده بود،که بیا صحبت کنیم) برای حل پرونده،انگار به نقطه ی عجز رسیده بودم و با تماامه قللبم خدا رو فریاد زدم،انگار یه آگاهی بهم داده شد،وجودم غرق آرامش شد،احساس کردم یکی هوامو داره،یه لحظه پرده از جلوی چشام رفت کنار و دیدم که ای داده بی داااد،من اومدم یه کسی رو کردم خدا برا خودم(اون موقع به اندازه الان درک نمیکردم که داره چی میشه،فقط یه آگاهی بهم گفت که دیگه بسته از بس دوستت رو کردی خدا)

    بعد اومدم به همین آقای کلاهبردار که دوستم بود،پیام دادم گفتم هر چی بین من و تو بوده،تموم شده،فکر خودش باش،من میخوام طرف حق رو بگیرم توی دادگاه.

    از پله ها رفتم بالا و رفتم پیش آقای وکیل شاکی،نشستم صادقانه ماجرا رو گفتم و اعتراف کردم که اصلا داستان چی بوده.

    همونجا هم چندتا شاکی من نشسته بودن،انگار با این حرفم و این تصمیم،خدا دل ها رو برام نکرد.انگار که یه آب یخی ریخته شد روی این شاکی ها و وکیلشون و از اونجا بود که درها رو خداوند برای من باز کرد.،کلللاا اصلا سرد شدن از پیگیری اینکه شکایته من رو بکنن،و گفتن تو کمک بده دوستت رو گیر بندازیم،ما کاری دیگه بهت نداریم.

    اصلا خداوند چیکار میکنه وقتی حتی تصمیم میگیری که بهش اعتماد کنی،نع اینکه بعد از اینکه اعتماد کنیااا،از همون لحظه ای که تصمییم میگیری که اعتماد کنی بهش،تمامه جهان رو جوری می چرخونه برات که همه چیز به نفعت بشه.

    و خلاصش کنم استاد،منم کمک دادم به اونا و جالبه که پرونده های شکایت من رو بستند و تموم شد و انگار نع انگار که کسی از من شاکی بوده.

    یعنی استاد،خداوکیلی اونجا من درک کردم که یه خدایی هست،یه نوری هست،ولی من توی غاز زندگی میکنم.

    هنوزم باورهای شرک آلوده زیادی دارم،ولی از زمانی که روی خودم کار میکنم و روی دوره ی ارزشمند عزت نفس کار میکنم،انگار خیلی کمرنگ تر از قبل شدن.

    و استاد اینم بگم،پایهی تماام کارهام رو دارم میزارم صداقت،شاید نتونم کامل صداقت داشته باشم توی کارام،ولی همینکه بیشتر از قبل صداقت دارم و کارهام راحت انجام میشه،خودش یه نشونه هست که مسیرم درسته.

    وقتی توی دوره ی عزت نفس،شما میگید که:

    “افراد رو بت نکنید واسه خودتون”

    من با گوشت و پوست و استخونام تجربش کردم و ضربش هم دیدم.

    خیلی وقته میفهم که پایه ی تمامه شرک هامون،نداشتن عزت نفسه،نداشتن سنگربانی برا غلبه بر شرک هامون هست.

    امیدوارم تجربه ی من،هم به خودم و هم به دوستان هم فرکانسی عزیزم کمک کنه.

    عااشقتونم استااااااد عزیییییزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    یداله رحمانی قورتانی گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    بنام خدایی که من را آفرید تا خالق زندگی خود باشم

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام اعضای خانواده عزیزم

    شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است

    به نظرم قضیه ایمان و شرک همیشه بوده و هست ،من اگه بخوام از شرکای خودم بگم باید هزاران صفحه بنویسم و ضربه های که از این قضیه دیدم،ولی میخوام چند نمونشا بنویسم

    دقیقا 8سال پیش من دیابت گرفتم و دکترا گفتن این ارثی هستش و هیچ درمانی هم در کار نیست و من هم باور کردم و نتیجش این شد که 7سال انسولین مصرف میکردم و روز به روز فقط مقدار مصرفم بیشتر میشد و کامل کنترل نبود و من چقدر از این شرک ضربه خوردم از اینکه اینا قبول کردم ولی با اجرای قانون سلامتی و اینکه ژنتیکی در کار نیست و این من بودم که این بیماریها را خلق کردم و خداوند مهربونتر از این حرفاست این منم که باید باورش کنم و ورودیهاما کنترل کنم و وقتی اینجور عمل کردم سلامتی برگشت شاید خیلی طول کشید ولی شد و من درمان شدم و گفتم واقعاً خداوند عادل،این قضیه چیزی هست که بولد بود و واضح وگرنه من هنوزم که هنوزه بعضی وقتا یه سری رفتارایی انجام میدم که بعداً وقتی بهش فک میکنم میبینم از شرک میاد،به نظرم باورهای توحیدی یکی از اصلی‌ترین و مهم ترینر باورهاست،اصلا توحید همه چیز تا توحید نباشه آرامش نیست

    یا من خودم ارتکاب به جرم داشتم دفعه اول همش شرک بود رو همه حساب میکردم وکیل ببین ،قاضیا ببین اینا ببین و اونا ببین تا یک جوری حل بشه الان که میبینم رو هر کی حساب کردم هیچ‌کار برام نکرد و از جایی برام حل شد که فکرشم نمی کردم و قضیه ای که شاید منجر به 10سال زندان میشد با دو ماه حل میشد شاید اونروز فهمیدم که خدا برام درست کرد و زود یادم رفت و ذهنم می‌گفت بخاطر فلان تبصره و ماده بود و وقتی شرک باشه و ایمان نباشه تو نمیای ریشه ای حلش کنی و من دقیقا همون کارا کردم و دوباره روز از نو دوستان داستان ایمان همه‌چیز اینا منی میگم که هزاران چک و لقد از این دنیا خوردم تا اینا درکش کنم بخدا همه اون روزا با استرس و حال بد گذشت به نظر من مگه میشه آدم ایمان داشته باشه و باورهای توحیدیش درست باشه و آرامش نداشته باشه اصلا غیر ممکن،غیر ممکن،

    و من همچنان ادامه دادم تا دقیقا برج 2پارسال که دوباره دستگیر شدم و من اونشب اونقدر آرامش داشتم و آروم بودم که حد نداشت چون هم برام عادت شده بود و هم میدونستم کارم اشتباه و با اون قضیه انگار دوباره خدا گوشما پیچوند،اینقدر معجزه تو اون 24ساعت دیدم که واقعا مطمنم بودم که این کارا را فقط خدا برام کرده وگرنه حالا حالا ها درگیر زندان بودم و معلوم نبود که چی میشد ولی بعد از چند روز آزاد شدم و فهمیدم فقط باید روی باورهای توحیدیم کار کنم و با سایت استاد و این خانواده دوست داشتنی آشنا شدم و شروع کردم کار کردن روی خودم و تغییر شخصیتم و روز به روز بهبودا حس میکردم توی تمام اتفاقات و لحظه به لحظه زندگیم اصلا من عاشق آرامشی شدم ،اینقدر بهم گفتن وکیل بگیر ولی من میگفتم خودش همه کارا را درست می‌کنه من فقط باید احساسم خوب باشه و روی اون حساب کنم پروندم رفت شعبه ای که میگفتن این قاضی فقط 15سال حکم بهت میده ولی من گفتم اشکال ندارد خودش درست می‌کنه چند ماهی طول کشید تا روز دادگاهم و بعداً متوجه شدم بخاطر این بود که اون قاضی کلا رفته بود از اون دادگاه و گفتم ببین خدا چجوری برا من درست کرد وقتی رفتم پیش قاضی به خودم گفتم فقط راست میگم و روی خدا حساب میکنم و رو باورهای توحیدیم کار کردم اینقدر نجوا بود که حد نداشت ولی من گفتم اگر ثراره با صداقتم اعدام کنند بذار بکنه اگه با صداقت بدتر میشه بذار بشه بهم میگفتن تو دیوانه ای روانی شدی نکن ولی با همه اینا انجامش دادم و گفتم من باید ایمانما نشونش بدم آخه یکی ی جرمی انجام میده و قبول دار نیست ولی من حتی اونایی که قبلشم انجام داده بودم هم قبول کردم و یه خودم گفتم تا نپذیرند نمیتونم از ریشه حلش کنم و رفتم تو دل ترسم و خدا همه چیزا برام درست کرد و قاضی کمترین حکما بهم داد و نوشته بود برای صداقت اصلا کیف کردم و گفتم ببین چجوری خدا برات درست کرد وقتی تو ایمانتا نشون دادی جالبیش به اینه که الان چند ماه از اینکه من رفتم و حکما قبول کردم گذشته و دیگه ابلاغی برام نیومد و می‌دونم که اینم دوباره یکی از معجزات خداوند چون مطمنم که من اگه احساسم خوب باشه و ایمان داشته باشم و توجهم روی نکات مثبت باشه به اون جاهاهدایت نمیشم و این حرفا در ادامه این کامنت یک روی میام میگم و مطمنم که همه چیز به راحتی حل میشه و مطمنم جواب ایمان آرامش و اتفاقات خوب اینا مطمنم،چون زندگیم شده سرتاسر معجزات خداوند ،نمیدونم کی فقط مطمنم و برای اینکه ایمان خودم بیشتر بشه و ردی به جا بذارم حتما میام و مینویسم،دوستان من نمیگم خیلی موفقیت بدست آوردم ولی واقعا از قعر رسیدم به سطح از منفی هزار رسیدم به مثبت 10,عمرا اگه حتی یکی از شما نزدیک به گذشته منم باشید ،فقط ادامه دادم فقط کم نیاوردم و مطمنم که به همه چیز میرسم فقط باید ادامه داد،نمیگم تضادی یا چالشی ندارم ولی مطمنم وقتی من بزرگ بشم خیلی راحت حلش میکنم،بخدا الان که می‌نویسم داره خودم گریم میگیره که چقدر خداوند و قوانینش عالیه اگر ما شرک نداشته باشیم اگر تغییر کنیم و ادامه بدیم،و در آخر بازم با این دعا تموم میکنم که

    خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم

    و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم

    و دانشی که تفاوت این دو را بدانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مهشید و شیرین گفته:
      مدت عضویت: 1247 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام اقای رحمانی

      از خواندن کامنت شما واقعا از صمیم دل میگوییم که لذت بردیم نه فقط از کلمات و حس و حالی توحیدی که داشت بلکه به خاطر شجاعت و ایمان به خود و خدایتان که خیلی خوب او را شناختید. خیلی خوب متوجه شدید که تنها تکیه گاه ما انسانها خداست و بس تنها قادر مطلق برای انجام کارهای ما بندگان اوست و بس مانند شما که بنده او هستید و به درگاهش سجده می کنید و به پایش بوسه می زنید. تنها اوست که می داند شما به چه مقدار دوستش دارید و او هم به همان مقدار بلکه بیشتر دوستتان دارد. اوست که می داند پشت این کلمات شجاعانه شما که حاکی از اشتباهات است چه قلب مهربانی وجود دارد چون خداوند با مهر و محبت هر کس وارد قلب توحیدیش می شود نه با کینه و نفرت. او می داند که در این کلمات شما که شاید خیلی از انسانها شجاعت رودر رویی با ان را با خودشان ندارند چه برسد به خانواده بزرگ و جهانی استاد که شما مشرک نیستید و توحید را درک کرده اید و مطمینا کسی که این گونه به خدایش ایمان دارد واو را می پرستد و شرکی در وجودش لانه ندارد تا اخر عمر مورد لطف و عنایت پروردگارش که همانا باز خورد افکار و نیت شما است قرار خواهد گرفت. از خداوند خواهان سلامتی موفقیت و ازاد زندگی کردن درپناه او را ارزو داریم.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        یداله رحمانی قورتانی گفته:
        مدت عضویت: 1045 روز

        سلام دوستان عزیزم

        ازتون واقعا سپاسگزارم بابت دعای زیبا و قشنگتون

        من زیاد اهل نوشتن نیستم وگرنه هزاران مثال دارم و واقعا ایمان را با هیچ کلمه و حرفی نمیشه توضیحش داد،من از وقتی خدا را درونم پیدا کردم و فهمیدم اول باید گذشته خودما قبول کنم تا بتونم تغییرش بدم اگه اینجا خیلی راحت دارم میگم نه اینکه اصلا برام مهم نیست ولی می‌دونم باید صادق باشم اول با خودم بعد با بقیه،و به نظر من هر کسی تو این خانواده هست باید بهترین خودشان تجربه کنه بخدا میشه اینا مطمنم،من الان وقتی رابطما با خانم و فرزندم میبینم میگم یا مثلاً رابطم با خدای خودم و اطرافیانم و بحث عزت نفس و سلامتی،به خودم میگم اگه ایناشد پس ثروتم میشه فقط باید باورهای ثروتما تغییر بدم،واقعا این سایت و این خانواده بهترین محیط برای تغییر هستش،از خواندن کامنتاتون لذت میبرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    حمید سامیر گفته:
    مدت عضویت: 1415 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عباس منش عزیزم

    اصلا به این دید نگاه نکرده بودم به شرک

    فکر نکرده بودم که ژنتیک هم میتونه عوامل بیرونی باشه

    کاملا تایید میکنم ، من چندیین سال سرفه های مکرر داشتم ، هر دکتری میرفتم میگفت این همیشه باهات هست و باید اسپری مصرف کنی

    حالا یک دکتر میگفت بخاطر خاک خوستان

    یک دکتر میگفت بخاطر فصل پاییز ، فصل بهار و…

    یک دکتر میگفت میگفت بخاطر کولر

    یک دکتر میگفت ژنتیکته

    و….

    اینقدر اینها رو بهم گفتند تا من باور کردم.

    و من به خودم گفتم نه اینها هیچ کدوم نمیتنونند باشند ، اگه قراره از خاک یا فصل یا هر عامل بیرونی دیگه ای باشه ، خب باید برای همه اینطور باشه

    وقتی داشتم روی باورهام کار میکردم به لطف الله ، یک حس بهم گفت دوره قانون سلامتی رو بخر و استفاده کن

    خود الله شاهد هست که من یک ماه و چهارده روز هست که دارم از این دوره استفاده میکنم ، بعد از هفته اول که شروع کردم دیدم دیگه خبری از سرفه ها نیست و از همون روز اول همه اسپری ها و قرص ها رو کنار گذاشتم و در سلامتی کامل دارم زندگی میکنم و بسیار سپاسگذارم از خدای مهربان هستم که از طریق دستان زیبایش سلامتی را به زندگیم برگردوندن ، سرفه هایی که چندین سال درگیرشون بودم

    نه تنها سرفه ها ، بلکه خستگی هایی که از بچگی همیشه همراه من بود ، فکر میکردم از ژنتیک من هست که همیشه خسته و بی حال هستم و اصلا نمیتونستم به کارهام برسم ، فکر میکردم این ژنتیک من هست که زیاد میخوابم

    چرا باور کردم که ژنتیک من هست؟

    چون کلی تلاش کرده بودم و نتونسته بودم تغییر بدم و باور کردم این همینی که هست و ژنتیکم اینجوریه.

    (دقیقا مثل کسی که نتونسته ثروت بسازه بخاطر باورهاش و باور کرده که خداوند نمیخواد و ثروت انسان را از خدا دور میکنه)

    الان به لطف الله مهربان بسیار انرژی بالایی دارم ، درصورتی که قبلا با قهوه میتونستم خودم رو بیدار نگه میداشتم و کسالت و خستگی نداشته باشم

    الان قهوه رو فقط بخاطر اینکه دوستش دارم استفاده میکنم و هر روز هم استفاده نمیکنم ، بدون قهوه هم بسیار انرژی بالایی دارم.

    چقدر حدیث پیامبر رو دارم بهتر درک میکنم ، که میفرمایید:

    شرک در دل مؤمن مانند راه رفتن یک مورچه سیاه بر روی یک سنگ سیاه در دل تاریکی شب هست.

    چقدر مخفی این شرک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3077 روز

      سلام آقا حمید عزیز

      هم استانى خوبم

      خیلى خوشحالم که تونستید در زمینه سلامتى مشکل رو حل کنید و الان سلامت و پرانرژى هستید.

      منم خیلى سال که مثل شما مشکل آلرژى داشتم و پزشکا عوامل مختلفى رو تاثیر گذار مى دونستن از جمله ژنتیک البته آنقدر از بچگى شنیده بودم خودم هم باور کردم که این ژنتیک و راهى نداره .

      جمله قشنگى گفتید دقیقا مثل کسى که نمى تونه ثروت بسازه چون باورهاى مناسب نداره .

      دوست عزیز ، آرزو میکنم همیشه سلامت و موفق و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زینب گنجی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    به نام خدا

    وای خجالت آوره ولی منم یه دوره واقعا گیر همین باورها افتاده بودم ، اینکه مردم با رسانه ها و شبکه های اجتماعی کنترل میشن ، با غذا ها سلامتیشون میگیرن و ادمای ثروتمند میکشن و …

    وای چقدر قبلنا وقت میذاشتم و درباره ی این چیزا مطالعه میکردم

    نتیجه اش چیزی جز اضطراب و احساس ناتوانی و کفر نبود !

    یادمه همش میگفتم پس خدا کجاست ؟اون چیکار میکنه؟نقش اون چیه؟ اصلا از یه جایی به بعد نمیتونستم حرفای این شکلی باور کنم چون دقیقا خدایی توش وجود نداشت و این سوال پس خدا چی میشه و نقش خدا و خودم باعث شد من کلا نسبت به این افکار و باورها دچار تردید بشم

    بگم نه بابا دیگه انقدر هم نمیتونیم عروسک دست بقیه باشیم ، یادمه هی میگفتم مگه خدا دوتا قدرت اراده و اختیار بهمون نداده ، پس اختیار من چی میشه…

    طول کشید ولی همه رو آنفالو کردم دیگه هم دنبال نمیکنم و خیلی اون موقع برام جالب بود بیشتر این مباحث ، مثل سریال ترغیب میکرد منو که دنبال کنم و بیشتر بخونم و هر دفعه درگیر استرس و نا امیدی بیشتری میشدم .

    یه روز واقعا نقش خدا ، توحید برام پر رنگ تر شد و گفتم اگه من توانایی ندارم پس ایرادی بهم وارد نیست ولی اگه دارم ، نمیخوام این چیزا بیشتر دنبال کنم ، مگه تا قبل از دونستن این داستانا زندگی خودم نمیکردم؟ همونو ادامه میدم

    بعد انفالو و میوت کردن کانالا و کم کم گذاشتنشون کنار من با شما اشنا شدم و تو تمرینای فایل های رایگان هم کلا شبکه های خبر و چیزای فرازمینی و فراماسونری اینا هم کلا از زندگیم خارج کردم

    استاد واقعا از معجزات بودن شما و خانم شایسته تو زندگیم هرچقدر بنویسم کم گفتم ، من شکرگزار خداوندی ام که منو هدایت کرده به شما و منو نگه می‌داره اینجا … مدت هاست نمیتونم فیلم و سریال ببینم چون برام محتوایی ندارن ! منی که یه هارد برای فیلم و سریالام گرفته بودم و عاشق وقت گذاشتن براش بودم ، منی که ارزو میکردم ای کاش بتونم همه کتاب های دنیا بخونم تا از هرکدوم یه چیزی بفهمم ، امدم تو سایتی که اصل ، مثل یه لقمه حاضر و آماده و خوشمزه بدون هیچ ناخالصی و طعم بدی ، بدون تردید و ازمون و خطایی بهم داده میشه و من فقط برای باور ساختن و اجراش تو عملم تلاش میکنم …

    ما بچه های سایت استاد عباسمنش خیلی خوشبختیم ، اینجا قشنگ بهشته آگاهی هاست ، اینجا بهشت سوالات منه ، اینجا خود بهشته و واقعا نسبت به افراد جهان ما خیلی به اصل و قانون نزدیک تریم ، واقعا این حرفا هرکسی نمیشنوه ، هرکسی باور نمیکنه ، هرکسی دنبال نمیکنه

    تو خواسته های روزانه ام ، تمرین کشف قوانین زندگیم ، من خیلی نوشتم که خدایا کاری کن قدر خودم و دانسته هام و این چیزی که هستم بدونم ، از خود کوچیک بینی بیرونم بیار ، و واقعا خدا انگار اگاهی های منو بهم نشون داد که اصلا نظرم عوض شده درباره ی خودم.

    فهمیدم کلا همین که میام سرچ‌ میکنم عباس منش ، اصلا همین که میام تو سایت فقط میگردم ، همینکه وقت میذارم برای ویس ها و کامنت ها … همین کار 99 درصد ادما انجام نمیدن ! چه برسه به اینکه حالا یه چیزایی بشنون ، مقاومت داشته باشن ، روش فکرکنن ، دنبال الگو بگردن ، فکرشون یکم عوض کنن ، به مرور باورشون و بعد زندگیشون تغییر کنه .

    شما همیشه میگید بهبود های کوچیک بزرگ کنید برای خودتون ، تشویق کنید ، جایزه و قدردانی در نظر بگیرید ، من تو اینکار بدترین بودم ، ولی الان بهبود هام با چشمای باز و درشت میبینم ، و قدر خودم و تلاشم میدونم و برای خودم ارزش قائل ام

    و برای بهبود های دیگه ام تلاش میکنم

    عاشقتم استاد عباس منش من ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    محمد شادی گفته:
    مدت عضویت: 818 روز

    بادورود فراوان به استاد بزرگوار وخانم شایسته .

    باز امروز اول صبح استاد با گذاشتن این فایل جدید منو سورپرایز کردن چون خدا شاهده هر موقع فایل جدید میاد من قبل از اینکه کارهامو انجام بدم اول باید فایل رو یک بار گوش بدم .این بحث ژنتیک که بسیاری به قول استاد قبول دارن یه سری بحثهای است که دانشمندان اینو میگن اونو میگن ولی شنونده باید آگاه باشه این بحث در خانواده خود ماهم هست که مادرم وپدرم هر دو فشار خون داشتن وسکته مغزی کردن الان خواهران میگن که این در خانواده ما هست ولی من اصلا قبول ندارم چون از موقعی که با استاد آشنا شدم روی باورهای خودم کار میکنم و میگم اصلا اینطور نیست این جریانات رو برای اینکه یک سری افراد انتشار میدم که بله دنیا دست فلانیه دنیا و اون گروه های مخفی اداره میکنن واز این جور حرفها ولی اگر ما بهتردقت کنیم میبینیم که اینها تماماً سو استفاده از باورهای مردمه البته من خودم هم وقتی حرفهای اون آمریکای که استاد میگن رو شنیدم اول باور کردم ولی بعد از شنیدن حرفهای استاد و درست فکر کردن فهمیدم که حرف درست کدام است واقعاً اگرمن به این حرفها باورم رو بیشتر میکردم قدرت خداوند رو کوچک میکردم وشریک قرار می‌دادم به خدا که اینها دنیا رو اداره میکنن واز اینجور حرفهای بی در و پیکر .باز هم از استاد تشکر میکنم که با آموزه های خود واقعاً مارو به مسیر درست راهنمای میکنن باتشکر فراوان از همه دوستان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    اشکان ناصری گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    (( به نام آنکه زمین و آسمان را با عظمت تمام آفرید))

    سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد عزیز و خانم شایسته . خدایا شکرت چه فایل بی نظیری و برای خودم در چه موقعیت مناسبی . استاد کاملا این تلنگری که زدید دقیقا مختص منه . چقدر راحت این مفهوم رو فراموش کرده بودم . اینکه برای خودم قدرت در دست اطرافیانمه همیشه . و من دقیقا مثل همون مثالی که در مورد پدر دوستتون زدید اعتقاد داشتم توجه بیش از حد و سختگیری نکردن خانواده عامل کمبودهایی که امروز دارم . و انواع و اقسام تئوری های توطئه که مدتها پیگیر بودم و به چشم خودم میدیدم که هر روز داره حقیر و حقیر ترم میکنه . حتی همین الانشم هنوزم ته ذهنم باهاش مشکل دارم .

    پر از ادعاهایی که عملی نمیشن . پر از ترس هایی که بیهوده پر و بال داده شدن

    واقعا فرقی نمیکنه یه دفترچه همیشه تو جیبت باشه و هر جا میرسی شکرگذاری بنویسی

    این حقیقت که در عمل داری شرک میورزی رو باید در عمل حل کنی .

    به همون سبک ابراهیمی

    یا اینکه نیایم بی عرضگی خودمونو و ترس از تغییر رو به این حساب بزاریم که خدا اینطور نخواسته . نه شرایطش ام فراهم باشه تو دقیقا خوده تو حرکت نمیکنی . چون باور کردی همه چیز ضد توعه و هر واکنشی بدی قطعا نابود میشی .این چیزیه که تو فرستادی

    همونطوری که بعضی وقتا خودم هزارتا سناریو ناخداگاه از ری اکشنای نامطلوب دیگران میسازم و در آخر که داستان تموم میشه باز همون عذاب وجدان همیشگی

    باز همون خودخوری و سرزنش

    باز همون درگیری های بی مورد و در آخر این سوال از خودم که اشکان چرا در حالی که به قوانین آگاهی بازم نتونستی ؟

    و جواب ساده است عزیز : تو مشرکی . تو مشرکی و باور نداری اون خدا هواتو داره که بقولی اونه که در بدترین حالت الخیر فی ما وقعه

    اگه من 18 سالمه الان و هیچکاری افتخار آمیزی به نظر خودم نکردم فقط بخاطر اینه که چشمامو وا نکردم ببینم چقدر فراوانیه .

    اینکه تا یکی میاد بهم میگه اشکان مسیرت اشتباه دوباره جا میزنم . دوباره میترسم و از سر ترس تایید میکنم . دوباره یادم میره برای چی زاده شدم که اصلا هدفم چیه .

    دوباره مثل یه برنامه ذهنی تکراری و ترس های همیشگی

    درست مثل داستانی که در مورد درس خوندن دارم . همیشه خدا اگه تلاشم کنم ته دلم بازم میگم فایده ای نداره بازم کم میارم و میخوام بگم واقعا مهم نیست هر روز چند صد هزار بار به این فکر کردی اوضاع خوب پیش میره . و سعی کردی پشت نقاب احساس خوب زورکیت قایم بشی

    نتیجه همونه چون تو پذیرا شدی که چمیدونم ریاضی من از ریشه ضعیفه و یا اینکه نمیتونم با یکی خفن تر و بهتر از خودم رابطه برقرار بکنم . یا وضع مالی من همینه که هست

    واقعا امیدوارم توی سوالای بی پایانم غرق نشم که آخر سر بازم به سوالای بیشتر و سردرگمی بیشتر ختم بشه .همون موقع که به چراییا فکر کردم به چطوری عملی کردنشم فکر کنم

    ارتباطمو با خدا تو یه صفحه کاغذ یا حتی یه مکان بهشتی یا یه اتفاق خوب و یا هر چیزی که تعریف قشنگی تو مغزمون داره خلاصه نکنم . که ببینمش زمانی که تو اوج سختی ام

    خیلی از استاد عزیزم سپاسگذارم برای این فایل زیبا و برای دیدن یه روز عاشقانه دیگه به لطف خدای یکتای خودم

    از صمیم قلب برای خودم و عزیزان آرزو میکنم که تو قید و بند کلمات و منطق ها نیفتیم .

    تا اینکه یروز چشممونو وا کردیم بپرسیم حالمون خوبه یا نه ؟

    انصافا زندگی کردم یا اهرم زندگیم دست بقیه است که بهم راه مطلوب خودشونو نشون بدن ؟

    امروز میتونم به باورهایی که ساختم عمل کنم یا در نهایت بازم به خودم دروغ بستم ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    بنام نامی الله .

    سلام استاد عزیزم سلام مریم جان و دوستان خوبم .

    بنام تویی که جان میشوی،دوست میشوی ،عشق میشوی ،ثروت میشوی ،بنام تویی که همه چیز میشوی برای من ،به شرط باور من ،به شرط شکل دادن تو به هرآنچه که میخواهم .

    به روز هایی برمیگردم که تورو تنهااا خدایب خشمیگن میدیدم ،خدایی که بنده هایش را برای دادن نعمت غربال میکند ،خدایی که بنده را بیشتر و بنده ای دیگر را کمتر دوست دارد،این باور ها این شرک هااا این قدرت دادن من به آدمای های اطرافم به گروه های خاص به این پارتی هست و ……نتیجه ای جز روحی خمشگین از تو ،کینه از تو نداشت ،چقدر خدای من در نظرم ،سنگدل بود، نتیجه این باور هااا و این ترمز هااا چیزی جز نرسیدن به خواسته یا به سختی رسیدن بود،استاد عزیزم به سال ها قبل برمیگردم که قانون نمیدونستم ،خدارو نمیشناختم و خدا فقط برام یه کمه سه حرفی بود،بدون قدرت ،خدا برام فقط حرفای بقیه بود،درحالی که قدرت خدا انگار تو دستای بقیه بودن،اون روزا میخواستم تربیت معلم قبول بشم ،تلاش میکردم اما با اکراه،چون باور من و گفته های جامعه این بود که تا سهمیه ای ها موندن تا خانواده های خاص و ایثارگر مونده ،تا اونایی که پارتی دارن ،تورو میبرم اخهههه؟؟؟؟؟؟

    خلاصه کنکور دادم با رتبه عااالی اما بخاطره همون باور خودم قبول نشدم و اخرشم هرجی کینه بود به خدا بیشتر شد ،چقدر الان از افکارم قبلا خندم میگیره ،چقدر من به حرف و نگاه ادمااا چشم دوخته بودم ،شده بودم یه عروسک خیمه شب بازی برای اینکه حرفا و باور های چرت بقیه رو زندگی کنم ،من از خودم هویت نداشتم ،فکر میکردم اره دیگه سرنوشت اینه ،امااا نکته مثبت من اینه با اینکه اون موقه قانون بلد نبودم اما آدم به شدت با اراده ای هستم و متعدم که به هدفم برسم ،خب اون موقه ام این اراده باعث شد دوباره بخونم ،به هدف رسیدم اماااا با تلاش خیلییی زیاد ،البته با کلی دنگو فنگ که اونم بخاطره همون باور هام بود،من دانشگاه تو همون رشته قبول شدم امااا به زور و سختی اینم همون نکته ای که باور همه چیزه ،اگه باور هم جهت نداشته باشی نمیرسی اگرم برسی با هزار تا جون کندن و سختی و البته زمان زیادی ،طول میکشه که برسی،خلاصه من قبول شدم امااا بخاطره باور های خودم ،رفتم دانشگاه برای ثبت نام ، استاد باورتون میشه من جز قبول شده ها بودم امااا مسئول آموزش اونجا گفت سنت یه روز زیاده به شرایط تربیت معلم نمیخوره ،منم چون خیلییی آگاهی نداشتم از شرایطش ،نمیدونستم چیزی ،من خوش حالی کرده بودم قبلش کلی جشن گرفته بودم با دوستام امااا بخاطره همین باور هام بخاطره شرککککک الله اکبر بخدا که شرککککک آدماا از اوج اسمون میاره به زمین،اون موقه که نمیدونستم اینارو بازم تو دلم میگفتم اینااا سرنوشت منه ،ناراحت بودم بخدا انگارتو برزخ بودم کلی تلاش کرده بودم ،قبول نکردم این حرفشونو ،رفتم سنجش تهران ،سازمان مرکزی ،هرجور شده رفتم با مسئولش حرف زدم که نههه من سنم درستع و اینااا،اقاهه مهربون ،نگاه کرد به کارنامه من گفت نه مشکلی نداره اون مسئول ما حتما اشتباه کرده ،همین اشتباه الکی نزریک بود تمام تلاش منو به باد بده،یادمه بازم اون موقه اطرافیانم میگفتن میخوان پارتی بازی کنن و یع کسی از خودشونو جای تو بزارن ،کلی اون موقه گریه کردم ،اون موقه بود که انگار فقط خدا باید کمکم میکرد ،دیگه خبری از اون حرفا نبود،خلاصه رفتم ،قبول شدم،معلمم شدم امااا من بخاطره باور هام به سختی و با کلی چاله چوله رسیدم.

    امااا پاسخ سوال دوم:

    استاد عزیزم منه مهساااا،این روزا شخصیتم با آموزه های شما عوض شده من با شمااا خداروشناختم ،من با شمااا و حرفاتون به این باور رسیدم که استااااد فقط با یک قدرت و انرژی الان تو این جایگاه ،بخاطره باورش به الله ،باوری که میگه خدایاااا فقطططط تو فقط خودت .

    وقتی خالی میشم از شرک ،چقدر خیالم راحته که برگی بدون اذن تو از درخت نمیوفته،وقتی توحیدو با آموزه های شمااا جایگزین شرک کردم ،بعد قبولیم رفتم یه شهر دیگه اون موقه داشتم رو خودم و باور هام کار میکردم ،خب قبلش همه میگفتن که فلان شهری که میری اینجوره اونجوره،اما من بخاطره باور های درستم راجب خداوند راجب اینکه اون با دستاش از طریق آدمااا بهم کمک میکنه،رفتم اون شهر ،بخدا قسم استاد،فقط عشق و خوبی دیدم از آدماش،همکارام اونقدرر عالی هستن عین مادر برام هستن ،عین خواهر هستن ،حتی راننده های تاکسی با مهربونی وقتی میدیدن خرید دارم درو برام باز میکردن یا وقتی هوا سرد و بود و زمین یخ زده بهم گفتن مراقب باش ،اون لحظه هاا همین نتایج بهم قوت قلب میداد و میگفتم ایناااا خدای من هستن ،لبخند آدمااا کمک ادمااا ،همه ایناااا خدای من هستن ،خدایی که اگه من اونور دنیاام باشم ،برام خانواده میشه پدر و مادر میشه،با دستاش به قول شمااا نمیزاره کارم رو زمین بمونه ،استاد من تمام این روزا کمک ادمااا رو از خدا میدونم و ته قلبم میگم مرسی خدام اینا همه تویب ،البتع که بنده های خدای مهربونم تشکر میکنم ،،،،،،،

    ممنون و شکر که هستین.

    در پناه الله .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    ام البنین بیگدلی فر گفته:
    مدت عضویت: 3077 روز

    به نام خداى عشق و زیبایى

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان هم فرکانسى عزیز

    خدا رو شاکرم که من رو به این مسیر درست و الهى هدایت کرد .

    انا علینا للهدى ( بر ماست هدایت شما)

    الله اکبر از این همه زیبایى پرادایس ، الله اکبر .

    سوال: زمانى که تاثیر عوامل بیرونى داشتید چه نتایجى گرفتید؟

    – همیشه مقصر عدم اعتماد بنفس و عزت نفسم رو پدر و مادرم و بخصوص مادرم مى دونستم ، براى همین با وجودیکه از ١۴ و ١۵ سالگى مى دونستم اعتماد بنفسم مشکل داره ،ولى هیچ وقت هیچ کارى براش نکردم چون دلیلش رو برخوردایى که در دوران کودکى و نوجوانى باهام شده مى دونستم پس دیگه نمیشه کاریش کرد و همینه که هست ، خیلى وقتا مى خواستم برم روانشناس و مشاور ولى هیچ وقت نرفتم با وجودیکه این مسئله واسم خیلى آزاردهنده بود ، چون فکر مى کردم تاثیرى نداره . به همین دلیل هیچ تلاشى براى بهبود شخصیت و اعتماد بنفسم نکردم ، تا اینکه با استاد آشنا شدم و دوره عزت نفس ، استاد از همون جلسه اول میگن که دنبال مقصر نباشید که چرا شرایطم اینطورى شد ، بگید الان باید چکار کنم که عزت نفس رو در خودم بوجود بیارم و توضیحاتى که در مورد اینکه همه ى ما در کودکى برخوردایى باهامون شده و هیچ کس نیست که دوران کودکى پرفکتى داشته باشه و اینکه عزت نفس اکتسابى ، آنقدر گوش کردم و منطقى کردم مثل پدرم که این اعتماد بنفس و عزت نفس رو خودش ایجاد کرده و عمل کردم ، خودم رو در موقعیت هایى که مى ترسیدم قرار دادم مثل جمع هاى شلوغ که باید خودت رو معرفى کنى و خدا واقعا کمکم کرد و شرایطى رو فراهم کرد تا بهتر بشم .

    مورد دیگه اینکه من از زمانى که یادمه مشکل حساسیت و آلرژى دارم و از بچگى دکتر زیاد رفتم و همه مى گفتن ژنتیک چون خانواده مادرى من اکثرا آلرژى دارن ، و من هم باور مردم که این ژنتیک و بقول یکى از پزشکان این تو خونت و نمیشه کاریش کرد ، تو یسرى فصل ها واقعا آزاردهنده بود و من مدتى کلا بى خیالش شدم و گفتم دیگه راهى نداره ، تا اینکه حرفهاى استاد رو گوش کردم و بخش آرامش در پرتو آگاهى کمى بهتر شدم ، بعد هم آن مدتى که از قانون سلامتى استفاده مى کردم کامل برطرف شد.

    اما موضوعى که پاشنه آشیلم هست ( روابط) ، تو این زمینه از یک زمانى خیلى عوامل بیرونى رو مهم مى دونستم مثل سن و خانواده ( چیزایى که الان یادم میاد ) ، تو این زمینه با گوش کردن به دوره عشق و مودت ، منطقى کردن و دیدن نمونه هاى عینى و نوشتن خانم هایى که هم سن کم دارن و هم سن بالا و از نظر خانوادگى و … ، بخصوص مقالات خانم شایسته هزیز و دوست داشتنى در مورد قدرت دادن به عوامل بیرونى ، شرک در زمینه روابط بهتر شدم .

    سوال : این نگاه توحیدى چه تغییراتى در رفتار ، شخصیت و ایمان و عملکرد و جسارت شما ایجاد کرده ؟

    استاد فقط این رو بگم که بنین قبلى با ورژن جدیدش در زمینه اعتماد به نفس متفاوت و بارها این رو از اطرافیانم شنیدم ، و مى دونم خیلى خیلى باید روى خودم کار کنم .

    این نگاه توحیدى ، باعث شد قدم بردارم ، وارد محیط ها و موقعیت هاى جدید بشم و با افراد جدید آشنا شم . پا روى بعضى ترسهام بذارم .

    توى شرایط سخت خانوادگى که خانواده ام مى گفتن نمیشه و فلانى رو باید بشناسیم ، من به قدرت خداوند ایمان داشتم و مى دونستم میشه، یادمه داداشم مى گفت خود خدا که نمیشه بیاد این رو به نفع ما کنم ، گفتم دستانش مى تونن اینکار رو کنن ، الان هم که یادم میاد اشکام سرازیر میشه ، عجیب آروم بودم ، هر اتفاقى میفتاد و بقیه بهم میریختن من مى گفتم خیر و به نفع ماست ، آخرش هم همه چیز به نفع ما شد ، و یه مدت بعدش حتى پولى هم که داده بودیم برگشت دادن. آن زمان فکر کنم ٢ سال پیش فقط فایل هاى دوره ١٢ قدم گوش میکردم.

    گاهى آنقدر آروم و بى خیال میشم که خودم هم تعجب میکنم ، حتى گاهى بقیه هم تعجب میکنن و میگن حتما هزینه این کار رو جدا گذاشتى و یک فکرى کردى .

    آرزوم اینه که این آرامش و توکل همیشگى باشه.

    – همین که کامنت میذارم ، حرفایى رو اینجا مى نویسم که بعضیاش رو به هیچ کس نگفتم و خودافشایى میکنم براى من یعنى کلى تغییر .

    استاد نمى دونم چجورى این حس سپاسگزارى و قدردانى و عشق رو بیان کنم .

    از شما استاد بى نظیر ، خانم شایسته نازنین و دوستان عزیزم که با کامنتاشون کلى درس میگیرم بسیار بسیار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2077 روز

    به نام خدای قوانین ثابت و شگفت انگیز، خدای همزمانی ها. خدای تضادهای پرخیر و برکت

    سلام به استاد شاداب و سالم و خوشتیپ

    جوان و پرانرژی مون.

    آخ که من عاشق این همزمانی ام دقیقا همین امروز صبح مرور می‌کردم چیزایی رو که باور کردم و دارم تجربه شون میکنم و حالا استاد یه فایل توحیدی گذاشتین که بازم یه لایه شرک خفی رو آگاهانه پاک کنه از ذهن مون،

    چقدر خداروشاکرم که لایق دریافتم کرده

    یه زمان که تو کتابای درسی خوندم ژن ها یا غالب هستن یا مغلوب .و اگه ژنی مغلوب باشه توی تعداد خیلی کمی از افراد یه نسل دیده میشه تو خانواده ی ما فقط خودم نزدیک بینی شدید داشتم

    گفتم همینه اون ژن مغلوبه، اگه حتی یکی تو یه نسل باشه اون منِ طفلی زهرام که مبتلا شدم و همیشه ناراضی بودم از این اجبار .

    سنم که بالاتر رفت بیماری قند و چربی والدینمو دیدم گفتم اینا ارثیه پس منم امکان ابتلا دارم البته خداروصدهزارمرتبه شکر که این تضاد که حدود سی سال قبل بود باعث شد به سبک غذایی م خیلی دقت کنم و بشدت مراقب بودم دارم چی میخورم و همینم باعث شده همیشه چکاپ سالانه م عالی باشه به لطف خدای حکیم و علیم که در دل تضاد بذر رشد قرار داد الحمدلله.

    بازم میرسم به کلام در و گهر استاد حقیقتا تمام صحبتا کلام الله ست که بر قلب گشوده شده شما الهام میشه همه رو به اندازه ظرفم درک کردم و از زمانی که باور کردم بدنم هوشیار و هوشمنده و بی نهایت توانایی داره برای سالم نگه داشتن هر روز تکرار و باور سازی کردم خداوندم هدایتم کرد به سبک غذایی ساده و طبیعی و دقیقا دقیقا استاد عزیز همونیه که شما همیشه برامون

    می گین همه چی باوره و از وقتی تمرکزی رو باور سلامتی م هستم تا این لحظه منی که به محض بیدارشدن اول باید چشممو مسلح می‌کردم تا بتونم ببینم و آرزو داشتم بتونم خودمو واضح توی آینه ببینم الان دارم با قدرتی که الله مهربان به من هدیه داده اینقدر راحت میبینم و تایپ میکنم.

    و هنوزم شفای چشمام ادامه داره با تمرکزم به سلامتی و نه قربانی تاثیر ژن اجدادم و دلخور بودن از اون عزیزان ارزشمند

    هر روز برای این خلق آگاهانه و باور توحیدی که از استاد توحیدی م آموختم وجودم سرشار از شکر و شادی و رضایته.

    من خودم خالق شرایط و اتفاقات زندگی م هستم و نه هیچ عامل بیرونی

    خداروشکر در پناه رحمت ،هدایت و حمایت خداوندیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: