اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وااااای استاد خداوند چه عاشقانه جوابم را با زبان شما بیان میکند انگار این فایل دقیقا برای خود من بوووود
استاد چقدر در زندگی ضعیف عمل کردم و هر کجا شکستی حاصل میشد بویی از شرک بود هر کجا ضیف بودم نمیکشتم دنبال علت فقط دلایل به ظاهر محکم خودم رو چسبوندم به جامعه و ….
الان که نگاه میکنم به عقب، هرجا سخن از تنبلی بوووود دلیل قانع کننده برای خودم داشتم اما دریغ از اینکه خودم چی ؟؟؟؟برای خودم چکار کردم؟؟
استاد منی که حتی ترس از دیگران وشرک مطلق اجازه نمیده یه اکانت حقیقی برای خودم بگیرم ،ترس های درونم وشرک اینکه توی بیمارستان چی میگن؟؟چه روزهایی عهد بستم ودوباره خاموش!!!!!
چه روزهایی مثل یک کودک آرام درون خونه نشستم وساعت ها به دیوار خیره شدم وحتی ترس اجازه حرکت نمیداد بهتر ه نگم ترس!!!شرک مطلق!!!
یه زمانی آرزوم این بود خانم دکتر اما الان فقط وفقط فرار میکنم از خودم واز دیگران الان دلم کمی قدرت وجسارت میخواهد وکمی ذوق وشوق !
دوست دارم آرامش داشته باشم و یه خانم خونه دار باشم و تجربه کنم مادر بودن وهمسر بودن و آشپزی ولذت بردن از خانواده داشتن !!
اما شرک مطلق دیگران چه میگن؟
استاد خداوند بهتون پاداش عظیم بده که ما رو از ظلمات وتاریکی ها به سوی نور میاری
انگار خداوند به زبان شما حجت روبرایم تمام میکند میگوید ریحان برخیز وحرکت کن!!!!!
ورها کن آنچه غیر من است!!
استاد هر وقت که بهانه تراشی کردم خداوند بهم بهانه های بیشتر معرفی کرد گفت بگیر نووووش جونت آنچه که خودت میخواستی بهت دادم این به سبب توجه وباورهاته!!!!!!
یادمه یکبار اونم با حرف های شما پا گذاشتم روی ترس هام وتمام فاصله کرمان تا مازندران رو رانندگی کردم اونم تنهایی واین سفر دلچسب ترین سفر تنهایی ام بوووود
سفری به ظاهر تنهایی ولی معبودی که لحظه به لحظه باهام بوود
استادجانم من از دانشجوهای دوره سلامتی ام و از سن 14سالگی که همیشه یادم میاد درحال رژیم گرفتن بودم تا لاغر بشم ورزشهای سنگین انجام میدادم فقط 7کیلو کم میکردم ولی دوبرابر برمیگشتم و همیشهههه یادمه مادرم میگفت شما ارث بردید از من چون مادرم چاق هست …
ولی وقتی دوره شما رو گرفتم تمام چلنج ذهنم شکست فقط فقط به شما گوش دادم و عمل کردم و من شکستم تمام اون باورهایی که میگفتن ارثی هستش و هزاران چیز دیگه ..
استاد من از وزن 78 کیلو الان درسلامت کامل و وزن 55 کیلو دارم می دوم .ورزش میکنم.یک وعده غذا میخورم و چقدررر انرژی دارم چقدر یعنی بعضی وقتا میگم تو کی خسته میشی بازم بخودم میگم هیچ وقت
ویک نمونه دیگه چند روز پیش احساس میکنم روغنی که گرفتم طبیعی قاطی داره باعث شد فقط یه دفعه حالت تهوع بگیرم و خوب شدم خدا شاهده داداشم باور کرد که من بیماری درحال حاضر رو گرفتم هرقدر گفتم بابا من خوبم میدونم چی شده ولی اون اصرار نه تو مریصی و جالب مریض شد و افتادددد
و رفت دکتر سرم و آمپول زد یعنی من فقط نگاهش میکردم و میگفتم خدایا جلل خالق این پذیرش چه زندگیهایی رو زیر رو کرده حالا یا به بالا یا به پایین ..
یعنی خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که قدرت خلق دست خودمونه..
وبازم شاکر خدام که شما رو سرراهم قرار داده تا بهترین خودم باشم
به نام خدای مهربان و سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان الهی
استاد جان ممنونم که برامون موضوعات رو باز میکنین قلبمون رو باز میکنین گوشمون رو شنوا میکنین به صدای الله ، استاد و مریم عزیزم ممنون که وقت میزارین آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میزارین … من هم سعی میکنم به قدر مدار الانم تجربه هام رو باهاتون به اشتراک بزارم که این راهیه برای قدردانی از شما
موضوع توحید و شرک عجب موضوع سنگینیه ، من هر وقت توهم میزنم که دیگه اوکی ام فهمیدم یهو یه خطایی میکنم مچم رو میگیرم میگم دیدی یه لحظه غفلت و غرور = شرک = اتفاقات بد
اول میخوام یه داستان بگم از نزدیکانمون که بی ربط به این فایل نیست به خصوص اون قسمتی که گفتین شما در آمریکا در یه منطقه آمریکایی الاصل زندگی میکنین که به جز خوبی ازشون چیزی ندیدید
این بنده خدا خانومیه از فامیل که بسیار عقیده داره برای گسترش دین اسلام و رهبر و امام زمان و … باید تبلیغ کرد حالا دقیق الفاظش رو یادم نیست چون من هر وقت حرف اینجور چیزا میشه میپیچونم میرم ولی کلیتش اینه که از الان داره میجنگه تا زمان ظهور آقا ، الان سرباز رهبره و بعدا سرباز امام زمان ، از طرفی هم متعصب روی رهبری و طبیعتا طی جریانات شدید اعتراضی اخیر واسه حجاب در ایران ایشون در جبهه رهبری فعالیت دارن . حالا ایشون مجبور شدن برای درس شوهرش برن هلند ولی به حدی مسائل سیاسی ایران رو دنبال میکنن که از اونجا برای همه فامیل اخبار رو شیر میکنه و جدیدا همونجا توی مسابقه والیبال ایران با پرچم ایران میره تا جلوی بقیه ایرانیایی که با پرچم گروه مخالف اومدن رخی نشون بده . و طبیعتا کسی که دنبال دعوا بوده دعوا رو هم اونجا تجربه کرده و هم آسیب دیده! من تو ذهنم میگفتم این همه هلند جای به این قشنگی آخه چرا هر وقت کسی خبر از فلانی برام میگه یبار خبر از خوشی اش نمیگه ! استاد شما اونقدر با خودتون در صلحید که افراد آمریکایی نژادپرست باهاتون اوکی ان اما این بنده خدا در یه کشور دیگه باز با هم وطنان خودش دعواش میشه.
خب از موضوع شرک : راستش اگر با ذره بین نگاه کنم من الان هم شرک دارم … ساره ای که ناراحته درآمد نداره ، هنوز در ذهنشه قبلا مامان بابام نزاشتن کار کنم یا فلانی نزاشت یا الان چون بچه دارم نمیتونم تمرکز کنم کاری بکنم که درآمد داشته باشه اینا یعنی شرک خفی . من الان کارآموزم و شکرگزار این نعمتم . بعضی وقت ها سر ساختمون های اجرا که میرم میگم ساره ببین تو با غرورت هنوز درآمد نداری ولی این کارگر که از نظر تو درس نخونده باور ثروتش بهتر از توه و درآمد داره هر چند اندک و در دلم حتی اونو تحسین میکنم که با سن کم مهارت کار کردن داره . مهارت ارتباط گرفتن با کارفرماها و مهندسا رو داره …. و اما هر وقت که به خدا ایمان آوردم یکی یکی موانع از سر راهم برداشته میشن مثلا الان که دیگه با تمام وجود میخام درآمد داشته باشم به هر کس که خدا به دلم بندازه زنگ میزنم و با عزت نفس ازش درخواست راهنمایی میکنم . و صدای دیلینگ دیلینگ نتایج خوب رو میشنوم . خدا آدم های خوبی سرراهم قرار داده که با مهربانی کمکم میکنن یه قدم یه قدم جلو برم به سمت درآمد خوب و کار خوب و مکان خوب
برای باورسازی ثروت کلمه رزق رو در قرآن سرچ میکردم جالبه همه جا کلید تکراری… ولی مهم… ولی اصل … گفته شده به کسانی که ایمان به خدا و ایمان به آخرت دارن و انفاق میکنن و شکرگزارن و عمل صالح انجام میدن و اقامه صلات میکنن و … روزی داده میشه . این یعنی بچه ی من یا پرستیژ من مهم نیست تا الان ایمان نداشتم که نتیجه دلخواهم رو نگرفتم
سلام ، خداروشکر و خوشحالم خداوند منت سرم گذاشته که کامنتم هدایتی برای شما شده ، درس هایی که من برای مسئله راهنمایی گرفتن تجربه اش کردم رو دقیق تر براتون میگم امیدوارم مفید واقع بشه .
راستش من خیلی زمان ها از دیگران کمک میگرفتم اما با شرک . چرا با شرک چون تو ذهنم بود که فامیلم یا دوستم بهم نزدیک ترن پس بزار بهش زنگ بزنم من خیلی کاری براش کردم پس اوکیه باهاش تماس بگیرم و هزار تا باور غلط دیگه که از شرکه . بعد اتفاقی افتاد از ماجرای من و یه دوست خداوند بهم فهموند که این همون باور به پارتیه که تو داری خودتو گول نزن . گفتم خدایا چیکار کنم؟ هر شب خواسته ام رو مینوشتم ، شنیدن صدای خدا برام سخت بود پس چند روز صبر میکردم تا یه چیزی به دلم بندازه ، وقتی به دلم می انداخت از یه کارمند غریبه که اصلااااا منو نمیشناسه مثلا تو یه اداره برم راهنمایی بخام بگم دنبال کار میگردم ترس تمام وجودمو میگرفت …قرآن باز میکردم یا روی نشانه ی روزم در سایت میزدم و خیلی واضح پیام بهم میرسید ایمانم قوی میشد که این درسته این صدای خداست من تونستم دریافتش کنم ، دوره عزت نفس هم کمکم میکرد قدم بردارم
برای شما و همه بچه های سایت اهدنا الصراط المستقیم رو آرزو میکنم
امیدوارم قلبم یاریم کنه که کامنتی که مینویسم از درون باشه
استاد بارها با این فایل های توحیدی اشک منو در اوردید
هرموقع نتیجه ای گرفتم بخاطر توحید بوده وهروقت ناخواسته ای داشتم بخاطر شرک بوده
استاد تو یه فایلی میکن همه چیز حول محور توحید میگرده
اینکه توحید یک منبعیه که خروجی این منبع ثروته نعمته روابط خوبه سلامتیه وهمه چی
این روزها دارم قران رو برای چهارمین بار میخونم وهردفعه چیزهایرو میفهمم ودرک میکنم انگار اصلا ندیدم
وهروقت گمراه شدم واز توحید دور شدم واقعا نمیتونستم قران رو بخونم ودرکش کنم
دیشب یکم سرم درد میکرد به لطف رب از لحاظ سلامتی باورهای خوبی دارم یعنی توحید خوبی دارم وشکر خدا جسم سالمی دارم وتنها مسئله م سیگاره که اونم دارم میذارمش کنار
یکم سرم درد میکرد داشتم کامنت بچه هار میخوندم یکی از دوستان در مورد سلامتی صحبت میکرد یه لحضه یه احساسی بهم گفت مگه خدا مالک همه چیز نیست مگه منبع اصلی نیست چرا ازش نمیخوای سرت خوب بشه
خدا شاهده دراز کشیده بودم کامنت میخوندم یه لحضه گوشی رو گذاشتم کنار واز ته قلبم سپاسگذاری کردم برای
جسم سالمم وگفتم رب من تو که مالک جان منی وهروقت اراده کنی روحمو از جسمم خارج میکنی سردرد من برای تو
که کاری نداره بچه ها باور کنید نکشید به 30ثانیه هیچ اثری از سردرد نبود ونیست به لطف الله
البته من شاید این باور سلامتی رو از مادرم به ارث بردم چون هروقت مریض میشد حتی وقتی کرونا گرفت دکتر اومد وگفت باید بستری بشی گفت من هیچ جا نمیام خدا خودش خوبم میکنه من هیچ جا نمیام با60سال سن یک هفته بعدش خوب خوب شد شکر خدا
استاد در مورد ژنتیک صحبت کردن من هیچ وقت بهش اعتقاد نداشتم وندارم ویه داستان از زندگی خودم دارم که اینو ثابت میکنه
من پدر مادرم قد بلند نیستن دایمم قد بلند نیست پدر بزرگمم نبود کلا پنج تا بچه ایم سه خواهر و2تا برادریم
پدرم قدش 1/57مادرمم همون1/55 دوتا خواهرمم 1/50 یه خواهرم 1/60وداداشم که ازخودم بزرگتره 1/70 من اخریی هستم اما من قدم 1/84 هستش از همه ی پسر عموها وپسر دایی هامم قدبلندترم
یادمه 13سالم بود خیلی چاق بودم وقد کوتاه همه مسخره م میکردن عاشق فوتبالم بودم هرموقع میرفتم میگفتن تو چاقی ما باهات بازی نمیکنیم بازیم نمیدادن من اونقد چاق بودم که فقط شلوار کوردی میتونستم بپوشمم خخخخ
البته کورد هم هستم اما بخاطر چاقی نمیتونستم شلوارای دیگه بپوشم
یادمه یه بار یه شلوار پارچه ای داده بودن خیاطی برام به زور پوشیدم اما خواستم برم مهمونی به محظ نشستن جر خورد خخخخ چقدر گریه کردم قدمم کوتاه بود خلاصه تو اون عالم بچگی همش بخاطر این شرایطم ومسخره شدم گریه میکردم
همش از خدا میخواستم لاغر بشم قدم بلند بشه بتونم فوتبال بازی کنم لباسای دلخواهم رو بپوشم فقط از خدا میخواستم همیشه وهمیشه چیزی از توحید نمیدونستم اما میخواستم
گذشت تا 15سالگیم دقیقا یادمه من تویه تابستون انقدر قد کشیدم ولاغرشدم که هیچکس باورش نمیشد قدم بلند شد لاغرشدم هرکسی میدید میگفتن به خانواده م این بچه رو چیکار کردین خیلی حس فوق العاده ای داشت
بعدش که دیگه شدم مهاجم نوک تیم محله مون خخخخ
هرلباسی دلم میخواست میپوشیدم بعدش که رفتم بدن سازی وهمه ی اون کسایی که تو بچگی مسخره م میکردن حسرت هیکل منو میخوردن
وحتی وقتی جایی میرفتم میگفتن پسر کی هستی میگفتم فلانی تعجب میکردن میگفتن ماشالله تو با همشون فرق داری الانم که الانه میگن
یه چیز دیگه من پدرم کچله برادرمم همینطور به منم میگفتن تو کچل میشی اما من اعتقادی بهش نداشتم وندارم وموهامم خوبه تازه میخوام بهترشم بکنم
ژنتیک هیچ معنایی نداره عوامل بیرونی هیچ قدرتی ندارند
توی فیلم راز مرده میگه همه ی دکترها گفتن که تا اخر عمرت مثل یه گیاه زندگی خواهی کرد اما من گفتم تا کریسمس با پاهای خودم میرم بیرون ورفت
توحید یه چیزیه که درکش واقعا نیاز به فکر کردن وتمرین وتکرار داره وبه نظر من بهترین راهشه قرانه
اصلا کل قران داره یکصدا میگه فرمانروا ومالک جهان خداوندده
میگه به من بگید خدایی که زمین رو افرید بعد اونرو میمیراند سپس با اب زنده میکند ایا افرینش زمین سخت است یا شما
از خدا میخوام هدایتم کنه که بیشتر باورش کنم که بیشتر بهش ایمان بیارم که قلبم مطمأن تر بشه اون نیازی نداره که خودشو به من اثبات کنه من نیاز دارم که قلبم اطمینان پیدا کنه
تو کارم با ادم هایی در ارتباطم که صاحب ملک واملاک هایی زیادی هستن بعضا میان میگن من مالکم هرموقع این اسم مالکو میشنوم تو قلبم میگم مالک خداست اینا بهره زندگیه که خدا داده که ازش لذت ببری و بری پیش خودش
مالک بی چون چرا اونه وماهرچی داریم از این منبعه وتمام زیبایش هم به همینه چرا چون استاد ملکشو رها میکنه ویک سال میره مسافرت گوسفنداشو مرغاشو رها میکرد میرفت مسافرت چون استاد خوب درک کرده مالک کیه واسه همینه انقدر خیالش راحته واقعا چندنفرو میشناسید اینجوری رها باشن وبسپارن به مالک اصلی
صادقانه بگم من اینجوری نیستم باشمم خیلی کم
پدرمم نیست با پنجاه سال قران خوندن الانم نمیتونه گاوی که تو طویله اس رو یک روز رها کنه بره مسافرت
فاصله زیادیه بین فهمیدن وعمل کردن
امیدوارم بتونم عمل کنم من توحید عملی رو میخوام نه توحید خیالی وخالی
سلام استاد عباس منش توحیدی سلام خانم شایسته توحیدی و سلام همه دوستان توحیدی
به محض دیدن نام فایل شعر بالا از ذهنم گذشت که خدایا رب من داری با من چه میکنی؟؟!!
عجب جمعه ای شد الهی شکرت…
چند روز قبل از شروع فایلهای الگوهای تکراری خواب دیدم استاد توی فضای پرادایس یه گیاهی شبیه به پیاز یا کلم پیچ که لایه لایه باز میشه دستشون بود و داشتن همینطور که توضیح میدادن از سمت ریشه لایه ها رو باز میکردن این گیاه رنگ کبود داشت ولی وقتی استاد هر لایه رو باز میکردن داخلش سفیده سفید بود و همینطور لایه ها رو جلو میرفتن…
دومین فایل از الگوهای تکراری که روی سایت قرار گرفت متوجه شدم خوابم راهنمایی کرده که باید خوب این مباحث رو کار کنم استاد از شما ممنونم که کمکم کردید خودمو موشکافی کنم دو تا مورد مهم رو به لطف خدا و شما با این فایلها حل کردم برای هر دو مورد مخصوصا مورد دوم اصلا هیچ ایده ای نداشتم چطور حل میشه اما به حرفاتون گوش دادم هر تمرینی بود حل کردم و میدونید بعد از چند ساعت من گره کارمو پیدا کردم :« متن پیامم رو در تاریخ4/19 نوشته بودم به این صورته»:
معجزه نوشتن
اومدم در پاسخ خودم بعد از حدود 14 ساعت بنویسم که چطور هدایت شدم
از هر چی به رد توحید میرسم به رد خود خدا به رد او…
کدام او؟!
همان که گفت پول را خدا کردی جایزه را خدا کردی مشرک شدی این پول نیست که از تو رفع نیاز میکند و خوشبختت میکند این ارتباط من با خدایم است که در نعمتها متجلی میشود و به صورت رفع نیاز دیده میشود
باید منیت رو قربانی کنم به خدا میگفتم من بلدم با پول چطوری زندگیمو بسازم من چون پول ندارم الان گیر کردم تو پول بده باقیش با من !!!
دریغ از اینکه تنها گمشده این وسط خود خداست نه پول، نه من ،من باید نیست شوم تا او هست شود …
این هدایت پروردگارم بود به سمت توحید
امروز از سه صبح بیدار شدم در فکر و جست و جوی توحید در میان پیام های سایت حدود پنج بود چشام سنگین شد خواستم دوباره بخوابم که صدای شر شر بارون خوابو از چشمام گرفت رفتم روی ایوون عاشقی کنم خدایا اینجا بهشتیه که تو نصیب کردی تا چشم میبینه زمین سبز و آسمونه…
توی این چند روزه مدام میرم سراغ فایلهای اجرای توحید در عمل مدام از خدا هدایت میخوام که حالا تا اینجا اومدم بهم بگو چطور توحیدی بشم باور توحیدی چیه بی قرار شدم مثل دقیقا همون موقع که به دنیا اومدم زدم زیر گریه تا در آغوشی امنیت پیدا کنم الآنم حس میکنم همونطورم قرار ندارم دلم میخواد بفهمم توحید رو دلم میخواد غرق توحید بشم به خاطر همین تا اسم فایل امروز رو دیدم گفتم خدایا داری چیکار میکنی…
استاد از توحید بگید باز هم بگید به دنبال هر چه سرگشته شدم رسیدم به توحید این توحید چیه که همه چی به آدم میده…
استاد خیلی شنیدم توی این سایت دوستان به خاطر استقلال مالی و استقلال زمانی و استقلال مکانی خدا رو شکر میکنن و یا دنبال کسب این نوع استقلال هستند اما من توی این چند روزه برای استقلال فکری خدا رو شکر میکنم الهی شکرت که میتونم فکر کنم میتونم خودم انتخاب کنم که چه فکری بهم کمک میکنه خدایا تو منو چنان از همه جدا کردی که راحت میتونم فکر کنم اینو منی میفهمم که یه دقیقه توی گذشته صدای نجواهای درون و بیرون خاموش نبود و اصلا سکوتی نبود تا فکر کنم …
الهی شکرت استاد انقدر باورتون دارم که اگه یه جا یه مطلبی رو کاملا متوجه نمیشم نمیگم نه این درست نیست یا ازش بگذرم میگم من تو مدارش نیستم انقدر بهش فکر میکنم از خدا کمک میخوام تا برام بازش کنه چون مطمئنم شما مرد توحیدی
به صبر و توجه به الله پناه بیاورید. و این کار سخت و بزرگ است مگر برای کسانی که فروتن پروردگارشان هستند. نه عصیانگران.
سلام استاد. ممنونم که یادم دادید وقتی آماده نیستم حرف نزنم. ممنونم که اصرار دارید روی اصل و دوری از حاشیه
و این چیزی بود که الان بهش نیاز داشتم و خودم نمی دونستم درگیرشم. برای این حد از شرک داشتن، طوری که نتونم مثال عمل به توحید در زندگیم بیارم آماده نبودم. از خودم انتظارشو نداشتم ولی واقعیت عین جت جنگی F35 فرود اومد به قلبم و تا خودم رو جمع و جور کنم شد امروز.
قدرت تخریب این جت طوری بود که جز قرآن هیچی آروم و آماده ام نکرد. فایل نشانه ام که به چه زیبایی منو برد به قسمت دوم از صحبتهای آقای رضاعطارروشن و و شنیدن داستان تغییراتشون، خیلی حکیمانه از طرف خدای نورافکنم به قلبم این اطمینان رو داد که نگران نباش. بایستی همینجوری خورد خاکشیر بشی تا خودم از نو با حوصله و عشق بسازمت. حالا که دستتو به طرفم دراز کردی و ازم توحید خواستی خمیرت رو با آب توبه توحیدی از نو ورز میدم. مگه تو از موسی کمتری؟ نه. من همونقدر که محمد و موسی و مریم رو دوست دارم تو رو هم عاشقانه دوست دارم. استاد زمانی که صفحه ای از قرآن (احزاب آیات 36 تا 48) رو دلم برام باز کردم از هماهنگی این آیات عظیم الشأن با موضوع فایل و اون چه که من الان بهش نیاز داشتم شوکه شدم. وسط هق هق کردن فقط شکر می کردم که دوباره وصلم کرد به خودش.
ازش خواسته بودم تا هدایتم کنه و منو به توحید برگردونه، که میون گریه هام تصویر و اسم چند نفر اومد. انگار که خدا داشت می گفت خوش اومدی به مسیر این عزیزدردونه ها. ابراهیم، موسی، محمد، مریم مقدس، استاد عباسمنش، مریم شایسته و سعیده شهریاری!
نمی دونم چطور ولی این لیست در یک هزارم ثانیه واسم ردیف شد.
در داستان آشناییم با سایت که البته هنوز تایید نشده نوشتم که اوایل آشنایی با شما اصلا نمی دونستم که مشکلاتی هم دارم که باید حل بشه. ولی قانون تکامل بهم یاد داد که اصلا خودم رو نمی شناختم و هرچی بیشتر برای کنکاش خودم وقت و انرژی صرف می کنم بیشتر به خرابیهای منتظر تعمیر خودم پی می برم.
شدم مثل داستان حضرت موسی که خدا بهش وحی کرد برو بدترین آدم شهر رو پیدا کن و به ملاقات من بیار. موسی هرچی گشت کسی رو پیدا نکرد که از خودش بدتر باشه. گفت خدایا من هیچکس رو از خودم فقیرتر برای هدایت نیافتم.
به لطف نور توحید امروز حس می کنم که به جایی رسیدم که نمی تونم خودم رو برتر از هیچ کسی بدونم.
استاد این حرف رو کسی میزنه که سالهای سال خیلی مخفی پشت فروتنیش قایم شده بود در حالیکه خیلی به خودش می نازید و خبر نداشت. فقط خودش رو گول میزد ولی در قلبش ایمان نداشت به اینکه میتونه از کسی چیزی یاد بگیره. همیشه تو لایه های زیرین مغزش می گفت بلدم بلدم!
دیروز که این فایل روی سایت قرار گرفت در فضای فرکانسی مناسبی نبودم. هرچی زور زدم نتونستم بنویسم. چون یکهو مثل کسی که همیشه فکر کرده شعبونه ولی حالا برق سه فاز گرفتش که عهههه رمضونه، بیشتر از قبل و با شدت قابل ملاحظه ای درک کردم که باید فقط و فقط روی باورهای توحیدیم کار کنم.
یواش یواش یادم اومد که ندانسته جاهایی بوده که اعتبار رو فقط به رب داده بودم و همون جاها به بهترین و سریعترین شکل ممکن نتیجه گرفتم. و اون خود خود خدا بوده که منو از غم و ترس نجات داده.
جدیداً دارم از افشاگری بیشتر لذت می برم پس اینو می نویسم.
همون شخصی که به خودش می نازید و فکر می کرد بخاطر اینکه یه مقداری از دورو بریا بیشتر درس خونده و تو چشم اومده از اونجایی که خبر نداشت در لایه های درونی این پیاز ذهنی عزت نفس کافی نداره پسرهای خوب برای ازدواج جذبش نمیشدن و دید که سنش داره از 30 رد میشه و یه جای کار می لنگه.
راه های مختلفی رو امتحان کرد ولی نتیجه نداد. یه مدت از سایتهای دوست یابی استفاده کرد و با افراد مختلفی قرار گذاشت ولی دید نه هیچکدوم مال ازدواج نیستن.
یه مدت رابطه تلفنی از راه دور با یکی که به نظرش همه چی تموم بود به امید اینکه بالاخره طرف از خر شیطون پیاده بشه و بیاد خواستگاری ولی نیامد که نیامد. یه مدت تنهایی و تظاهر به اینکه من به کسی نیاز ندارم.
آخرش دست به دامن دعانویس شد با اینکه قلباً این کارها رو قبول نداشت. به این امید که اون بنده خدا یه ورد و جادویی بلد باشه که خدا رو راضی کنه بختش رو باز کنه.
وقتی یک سال و نیم از پول ریختن تو چاه دعاویس گذشت و باز هم شاهزاده سوار ب ر اسب سفید نیومد بالاخره یک روز با خودم گفتم یعنی واقعا خدا زورش از دعانویس کمتره که تو به اون قدرت و اعتبار دادی تا گره بختت رو که معلوم نیست کی بسته برات باز کنه؟ اصلا مگه کسی میتونه بخت منو ببنده؟ مگه کسی میتونه دست تو کار خدا ببره؟ مگه کسی میتونه صورت و رنگ پوست و جنس صدای خودش رو انتخاب کنه یا تغییر بده که قدرت تغییر زندگی منو داشته باشه؟
این خدایی که اینهمه توی دعای جوشن کبیر به خاطر عظمت نامش گریه زاری کردی، گفتی یا من تشققت الجبال من مخافته کوه از ترس خدا تکه پاره میشه کسی توانایی تغییر خواستشو داره؟
داری چه می کنی با خودت؟
اون لحظه با اینکه هنوز نه با استاد و نه با این شکل بیان قوانین الهی آشنایی نداشتم ولی فطرت الهیم به جوش و خروش اومد و سرم داد کشید که پاشو خودتو جمع کن. بسه اینمه شرک.
بعد از اون قضیه دعانویس و بقیه التماس و زاریها رو کنار گذاشتم و خدا هدایتم کرد به کتاب دولت عشق از کاترین پاندر. این اولین تجربه من از بکارگیری قانون جذب بود. با انجام دادن تمرینهای اون کتاب با حس و حال خوب طولی نکشید که سر و کله آقا ابراهیم پیدا شد و در چشم به هم زدنی بله رو دادم. با اینکه سابقه صحبت طولانی با خواستگار (مثلا 3 ماه) رو داشتم ولی همون جلسه اول دلم گفت ایشون همونه که می خوام.
این یکی از واضحترین اتفاقات زندگیم بود که معنی توحید رو گرفتم و بهش عمل کردم و نتیجه رخ داد.
ولی تا دلتون بخواد شرک…..
گفتنش اینجا برام افتخاری نداره ولی تعهدم به تمرینهایی که استاد میده مجبورم کرده برای خودم دونه دونه مثالهام رو از شرک و نتیجه های اون توی دفترهام بنویسم و دارم حس می کنم که کمترین نتیجه اش شناخت خودمه. بعدش رفع آلودگیها از وجودم. یه جاهایی دارم اون لوح سفید نوزادیم رو می بینم.
مثلا همین دیشب یه خواب عالی دیدم. انقدر بهم چسبید که دلم نمی خواست باور کنم صبح شده و این یه خواب بوده. یه باغ پر از درخت و سرسبزی که انقدر میوه های درختاش زیاد و ماشاالله درشت بود که تعجب می کردم چطور درختا خم نشدن. یه حس خیلی ناز از فراوانی نعمت.
این خواب برام یه نشونه بود که انگار تکرار باورهای توحییدی در مورد ثروت و فراوانی داره رخ می نماید. می دونم که مسیرم درسته و به قول استاد دارم بوی پول رو حس می کنم ولی هنوز اولشه و باید تکاملم طی بشه. پس بازم اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ
یکی دیگه اینکه ترانه کوچولوم روزی حداقل 10 بار بغلم میکنه و می بوسه و میگه مامان من دوستت دارم عاشقتم. البته که من مدتیه دارم روی مهر ورزیدن و ابراز علاقه ام به اعضای خانواده ام بیشتر کار می کنم و شاید من روزی 15-20 بار همین ابراز علاقه رو به ترانه جونم می کنم که اینجوری جهان پاسخم رو داده. و در رفتار ابرهیم هم دارم تغییرات محسوسی رو مشاهده می کنم. با هم خوب بودیم ولی خیلی بهتر شدیم. دیگه سیگار نمی کشه. بیشتر بهم ابراز علاقه میکنه. ازم تعریف میکنه.
خوب این نتیجه از خدا خواستن هاست. تا زمانیکه از خود خدا نخواسته بودم و هی درخواست هامو مستقیم به خود شخص می گفتم و از اون انتظار داشتم که مطابق میل من رفتار کنه هیچی درست پیش نمی رفت.
ولی وقتی خودم رو حتی از ابراهیم و ترانه و پدر و مادرم جدا کردم تو ذهنم و گفتم تنها به این دنیا اومدم و تنها هم از دنیا میرم (با اینکه میدونم کامل به این باور عمل نمی کنم) ولی خیلی رهاتر شدم. فقط ابراز علاقه می کنم بدون چشمداشت. بدون وابستگی. در حد توانم و تکاملم البته.
هنوز دوره عزت نفس رو تهیه نکردم(نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم) اما می دونم که باید فقط روی خدا حساب باز کنم و تایید رو از دیگران نخوام.
یه واقعیت دیگه رو هم بگم:
توی سه سال گذشته که دست و پا شکسته می اومدم جلو از سیستم امتیازدهی سایت اصلا خبر نداشتم و حواسم به ستاره ها و جام دستاوردها نبود.
از اول امسال که متعهد شدم به تغییر و تمرین، یهو دیدم انگار یه چیزی کنار اسمم هست که تغییر کرده. بخدا یادم نمیاد قبلش چند ستاره داشتم فکر کنم 1 یا 1/5. بعد به مرور با نوشتن و تمرین و باز هم نوشتن می دیدم که ستاره های درخشانم زیادتر میشن و من باورم نمیشد. ذوق می کردم و هر روز چک می کردم. تا اینکه متوجه شدم من عزت نفسم رو گره زدم به این ستاره ها. انگار منتظر تایید دیگرانم. کامنت هرکسی رو می خونم اول نگاه می کنم چند ستاره داره. باز هم اشتباه. باز هم دور شدن از اصل. اومدم خودم رو آگاهانه کنترل کردم که نگاه نکنم. توجه نکنم. و در کمال ناباوری وقتی انتظار داشتم خیلی طول بکشه فقط در عرض چند روز امتیازم بالاتر رفت.
دیروز که این فایل اعجاب انگیز توحید در عمل اومد من که به خودم غره شده بودم تلنگر محکمی خوردم و دوباره بهم تاکید شد باید همه چیز بخصوص رشد شخصیتیم رو فقط از خدا بخوام. منتظر تایید بنده خدا نباشم و اسیرش نشم.
وقتی شدم 4/5 ستاره دیگه ذوقزده نشدم فقط خوشحال شدم. و این حس بهم گفت حالا درست شدی.
اینا رو می نویسم تا با خودم روراست باشم و بهانه دست ذهنم ندم.
خداروشکر یخ ذهنم با نور قرآن و هدایت های الهی جاری در کلام استادم ذوب شد و از چشمام جاری شد. این حس خوب فروتنی رو با هیچ چیزی عوض نمی کنم.
من افتخار می کنم که شاگرد این مکتب هستم و همه دوستانم رو تحسین می کنم. هرکسی که کوچکترین تلاشی داره میکنه که بنده بهتری برای خالقش باشه.
اینم بگم در سیستم رای دادن آگاهانه به کسانی رای میدم که از تلاششون برای بهتر کردن شخصیتشون و همچنین خلق و پایدار کردن نتیجشون می نویسن. نه کسانی که فقط یک سری مفاهیم رو توضیح میدن و حرفهای استاد رو تکرار می کنن. چون فکر می کنم جهان هم به اراده و تلاش آگاهانه برای بهبود پاداش میده. به شجاعان.
عاشقتونم استاد. از دیدن پرادایس بی نهایت زیبا سیر نمیشم. از دیدن اندام رو فرم و عضلات برآمده تون نیرو می گیرم برای تغییر به سمت فرکانستون. انقدر این سبزه های کنارتون عجیب و غریب خوشرنگن انگار با سیستم فیلترِ رنگ شدن. اون آسمون وسیع با اون ابرای خامه ای و اون دریاچه که زیر کلبه روانه انگار که تخت پادشاهی رو در آغوش گرفته و میگه سلطان دور سرت بگردم شما فقط لب تر کن چی بیارم خدمتت؟ مثل تخت سلیمان و قصر ملکه بلقیس. این بهشت از خواب دیشبم هم زیباتره. امیدوارم یه روز درختای پر از میوه رو هم ببینم تو پرادایس. استاد و مریم جان در حال چیدن سیب و هلو و زردآلو و خدا میدونه چه نعمتهای دیگه ای….
ممنون برای توضیحاتی که دادی و تلاشی که آگاهانه انجام میدی برای رشد شخصیتت
آره واقعا همه چیز توحیده و وقتی ما ذره ای از این موضوع رو میفهمیم تازه چشممون باز میشه به حقیقت این جهان و دقیقا میفتیم توی همون جاده آسفالته و سرشیبی که استاد در تمرین ستاره قطبی میگه .
خداروشکر که بعد از روزایی که آدم به همه کس و همه چیز چنگ میندازه جز ریسمان امن الهی
روزایی هست که اگر واقعا تعهد داشته باشیم همه چیزجبران میشه ، خیلیییی بیشتر هم جبران میشه خداروشکر
خیلیلذت بردم و درس گرفتم از تجربیاتت و تمرکزی که گذاشتی برای بهتر شدنت ، واقعا از صمیم قلبم خداروشکر میکنم که دوستایی مثل شما دارم و بیشتر وقتم رو توی این سایت الهی میگذرونم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانو سلام به دوستان سایت بزرگ عباسمنش
من یه زمانی به اینکه الان بازار خرابه ،الام کاهو بازاره،الان ماه محرم هستش و … خیلی عقیده داشتم همیشه بازارم خراب بود و به جایی کشید که ورشکست شدم و بعد از آشنایی با استاد این ذهنیت ها رو عوض کردم و همیشه با خودم تکرار میکردم یا هرکس ازم سوال میکرد بازار چطوره با وجود اینکه بازارم خلوت بود در جواب میگفتم عالیه خدارو شکر و ذهنم و از روی قیمت دلار و … برداشتم و کم کم نتایج عوض شد به جایی رسید که الان هر وقت که همه میگن بازارا خرابه بازارم شلوغ تر میشه .
در جواب به اینکه چگونه باورها رو جایگزین کردم حقیقتا مجبور بودم و راهی نداشتم چون ورشکست شده بودم و تصمیم گرفتم که آگاهانه جور دیگه حرف بزنم تا نتیجه شو ببینم و میخاستم تست کنم و در جواب اینکه بازار چجوری خودمو عادت دادم که بگم عالیه ،حالت چوره بگم عالیه و این کلمه رو اینقدر تکرار کردم تا کم کم شرایطم عالی شد
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و به مریم جان که دلمون براش یه ذره شده. سلام به همه ی دوستای گلم که خیلی دوستشون دارم.
خدای مهربونم شکرت که تونستم این فایل رو هم ببینم و از آگاهیهاش لذت ببرم. استاد از صمیم قلب ازتون سپاسگزارم که هر فایلی می ذارین از قبلی بهتر و آگاهی های نابتری داره…
توحید، اینکه قدرت رو فقط و فقط به خدا بدیم و باورمون این باشه که فقط اوست که قادر مطلقه، و ما انسانها بخشی از او هستیم، از روح خودش در ما دمیده، خدایی که شکافنده ی دانه و هسته ست، خدایی که فقط اوست که مرده رو زنده می کنه و زنده رو می میرانه. کی می تونی وقتی مرگ فرا برسه از اون فرار کنه؟ کی می تونه مرده ای رو زنده کنه بجز خداوند؟؟
پس تو این دنیای پهناور یه منم و یه خدایی که بهش وصلم، بخشی از خداوند هستم پس دیگه به هیچ آدم و جنبنده ی دیگه ای نیاز نیست. فکر می کنم تو تئوری همه مون این رو می دونیم بخصوص بعد از آشنایی با استاد و قوانین کیهانی. ولی مشکل اینجاست که سالهای سال قدرت رو تو ذهنمون به مامان و بابا و معلم و مدیر و کلی آدمای اطرافمون دادیم. سالهای سال این ذهن چموشمون پلن می داده بمون که اگه فلانی رو راضی نگه داری دیگه تمومه دیگه مشکل نداری… و با اینکه الان قانون رو می دونیم بنظرم هنوز تو ناخودآگاهمون پیش میاد که بر اساس روند گذشته رفتار کنیم. مثلا سرکار تلاش برای اینکه مدیرمون رو خوشحال نگه داریم یا کاری کنیم ببینه من چقدر دارم کار می کنم! این به خودی خود ایراد نداره ولی اگر دلیل پشتش این باشه که با اینکارا چه می دونم ترفیع داشته باشیم یا افزایش حقوق، و بعد به اون دلایل این کارا رو بکنیم اونجاس که شرک ورزیدیم. دارم اینا رو به خودم می گم.
چقدر استاد ساده و کامل شرک رو معنی کردن: “قدرت دادن به هر عامل بیرونی” حتی اگر قدرت دادن به علم ژنتیک باشه!! هر آنچه باعث بشه من بهونه داشته باشم که به این دلیل و به آن دلیله که من نمی تونم… همیشه فکر می کنم اونایی که پزشکی خونده باشن مقاومت بیشتری ممکنه داشته باشن به حرفای استاد… من رشته م شیمی بوده ولی اول ذهنم داشت می گفت بلاخره ژنتیک علمه نمیشه کلا علم رو و یافته های دانشمندان رو رد کنیم، ولی بعد که دیدم موضوع از چه قراره و خوشبختی رو ربط می دن به ژنتیک!!! این واقعا برام خنده دار بود. بنظرم مثلا رنگ چشم، رنگ پوست و اینجور چیزا رو “ممکنه” بگیم ژنتیکیه و دست ما نیست، که اون هم یه اگر داره که اگر علم پیشرفت کنه احتمالا اونم قابل کنترله (اگر آلردی نباشه!) ولی ارتباط دادن خوشحالی و احساس خوشبختی به ژنتیک فقط دام شیطانه برای بهونه دادن دست انسان!
من تو کامنتای قبلیم هم نوشته بودم که قبل از آشنایی با استاد و قوانین، تا وقتی به اون استادی که تو آزمایشگاهش کار می کردم قدرت داده بودم و فکر می کردم راه نجاتم از این شرایط سخت مالی اینه که اون آقا بیاد فاند بگیره و حقوق به من بده یا اون آخرا حقوق منصفانه ای به من بده، شرایط زندگیمون واقعا سخت بود و فشار از هر جهتی بمون وارد بود. اما وقتی رو کردم به خدا و گفتم خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم، تویی که می تونی دستم رو بگیری و از این مخمصه نجاتم بدی، من اشتباه کردم امیدم به بنده ی تو بود نه خود تو، شرایط شروع کرد به عوض شدن (البته با تکامل) تونستم بر ترسهام غلبه کنم و از اون آزمایشگاه بیام بیرون، به خدا توکل کنم و برم با یه استاد دیگه بصورت کوتاه مدت پارت تایم کار کنم. باز بعدش گفتم خدایا بار قبل کمک کردی اینبارم کمکم می کنی که استاد دیگه ای پیدا کنم و اینبار چون ایمانم قویتر بود به یه استاد فوق العاده برخوردم، که اون سالهایی که باهاش کار کردم نقطه ی عطف زندگی کاریم شد. بگذریم
دیشب که فایل رو می دیدم به خودم گفتم حواست باید هر روز به این نکته باشه، که اگه صبح داری زود می ری چون می دونی منیجرت امروز زود میاد دلیلت چیه؟ حواست باشه منیجر و سینیور منیجر ذره ای قدرت ندارن تو زندگی تو تأثیر بذارن… اگر پروموشن گرفتی، اگه حقوقت زیادتر شد، اگر کارت باب میل تر شده یادت باشه اینا کار خداست، این آدما وسیله بودن برای اینکه جهان به قانونش عمل کنه. هر آنچه اتفاق می افته برات “آینه ی تمام نمای باورهاته”.
خلاصه این فایل تلنگری بود برام که فک نکن بخیالت قانون رو فهمیدی پس همه چی حله! هر روز و هر ساعت باید چاهار چشمی این ذهنو بپّایی تا خطا نکنه…
خداجونم عاشقتم بخاطر این قوانین فوق العاده ، بخاطر وجود نازنین استاد و مریم بانوی شایسته. بخاطر این خونه ی دوم و دوستای نابی که اینجا از خوندن کامنتاشون لذت می برم.
امیدوارم همه در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشین.
از اونجایی که میدونم خانم سلیمی بزرگوار و خواهران تون هم کامنت رو میخونن، بقول سخنرانان از همین تریبون به اونها هم سلام و درود میفرستم و برای همه تون از صمیم قلبم دعای خیر میکنم، خیلی خیلی خیلی زیاد.
کامنت بسیار بی نظیری بود. واقعاً ازتون تشکر میکنم چقدر آگاهی بخش بود. هر قسمت کامنت یه مفهومی رو توی ذهنم تداعی کرد و چراغهایی رو برام روشن کرد که الان که میخوام بنویسم دستپاچه شدم کدومو بگم که یکی دیگه جا نمونه.
شایدم کامنتم یه کمی طولانی بشه امیدوارم مفید باشه وگرنه فقط میشه پرحرفی.
اول از همه بریم سراغ شهد شیرین و گوارا و عسل مصفای قرآن… بی اختیار اشکم سرازیر شد با خوندن این آیه 95 سوره مبارکه انعام.
این آیه خیلی به دلم نشست و دوست داشتم معنیش رو بهتر متوجه بشم بخاطر همین گفتم سرچ کنم توی اپ قرآن و پیداش کنم. خب کلمه توفکون رو انتخاب کردم برای سرچ و دیدم عبارت «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» چهار بار در قرآن اومده.
انعام 95؛ یونس 34؛ فاطر 3 ؛ و غافر 62.
اون آیات و آیات بعدش رو خوندم. خیلی برام جذابیت و شیرینی خاصی داشت وقتی این کلید واژه ها رو تبدیل به مفهوم کلی کردم. عین قطعات یک پازل کنار هم میشینن و یه مفهوم و باور جدید رو در ذهن تداعی میکنن که تا پیش از این نبوده.
در این آیه 95 انعام خداوند مفهوم زندگی و مرگ و شروع حیات از دل یک بذر و دانه رو مثال میزنه و در ادامه در مورد صبح و شب، خورشید و ماه و ستارگان و هدایت انسان در تاریکی مثال میزنه و این مفاهیم رو تقدیر نامگذاری میکنه در حالیکه در فهم عوام تقدیر رو یه سناریو از پیش تعیین شده میدونن، که خداوند یه چیزی رو تقدیر کرده برای سرنوشت من و کاملاً خشک و انعطاف ناپذیره و همینه که هست دیگه من نمیتونم تغییرش بدم. این خودش شرک محسوب میشه، تقدیری که بخواد هر گونه آزادی عمل رو از من بگیره. حکایت همون مثال ژنتیک میشه. گردش ستارگان و خورشید و سیارات آره اون تقدیره و ما نمیتونیم تغییرش بدیم. از قدرت ما خارجه ولی رفتار و تلاش خودمون تحت کنترل ماست، در اختیار ماست، حق انتخاب داریم، خداوند بهمون گفته که ما این امور رو مسخر انسان قرار دادیم، و از فضل خداوند بخواهید.
آیه 34و 35 یونس خداوند مفهوم توحید و هدایت رو برای انسان یادآوری میکنه و اینکه چیزایی که ما شریک قرار میدیم برای خداوند هیچگونه قدرتی ندارن، قدرت خلق هیچ چیزی رو ندارن. من رو بیاد مفهوم پول انداخت. یه مرز خیلی باریکی وجود داره در مورد پول. اینکه پول رو اصل و اساس بدونیم و بخوایم براش کار کنیم و اون رو لازمه رفع نیازهامون بدونیم. یا اینکه توحید و وهاب بودن خداوند رو اصل قرار بدیم و پول رو ابزار و نعمت خداوند و این مفهوم رو توی ذهنمون بیاد بیاریم که اساساً خداوند نیازهای ما رو برآورده میکنه ولی نه الزاماً با پول. پس من چرا دست خدا رو میبندم. مثلاً میگم خدایا من پنج تا تخم مرغ نیاز دارم ولی پول ندارم برم سوپری محله خرید کنم. آقا کی گفته حتماً باید بری سوپری محل پنج تا تخم مرغ رو بخری. شاید همسایه بیاد در خونه بگه فلانی بیا مرغ های ما تخم گذاشتن این پنج تا تخم مرغ برای تو. (نمیدونم مثال تخم مرغ از کجا اومد، یاد فایلهای زندگی در بهشت افتادم که استاد و خانم شایسته تخم مرغ های اضافی رو هدیه میدادن). پس همین پول و ثروت تا زمانی که نعمت خدا باشه اکی هست ولی از اونجایی که خودش میشه اصل و هدف برای تلاش این دیگه ما رو میبره توی فاز شرک. کافیه درخواست کنیم و خداوند اجابت میکنه، ولی نه با روش من، با روش خودش.
آیه 3 فاطر خداوند یه تذکر و یادآوری محکم به انسان میکنه که نعمتهای خداوند رو بیاد بیار، آیا کسی غیر از خداست که رزق شما رو از آسمان و زمین براتون میرسونه. اینجاست که جا داره معلم یه پس کله ای بزنه به شاگرد تنبل کلاسش. که حمید چرا حواست به اصل نیست میری تو حاشیه. چرا من نعمتهای خداوند رو فراموش میکنم. اینجا خداوند در مورد رزق و نعمت و بیاد آوری نعمات صحبت میکنه که با ایجاد حس شکرگزاری در انسان، میخواد احساس اهل ایمان رو مثبت نگه داره. و در آیه بعدش توجه پیامبر و اهل ایمان رو از تکذیب کنندگان برمیداره ، و میگه کاری به اینها نداشته باشید همه امور به خداوند مربوط میشه، به اصل و روی توحید متمرکز باشید.
و مورد آخر آیه 62 غافر بود که لازمه از آیه 61 تا 64 مورد توجه قرار بگیره.
خداوند از شب و روز میگه، از فضل خدا میگه، و از اینکه اکثر مردم شکرگزاری نمیکنن (یه پس کله ای به خودم بزنم که من هم انسان شکرگزاری نیستم، خداوند منو هدایت کنه) ، در آیه 62 خداوند میگه خالق فقط و فقط و فقط خدااااااست هیچ قدرت دیگه ای در عالم وجود نداره، «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» پس چی تو رو منحرف میکنه…؟ منحرف اونیه که داره آیات الهی رو تکذیب میکنه و باهاشون مخالفت میکنه. و در ادامه نعمت امنیت و آرامش زمین و آسمان بالای سرمون رو یادآوری میکنه و همچنین خلقت انسان به بهترین شکل و قرار دادن رزق انسان از نعمتهای پاک و حلال «فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» پس پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است.
در مورد فضل خداوند هم قبلاً سرچ کرده بودم که فضل یه مفهوم از نعمت خداست به عبارتی هر آنچه که باعث برتری انسان بشه. قبلاً فکر میکردم برتری من نسبت به دیگران. بعدها فهمیدم هر آنچه که باعث برتری امروز من نسبت به دیروزم باشه. من توی مسابقه با دیگران نیستم و فکر نمیکنم خداوند هم منو برای مسابقه خلق کرده باشه. ولی میگه حمید از فضل من درخواست کن، تا امروزت رو بهتر از دیروزت قرار بدم. (فضل یعنی هر آنچه باعث فضیلت و برتری میشه، نعمت، ثروت ، پول ، زمان، مکان، شرایط ، تحصیلات ، امکانات و و و … وابتغوا من فضل الله، از فضل خداوند طلب کنید)
اینها فقط چند قطره از اقیانوس بیکران قرآن بود که ته کاسه کوچیک من جا گرفت و من واقعاً از درک همه مفاهیم آیات ناتوان و عاجزم.
در ادامه کامنت برسیم به مثالهای شما در خصوص کار کردن و نگاه رئیس و مسئول به کار کارکنان. شما مثالهای خیلی جالبی زدین ، و من یادم افتاد به دیروز توی محل کار خودم. آتشنشانی پالایشگاه گاز. یه تفاوت هایی داره با آتشنشانی شهری. افراد اینجا دو گروه هستن. یا آتشنشان هستن، یا راننده ماشین آتشنشانی. یه سری کارها وظیفه راننده است و یه سری کارها وظیفه آتشنشان. وارد جزئیاتش نمیشم این قصه سر دراز دارد. از اونجایی که حمید امیری پر حرف سایت استاد عباس منش ، توی محل کارش هم آدم پر حرفیه، همه واقعاً فکر میکنن من خیلی بلدم در حالیکه من میگم آقا من هیچی بلد نیستم ولی رئیس بازم کارها رو میسپاره به من. با اینکه مسئول شیفت یکی دیگه است. چندتا از همکاران چند وقت پیش تخلف کاری داشتن رئیسمون هم اضافه کاری شون رو صفر کرد تا تنبیه بشن. از اونجایی که رابطه کاری من با رئیس مون نزدیک تره همه فکر میکنن هوای منو داره. درحالیکه یه وقتایی بوده با خود من هم دچار مسئله شده. بوده که من یه وسیله پیشم خراب شده خودم رفتم بهش گفتم آقا اینو من اشتباهی خسارت زدم از اضافه کارم کسر کن، فلان موضوع به من پرداخت شده حقوق من نبوده، لطفاً از حقوقم کسر کنید. ولی خب اون روش خودشو داره آدم سختگیریه ولی بشدت پایبند به اصول . همانهایی که پشت سر رئیسمون بهش توهین میکنن، جلوی روش دولا راست میشن و من بشدت تعجب میکنم از رفتارشون. یکی شون چند ماه پیش رئیس زنگ زد بهش گفت راننده آتشنشان کم داریم بیا اضافه کار ، گفت من مرخصی هستم نمیام، و تلفنش رو خاموش کرد.همون آدم چند روز پیش رفته به رئیس میگه آقا من مشکل مالی دارم میشه بیام اضافه کاری، رئیسمون هم گفت من به اضافه کاری اومدن شما احتیاجی ندارم. به اندازه کافی نیروها هستن.
بعد تا به من زنگ زد گفت حمید یکی از آتشنشان ها مریض شده میتونی بیای بلافاصله گفتم آره میام. بدون لحظه ای فکر کردن. وقتی ازم تشکر کرد گفتم اصلا منتی نیست، این تعهد شغلی منه. من بخاطر تو انجامش نمیدم. انجامش میدم چون من تعهد دادم در زمان نیاز در محل کار حضور داشته باشم.
قبلاً یه وقتایی کار رو پشت گوش مینداختم. انجام میدادم ولی خوب خوب نه. چند وقتیه با توجه به آموزشهای استاد عباس منش ، میگم من باید بهترین خودمو ارائه بدم. نه بخاطر فلان رئیس و فلان مسئول ، این منم که باید هر روز بهتر و بهتر بشم. این منم که لازمه از خودم یه شخصیت مثبت و با کیفیت و مولد و فعال بسازم. اگه اینجا خوب کار نکنم، فردا روز بیزینس خودم رو هم خوب انجام نمیدم.
دیروز یه کاری رو سپردن به همون راننده آتشنشان، یه قطعه ای هست پشت ماشین که لازمه هر از گاهی تمیزکاری و سرویس و نگهداری بشه. کارش هم خیلی کثیف کاری داره. تا آرنج طرف میره توی گازوییل و گریس و روغن. (البته من یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم) من از صبحش بیکار بودم و داشتم فایل میدیدم و مینوشتم و الان دیگه واقعا دلم میخواست خودم رو مشغول به یه کار فنی کنم. دیدم اون بنده خدا رفت مشغول به کار شد منم دستکش کار پوشیدم و رفتم شروع کردم به کمک کردن. اون داشت به رئیس فحش رقیق میداد(چون خیلی رکیک بود) و من داشتم کار خودمو میکردم ، هر از گاهی میگفتم حالا ولش کن خبری نیست. من اومدم کمکت تا اذیت نشی چون فکر میکرد رئیس میخواد تنبیهش کنه این کارو بهش سپرده. ولی من میگفتم نه بابا این قطعه هر از گاهی باید سرویس بشه و سعی میکردم با سوال پرسیدن فنی حواسش رو منحرف کنم، تا ذهن خودم هم با حرفهای منفی اون منفی نشه.
توی گرما خیس عرق بودیم و انجامش دادیم و من واقعاً با اینکه خیس عرق بودم ولی راضی بودم که یه کار مفید کردم و چندتا چیز جدید یاد گرفتم ، اون بنده خدا هنوز فکر میکرد این کاری که ازش خواستن بخاطر اینه که رئیس میخواد اذیتش کنه. (با شناختی که من از رئیس دارم میدونم اینقدر ذهنش درگیر کارهای مختلفه که اصلا این چنین آدمی نیست که برای اذیت کردن کاری رو به کسی بسپاره، آدم جاه طلب و بلندپروازیه، هدفهای بزرگی داره ، این آدمها وقت و ذهن و انرژی شون رو صرف خصومت با دیگران نمیکنن که آخرش بگه آخیش حالشو گرفتم دلم خنک شد…)
دیدم ما آدمها چقدر راحت یکی رو برای خودمون بت میکنیم و شرک قائل میشیم. شرک و بت پرستی همیشه اونی نیست که ابراهیم نبی به پدرش میگفت «اتتخذ اصنام آلهه» ؟ یه وقتایی ما آدمها ، شرایط ، عناوین، و ابزار ها رو به بت تبدیل میکنیم و مورد پرستش قرار میدیم.
کامنت شما خیلی نکات تذکر دهنده ای برام داشت، باعث شد من یه چیزایی فکر کنم که تا پیش از این بهشون فکر نکرده بودم. اینکه اگه چیزی رو نیاز دارم از خداوند درخواستش کنم و الزاماً اونو به مسائل مالی گره نزنم.
شاید یه وقتایی حسابمون خالی بشه. OK از جهتی این مسئله مالی نابه سامان مسئولش خودمم، از طرفی دیگه همیشه اصل خداست، اونه که کارها رو برامون انجام میده، مسائل مالی اصل نیست حاشیه است.
فکر کنم یه کامنت خیلی طولانی شد. از خداوند درخواست میکنم این کامنت رو مفید قرار بده چون اگر مفید نباشه، من ثانیه های عمر دوستانم رو اتلاف کردم و از قطعاً زیانکار خواهم شد.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ، در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین بندگان خداوند.
سلام به حمید حنیف عزیز و دوست داشتنی… خدا رو شکر می کنم که یکی از خواسته های امروزم رو که یک اتفاق خوشحال کننده بود، از طریق این پاسخ عالی شما به کامنتم برآورده کرد و به خودم گوشزد می کردم که این فرکانس خودت بوده که به جهان ارسال کردی. خدایا شکرت. حمیدجان واقعیتش غبطه خوردم به این تعهدت و درکت از آیات قرآن که انقدر قشنگ وقتی به آیه ای بر می خوری توش ریز می شی دنبال مفاهیم می گردی و به همون آیه بسنده نمی کنی و خلاصه اون آیه باعث می شه کلی لذت ببری از آیات دیگه و مفهوم کلیی که از اون آیات در کنار هم بدست میاری. واقعا آفرین به این اتصالت به خداوند مهربون. من چند وقتی هست که بعد از یه وقفه ی چند ماهه، هر روز صبح بعد از نماز قرآن می خونم و بر خلاف گذشته از روی انجام وظیفه یا اینکه بخدا نشون بدم من بنده ی خوبیم نیست، بلکه از روی ذوق و شوق هست که روزم رو با کلام خدای مهربونم شروع کنم و بعد می رم سراغ کدنویسی خواسته های اون روزم.امروز صبح هم داشتم این آیات از سوره انعام رو می خوندم و دیدم دقیقا برام ادعای حرفای استاد رو کرد در این فایل که دیروز گوش داده بودم. همون موقع گفتم بعد کد نویسی حتما کامنت می ذارم و با این آیه شروع می کنم.
چقدر این تکه ی «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» جالبه واقعا. یاد مادر و بچه می افتم که خیلی وقتا مادره می دونه که بابا اینیکی راه برای بچه ش خیلی خیلی بهتره و بهش میگه ولی بچه از این بهتر بودنه مطمئن نیست و به خیال خودش می خواد خودش تجربه کنه و برسه و اشتباه انتخاب می کنه.
واقعا چرا ما با اینهمه نشانه بازم گاهی از راه راست خارج می شیم چرا یادمون می ره که خدا همه چیه، به او وصل باشیم واقعا دیگه نباید نگران باشیم پس چرا بازم گاهی استرس داریم گاهی نگرانیم؟ غیر از اینه که باورمون قوی نیست که خدا وهابه که نعمت و ثروت خداوند به فراوانی هست ماییم که در مدارش نیستیم… می دونم که حالا که دارم جدی تر رو خودم کار می کنم قطعا از این نظر هم بهتر خواهم شد و دلم به مرور قرص و محکم تر خواهد بود به اینکه خدا همیشه با منه و هرآنچه که بخواهم عطا می کنه چون خودش گفته «ادعونی، استجب لکم».
از شکرگزاری گفتی حمید جان، یاد تکامل خودم تو همین شکرگزاری از خداوند افتادم. یادمه مثلا تا 6-7 ماه پیش خب همیشه از ذهنم می گذشت که خدایا شکرت یا یه اتفاق خوب میفتاد شکر می گفتم ولی در همین حد بود. از وقتی که شروع کردم هر صبح و هرشب شکرگزاریم رو می نویسم می بینم که چقدر تأثیر بیشتری داره، چقدر تایم بیشتری از هر روزم رو دارم با عشق از خدا تشکر می کنم و جالبه که شب دوباره برا همون نعمتها دارم شکر می گم و می نویسم ولی برام تکراری نمیشه… قبلنا تمرین ستاره ی قطبی رو به همین دلیل ادامه ندادم که چون با شکرگزاری همراه نبود خیلی منجر به حس خوب نمی شد و خیلی زود برام تکراری می شد نوشته هام. ولی الان هربار با عشقه با ذوقه و برای همینم خسته نمی شم از نوشتنش.
البته مطمئنم شکرگزاری که شما می گی کم می کنم و از خودت راضی نیستی در سطح خیلی خیلی بالاتر از این حرفاس چون چیزی که از نوشته هات بر میاد اینه که شما کلا دائم وصلی به خدای مهربون و واقعا مدار بالایی داری.
آفرین، چه نکته ی خوبی رو اشاره کردی که تو کارت با توجه به حرفای استاد تلاش می کنی بهترین خودت باشی، اینو من هم باید به خودم تذکر بدم و وقتی از خودم راضی باشم که بهترین خودم رو ارائه می دم نه نسبت به عرفی که رایج هست. واقعا تحسینت می کنم برای این انسانیت و درستکاری که قاعدتا جواب جهان هم چیزی جز شرایط بهتر و راحتتر نیست. بازهم تشکر می کنم از وقتی که که گذاشتی و این کامنت بسیار زیبا و پر از نکات آموزنده رو برام گذاشتی… خدا رو هزاران بار شکر می گم که دوست با فرکانسی مثل شما برام پاسخ نوشته اونهم چنین پاسخی… من هم شما رو به خدای وهاب و هادی و مهربان می سپارم و از خدا برات شادی و سلامتی و ثروت می خوام.
برم برای شکرگزاری قبل خواب که 11:40 شب شد و فردا روز اول هفته ست و کلللی اتفاقات خوب قراره رقم بخوره (خلق کنم). شب و روزتون خوش
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد ودوستان عزیزم
قدرت دادن به عوامل بیرونی که مانع از کسب ثروت در زندگی من شد عوامل زیادی بود که از جمله مهمترینش باور کمبود ،باور عدم لیاقت ،حساب کردن روی اینکه دیگران باید خرج منو بدند و خواسته هام رو اجرا کنند من ناتوانم این سه مورد که شرک نهفته در ناخودآگاه ذهن من در مورد ثروت بود
نتایج این باورها که از ورودیهای که گرفته بودم در وجودم نهادینه شده بود باعث شد من به ثروت نرسم و از افرادی که روی پول دادنشون حساب کرده بودم دیگه هیچ پولی به من ندادند بسیار احساس بدی داشتم ،تحقیر آمیز بود اون شرایط و عزت نفس و اعتماد به نفسم از بین میرفت
در زمینه روابط عاطفی به خاطر ورودیهای منفی که دریافت کردم و پذیرفتم طبق باورهام به الگوهای منطق با باورهام هم هدایت میشدم و این باور بیشتر در وجودم نهادینه میشد باور کمبود افراد خوب و مناسب ،باور اینکه مردها اخلاق خوبی ندارند ،مردها پر توقع هستند ،آدمها اصلا قابل اعتماد نیستند ،همه آدمها حسود هستند
نتایج این باورها در روابط برخورد با یه همچین آدمهایی در زندگی من در روابط اجتماعی و خانوادگی بود و احساس ترس و نگرانی و دوری کردن از داشتن ارتباطات خوب بود
در نهایت با این رنجهایی که از دادن قدرت به عوامل بیرونی (شرک ) داشتم منو به نقطه ای رسوند که با تمام وجودم هدایت خواستم و با این سایت و دوره ها و استاد جان من تصمیم گرفتم تغییر باورها رو شروع کنم توحید رو درک و در حد توانم و تکاملی اجرا کنم
تغییرات مثبتی که در باورها و شخصیت و عملکردم ایجاد کردم من به تجربه آزادی و آرامش و احساس خوب ادامه داره بیشتر هدایت شدم از نظر مالی شرایطم بهتر شد که این روند ادامه دار هست در روابط با انسانهایی مهربان و نازنین که به من خدمت میکنند و دستی از دستان خدا در زندگی من شدند برخورد کردم عشق الهی وجاری خداوند رو از افراد زیادی دریافت میکنم دوستان عزیزی که تو سایت به من محبت دارند وبا پیامهاشون محبت و عشق الهی خداوند رو دریافت میکنم
من تصمیم گرفتم انقدر زود باور نباشم هر حرفی رو میشنوم هر باوری که به من احساس خوب میده رو فقط باور کنم هر حرفی هر باوری که احساس بدی رو در من متبادر میکنه از هر کسی نپذیرم ،ورودیهای رو کنترل کنم ،توحید رو بیشتر و بیشتر درک و عمل کنم ،قدرت رو فقط به خداوند در ذهنم بدم و در عمل هم با این باور زندگی کنم بدون ترس و نگرانی با قدرت دادن فقط به رب العالمین با آرامش زندگی کنم شخصیتم قویتر، با اعتماد به نفس تر ،باور خودباوری وخداباوری من بیشتر شد باور لیاقت من با رشد کردنم بیشتر شد جسارت پیدا کردم هر چیزی رو دوست دارم هر ایده ای که بهش هدایت میشم اجرا کنم بدون کمالگرایی پیش برم مبنا رو بر بهبود گرایی دائمی بزارم ،بدون ترس با قدرت حرف و نظرم رو بگم بدون نگرانی از نظر وقضاوت دیگران حرف بزنم خود واقعی ام باشم و لذت ببرم از داشته هام مبنا رو بر تجربه کردن لذت بردن و رشد کردن بزارم و با تمام وجودم باور کنم که این باورهای درست من در زمینه ثروت و روابط سلامتی لاجرم منو از بینهایت طریق به خواسته هام هدایت میکنه اسونم کرده خدا برای اسونیها و از مسیر درست راحت و ساده و طبیعی بخ خواسته هام هدایت میشم درک توحید و عمل کردن به باورهای توحیدی تنها راه سعادت و خوشبختی من در دنیا وآخرت هست این رو گذاشتم تو ذهنم و تمام سعی خودم رو میکنم که اینگونه عمل کنم
استاد جان من ار زیبایی این بهشت پارادایس زیبا ابرهای پفکی و آب دریاچه جاری و اینه ای این درختان سرسبز و باشکوه و این فواره رویایی نمیتونم گذر کنم وقتی درک میکنم این بهشت رو شما با درک و عمل به توحید ساختید باور میکنم توحید همه چیزه و درک و عمل کردن بهش تو رو به راحتی به ثروت و فراوانی و آزادی وآرامش و لذت لاجرم هدایت میکنه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام استاد جان وخانم شایسته عزیز
وااااای استاد خداوند چه عاشقانه جوابم را با زبان شما بیان میکند انگار این فایل دقیقا برای خود من بوووود
استاد چقدر در زندگی ضعیف عمل کردم و هر کجا شکستی حاصل میشد بویی از شرک بود هر کجا ضیف بودم نمیکشتم دنبال علت فقط دلایل به ظاهر محکم خودم رو چسبوندم به جامعه و ….
الان که نگاه میکنم به عقب، هرجا سخن از تنبلی بوووود دلیل قانع کننده برای خودم داشتم اما دریغ از اینکه خودم چی ؟؟؟؟برای خودم چکار کردم؟؟
استاد منی که حتی ترس از دیگران وشرک مطلق اجازه نمیده یه اکانت حقیقی برای خودم بگیرم ،ترس های درونم وشرک اینکه توی بیمارستان چی میگن؟؟چه روزهایی عهد بستم ودوباره خاموش!!!!!
چه روزهایی مثل یک کودک آرام درون خونه نشستم وساعت ها به دیوار خیره شدم وحتی ترس اجازه حرکت نمیداد بهتر ه نگم ترس!!!شرک مطلق!!!
یه زمانی آرزوم این بود خانم دکتر اما الان فقط وفقط فرار میکنم از خودم واز دیگران الان دلم کمی قدرت وجسارت میخواهد وکمی ذوق وشوق !
دوست دارم آرامش داشته باشم و یه خانم خونه دار باشم و تجربه کنم مادر بودن وهمسر بودن و آشپزی ولذت بردن از خانواده داشتن !!
اما شرک مطلق دیگران چه میگن؟
استاد خداوند بهتون پاداش عظیم بده که ما رو از ظلمات وتاریکی ها به سوی نور میاری
انگار خداوند به زبان شما حجت روبرایم تمام میکند میگوید ریحان برخیز وحرکت کن!!!!!
ورها کن آنچه غیر من است!!
استاد هر وقت که بهانه تراشی کردم خداوند بهم بهانه های بیشتر معرفی کرد گفت بگیر نووووش جونت آنچه که خودت میخواستی بهت دادم این به سبب توجه وباورهاته!!!!!!
یادمه یکبار اونم با حرف های شما پا گذاشتم روی ترس هام وتمام فاصله کرمان تا مازندران رو رانندگی کردم اونم تنهایی واین سفر دلچسب ترین سفر تنهایی ام بوووود
سفری به ظاهر تنهایی ولی معبودی که لحظه به لحظه باهام بوود
استادجان بینهایت سپاسگزارم
سلام استادعزیزم و مریم جان توانمندم
استادجانم من از دانشجوهای دوره سلامتی ام و از سن 14سالگی که همیشه یادم میاد درحال رژیم گرفتن بودم تا لاغر بشم ورزشهای سنگین انجام میدادم فقط 7کیلو کم میکردم ولی دوبرابر برمیگشتم و همیشهههه یادمه مادرم میگفت شما ارث بردید از من چون مادرم چاق هست …
ولی وقتی دوره شما رو گرفتم تمام چلنج ذهنم شکست فقط فقط به شما گوش دادم و عمل کردم و من شکستم تمام اون باورهایی که میگفتن ارثی هستش و هزاران چیز دیگه ..
استاد من از وزن 78 کیلو الان درسلامت کامل و وزن 55 کیلو دارم می دوم .ورزش میکنم.یک وعده غذا میخورم و چقدررر انرژی دارم چقدر یعنی بعضی وقتا میگم تو کی خسته میشی بازم بخودم میگم هیچ وقت
ویک نمونه دیگه چند روز پیش احساس میکنم روغنی که گرفتم طبیعی قاطی داره باعث شد فقط یه دفعه حالت تهوع بگیرم و خوب شدم خدا شاهده داداشم باور کرد که من بیماری درحال حاضر رو گرفتم هرقدر گفتم بابا من خوبم میدونم چی شده ولی اون اصرار نه تو مریصی و جالب مریض شد و افتادددد
و رفت دکتر سرم و آمپول زد یعنی من فقط نگاهش میکردم و میگفتم خدایا جلل خالق این پذیرش چه زندگیهایی رو زیر رو کرده حالا یا به بالا یا به پایین ..
یعنی خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که قدرت خلق دست خودمونه..
وبازم شاکر خدام که شما رو سرراهم قرار داده تا بهترین خودم باشم
به نام خدای مهربان و سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان الهی
استاد جان ممنونم که برامون موضوعات رو باز میکنین قلبمون رو باز میکنین گوشمون رو شنوا میکنین به صدای الله ، استاد و مریم عزیزم ممنون که وقت میزارین آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میزارین … من هم سعی میکنم به قدر مدار الانم تجربه هام رو باهاتون به اشتراک بزارم که این راهیه برای قدردانی از شما
موضوع توحید و شرک عجب موضوع سنگینیه ، من هر وقت توهم میزنم که دیگه اوکی ام فهمیدم یهو یه خطایی میکنم مچم رو میگیرم میگم دیدی یه لحظه غفلت و غرور = شرک = اتفاقات بد
اول میخوام یه داستان بگم از نزدیکانمون که بی ربط به این فایل نیست به خصوص اون قسمتی که گفتین شما در آمریکا در یه منطقه آمریکایی الاصل زندگی میکنین که به جز خوبی ازشون چیزی ندیدید
این بنده خدا خانومیه از فامیل که بسیار عقیده داره برای گسترش دین اسلام و رهبر و امام زمان و … باید تبلیغ کرد حالا دقیق الفاظش رو یادم نیست چون من هر وقت حرف اینجور چیزا میشه میپیچونم میرم ولی کلیتش اینه که از الان داره میجنگه تا زمان ظهور آقا ، الان سرباز رهبره و بعدا سرباز امام زمان ، از طرفی هم متعصب روی رهبری و طبیعتا طی جریانات شدید اعتراضی اخیر واسه حجاب در ایران ایشون در جبهه رهبری فعالیت دارن . حالا ایشون مجبور شدن برای درس شوهرش برن هلند ولی به حدی مسائل سیاسی ایران رو دنبال میکنن که از اونجا برای همه فامیل اخبار رو شیر میکنه و جدیدا همونجا توی مسابقه والیبال ایران با پرچم ایران میره تا جلوی بقیه ایرانیایی که با پرچم گروه مخالف اومدن رخی نشون بده . و طبیعتا کسی که دنبال دعوا بوده دعوا رو هم اونجا تجربه کرده و هم آسیب دیده! من تو ذهنم میگفتم این همه هلند جای به این قشنگی آخه چرا هر وقت کسی خبر از فلانی برام میگه یبار خبر از خوشی اش نمیگه ! استاد شما اونقدر با خودتون در صلحید که افراد آمریکایی نژادپرست باهاتون اوکی ان اما این بنده خدا در یه کشور دیگه باز با هم وطنان خودش دعواش میشه.
خب از موضوع شرک : راستش اگر با ذره بین نگاه کنم من الان هم شرک دارم … ساره ای که ناراحته درآمد نداره ، هنوز در ذهنشه قبلا مامان بابام نزاشتن کار کنم یا فلانی نزاشت یا الان چون بچه دارم نمیتونم تمرکز کنم کاری بکنم که درآمد داشته باشه اینا یعنی شرک خفی . من الان کارآموزم و شکرگزار این نعمتم . بعضی وقت ها سر ساختمون های اجرا که میرم میگم ساره ببین تو با غرورت هنوز درآمد نداری ولی این کارگر که از نظر تو درس نخونده باور ثروتش بهتر از توه و درآمد داره هر چند اندک و در دلم حتی اونو تحسین میکنم که با سن کم مهارت کار کردن داره . مهارت ارتباط گرفتن با کارفرماها و مهندسا رو داره …. و اما هر وقت که به خدا ایمان آوردم یکی یکی موانع از سر راهم برداشته میشن مثلا الان که دیگه با تمام وجود میخام درآمد داشته باشم به هر کس که خدا به دلم بندازه زنگ میزنم و با عزت نفس ازش درخواست راهنمایی میکنم . و صدای دیلینگ دیلینگ نتایج خوب رو میشنوم . خدا آدم های خوبی سرراهم قرار داده که با مهربانی کمکم میکنن یه قدم یه قدم جلو برم به سمت درآمد خوب و کار خوب و مکان خوب
برای باورسازی ثروت کلمه رزق رو در قرآن سرچ میکردم جالبه همه جا کلید تکراری… ولی مهم… ولی اصل … گفته شده به کسانی که ایمان به خدا و ایمان به آخرت دارن و انفاق میکنن و شکرگزارن و عمل صالح انجام میدن و اقامه صلات میکنن و … روزی داده میشه . این یعنی بچه ی من یا پرستیژ من مهم نیست تا الان ایمان نداشتم که نتیجه دلخواهم رو نگرفتم
شاگرد شما با افتخار ساره
ساره عزیز
چقدر خوشحالم به کامنت شما هدایت شدم و خداوند اینجوری درسهاش رو برام باز میکنه.
امروز داشتم میگفتم اگر غرور نداشتی و ترس….چندسال پیش که موقعیت کاری داشتی زنگ میزدی از دو نفر راهنمایی میخواستی! ولی اولا غرورت نمیذاشت بعد هم ترسات
همیشه کارم خوب بود ولی وقتی یه مسئلهای پیش میومد من هیچوقت از اون چالش رد نشدم بلکه دور زدم.
چقدر از بودن با شما بچههای آگاه خوشحالم و براتون آرزوی شادی و ثروت و برکت دارم
سلام ، خداروشکر و خوشحالم خداوند منت سرم گذاشته که کامنتم هدایتی برای شما شده ، درس هایی که من برای مسئله راهنمایی گرفتن تجربه اش کردم رو دقیق تر براتون میگم امیدوارم مفید واقع بشه .
راستش من خیلی زمان ها از دیگران کمک میگرفتم اما با شرک . چرا با شرک چون تو ذهنم بود که فامیلم یا دوستم بهم نزدیک ترن پس بزار بهش زنگ بزنم من خیلی کاری براش کردم پس اوکیه باهاش تماس بگیرم و هزار تا باور غلط دیگه که از شرکه . بعد اتفاقی افتاد از ماجرای من و یه دوست خداوند بهم فهموند که این همون باور به پارتیه که تو داری خودتو گول نزن . گفتم خدایا چیکار کنم؟ هر شب خواسته ام رو مینوشتم ، شنیدن صدای خدا برام سخت بود پس چند روز صبر میکردم تا یه چیزی به دلم بندازه ، وقتی به دلم می انداخت از یه کارمند غریبه که اصلااااا منو نمیشناسه مثلا تو یه اداره برم راهنمایی بخام بگم دنبال کار میگردم ترس تمام وجودمو میگرفت …قرآن باز میکردم یا روی نشانه ی روزم در سایت میزدم و خیلی واضح پیام بهم میرسید ایمانم قوی میشد که این درسته این صدای خداست من تونستم دریافتش کنم ، دوره عزت نفس هم کمکم میکرد قدم بردارم
برای شما و همه بچه های سایت اهدنا الصراط المستقیم رو آرزو میکنم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان
وهمه ی دوستان عزیزم
امیدوارم قلبم یاریم کنه که کامنتی که مینویسم از درون باشه
استاد بارها با این فایل های توحیدی اشک منو در اوردید
هرموقع نتیجه ای گرفتم بخاطر توحید بوده وهروقت ناخواسته ای داشتم بخاطر شرک بوده
استاد تو یه فایلی میکن همه چیز حول محور توحید میگرده
اینکه توحید یک منبعیه که خروجی این منبع ثروته نعمته روابط خوبه سلامتیه وهمه چی
این روزها دارم قران رو برای چهارمین بار میخونم وهردفعه چیزهایرو میفهمم ودرک میکنم انگار اصلا ندیدم
وهروقت گمراه شدم واز توحید دور شدم واقعا نمیتونستم قران رو بخونم ودرکش کنم
دیشب یکم سرم درد میکرد به لطف رب از لحاظ سلامتی باورهای خوبی دارم یعنی توحید خوبی دارم وشکر خدا جسم سالمی دارم وتنها مسئله م سیگاره که اونم دارم میذارمش کنار
یکم سرم درد میکرد داشتم کامنت بچه هار میخوندم یکی از دوستان در مورد سلامتی صحبت میکرد یه لحضه یه احساسی بهم گفت مگه خدا مالک همه چیز نیست مگه منبع اصلی نیست چرا ازش نمیخوای سرت خوب بشه
خدا شاهده دراز کشیده بودم کامنت میخوندم یه لحضه گوشی رو گذاشتم کنار واز ته قلبم سپاسگذاری کردم برای
جسم سالمم وگفتم رب من تو که مالک جان منی وهروقت اراده کنی روحمو از جسمم خارج میکنی سردرد من برای تو
که کاری نداره بچه ها باور کنید نکشید به 30ثانیه هیچ اثری از سردرد نبود ونیست به لطف الله
البته من شاید این باور سلامتی رو از مادرم به ارث بردم چون هروقت مریض میشد حتی وقتی کرونا گرفت دکتر اومد وگفت باید بستری بشی گفت من هیچ جا نمیام خدا خودش خوبم میکنه من هیچ جا نمیام با60سال سن یک هفته بعدش خوب خوب شد شکر خدا
استاد در مورد ژنتیک صحبت کردن من هیچ وقت بهش اعتقاد نداشتم وندارم ویه داستان از زندگی خودم دارم که اینو ثابت میکنه
من پدر مادرم قد بلند نیستن دایمم قد بلند نیست پدر بزرگمم نبود کلا پنج تا بچه ایم سه خواهر و2تا برادریم
پدرم قدش 1/57مادرمم همون1/55 دوتا خواهرمم 1/50 یه خواهرم 1/60وداداشم که ازخودم بزرگتره 1/70 من اخریی هستم اما من قدم 1/84 هستش از همه ی پسر عموها وپسر دایی هامم قدبلندترم
یادمه 13سالم بود خیلی چاق بودم وقد کوتاه همه مسخره م میکردن عاشق فوتبالم بودم هرموقع میرفتم میگفتن تو چاقی ما باهات بازی نمیکنیم بازیم نمیدادن من اونقد چاق بودم که فقط شلوار کوردی میتونستم بپوشمم خخخخ
البته کورد هم هستم اما بخاطر چاقی نمیتونستم شلوارای دیگه بپوشم
یادمه یه بار یه شلوار پارچه ای داده بودن خیاطی برام به زور پوشیدم اما خواستم برم مهمونی به محظ نشستن جر خورد خخخخ چقدر گریه کردم قدمم کوتاه بود خلاصه تو اون عالم بچگی همش بخاطر این شرایطم ومسخره شدم گریه میکردم
همش از خدا میخواستم لاغر بشم قدم بلند بشه بتونم فوتبال بازی کنم لباسای دلخواهم رو بپوشم فقط از خدا میخواستم همیشه وهمیشه چیزی از توحید نمیدونستم اما میخواستم
گذشت تا 15سالگیم دقیقا یادمه من تویه تابستون انقدر قد کشیدم ولاغرشدم که هیچکس باورش نمیشد قدم بلند شد لاغرشدم هرکسی میدید میگفتن به خانواده م این بچه رو چیکار کردین خیلی حس فوق العاده ای داشت
بعدش که دیگه شدم مهاجم نوک تیم محله مون خخخخ
هرلباسی دلم میخواست میپوشیدم بعدش که رفتم بدن سازی وهمه ی اون کسایی که تو بچگی مسخره م میکردن حسرت هیکل منو میخوردن
وحتی وقتی جایی میرفتم میگفتن پسر کی هستی میگفتم فلانی تعجب میکردن میگفتن ماشالله تو با همشون فرق داری الانم که الانه میگن
یه چیز دیگه من پدرم کچله برادرمم همینطور به منم میگفتن تو کچل میشی اما من اعتقادی بهش نداشتم وندارم وموهامم خوبه تازه میخوام بهترشم بکنم
ژنتیک هیچ معنایی نداره عوامل بیرونی هیچ قدرتی ندارند
توی فیلم راز مرده میگه همه ی دکترها گفتن که تا اخر عمرت مثل یه گیاه زندگی خواهی کرد اما من گفتم تا کریسمس با پاهای خودم میرم بیرون ورفت
توحید یه چیزیه که درکش واقعا نیاز به فکر کردن وتمرین وتکرار داره وبه نظر من بهترین راهشه قرانه
اصلا کل قران داره یکصدا میگه فرمانروا ومالک جهان خداوندده
میگه به من بگید خدایی که زمین رو افرید بعد اونرو میمیراند سپس با اب زنده میکند ایا افرینش زمین سخت است یا شما
توبعضی ایه ها موبه تنم سیخ میشه وقتی خدا درمورد قدرتش صحبت میکنه
از خدا میخوام هدایتم کنه که بیشتر باورش کنم که بیشتر بهش ایمان بیارم که قلبم مطمأن تر بشه اون نیازی نداره که خودشو به من اثبات کنه من نیاز دارم که قلبم اطمینان پیدا کنه
تو کارم با ادم هایی در ارتباطم که صاحب ملک واملاک هایی زیادی هستن بعضا میان میگن من مالکم هرموقع این اسم مالکو میشنوم تو قلبم میگم مالک خداست اینا بهره زندگیه که خدا داده که ازش لذت ببری و بری پیش خودش
این بیشتر بهم کمک میکنه رها باشم
واقعا مالک کیه؟من؟شما؟کی؟
چه کسی انقدر قدرت داره که بگه من مالک همیشگیم
اسکندر مقدونی کجاست؟فرعون کجاست؟حضرت سلیمان کجاست؟
مالک بی چون چرا اونه وماهرچی داریم از این منبعه وتمام زیبایش هم به همینه چرا چون استاد ملکشو رها میکنه ویک سال میره مسافرت گوسفنداشو مرغاشو رها میکرد میرفت مسافرت چون استاد خوب درک کرده مالک کیه واسه همینه انقدر خیالش راحته واقعا چندنفرو میشناسید اینجوری رها باشن وبسپارن به مالک اصلی
صادقانه بگم من اینجوری نیستم باشمم خیلی کم
پدرمم نیست با پنجاه سال قران خوندن الانم نمیتونه گاوی که تو طویله اس رو یک روز رها کنه بره مسافرت
فاصله زیادیه بین فهمیدن وعمل کردن
امیدوارم بتونم عمل کنم من توحید عملی رو میخوام نه توحید خیالی وخالی
دوستون دارم
ایاک نعبدو وایاک نستعین
دمت گرم شاهین جان
خیلی خوب
عالی بود
چقدر قشنگ از بچگی این رو احساس کردی اصل کیه
چه الگوی فوق العاده ای از مادرت گرفتی
واقعاً آفرین
پارسال میخواستم برای معافیتم اقدام کنم
تقریباً هر کسی که میفهمید من دوست دارم معاف بشم از خدمت
میگفتن اصلاً هیچکسی رو معاف نمیکنند چون قانون کشور اینجوری و اونجوری
ولی من همش میگفتم
خدا منو معاف میکنه
میگفتم بالاترین قوانین
قوانین الهی هستش
هیچ قانونی بالاتر از قوانین الهی وجود نداره
میگفتم من به قوانین آدم ها کاری ندارم
خدایا تو منو به خواستم برسون
وقتی که اقدام کردم
در کمتر از دو ماه کارت معافیتم آمد جلو درخونمون
هر کسی شنید دیگه حرفی برای گفتن نداشتن
این باعث شد ایمان من نسبت به الله قوی تر بشه
که هر چی اصلاً مهم نیست چی
هر چی ازش بخوام اون بهم میده
فقط کافیه ایمان داشته باشم
و شجاعت بیشتری به خرج بدم
ازت سپاسگزارم شاهین جان
در پناه الله یکتا
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
الهی به امید تو
سلام استاد عباس منش توحیدی سلام خانم شایسته توحیدی و سلام همه دوستان توحیدی
به محض دیدن نام فایل شعر بالا از ذهنم گذشت که خدایا رب من داری با من چه میکنی؟؟!!
عجب جمعه ای شد الهی شکرت…
چند روز قبل از شروع فایلهای الگوهای تکراری خواب دیدم استاد توی فضای پرادایس یه گیاهی شبیه به پیاز یا کلم پیچ که لایه لایه باز میشه دستشون بود و داشتن همینطور که توضیح میدادن از سمت ریشه لایه ها رو باز میکردن این گیاه رنگ کبود داشت ولی وقتی استاد هر لایه رو باز میکردن داخلش سفیده سفید بود و همینطور لایه ها رو جلو میرفتن…
دومین فایل از الگوهای تکراری که روی سایت قرار گرفت متوجه شدم خوابم راهنمایی کرده که باید خوب این مباحث رو کار کنم استاد از شما ممنونم که کمکم کردید خودمو موشکافی کنم دو تا مورد مهم رو به لطف خدا و شما با این فایلها حل کردم برای هر دو مورد مخصوصا مورد دوم اصلا هیچ ایده ای نداشتم چطور حل میشه اما به حرفاتون گوش دادم هر تمرینی بود حل کردم و میدونید بعد از چند ساعت من گره کارمو پیدا کردم :« متن پیامم رو در تاریخ4/19 نوشته بودم به این صورته»:
معجزه نوشتن
اومدم در پاسخ خودم بعد از حدود 14 ساعت بنویسم که چطور هدایت شدم
از هر چی به رد توحید میرسم به رد خود خدا به رد او…
کدام او؟!
همان که گفت پول را خدا کردی جایزه را خدا کردی مشرک شدی این پول نیست که از تو رفع نیاز میکند و خوشبختت میکند این ارتباط من با خدایم است که در نعمتها متجلی میشود و به صورت رفع نیاز دیده میشود
باید منیت رو قربانی کنم به خدا میگفتم من بلدم با پول چطوری زندگیمو بسازم من چون پول ندارم الان گیر کردم تو پول بده باقیش با من !!!
دریغ از اینکه تنها گمشده این وسط خود خداست نه پول، نه من ،من باید نیست شوم تا او هست شود …
این هدایت پروردگارم بود به سمت توحید
امروز از سه صبح بیدار شدم در فکر و جست و جوی توحید در میان پیام های سایت حدود پنج بود چشام سنگین شد خواستم دوباره بخوابم که صدای شر شر بارون خوابو از چشمام گرفت رفتم روی ایوون عاشقی کنم خدایا اینجا بهشتیه که تو نصیب کردی تا چشم میبینه زمین سبز و آسمونه…
( کاش میشد عکس بزارم ببینید چقدر آسمان اینجا و ابراش شبیه فایل امروزه)
توی این چند روزه مدام میرم سراغ فایلهای اجرای توحید در عمل مدام از خدا هدایت میخوام که حالا تا اینجا اومدم بهم بگو چطور توحیدی بشم باور توحیدی چیه بی قرار شدم مثل دقیقا همون موقع که به دنیا اومدم زدم زیر گریه تا در آغوشی امنیت پیدا کنم الآنم حس میکنم همونطورم قرار ندارم دلم میخواد بفهمم توحید رو دلم میخواد غرق توحید بشم به خاطر همین تا اسم فایل امروز رو دیدم گفتم خدایا داری چیکار میکنی…
استاد از توحید بگید باز هم بگید به دنبال هر چه سرگشته شدم رسیدم به توحید این توحید چیه که همه چی به آدم میده…
استاد خیلی شنیدم توی این سایت دوستان به خاطر استقلال مالی و استقلال زمانی و استقلال مکانی خدا رو شکر میکنن و یا دنبال کسب این نوع استقلال هستند اما من توی این چند روزه برای استقلال فکری خدا رو شکر میکنم الهی شکرت که میتونم فکر کنم میتونم خودم انتخاب کنم که چه فکری بهم کمک میکنه خدایا تو منو چنان از همه جدا کردی که راحت میتونم فکر کنم اینو منی میفهمم که یه دقیقه توی گذشته صدای نجواهای درون و بیرون خاموش نبود و اصلا سکوتی نبود تا فکر کنم …
الهی شکرت استاد انقدر باورتون دارم که اگه یه جا یه مطلبی رو کاملا متوجه نمیشم نمیگم نه این درست نیست یا ازش بگذرم میگم من تو مدارش نیستم انقدر بهش فکر میکنم از خدا کمک میخوام تا برام بازش کنه چون مطمئنم شما مرد توحیدی
خیلی دوستتون دارم و ازتون ممنونم که کمکم کردید
بسم الله النور
وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ
به صبر و توجه به الله پناه بیاورید. و این کار سخت و بزرگ است مگر برای کسانی که فروتن پروردگارشان هستند. نه عصیانگران.
سلام استاد. ممنونم که یادم دادید وقتی آماده نیستم حرف نزنم. ممنونم که اصرار دارید روی اصل و دوری از حاشیه
و این چیزی بود که الان بهش نیاز داشتم و خودم نمی دونستم درگیرشم. برای این حد از شرک داشتن، طوری که نتونم مثال عمل به توحید در زندگیم بیارم آماده نبودم. از خودم انتظارشو نداشتم ولی واقعیت عین جت جنگی F35 فرود اومد به قلبم و تا خودم رو جمع و جور کنم شد امروز.
قدرت تخریب این جت طوری بود که جز قرآن هیچی آروم و آماده ام نکرد. فایل نشانه ام که به چه زیبایی منو برد به قسمت دوم از صحبتهای آقای رضاعطارروشن و و شنیدن داستان تغییراتشون، خیلی حکیمانه از طرف خدای نورافکنم به قلبم این اطمینان رو داد که نگران نباش. بایستی همینجوری خورد خاکشیر بشی تا خودم از نو با حوصله و عشق بسازمت. حالا که دستتو به طرفم دراز کردی و ازم توحید خواستی خمیرت رو با آب توبه توحیدی از نو ورز میدم. مگه تو از موسی کمتری؟ نه. من همونقدر که محمد و موسی و مریم رو دوست دارم تو رو هم عاشقانه دوست دارم. استاد زمانی که صفحه ای از قرآن (احزاب آیات 36 تا 48) رو دلم برام باز کردم از هماهنگی این آیات عظیم الشأن با موضوع فایل و اون چه که من الان بهش نیاز داشتم شوکه شدم. وسط هق هق کردن فقط شکر می کردم که دوباره وصلم کرد به خودش.
ازش خواسته بودم تا هدایتم کنه و منو به توحید برگردونه، که میون گریه هام تصویر و اسم چند نفر اومد. انگار که خدا داشت می گفت خوش اومدی به مسیر این عزیزدردونه ها. ابراهیم، موسی، محمد، مریم مقدس، استاد عباسمنش، مریم شایسته و سعیده شهریاری!
نمی دونم چطور ولی این لیست در یک هزارم ثانیه واسم ردیف شد.
در داستان آشناییم با سایت که البته هنوز تایید نشده نوشتم که اوایل آشنایی با شما اصلا نمی دونستم که مشکلاتی هم دارم که باید حل بشه. ولی قانون تکامل بهم یاد داد که اصلا خودم رو نمی شناختم و هرچی بیشتر برای کنکاش خودم وقت و انرژی صرف می کنم بیشتر به خرابیهای منتظر تعمیر خودم پی می برم.
شدم مثل داستان حضرت موسی که خدا بهش وحی کرد برو بدترین آدم شهر رو پیدا کن و به ملاقات من بیار. موسی هرچی گشت کسی رو پیدا نکرد که از خودش بدتر باشه. گفت خدایا من هیچکس رو از خودم فقیرتر برای هدایت نیافتم.
به لطف نور توحید امروز حس می کنم که به جایی رسیدم که نمی تونم خودم رو برتر از هیچ کسی بدونم.
استاد این حرف رو کسی میزنه که سالهای سال خیلی مخفی پشت فروتنیش قایم شده بود در حالیکه خیلی به خودش می نازید و خبر نداشت. فقط خودش رو گول میزد ولی در قلبش ایمان نداشت به اینکه میتونه از کسی چیزی یاد بگیره. همیشه تو لایه های زیرین مغزش می گفت بلدم بلدم!
دیروز که این فایل روی سایت قرار گرفت در فضای فرکانسی مناسبی نبودم. هرچی زور زدم نتونستم بنویسم. چون یکهو مثل کسی که همیشه فکر کرده شعبونه ولی حالا برق سه فاز گرفتش که عهههه رمضونه، بیشتر از قبل و با شدت قابل ملاحظه ای درک کردم که باید فقط و فقط روی باورهای توحیدیم کار کنم.
یواش یواش یادم اومد که ندانسته جاهایی بوده که اعتبار رو فقط به رب داده بودم و همون جاها به بهترین و سریعترین شکل ممکن نتیجه گرفتم. و اون خود خود خدا بوده که منو از غم و ترس نجات داده.
جدیداً دارم از افشاگری بیشتر لذت می برم پس اینو می نویسم.
همون شخصی که به خودش می نازید و فکر می کرد بخاطر اینکه یه مقداری از دورو بریا بیشتر درس خونده و تو چشم اومده از اونجایی که خبر نداشت در لایه های درونی این پیاز ذهنی عزت نفس کافی نداره پسرهای خوب برای ازدواج جذبش نمیشدن و دید که سنش داره از 30 رد میشه و یه جای کار می لنگه.
راه های مختلفی رو امتحان کرد ولی نتیجه نداد. یه مدت از سایتهای دوست یابی استفاده کرد و با افراد مختلفی قرار گذاشت ولی دید نه هیچکدوم مال ازدواج نیستن.
یه مدت رابطه تلفنی از راه دور با یکی که به نظرش همه چی تموم بود به امید اینکه بالاخره طرف از خر شیطون پیاده بشه و بیاد خواستگاری ولی نیامد که نیامد. یه مدت تنهایی و تظاهر به اینکه من به کسی نیاز ندارم.
آخرش دست به دامن دعانویس شد با اینکه قلباً این کارها رو قبول نداشت. به این امید که اون بنده خدا یه ورد و جادویی بلد باشه که خدا رو راضی کنه بختش رو باز کنه.
وقتی یک سال و نیم از پول ریختن تو چاه دعاویس گذشت و باز هم شاهزاده سوار ب ر اسب سفید نیومد بالاخره یک روز با خودم گفتم یعنی واقعا خدا زورش از دعانویس کمتره که تو به اون قدرت و اعتبار دادی تا گره بختت رو که معلوم نیست کی بسته برات باز کنه؟ اصلا مگه کسی میتونه بخت منو ببنده؟ مگه کسی میتونه دست تو کار خدا ببره؟ مگه کسی میتونه صورت و رنگ پوست و جنس صدای خودش رو انتخاب کنه یا تغییر بده که قدرت تغییر زندگی منو داشته باشه؟
این خدایی که اینهمه توی دعای جوشن کبیر به خاطر عظمت نامش گریه زاری کردی، گفتی یا من تشققت الجبال من مخافته کوه از ترس خدا تکه پاره میشه کسی توانایی تغییر خواستشو داره؟
داری چه می کنی با خودت؟
اون لحظه با اینکه هنوز نه با استاد و نه با این شکل بیان قوانین الهی آشنایی نداشتم ولی فطرت الهیم به جوش و خروش اومد و سرم داد کشید که پاشو خودتو جمع کن. بسه اینمه شرک.
بعد از اون قضیه دعانویس و بقیه التماس و زاریها رو کنار گذاشتم و خدا هدایتم کرد به کتاب دولت عشق از کاترین پاندر. این اولین تجربه من از بکارگیری قانون جذب بود. با انجام دادن تمرینهای اون کتاب با حس و حال خوب طولی نکشید که سر و کله آقا ابراهیم پیدا شد و در چشم به هم زدنی بله رو دادم. با اینکه سابقه صحبت طولانی با خواستگار (مثلا 3 ماه) رو داشتم ولی همون جلسه اول دلم گفت ایشون همونه که می خوام.
این یکی از واضحترین اتفاقات زندگیم بود که معنی توحید رو گرفتم و بهش عمل کردم و نتیجه رخ داد.
ولی تا دلتون بخواد شرک…..
گفتنش اینجا برام افتخاری نداره ولی تعهدم به تمرینهایی که استاد میده مجبورم کرده برای خودم دونه دونه مثالهام رو از شرک و نتیجه های اون توی دفترهام بنویسم و دارم حس می کنم که کمترین نتیجه اش شناخت خودمه. بعدش رفع آلودگیها از وجودم. یه جاهایی دارم اون لوح سفید نوزادیم رو می بینم.
مثلا همین دیشب یه خواب عالی دیدم. انقدر بهم چسبید که دلم نمی خواست باور کنم صبح شده و این یه خواب بوده. یه باغ پر از درخت و سرسبزی که انقدر میوه های درختاش زیاد و ماشاالله درشت بود که تعجب می کردم چطور درختا خم نشدن. یه حس خیلی ناز از فراوانی نعمت.
این خواب برام یه نشونه بود که انگار تکرار باورهای توحییدی در مورد ثروت و فراوانی داره رخ می نماید. می دونم که مسیرم درسته و به قول استاد دارم بوی پول رو حس می کنم ولی هنوز اولشه و باید تکاملم طی بشه. پس بازم اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ
یکی دیگه اینکه ترانه کوچولوم روزی حداقل 10 بار بغلم میکنه و می بوسه و میگه مامان من دوستت دارم عاشقتم. البته که من مدتیه دارم روی مهر ورزیدن و ابراز علاقه ام به اعضای خانواده ام بیشتر کار می کنم و شاید من روزی 15-20 بار همین ابراز علاقه رو به ترانه جونم می کنم که اینجوری جهان پاسخم رو داده. و در رفتار ابرهیم هم دارم تغییرات محسوسی رو مشاهده می کنم. با هم خوب بودیم ولی خیلی بهتر شدیم. دیگه سیگار نمی کشه. بیشتر بهم ابراز علاقه میکنه. ازم تعریف میکنه.
خوب این نتیجه از خدا خواستن هاست. تا زمانیکه از خود خدا نخواسته بودم و هی درخواست هامو مستقیم به خود شخص می گفتم و از اون انتظار داشتم که مطابق میل من رفتار کنه هیچی درست پیش نمی رفت.
ولی وقتی خودم رو حتی از ابراهیم و ترانه و پدر و مادرم جدا کردم تو ذهنم و گفتم تنها به این دنیا اومدم و تنها هم از دنیا میرم (با اینکه میدونم کامل به این باور عمل نمی کنم) ولی خیلی رهاتر شدم. فقط ابراز علاقه می کنم بدون چشمداشت. بدون وابستگی. در حد توانم و تکاملم البته.
هنوز دوره عزت نفس رو تهیه نکردم(نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم) اما می دونم که باید فقط روی خدا حساب باز کنم و تایید رو از دیگران نخوام.
یه واقعیت دیگه رو هم بگم:
توی سه سال گذشته که دست و پا شکسته می اومدم جلو از سیستم امتیازدهی سایت اصلا خبر نداشتم و حواسم به ستاره ها و جام دستاوردها نبود.
از اول امسال که متعهد شدم به تغییر و تمرین، یهو دیدم انگار یه چیزی کنار اسمم هست که تغییر کرده. بخدا یادم نمیاد قبلش چند ستاره داشتم فکر کنم 1 یا 1/5. بعد به مرور با نوشتن و تمرین و باز هم نوشتن می دیدم که ستاره های درخشانم زیادتر میشن و من باورم نمیشد. ذوق می کردم و هر روز چک می کردم. تا اینکه متوجه شدم من عزت نفسم رو گره زدم به این ستاره ها. انگار منتظر تایید دیگرانم. کامنت هرکسی رو می خونم اول نگاه می کنم چند ستاره داره. باز هم اشتباه. باز هم دور شدن از اصل. اومدم خودم رو آگاهانه کنترل کردم که نگاه نکنم. توجه نکنم. و در کمال ناباوری وقتی انتظار داشتم خیلی طول بکشه فقط در عرض چند روز امتیازم بالاتر رفت.
دیروز که این فایل اعجاب انگیز توحید در عمل اومد من که به خودم غره شده بودم تلنگر محکمی خوردم و دوباره بهم تاکید شد باید همه چیز بخصوص رشد شخصیتیم رو فقط از خدا بخوام. منتظر تایید بنده خدا نباشم و اسیرش نشم.
وقتی شدم 4/5 ستاره دیگه ذوقزده نشدم فقط خوشحال شدم. و این حس بهم گفت حالا درست شدی.
اینا رو می نویسم تا با خودم روراست باشم و بهانه دست ذهنم ندم.
خداروشکر یخ ذهنم با نور قرآن و هدایت های الهی جاری در کلام استادم ذوب شد و از چشمام جاری شد. این حس خوب فروتنی رو با هیچ چیزی عوض نمی کنم.
من افتخار می کنم که شاگرد این مکتب هستم و همه دوستانم رو تحسین می کنم. هرکسی که کوچکترین تلاشی داره میکنه که بنده بهتری برای خالقش باشه.
اینم بگم در سیستم رای دادن آگاهانه به کسانی رای میدم که از تلاششون برای بهتر کردن شخصیتشون و همچنین خلق و پایدار کردن نتیجشون می نویسن. نه کسانی که فقط یک سری مفاهیم رو توضیح میدن و حرفهای استاد رو تکرار می کنن. چون فکر می کنم جهان هم به اراده و تلاش آگاهانه برای بهبود پاداش میده. به شجاعان.
عاشقتونم استاد. از دیدن پرادایس بی نهایت زیبا سیر نمیشم. از دیدن اندام رو فرم و عضلات برآمده تون نیرو می گیرم برای تغییر به سمت فرکانستون. انقدر این سبزه های کنارتون عجیب و غریب خوشرنگن انگار با سیستم فیلترِ رنگ شدن. اون آسمون وسیع با اون ابرای خامه ای و اون دریاچه که زیر کلبه روانه انگار که تخت پادشاهی رو در آغوش گرفته و میگه سلطان دور سرت بگردم شما فقط لب تر کن چی بیارم خدمتت؟ مثل تخت سلیمان و قصر ملکه بلقیس. این بهشت از خواب دیشبم هم زیباتره. امیدوارم یه روز درختای پر از میوه رو هم ببینم تو پرادایس. استاد و مریم جان در حال چیدن سیب و هلو و زردآلو و خدا میدونه چه نعمتهای دیگه ای….
سلام و درود به خواهر عزیزم سعیده جان
ممنون برای توضیحاتی که دادی و تلاشی که آگاهانه انجام میدی برای رشد شخصیتت
آره واقعا همه چیز توحیده و وقتی ما ذره ای از این موضوع رو میفهمیم تازه چشممون باز میشه به حقیقت این جهان و دقیقا میفتیم توی همون جاده آسفالته و سرشیبی که استاد در تمرین ستاره قطبی میگه .
خداروشکر که بعد از روزایی که آدم به همه کس و همه چیز چنگ میندازه جز ریسمان امن الهی
روزایی هست که اگر واقعا تعهد داشته باشیم همه چیزجبران میشه ، خیلیییی بیشتر هم جبران میشه خداروشکر
خیلیلذت بردم و درس گرفتم از تجربیاتت و تمرکزی که گذاشتی برای بهتر شدنت ، واقعا از صمیم قلبم خداروشکر میکنم که دوستایی مثل شما دارم و بیشتر وقتم رو توی این سایت الهی میگذرونم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانو سلام به دوستان سایت بزرگ عباسمنش
من یه زمانی به اینکه الان بازار خرابه ،الام کاهو بازاره،الان ماه محرم هستش و … خیلی عقیده داشتم همیشه بازارم خراب بود و به جایی کشید که ورشکست شدم و بعد از آشنایی با استاد این ذهنیت ها رو عوض کردم و همیشه با خودم تکرار میکردم یا هرکس ازم سوال میکرد بازار چطوره با وجود اینکه بازارم خلوت بود در جواب میگفتم عالیه خدارو شکر و ذهنم و از روی قیمت دلار و … برداشتم و کم کم نتایج عوض شد به جایی رسید که الان هر وقت که همه میگن بازارا خرابه بازارم شلوغ تر میشه .
در جواب به اینکه چگونه باورها رو جایگزین کردم حقیقتا مجبور بودم و راهی نداشتم چون ورشکست شده بودم و تصمیم گرفتم که آگاهانه جور دیگه حرف بزنم تا نتیجه شو ببینم و میخاستم تست کنم و در جواب اینکه بازار چجوری خودمو عادت دادم که بگم عالیه ،حالت چوره بگم عالیه و این کلمه رو اینقدر تکرار کردم تا کم کم شرایطم عالی شد
با تشکر از استاد عزیزم
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و به مریم جان که دلمون براش یه ذره شده. سلام به همه ی دوستای گلم که خیلی دوستشون دارم.
خدای مهربونم شکرت که تونستم این فایل رو هم ببینم و از آگاهیهاش لذت ببرم. استاد از صمیم قلب ازتون سپاسگزارم که هر فایلی می ذارین از قبلی بهتر و آگاهی های نابتری داره…
توحید، اینکه قدرت رو فقط و فقط به خدا بدیم و باورمون این باشه که فقط اوست که قادر مطلقه، و ما انسانها بخشی از او هستیم، از روح خودش در ما دمیده، خدایی که شکافنده ی دانه و هسته ست، خدایی که فقط اوست که مرده رو زنده می کنه و زنده رو می میرانه. کی می تونی وقتی مرگ فرا برسه از اون فرار کنه؟ کی می تونه مرده ای رو زنده کنه بجز خداوند؟؟
پس تو این دنیای پهناور یه منم و یه خدایی که بهش وصلم، بخشی از خداوند هستم پس دیگه به هیچ آدم و جنبنده ی دیگه ای نیاز نیست. فکر می کنم تو تئوری همه مون این رو می دونیم بخصوص بعد از آشنایی با استاد و قوانین کیهانی. ولی مشکل اینجاست که سالهای سال قدرت رو تو ذهنمون به مامان و بابا و معلم و مدیر و کلی آدمای اطرافمون دادیم. سالهای سال این ذهن چموشمون پلن می داده بمون که اگه فلانی رو راضی نگه داری دیگه تمومه دیگه مشکل نداری… و با اینکه الان قانون رو می دونیم بنظرم هنوز تو ناخودآگاهمون پیش میاد که بر اساس روند گذشته رفتار کنیم. مثلا سرکار تلاش برای اینکه مدیرمون رو خوشحال نگه داریم یا کاری کنیم ببینه من چقدر دارم کار می کنم! این به خودی خود ایراد نداره ولی اگر دلیل پشتش این باشه که با اینکارا چه می دونم ترفیع داشته باشیم یا افزایش حقوق، و بعد به اون دلایل این کارا رو بکنیم اونجاس که شرک ورزیدیم. دارم اینا رو به خودم می گم.
چقدر استاد ساده و کامل شرک رو معنی کردن: “قدرت دادن به هر عامل بیرونی” حتی اگر قدرت دادن به علم ژنتیک باشه!! هر آنچه باعث بشه من بهونه داشته باشم که به این دلیل و به آن دلیله که من نمی تونم… همیشه فکر می کنم اونایی که پزشکی خونده باشن مقاومت بیشتری ممکنه داشته باشن به حرفای استاد… من رشته م شیمی بوده ولی اول ذهنم داشت می گفت بلاخره ژنتیک علمه نمیشه کلا علم رو و یافته های دانشمندان رو رد کنیم، ولی بعد که دیدم موضوع از چه قراره و خوشبختی رو ربط می دن به ژنتیک!!! این واقعا برام خنده دار بود. بنظرم مثلا رنگ چشم، رنگ پوست و اینجور چیزا رو “ممکنه” بگیم ژنتیکیه و دست ما نیست، که اون هم یه اگر داره که اگر علم پیشرفت کنه احتمالا اونم قابل کنترله (اگر آلردی نباشه!) ولی ارتباط دادن خوشحالی و احساس خوشبختی به ژنتیک فقط دام شیطانه برای بهونه دادن دست انسان!
من تو کامنتای قبلیم هم نوشته بودم که قبل از آشنایی با استاد و قوانین، تا وقتی به اون استادی که تو آزمایشگاهش کار می کردم قدرت داده بودم و فکر می کردم راه نجاتم از این شرایط سخت مالی اینه که اون آقا بیاد فاند بگیره و حقوق به من بده یا اون آخرا حقوق منصفانه ای به من بده، شرایط زندگیمون واقعا سخت بود و فشار از هر جهتی بمون وارد بود. اما وقتی رو کردم به خدا و گفتم خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم، تویی که می تونی دستم رو بگیری و از این مخمصه نجاتم بدی، من اشتباه کردم امیدم به بنده ی تو بود نه خود تو، شرایط شروع کرد به عوض شدن (البته با تکامل) تونستم بر ترسهام غلبه کنم و از اون آزمایشگاه بیام بیرون، به خدا توکل کنم و برم با یه استاد دیگه بصورت کوتاه مدت پارت تایم کار کنم. باز بعدش گفتم خدایا بار قبل کمک کردی اینبارم کمکم می کنی که استاد دیگه ای پیدا کنم و اینبار چون ایمانم قویتر بود به یه استاد فوق العاده برخوردم، که اون سالهایی که باهاش کار کردم نقطه ی عطف زندگی کاریم شد. بگذریم
دیشب که فایل رو می دیدم به خودم گفتم حواست باید هر روز به این نکته باشه، که اگه صبح داری زود می ری چون می دونی منیجرت امروز زود میاد دلیلت چیه؟ حواست باشه منیجر و سینیور منیجر ذره ای قدرت ندارن تو زندگی تو تأثیر بذارن… اگر پروموشن گرفتی، اگه حقوقت زیادتر شد، اگر کارت باب میل تر شده یادت باشه اینا کار خداست، این آدما وسیله بودن برای اینکه جهان به قانونش عمل کنه. هر آنچه اتفاق می افته برات “آینه ی تمام نمای باورهاته”.
خلاصه این فایل تلنگری بود برام که فک نکن بخیالت قانون رو فهمیدی پس همه چی حله! هر روز و هر ساعت باید چاهار چشمی این ذهنو بپّایی تا خطا نکنه…
خداجونم عاشقتم بخاطر این قوانین فوق العاده ، بخاطر وجود نازنین استاد و مریم بانوی شایسته. بخاطر این خونه ی دوم و دوستای نابی که اینجا از خوندن کامنتاشون لذت می برم.
امیدوارم همه در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشین.
سلام و درود فراوان به شما خانم زمانی گرانقدر.
از اونجایی که میدونم خانم سلیمی بزرگوار و خواهران تون هم کامنت رو میخونن، بقول سخنرانان از همین تریبون به اونها هم سلام و درود میفرستم و برای همه تون از صمیم قلبم دعای خیر میکنم، خیلی خیلی خیلی زیاد.
کامنت بسیار بی نظیری بود. واقعاً ازتون تشکر میکنم چقدر آگاهی بخش بود. هر قسمت کامنت یه مفهومی رو توی ذهنم تداعی کرد و چراغهایی رو برام روشن کرد که الان که میخوام بنویسم دستپاچه شدم کدومو بگم که یکی دیگه جا نمونه.
شایدم کامنتم یه کمی طولانی بشه امیدوارم مفید باشه وگرنه فقط میشه پرحرفی.
اول از همه بریم سراغ شهد شیرین و گوارا و عسل مصفای قرآن… بی اختیار اشکم سرازیر شد با خوندن این آیه 95 سوره مبارکه انعام.
این آیه خیلی به دلم نشست و دوست داشتم معنیش رو بهتر متوجه بشم بخاطر همین گفتم سرچ کنم توی اپ قرآن و پیداش کنم. خب کلمه توفکون رو انتخاب کردم برای سرچ و دیدم عبارت «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» چهار بار در قرآن اومده.
انعام 95؛ یونس 34؛ فاطر 3 ؛ و غافر 62.
اون آیات و آیات بعدش رو خوندم. خیلی برام جذابیت و شیرینی خاصی داشت وقتی این کلید واژه ها رو تبدیل به مفهوم کلی کردم. عین قطعات یک پازل کنار هم میشینن و یه مفهوم و باور جدید رو در ذهن تداعی میکنن که تا پیش از این نبوده.
در این آیه 95 انعام خداوند مفهوم زندگی و مرگ و شروع حیات از دل یک بذر و دانه رو مثال میزنه و در ادامه در مورد صبح و شب، خورشید و ماه و ستارگان و هدایت انسان در تاریکی مثال میزنه و این مفاهیم رو تقدیر نامگذاری میکنه در حالیکه در فهم عوام تقدیر رو یه سناریو از پیش تعیین شده میدونن، که خداوند یه چیزی رو تقدیر کرده برای سرنوشت من و کاملاً خشک و انعطاف ناپذیره و همینه که هست دیگه من نمیتونم تغییرش بدم. این خودش شرک محسوب میشه، تقدیری که بخواد هر گونه آزادی عمل رو از من بگیره. حکایت همون مثال ژنتیک میشه. گردش ستارگان و خورشید و سیارات آره اون تقدیره و ما نمیتونیم تغییرش بدیم. از قدرت ما خارجه ولی رفتار و تلاش خودمون تحت کنترل ماست، در اختیار ماست، حق انتخاب داریم، خداوند بهمون گفته که ما این امور رو مسخر انسان قرار دادیم، و از فضل خداوند بخواهید.
آیه 34و 35 یونس خداوند مفهوم توحید و هدایت رو برای انسان یادآوری میکنه و اینکه چیزایی که ما شریک قرار میدیم برای خداوند هیچگونه قدرتی ندارن، قدرت خلق هیچ چیزی رو ندارن. من رو بیاد مفهوم پول انداخت. یه مرز خیلی باریکی وجود داره در مورد پول. اینکه پول رو اصل و اساس بدونیم و بخوایم براش کار کنیم و اون رو لازمه رفع نیازهامون بدونیم. یا اینکه توحید و وهاب بودن خداوند رو اصل قرار بدیم و پول رو ابزار و نعمت خداوند و این مفهوم رو توی ذهنمون بیاد بیاریم که اساساً خداوند نیازهای ما رو برآورده میکنه ولی نه الزاماً با پول. پس من چرا دست خدا رو میبندم. مثلاً میگم خدایا من پنج تا تخم مرغ نیاز دارم ولی پول ندارم برم سوپری محله خرید کنم. آقا کی گفته حتماً باید بری سوپری محل پنج تا تخم مرغ رو بخری. شاید همسایه بیاد در خونه بگه فلانی بیا مرغ های ما تخم گذاشتن این پنج تا تخم مرغ برای تو. (نمیدونم مثال تخم مرغ از کجا اومد، یاد فایلهای زندگی در بهشت افتادم که استاد و خانم شایسته تخم مرغ های اضافی رو هدیه میدادن). پس همین پول و ثروت تا زمانی که نعمت خدا باشه اکی هست ولی از اونجایی که خودش میشه اصل و هدف برای تلاش این دیگه ما رو میبره توی فاز شرک. کافیه درخواست کنیم و خداوند اجابت میکنه، ولی نه با روش من، با روش خودش.
آیه 3 فاطر خداوند یه تذکر و یادآوری محکم به انسان میکنه که نعمتهای خداوند رو بیاد بیار، آیا کسی غیر از خداست که رزق شما رو از آسمان و زمین براتون میرسونه. اینجاست که جا داره معلم یه پس کله ای بزنه به شاگرد تنبل کلاسش. که حمید چرا حواست به اصل نیست میری تو حاشیه. چرا من نعمتهای خداوند رو فراموش میکنم. اینجا خداوند در مورد رزق و نعمت و بیاد آوری نعمات صحبت میکنه که با ایجاد حس شکرگزاری در انسان، میخواد احساس اهل ایمان رو مثبت نگه داره. و در آیه بعدش توجه پیامبر و اهل ایمان رو از تکذیب کنندگان برمیداره ، و میگه کاری به اینها نداشته باشید همه امور به خداوند مربوط میشه، به اصل و روی توحید متمرکز باشید.
و مورد آخر آیه 62 غافر بود که لازمه از آیه 61 تا 64 مورد توجه قرار بگیره.
خداوند از شب و روز میگه، از فضل خدا میگه، و از اینکه اکثر مردم شکرگزاری نمیکنن (یه پس کله ای به خودم بزنم که من هم انسان شکرگزاری نیستم، خداوند منو هدایت کنه) ، در آیه 62 خداوند میگه خالق فقط و فقط و فقط خدااااااست هیچ قدرت دیگه ای در عالم وجود نداره، «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» پس چی تو رو منحرف میکنه…؟ منحرف اونیه که داره آیات الهی رو تکذیب میکنه و باهاشون مخالفت میکنه. و در ادامه نعمت امنیت و آرامش زمین و آسمان بالای سرمون رو یادآوری میکنه و همچنین خلقت انسان به بهترین شکل و قرار دادن رزق انسان از نعمتهای پاک و حلال «فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» پس پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است.
در مورد فضل خداوند هم قبلاً سرچ کرده بودم که فضل یه مفهوم از نعمت خداست به عبارتی هر آنچه که باعث برتری انسان بشه. قبلاً فکر میکردم برتری من نسبت به دیگران. بعدها فهمیدم هر آنچه که باعث برتری امروز من نسبت به دیروزم باشه. من توی مسابقه با دیگران نیستم و فکر نمیکنم خداوند هم منو برای مسابقه خلق کرده باشه. ولی میگه حمید از فضل من درخواست کن، تا امروزت رو بهتر از دیروزت قرار بدم. (فضل یعنی هر آنچه باعث فضیلت و برتری میشه، نعمت، ثروت ، پول ، زمان، مکان، شرایط ، تحصیلات ، امکانات و و و … وابتغوا من فضل الله، از فضل خداوند طلب کنید)
اینها فقط چند قطره از اقیانوس بیکران قرآن بود که ته کاسه کوچیک من جا گرفت و من واقعاً از درک همه مفاهیم آیات ناتوان و عاجزم.
در ادامه کامنت برسیم به مثالهای شما در خصوص کار کردن و نگاه رئیس و مسئول به کار کارکنان. شما مثالهای خیلی جالبی زدین ، و من یادم افتاد به دیروز توی محل کار خودم. آتشنشانی پالایشگاه گاز. یه تفاوت هایی داره با آتشنشانی شهری. افراد اینجا دو گروه هستن. یا آتشنشان هستن، یا راننده ماشین آتشنشانی. یه سری کارها وظیفه راننده است و یه سری کارها وظیفه آتشنشان. وارد جزئیاتش نمیشم این قصه سر دراز دارد. از اونجایی که حمید امیری پر حرف سایت استاد عباس منش ، توی محل کارش هم آدم پر حرفیه، همه واقعاً فکر میکنن من خیلی بلدم در حالیکه من میگم آقا من هیچی بلد نیستم ولی رئیس بازم کارها رو میسپاره به من. با اینکه مسئول شیفت یکی دیگه است. چندتا از همکاران چند وقت پیش تخلف کاری داشتن رئیسمون هم اضافه کاری شون رو صفر کرد تا تنبیه بشن. از اونجایی که رابطه کاری من با رئیس مون نزدیک تره همه فکر میکنن هوای منو داره. درحالیکه یه وقتایی بوده با خود من هم دچار مسئله شده. بوده که من یه وسیله پیشم خراب شده خودم رفتم بهش گفتم آقا اینو من اشتباهی خسارت زدم از اضافه کارم کسر کن، فلان موضوع به من پرداخت شده حقوق من نبوده، لطفاً از حقوقم کسر کنید. ولی خب اون روش خودشو داره آدم سختگیریه ولی بشدت پایبند به اصول . همانهایی که پشت سر رئیسمون بهش توهین میکنن، جلوی روش دولا راست میشن و من بشدت تعجب میکنم از رفتارشون. یکی شون چند ماه پیش رئیس زنگ زد بهش گفت راننده آتشنشان کم داریم بیا اضافه کار ، گفت من مرخصی هستم نمیام، و تلفنش رو خاموش کرد.همون آدم چند روز پیش رفته به رئیس میگه آقا من مشکل مالی دارم میشه بیام اضافه کاری، رئیسمون هم گفت من به اضافه کاری اومدن شما احتیاجی ندارم. به اندازه کافی نیروها هستن.
بعد تا به من زنگ زد گفت حمید یکی از آتشنشان ها مریض شده میتونی بیای بلافاصله گفتم آره میام. بدون لحظه ای فکر کردن. وقتی ازم تشکر کرد گفتم اصلا منتی نیست، این تعهد شغلی منه. من بخاطر تو انجامش نمیدم. انجامش میدم چون من تعهد دادم در زمان نیاز در محل کار حضور داشته باشم.
قبلاً یه وقتایی کار رو پشت گوش مینداختم. انجام میدادم ولی خوب خوب نه. چند وقتیه با توجه به آموزشهای استاد عباس منش ، میگم من باید بهترین خودمو ارائه بدم. نه بخاطر فلان رئیس و فلان مسئول ، این منم که باید هر روز بهتر و بهتر بشم. این منم که لازمه از خودم یه شخصیت مثبت و با کیفیت و مولد و فعال بسازم. اگه اینجا خوب کار نکنم، فردا روز بیزینس خودم رو هم خوب انجام نمیدم.
دیروز یه کاری رو سپردن به همون راننده آتشنشان، یه قطعه ای هست پشت ماشین که لازمه هر از گاهی تمیزکاری و سرویس و نگهداری بشه. کارش هم خیلی کثیف کاری داره. تا آرنج طرف میره توی گازوییل و گریس و روغن. (البته من یه کم پیاز داغش رو زیاد کردم) من از صبحش بیکار بودم و داشتم فایل میدیدم و مینوشتم و الان دیگه واقعا دلم میخواست خودم رو مشغول به یه کار فنی کنم. دیدم اون بنده خدا رفت مشغول به کار شد منم دستکش کار پوشیدم و رفتم شروع کردم به کمک کردن. اون داشت به رئیس فحش رقیق میداد(چون خیلی رکیک بود) و من داشتم کار خودمو میکردم ، هر از گاهی میگفتم حالا ولش کن خبری نیست. من اومدم کمکت تا اذیت نشی چون فکر میکرد رئیس میخواد تنبیهش کنه این کارو بهش سپرده. ولی من میگفتم نه بابا این قطعه هر از گاهی باید سرویس بشه و سعی میکردم با سوال پرسیدن فنی حواسش رو منحرف کنم، تا ذهن خودم هم با حرفهای منفی اون منفی نشه.
توی گرما خیس عرق بودیم و انجامش دادیم و من واقعاً با اینکه خیس عرق بودم ولی راضی بودم که یه کار مفید کردم و چندتا چیز جدید یاد گرفتم ، اون بنده خدا هنوز فکر میکرد این کاری که ازش خواستن بخاطر اینه که رئیس میخواد اذیتش کنه. (با شناختی که من از رئیس دارم میدونم اینقدر ذهنش درگیر کارهای مختلفه که اصلا این چنین آدمی نیست که برای اذیت کردن کاری رو به کسی بسپاره، آدم جاه طلب و بلندپروازیه، هدفهای بزرگی داره ، این آدمها وقت و ذهن و انرژی شون رو صرف خصومت با دیگران نمیکنن که آخرش بگه آخیش حالشو گرفتم دلم خنک شد…)
دیدم ما آدمها چقدر راحت یکی رو برای خودمون بت میکنیم و شرک قائل میشیم. شرک و بت پرستی همیشه اونی نیست که ابراهیم نبی به پدرش میگفت «اتتخذ اصنام آلهه» ؟ یه وقتایی ما آدمها ، شرایط ، عناوین، و ابزار ها رو به بت تبدیل میکنیم و مورد پرستش قرار میدیم.
کامنت شما خیلی نکات تذکر دهنده ای برام داشت، باعث شد من یه چیزایی فکر کنم که تا پیش از این بهشون فکر نکرده بودم. اینکه اگه چیزی رو نیاز دارم از خداوند درخواستش کنم و الزاماً اونو به مسائل مالی گره نزنم.
شاید یه وقتایی حسابمون خالی بشه. OK از جهتی این مسئله مالی نابه سامان مسئولش خودمم، از طرفی دیگه همیشه اصل خداست، اونه که کارها رو برامون انجام میده، مسائل مالی اصل نیست حاشیه است.
فکر کنم یه کامنت خیلی طولانی شد. از خداوند درخواست میکنم این کامنت رو مفید قرار بده چون اگر مفید نباشه، من ثانیه های عمر دوستانم رو اتلاف کردم و از قطعاً زیانکار خواهم شد.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ، در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین بندگان خداوند.
سلام به حمید حنیف عزیز و دوست داشتنی… خدا رو شکر می کنم که یکی از خواسته های امروزم رو که یک اتفاق خوشحال کننده بود، از طریق این پاسخ عالی شما به کامنتم برآورده کرد و به خودم گوشزد می کردم که این فرکانس خودت بوده که به جهان ارسال کردی. خدایا شکرت. حمیدجان واقعیتش غبطه خوردم به این تعهدت و درکت از آیات قرآن که انقدر قشنگ وقتی به آیه ای بر می خوری توش ریز می شی دنبال مفاهیم می گردی و به همون آیه بسنده نمی کنی و خلاصه اون آیه باعث می شه کلی لذت ببری از آیات دیگه و مفهوم کلیی که از اون آیات در کنار هم بدست میاری. واقعا آفرین به این اتصالت به خداوند مهربون. من چند وقتی هست که بعد از یه وقفه ی چند ماهه، هر روز صبح بعد از نماز قرآن می خونم و بر خلاف گذشته از روی انجام وظیفه یا اینکه بخدا نشون بدم من بنده ی خوبیم نیست، بلکه از روی ذوق و شوق هست که روزم رو با کلام خدای مهربونم شروع کنم و بعد می رم سراغ کدنویسی خواسته های اون روزم.امروز صبح هم داشتم این آیات از سوره انعام رو می خوندم و دیدم دقیقا برام ادعای حرفای استاد رو کرد در این فایل که دیروز گوش داده بودم. همون موقع گفتم بعد کد نویسی حتما کامنت می ذارم و با این آیه شروع می کنم.
چقدر این تکه ی «فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ» جالبه واقعا. یاد مادر و بچه می افتم که خیلی وقتا مادره می دونه که بابا اینیکی راه برای بچه ش خیلی خیلی بهتره و بهش میگه ولی بچه از این بهتر بودنه مطمئن نیست و به خیال خودش می خواد خودش تجربه کنه و برسه و اشتباه انتخاب می کنه.
واقعا چرا ما با اینهمه نشانه بازم گاهی از راه راست خارج می شیم چرا یادمون می ره که خدا همه چیه، به او وصل باشیم واقعا دیگه نباید نگران باشیم پس چرا بازم گاهی استرس داریم گاهی نگرانیم؟ غیر از اینه که باورمون قوی نیست که خدا وهابه که نعمت و ثروت خداوند به فراوانی هست ماییم که در مدارش نیستیم… می دونم که حالا که دارم جدی تر رو خودم کار می کنم قطعا از این نظر هم بهتر خواهم شد و دلم به مرور قرص و محکم تر خواهد بود به اینکه خدا همیشه با منه و هرآنچه که بخواهم عطا می کنه چون خودش گفته «ادعونی، استجب لکم».
از شکرگزاری گفتی حمید جان، یاد تکامل خودم تو همین شکرگزاری از خداوند افتادم. یادمه مثلا تا 6-7 ماه پیش خب همیشه از ذهنم می گذشت که خدایا شکرت یا یه اتفاق خوب میفتاد شکر می گفتم ولی در همین حد بود. از وقتی که شروع کردم هر صبح و هرشب شکرگزاریم رو می نویسم می بینم که چقدر تأثیر بیشتری داره، چقدر تایم بیشتری از هر روزم رو دارم با عشق از خدا تشکر می کنم و جالبه که شب دوباره برا همون نعمتها دارم شکر می گم و می نویسم ولی برام تکراری نمیشه… قبلنا تمرین ستاره ی قطبی رو به همین دلیل ادامه ندادم که چون با شکرگزاری همراه نبود خیلی منجر به حس خوب نمی شد و خیلی زود برام تکراری می شد نوشته هام. ولی الان هربار با عشقه با ذوقه و برای همینم خسته نمی شم از نوشتنش.
البته مطمئنم شکرگزاری که شما می گی کم می کنم و از خودت راضی نیستی در سطح خیلی خیلی بالاتر از این حرفاس چون چیزی که از نوشته هات بر میاد اینه که شما کلا دائم وصلی به خدای مهربون و واقعا مدار بالایی داری.
آفرین، چه نکته ی خوبی رو اشاره کردی که تو کارت با توجه به حرفای استاد تلاش می کنی بهترین خودت باشی، اینو من هم باید به خودم تذکر بدم و وقتی از خودم راضی باشم که بهترین خودم رو ارائه می دم نه نسبت به عرفی که رایج هست. واقعا تحسینت می کنم برای این انسانیت و درستکاری که قاعدتا جواب جهان هم چیزی جز شرایط بهتر و راحتتر نیست. بازهم تشکر می کنم از وقتی که که گذاشتی و این کامنت بسیار زیبا و پر از نکات آموزنده رو برام گذاشتی… خدا رو هزاران بار شکر می گم که دوست با فرکانسی مثل شما برام پاسخ نوشته اونهم چنین پاسخی… من هم شما رو به خدای وهاب و هادی و مهربان می سپارم و از خدا برات شادی و سلامتی و ثروت می خوام.
برم برای شکرگزاری قبل خواب که 11:40 شب شد و فردا روز اول هفته ست و کلللی اتفاقات خوب قراره رقم بخوره (خلق کنم). شب و روزتون خوش
سلام استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
این فایل هم مثل دیگر فایل های توحید عملی واقعا عالی و زیبا و پر از نکته بود
با شنیدن صحبت های استاد دلم می خواست که برای خدای خودم اینجا بنویسم
سلام مهربان من
سلام دوست دار من
سلام بهترین یار و یاور من
سلام ای انرژی مطلق این جهان
خدای من دوستت دارم و این دوست داشتن بهترین کاری است که می توانم برای تو انجام بدهم
خدای من دوستت دارم و این دوست داشتن همان کاری است که می توانم با آن حال خودم را خوب کنم
خدای من دوستت دارم و این دوست داشتن همان اتفاق زیبای زندگی من است
خدای من دوستت دارم و این دوست داشتن همان گزینه برتری من است که می توانم با آن به کائنات این جهان فخر بفروشم
خدای من از تو می خواهم که همیشه من را هدایت کنی
از الهامات خودت بر من جاری بسازی
دست های من را بگیری
لحظه ای من را به خودم وامگذاری
از تو می خواهم کمک ام کنی تا بتوانم براحتی و آسانی به قدم به قدم جلو بروم و همیشه در همه مراحل زندگی خودم تو راهنما و مرشد من باشیپ
می دانم گاهی اوقات گرفتار هوای نفس می شوم
می دانم گاهی اوقات درگیر قدرت های ناخواسته دنیای مادی می شوم
می دانم گاهی اوقات ذهن ترسوی من بر من غلبه می کند
می دانم گاهی اوقات از این همه ترس و استرس دچار وحشت می شوم
می دانم فراموش می کنم هدف از خلقت خودم را
می دانم گاهی اوقات از خودم فاصله می گیرم و درگیر روزمره زندگی می شوم
همه را می دانم و خوب هم می دانم
اما
اما
این را هم خوب می دانم که تو رهایم نمی کنی و همیشه چشم انتظار برگشتن من هستی
همیشه در حال نگاه کردن به من هستی و از راه دور هوای من را داری
چه افرادی را سر راه من قرار داده ای تا دستهای تو باشند برای کمک به من
چه کسانی را جلوی راه من سبز کرده ای تا کمک به رشد و ترقی من کنند
چه دوستانی را برای من فرستادی تا با آنها بتوانم حال خودم را خوب کنند و آنها نشانه ای از وجود قدرتمند تو باشند
نشانه ها را ببینم
درک کنم ساز و کار این جهان زیبا را
ببینم و بسازم و خلق کنم برای خودم این جهان زیبا را
جهانی را برای خودم بسازم که تو از وجود آن لذت ببری
می دانم بسازم برای خودم و خلق کنم برای خودم تو شاد می شوی
من ثروتمند بشوم ، دارا و غنی بشوم تو بیشتر و بیشتر حال می کنی و خوشنود تر می شوی
خدای من از دوست داشتن تو دست بر نمی دارم چرا که تو برای من به تنهایی کافی هستی
ببخش اگر گاهی اوقات تو را فراموش می کنم
ببخش اگر گاهی اوقات یادم می روم که از تو کمک بگیرم
ببخش اگر گاهی اوقات یادم می رود که در بازی روزگار تو را یار و شریک بازی خودم قرار بدهم
همه من را ببخش و در عوض من را با خودت ببر به همان جایی که آرزوی هر کسی می تواند باشد
خدای من تو برای من یک خالق و یک پروردگار هستی
تو برای من همان کسی هستی که می توانم با تو حال خودم را خوب کنم و لذت ببرم
می دانم که هر چه را بخواهم برایم آماده و مهیا می کنی
اما ترمزهای ذهن من را به من بشناس تا بتوانم براحتی و آسانی به جلو بروم
هر چه بیشتر برای تو بنویسم دلم آرام تر می شود
هر چه بیشتر از تو بگویم تو را بیشتر و بیشتر کنار خودم حس می کنم
محبوب من دوستت دارم
محبوب من از تو می خواهم که با همه بنده بودنم تو هوای من را داشته باشی و دستهای من را بگیری و همچون کودک دوساله قدم به قدم من را جلو ببری
خدای من بی نهایت عاشقانه تو را می خواهم
با تو بودن برای من آرامش دارد
با تو بودن برای من حس خوب بدارد
با تو بودن برای من لذت بخش و زیبا است
خدای من با تو بودن برای من حال خوب کن است
با تو هستم و از تو می خواهم که با من باشی
الهی معبود من برای تو گفتن و از تو گفتن هیچ چیز که نداشته باشد آرامش را دارد
این آرامش همان بهشت روی زمین تو است
دوستت دارم خدای من
سلام درود به برادر عزیزم آقای صادق زاده سلام.
چقدر زیبا نوشته بودید.چقدر با حس حال خوب نوشته بودید چقدر احساس فرکانسی که توی جملات بود بالا بود
به قول استاد عزیزمان این فرسکانسش شما رو دریافت کردم و چقدر حال منو خوب کردم از تون بی نهایت سپاسگزارم که کامنتی به این زیبایی نوشتید.
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد ودوستان عزیزم
قدرت دادن به عوامل بیرونی که مانع از کسب ثروت در زندگی من شد عوامل زیادی بود که از جمله مهمترینش باور کمبود ،باور عدم لیاقت ،حساب کردن روی اینکه دیگران باید خرج منو بدند و خواسته هام رو اجرا کنند من ناتوانم این سه مورد که شرک نهفته در ناخودآگاه ذهن من در مورد ثروت بود
نتایج این باورها که از ورودیهای که گرفته بودم در وجودم نهادینه شده بود باعث شد من به ثروت نرسم و از افرادی که روی پول دادنشون حساب کرده بودم دیگه هیچ پولی به من ندادند بسیار احساس بدی داشتم ،تحقیر آمیز بود اون شرایط و عزت نفس و اعتماد به نفسم از بین میرفت
در زمینه روابط عاطفی به خاطر ورودیهای منفی که دریافت کردم و پذیرفتم طبق باورهام به الگوهای منطق با باورهام هم هدایت میشدم و این باور بیشتر در وجودم نهادینه میشد باور کمبود افراد خوب و مناسب ،باور اینکه مردها اخلاق خوبی ندارند ،مردها پر توقع هستند ،آدمها اصلا قابل اعتماد نیستند ،همه آدمها حسود هستند
نتایج این باورها در روابط برخورد با یه همچین آدمهایی در زندگی من در روابط اجتماعی و خانوادگی بود و احساس ترس و نگرانی و دوری کردن از داشتن ارتباطات خوب بود
در نهایت با این رنجهایی که از دادن قدرت به عوامل بیرونی (شرک ) داشتم منو به نقطه ای رسوند که با تمام وجودم هدایت خواستم و با این سایت و دوره ها و استاد جان من تصمیم گرفتم تغییر باورها رو شروع کنم توحید رو درک و در حد توانم و تکاملی اجرا کنم
تغییرات مثبتی که در باورها و شخصیت و عملکردم ایجاد کردم من به تجربه آزادی و آرامش و احساس خوب ادامه داره بیشتر هدایت شدم از نظر مالی شرایطم بهتر شد که این روند ادامه دار هست در روابط با انسانهایی مهربان و نازنین که به من خدمت میکنند و دستی از دستان خدا در زندگی من شدند برخورد کردم عشق الهی وجاری خداوند رو از افراد زیادی دریافت میکنم دوستان عزیزی که تو سایت به من محبت دارند وبا پیامهاشون محبت و عشق الهی خداوند رو دریافت میکنم
من تصمیم گرفتم انقدر زود باور نباشم هر حرفی رو میشنوم هر باوری که به من احساس خوب میده رو فقط باور کنم هر حرفی هر باوری که احساس بدی رو در من متبادر میکنه از هر کسی نپذیرم ،ورودیهای رو کنترل کنم ،توحید رو بیشتر و بیشتر درک و عمل کنم ،قدرت رو فقط به خداوند در ذهنم بدم و در عمل هم با این باور زندگی کنم بدون ترس و نگرانی با قدرت دادن فقط به رب العالمین با آرامش زندگی کنم شخصیتم قویتر، با اعتماد به نفس تر ،باور خودباوری وخداباوری من بیشتر شد باور لیاقت من با رشد کردنم بیشتر شد جسارت پیدا کردم هر چیزی رو دوست دارم هر ایده ای که بهش هدایت میشم اجرا کنم بدون کمالگرایی پیش برم مبنا رو بر بهبود گرایی دائمی بزارم ،بدون ترس با قدرت حرف و نظرم رو بگم بدون نگرانی از نظر وقضاوت دیگران حرف بزنم خود واقعی ام باشم و لذت ببرم از داشته هام مبنا رو بر تجربه کردن لذت بردن و رشد کردن بزارم و با تمام وجودم باور کنم که این باورهای درست من در زمینه ثروت و روابط سلامتی لاجرم منو از بینهایت طریق به خواسته هام هدایت میکنه اسونم کرده خدا برای اسونیها و از مسیر درست راحت و ساده و طبیعی بخ خواسته هام هدایت میشم درک توحید و عمل کردن به باورهای توحیدی تنها راه سعادت و خوشبختی من در دنیا وآخرت هست این رو گذاشتم تو ذهنم و تمام سعی خودم رو میکنم که اینگونه عمل کنم
استاد جان من ار زیبایی این بهشت پارادایس زیبا ابرهای پفکی و آب دریاچه جاری و اینه ای این درختان سرسبز و باشکوه و این فواره رویایی نمیتونم گذر کنم وقتی درک میکنم این بهشت رو شما با درک و عمل به توحید ساختید باور میکنم توحید همه چیزه و درک و عمل کردن بهش تو رو به راحتی به ثروت و فراوانی و آزادی وآرامش و لذت لاجرم هدایت میکنه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی