اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدارا بسیار سپاسگزارم که من رو به مسیری هدایت میکند که پر از علم و آگاهی از جهان زیباست .
درود من بر خداوندی که جهان را به زیبایی آفرید و قوانینی زیبا را بر آن داشت و من را لحظه به لحظه با این قوانین آشنا میکند تا عمر و این فرصت بندگی را بسیار زیبا و دلنشین در مسیر نعمت و برکت بگذرانم .
درود من بر خداوندی که استاد عزیز این دست خدا را در مسیر من قرار داد تا با بیان دلنشین این آگاهی های عالی را به من آموزش دهد.
خداوند بزرگی را شاکرم که هر آنکس که بر او توکل کرده و خداوند را به عنوان قدرت مطلق و یار هدایتگر انتخاب کرده است بسیار مسیر زندگی را زیبا طی میکند و جهان را بهشتی میبیند که همه ی نعمت ها را تجربه میکند و در واقع کارآموزی را برای زندگی در بهشت ابدی،در این دنیا تجربه میکند،و زندگی سراسر شادی سلامتی ثروت و یاد و نور خداوند را سپری میکند .
از خداوند بزرگ توفیق باوری عظیم…
قلبی سراسر نور و عشق …
ذهنی پر از یاد و توکل …
و زندگی پر از نعمت ها و موهبت های عالی خداوند برای خودم و برای همه ی خوانندگان این کامنت ،طلب و مسئلت دارم .
سلام خدمت استاد گرانقدرم و همراه همیشگیش مریم جانم
عجب فایل نابی عجب وقت درست و عجین شده با حال و احوال از دیشب تا به امروز من
سر ذوق اومدم که برم شعرهای خانم پروین اعتصامی رو بخونم استادجان
استاد چقدر به جا و به حق میای فایل ضبط میکنی آخه، چقدر هماهنگی آخه با شاگردات یا البته شاید ما با شما هماهنگیم نمیدونم اما عجب دل تو دلیِ
دورت بگردم استاد بهترینم با کمالاتم با عشقم
نمیدونید که چقدر دلم پر میزنه وقتی میاید جلوی دوربین و از خدا میگید از توکل از توحید از دل به جانان سپردن
از خانم شایسته هم نهایت تشکر و دارم که رانندگی کرد تا استاد بتونه به راحتی برامون صحبت کنه ، خدا قوت خانم شایسته عزیز
استاد قشنگ و مهربونم چند وقتی بود که بنا بر تضاد هایی که داشتم به دلم الهام شده بود فایل های صحبت های آقا رضا عطار روشن رو دوباره گوش کنم و مدام گوش کنم
و بخاطر دوره قانون سلامتی که مشغولش هستم پشت گوش مینداختم و بالخره از دیشبه که تونستم برم و فایل هارو گوش کنم
استاد جانم اون فایل ها علاوه بر اینکه یه الگوی نابه برای کسی که اول راهه و همینطور مصداقه کسیه که تمام و کمال به آموزه های شما عمل میکنه ، توحید رو در جای جای صحبت های آقا رضا میشه به زیبایی دید
و خیلی احساس شعف داشتم و خیلی دلم خواست که موحد بودن و یکتاپرستی اصل جنس رو درک کنم
بنا بر اتفاقی که بارها داره برام تکرار میشه دیشب اومدم تمومش کنم که دیگه تکرار نشه و متوجه شدم ضعف دارم و عزت نفس پایین
خلاصه که تونستم و انجامش دادم اما خیلی از خودم شاکی بودم اشکام مثل باران میبارید و حالم بدجور از خودم گرفته بود، طبق عادت باز دفتر و قلم برداشتم و با خدای یکتای سریعالجوابم حرف زدم
و توی حرفام که مکتوب میکردم سه تا خواسته مو نوشتم
بعد که دفترمو بستم گفتم خدایا من حرفامو زدم نوبت توعه باهام حرف بزن دلم رو آروم کن و قرآن و برداشتم و بازش کردم و از جوابم مبهوت شدم استاد
درحالیکه] کمترین صدای آن را نمیشنوند، و آنان در میان آنچه [از نعمتهای بهشتی] دلشان بخواهد جاودانهاند (١٠٢) [آن روز] آن وحشت بزرگتر اندوهگینشان نمیکند، و فرشتگان به استقبالشان آیند و گویند: این است روز [باسعادت و پُرخیرِ] شما که به آن وعده داده میشدید
آره این مهر تایید خدا بود به لحظه ای که فقط و فقط خودش را بدون واسطه بدون حتی هیچ قسمی فقط و فقط از خودش در خواست کردم و مطمئن بودم باهام حرف میزنه چون خودش گفته تو قرانش که وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ
این اصل جنس بود جنس ناب یکتاپرستی
امروز ذوق زده بودم و وقتی فایل شمارو دیدم که این شعر و خوندید و گفتید
رهرو ما اینک اندر منزل است
و این واسه من نشونه بود که خیالت راحت اون چیزی که در خواست کردی برای تو آماده شده و باید خودتو آماده دریافتش کنی و این مهر تاییدی دیگر برای قلب من بود که اون چیزی که از من خواستی همین الان شده و این منم که باید قدم هارو بردارم
آخ خدایا عاشقتم که اینقدر جانان منی و اینقدر دلبری میکنی
و میدونید چه حسی بهم دست داد که از این به بعد گوش به فرمان رب العالمین بسپارم تا هر چی میگه من بگم چشم چَشم جانا
معبودا ناخدای دل من تو باش و ببرتم هر جا که میدانی ساحل اونجاست
استاد به خاطر تموم لحظاتی که برامون صحبت میکنید، بخاطر تموم کلماتی که از نفس شما بیرون میاد بخاطر تموم تلاش هایی که کردید تا به اینجا رسیدید و یک انسان موحد نمونه و الگویی شدید برای تک تک ماها از شما هزاران بار سپاسگزارم
هر چی از نعمت های خدا که دارید نوش جون تون هر کسی به اندازه لیاقتش از این سفره بر میداره وگرنه که خوان نعمتهای خداوند در دسترس همه قرار داده شده
راستی استاد عزیزم یه سپاسگزاری دیگه هم ازتون دارم هزاران بار ازتون سپاسگزارم از اینکه توی فایل های دانلودی تون از آگاهی هاتون نمیزنید و هیچ چیزی رو حتی به اندازه ارزنی کم نمیزارید و هر چی رو که میدونید میگید منکه عاشقتونم بخاطر همین اخلاق شرافتمندانه تون
در پناه الله یکتا همیشه حال دلتون خوش و در کنار مریم عزیز دو زوج ستودنی از لحظات زندگی توحیدی تون لذت ببرید
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
الله اکبر الله اکبر ازاین همه زیبایی
الله اکبر ازاین همه نمعت وخداوندهمه کس راهمچیز می شود بشرط ایمان وخداوندانسان های توحیدی رادربهترین زمان وبهترین مکان قرارمیده وبهترین رادرهمین دنیاتجربه میکنن.
چقدما انسانها بی ایمانیم وشرک تمام وجودماروفراگرفته بهمکس اعتمادمیکنیم اگه یه رئیس بانکی یه ادم پول داری یه وعده وعیدی بهمون بده خوش حال می شیم زوق میکنیم.
ولی وعده ای خدارو قبول نداریم میگیم خب چجوری ازکجا درصورتی که چندین باردرقران میگه وعده خداحقه پس چراماانسانها نمیتونیم اعتمادکنیم.
حالا می فهمم چراگفته تامیتوانید قران بخوانید چون میخادما اصل روبفهمیم ماربوبیت خداوندرادرک کنیم نه اینکه قران خواندن ثواب داره.خدایامنوببخش چهل سال درجهل ونادانی زندگی کردم ولی این مرد بزرگ این پیام اورالهی داره فریادمیرنه که همچیزتوحیده همچیز دست خداس ومردی ازدوردس آمد وگفت که به حرفای این مرد ایمان بیاورید چون این پیامبرخدا چون نتیجه دستشه. چقد این آیه آشناس دراین سایت. شاکرد اولی ها(حمیدحنیف.سییدعلی خوش دل.خانم شهریاری.و…)باکامنت هاشون دارن شهادت می دهن که استادمنش پیام اوره خداونده اوراباورکنین تاززندگیتونه انگونه که دوست داریم بسازیم
چقد کارهای اشتباه کردم چه جاهایی که کارهای اشتباه کردم که اگه قراربود خداوند لاپوشانه نکنه نمیتونستم سرموبلندکنم ولی من ایمان نیاوردم هی تکراراشتباه اما یک بارخداوندبستوه نیامد ورسوایم نکرد ولی بازمن ایمان نیاوردم من یکروز بندگی خدارونکردم ولی او هیچ نعمتهایش را ازمن دریق نکرد .خدایامن تسلیمم دربرابرامرواراده تو
پروردگارا من بهرخیری که ازتوبرسدبه آن فقیرم
استاد عزیزم بازبان وباکلام نمیشه ازشماتشکرکنم. امیدوارم بتوانم بانتیجه هایم بتوانم جواب این همه محبت شمارابدهم.
این سلسله فایل ها خودش یه دوره توحیدیه ولی حیف چون هدیس ومابابت بهایی پرداخت نکردیم قدرنمیدونیم.
ممنون که مارو هم مسیر خودتون کردید در این جاده زیبا
و باز هم ابتدا و انتهای هر داستان به توحید برمیگرده !اونوقت توجه ما در همه سال های زندگی به جای این اصل مهم به دنبال فرع و سرنوشت و شرک بوده
چقدر این جمله استاد برای من امید بخش بود !
[وعده خداوند حق ،وقتی توکل میکنی به خدا و هدایت هارو دنبال میکنی وقتی ایمان داری وقتی احساست خوبه و نه غم داری و نه ترس و با ایمان و توکل مسیر پیش میریم
نتیجه اتفاق افتاده !شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده ]
امید خالص وقتی بفهمی دنیا همچنین نظمی داره ،اما چرا نمیشه ؟مشکل باز هم از ما و باورهامونه!
و این اهمیت بی انتها کنترول ورودی و توجه ما و خلق باور های مناسب ،به ما نشون میده
چقدر امید از طریق این شعر زیبا منتقل شد !اینکه خدا عیب پوشی میکنه توبه پذیره اینکه خدا هدایت گر و مسیر روشن میکنه اینکه خدا لطفش همواره شامل حال آدم میشه و مارو بسیار دوست داره و محافظت میکنه و…
بازهم چقدر متفاوت از خدایی که از ترس میپرسیدیم و نه به خاطر قابل پرستش بودن!
استاد هر دفعه منو مطمئن تر میکنه که استاد بزرگیه برای خودش!از هر طریقی در حال اموزشه !از مرغ و خروسای تو پردایس تا سفر ها یا حتی یک شعر زیبا
درست مثل هنرمندی که جهان با لنز متفاوت میبینه استاد هم اتفاقات با لنز خودش برامون توصیف میکنه
از خانم شایسته هم ممنونم که کمک کردن این فایل زیبا آماده بشه
سلام به زوج خوشبخت که دیدن شما کنار هم لذت بخش ترین صحنه های زیبای زندگیم است سلام.
سلام به همه دوستانم.
استاد من چند روز پیش امدم کامنت نوشتم برای فایلی آستانه تحمل شما چقدر است ؟ساعت ها وقت گذاشتم و نوشتم نوشتم استاد شما حرف از 6 ماه می زنید من حرف 6 سال تحمل لحظه ای که خواستم دکمه ارسال رو بزنممنصرف شدم چون نخواستم از زندگی که خودم زندانی که خودم برای خودم ساخته بودم نوشته باشم….
عارفه داستان ما از سن 17تا 23 سالگیم خودمو رو در اتاقم حبس کردم فقط سر اینکه نخواستم کسی برام تصمیم بگیره و اون کس کسی نبود جز پدرم پدری که با فایل های شما عاشق ترش شدم.
پدری که مادرم برای ما خدا کرده بود و من نمی توانستم این خدایی که شبیه حرفهاش نیست رو به خدایی قبولش کنم…..
و نتیجه شدجنگ دعوا قهر لجبازی ها بستن در اتاقم به مدت 6سال به روی زندگی و آرامش……
استاد وقتی این فایل توحید عملی 9 امد روی سایت گفتم می نویسم می نویسم که چطور دیدم .
“من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود”
آستانه صبر من برای تحمل مشکلات پایان جانم بود.
” که دیدم من در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.”
سحر بود….و شب قبلش به خاطر بهم زدن نامزدی با پسر خاله ام بدون اجازه پدرم .وقتی پدر متوجه قضیه شد که من چنین کردم بحث جدال سنگین سیلی که پدرم زد از هوش رفتم اما مجدد به هوش امدم آخرای شب یه دوش گرفتم خوابیدم….. سحر بود دیدم که جسمم گوشه اتاقم خوابیده و من راحت از اتاقم امدم بیرون وقتی روی بالکن خونه با آسمان نگاه کردم دیدم این آسمان آسمانی نیست که من سالها دیدم نگاهم به سقف تاریک آسمان بود که یهو برگشتم سمت اتاقم دیدم هنوز من خوابم همان لحظه به خودم گفتم خدااااا همه چی تمام شد زندگی من… خدا من زندگی و خوشحالی نکردم.
اما میدونستم باید برم.خواهرم که اونشب خونمون بود امدم بالا سرش گفتم آجی من دارم می رم. به در اتاقم نرسیده بودم دیدم خواهرم بیدار شده لامپ اتاقم روشن کرده جیغ می زنه و من دارم نگاهش می کنم جسم کشوند سمتی که من ایستاده بودم جلو پاهام رها کرد…… به درمانگاه نزدیک خونمون که رسوندن گفتن کار ما نیست باید ببرید بیمارستان. وقتی بیمارستان رسوندن گفتن اگه رد کنه زنده می ماند… هنوز صدای اون دکتر توی گوشم که بهم گفت چرا تو باید توی این سن بمیری. اگه رد کنی زنده می مانی
من نمی فهمیدم من باید چی رد کنم تا زنده بمونم بی خیال عالم فقط به جسم خودم نگاه می کردم بعدش دیدم یه عالمه وسایل دارن می بندن به سینه و تنم عارفه ای که مچ دستش رو هیچ نامحرمی ندید بودهمیشه ساق دست بود الان لباس هاش درآوردند دکتر ااا و پرستارهای آقا بالاسرم حلقه زدند….
برگشتم برگشتم به این زندگی وقتی امدم توی اتاقم دراز کشیدم فقط لحظه ای رو یادممی امد
” که من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.”
نمی دونم چندمین روز بود که از انروز گذشته بود ظهر بود هنوز در سکوت بودم در هاج واج برگشتن به این زندگی و فکرهایی که حالا که برگشتم برم دنبال خواسته هام اما نجواهای شیطان می آمد که با این پدر چطور می تونم برم دانشگاه شرط دانشگاه رفتن من ازدواج بود که پدرم گذاشته بود و حالا منم برای بار چندم زدم بهم …..
یه نوری توی تاریک اتاقم تابید احساس کردم دارم میرم دوباره… اما صدایی شنیدم تو بخواهی درس تو ادامه بدی. ما کمکت می کنیم. همان مایی که خانم شایسته گفت پروین توی شعرش می گه مااااا
خداوند برای من دستانش را فرستاد ….
درواقع دیگه نظر پدرم در مقابل شنیدن ما کمکت می کنیم و برام در مقابل زندگی دوباره ام ارزشی نداشت قدرتی نداشت که بترسم ازش برام مهم نبود دیگه در واقع با اون اتفاق من یاد گرفتم تحمل نکردن رو که اون بخواد برای من تصمیم بگیره …. برادرم توی همان نور امد توی اتاقم خیلی ناراحت بود بابت اتفاق افتاد برام به قولی همشون دیدن مرگ منو بهم گفت عارفه اگه بخواهی بری دانشگاه خودم همه جوره کنارتم خودم میبرمت خودم میارمت فردا هم کلی کتاب برات میخرم با سی دی بشین بخون به هیچ چیزی جز زندگی هدفت فکر نکن به جز قبولیت …..
برادر من شد دستی از دستان خدااا که در ان نور ظهر تابید بر زندگی من ….
سالها از اون روز اتفاق گذشته … کارشناسی و بعد ارشد و چند وقت دیگه مهر مهندسی من دستم همه اینها خدا فقط خدا فقط الله الله بود که می دونست چقدر من از بچگی دوست داشتم بهم بگن خانم مهندس. من الان رسیدم 1 هفته اس که جواب آزمون نظام مهندسی امد که قبول شدم و…..
استاد من توحید رو با شما دارم میشناسم و رد پای توحید رو در زندگی گذشته ام بیشتر درک می کنم آنجاهای که فقط گفتم خدااااا خودت درستش کن من تنهام خدا نمی خوام اون لحظه که با ناراحتی به جسمم نگاه کردم با حسرت که زندگی من تمام شده و من کوچکترین خواسته ام ادامه تحصیل بود نرسیدم و سوت پایانی زندگی من خورد بود فقط یه کلمه گفتم خداااااا
6سال از اون روزها گذشت والان به خواسته ای به خاطرش خدارو صدا زدم گفتم خدا پاسخی که دریافت کردم برگشت زندگی بود و بعدش شنیدن پاسخی که ما کمکت می کنیم….. رسیدم به اون خواسته ای که گفتم خدااا به یاری کمک خودش خدایاشکرت….
استاد پارسال یه تجربه یه اتفاق که باعث شد نتونم خودم رو ببخشم یا آدمی رو بتونم ببخشم هرکاری می کردم نمی تونسم و می دونستم بخشیدن من به اون لطف نکردم به خودم لطف کردم که زغاله گداخته رو توی زندگیم حمل نکنم کتاب قانون شفا کاترین پاندر رو خوندم همان روزها دنبال بخشیدن بودن اما نمی تونستم ببخشم. به زبان راحت بود بیان کردنش اما از قلب نه هنوز احساست پررنگ بود از خدا خواستم کمکم کن بتونم ببخشمش…. همان روز خواندم که برای بخشیدن کسی 8 ماه زمان می بره من این رو خوندم و باور کردم همان طور شما باور کردید 6 ماه گریه فرزند تون طبیعی منم باور کردم که طبیعی ذهنم قلبم تا آروم بشه 8 ماه زمان میبره درست این ماه ، ماه 8ام بود که من عارفه درونم منو برد به یه صفحه مجازی و اون هدایت رو دریافت کردم خداوند آنچه را که به ما گذشت جبران می کند.
خداوند آنچه را که به ما گذشت، جبران خواهد کرد.»
وأنَّ الله سیُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه
اگه من این جمله رو همان 8 پیش دریافت کرده بودم خیلی راحت تر با این تجربه کنار می آمدم وقتی شما خواندید امروز “وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک در منزل است”
امروز شما توی فایل فرمودید آنچه که ما به تو گفتیم اتفاق افتاده است اینک در منزل است وعده خداوند حق است شاید به ظاهر عمر من برباد رفته ولی کی جز خداوند می تواند جبران کند که خودش به صراحت بهم گفت آنچه که گذشت رو خداوند جبران می کند و از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است کار انجام شده است تو نمی بینی عارفه استاد من همان روز
آیاتی دریافت کردم بعد از جمله خداوند آنچه را که برما گذشت جبران خواهد کرد
آیه 78 سوره حج خودتان را به خدا بسپارید که او همه کاره شماست
و جمله بعدی خدایا گذشته ام رو به تو واگذار می کنم و جملاتی که همشون در یک راستا و یه هدف رو به من نشان داد استاد نمی دانم چقدر دارم به نشونه ها عمل می کنم اما توجه به نشونه هاهم از شما یاد گرفتم
اتفاقات وقتی که توکل می کنیم به خداوند وقتی که هدایت ها را دنبال می کنیم وقتی ایمان داریم وقتی احساس مونه خوب می کنیم وقتی نه غم داریم نه ترس وقتی با ایمان وتوکل مسیرمان را ادامه می دیم نتیجه اتفاق می افتد استاد من از نمره 20 به خودم در این 8 ماه نمره 1 رو می دم در عمل به تقواا 1 نمره ولی اینهمه هدایت بیشتراز 1نمره منه خداوند رحمان بودنش رو در مقابل اینهمه هدایتتتت به من نشان داد خدایااااا من قدرت سپاسگزاری این همه هدایت آرامش رو چطوری به جا بیارم خدایی که مهربانیش در مقابل یه قدم کوچیک من بسیار عظیم
استاد این فایل روش نمیشه قیمت گذاشت استاد نمیشه و نمی تونید برای این یه مبلغ پولی در نظر بگیرید هرقیمتی عددی بزارید روش به نظرم بی انصافی در مقابل تک تک جملاتش مثل اون باران رحمت خداوند که به شیشه ماشین می خورد و شما فرمودید خداوند قدرتش رو داره با ما نشون می ده الان خداوند با این فایل قدرتش رو به ما نشان داد مثل همان باران .
استاد آنجایی که فرمودید که
“در توتنها عشق مهر مادریست شیوه ما عدل و بنده پرویست”
به خودم گفتم
خدا داره میگه عارفه ما درکت می کنیم تویه دختر پاک بدون تجربه و خام بودی و پراز احساسات دست نخورده
به همین دلیل هم ماسعی می کنیم به تو آرامش بدیم و سعی می کنیم به یادت بیاریم که” رهرو ما اینک اندر منزل است.” به همین خاطر سعی می کنیم قلبت رو محکم کنیم ولی یادت باشه شیوء ما عدل وبنده پرویست
هرآنچه که تو در زندگیت دریافت کردی به خاطر چیزهایی بود که از پیش فرستاده بودی استادجان استادعزیزم پیامبر زمان من وقتی به خودم اونروزها فکر کردم به افکارم دریافتم نتایجم همان مطابق افکار من بود به قول سیدعلی خوشدل نمیشد من سیب توی آبمیوه گیر بریزم اب هویچ تحویل بگیرم.
استاد جان وقتی این جمله رو خواندید برگی بدون اذن خداوند زمین نمی افتد این توی آیات اول سوره عمران خوانده بودم چقدررر بهم انگیزه داد و باورهای توحید منو تقویت کرد
وقتی می فرمودید که تمام اتفاقات تمام آنچه که در جهان اتفاق می افتد تحت کنترل ماست ما به دریا حکم طوفان می دهیم مابه سیل موج فرمان می دهیم ما هستیم همه کارها رو می کنیم
“ابر باد مه خورشید همه در کارند تا تو عارفه رو هدایت کنند تا یادبگیری آینده ات را انگونه خلق کنی که به خاطرش آفریده شده ای
“به که برگردی و بما بسپاریش کی تو از ما دوست تر می داریش ”
بهتر که تو عارفه روی خودت کارکنی روی باورهای توحیدی ات کار کنی بری دنبال چیزی که بهت گفته میشه
همه چیز رو ما داریم کنترل می کنیم حتی یه قطره هم به ماموریتی که ما دادیم داره انجام می دهد هیچ چیز اتفاقی رخ نمی دهد هیچ چیز شانسکی رخ نمی دهد همه اجزای هستی ماموریت داره همه انسان ها رسالتی در زندگی شون دارند که به خاطرش خلق شدن
عارفه عارفه جان عارفه عزیزم عارفه بهترین بنده من به هدایت ها الهی تو و توانایی ها و استعداد های تو ایمان دارم اکنون می بینم از کامیابی به کامیابی واز شادمانی به شادمانی رهسپاری موفقیت های تو بزرگ و مقاومت ناپذیراست تو فقط روی باورهاب توحید کار کن همان شعر ملاصدار که بی همسر ماندگان را همسر می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
استاد جان وقتی فرمودید اگر کسی توی زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست مثل این می ماند که همه توی زندگیت هستند آخ خدای من خدای من ای خالق زندگی من ای مهربانم مراببخش مراببخش دختر سپاسگزار تو نبودم خداجان وقتی از اعماق وجودم صدات زدم خدااااااا زندگیم رو بهم برگردونی ومنو به به خاطر خواسته ای که نرسیده بودم افسوس خوردم که سوت پایان زندگی من خورده منو برگردونی تمام این لحظات تا به امروز کنارم بودی تا من خانم مهندسی بشم که از بچگی دوست داشتم خدایا دوستت دارم خدایااا چطور می تونم سپاسگزار این همه محبت رحمت تو باشم
خدایا من آدم فراموس کاری بودم
“ما بخوانم ارچه بد کنند عیب پوشیها ار بد کنند”
برماست که تو عارفه رو هدایت کنیم همیشه و درهمه حال خداوند متو هدایت کرد
خدایااا بارها از خطاها اشتباهات من در گذشتی عیب پوشی کردی خدایاااااا خداااا منو ببخش منو ببخش که فراموش کردم فراموش کردم سپاسگزار نبودم
استاد جان استاد عزیزم استادی که کلام حق بر زبانت جاری شد از اون لب هایت گوهرها والماس ها داره می ریزه بیرون راست گفتی
خدایا به من قدرت سپاسگزاری را بده اگه من بنده سپاسگزار باشم خیلی از کارهام درست میشود همه چیز درست میشود عارفه به اندازه ای که تو بتوانی سپاسگزار واقعی باشی طوری که این سپاسگزاری تورو به احساس خوب حال خوب به آرامش به احساس خوشبختی برساند هروقت این احساسات رسیدی بدان که داری در مسیر سپاسگزاری رشد می کنی وقتی به این احساسات برسی همه چیز خود به خود انجام میشود به درها که برسی خودش برات باز میشود در نزده باز میشود….
خدایاا کمکم کن هدایتم که به راه مستقیم به راه کسانی که به آنها نعمت دادی.
استادکامنتم خیلی داره طولانی میشه اخر کامنتم رو ارتباط می دم به اول کامنتم
دیوها کردند دربان وکیل درچه محضر محضر حی جلیل
سجده ها کردند برسنگ خاک درچه معبد معبد یزدان پاک
در حضور خداوند همه چیز را خدا کردند… همه کس را خدا کردند در چه محضر محضر پاک خدا در جایی که تنها فرمانرواا الله بود من فرمانروای زندگیم رو پدر و…. کردم همه قدرت داشتند به جز الله در زندگی من
تبریک میگم به شما که اینقدر زیبا در مورد خودتون و هدایتهای خداوند نوشتید. این ترسی که شما گفتید که از زندگیت لذت نبردی و حالا قراره بری، بارها و بارها سراغ منم اومده. ولی دلیل تحمل کردنم رو نمیدونم.
بهت تبریک میگم گرفتن مدرک مهندسی رو.
بهت تبریک میگم شناختی که به خداوند پیدا کردی و توحیدی که داری درک میکنی.
و تبریک که تو سن کم به این آگاهی ها دست پیدا کردی و به لطف الله که فرصت زندگی کردن به شیوه ای که دوست داری هم صد در صد بهت داده میشود،
امیدوارم که بیشتر از موفقیت هات تو این سایت بهشتی بخونم.
ممنون وسپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید کامنت منو خوانید.
ممنون وسپاسگزارم بابت تبریک
من هم به شما تبریک می گم که در راستای شناخت توحید و درک بهتر مان از اتفاقات و تجربه های زندگی مان ناخدای این کشتی رو داریم میشناسیم.
منم برای شما آرزوی یک زندگی سرشار از آرامش لذت خوشبختی سرشار از دریافت هدایت های الهی که از هر لحظه زندگی تون بیشترین لذت و بهره روببرید از خدای مهربان از الله یکتاخواستارم.
با خوندن کامنتت مو به تنم سیخ شد وبعد از شنیدن توکلت به حق و رسیدن به خواسته هایت خنده ای بزرگ بر لبانم واشک ذوق بر چشمانم نقش بست انشاالله بر توکل وتسلیم به حق به هر چی برات بهترینه برسی
بسیار لذت بردم از خوندن کامنتت .نشون میدهد شما باور های درست و قوی برای خودتون ساختید تبریک بهتون .
من خیلی علاقه به مبحث دنیای پس از مرگ دارم و تا پارسال برنامه زندگی پس از زندگی را دنبال می کردم اما بعد آشنایی با استاد همه را کنار گذاشتم .
وقتی شما گفتید به چه راحتی جان از بدنتون خارج شده و وقتی خدا را صدا کردید دوباره به راحتی برگشته ،اطمینانم به فضل خدا که به عدلش پیشی گرفته بیشتر شد و به قدرتش.کافیه درخواست بدهیم و او اجابت
کرده .
و این پاراگراف از کامنتتون انگار جواب من بود ،”خدایا به من قدرت سپاسگزاری را بده اگر من بنده سپاسگزار باشم خیلی از کارهام درست میشود همه چیز درست میشود نفیسه به اندازهای که تو بتونی سپاسگزار «واقعی» باشی طوری که این سپاسگزاری تو را به احساس خوب حال خوب آرامش به احساس خوشبختی برساند هر وقت به این احساسات رسیدی بدان که داری در مسیر سپاسگزاری رشد می کنی وقتی به این احساسات برسی همه چیز خود به خود انجام میشود به پرها که برسی خودش برات باز میشود در نزده باز میشود.،”
برای خودم نوشتم که یادم بمونه چون هنوز خیلی از خط خارج میشوم هنوز نجواهای ذهنم صداشون بلند است و مقاومت دارم البته که نسبت به یک سال قبل که منفی مطلق بودم به مثبت رسیده اما هنوز خیلی جا دارد برای رضایت بخش بودن.
تمام این مدت هم خدا دستم را گرفته.
خیلی تحسینت می کنم که تمام قدرت را به خدا دادی و خودش را مالک مطلق زندگیت کردی
خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت وقتی که بابت کامنتم گذاشتی
دوست دارم یکی از صحبت های خودم رو با خدارو برات بنویسم….
که پاسخ خوبی برای نجواهایی شیطانی هست که منواز مسیر منحرف می کنه….
عارفه جان ای بهترین بنده من دختر خوب راحت باهم حرف بزن راحت باهم حرف بزن ،هیچ چیز پیچیده نیست من از رگ گردن به تو نزدیک ترم اااا ببین عارفه رگ گردن هم خیلی فاصله داره، اینجوری گفتم توی منطق ذهن مادی تو باور پذیر باشه.
یادته هروقت دلت گرفته بود پشت میزت دست تو می زاشتی روی شاهر رگ گلوت داد می زدی می گفتی مگه نمی گی من از رگ گردن به تو نزدیک ترم پس کو کجایی ؟ های های اشک می ریختی.
هیچ کس نفهمید برتو چی گذشت اما من از اون رگ گردن هم نزدیک تر بودم من خود تو بودم که باهت اشک می ریختم.بعدش دستاتو می گرفتم می گفتم بسم الله شروع کنیم.یادته چه آرامشی بعد گریه هات چه انگیزه ای بعد گریه هات می گرفتی خو من بودم دیگه.یادت چقدررر دستت می زاشتی روی شاهر رگ گلوت، من هربار می گفتم عارفه این رگ گردن مثال بود برای تو که باور کنی من نزدیکم اما واقعیتش فاصله رگ گردن به تو ،این خیلی دور از نظر من به تو،
من خیلی نزدیک تر از رگ گردن به توام.من همان اشک هایی بودم که از چشمان تو سرازیر می شدم روی گونه ات مثل آب زلالت می کردم
من همان کلماتی بودم که از زبان تو جاری می شدم که تپش قلبت هات آروم بشه ببین من چقدر نزدیک به تو بودم من همان تپش های رگ گردنت بودم که ساعت هااا دست می زاشتی روش می گفتی اره راه برو ، حرکت قدم هاتو روی گلوم احساس می کنم دارم خفه میشم.پس چرا باهم حرف نمی زنی؟من داشتم راه می رفتم که از چشمان تو سرازیر شم تا تو آروم بشی من داشتم راه می رفتم و تو حس می کردی نبض رگ گلوت ، اما داشتم می رفتم توی قلبت که بگم من هستم اااا فاصله گردن تا قلبت خیلی دور، چرا می گی من از رگ گردن نزدیکم، من خدا دارم می گم عارفه رگ گردن دور اااا من خیلی خیلی به تو نزدیک ترم. تو بنده منی تو دختر منی ببین من تو رو آفریدم.من من من مسیولیت صفرتا100 آرامشت بامنه اتصال من تو خیلی راحت راحت راحت تو بگرد اثرت رو روی این کره خاکی بزارثبتش کن بعد چنان شتابان تو رو به آغوش می کشانمت که اونوقت میگم بهت که من چقدر از اون رگ گردن به تو نزدیکتربودم هستم.
نفیسه جان دوست عزیز ارزشمندم من هم شمارو خیلی تحسین می کنم که دراین مسیر توحیدی داری رشد می کنی و خیلی خوشحالم که در این مسیر توحیدی همراه همکلاس شدیم .
عارفه جانم الان دارم با اشک و بغض برات می نویسم من خیلی با کامنت ها اشک نمیریزم ولی کامنت شما الانم که دوبار خواندم و هر دوبار گریه کردم هق هق و الانم که دارم مینویسم گریه هام بند نمی آید .
من کاملا توهمین حال بودم وقتی خدا رو و همه را مقصر تو زندگی ام می دونستم و بلند بلند باهاش دعوا می کردم و گریه می کردم و می گفتم کجایی .
دقیقاً وقتی توصیف کردی حالتو یاد خودم افتادم .
راستش من اتفاقی کامنت شما را خوندم اتفاقی که نه کاملا هدایت خدا بود چون نیاز من بود .
وقتی بهش گفتم دیگه خسته ام ناتوانم دیگه تحملم تمومه اگر واقعاً خدایی خداییت را بکن اگر تو خدایی نکنی خدا بودنت زیر سواله اما من که فقط یک بنده ام که هیچی دستم نیست مالک هیچی نیستم ازم توقعی نیست .
تو همین مکالمه هم ببین من چقدر طلبکار بودم از کی از خدای همه هستی، مالک مطلق من، صاحب اختیار عاشق من ،من چقدر دور بودم و سرم را با ظواهر دین گرم کرده بودم که من خیلی با ایمانم اون دنیا زبانم دراز باشد که من هر کاری تو گفتی کردم اما غافل از اینکه قلبم تهی است تهی از عشق عشق به خدا و مخلوقاتش قلبم پر نفرت است خدایا منو ببخش یعنی توی خیابان راه میرفتم از ادم ها بدم می آمد ببین من کجا بودم .
اما عشق مطلق خیر مطلق همه هستی من دستم را گرفت اول با یک خانمی آشنا شدم که از قوانین حرف میزد نگو از شاگردهای استاده ولی انکار میکرد .باهاش پیش رفتم آرام تر شدم هنوز مضطرب بودم اما کمتر هنوز حسادت می کردم به هم میریختم اما کمتر اما ادامه دادم .مثل کسیکه تو تاریکی مطلق یک روزنه سرسوزنی نور دیده باشد ول نکردم چسبیدم دنبال این مباحث سرچ می کردم با چند تا منتور دیگر پیش رفتم هر چی بهم میرسید از اطلاعات و کتاب ها می خوندم تا اینکه در مدار استاد قرار گرفتم از سر نیاز مالی که داشتم و دارم ثروت را خریدم و کمی هم فایل رایگان دانلودی می دیدم ، ثروت را تا جلسه 3_4پیش رفتم دیگه ادامه ندادم شاید مثل قصه ها باشد اما قصه منم همینطوره که اول به طلب عشق مجازیی چیز دیگری می روی اما تو مسیر عشق واقعی را میبینی .
الان دنبال توحیدم دنبال خدام دنبال اون صدای الهی با قلب ادم حرف میزنه لونی که شما ها ،( منظورم شاگردهای خوب و توحیدی سایت) ناخواسته تو نوشته هاتون آوازش بلنده.
منم اونو می خواهم چون اون اصل و اساس است اون همه چیزه خدا همه چیزه خدا همه چیزه خدا همه کَس است .دلم می خواهد به اونجا برسم که باهاش حرف بزنم جواب بشنوم.
می دونم جواب میدهد اما من هنوز قلبم خوب باز نشده برای واضح شنیدن خیلی نویز دارم خدایا
خدایا تو را می خواهم
بازم ممنونم ازت به صدای الهی قلبت گوش دادی و صحبت های خودت را با خدا برام نوشتی .
به خدا قسم که این فایل برای من ضبط شده … الحمدلله سپاسگزار خداوند رحمتگرم
مثل همیشه خداوند میگه و من مینویسم
دقیقا قبل از اینکه فایل رو ببینم از خواهرم دلگیر شدم از یدونه خواهر عزیزم…به خودم گفتم توجه نکن نباید غمگین بشی…نتونستم و گریم گرفت
حین گریه با خدا حرف زدم …یه حسی بهم گفت برو فایل جدید توحیدعملی رو ببین …و الان که فایل رو گوش دادم تماما جواب حرفایی بود که با خدا صحبت کردم!
تا هرجایی که یادم باشه رو مینوسم به امید الله
حین صحبت با خدا خیلی ناراحت بودم به خودم گفتم زهرا هیچکس بیرون از تو بهت کمک نمیکنه
…تو به هیچکس نیازی نداری تو خدا رو داری و این کافیه …یاد شعر ملاصدرا افتادم و تو ذهنم مرور شد… گفتم خدایا تو پدرمی تو مادرمی تو خواهرمی تو برادرمی تو رفیقمی
یاد حرف استاد افتادم که گاهی خدا با توی گوشِت زدن داره یه آگاهی عمیق بهت میده داره میگه روی آدما حساب کردی این درد نتیجشه!
به قول استاد روی آدما حساب نکن… روی خودتم حساب نکن…روی خدای خودت حساب کن
وقتی فایل رو دیدم استاد دقیقا شعر ملاصدرا رو خوندن و من بهت زده گفتم این فایل از زبان خداوند مهربان برای منه… “خداوند همه چیز میشود همه کس را” …. اگه این نشونه نیست پس چیه؟؟؟
(قبل از فایل) به خدا گفتم خدای مهربانم هیچکس برای من مثل تو نمیشه…پدر مادر خواهر هم یه جایی ممکنه کم بیارن و ناراحتم کنن …ولی تو همیشه و هر لحظه همراهم بودی رفیقم بودی همیشه حمایتم کردی اینهمه اشتباه کردم ولی بخشیدی و باز هدایتم کردی
واستاد توی فایل در جواب من گفتن خدا در قرآن فرموده بر ماست که شما را هدایت کنیم …بارها و بارها ما مسیر رو اشتباه رفتیم و خداوند هدایتمون کرده و این لطف و بخشندگی بی نهایت خداونده…خدایا شکرت کلمه به کلمه استاد جواب حرفای منه …الحمدلله
وقتی داشتم با خدا صحبت میکردم دقیقا بهم گفته شد که این یه نشونه بود برای اینکه بیرون از خودم دنبال راه چاره نگردم …همه چیز در درون منه …هیچکس نمیتونه بمن کمک کنه …خداوند مهربانم من رو هدایت میکنه …خداوند مثل کوه پشتمه…مسیر درسته
باید با شور واشتیاق مسیرم رو ادامه بدم ..این همه نشونه مسیرمو چراغونی میکنه سپاسگزارم خداوند نازنینم …باید تغییر کنم تا وقتی تغییر نکنم “هیچ” اتفاقی نمیوفته
اینجا مینویسم تا یادم بمونه که من ارزشمندم من لایق بهترین زندگی در دنیا و آخرتم
من لایق ایمان و یقینم …من توی این مسیرم تا به سعادت برسم…
من از هدایت شدگانم
استاد از زبان بانو پروین نازنین چقدر زیبا گفتن که هر گشایشی که ایجاد میشه رو باید در نهایت تواضع اعتبارش رو بدیم به خداوند و به خودمون یادآوری کنیم که این گشایش از لطف پروردگارمونه
به لطف خدای مهربان و آموزش های استاد و تلاش های خودم اونقدر روی خودم کار کردم که هر گشایشی که ایجاد میشه و هر نتیجه ای که میگیرم بارها به خودم میگم زهرا حواست باشه
“هذا من فضل ربی” …خدایا شکرت این از فضل بی نهایت توست
به دوستان عزیزم توصیه میکنم از این آیه خیلی استفاده کنین یه حس بینظیر داره وقتی داری به خاطر نتایجت شکرگزاری میکنی و میگی ” هذا من فضل ربی ”
چقدر زیباست این آیه
خدا رو شکر که این آگاهی ها رو اینجا مکتوب کردم تا چراغی باشه باشه برای خودم و همه همسفرهای جاده سعادت
بهم گفته شد حتما این کامنت رو بنویسم و من هم لبیک گفتم …خدایا شکرت
با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
اول از همه میخوام بگم چقدر خانم پروین اعتصامی ،تونسته قانون رو درک کنه و اون رو در اشعارش به این زیبایی بیان کنه.روحش شاد.
بحث توحید و شرک هست.
میخوام بگم من خودم از اونهایی هستم که به راحتی اب خوردن ،یعنی به اندازه یک پلک زدن ،در کسری از ثانیه ،مشرک تمام عیار میشدم.
البته این شاید برمیگرده به عدم اعتماد به نفس و ارزش مند دونستن خودم.
مثالش اینکه از دوران دبستان تا دانشگاه به شدت به توجه بعضی از معلمان یا حتی اساتید محتاج میشدم و دوست داشتم ازم تعریف کنن،این درحالی بود که واقعا در سطح یه دانش آموزخوب بودم نه عالی آنچنانی .یعنی نابغه نبودم که توقع تعریف داشته باشم .میگم فقط دوست داشتم به شدت مورد تشویق اون استاد یا معلم قراربگیرم و حتی کلی تصویرسازی میکردم.
شاید باورتون نشه ،اما بدترین ضربه ها رو از همون ادمها خوردم.
میگم اینقدر جایگاه اون ادمها در ذهن من بالا میرفت که دیگه اونا برام خدا بودند.
و من بارها و بارها و بارها وقتی که کاملا کارم گیر افتاده بود،اون ادمها محل هم ندادند،من با چشمانی گریان برگشتم به سوی خدا،و خدای ارحم الراحمین نجاتم داد و گره گشایی کرد.
خداوند منو پس نزد که آره برو پیش همونهایی که بت ساخته بودی ازشون.
وواقعا بعدازاینکه این قضیه اینقدر برام تکرار شد و من هی مشت ولگد خوردم،به این نتیجه بزرگ رسیدم که از آدمها نباید بت ساخت ،حالا جالب بدونید اصلا اونایی که من در ذهنم بت کرده بودند اصلا جایگاه آنچنانی هم نداشتند و چه قدر حقیر بودم زمانی که محتاج اون بندگان خدا بودم.
واقعا خداوند ستارعیوب هس و غفارذنوب هست.
اینکه بخوای یه استاد یا معلم جوری بهت توجه کنه که کل کلاس ،به به کنن برات ،اصلا چقدر خواسته پوچی هست
به مادر موسی وحی کردیم که به او شیر بده و چون (از ستم فرعونیان) بر او بترسی به دریایش انداز و (از غرق شدنش)نترس و (از فراقش) اندوهگین مشو که ما حتماً او را به تو باز می گردانیم و از رسولان قرارش می دهیم
سلام به استاد توحیدی و مریم بانو و همه دوستان
وااای چه فایل زیبا و فوق العاده ای خدایا شکرت که در فرکانس دیدنش قرار گرفتم و روزم رو با توحید و آگاهی شروع کردم از تو هدایت میخوام که بهتر و عمیقتر درکش کنم
از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است
استاد جان سپاسگزارم
سپاسگزارم سپاسگزارم
با این فایل دوباره روحم اوج گرفت و بر فراز ابرها به پرواز در اومد
قلبم پر از احساس ناب خدایی شد
چه همزمانی شیرینی دیروز فایل توحید عملی قسمت 7 رو دو بار گوش کردم و امروز که تو سایت اومدم دیدم فایل جدید اومده و عنوانش توحید عملی قسمت 9 هست خدایا سپاسگزارم برای این هدایت و همزمانی
اینقدر آگاهی از این فایل دریافت کردم که احساس می کنم بیشتر از طاقت و توانم هست
خدایا چقدر این شعر زیبا و توحیدیه!! چه مفاهیم عالی داره!! عاشق شخصیت توحیدی پروین اعتصامی شدم…
چه روح بلندی داشته!؟
چه درک درست و زیبایی از آیات قرآن و قوانین الهی داشته!؟
با سنجش و تعبیر الانِ ما یک عباسمنشی به تمام معنای کلمه بوده!!
وقتی که به درجه ایمان مادر موسی فکر می کنم بینهایت ستایشش می کنم
مگه میییشه؟! مگه داااریم؟!
آیا اگر من جای اون بودم همینطور عمل می کردم؟
اصلاً مطمئن نیستم…
شوخی که نیست؟! بچه نوزادتو در حالی که همه جا پر از ناامنی هست و خطر سر به نیست کردنش خیلی خیلی زیاده دل به هدایت الهی بدی و اونو توی یه جعبه چوبی در دل آبهای بیکران روی دریا رها کنی؟
بخدا که ایمان خیلی محکمی میخواد
من هم از خدا هدایت میخوام که چنین ایمانی داشته باشم
من باید ترس و غم نداشته باشم و احساسم خوب باش تا اتفاقات خوب پیش بره
به هدایت خدا ایمان داشته باشم و قدم بردارم
هدایتها وقتی میاد که من قدم اول رو بردارم
تصمیماتی که بر اثر ترس و غم باشه تصمیمات درستی نیست
وقتی که خداوند منو به مسیر درست هدایت می کنه افکار و نجواهای شیطان هم این وسط هست من باید مواظب باشم و بر اونها غلبه کنم
شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمانه
عدل خداوند بی نقصه هر آنچه ما تو زندگیمون داریم دریافت می کنیم بخاطر آنچه پیشاپیش می فرستیم هست (بما کانوا یعملون)
کار خدا بر اساس قوانینه همه چیز تحت کنترل خدا و در سیطره مشیت الاهیه
خدا چیزی رو فراموش نمی کنه و وعده خدا حقه
همه اجزای هستی در پی انجام مأموریتی هستند که خدا به اونها داده حتی قطره ای که توی یه جویبار داره میره
هیچ چیزی شانسی و اتفاقی رخ نمیده
خداوند برای ما اون چیزی میشه که ما نیاز داریم، وقتی که باورش داشته باشیم
همیشه خداوند داره ما رو هدایت می کنه (اِنَّ عَلَینا لَلهُدی) ولی ما قدرت انتخاب داریم که بپذیریم یا نه
خداوند غفار و رحیمه و عیبهای مارو می پوشونه
اگر سپاسگزار خداوند باشیم همه چیز درست میشه
سپاسگزاری واقعی باید ما رو به برسونه به احساس فراوانی سلامتی آرامش شادی خوشبختی و ایمنی
ناسپاس نباشیم لطف خدا و هدایتهاشو در حل مشکلاتمون از یاد نبریم و فکر نکنیم (خودم انجامش دادم)
در حضور خدا که تنها قدرت مطلق و فرمانروای جهان هست به کس دیگری قدرت ندهیم و از او بت نسازیم
بجای خودمون روی خدا حساب کنیم و در برابرش تسلیم بشیم مثل موسی بگیم خدایا من به هر خیری که از تو بمن برسه فقیرم تا درها بروی ما باز بشه
نمرود که ادعای قدرت و خدایی میکرد خدا یک موجود بسیار ضعیفی مثل پشه رو بسمتش فرستاد و هلاکش کرد خدا اینچنین قدرتش رو بما نشون میده که چقدر ضعیفیم در برابر قدرت خداوند
خدا که به دشمنان خودش هم محبت می کنه قطعاً با ما که عاشقانه دوستش داریم و دنبالش هستیم خیلی بیشتر محبت می کنه و پاداش میده
بسیار سپاسگزارم از شما خواهر خوبم که برام پاسخ نوشتی قدردان لطف و محبتت هستم
موضوع این فایل و کامنتهایی که دوستان براش گذاشتن اینقدر ارزشمند و زیباست که دیروز بیشتر وقتم به خوندن کامنتها گذشت
و چقدر این همزمانی و هدایت خدا برام جالب بود که چندین دیدگاه و جواب کامنت فوق العاده و بسیار زیبا و توحیدی از شما و همسر گرامیتون خوندم و لایک کردم و بعد از ظهرش دیدم برام جواب گذاشتی
هر دوی شما زوج توحیدی رو تحسین می کنم که دیدگاه های پر محتوا و آگاهی دهنده می نویسید خیلی به دلم میشینه و ازشون استفاده می کنم
چقدر تحسین برانگیز و لذتبخشه که در این مسیر توحیدی هم مدار و همراه هستید
الهی صد هزار مرتبه شکر
من هم قبلاً فکر می کردم مادر خیلی خوبی برای بچه هام هستم واقعاً هم تمام سعیم رو می کردم که همینطور باشم
اما بقول شما بعضی جاها اشتباهاً بجای مادری خواستم براشون خدایی کنم
خدا رو بینهایت شاکرم که به مسیر نور و و توحید هدایتمون کرد
تو این مسیر هم همیشه باید مراقب وسوسه های شیطان و نفس خودم باشم و از خدا درخواست کنم که
الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
الهی که شادی و سلامتی و خیر و برکت در سراسر زندگیتون جاری باشه و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین
واقعا که همه چیز توحید،صبح تا دیدم فایل جدید اومده و اونم توحیدی عملی کلی انرژی گرفتم و امروز فقط با گوش دادن به اون فایل و دیدن زیبایی ها و داشتن احساس خوب کلی احساس خوب دیگه برام رقم خورد اصلا ی روز عجیب و فوق العاده بود،الان اومدم که یکبار دیگه فایلا گوش بدم و بعدش کامنت بنویسم ولی گفتم بذار چند تا کامنت اول بخونم که اصلا اشک تو چشمام جمع شد واقعا که تک تک شما فوقالعاده آید و کامنتاتون یک گنجینه به تمام معناست،وقتی خودم ذهنم میگفت آخه میخوای چی بنویسی تو که بلد نیستی بنویسی پس ول کن ولی گفتم ن مینویسم اینقدر مینویسم تا منم مانند دوستان بتونم،نمیدونم چی بگم فقط از تک تکتون سپاسگذارم بخصوص شما استاد عزیز و خانم شایسته بایت این محیط عالی و فوق العاده
سلام به دو عزیز بزرگوار و دوست داشتنی ،استادعزیزم ومریم عزیز.
فایل بسیار آموزنده وپر حسی بود .
همیشه فایلهای توحیدی استاد،عالیه ومن ازگوش کردنش لذت میبرم.
استادعرض کردن جایی که «غم وترس»باشه در واقع خدایی اونجا وجود نداره.
چرا من میترسم ؟چرا غمگین میشم ؟
چون فکر میکنم به آخر خط رسیدم .چون فکر میکنم چیزی درست نمیشه ! چون فکر میکنم همه چی تموم شده ومن بدبخت و بیچاره شدم.
لحظاتی که میترسم توکل ندارم وهیچ امیدی به چیزی ندارم پس غم سراغم میادوتمام وجودم سرشار ازاحساس بد میشه .
ترس آدمو بیچاره میکنه .هرجا که ترسیدم نتونستم اتفاق خوبی برای خودم خلق کنم.
ترس ریشه تمام مشکلات وبدبختیهای زندگیمونه.
ترس سلاح شیطانه.
ترس از هرچیزی ،کاملا تو رو به بیراهه میکشونه .
حالا میخواد ترس از تنهایی باشه .
ترس ازمجازات باشه.
ترس ازآیندت باشه.
ترس از وابستگیهات باشه.
ترس از شرایطتت باشه.
ترس از قضاوت باشه .
ترس از مرگ باشه.
ویا هر ترس دیگه ای!ترس آدمو سمت مشرک شدن میبره.
وقتی میترسی نمیتونی شاد باشی .باید مدام تو غم وناراحتی به سر ببری.
ترس مثل سمی میمونه که توی تمام سیستم بدن وذهنت منتشر میشه وقدرت اراده ی انسان رو فلج میکنه.
فقط میشه با ایمان به خدا واعتماد به خدا برتری غلبه کرد.
ما با هماهنگی خدا میتونیم به خواسته هامون برسیم واز تمام ترسهامون رهایی پیدا کنیم.
جایی که میترسیم ینی خودمونو تنها میبینیم پس قاعدتاً با شکست مواجه میشیم.اما جایی که خودمو وخدا رو باهم میبینم ،حتمن تو هر شرایطی که باشم به موفقیت میرسم.
لازمه ی با خدا بودن فقط «صبوری کردنه».
استاداز دو واژه دیگه «شک وتردید»هم صحبت کرد.
داشتن شک وتردید هم داغونت میکنه .
شک وتردید که داشته باشی دستت به کار نمیره.
شک وتردید که باشه ایمانت میاد ومیره.
شک وتردید که باشه مدام تو برزخی.
شک وتردید که باشه نمیتونی انتخاب درستی داشته باشی.
شک وتردید که باشه دلهره ونگرانی بیچارت میکنه.
به هیچ وجه از جایگاهی که داری لذت نخواهی برد ومدام در حسرتی.
قدرت تصمیم گیری نداری.
تصمیمم که بگیری باز احساس امنیت وخوبی نداری .
شک وتردید باعث افسردگیت میشه .
شک وتردید ینی جایی هستی که نه راه پیش داری ونه راه پس .
همیشه میون آسمون وزمینی.
دلت میخواد کاری که انجام میدی شانسی بگیره ومنتظری بطور اتفاقی اونموضوع خوب پیش بره.درواقع اختیار خاصی تو عملکردت نداری ومصمم به انجامش نیستی .
یه جورایی سست وبی اراده ای!
چ جمله ی قشنگی از مولانا گفتن استاد:
«خداوند» : بی پدران را پدر.
بی مادران را مادر.
بی راهروان را راهور.
این جمله خیلی به دلم نشست هرچند ازقبل مطمئن بودم.اما چرا چیزایی که تو کلام میدونیم صددرصد درسته ولی تو عمل اونطور نشون نمیدیم.
چرا بین کلام وعملمون انقد فاصلس؟!
وقتی کل زندگیمو مرور میکنم میبینم هرجایی که بی خدا بودم ،دیمی زندگی کردم و هیچ اتفاق خوشایندی رو تجربه نکردم .وهر جا که خدا رو داشتم وخودم آگاهانه یادش بودم وبا کمک خدا پیش رفتم اتفاقات خوبی رو تجربه کردم.
مثلاً با وجود بچه دار نشدنم ،رها بودم مطمئن بودم خدا به وقتش بهم فرزند خوب وصالح میده والان بعد از گذشت 25سال صاحب دو فرزند خوب وصالح دارم .
وقتی وارد خانواده ی همسرم شدم خیلی اذیت شدم وخیلی از حقارتها رومتحمل شدم .جرات انجامکاریو نداشتم همیشه می سپردمشون به خدا.
الان هیچ اثری ازاون شخصیت در وجود من نیست وخودم تو جایگاهی هستم که خیلی بالاتر ازاونا هستم وعزت واحترامم را خدا بهم برگردوند.دوست ندارم از حقارتهاشون بگم ولی زندگیای هیچ کدومش بهترازمن نیس که خیلی پایین تراز من هستن.
دوران جوانیم چند ماه مریض شدم .فقط با توسل وتوکل برخدا تونستم بهش غلبه کنم واز دست بیماریم نجات پیدا کنم.
خیلی جاها خدا حضور داشته .خدا رو تو خیلی از لحظات داشتم .امامتاسفانه در عملکردهام نتونستم به قدرتش تکیه کنم .
چند سال پیش که دیگه داشتم فراموشش میکردم باز وجود استادعزیز،باعث شد شناختم قویتر بشه و بهتر خدا رو بشناسم .
تا اینکه دوباره وارد زندگیم کردمش .
اینکه استاد گفتن وقتی کارمون گیره ،خدا خدا میکنیم وبعد ازاتمام کار یادمون میره که کی کمکمون کرده .
بگم که من خیلی اینجوری بودم.
فقط در لحظه خدا رو میخاستم .کارم که تموم میشد انگار هیچ کسی به اسم خدا نمیشناختم.
سپاسگزاری بلد نبودم .
من چوب غرورمو خیلی خوردم.
خیلی آدم نابلدی بودم در حالیکه فکر میکردم خوب بلدم از پس مشکلات بربیام .
تو هرکاری دخالت میکردم .در حالیکه اگه ایمان داشتم لزومی نداشت دخالت تو کارایی که به من مربوط نمیشه ،بکنم.
خودمو زرنگ عالم میدونستم .
واااای این جمله ها چقد قشنگن :(خدایا به هرخیری که تو به من عطا کنی ،من تسلیمم ).
چقدر خوبه انسان نسبت به معبود خودش فروتن و متواضع باشه.
استاد گفتن: به اندازه ای که سرمون پایینه در مقابل پروردگارمون ، به همون اندازه هم خداوند ما رو سرافراز وسربلند میکنه.
هممونم اینو باور داریم.
همه اینو میدونیم که اگر همه چیو به خودش بسپاریم بهترین اتفاقها میفته.
همه قبول داریم که قدرت وحکمت خداوند بهتر ازقدرت وعقل ماست.
پسرم در رابطه با رسیدن به خواستش همیشه میگه مامان ،من حرکتمو کردم ،تلاشمم دارم میکنم .احساسم خوبه ،نگران چیزی هم نیستم .ریلکس ریلکسم.همه چیمو به خدا سپردم .نمیدونم قراره چ اتفاقی بیفته ؟ومن به چ جایی هدایت بشم؟ولی ایمان دارم خدا در وقت وزمان خودش منو به بهترین جا هدایت میکنه.
پس من صبر میکنم وهراتفاقی این ما بین بیفته هرچند تلخ ،میپذیرم.
انقد لذت میبرم وقتی اینطور حرف میزنه .
من که مادرشم وخودم این چیزا رو یادش دادم گاهی درست عمل نمیکنم.
ولی خدایی از لحاظ مالی واتفاقاتی که به ثروت ومال برمیگرده خیلی بهتر ازقبلم شدم .
دوره ی 12 قدم وعبارتهای تاکیدیش خیلی تاثیر مثبت روم گذاشت.
بابت روابطم هم اگه به این احساس خوب و به این نقطه رسیدم بخاطر اینه که دست وپازدنها واحساسات بیخودوناجالب رو ازخودم دور کردم .درواقع متوجه شدم جایگاه الان من میتونه حسرت چند سال بعد من باشه.
پس بهتره الان خوب عمل کنم وبه خدا وقوانینش اعتماد کنم تا چند سال دیگه بابت عملکردهام خوشحال باشم وهم الان اززندگیم وروابطم لذت ببرم وهم سالهای بعد.
حرص وطمع ونگرانی ها وترسها را ،ریختم دور و به خدا اعتماد کردم .
دیگه با بیکار نشستم وسکوت کردنم نمیگم دارم باخت میدم .بلکه مطمئنم این صبوری من پاسخهای عالی ای در پی خواهد داشت.
این جمله رو خیلی شنیدیم که میگن هیچ کس قرار نیست اینجا بمونه پس این دنیا رو جدی نگیرید .یاد آوری این جمله به من خیلی کمک میکنه تا امروزم رو به بهترین شکل ممکن بگذرونم .
از استاد هم بارها این جمله رو شنیدم.
واقعن وقتی تو این حال و هوا میریم وبه این موضوعات فکر میکنیم ،چه احساس خوبی پیدا میکنیم
حتی نسبت به دیگران.
وبا داشته هامون چقدر حال میکنیم .
از آدمای اطرافمون خوشمون میاد طوری که دوست داریم به همشون عشق بورزیم.
همه چی آرومه وقتی ما آرومیم .وقتی ما خدا رو تو دلها وقلبهامون داریم.
وقتی تکیه گاهمون رو فقط فقط خدا میدونیم.
بخای عمیق نگاه کنی ،حس میکنیم خدا چقدر مظلوم وکم توقعه در برابر ما بنده هاش.
ولی ما گاهی خیلی گستاخانه برخورد میکنیم.
گاهی میفهمیمو اینکارومیکنیم وگاهیم نمیفهمیم.
در حال وظیفه ی ما عاجز وناتوان بودن در مقابل پروردگارمونه .
اینکه من قبول کنم در برابر خداوند هیچ وپوچم .
پس هرروز باسپاسگزاری بابت هرچیزی ،بندگی خودمو ثابت کنم .
باصبر کردنم در برابر ناملایمات زندگی ،بندگی خودمو نشون بدم.
با بودن در احساس خوب وشادی زیستنم ،قدردانی از نعمتهاشو بهش نشون بدم.
با اعتمادکردن به وعده ی حق اینکه خداوند ما رو به بهترینها هدایت میکنه و بهتر از ما میخواهد که ما شاد وخوب زندگی کنیم .ایمان خودمو به خداوند ثابت کنم.
خدا که باشه ینی همه چی داری .
بیاییم انقد از آدمهای دور ورمون واز این دولتمردان وبزرگان مملکت غول نسازیم .همه ی اینا در برابر خداوند هیچن .
به خداوند توکل کنیم ،امید داشته باشیم ،احساسمونو خوب نگه داریم ،ایمان داشته باشیم تا نتایج عالی دریافت کنیم و از پاداشهای بزرگ خداوند بهره مند بشیم.
استاد جون عزیزم ممنون وسپاس به خاطر فایل قشنگتون .
بازم ازاین فایلهای توحیدی جدید برامون بزارید.
انشالله شما ومریم جون عزیز در پناه حق تعالی باشید .
در این عصر زیبا که هدایت شدم به کامنت شما دیدم انگار همگی ما یک جورایی با هم، همدردیم….
درد شرک
درد بی ایمانی
درد منیت
درد منم های پر تکرار
درد فراموشی خدا
و انگار همگی ماها دنبال درمون این درد ، سر از این مکان مقدس در آوردیم….
ی تایمی مبهوت حرف و حدیث هایی که تا اکنون شنیدیم و از اون به بعد متحیر حرف و حدیث هایی که اینجا میشنویم… و از ی جایی به بعد دو زاری مون می افته که آرهههههههه…
درمون روپیدا کردم…
دوای دردم همینه…
خودشه…
خودِ خودِ خداست…
الله اکبر از این آفریننده ایی که اینقدرررررررر مهربونه…
و چقدرررررررررررررر زیاد رد پای این درمان رو توی کامنتهای دوستان هم مسیرم میبینم…
و یکی از اون رد پاهای پر رنگ ، کامنت قشنگ شما بود…
بهت تبریک میگم ناهیدجان دوستی محکمت رو با خدا..
تحسینت میکنم که خداوند رو وارد زندگیت کردی و از راهش کنار رفتی و اجازه دادی زندگی تو آباد کنه…
بنام خدای رزاق و سخاوتمند
درود بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
درود بر همه ی دوستان خانواده ی بزرگ عباسمنش
الحمدالله برای این آگاهی های عالی.
خدارا بسیار سپاسگزارم که من رو به مسیری هدایت میکند که پر از علم و آگاهی از جهان زیباست .
درود من بر خداوندی که جهان را به زیبایی آفرید و قوانینی زیبا را بر آن داشت و من را لحظه به لحظه با این قوانین آشنا میکند تا عمر و این فرصت بندگی را بسیار زیبا و دلنشین در مسیر نعمت و برکت بگذرانم .
درود من بر خداوندی که استاد عزیز این دست خدا را در مسیر من قرار داد تا با بیان دلنشین این آگاهی های عالی را به من آموزش دهد.
خداوند بزرگی را شاکرم که هر آنکس که بر او توکل کرده و خداوند را به عنوان قدرت مطلق و یار هدایتگر انتخاب کرده است بسیار مسیر زندگی را زیبا طی میکند و جهان را بهشتی میبیند که همه ی نعمت ها را تجربه میکند و در واقع کارآموزی را برای زندگی در بهشت ابدی،در این دنیا تجربه میکند،و زندگی سراسر شادی سلامتی ثروت و یاد و نور خداوند را سپری میکند .
از خداوند بزرگ توفیق باوری عظیم…
قلبی سراسر نور و عشق …
ذهنی پر از یاد و توکل …
و زندگی پر از نعمت ها و موهبت های عالی خداوند برای خودم و برای همه ی خوانندگان این کامنت ،طلب و مسئلت دارم .
درود بر همگی
یا حق
سلام خدمت استاد گرانقدرم و همراه همیشگیش مریم جانم
عجب فایل نابی عجب وقت درست و عجین شده با حال و احوال از دیشب تا به امروز من
سر ذوق اومدم که برم شعرهای خانم پروین اعتصامی رو بخونم استادجان
استاد چقدر به جا و به حق میای فایل ضبط میکنی آخه، چقدر هماهنگی آخه با شاگردات یا البته شاید ما با شما هماهنگیم نمیدونم اما عجب دل تو دلیِ
دورت بگردم استاد بهترینم با کمالاتم با عشقم
نمیدونید که چقدر دلم پر میزنه وقتی میاید جلوی دوربین و از خدا میگید از توکل از توحید از دل به جانان سپردن
از خانم شایسته هم نهایت تشکر و دارم که رانندگی کرد تا استاد بتونه به راحتی برامون صحبت کنه ، خدا قوت خانم شایسته عزیز
استاد قشنگ و مهربونم چند وقتی بود که بنا بر تضاد هایی که داشتم به دلم الهام شده بود فایل های صحبت های آقا رضا عطار روشن رو دوباره گوش کنم و مدام گوش کنم
و بخاطر دوره قانون سلامتی که مشغولش هستم پشت گوش مینداختم و بالخره از دیشبه که تونستم برم و فایل هارو گوش کنم
استاد جانم اون فایل ها علاوه بر اینکه یه الگوی نابه برای کسی که اول راهه و همینطور مصداقه کسیه که تمام و کمال به آموزه های شما عمل میکنه ، توحید رو در جای جای صحبت های آقا رضا میشه به زیبایی دید
و خیلی احساس شعف داشتم و خیلی دلم خواست که موحد بودن و یکتاپرستی اصل جنس رو درک کنم
بنا بر اتفاقی که بارها داره برام تکرار میشه دیشب اومدم تمومش کنم که دیگه تکرار نشه و متوجه شدم ضعف دارم و عزت نفس پایین
خلاصه که تونستم و انجامش دادم اما خیلی از خودم شاکی بودم اشکام مثل باران میبارید و حالم بدجور از خودم گرفته بود، طبق عادت باز دفتر و قلم برداشتم و با خدای یکتای سریعالجوابم حرف زدم
و توی حرفام که مکتوب میکردم سه تا خواسته مو نوشتم
بعد که دفترمو بستم گفتم خدایا من حرفامو زدم نوبت توعه باهام حرف بزن دلم رو آروم کن و قرآن و برداشتم و بازش کردم و از جوابم مبهوت شدم استاد
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُرْدِفِینَ
[به یاد آورید] زمانى را که پروردگار خود را به فریاد می طلبیدید پس دعاى شما را اجابت کرد که من شما را با هزار فرشته پیاپى یارى خواهم کرد
گفتم خدایا فهمیدم که اجابتم کردی اما باز برای اینکه دلم آروم بشه و به یقین برسم مهر تایید رو به دلم بزن و دوباره باز کردم
لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ ﴿١٠٢﴾ لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ هَٰذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
درحالیکه] کمترین صدای آن را نمیشنوند، و آنان در میان آنچه [از نعمتهای بهشتی] دلشان بخواهد جاودانهاند (١٠٢) [آن روز] آن وحشت بزرگتر اندوهگینشان نمیکند، و فرشتگان به استقبالشان آیند و گویند: این است روز [باسعادت و پُرخیرِ] شما که به آن وعده داده میشدید
آره این مهر تایید خدا بود به لحظه ای که فقط و فقط خودش را بدون واسطه بدون حتی هیچ قسمی فقط و فقط از خودش در خواست کردم و مطمئن بودم باهام حرف میزنه چون خودش گفته تو قرانش که وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ
این اصل جنس بود جنس ناب یکتاپرستی
امروز ذوق زده بودم و وقتی فایل شمارو دیدم که این شعر و خوندید و گفتید
رهرو ما اینک اندر منزل است
و این واسه من نشونه بود که خیالت راحت اون چیزی که در خواست کردی برای تو آماده شده و باید خودتو آماده دریافتش کنی و این مهر تاییدی دیگر برای قلب من بود که اون چیزی که از من خواستی همین الان شده و این منم که باید قدم هارو بردارم
آخ خدایا عاشقتم که اینقدر جانان منی و اینقدر دلبری میکنی
و میدونید چه حسی بهم دست داد که از این به بعد گوش به فرمان رب العالمین بسپارم تا هر چی میگه من بگم چشم چَشم جانا
معبودا ناخدای دل من تو باش و ببرتم هر جا که میدانی ساحل اونجاست
استاد به خاطر تموم لحظاتی که برامون صحبت میکنید، بخاطر تموم کلماتی که از نفس شما بیرون میاد بخاطر تموم تلاش هایی که کردید تا به اینجا رسیدید و یک انسان موحد نمونه و الگویی شدید برای تک تک ماها از شما هزاران بار سپاسگزارم
هر چی از نعمت های خدا که دارید نوش جون تون هر کسی به اندازه لیاقتش از این سفره بر میداره وگرنه که خوان نعمتهای خداوند در دسترس همه قرار داده شده
راستی استاد عزیزم یه سپاسگزاری دیگه هم ازتون دارم هزاران بار ازتون سپاسگزارم از اینکه توی فایل های دانلودی تون از آگاهی هاتون نمیزنید و هیچ چیزی رو حتی به اندازه ارزنی کم نمیزارید و هر چی رو که میدونید میگید منکه عاشقتونم بخاطر همین اخلاق شرافتمندانه تون
در پناه الله یکتا همیشه حال دلتون خوش و در کنار مریم عزیز دو زوج ستودنی از لحظات زندگی توحیدی تون لذت ببرید
مرسی از اینکه هستید
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
الله اکبر الله اکبر ازاین همه زیبایی
الله اکبر ازاین همه نمعت وخداوندهمه کس راهمچیز می شود بشرط ایمان وخداوندانسان های توحیدی رادربهترین زمان وبهترین مکان قرارمیده وبهترین رادرهمین دنیاتجربه میکنن.
عجب شعرقشنگی ازصبح چندین بار گوش کردم وخیلی جاها اشک ریختم وشکرخداگفتم.
چقدما انسانها بی ایمانیم وشرک تمام وجودماروفراگرفته بهمکس اعتمادمیکنیم اگه یه رئیس بانکی یه ادم پول داری یه وعده وعیدی بهمون بده خوش حال می شیم زوق میکنیم.
ولی وعده ای خدارو قبول نداریم میگیم خب چجوری ازکجا درصورتی که چندین باردرقران میگه وعده خداحقه پس چراماانسانها نمیتونیم اعتمادکنیم.
حالا می فهمم چراگفته تامیتوانید قران بخوانید چون میخادما اصل روبفهمیم ماربوبیت خداوندرادرک کنیم نه اینکه قران خواندن ثواب داره.خدایامنوببخش چهل سال درجهل ونادانی زندگی کردم ولی این مرد بزرگ این پیام اورالهی داره فریادمیرنه که همچیزتوحیده همچیز دست خداس ومردی ازدوردس آمد وگفت که به حرفای این مرد ایمان بیاورید چون این پیامبرخدا چون نتیجه دستشه. چقد این آیه آشناس دراین سایت. شاکرد اولی ها(حمیدحنیف.سییدعلی خوش دل.خانم شهریاری.و…)باکامنت هاشون دارن شهادت می دهن که استادمنش پیام اوره خداونده اوراباورکنین تاززندگیتونه انگونه که دوست داریم بسازیم
چقد کارهای اشتباه کردم چه جاهایی که کارهای اشتباه کردم که اگه قراربود خداوند لاپوشانه نکنه نمیتونستم سرموبلندکنم ولی من ایمان نیاوردم هی تکراراشتباه اما یک بارخداوندبستوه نیامد ورسوایم نکرد ولی بازمن ایمان نیاوردم من یکروز بندگی خدارونکردم ولی او هیچ نعمتهایش را ازمن دریق نکرد .خدایامن تسلیمم دربرابرامرواراده تو
پروردگارا من بهرخیری که ازتوبرسدبه آن فقیرم
استاد عزیزم بازبان وباکلام نمیشه ازشماتشکرکنم. امیدوارم بتوانم بانتیجه هایم بتوانم جواب این همه محبت شمارابدهم.
این سلسله فایل ها خودش یه دوره توحیدیه ولی حیف چون هدیس ومابابت بهایی پرداخت نکردیم قدرنمیدونیم.
درپناه الله یکتا شادوثروتمند
به نام خدا
ردپای 89
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
ممنون که مارو هم مسیر خودتون کردید در این جاده زیبا
و باز هم ابتدا و انتهای هر داستان به توحید برمیگرده !اونوقت توجه ما در همه سال های زندگی به جای این اصل مهم به دنبال فرع و سرنوشت و شرک بوده
چقدر این جمله استاد برای من امید بخش بود !
[وعده خداوند حق ،وقتی توکل میکنی به خدا و هدایت هارو دنبال میکنی وقتی ایمان داری وقتی احساست خوبه و نه غم داری و نه ترس و با ایمان و توکل مسیر پیش میریم
نتیجه اتفاق افتاده !شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده ]
امید خالص وقتی بفهمی دنیا همچنین نظمی داره ،اما چرا نمیشه ؟مشکل باز هم از ما و باورهامونه!
و این اهمیت بی انتها کنترول ورودی و توجه ما و خلق باور های مناسب ،به ما نشون میده
چقدر امید از طریق این شعر زیبا منتقل شد !اینکه خدا عیب پوشی میکنه توبه پذیره اینکه خدا هدایت گر و مسیر روشن میکنه اینکه خدا لطفش همواره شامل حال آدم میشه و مارو بسیار دوست داره و محافظت میکنه و…
بازهم چقدر متفاوت از خدایی که از ترس میپرسیدیم و نه به خاطر قابل پرستش بودن!
استاد هر دفعه منو مطمئن تر میکنه که استاد بزرگیه برای خودش!از هر طریقی در حال اموزشه !از مرغ و خروسای تو پردایس تا سفر ها یا حتی یک شعر زیبا
درست مثل هنرمندی که جهان با لنز متفاوت میبینه استاد هم اتفاقات با لنز خودش برامون توصیف میکنه
از خانم شایسته هم ممنونم که کمک کردن این فایل زیبا آماده بشه
واقعا سپاسگزار خداوند مهربان هستم
در پناه خدا باشید
بنام خداوند مینو سرشت.
بنام خدای باران
سلام بر فاطمه ی بی نظیر
حالتون عالی و متعالی
پایان کامنت ها = لحظه ی دیدار دوستان
کامنت تون مفید و مختصر
بود و عالی نوشتی و یک رده پای دیگه از خودتون جا گذاشتی …
مرسی از کامنت قبلی که برام نوشتی…
نقطه آبی شما رو دریافت کردم و خیلی خوشحال شدم ای دختر توحیدی و عاشق
دعای گوی شما هستیم
در این شب های استجابت دعا…
بهترین ها رو براتون آرزومندم.
امضای الله مهربان
پای تک
تک .آرزوهات…
بی نهایت خوب می نویسی
قلم تون توانا…
ای فرشته ی عاشق الله
﷽
بنام خدایی که بشدت کافیست
سلام به استادعزیزم سلام خانم شایسته مهربان
سلام به زوج خوشبخت که دیدن شما کنار هم لذت بخش ترین صحنه های زیبای زندگیم است سلام.
سلام به همه دوستانم.
استاد من چند روز پیش امدم کامنت نوشتم برای فایلی آستانه تحمل شما چقدر است ؟ساعت ها وقت گذاشتم و نوشتم نوشتم استاد شما حرف از 6 ماه می زنید من حرف 6 سال تحمل لحظه ای که خواستم دکمه ارسال رو بزنممنصرف شدم چون نخواستم از زندگی که خودم زندانی که خودم برای خودم ساخته بودم نوشته باشم….
عارفه داستان ما از سن 17تا 23 سالگیم خودمو رو در اتاقم حبس کردم فقط سر اینکه نخواستم کسی برام تصمیم بگیره و اون کس کسی نبود جز پدرم پدری که با فایل های شما عاشق ترش شدم.
پدری که مادرم برای ما خدا کرده بود و من نمی توانستم این خدایی که شبیه حرفهاش نیست رو به خدایی قبولش کنم…..
و نتیجه شدجنگ دعوا قهر لجبازی ها بستن در اتاقم به مدت 6سال به روی زندگی و آرامش……
استاد وقتی این فایل توحید عملی 9 امد روی سایت گفتم می نویسم می نویسم که چطور دیدم .
“من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود”
آستانه صبر من برای تحمل مشکلات پایان جانم بود.
” که دیدم من در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.”
سحر بود….و شب قبلش به خاطر بهم زدن نامزدی با پسر خاله ام بدون اجازه پدرم .وقتی پدر متوجه قضیه شد که من چنین کردم بحث جدال سنگین سیلی که پدرم زد از هوش رفتم اما مجدد به هوش امدم آخرای شب یه دوش گرفتم خوابیدم….. سحر بود دیدم که جسمم گوشه اتاقم خوابیده و من راحت از اتاقم امدم بیرون وقتی روی بالکن خونه با آسمان نگاه کردم دیدم این آسمان آسمانی نیست که من سالها دیدم نگاهم به سقف تاریک آسمان بود که یهو برگشتم سمت اتاقم دیدم هنوز من خوابم همان لحظه به خودم گفتم خدااااا همه چی تمام شد زندگی من… خدا من زندگی و خوشحالی نکردم.
اما میدونستم باید برم.خواهرم که اونشب خونمون بود امدم بالا سرش گفتم آجی من دارم می رم. به در اتاقم نرسیده بودم دیدم خواهرم بیدار شده لامپ اتاقم روشن کرده جیغ می زنه و من دارم نگاهش می کنم جسم کشوند سمتی که من ایستاده بودم جلو پاهام رها کرد…… به درمانگاه نزدیک خونمون که رسوندن گفتن کار ما نیست باید ببرید بیمارستان. وقتی بیمارستان رسوندن گفتن اگه رد کنه زنده می ماند… هنوز صدای اون دکتر توی گوشم که بهم گفت چرا تو باید توی این سن بمیری. اگه رد کنی زنده می مانی
من نمی فهمیدم من باید چی رد کنم تا زنده بمونم بی خیال عالم فقط به جسم خودم نگاه می کردم بعدش دیدم یه عالمه وسایل دارن می بندن به سینه و تنم عارفه ای که مچ دستش رو هیچ نامحرمی ندید بودهمیشه ساق دست بود الان لباس هاش درآوردند دکتر ااا و پرستارهای آقا بالاسرم حلقه زدند….
برگشتم برگشتم به این زندگی وقتی امدم توی اتاقم دراز کشیدم فقط لحظه ای رو یادممی امد
” که من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.”
نمی دونم چندمین روز بود که از انروز گذشته بود ظهر بود هنوز در سکوت بودم در هاج واج برگشتن به این زندگی و فکرهایی که حالا که برگشتم برم دنبال خواسته هام اما نجواهای شیطان می آمد که با این پدر چطور می تونم برم دانشگاه شرط دانشگاه رفتن من ازدواج بود که پدرم گذاشته بود و حالا منم برای بار چندم زدم بهم …..
یه نوری توی تاریک اتاقم تابید احساس کردم دارم میرم دوباره… اما صدایی شنیدم تو بخواهی درس تو ادامه بدی. ما کمکت می کنیم. همان مایی که خانم شایسته گفت پروین توی شعرش می گه مااااا
خداوند برای من دستانش را فرستاد ….
درواقع دیگه نظر پدرم در مقابل شنیدن ما کمکت می کنیم و برام در مقابل زندگی دوباره ام ارزشی نداشت قدرتی نداشت که بترسم ازش برام مهم نبود دیگه در واقع با اون اتفاق من یاد گرفتم تحمل نکردن رو که اون بخواد برای من تصمیم بگیره …. برادرم توی همان نور امد توی اتاقم خیلی ناراحت بود بابت اتفاق افتاد برام به قولی همشون دیدن مرگ منو بهم گفت عارفه اگه بخواهی بری دانشگاه خودم همه جوره کنارتم خودم میبرمت خودم میارمت فردا هم کلی کتاب برات میخرم با سی دی بشین بخون به هیچ چیزی جز زندگی هدفت فکر نکن به جز قبولیت …..
برادر من شد دستی از دستان خدااا که در ان نور ظهر تابید بر زندگی من ….
سالها از اون روز اتفاق گذشته … کارشناسی و بعد ارشد و چند وقت دیگه مهر مهندسی من دستم همه اینها خدا فقط خدا فقط الله الله بود که می دونست چقدر من از بچگی دوست داشتم بهم بگن خانم مهندس. من الان رسیدم 1 هفته اس که جواب آزمون نظام مهندسی امد که قبول شدم و…..
استاد من توحید رو با شما دارم میشناسم و رد پای توحید رو در زندگی گذشته ام بیشتر درک می کنم آنجاهای که فقط گفتم خدااااا خودت درستش کن من تنهام خدا نمی خوام اون لحظه که با ناراحتی به جسمم نگاه کردم با حسرت که زندگی من تمام شده و من کوچکترین خواسته ام ادامه تحصیل بود نرسیدم و سوت پایانی زندگی من خورد بود فقط یه کلمه گفتم خداااااا
6سال از اون روزها گذشت والان به خواسته ای به خاطرش خدارو صدا زدم گفتم خدا پاسخی که دریافت کردم برگشت زندگی بود و بعدش شنیدن پاسخی که ما کمکت می کنیم….. رسیدم به اون خواسته ای که گفتم خدااا به یاری کمک خودش خدایاشکرت….
استاد پارسال یه تجربه یه اتفاق که باعث شد نتونم خودم رو ببخشم یا آدمی رو بتونم ببخشم هرکاری می کردم نمی تونسم و می دونستم بخشیدن من به اون لطف نکردم به خودم لطف کردم که زغاله گداخته رو توی زندگیم حمل نکنم کتاب قانون شفا کاترین پاندر رو خوندم همان روزها دنبال بخشیدن بودن اما نمی تونستم ببخشم. به زبان راحت بود بیان کردنش اما از قلب نه هنوز احساست پررنگ بود از خدا خواستم کمکم کن بتونم ببخشمش…. همان روز خواندم که برای بخشیدن کسی 8 ماه زمان می بره من این رو خوندم و باور کردم همان طور شما باور کردید 6 ماه گریه فرزند تون طبیعی منم باور کردم که طبیعی ذهنم قلبم تا آروم بشه 8 ماه زمان میبره درست این ماه ، ماه 8ام بود که من عارفه درونم منو برد به یه صفحه مجازی و اون هدایت رو دریافت کردم خداوند آنچه را که به ما گذشت جبران می کند.
خداوند آنچه را که به ما گذشت، جبران خواهد کرد.»
وأنَّ الله سیُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه
اگه من این جمله رو همان 8 پیش دریافت کرده بودم خیلی راحت تر با این تجربه کنار می آمدم وقتی شما خواندید امروز “وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک در منزل است”
امروز شما توی فایل فرمودید آنچه که ما به تو گفتیم اتفاق افتاده است اینک در منزل است وعده خداوند حق است شاید به ظاهر عمر من برباد رفته ولی کی جز خداوند می تواند جبران کند که خودش به صراحت بهم گفت آنچه که گذشت رو خداوند جبران می کند و از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است کار انجام شده است تو نمی بینی عارفه استاد من همان روز
آیاتی دریافت کردم بعد از جمله خداوند آنچه را که برما گذشت جبران خواهد کرد
آیه 78 سوره حج خودتان را به خدا بسپارید که او همه کاره شماست
و جمله بعدی خدایا گذشته ام رو به تو واگذار می کنم و جملاتی که همشون در یک راستا و یه هدف رو به من نشان داد استاد نمی دانم چقدر دارم به نشونه ها عمل می کنم اما توجه به نشونه هاهم از شما یاد گرفتم
اتفاقات وقتی که توکل می کنیم به خداوند وقتی که هدایت ها را دنبال می کنیم وقتی ایمان داریم وقتی احساس مونه خوب می کنیم وقتی نه غم داریم نه ترس وقتی با ایمان وتوکل مسیرمان را ادامه می دیم نتیجه اتفاق می افتد استاد من از نمره 20 به خودم در این 8 ماه نمره 1 رو می دم در عمل به تقواا 1 نمره ولی اینهمه هدایت بیشتراز 1نمره منه خداوند رحمان بودنش رو در مقابل اینهمه هدایتتتت به من نشان داد خدایااااا من قدرت سپاسگزاری این همه هدایت آرامش رو چطوری به جا بیارم خدایی که مهربانیش در مقابل یه قدم کوچیک من بسیار عظیم
استاد این فایل روش نمیشه قیمت گذاشت استاد نمیشه و نمی تونید برای این یه مبلغ پولی در نظر بگیرید هرقیمتی عددی بزارید روش به نظرم بی انصافی در مقابل تک تک جملاتش مثل اون باران رحمت خداوند که به شیشه ماشین می خورد و شما فرمودید خداوند قدرتش رو داره با ما نشون می ده الان خداوند با این فایل قدرتش رو به ما نشان داد مثل همان باران .
استاد آنجایی که فرمودید که
“در توتنها عشق مهر مادریست شیوه ما عدل و بنده پرویست”
به خودم گفتم
خدا داره میگه عارفه ما درکت می کنیم تویه دختر پاک بدون تجربه و خام بودی و پراز احساسات دست نخورده
به همین دلیل هم ماسعی می کنیم به تو آرامش بدیم و سعی می کنیم به یادت بیاریم که” رهرو ما اینک اندر منزل است.” به همین خاطر سعی می کنیم قلبت رو محکم کنیم ولی یادت باشه شیوء ما عدل وبنده پرویست
هرآنچه که تو در زندگیت دریافت کردی به خاطر چیزهایی بود که از پیش فرستاده بودی استادجان استادعزیزم پیامبر زمان من وقتی به خودم اونروزها فکر کردم به افکارم دریافتم نتایجم همان مطابق افکار من بود به قول سیدعلی خوشدل نمیشد من سیب توی آبمیوه گیر بریزم اب هویچ تحویل بگیرم.
استاد جان وقتی این جمله رو خواندید برگی بدون اذن خداوند زمین نمی افتد این توی آیات اول سوره عمران خوانده بودم چقدررر بهم انگیزه داد و باورهای توحید منو تقویت کرد
وقتی می فرمودید که تمام اتفاقات تمام آنچه که در جهان اتفاق می افتد تحت کنترل ماست ما به دریا حکم طوفان می دهیم مابه سیل موج فرمان می دهیم ما هستیم همه کارها رو می کنیم
“ابر باد مه خورشید همه در کارند تا تو عارفه رو هدایت کنند تا یادبگیری آینده ات را انگونه خلق کنی که به خاطرش آفریده شده ای
“به که برگردی و بما بسپاریش کی تو از ما دوست تر می داریش ”
بهتر که تو عارفه روی خودت کارکنی روی باورهای توحیدی ات کار کنی بری دنبال چیزی که بهت گفته میشه
همه چیز رو ما داریم کنترل می کنیم حتی یه قطره هم به ماموریتی که ما دادیم داره انجام می دهد هیچ چیز اتفاقی رخ نمی دهد هیچ چیز شانسکی رخ نمی دهد همه اجزای هستی ماموریت داره همه انسان ها رسالتی در زندگی شون دارند که به خاطرش خلق شدن
عارفه عارفه جان عارفه عزیزم عارفه بهترین بنده من به هدایت ها الهی تو و توانایی ها و استعداد های تو ایمان دارم اکنون می بینم از کامیابی به کامیابی واز شادمانی به شادمانی رهسپاری موفقیت های تو بزرگ و مقاومت ناپذیراست تو فقط روی باورهاب توحید کار کن همان شعر ملاصدار که بی همسر ماندگان را همسر می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
استاد جان وقتی فرمودید اگر کسی توی زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست مثل این می ماند که همه توی زندگیت هستند آخ خدای من خدای من ای خالق زندگی من ای مهربانم مراببخش مراببخش دختر سپاسگزار تو نبودم خداجان وقتی از اعماق وجودم صدات زدم خدااااااا زندگیم رو بهم برگردونی ومنو به به خاطر خواسته ای که نرسیده بودم افسوس خوردم که سوت پایان زندگی من خورده منو برگردونی تمام این لحظات تا به امروز کنارم بودی تا من خانم مهندسی بشم که از بچگی دوست داشتم خدایا دوستت دارم خدایااا چطور می تونم سپاسگزار این همه محبت رحمت تو باشم
خدایا من آدم فراموس کاری بودم
“ما بخوانم ارچه بد کنند عیب پوشیها ار بد کنند”
برماست که تو عارفه رو هدایت کنیم همیشه و درهمه حال خداوند متو هدایت کرد
خدایااا بارها از خطاها اشتباهات من در گذشتی عیب پوشی کردی خدایاااااا خداااا منو ببخش منو ببخش که فراموش کردم فراموش کردم سپاسگزار نبودم
استاد جان استاد عزیزم استادی که کلام حق بر زبانت جاری شد از اون لب هایت گوهرها والماس ها داره می ریزه بیرون راست گفتی
خدایا به من قدرت سپاسگزاری را بده اگه من بنده سپاسگزار باشم خیلی از کارهام درست میشود همه چیز درست میشود عارفه به اندازه ای که تو بتوانی سپاسگزار واقعی باشی طوری که این سپاسگزاری تورو به احساس خوب حال خوب به آرامش به احساس خوشبختی برساند هروقت این احساسات رسیدی بدان که داری در مسیر سپاسگزاری رشد می کنی وقتی به این احساسات برسی همه چیز خود به خود انجام میشود به درها که برسی خودش برات باز میشود در نزده باز میشود….
خدایاا کمکم کن هدایتم که به راه مستقیم به راه کسانی که به آنها نعمت دادی.
استادکامنتم خیلی داره طولانی میشه اخر کامنتم رو ارتباط می دم به اول کامنتم
دیوها کردند دربان وکیل درچه محضر محضر حی جلیل
سجده ها کردند برسنگ خاک درچه معبد معبد یزدان پاک
در حضور خداوند همه چیز را خدا کردند… همه کس را خدا کردند در چه محضر محضر پاک خدا در جایی که تنها فرمانرواا الله بود من فرمانروای زندگیم رو پدر و…. کردم همه قدرت داشتند به جز الله در زندگی من
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود…..
درود بر شما عارفه ی عزیز.
تبریک میگم به شما که اینقدر زیبا در مورد خودتون و هدایتهای خداوند نوشتید. این ترسی که شما گفتید که از زندگیت لذت نبردی و حالا قراره بری، بارها و بارها سراغ منم اومده. ولی دلیل تحمل کردنم رو نمیدونم.
بهت تبریک میگم گرفتن مدرک مهندسی رو.
بهت تبریک میگم شناختی که به خداوند پیدا کردی و توحیدی که داری درک میکنی.
و تبریک که تو سن کم به این آگاهی ها دست پیدا کردی و به لطف الله که فرصت زندگی کردن به شیوه ای که دوست داری هم صد در صد بهت داده میشود،
امیدوارم که بیشتر از موفقیت هات تو این سایت بهشتی بخونم.
خدا نگهدارت
سلام درود فراوان برشما بنده توحیدی خدا،
سلام آقای یزدانی مهربان سلام.
ممنون وسپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید کامنت منو خوانید.
ممنون وسپاسگزارم بابت تبریک
من هم به شما تبریک می گم که در راستای شناخت توحید و درک بهتر مان از اتفاقات و تجربه های زندگی مان ناخدای این کشتی رو داریم میشناسیم.
منم برای شما آرزوی یک زندگی سرشار از آرامش لذت خوشبختی سرشار از دریافت هدایت های الهی که از هر لحظه زندگی تون بیشترین لذت و بهره روببرید از خدای مهربان از الله یکتاخواستارم.
…
با نام رب تنها فرمانروا
عارفه ی عزیزم سلام
با خوندن کامنتت مو به تنم سیخ شد وبعد از شنیدن توکلت به حق و رسیدن به خواسته هایت خنده ای بزرگ بر لبانم واشک ذوق بر چشمانم نقش بست انشاالله بر توکل وتسلیم به حق به هر چی برات بهترینه برسی
سبز وپایدار باشی در پناه خدا
به نام الله مهربان
استاد مهربانم
ازت بینهایت سپاسگزارم بابت این فایلی که گذاشتی که همش از لطف بیکران الله مهربان هست
که از زبان استاد عزیز بیرون آمد
عارفه چه کردی با ما
عارفه داستان عجیبی داری
یک جاهایی مو به تنم سیخ شد
یک جاهایی اشک توی چشمام جمع شد
یک جاهایی تعجب کردم
و یک جاهایی بی نهایت تحسینت کردم و میکنم
لذت بردم از کامنتت
تحسین میکنمت و بهت تبریک میگم بابت مدرک مهندسی که گرفتی
تحسینت میکنم که زیر بار حرف زور نرفتی و ایمان نشون دادی
حتی اونجایی که خدا بهت گفت که ما کمکت میکنیم
خدارو شکر میکنم که دوستانی چون شما دارم
خدارو شکر میکنم که در این سایت الهی هستم
خدایا بابت همه چیز شکر
سلام درود فراوان به شما بنده توحیدی خدا سلام.
سپاسگزارم بابت تایمی که برای خوندن و نوشتن کامنت گذاشتید برام.
سپاسگزارم بابت تبریک
از خدای مهربان خواستارم که در درک هرچه بیشتر این مسیر توحیدی رو و هدایت الهی شو رو به ما عطا کند. خدایی که از روح خودش برما دمید.
من هم خیلی خوشحالم در این سایت درکنار شدم ودر جمع خانواده عباسمنشی ها هستم.
واقعاااا خداروشکر خدارو هزاران هزاران بارشکر که در این سایت الهی هستیم. خدایاشکرت.
من برای نوشتن این کامنت از خدا هدایت خواستم.
از خدا می خواهم هم برای شما هم برای خودم و هم عزیزان
راه اتصال مستقیم رو وصل شدن مستقیم رو به خودش در قلبمان باز کند.
همان آیه اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ:
خدایا ما را هدایت کن به راه اتصال مستقیم ،اتصالی که راهش کوتاه سریع .
خدایاشکرت بابت خانواده ای که منو رو به جمع شون آوردی خدایاشکرت خدایاشکرت.
سلام عارفه جان .
بسیار لذت بردم از خوندن کامنتت .نشون میدهد شما باور های درست و قوی برای خودتون ساختید تبریک بهتون .
من خیلی علاقه به مبحث دنیای پس از مرگ دارم و تا پارسال برنامه زندگی پس از زندگی را دنبال می کردم اما بعد آشنایی با استاد همه را کنار گذاشتم .
وقتی شما گفتید به چه راحتی جان از بدنتون خارج شده و وقتی خدا را صدا کردید دوباره به راحتی برگشته ،اطمینانم به فضل خدا که به عدلش پیشی گرفته بیشتر شد و به قدرتش.کافیه درخواست بدهیم و او اجابت
کرده .
و این پاراگراف از کامنتتون انگار جواب من بود ،”خدایا به من قدرت سپاسگزاری را بده اگر من بنده سپاسگزار باشم خیلی از کارهام درست میشود همه چیز درست میشود نفیسه به اندازهای که تو بتونی سپاسگزار «واقعی» باشی طوری که این سپاسگزاری تو را به احساس خوب حال خوب آرامش به احساس خوشبختی برساند هر وقت به این احساسات رسیدی بدان که داری در مسیر سپاسگزاری رشد می کنی وقتی به این احساسات برسی همه چیز خود به خود انجام میشود به پرها که برسی خودش برات باز میشود در نزده باز میشود.،”
برای خودم نوشتم که یادم بمونه چون هنوز خیلی از خط خارج میشوم هنوز نجواهای ذهنم صداشون بلند است و مقاومت دارم البته که نسبت به یک سال قبل که منفی مطلق بودم به مثبت رسیده اما هنوز خیلی جا دارد برای رضایت بخش بودن.
تمام این مدت هم خدا دستم را گرفته.
خیلی تحسینت می کنم که تمام قدرت را به خدا دادی و خودش را مالک مطلق زندگیت کردی
در مسیر حق شاد و پایدار باشی عزیزم
سلام نفیسه جان سلام دختر مهربان سرزمینم سلام.
خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت وقتی که بابت کامنتم گذاشتی
دوست دارم یکی از صحبت های خودم رو با خدارو برات بنویسم….
که پاسخ خوبی برای نجواهایی شیطانی هست که منواز مسیر منحرف می کنه….
عارفه جان ای بهترین بنده من دختر خوب راحت باهم حرف بزن راحت باهم حرف بزن ،هیچ چیز پیچیده نیست من از رگ گردن به تو نزدیک ترم اااا ببین عارفه رگ گردن هم خیلی فاصله داره، اینجوری گفتم توی منطق ذهن مادی تو باور پذیر باشه.
یادته هروقت دلت گرفته بود پشت میزت دست تو می زاشتی روی شاهر رگ گلوت داد می زدی می گفتی مگه نمی گی من از رگ گردن به تو نزدیک ترم پس کو کجایی ؟ های های اشک می ریختی.
هیچ کس نفهمید برتو چی گذشت اما من از اون رگ گردن هم نزدیک تر بودم من خود تو بودم که باهت اشک می ریختم.بعدش دستاتو می گرفتم می گفتم بسم الله شروع کنیم.یادته چه آرامشی بعد گریه هات چه انگیزه ای بعد گریه هات می گرفتی خو من بودم دیگه.یادت چقدررر دستت می زاشتی روی شاهر رگ گلوت، من هربار می گفتم عارفه این رگ گردن مثال بود برای تو که باور کنی من نزدیکم اما واقعیتش فاصله رگ گردن به تو ،این خیلی دور از نظر من به تو،
من خیلی نزدیک تر از رگ گردن به توام.من همان اشک هایی بودم که از چشمان تو سرازیر می شدم روی گونه ات مثل آب زلالت می کردم
من همان کلماتی بودم که از زبان تو جاری می شدم که تپش قلبت هات آروم بشه ببین من چقدر نزدیک به تو بودم من همان تپش های رگ گردنت بودم که ساعت هااا دست می زاشتی روش می گفتی اره راه برو ، حرکت قدم هاتو روی گلوم احساس می کنم دارم خفه میشم.پس چرا باهم حرف نمی زنی؟من داشتم راه می رفتم که از چشمان تو سرازیر شم تا تو آروم بشی من داشتم راه می رفتم و تو حس می کردی نبض رگ گلوت ، اما داشتم می رفتم توی قلبت که بگم من هستم اااا فاصله گردن تا قلبت خیلی دور، چرا می گی من از رگ گردن نزدیکم، من خدا دارم می گم عارفه رگ گردن دور اااا من خیلی خیلی به تو نزدیک ترم. تو بنده منی تو دختر منی ببین من تو رو آفریدم.من من من مسیولیت صفرتا100 آرامشت بامنه اتصال من تو خیلی راحت راحت راحت تو بگرد اثرت رو روی این کره خاکی بزارثبتش کن بعد چنان شتابان تو رو به آغوش می کشانمت که اونوقت میگم بهت که من چقدر از اون رگ گردن به تو نزدیکتربودم هستم.
نفیسه جان دوست عزیز ارزشمندم من هم شمارو خیلی تحسین می کنم که دراین مسیر توحیدی داری رشد می کنی و خیلی خوشحالم که در این مسیر توحیدی همراه همکلاس شدیم .
با آرزوی موفقیت های روز افزون
عارفه جانم الان دارم با اشک و بغض برات می نویسم من خیلی با کامنت ها اشک نمیریزم ولی کامنت شما الانم که دوبار خواندم و هر دوبار گریه کردم هق هق و الانم که دارم مینویسم گریه هام بند نمی آید .
من کاملا توهمین حال بودم وقتی خدا رو و همه را مقصر تو زندگی ام می دونستم و بلند بلند باهاش دعوا می کردم و گریه می کردم و می گفتم کجایی .
دقیقاً وقتی توصیف کردی حالتو یاد خودم افتادم .
راستش من اتفاقی کامنت شما را خوندم اتفاقی که نه کاملا هدایت خدا بود چون نیاز من بود .
وقتی بهش گفتم دیگه خسته ام ناتوانم دیگه تحملم تمومه اگر واقعاً خدایی خداییت را بکن اگر تو خدایی نکنی خدا بودنت زیر سواله اما من که فقط یک بنده ام که هیچی دستم نیست مالک هیچی نیستم ازم توقعی نیست .
تو همین مکالمه هم ببین من چقدر طلبکار بودم از کی از خدای همه هستی، مالک مطلق من، صاحب اختیار عاشق من ،من چقدر دور بودم و سرم را با ظواهر دین گرم کرده بودم که من خیلی با ایمانم اون دنیا زبانم دراز باشد که من هر کاری تو گفتی کردم اما غافل از اینکه قلبم تهی است تهی از عشق عشق به خدا و مخلوقاتش قلبم پر نفرت است خدایا منو ببخش یعنی توی خیابان راه میرفتم از ادم ها بدم می آمد ببین من کجا بودم .
اما عشق مطلق خیر مطلق همه هستی من دستم را گرفت اول با یک خانمی آشنا شدم که از قوانین حرف میزد نگو از شاگردهای استاده ولی انکار میکرد .باهاش پیش رفتم آرام تر شدم هنوز مضطرب بودم اما کمتر هنوز حسادت می کردم به هم میریختم اما کمتر اما ادامه دادم .مثل کسیکه تو تاریکی مطلق یک روزنه سرسوزنی نور دیده باشد ول نکردم چسبیدم دنبال این مباحث سرچ می کردم با چند تا منتور دیگر پیش رفتم هر چی بهم میرسید از اطلاعات و کتاب ها می خوندم تا اینکه در مدار استاد قرار گرفتم از سر نیاز مالی که داشتم و دارم ثروت را خریدم و کمی هم فایل رایگان دانلودی می دیدم ، ثروت را تا جلسه 3_4پیش رفتم دیگه ادامه ندادم شاید مثل قصه ها باشد اما قصه منم همینطوره که اول به طلب عشق مجازیی چیز دیگری می روی اما تو مسیر عشق واقعی را میبینی .
الان دنبال توحیدم دنبال خدام دنبال اون صدای الهی با قلب ادم حرف میزنه لونی که شما ها ،( منظورم شاگردهای خوب و توحیدی سایت) ناخواسته تو نوشته هاتون آوازش بلنده.
منم اونو می خواهم چون اون اصل و اساس است اون همه چیزه خدا همه چیزه خدا همه چیزه خدا همه کَس است .دلم می خواهد به اونجا برسم که باهاش حرف بزنم جواب بشنوم.
می دونم جواب میدهد اما من هنوز قلبم خوب باز نشده برای واضح شنیدن خیلی نویز دارم خدایا
خدایا تو را می خواهم
بازم ممنونم ازت به صدای الهی قلبت گوش دادی و صحبت های خودت را با خدا برام نوشتی .
دختر آسمانی
سلام عارفه جان
دوست الهی من
چقدرررررررررررررر از خوندن کامنتت لذت بردم
هم خندیدم
هم گریه کردم
هم به لطف حق دلم گرم و گرمتر شد…
تنور دلت گرم دختر پاک الهی
و مسیرت هر روز سبز و سبزتر
و آینده ت روشن و روشنتر
تبریک میگم همه موفقیتهای عالی تو عارفه جان
شناخت بهتر خداوند رو
دوستی با پدر بزرگوارتو
گرفتن مدرک مهندسی تو
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر که غرق نعمتیم الحمدالله
اگر کسی توی زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست مثل این می ماند که همه توی زندگیت هستند
برات سراسر عشق و نور الهی میطلبم دوست خوبم
سلام بانو زیبا روی سرزمین من سلام خواهرعزیزم سلام.
خیلی ممنون وسپاسگزارم بابت خواندن و نوشتن کامنت
ممنون سپاسگزارم بابت تبریک
خیلی خوشحالم کنار شما و دوستان الهیم هستم….
دوستانی که کامنت منو خوندن برام کامنت تبریک گذاشتن فقط اشک ریختم…فقط اشک ریختم ……
از روزی که کامنتم نوشتم بارها کامنت خودمو خوندم که چطورشد من اصلا این کامنت رو نوشتم …..
هرچی بود هدایت های الله مهربان بود….
ممنون سپاسگزارم خواهر عزیزم.
در پناه الله مهربان شاد سلامت پایدار باشید و با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما بانوی زیبا روی خواهر مهربانم.
به نام خداوند رحتمگرم
به خدا قسم که این فایل برای من ضبط شده … الحمدلله سپاسگزار خداوند رحمتگرم
مثل همیشه خداوند میگه و من مینویسم
دقیقا قبل از اینکه فایل رو ببینم از خواهرم دلگیر شدم از یدونه خواهر عزیزم…به خودم گفتم توجه نکن نباید غمگین بشی…نتونستم و گریم گرفت
حین گریه با خدا حرف زدم …یه حسی بهم گفت برو فایل جدید توحیدعملی رو ببین …و الان که فایل رو گوش دادم تماما جواب حرفایی بود که با خدا صحبت کردم!
تا هرجایی که یادم باشه رو مینوسم به امید الله
حین صحبت با خدا خیلی ناراحت بودم به خودم گفتم زهرا هیچکس بیرون از تو بهت کمک نمیکنه
…تو به هیچکس نیازی نداری تو خدا رو داری و این کافیه …یاد شعر ملاصدرا افتادم و تو ذهنم مرور شد… گفتم خدایا تو پدرمی تو مادرمی تو خواهرمی تو برادرمی تو رفیقمی
یاد حرف استاد افتادم که گاهی خدا با توی گوشِت زدن داره یه آگاهی عمیق بهت میده داره میگه روی آدما حساب کردی این درد نتیجشه!
به قول استاد روی آدما حساب نکن… روی خودتم حساب نکن…روی خدای خودت حساب کن
وقتی فایل رو دیدم استاد دقیقا شعر ملاصدرا رو خوندن و من بهت زده گفتم این فایل از زبان خداوند مهربان برای منه… “خداوند همه چیز میشود همه کس را” …. اگه این نشونه نیست پس چیه؟؟؟
(قبل از فایل) به خدا گفتم خدای مهربانم هیچکس برای من مثل تو نمیشه…پدر مادر خواهر هم یه جایی ممکنه کم بیارن و ناراحتم کنن …ولی تو همیشه و هر لحظه همراهم بودی رفیقم بودی همیشه حمایتم کردی اینهمه اشتباه کردم ولی بخشیدی و باز هدایتم کردی
واستاد توی فایل در جواب من گفتن خدا در قرآن فرموده بر ماست که شما را هدایت کنیم …بارها و بارها ما مسیر رو اشتباه رفتیم و خداوند هدایتمون کرده و این لطف و بخشندگی بی نهایت خداونده…خدایا شکرت کلمه به کلمه استاد جواب حرفای منه …الحمدلله
وقتی داشتم با خدا صحبت میکردم دقیقا بهم گفته شد که این یه نشونه بود برای اینکه بیرون از خودم دنبال راه چاره نگردم …همه چیز در درون منه …هیچکس نمیتونه بمن کمک کنه …خداوند مهربانم من رو هدایت میکنه …خداوند مثل کوه پشتمه…مسیر درسته
باید با شور واشتیاق مسیرم رو ادامه بدم ..این همه نشونه مسیرمو چراغونی میکنه سپاسگزارم خداوند نازنینم …باید تغییر کنم تا وقتی تغییر نکنم “هیچ” اتفاقی نمیوفته
اینجا مینویسم تا یادم بمونه که من ارزشمندم من لایق بهترین زندگی در دنیا و آخرتم
من لایق ایمان و یقینم …من توی این مسیرم تا به سعادت برسم…
من از هدایت شدگانم
استاد از زبان بانو پروین نازنین چقدر زیبا گفتن که هر گشایشی که ایجاد میشه رو باید در نهایت تواضع اعتبارش رو بدیم به خداوند و به خودمون یادآوری کنیم که این گشایش از لطف پروردگارمونه
به لطف خدای مهربان و آموزش های استاد و تلاش های خودم اونقدر روی خودم کار کردم که هر گشایشی که ایجاد میشه و هر نتیجه ای که میگیرم بارها به خودم میگم زهرا حواست باشه
“هذا من فضل ربی” …خدایا شکرت این از فضل بی نهایت توست
به دوستان عزیزم توصیه میکنم از این آیه خیلی استفاده کنین یه حس بینظیر داره وقتی داری به خاطر نتایجت شکرگزاری میکنی و میگی ” هذا من فضل ربی ”
چقدر زیباست این آیه
خدا رو شکر که این آگاهی ها رو اینجا مکتوب کردم تا چراغی باشه باشه برای خودم و همه همسفرهای جاده سعادت
بهم گفته شد حتما این کامنت رو بنویسم و من هم لبیک گفتم …خدایا شکرت
این فایل سراسر آگاهی ناب و خالص بود
سپاسگزارم از نازنین خداوندم
سپاسگزارم از بانو پروین اعتصامی
و سپاسگزارم از استاد عباسمنش و مریم عزیز
با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
اول از همه میخوام بگم چقدر خانم پروین اعتصامی ،تونسته قانون رو درک کنه و اون رو در اشعارش به این زیبایی بیان کنه.روحش شاد.
بحث توحید و شرک هست.
میخوام بگم من خودم از اونهایی هستم که به راحتی اب خوردن ،یعنی به اندازه یک پلک زدن ،در کسری از ثانیه ،مشرک تمام عیار میشدم.
البته این شاید برمیگرده به عدم اعتماد به نفس و ارزش مند دونستن خودم.
مثالش اینکه از دوران دبستان تا دانشگاه به شدت به توجه بعضی از معلمان یا حتی اساتید محتاج میشدم و دوست داشتم ازم تعریف کنن،این درحالی بود که واقعا در سطح یه دانش آموزخوب بودم نه عالی آنچنانی .یعنی نابغه نبودم که توقع تعریف داشته باشم .میگم فقط دوست داشتم به شدت مورد تشویق اون استاد یا معلم قراربگیرم و حتی کلی تصویرسازی میکردم.
شاید باورتون نشه ،اما بدترین ضربه ها رو از همون ادمها خوردم.
میگم اینقدر جایگاه اون ادمها در ذهن من بالا میرفت که دیگه اونا برام خدا بودند.
و من بارها و بارها و بارها وقتی که کاملا کارم گیر افتاده بود،اون ادمها محل هم ندادند،من با چشمانی گریان برگشتم به سوی خدا،و خدای ارحم الراحمین نجاتم داد و گره گشایی کرد.
خداوند منو پس نزد که آره برو پیش همونهایی که بت ساخته بودی ازشون.
وواقعا بعدازاینکه این قضیه اینقدر برام تکرار شد و من هی مشت ولگد خوردم،به این نتیجه بزرگ رسیدم که از آدمها نباید بت ساخت ،حالا جالب بدونید اصلا اونایی که من در ذهنم بت کرده بودند اصلا جایگاه آنچنانی هم نداشتند و چه قدر حقیر بودم زمانی که محتاج اون بندگان خدا بودم.
واقعا خداوند ستارعیوب هس و غفارذنوب هست.
اینکه بخوای یه استاد یا معلم جوری بهت توجه کنه که کل کلاس ،به به کنن برات ،اصلا چقدر خواسته پوچی هست
بنام خدای مهربان
وَ اَوحَینا اِلی اُمِّ موسی اَن اَرضِعیهِ فَأِذا خِفتِ عَلَیهِ فَأَلقیهِ فِی الیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحزَنی أِنّآ رادُّوهُ أِلَیکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلین
به مادر موسی وحی کردیم که به او شیر بده و چون (از ستم فرعونیان) بر او بترسی به دریایش انداز و (از غرق شدنش)نترس و (از فراقش) اندوهگین مشو که ما حتماً او را به تو باز می گردانیم و از رسولان قرارش می دهیم
سلام به استاد توحیدی و مریم بانو و همه دوستان
وااای چه فایل زیبا و فوق العاده ای خدایا شکرت که در فرکانس دیدنش قرار گرفتم و روزم رو با توحید و آگاهی شروع کردم از تو هدایت میخوام که بهتر و عمیقتر درکش کنم
از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است
استاد جان سپاسگزارم
سپاسگزارم سپاسگزارم
با این فایل دوباره روحم اوج گرفت و بر فراز ابرها به پرواز در اومد
قلبم پر از احساس ناب خدایی شد
چه همزمانی شیرینی دیروز فایل توحید عملی قسمت 7 رو دو بار گوش کردم و امروز که تو سایت اومدم دیدم فایل جدید اومده و عنوانش توحید عملی قسمت 9 هست خدایا سپاسگزارم برای این هدایت و همزمانی
اینقدر آگاهی از این فایل دریافت کردم که احساس می کنم بیشتر از طاقت و توانم هست
خدایا چقدر این شعر زیبا و توحیدیه!! چه مفاهیم عالی داره!! عاشق شخصیت توحیدی پروین اعتصامی شدم…
چه روح بلندی داشته!؟
چه درک درست و زیبایی از آیات قرآن و قوانین الهی داشته!؟
با سنجش و تعبیر الانِ ما یک عباسمنشی به تمام معنای کلمه بوده!!
وقتی که به درجه ایمان مادر موسی فکر می کنم بینهایت ستایشش می کنم
مگه میییشه؟! مگه داااریم؟!
آیا اگر من جای اون بودم همینطور عمل می کردم؟
اصلاً مطمئن نیستم…
شوخی که نیست؟! بچه نوزادتو در حالی که همه جا پر از ناامنی هست و خطر سر به نیست کردنش خیلی خیلی زیاده دل به هدایت الهی بدی و اونو توی یه جعبه چوبی در دل آبهای بیکران روی دریا رها کنی؟
بخدا که ایمان خیلی محکمی میخواد
من هم از خدا هدایت میخوام که چنین ایمانی داشته باشم
من باید ترس و غم نداشته باشم و احساسم خوب باش تا اتفاقات خوب پیش بره
به هدایت خدا ایمان داشته باشم و قدم بردارم
هدایتها وقتی میاد که من قدم اول رو بردارم
تصمیماتی که بر اثر ترس و غم باشه تصمیمات درستی نیست
وقتی که خداوند منو به مسیر درست هدایت می کنه افکار و نجواهای شیطان هم این وسط هست من باید مواظب باشم و بر اونها غلبه کنم
شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمانه
عدل خداوند بی نقصه هر آنچه ما تو زندگیمون داریم دریافت می کنیم بخاطر آنچه پیشاپیش می فرستیم هست (بما کانوا یعملون)
کار خدا بر اساس قوانینه همه چیز تحت کنترل خدا و در سیطره مشیت الاهیه
خدا چیزی رو فراموش نمی کنه و وعده خدا حقه
همه اجزای هستی در پی انجام مأموریتی هستند که خدا به اونها داده حتی قطره ای که توی یه جویبار داره میره
هیچ چیزی شانسی و اتفاقی رخ نمیده
خداوند برای ما اون چیزی میشه که ما نیاز داریم، وقتی که باورش داشته باشیم
همیشه خداوند داره ما رو هدایت می کنه (اِنَّ عَلَینا لَلهُدی) ولی ما قدرت انتخاب داریم که بپذیریم یا نه
خداوند غفار و رحیمه و عیبهای مارو می پوشونه
اگر سپاسگزار خداوند باشیم همه چیز درست میشه
سپاسگزاری واقعی باید ما رو به برسونه به احساس فراوانی سلامتی آرامش شادی خوشبختی و ایمنی
ناسپاس نباشیم لطف خدا و هدایتهاشو در حل مشکلاتمون از یاد نبریم و فکر نکنیم (خودم انجامش دادم)
در حضور خدا که تنها قدرت مطلق و فرمانروای جهان هست به کس دیگری قدرت ندهیم و از او بت نسازیم
بجای خودمون روی خدا حساب کنیم و در برابرش تسلیم بشیم مثل موسی بگیم خدایا من به هر خیری که از تو بمن برسه فقیرم تا درها بروی ما باز بشه
نمرود که ادعای قدرت و خدایی میکرد خدا یک موجود بسیار ضعیفی مثل پشه رو بسمتش فرستاد و هلاکش کرد خدا اینچنین قدرتش رو بما نشون میده که چقدر ضعیفیم در برابر قدرت خداوند
خدا که به دشمنان خودش هم محبت می کنه قطعاً با ما که عاشقانه دوستش داریم و دنبالش هستیم خیلی بیشتر محبت می کنه و پاداش میده
در پناه خدا باشید دوستان عزیزم
هزاران درود به فاطمه بانوی نازنین
ممنونم از کامنت خوبتون
کامنت تون از اون جهت برام جالب بود که حس مادری رو خوب تشریح کردین و این که چقدر مهمه که اینقدر ایمان داشته باشی که بتونی دل به هدایت الهی بدی…
امان از این نفس سرکش
من به عنوان یک مادر بارها و بارها پیش اومده که نه تنها خواستم یک مادر خوب باشم…
که به خاطر جهلم حتی خواستم برای بچه هام خدایی کنم…
و چقدرررررر مسئله آفریدم…
پناه بر خدا از جهل
اعوذ بالله من نفسی
همون اول کامنت تون خشکم زد که:
««مگه میییشه؟! مگه داااریم؟!
آیا اگر من جای اون بودم همینطور عمل می کردم؟
اصلاً مطمئن نیستم…
شوخی که نیست»»
یک لحظه خودمو گذاشتم جای مادر موسی…
دیدم با این همه آگاهی در عصر اینترنت و شبکه های مجازی و تحصیلات دانشگاهی و الانم هیییی دم از توحید زدن هیچی نیستم :(
پناه بر خدا از شرک
پناه بر خدا از ترس
پناه بر خدا از آزمایشی که سربلند بیرون نیام ازش…
خدایاااااااااااااااا من هیچی نیستم لطفا منو از شر خودم نجات بده…
*یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش
من آن توام مرا به من باز مده*
الهییییییی آمیییین
سپاسگزارم ازتون فاطمه بانوی خوبم که کامنت تون باعث شد بیشتر اندیشه کنم در خودم..
سراسر غرق عشق و نور الهی باشید
سلام و صد سلام به وجیهه سادات عزیز
بسیار سپاسگزارم از شما خواهر خوبم که برام پاسخ نوشتی قدردان لطف و محبتت هستم
موضوع این فایل و کامنتهایی که دوستان براش گذاشتن اینقدر ارزشمند و زیباست که دیروز بیشتر وقتم به خوندن کامنتها گذشت
و چقدر این همزمانی و هدایت خدا برام جالب بود که چندین دیدگاه و جواب کامنت فوق العاده و بسیار زیبا و توحیدی از شما و همسر گرامیتون خوندم و لایک کردم و بعد از ظهرش دیدم برام جواب گذاشتی
هر دوی شما زوج توحیدی رو تحسین می کنم که دیدگاه های پر محتوا و آگاهی دهنده می نویسید خیلی به دلم میشینه و ازشون استفاده می کنم
چقدر تحسین برانگیز و لذتبخشه که در این مسیر توحیدی هم مدار و همراه هستید
الهی صد هزار مرتبه شکر
من هم قبلاً فکر می کردم مادر خیلی خوبی برای بچه هام هستم واقعاً هم تمام سعیم رو می کردم که همینطور باشم
اما بقول شما بعضی جاها اشتباهاً بجای مادری خواستم براشون خدایی کنم
خدا رو بینهایت شاکرم که به مسیر نور و و توحید هدایتمون کرد
تو این مسیر هم همیشه باید مراقب وسوسه های شیطان و نفس خودم باشم و از خدا درخواست کنم که
الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
الهی که شادی و سلامتی و خیر و برکت در سراسر زندگیتون جاری باشه و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین
بههههه
بههههههه
الهییییییی شکرت از این روزی نابت الله جانم
الهی شکرت از این هم کلامی با بنده خوبت فاطمه جااانم..
سلام به روی زیبا و خندانتون دوست نازنینم
لطف خدا اینقدر قلبا دوست تون دارم که همین که اسم قشنگتونو دیدم هنوز کامنت تونو نخونده بودم دلم شاد شد…
ممنونم از توجه تون به کامنتهای من و همسرم ، سایه تون مستدام برای ما و این سایت
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
به قول شما بانوجان یکی از الطاف الهی و روزی به غیرالحسابی که خداوند به کرم و مهرش نسیب همگی مون کرده همین مسیر نور و توحید ه
ان شاءالله خودش هم اراده و ایمان عملی بهمون عطا کنه که پامون نلغزه در راه….
سپاسگزارم بابت دعاهای قشنگ و دلنشینتون( الهییییییی آمین)
و الهی که این دعاهای زیبا هزاران برابر برای شما دوست نازنینم و عزیزانتون اجابت بشه..
براتون سراسر عشق و نور الهی میطلبم
بنام خداوند بخشنده و مهربان،
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان توحیدی
واقعا که همه چیز توحید،صبح تا دیدم فایل جدید اومده و اونم توحیدی عملی کلی انرژی گرفتم و امروز فقط با گوش دادن به اون فایل و دیدن زیبایی ها و داشتن احساس خوب کلی احساس خوب دیگه برام رقم خورد اصلا ی روز عجیب و فوق العاده بود،الان اومدم که یکبار دیگه فایلا گوش بدم و بعدش کامنت بنویسم ولی گفتم بذار چند تا کامنت اول بخونم که اصلا اشک تو چشمام جمع شد واقعا که تک تک شما فوقالعاده آید و کامنتاتون یک گنجینه به تمام معناست،وقتی خودم ذهنم میگفت آخه میخوای چی بنویسی تو که بلد نیستی بنویسی پس ول کن ولی گفتم ن مینویسم اینقدر مینویسم تا منم مانند دوستان بتونم،نمیدونم چی بگم فقط از تک تکتون سپاسگذارم بخصوص شما استاد عزیز و خانم شایسته بایت این محیط عالی و فوق العاده
توحید عملی قسمت 9.
سلام به دو عزیز بزرگوار و دوست داشتنی ،استادعزیزم ومریم عزیز.
فایل بسیار آموزنده وپر حسی بود .
همیشه فایلهای توحیدی استاد،عالیه ومن ازگوش کردنش لذت میبرم.
استادعرض کردن جایی که «غم وترس»باشه در واقع خدایی اونجا وجود نداره.
چرا من میترسم ؟چرا غمگین میشم ؟
چون فکر میکنم به آخر خط رسیدم .چون فکر میکنم چیزی درست نمیشه ! چون فکر میکنم همه چی تموم شده ومن بدبخت و بیچاره شدم.
لحظاتی که میترسم توکل ندارم وهیچ امیدی به چیزی ندارم پس غم سراغم میادوتمام وجودم سرشار ازاحساس بد میشه .
ترس آدمو بیچاره میکنه .هرجا که ترسیدم نتونستم اتفاق خوبی برای خودم خلق کنم.
ترس ریشه تمام مشکلات وبدبختیهای زندگیمونه.
ترس سلاح شیطانه.
ترس از هرچیزی ،کاملا تو رو به بیراهه میکشونه .
حالا میخواد ترس از تنهایی باشه .
ترس ازمجازات باشه.
ترس ازآیندت باشه.
ترس از وابستگیهات باشه.
ترس از شرایطتت باشه.
ترس از قضاوت باشه .
ترس از مرگ باشه.
ویا هر ترس دیگه ای!ترس آدمو سمت مشرک شدن میبره.
وقتی میترسی نمیتونی شاد باشی .باید مدام تو غم وناراحتی به سر ببری.
ترس مثل سمی میمونه که توی تمام سیستم بدن وذهنت منتشر میشه وقدرت اراده ی انسان رو فلج میکنه.
فقط میشه با ایمان به خدا واعتماد به خدا برتری غلبه کرد.
ما با هماهنگی خدا میتونیم به خواسته هامون برسیم واز تمام ترسهامون رهایی پیدا کنیم.
جایی که میترسیم ینی خودمونو تنها میبینیم پس قاعدتاً با شکست مواجه میشیم.اما جایی که خودمو وخدا رو باهم میبینم ،حتمن تو هر شرایطی که باشم به موفقیت میرسم.
لازمه ی با خدا بودن فقط «صبوری کردنه».
استاداز دو واژه دیگه «شک وتردید»هم صحبت کرد.
داشتن شک وتردید هم داغونت میکنه .
شک وتردید که داشته باشی دستت به کار نمیره.
شک وتردید که باشه ایمانت میاد ومیره.
شک وتردید که باشه مدام تو برزخی.
شک وتردید که باشه نمیتونی انتخاب درستی داشته باشی.
شک وتردید که باشه دلهره ونگرانی بیچارت میکنه.
به هیچ وجه از جایگاهی که داری لذت نخواهی برد ومدام در حسرتی.
قدرت تصمیم گیری نداری.
تصمیمم که بگیری باز احساس امنیت وخوبی نداری .
شک وتردید باعث افسردگیت میشه .
شک وتردید ینی جایی هستی که نه راه پیش داری ونه راه پس .
همیشه میون آسمون وزمینی.
دلت میخواد کاری که انجام میدی شانسی بگیره ومنتظری بطور اتفاقی اونموضوع خوب پیش بره.درواقع اختیار خاصی تو عملکردت نداری ومصمم به انجامش نیستی .
یه جورایی سست وبی اراده ای!
چ جمله ی قشنگی از مولانا گفتن استاد:
«خداوند» : بی پدران را پدر.
بی مادران را مادر.
بی راهروان را راهور.
این جمله خیلی به دلم نشست هرچند ازقبل مطمئن بودم.اما چرا چیزایی که تو کلام میدونیم صددرصد درسته ولی تو عمل اونطور نشون نمیدیم.
چرا بین کلام وعملمون انقد فاصلس؟!
وقتی کل زندگیمو مرور میکنم میبینم هرجایی که بی خدا بودم ،دیمی زندگی کردم و هیچ اتفاق خوشایندی رو تجربه نکردم .وهر جا که خدا رو داشتم وخودم آگاهانه یادش بودم وبا کمک خدا پیش رفتم اتفاقات خوبی رو تجربه کردم.
مثلاً با وجود بچه دار نشدنم ،رها بودم مطمئن بودم خدا به وقتش بهم فرزند خوب وصالح میده والان بعد از گذشت 25سال صاحب دو فرزند خوب وصالح دارم .
وقتی وارد خانواده ی همسرم شدم خیلی اذیت شدم وخیلی از حقارتها رومتحمل شدم .جرات انجامکاریو نداشتم همیشه می سپردمشون به خدا.
الان هیچ اثری ازاون شخصیت در وجود من نیست وخودم تو جایگاهی هستم که خیلی بالاتر ازاونا هستم وعزت واحترامم را خدا بهم برگردوند.دوست ندارم از حقارتهاشون بگم ولی زندگیای هیچ کدومش بهترازمن نیس که خیلی پایین تراز من هستن.
دوران جوانیم چند ماه مریض شدم .فقط با توسل وتوکل برخدا تونستم بهش غلبه کنم واز دست بیماریم نجات پیدا کنم.
خیلی جاها خدا حضور داشته .خدا رو تو خیلی از لحظات داشتم .امامتاسفانه در عملکردهام نتونستم به قدرتش تکیه کنم .
تکیه نکردم که خیلی باخت دادم.
تکیه نکردم که این همه سال اززندگی عقب افتادم .
شرک ورزیدنم به خدا دلایلهای مختلفی داشت .
دقیقن منم فکر میکردم که خدا حواسش به من نیس .
گاهی فکر میکردم خدا فراموشم کرده .
گاهیم فکر میکردم خدا دوستم نداره.
خیلی جاها (منم منمم )به راه بود.فکر میکردم خیلی بلدم .
به تنهایی ازپس خیلی از مسائل ، برمیام.
مغرور به تمام معنا بودم .سرکش و یاغی.
میتاختم ومیتاختم اما به جایی که باید نمیرسیدم.
من بدون خدا به هیچ جا نرسیدم.
چند سال پیش که دیگه داشتم فراموشش میکردم باز وجود استادعزیز،باعث شد شناختم قویتر بشه و بهتر خدا رو بشناسم .
تا اینکه دوباره وارد زندگیم کردمش .
اینکه استاد گفتن وقتی کارمون گیره ،خدا خدا میکنیم وبعد ازاتمام کار یادمون میره که کی کمکمون کرده .
بگم که من خیلی اینجوری بودم.
فقط در لحظه خدا رو میخاستم .کارم که تموم میشد انگار هیچ کسی به اسم خدا نمیشناختم.
سپاسگزاری بلد نبودم .
من چوب غرورمو خیلی خوردم.
خیلی آدم نابلدی بودم در حالیکه فکر میکردم خوب بلدم از پس مشکلات بربیام .
تو هرکاری دخالت میکردم .در حالیکه اگه ایمان داشتم لزومی نداشت دخالت تو کارایی که به من مربوط نمیشه ،بکنم.
خودمو زرنگ عالم میدونستم .
واااای این جمله ها چقد قشنگن :(خدایا به هرخیری که تو به من عطا کنی ،من تسلیمم ).
چقدر خوبه انسان نسبت به معبود خودش فروتن و متواضع باشه.
استاد گفتن: به اندازه ای که سرمون پایینه در مقابل پروردگارمون ، به همون اندازه هم خداوند ما رو سرافراز وسربلند میکنه.
هممونم اینو باور داریم.
همه اینو میدونیم که اگر همه چیو به خودش بسپاریم بهترین اتفاقها میفته.
همه قبول داریم که قدرت وحکمت خداوند بهتر ازقدرت وعقل ماست.
پسرم در رابطه با رسیدن به خواستش همیشه میگه مامان ،من حرکتمو کردم ،تلاشمم دارم میکنم .احساسم خوبه ،نگران چیزی هم نیستم .ریلکس ریلکسم.همه چیمو به خدا سپردم .نمیدونم قراره چ اتفاقی بیفته ؟ومن به چ جایی هدایت بشم؟ولی ایمان دارم خدا در وقت وزمان خودش منو به بهترین جا هدایت میکنه.
پس من صبر میکنم وهراتفاقی این ما بین بیفته هرچند تلخ ،میپذیرم.
انقد لذت میبرم وقتی اینطور حرف میزنه .
من که مادرشم وخودم این چیزا رو یادش دادم گاهی درست عمل نمیکنم.
ولی خدایی از لحاظ مالی واتفاقاتی که به ثروت ومال برمیگرده خیلی بهتر ازقبلم شدم .
دوره ی 12 قدم وعبارتهای تاکیدیش خیلی تاثیر مثبت روم گذاشت.
بابت روابطم هم اگه به این احساس خوب و به این نقطه رسیدم بخاطر اینه که دست وپازدنها واحساسات بیخودوناجالب رو ازخودم دور کردم .درواقع متوجه شدم جایگاه الان من میتونه حسرت چند سال بعد من باشه.
پس بهتره الان خوب عمل کنم وبه خدا وقوانینش اعتماد کنم تا چند سال دیگه بابت عملکردهام خوشحال باشم وهم الان اززندگیم وروابطم لذت ببرم وهم سالهای بعد.
حرص وطمع ونگرانی ها وترسها را ،ریختم دور و به خدا اعتماد کردم .
دیگه با بیکار نشستم وسکوت کردنم نمیگم دارم باخت میدم .بلکه مطمئنم این صبوری من پاسخهای عالی ای در پی خواهد داشت.
این جمله رو خیلی شنیدیم که میگن هیچ کس قرار نیست اینجا بمونه پس این دنیا رو جدی نگیرید .یاد آوری این جمله به من خیلی کمک میکنه تا امروزم رو به بهترین شکل ممکن بگذرونم .
از استاد هم بارها این جمله رو شنیدم.
واقعن وقتی تو این حال و هوا میریم وبه این موضوعات فکر میکنیم ،چه احساس خوبی پیدا میکنیم
حتی نسبت به دیگران.
وبا داشته هامون چقدر حال میکنیم .
از آدمای اطرافمون خوشمون میاد طوری که دوست داریم به همشون عشق بورزیم.
همه چی آرومه وقتی ما آرومیم .وقتی ما خدا رو تو دلها وقلبهامون داریم.
وقتی تکیه گاهمون رو فقط فقط خدا میدونیم.
بخای عمیق نگاه کنی ،حس میکنیم خدا چقدر مظلوم وکم توقعه در برابر ما بنده هاش.
ولی ما گاهی خیلی گستاخانه برخورد میکنیم.
گاهی میفهمیمو اینکارومیکنیم وگاهیم نمیفهمیم.
در حال وظیفه ی ما عاجز وناتوان بودن در مقابل پروردگارمونه .
اینکه من قبول کنم در برابر خداوند هیچ وپوچم .
پس هرروز باسپاسگزاری بابت هرچیزی ،بندگی خودمو ثابت کنم .
باصبر کردنم در برابر ناملایمات زندگی ،بندگی خودمو نشون بدم.
با بودن در احساس خوب وشادی زیستنم ،قدردانی از نعمتهاشو بهش نشون بدم.
با اعتمادکردن به وعده ی حق اینکه خداوند ما رو به بهترینها هدایت میکنه و بهتر از ما میخواهد که ما شاد وخوب زندگی کنیم .ایمان خودمو به خداوند ثابت کنم.
خدا که باشه ینی همه چی داری .
بیاییم انقد از آدمهای دور ورمون واز این دولتمردان وبزرگان مملکت غول نسازیم .همه ی اینا در برابر خداوند هیچن .
به خداوند توکل کنیم ،امید داشته باشیم ،احساسمونو خوب نگه داریم ،ایمان داشته باشیم تا نتایج عالی دریافت کنیم و از پاداشهای بزرگ خداوند بهره مند بشیم.
استاد جون عزیزم ممنون وسپاس به خاطر فایل قشنگتون .
بازم ازاین فایلهای توحیدی جدید برامون بزارید.
انشالله شما ومریم جون عزیز در پناه حق تعالی باشید .
الله یار و یاورتون باشه همیشه.
سلام به دوست خوبم ناهید عزیز
در این عصر زیبا که هدایت شدم به کامنت شما دیدم انگار همگی ما یک جورایی با هم، همدردیم….
درد شرک
درد بی ایمانی
درد منیت
درد منم های پر تکرار
درد فراموشی خدا
و انگار همگی ماها دنبال درمون این درد ، سر از این مکان مقدس در آوردیم….
ی تایمی مبهوت حرف و حدیث هایی که تا اکنون شنیدیم و از اون به بعد متحیر حرف و حدیث هایی که اینجا میشنویم… و از ی جایی به بعد دو زاری مون می افته که آرهههههههه…
درمون روپیدا کردم…
دوای دردم همینه…
خودشه…
خودِ خودِ خداست…
الله اکبر از این آفریننده ایی که اینقدرررررررر مهربونه…
و چقدرررررررررررررر زیاد رد پای این درمان رو توی کامنتهای دوستان هم مسیرم میبینم…
و یکی از اون رد پاهای پر رنگ ، کامنت قشنگ شما بود…
بهت تبریک میگم ناهیدجان دوستی محکمت رو با خدا..
تحسینت میکنم که خداوند رو وارد زندگیت کردی و از راهش کنار رفتی و اجازه دادی زندگی تو آباد کنه…
نوش جانت همه موفقیتهات دوست خوبم..
نوش جانت همه دستآوردهای لذت بخشت..
برات سراسر عشق و نور الهی رو میطلبم