توحید عملی | قسمت 9

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار روشا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد چه فایلی بود. چقدر این آگاهی ها به موقع بود. چقدر تلنگر داشت برای من.

نمیدونین استاد چقدر این صحبتها برای من معنی دار بود. دیشب از خدا گله کردم دقیقا عین مادر موسی که نکنه فراموش کردی نکنه یادت رفته نکنه به عهد خودت وفا نکنی.

ما بخاطر اون ایمانی که در وجودمون گذاشتی یه قرارداد رو کنسل کردیم خودت بهمون گفتی قدم اول اینه از این شرک رها بشید از این شخصی که فکر میکنه روزی دهنده اونه فکر میکنه ما بنده اش هستیم خودت گفتی اینو بزارید کنار تا من قدمهای بعدی رو نشون بدم. قدم خودمونو برداشتیم خدایا الان منتظر قدم از سمت تو هستیم منتظر اون قراردادت هستیم که بعد از این قدم بهمون نشون دادی ما چقدر شکرت کردیم که چه خوب هدایت خدا رو درک کردیم و رفتیم پای قرارداد و صحبتها کردیم و تعریفها شنیدیم و اما هنوز خبری از عقد قرارداد نیست. اینجا دیگه کاری از دست ما نیست ما باید منتظر بمونیم که اونا خبر بدن ما قدممون رو برداشتیم و الان نوبت توئه… خدایا نکنه تو یادت رفته باشه و… 

آخ که چند روزه ترس همه وجودمو گرفته که اگر خدا جونم بهم لطف نکنی نابود میشیم. دقیقا عین مادر موسی ترسهامو بهت گفتم و ازت کمک خواستم ازت راهنمایی و هدایت خواستم.

دیشب با همسرم دقیقا این گفته رو کردیم من بهش گفتم اگه نشه چی؟ اگه جواب نده جی؟ اگر فراموش کرده باشه چی؟

همسرم ایمانش از من بیشتره گفت من دارم نشونه ها رو میبینم و فکر میکنم تو مسیریم.

شب خوابیدیم نصف شد با سرفه های شدید همسرم بیدار شدم که گفت یهو نفسم تو خواب رفت و نمیتونستم نفس بکشم. این اتفاق یه تلنگر بود برام که ای بنده ی من حتی نفست هم از منه آیا تو شکر نفست رو میکنی؟ همون موقع شب به همسرم گفتم واقعا که هر نفسی که میره و میاد دو تا شکر واجب داره اما ما هیچ شکر گذاری نمی کنیم.

ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم

ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

میهمان ماست، هر کس بینواست

آشنا با ماست، چون بی آشناست

صبح داشتم میرفتم سرکار پشت فرمون شروع کردم به شکرگزاری از نفس هامون. نفسی که میتونست بره و نیاد. اشک میریختم و شکر میکردم. بهش گفتم خدایا قانون تو هیچ ردخوری توش نداره برای همه مثل هم داره کار میکنه اما بهمون بگو که مشکلمون کجاست که گیر کردیم رو این پله؟!

ایمنی دیدند و ناایمن شدند

دوستی کردم، مرا دشمن شدند

فکر میکنم بهم گفت که مشکل از شکرگزاریه که چند وقته نداریمش توی رفتارمون. چشممون به چیزیه که نداریم و منتظر اومدن اون هستیم تا اینکه به خاطر داشته هامون سپاسگزار باشیم. همین موقعیت الانی که توشیم زمستون آرزومون بود خدایا اما الان تابستون یادمون رفته. اره خدایا ما یادمون رفت تا شکر همین چیزهایی که داریم رو بکنیم و تو چقدر خدای خوبی هستی که با وجود فراموشی ما هنوز با ما حرف میزنی و هنوز با ما هستی. آخ که این تیکه شعر رو شنیدم چقدر خجالت کشیدم نمیدونی استاد یعنی آب شدم از خجالت (ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند/ عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند).

آره منه بنده ات فراموش کردم ازت تشکر کنم اما تو چه خدایی مهربونی هستی که ما رو یادت نمیره اگر حتی بدی ببینی.

اتفاق دیشب و این فایل صبح امروز، قشنگ حرف زدن خدا بود با من. 

استاد اونجا که گفتید ” هدایت شما برماست” من یعنی موندم که خدا داره چطوری باهام حرف میزنه. خدا جونم پیام دریافت شد. ممنون که حرف دیشبم رو شنیدی که ازت خواستم هدایتم کنی و تو صبح نشده جوابم رو دادی.

ما که دشمن را چنین میپروریم

دوستان را از نظر، چون میبریم

اینجا دیگه اشکم ریخت.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 9
    574MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 9
    37MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فرزانه ارزشمند» در این صفحه: 7
  1. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ: ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

    اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.

    مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ: (خداوندى که) صاحب روز جزا است.

    اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.

    اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: ما را به راه راست هدایت فرما!

    صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى،

    غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و

    نه گمراهان!

    سلام و‌ درود پرودگار بخشنده مهربان به استاد عباسمنش عزیز …

    نمی‌دونم باید چی بگم…اما از خدا میخوام کمکم کنه تا حق مطلب رو ادا کنم…

    همون قدر که قلبم اجازه میده و ظرف وجودش از خدا پر شده ، می‌نویسم …نه در راستای عادت…بخاطر اینکه دیگه میدونم این سایت ،عادی نیست …بلکه همه جاش بوی خدا میده..همه جا و همه ادماش از خدا صحبت میکنن…!!!

    این خیلی شگفت انگیزه…

    همه در حال یاد خدا هستن…

    الله اکبر،، سبحان الله..

    تو کی هستی که اینهمه آدم داره برای رسیدن به تو و عشق تو…تقلا می‌کنه…

    خدایا تو کی هستی ..؟!!!!

    مگه میشه آدم چیزی و کسی رو که ندیده ، دل طلبشو داشته باشه!!!

    سبحان الله پروردگارم…

    همین و فقط همین می‌تونه بزرگترین دلیل برای اثبات وجود تو باشه رب العالمین..

    همین که آدم ها توی سخت ترین لحظات چه اونایی که بهت ایمان دارن چه ندارن…. ناخودآگاه به تو پناه میارن, از تو کمک می‌خوان و اون لحظه قلبشون تورو صدا میزنه!!!

    یعنی تو هستییییی… اما ما انسان های فراموش کار هستیم که فقط موقع سختی یاد تورو بجا میاریم!!!!

    وای بر ما…

    اونجایی که استاد گفتن اول از خدا هدایت و کمک می‌خوایم بعد که الله یکتا بهمون بخشید …مغرور میشیم و میگیم خودم پیدا کردم!!!!!! وای بر انسان فراموشکار!!!!

    پروردگارم…بخدا تو هستی ،‌توی قلب همه ما هستی …عاشقتم خداوند رب العالمین…الحمدالله …سجده میکنم به آستان جانان!!!

    خدای من حتی لحظه ای مارو به حال خود رها نکن …

    چند روز پیش خانواده داشتن فیلم می‌دیدن…من خیلی وقته تلویزیون نگاه نمیکنم..اما یه جایی از فیلم نطرمو جلب کرد متوجه شدم خانمی که از دست کسی فرار میکرد و فریاد میزد : اوه خدای من ، خدای من!!!!

    چشمم به این جای فیلم خورد…

    یهو گفتم الله اکبر .. خدایا همه آدما توی سخت ترین قسمت زندگیشون به تو پناه میارن،،!!

    اینگار برای منی که اول راه بودم ، باید میدیدم!!!

    خدا همه جا هست ، همه جا خودشو به ما نشون میده اگه بخوایم!! سبحان الله…

    من آدم با ایمانی نبودم …اصلا این اواخر وجود خدارو نفی میکردم..‌به پیامبران اصلا باور نداشتم…حتی استغفرالله قرآن رو نفی میکردم…

    داستانهای قرآن رو افسانه میدونستم…

    خلاصه وجودم سراسر شرک و نفی و بی ایمانی بود.

    سر کلاس درس کلاس نهم داشتم ادبیات درس میدادم، یکی از درس هاش در مورد خداوند بود…میدونید من معلم ، اینقدر احمقانه اینقدر حقیرانه ، به دانش آموزان گفتم بچه ها…خدارو هرجور بپرستین ، هرجور قبول داشته باشین همینه…

    بیشتر نظرم روی کمونیست هاست که خدارو نفی میکنن و مدیریت این جهان رو کار طبیعت میدونن..

    حالا من زیاد در این مورد نمی‌دونم .

    اما به دانش آموزان با بی ایمانی تمام وجود خدارو نفی کردم…

    الان که بیاد میارم…چقدر از خودم بدم میاد…اما نگاه میکنم میبینم چقدر رب العالمین بزرگ و بخشندست که اینهمه شرک رو توی وجودم دید و دید که دارم بندهاشو گمراه میکنم و کاری به کارم نداشت !!! هر لحظه در حال هدایت من بود اما من کر و کور بودم…خدا عاشقانه کنارم بود و با وجودی که شرکی که توی قلبم بود رو هم به دیگران منتقل می‌کردم اما مهربانانه فقط میخواست من هدایت بشم من گمراه نشم…من حتی ازش نخواستم هدایتم کنه‌..من فقط میگفتم ..نیست نمیبنمش..کوووووو!!

    خدایا به بزرگی خودت منو ببخش، اگر فرصتی بدی ، امسال همه چیزو جبران میکنم !! جوری که بتونم ،‌جوری که لایقش هستم…عاشقتم خدای خوبم که همیشه کنارم بودی و هوامو داشتی.

    چه زمانی که کفر میگفتم چه الان که کنارم نشستی و نوازشم می‌کنی با رحمت و مهربانی و بخشایندگی بی نظیرت…

    سحر بود که داشتم با خدا صحبت میکردم ( این روزا تمرینی که هیچوقت ازش سیر نمیشم و از روزی یک صفحه نوشتن رسیده به روزی 10 صحفه نوشتن ، صحبت با خداست) همیشه هم ازش هدایت میخوام ..هدایت!!! ..ایمان قوی …اونقدر قوی که فقط چشم و گوشم اونو ببینه و بشنوه..و تسلیم بودن در مقابل هرچیزی که بهم الهام می‌کنه..رو ازش می‌خوام..

    هر روز اینارو ازش میخوام فقط….چون اونقدر برام با ارزش هستن که هر روز صدبار تکرار میکنم که خدایا از دار دنیا اینو بهم بده…دیدن تو و تسلیم شدن مقابل عظمت و بزرگیت و هرچیزی که بهم دستور میدی!!!

    خدایا عاشقتم تا اینجا هم سپاسگزارم که دستمو گرفتی و آوردی جلو و توی این جمع بهشتی دارم از تو میگم و میشنوم..عاشقتم رب العالمین

    البته اینم بگم …الان دو روزه تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم در خلال صحبت هایی که با رب العالمین دارم..این تمرین رو انجام میدم..

    دیروز صبح وقتی انجام دادم و اومدم بخوابم…همون لحظه اولین موردش اونقدر قشنگ تیک خورد که خودمم باورم نشد…

    من از خدا خواستم کمکم کنه و بگه با پسر خوبش( مردی که این روزا توی زندگیم هست) چیکار کنم… گفتم خدایا خیلی داره دل میبنده..من نمی‌دونم چیکار کنم..من نمی‌دونم چیکار کنم نمی‌خوام هم بیشتر از تو عاشقش بشم…به من بگو چیکار کنم ،‌گفتم بگو راهی که میرم درسته یا نه!!!؟؟؟؟

    وقتی تمرین تموم شد گوشیمو نگاه کردم ..دیدم ایشون قبل رفتن سرکار پیام دادن ، «که خدا هنوز منو دوست داره که کنار منی و از خدا ممنونم که تو رو به من داده!!!

    اولش نگرفتم چی گفته ، فکر کردم یه ابراز علاقه همیشگی و معمولیع ..

    بعد یهو شوکه شدم گفتم من که من همین الان از خدا خواستم واضح باهام حرف بزنه …بهم بگه مسیرم درسته یا نه…!!! سبحان الله پروردگارم …

    ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

    نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

    همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

    همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

    تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری

    احد بی زن و جفتی ملک کامروایی

    نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت

    تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی

    تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی

    تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی

    دیگه تا شب اصلا یادم رفت توجه کنم ببینم بقیه تیک خوردن یا نه..اما کل روز حالم خوب خوب بود..

    سر شب بود که متوجه شدم همکارم پیام داد که اضافه کاری رو واریز کردن بعد چند ماه…من اصلا انتظار اینو نداشتم و حتی توی تمرین ستاره قطبی نبود..اما توکل به خدا …و دادن قدرت به دست خدا…همه چیز می‌شود برای همه ما!!!!

    آخر شب که اومدم ببخوابم داشتم مرور میکردم که چه اتفاقات خوبی افتاده..تضادهای که باهاشون درگیر بودم …حل شدن …و نشونه هایی‌ خوبی بهم رسیده…

    همون موقع داشتم با عزیزدلم با پیام صحبت می‌کردم که ایشون گفتن:

    «« میخوای چیکار کنی..چرا نمیزاری رسمی بشیم و….

    من فقط گفتم من نمی‌دونم چی میخواد بشه سپردم دست خدا…

    منتظرم موقعش برسسه !!!

    ناراحت ششدن و گفتن چی میگی؟؟؟

    اگه تو بخوای میشه…

    انگار شوکه شده بودن !! گفت تو میخوای تنهام بزاری !!!دیدم عکس یه گردنبند به اسم خودشون و یک انگشتر رو فرستادن و گفتن من اینارو برای تو گرفتم دیروز سفارش رو تحویل گرفتم …تو هنوز نمی‌دونی میخوای چیکار کنی!!!!

    گفت که نمیخواستم نشونت بدم ولی می‌خوام بدونی که من فقط به تو فکر میکنم.!!!

    دوستان بخدای بزرگ قسم من از خدا رابطه خوب میخواستم….همه اینارو توی دفترم نوشته بودم و رها کردم..

    نوشتم که خدایا من نمی‌دونم چطوری بهم این رابطه رو میدی اما میدونم خودت قشنگ ترش رو ممیخوای واسم..میدونم سورپرایزم می‌کنی!!!

    و الان هر روز دارم سورپرایز میشم‌‌ ..قشنگ ترین کلمات عاشقانه هر روز توی گوشم داره زمزمه میشه…

    دوست دارم بگم باورم نمیشه…!!!!!

    اما چرا باورم نشه..اول اینکه لایقش هستم بعدم خدا اونقدر بزرگه که این در مقابل بزرگیش و بخشندگیش هیچی نیست.‌

    باورم مشده که اگه بخوایم از خداوند ب‌‌ا ایمان…با توکل با تسلیم شدن….اونقدر قشنگ همه چیز رو جفت و جور می‌کنه که خودتون هم باورتون نمیشه!!

    الهی شکررررت پروردگارم….

    شهد شیرین بندگی کردن رو با لطف و کرم تو دارم نوش جان میکنم‌‌..

    برای اولین روز که این تمرین رو انجام دادم بی نظیر بود بی نظیر…

    اما خب امروز بعد سلام و صلاه پروردگار…اولین کاری که کردم سایت رو چک کردم چون میدونستم استاد عزیزم ، هر. دور روز یکبار فایل جدید میزارن و من خودمو متعهد کردم که کامنت بزارم ..برای دل خودم ،چون اینجا بعد از خدا شناسی ..مسیر خود شناسی هستش…

    دیدم که فایلی نیست …الان که بیدار شدم..سایت رو نگاه کردم ..به به ، چه بیلبوردی از فایل جدید روی سایت هست.. چقدرررررررر زیبا بود‌ و چشم نواز..

    استاد با اون تیپ محشر توی فضای بهشتی پرادایس…

    (( من راستش این روزا که کامنت بچه ها رو میخونم و همه در حال تحسین و تمجید و فرستادن عشق به استاد عزیز هستن…یکم نمیتونم ارتباط بگیرم با استاد عزیزمون !!! اینم بخاطر اینه که من نمیتونم بخاطر مشکل شنوایی با قایل های صوتی و گاها تصویری استاد جان ارتباط بگیرم)

    از وقتی اینجا هستم ..بعد از خدا ، بعد از عشق خدا دلم میخواست عشق استاد رو‌ حس کنم..واقعا از ته قلبم میگم!!!!

    وقتی فایل رو باز کردم قشنگ زوم کردم‌ روی چهره ماه استاد‌جان.، گفتم باید امروز تا آخر گوشش بدم ..وقتی شروع کرد به خوندن متوجه شدم شعر کتاب فارسی چهارم دبستان هست که سال گذشته من توی این پایه تدریس می‌کردم و اصلا متوجه معنی و مفهوم این شعر نشدم و خیلی سرسری به بچه ها یه چیزایی گفتم..آخه اصلا توی مدار نبودم..

    همینکه موضوع حضرت موسی ، داستان درس هدیه های آسمانی این پایه هم هست ..یعنی قشنگ خدا همه جا ایستاده بود و داشت منو هدایت میکرد ولی من کر و کور بودم و نمی‌دیدم….

    هر بار که استاد هر بیت رو میخوندن و معنی میکردن و از خدا میگفتن ..من بیشتر مجذوب ایشان و‌ کلام حقشون شدم و بیشتر به سعیده شهریاری که ایشون رو پیامبر خطاب کردن ..ایمان میارم..

    بله ایشون ،استاد عباسمنش عزیز که همش دارن از خدا میگن..از قرآن میگن..قطعا پیامبر زمانه هستن…

    کی بیشتر از ایشون در حال دعوت مردم به یکتاپرستی هست؟؟؟ واقعا کی؟؟؟

    تا حالا بهش فکر نکردم ولی امروز دیدم واقعا ایشون تمام تلاشش رو داره می‌کنه تا چشم مارو به روی الله و قدرتش و جهان هستی باز کنه!!! و عمل کنیم ..ایمان داشته باشیم و توکل کنیم…

    واقعا چه کسی بیشتر از ایشون ، نسل جدید ،‌نسل جوون خام و نا آگاه ناشی از آموزش های اشتباه خانواده و مدرسه و جامعه در شناخت الله ، رو بیشتر داره به یکتا پرستی دعوت می‌کنه و شهد شیرین انس با خدا رو نشونشون میده…

    واقعا پیامبر زمانه هستن..

    درود می‌فرستم به محضر استاد عباسمنش عزیزم ..پیامبر زمانه… امیدوارم خداوند بزرگ به شما قدرت و عزتی در خور شأن به شما عنایت کنه….واقعا ایشون چقدر به منت و چقدر زیبا این آگاهی هارو نشر میدن…سپاسگذار خداوندی هستم که منو به این مسیر هدایت کرده و لیاقت استفاده از این سایت الهی رو به من داده که هرچی میبینم فقط نشان از روی زیبای خدا داره اینجا …..

    تصمیم گرفتم این فایل رو ذخیره کنم و برای سال جدید وقتی به این قسمت درس رسیدم ، از طریق کلاس هوشمند این فایل رو برای دانش آموزانم پخش کنم تا از همین کودکی که قلب های آماده دارن…آگاهی های درست دریافت کنن..

    سپاسگذار الله یکتا هستم که اولا منو با آیین درست بندگی کردن اشنا کرده و بعد منو لایق شغل معلمی قرار داد تا بتونم رسالت بندگی کردن در استان مقدسش رو به دیگران، هرچند کوچک ، آموزش بدم..

    امید دارم بتونم هرچه بهتر و پر قدرت هم خودم این مسیر رو بفهمم و یاد بگیرم و ادامه بدم و ظرف ایمان و بندگیم اونقدر بزرگ بشه تا خدارو هرچه بزرگتر و پر مفهوم جوری که لایق خداییش هست آموزش بدم

    خدایا عاشقتم که امروز به من یادآوری کردی …ایمان همه چیز میشه …توکل کن ..ایمان داشته باش و تسلیم باش..‌..خدایا عاشقتم …تسلیمم…هرچی تو بخوای پروردگارم…

    آرامش این روز هام…رو مدیون خدایی تو هستم…عاشقتم دوستت دارم..

    همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی

    همه نوری و سروری همه جودی و جزایی

    همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی

    همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی

    احد لیس کمثله صمد لیس له ضد

    لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی

    لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید

    مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

    برای همه دوستان و همسفران این سایت الهی و بهشتی …از خدای بزرگ و بخشنده ایمان قوی آرزومندم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و درود بی کران رب العالمین به حمید حنیف توحیدی

    خدای من… حمید جان ساعت 8 شب هست که توی جمع شلوغ خانواده دارم کامنت بی نظیر و سراسر آگاهی میخونم…یعنی جوری میخکوب شدم که از شدت آگاهی های نابی که هر کدوم با یک مثال و‌یک آیه قرآنی بیان شدن…به خودم اومدم دیدم ابروهام تو همه و گفتم خدایا حمید جان کامنت های قبل از تو سو تفاهم بود!!!!!!

    الله اکبر آقا حمید…

    اونجایی که در مورد فاصله بین طلب بخشیدن از خداوند و بخشیده شدن از طرف خدا گفتین ، اصلا تا الان اینو هیج جا نه دیدم و نشنیدم و درک نکردم .. خدای من تحسینت میکنم آقا حمید…

    وای که چقدر حالم خوبه

    چقدر ناب بود این آگاهی

    آقا حمید چیزی که از همین احساس گناه و باز کردن قرآن و همش اومدن آیه های عذاب و گناه گفتین..

    اتفاقی بود که چند روز پیش خودم دچارش شدم ..

    با احساس گناه از غیبت ، چند بار قرآن رو باز کردم و همش عذاب بود و……

    جوری بود که توی دفترم نوشتم خدایا هر تنبیه ی که در نظر گرفتی..تسلیمم..اما وقتی منو بخشیدی ..لطفا اجازه بده با قرآن انس بگیرم دوباره..یادمه با حال خراب خوابیدم همون شب و فرداش هم بدتر ….دچار تضاد و….شده بودم ..

    الان که این آگاهی رو در مورد بخشندگی خداوند گفتین ‌‌‌‌‌‌دگرگون شدم..و احساس سبکی میکنم..

    بی نهایت سپاسگزارم از خدای خوبم ،‌ از خالقم از الله از معبودم از عشقم از پشت و پناهم از همه امیدم از نور هدایتم که منو به این کامنت هدایت کرد تا بدونم در توبه بازه و به محض توبه آغوش خدامون به رومون بازه..

    خدایا تو دیگه کی هستی ..

    دمت گرم…

    عاشقتم

    رفیق خوبم ..این روزا نور زندگیم شدی …

    اینروزا شوق و‌عشق و آگاهی رو داری به قلبممممممممممم سرازیر می‌کنی…

    خدایا شکررررت رب العالمین

    خدایا به هر خیری که میرسونی محتاجم

    خدای لبریزم از عشق تو و….سرشارم از هوای تو….

    خدایا تو چقدر خوببییییییی…

    نمی‌دونی چقدر احساس سبک بالی میکنم حمید جان…

    از شما بی نهایت سپاسگزارم بخاطر اینکه به هر آگاهی که می‌رسید می‌نویسید ..بی نهایت ارزشمند هستن.. خیلی خوبی حمید حنیف برند سایت عباسمنش…بمونی واسمون الهی…

    اونجایی که در مورد پروین اعتصامی نوشتین ، محشر بود…

    نشون میده چقدر متعهد هستین ، نشون میده واقعا توی این مسیر از هیچی نمیگذرید..

    تحسین می‌کنم روحیه حقیقت جوی شمارو….

    تحسین می‌کنم دقت و توجهی که روی فایل ها و الهامات و..کامنت های بقیه دانشجویان دارید

    تحسین می‌کنم شمارو بخاطر اینکه مو به مو همه چیز رو در مورد فایل نوشتین..بی نظیر بود احسنت به شما…

    واقعا این کامنت دریایی از آگاهی بود…

    کیف کردم…

    .همیشه بنویسید حمید حنیف نازنین ..شما یک الگوی بی نظیر هستین فارغ از هیچگونه غرور و تعصب بیجا…

    خدای موسی و ابراهیم و محمد پشت و پناهتان باشه..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام به سعیده نورانی و الهی و دختر خوب الله…

    وای که چی گفتی دختر!!!!!!

    (( سعیییییده!

    اینایی که میبینی و بقیه فکر میکنن قدرت دستشون هست یک مگسسس هم نمیتونن درست کنند که هیییییچ!!!!!

    مگس ی چیزی ازشون بگیره!!!نمیتونند پسش بگیییرند:)

    قدرت دست الله …))))))))

    پروردگارم شکررررت که منو توی این مسیر هدایت کردی و همه جا عطر تو پر شده…

    مَلِکا ذکر تو گویــم! که تو پاکـی و خُدایـی!!

    نروم جُز به همان رَه، که تـوام راهنمایی…

    همـه درگاه تو، جویـــم!! همه از فضـل تو، پویــم!!

    همه توحید تو گویم…! که به توحید سزایی…

    تو رحیمـی!! تو حکیمـی!!

    تو عظیمـی…! تو کریمـی…!

    تو نماینده فَضلـی… تو سزاوار ثَنایــی…

    نتوان وصف تو گفتن! که تو در فهم نگُنجی!!

    نتوان شبه تو جُستن… که تو در وَهم نیایی…

    نتوان وصف تو گفتن! که تو در فهم نگُنجی!!

    نتوان شبه تو جُستن… که تو در وَهم نیایی…

    لب و دندان ثَنایی!!

    همه توحید تو گوینــد…!

    مَگر از آتـش دوزخ، بُــودش روی رهایی…

    سبحان الله….خدایا شکرت… عاشقتم

    حتی یه لحظه مارو به حال خود رها نکن…الهی شکرت

    سعیده نازنینم…تحسینت میکنم…

    هیچ کلمه ای پیدا نمیشه برای عظمت ایمانی که توی قلبته..

    دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام آقای اسماعیل عزیز بنده ی خوب خدا…

    نیمه شب هست و جون میده برای سیر در حالات روحانی و معنوی و الهی…

    وارد سایت شدم و با اینکه چند روز این فایل اومده و کامنت گذاشتم و کامنت خوندم..و شما پر امتیاز ترین بودید..

    اما امشب چون دلم میخواست بخدا نزدیک تر بشم..گفتم توی سکوت در مورد خدا بخونم…وارد سایت شدم اسم شما گمنام بود واسم..

    گفتم بزار بازش کنم..چرا صدر جدول ایستاده…

    امان..امان…آقای اسماعیل…

    چقدر تکان دهنده بود…

    خدارو توی تمام لحظه هات حس کردم

    دوست خوبم تحسینت میکنم بخاطر عزتی چه لایقش بودی و از رب العالمین گرفتی…

    گوارای وجود نازنینت

    سپاسگزار خداوندی هستم که لطف او تمامی ندارد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام مجدد به سمانه صوفی زیبا روی الله یکتا….

    حالت چطوره عزیزدلمممممممم

    سمانه جان کوتاه سخن کنم، امروز توی تضاد بدی گیر کرده بودم..حال دلم خوب نبود

    ذهنم به شدت داشت مقاومت میکرد که بیخیال شو سراغ دفتر یا سایت یا کامنت خوندن نرو!!!

    تا ساعت 12 ظهر بی انرژی و بی انگیزه توی رختخواب بودم ..گفتم پاشو …روی خدا حساب کن

    دفترم رو برداشتم و چند خطی نوشتم و از خدا هدایت خاستم…

    پاشدم وضو گرفتم و چندباری سوره حمد رو گوش دادم.و بعد قرآن رو باز کردم ببینم چی میگه..

    اینقدر گیج و منگ بودم که دل ندادم ببینم چی میگه ..

    فهمیدم بی فایدست

    اومدم سایت رو باز کردم نمی‌دونم چطوری به این کامنت هدایت شدم..

    مخصوصا به این قسمت…

    ««خب حالا خودت برو فکر کن، فکر کن…

    ببین تو چی میخوای

    خودت انتخاب کن

    و با انتخاب هات زندگی کن…

    هر وقت حس کردی باید تغییر بدی، تغییر بده، به همین راحتی، چون تو قدرت خلقِ زندگیتو هر لحظه داری

    فکر نکن تا آخر عمر تو همون زندگی مجبوری بمونی، نه، این زندگی قابلیت و انعطافش به شدت بالاست، میتونی هر ثانیه که درک کردی لازمه تغییر بدی، تغییر بده»»»

    یافتم …جواب رو یافتم

    هدایت رو یافتم…الهام رو یافتم….

    خودش بود…

    سمانه جان اعتراف میکنم اونقدر بی حالم که با اینکه هدایت رو یافتم اما انرژی ندارم

    فکر کنم باید تسلیم باشم….

    نباید تقلا کنم…

    آخر کامنت شما..گفتی سمانه روی خدا حساب کن

    روی خدا حساب می‌کنه فرزانه..

    سمانه عزیزم متشکرم بخاطر کامنت های پر شوری که می‌نویسی….

    دوستت دارم خوب من

    به امید اینکه پروردگار به زندگیت بتابه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام به الله یکتا ، خالق سمانه نازنیننمممم

    سلام به روی ماه سمانه عشقولی خودم

    سمانه جانم اینجا که شاعر میگه:

    چه نزدیک است جان تو به جانم

    که هر چیزی که اندیشی بدانم

    ضمیر همدگر دانند یاران

    نباشم یار صادق گر ندانم

    چو آب صاف باشد یار با یار

    که بنماید در او عکس بنانم

    اینجا حال منه نسبت به شما که گفتی شعر سنایی با صدای چاووشی رو داری گوش میدی

    الله اکبر …واقعا دل به دل راه داره…

    همین چند روز پیش بود ویدیوی این شعر با صدای چاووشی عزیز رو دانلود کردم و گذاشتم وضعیت واتساپ و هراز گاهی گوشش میدم..

    دختر تو معرکه ای

    تحسینت میکنم نازنیننمممم

    مچکرررررررم که نوشتی برام و به خودم میبالم که منو لایق نوشته های شورانگیز و پر از آگاهیت میدونی

    مااااااچ فراوان به روی ماهت …

    عاشقتم

    در پناه خدای بزرگ شاد باشی عشقممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    خداوند رنگین کمان

    خداوند سنجاقک رنگ رنگ

    خداوند پروانه های قشنگ

    سمانه نازنیننمممم سلااااااااام به روی همچو‌ ماهت..

    سمانه عزیزم بار اول که کامنت رو خوندم ..اونقدر پر از اشتیاق بودم ..دیدم اینجوری نمیشه رفتم تو پروفایلت و یبار دیگه پروفایلت رو خوندم و …..

    چقدر تحسینت می‌کنم عزیزدلم….

    خوشا به سعادتت که با همسری هم مسیر هستی که باهم توی صلح هستین …

    تحسینت میکنم عزیزدلم ..از خداوند نوری از جنس عشق. و ثروت و سلامتی آرزومندم که بنابه به زندگیتون عشق دلم…..

    سمانه صوفی نازنینم…بار اول که کامنت نوشتی واسم ..تا چشمم به صوفی خورد یاد مولانا افتادم….صوفی..مولانا ..شمس……

    شمسی که اونقدر به خدا نزدیک بود که به همه جهان هستی ..در صلح بود..عشق می‌ورزید و……!!!!

    حقا که فامیلی شما هم از جنس عرفان و توحیده عشق دلم…خواهر خوبم…

    سمانه قشنگم…روی چهره ماهت فوکوس کردم و سیر نگاهت کردم و توی دلم قربون صدقه ات رفتم….گفتم خدایا این دختر کیه که من هربار کامنت هاشو میخونم ….جوابم رو میگیرم…( پایین اشاره میکنم چرا)

    دختر خوب خدا…تو چقدر خوبی نارنینم…

    میدونی‌‌ قشنگمممممممم وقتی در مورد مسیر پیاده روی و بوس فرستادن به گربه گفتی…گفتم خدایا چقدر این دنیا قشنگ میشد اگه همه مردم یه مقدار آگاهی از توحید. و….داشتن…!!!!!

    اونوقت چقدر زندگی و این دنیا قشنگ میشد!!!!!

    سمانه خواهر خوبم ….تحسینت میکنم بخاطر اینهمه تعهد به توحید…دختر خیلی الهی نورانی هستی..خیلی به خودم میبالم که جواب کامنت های منو میدی

    دیگه هروقت نقطه آبی می‌بینم میگم : بله سمانه جان دل هست..

    الان میخواد چی بگه!!!!

    سمانه عزیزم نارنینم چند روزی هست که توی تضاد دست و پاگیری از رابطه گیر کردم…

    نتونستم خودم رو نجات بدم ..نتونستم ذهنمو کنترل کنم..نتونستم تقوا داشته باشم ..نتونستم تسلیم باشم..نتونستم به خدا اعتماد کنم و……

    من چقدر حقیرانه دست و پا زدم و توی لجنزار ذهن شیطانیم فرو رفتم..

    اعتراف میکنم ایمانی که ازش حرف میزدم ..حرف مفت بود…

    با اینکه به کامنت های ناب علی ابودردایی هدایت شدم و…خدا بهم گفت رها کن..

    اما دست و پا زدم و بیشتر غرق شدم….

    اما خب امروز فهمیدم اشکال نداره

    دست و پا بزن اما دوباره بلند شوووو

    امروز بعد از سه روز دست و پا زدن ..فکر کنم مرحله های آخرش هست ..کامنت شما که سراسر توحید هست …و تسلیم شدن…بهم شوک وارد کرد..

    نشون میده که خدا میخواد نجاتم بده ولی من کر و کورم!!!!

    وای بر انسان فراموشکار!!!!

    از دست خودم ناراحت نیستم…چون من اول راه هستم…خودمو بخشیدم و درسی که باید بگیرمو امیدوارم گرفته باشم…..!!!!

    سمانه جان دیروز صبح زود با همون حال خراب…که داداشم اومد دنبالم و میخاست از اهواز به خونه پدرم در شهرستان بریم…توی مسیر نور خورشید که تازه طلوع کرده بود چشمم رو میزد….

    پیش خودم گفتم نور خداست ….و تمام مسیر ..خودمو سپردم بهش با همون حال!!!!!!!

    خدا همینجاست بین من و تووووو‌!!!!!

    سمانه عزیزم کامنت هات خاص خاص برای من نوشته شدن ..هدایتشون هم از الله به دست نازنینش که سمانه ست صورت گرفته شده…

    دختر خوب خدا،سمانه قشنگم…ذهنم داشت مقاومت میکرد که جواب ندم ..داشت می‌گفت دختر چقدر تو چیپی تا کی میخوای هی بنویسی … مزاحم میشی …داستان میگی!!!!

    بعد گفتم نه تا وقتی خدا بخواد و یار نازنینش سمانه اجاره بده مینویسم..

    می‌نویسم بخاطر خودم…

    تا یادم بمونه …خدا نشانه ها و هدایت رو فرستاد و من بنده باید سپاسگزار باشم اول از خدای مهربونم که اینروزا کذاشتمش یه گوشه و دارم به ساز شیطان می‌رقصم و خدا هم مهربانانه از در و دیوار نشانه هارو می‌ریزه برام و متاسفانه من اونقدر حقیرم که نمی‌بینم نور الله یکتا رو!!!!

    الله یکتا منو ببخش ..به من رحم کن … من به هر خیری که از تو میرسه فقیرم… الله یکتا قلبمو قوی کن..من چقدر حقیرم در مقابل عظمت تو…

    (( سمانه عزیزم اونجایی که بعد از عشقبازی با خدا..

    میای و با سمانه عشقبازی و حال میکنی، به حالت غبطه میخورم عزیزدلمممممممم))

    اره …

    (( دلم میخواد بنویسم فرزانه تو حقیر نیستی..تو شاهکار خالقی…تحقیر را باور نکن‌‌‌…دلم میخواد توی همین حالت درماندگی…خودم. بغل کنم بوس کنم…بگم عشقم فرزانه اشکال ندارع…پاشو پاشووووووو یکم خودتو محبت کن!!!!!

    عاشقتم فرزانه که اینحا تسلیم شیطان نشدی…داری می‌نویسی!!!!!)))

    می‌نویسم تا بگم خدایا دمت گرم رفیق….حواسم بهت هست…اما من شرمزده ام…من حقیرم من ناتوانم من توانایی ندارم بلند شم…

    می‌نویسم تا بگم خدا جووووونم دوستت دارم …فدای دستای قشنگت بشم که( یکیشون همین سمانه نازنین هست) در همه حال داشتی کمکم میکرد و من گرم شیطان بودم

    می‌نویسم تا یادم بمونه کی و کجا خدا دستمو گرفت و..

    سمانه قشنگم تحسینت میکنم …دوستت دارم..عاشقتم دست خوب و نورانی خدااااااااا…

    خدا جونم عاشقتم سپاسگذارم که همونجور که خاستم حتی یه لحظه منو به حال خودم واگزار نکردیو و دائم داشتی هدایتم میکردی

    عاشقتم سمانه خوبم که می‌نویسی الهامات الله رو….

    عاشقتم که اینقدر خوبی …

    دوستت دارم بی نظیرم….

    خدای ابراهیم غرق در توحیدت کنه….

    ماااااااااچ با کلی قلب به سر و صورت ماهت..

    در پناه جان جانان …بدرخشید ماه من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: