اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
یک آیه قرآن هست میگه بیاد آر هنگامی که اصلا وجود نداشتید و شما را به وجود آوردیم.
حتی ما باید بابت وجود خودمون هم شکر گذار باشیم.
ما چقدر زود به خدا کافر میشیم وقتی اول سال گفتم من رو ببر تهران بردی.
گفتم منو تست فوتبال قبول کن هفته بعد منو میفرستی.
گفتی من رو برسون بابات همون موقع رسوندن.
گفتی در کشو استخر که گیر کرده بود رو باز کن باز کردم برات.
گفتی نمره درس هام رو بده عجیب و غریب نمره گرفتی.
گفتی توی پنالتی رفیقام رو ببرم بردی!
وای خدای من، گفتم بهت پول تاکسی رو اگه بدم پول برای استخر نمیمونه کمکم کن سوار شدم ایمانم رو نشون دادم پسره سوار شد پول اضافی داد روم نشد بگم مال من رو حساب کن پول رو دادم پولم کم شد رفتم ورودی استخر ارزون تر حساب کرد باهام و چقدر زود یادم رفت.
گفتی پول میخوام دادم بهت.
گفتی حالم رو خوب کن حالم رو خوب کردی.
آقا من هفته بعد قراره تست بدم توی لیگ برتر نوجوانان کشور.
همین که همچون تیم بزرگی تست بدم خودش افتخاره میگن باید پول هواپیما هاش رو خودت بدی و هر هفته سه روز اونجا باشی که کلی هزینه داره و من میدونم میدونم خدایی که من رو میفرسته تست همون خدا همون خدا کار هام رو درست میکنه.
الان یادم اومد دیروز ترسیدم برم چمن فوتبال گفت برو رفتم دیدم شلوغه گفتم ولش کن نمیارزه بیرونمون کنن رفتم و همه رفیقاتم رو دیدم و خیلی خوشحال شدم.
نمیدونم فقط تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
سلام میکنم خدمت استاد عزیز و مریم خانم گل و تمامی دوستان عزیز.
واقعا این فایل منو دیوونه کرد چندین و چند بار دیدمش چندین روزه از روزی که روی سایت قرار گرفت ذهن منو درگیر خودش کرده واقعا حال خوب کن و درجه یک هست چقدر درس دارشت برام چقدر الگو پیدا کردم و مو به تنم سیخ شد.
((به اندازه ای که در مقابل خدا فروتن هستیم به همون اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده به همون اندازه))
((به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمون پایینه به همون اندازه سرمونو در مقابل غیر خداوند بالا نگهمیداره به خدا ))
اینا دوتا جمله طلایی هست که استاد درآخر این فایل گفتن و تنمو لرزوند چون خیلی الگو دارم اطرافم.
خدایا خودت دست منو بگیر و بهم کمک کن در صراط مستقیم قدم بردارم و در مقابل نعمتهایی که بهم میدی مغرور نباشم.
این جمله استاد خیلی حرف داره ها
عموی من دقیقا 12سال پیش که همسایه ما فقط یک عدد نیسان داغون داشت اون موقه عموی من 5 عدد نیسان صفر داشت که برای هر کدوم یک راننده استخدام کرده بود و 4عدد مغازه مصالح ساختمانی داشت و یک گاراژ 1000متری پر از مصالح ساختمانی و ماشین سواری درجه یک و زمین کشاورزی شخصی و….. منتهی عموی من صبح تا شب من من میکرد و با مردم بدرفتاری میکرد و کسی را آدم حساب نمیکرد و ادعای خدایی میکرد درعوض این همسایه ما خیلی آدم با خدا و سر به زیر و محترم بود.
الان ولی همه چیز برعکس شده عموی من تمام اون مغازه ها یک شبه آتیش گرفت و سوخت و بدلیل داشتن مواد رنگی و پلاستیکی و مواد منفجره مثل تینر و رنگ و… آتش نشانی هم نتونست کاری کنه و همه چیز در عرض یک ساعت دودمان شد.
ماشین ها یکی پس از دیگری جمع شدن و بدلایل عجیب فروخته شدن و خودش سکته کرد و الان شده یه آدم تقریبا بی زبون و سر به زیر و بی ارزش.
در مقابل همسایه ما الان دوتا خونه ویلایی دوبلکس شبیه کاخ داره واقعا بینظیره خونه هاشون.گاراژ پر از وسایل کار از جمله 4تا تراکتور کابین دار جدید و چندین و چندتا ماشین و موتور و ماشین سنگین لوکس آخرین مدل شرکت ولوو و الان که اینقدر پول و مال داره بازهم با مردم با خوشرویی رفتار میکنه و همیشه میگه خدایا شکرت هرچی هست از خداست.
واقعا چقدر این قضیه شکرگزاری عجیبه و کارساز هست.
چقدر خود من وقتی از خدا شکرگزاری کردم سریع بهم نعمتهای فراوان داد.
چقدر خوشحالم از این بابت.
من بعد از دیدن این فایل و برگشتنم به مسیر قبلی که همیشه شکرگزاری میکردم کلی اتفاق بزرگ برام رخ داد.
کلی فروشم رفت بالا.الانم که دارم برای شما کامنت میذارم یک خاور یخچال فوق العاده داره برام میاد که خدا شاهده من نگفته بودم برام بسازن ولی رفیقم ساخته و فرستاد برام واقعا اینا دستای خداوند نیستن مگه.
واقعا اگه بخوام وام بگیرم چقدر باید زجر بکشم و پدرم دربیاد و کلی تخریب بشم ولی همین بار یخچال که داره برام میاد بالای 200میلیون پولشه اینا اگه نعمت نیست چیه پس.
بابا چرا اینقدر من ناسپاس هستم و قدر نمیدونم بخدا قسم هروقت خدارو شکر کردم سریع خیلی سریع بیشترش را بهم داد و هروقت نتونستم شکرگزاری کنم همه چیز ثابت و بی حس و بی جان شد.
واقعا این فایل تلنگر محکمی بود به من که نمیخواد کار خاصی بکنی فقط شکرگزار باش شکرگزاری واقعی خداخودش تند تند همه چیز میده بهم.
بابا همین سه سال پیش بود من آه در بساط نداشتم و بی اعتبار و خوار بودم ولی امروز پسر عمم که ادعای خدایی میکنه و کلی مغرور هست بهم زنگ زد ازم پول قرض گرفت.
سه سال نشده از روزی که عروسی کردم کلی پول و ثروت و نعمت دارم کلی اعتبار کاری دارم و به خوش حسابی معروفم.
این همه اعتبار را کی بهم داده واقعا غیر از خدا کسی میتونست اینقدر بهم لطف کنه.
بابا ما چرا الکی مغرور میشیم همین مسی که دیگه همه میدونیم چه کارایی کرده تو حرفه خودش بعد از کسب کلی رکورد و افتخار الان اومده آمریکا و داره با آرامش و آسایش تمام کلی لذت میبره و در همین سه تا بازی اول ترکوند
چرا این فرد اینقدر معروف و محبوب و دوسداشتنی هست و همه کارها براش به بهترین شکل انجام میشه چرا واقعا چون مغرور نیست چون با خداست چون همیشه میگه هرچی خدا بخواد همون خوبه و بهترینه چون من من نمیکنه چون سر به زیر هست و با هرگل زدن سرشو میبره بالا و میگه خداروشکر.
واقعا خداروشکر میکنم
واقعا خوشحال هستم که اینقدر خدا منو دوست داشته که به این سایت هدایتم کرد و دارم به بهترین شکل زندگی میکنم.
بسیار ممنونم از کامنتی که گذاشتید و تجربه هاتون رو به اشتراک گذاشتید
خدا رو شکر که همواره قوانین الهی بدون استثنا دارن کار میکنن و اگه ما درست ازشون استفاده کنیم، نتایجمون عالی میشه
مگه همین شکرگذاری و همه قدرت رو از خدا دونستن، یه اصل نیست، یه قانون نیست؟؟
چقدر عالی مثال عمو و همسایتون رو زدید
همه ما از این مثالا داریم
مثلا همسر من بسیار به خداوند ایمان داره و همیشه میگه فقط خدا، و دلش بسیار ساده هست و خدا هم همیشه براش معامله های عالی و میلیاردی جور میکنه
همین خدا، چنان دوستانی رو براش جور کرده که همه بهش میگن تو چکار کردی که خدا اینقدر آدمای پاک و صاف و یک رو آورده توی زندگیت؟؟
مثلا دوستای همسرم حای تماس میگیرن و آب باغمون رو اکی میکنن، خودشون میرن به درختا آب میدن، و خودشون پیگیر کلی از کارای همسرم هستن و واقعا توقع و انتظار خاصی هم ندارن
همه اینا نشون میدن وقتی ماها قدرت رو از غیر خدا بگیریم و بدیم ب خود خدا، و واقعا ثل موسی فقیر باشیم به هر خیری که از خدا برسه، همون خدا برای ما همه چیز میشه، همه کار میکنه و ما اینجوری واقعا خلیفه او روی زمین میشیم
باز هم ممنونم بابت کامنت شما
تبریک میگم بابت همه موفقیت هایی کهبدست آوردید و برای شما و خودم و همه دوستانم، تجربه های ناب از جنس خود خدا رو آرزو دارم
من هم ازاین الگوهازیاد دارم دورواطرافم.به قول استاد اگه بتونیم الگو هار پیداکنیم راحتتر میتونیم درست وقلط وتشخیص بدیم.وببینیم عاقبت اون ادمی که خودشوقدرتمند میدونه در مقابل خداوند،خود من قبل از اشنایی با استاد اصلا چیزی به اسم شکرگذاری تو زندگیم نبود
خیلی خیلی برایم این فایل جالب بود انگار خدا بود که داشت با من سخن میگفت. چه باران قشنگ و بی نظیری که هم حس ترس دارد و هم حس آرامش.من هستم که چگونه آن را درک میکنم. این باران برای من مثل معجزه ایست که میگوید گوش کن این درسی از حقیقت است.
هر آنچه می گویید از خدا حقیقت محض است. هروقت که قرآن را می خواندم خیلی برایم سوال بود چرا میگوید ما مگر یک پادشاه از خودراضی است که خودش را اینچنین بنماید و اگر چنین است و می خواهد بزرگی خود را ثابت کند در جاهایی که تاکیدش برای پرستش خودش است چرا میگوید من! کاش این را بهتر بفهمم که چگونه است؟ همسرم میگوید ما یعنی همه دستورات کدنویسی یک کامپیوتر و خدا آن دکمه اینتر است که وقتی اینتر را میزنی آن دستور ارزشمند می شود و دستور را اجرا میکند. آیا دقیقا فرق من و ما در همین است؟
وقتی این فایل را گوش می دادم یاد این خاطره افتادم: یک بسته پستی داشتم که قرار بود دو روز دیگر به دستم برسد آن روز در هوای گرم تو خیابان بودم که پستچی را دیدم در آن گرمی هوا خیلی رنجور به نظر می آمد. همان لحظه بهم الهام شد پستچی که آمد برای تحویل بسته حتمن یک شربت خنک در یخچال داشته باش و به او تعارف کن.
دو روز بعد پستچی آمد و من فراموش کردم شربت درست کنم آب خنک را به همسرم دادم و گفتم به پستچی تعارف کن گفت فکر نکنم لازم باشد! در فاصله ای او رفت بسته را تحویل بگیرد من شربت درست کردم یک شربت خنک نسترن. همسرم برگشت و گفت برای پستچی شربت بیاور و من شربت را سریع به او دادم.
وقتی همسرم برگشت داخل خانه به من گفت خدا به تو خیر بدهد به پستچی گفتم آب خنک بیاورم به من گفت اره خیلی ممنون از صبح حالم اصلا خوب نبوده ولی باید کارم را انجام می دادم و حتی سعی نکرده بود برای خودش آب میوه ای بخرد! با این شربت جانی گرفت و بسیار تشکر کرد و رفت.
این داستان من را به فکر فرو برد که آیا خدا قبل از اینکه این بنده درخواست شربتی خنک بدهد به من الهام کرده بود برایش محیا کنم؟ چگونه است قبل از اینکه کسی چیزی بخواهد برایش محیا شده است؟!
دوستم هم تعریف میکرد ظرف سرداری داشتم ترک خورد در راه سفر و کنار ساحل رهایش کردم نیم ساعتی بعد زن و شوهری محلی سوار بر موتور آمدند صدف جمع کنند برای خوردن. اما مرد شاکی بوده است به زن که چرا ظرفی نیاورده. و همان لحظه ظرف من نظرشان را جلب میکند و برمیدارند و صدفها را جمع میکنند و با خوشحالی می روند.
چگونه هنوز این زن و شوهر حرکت نکرده اند ظرفی مناسب برایشان آماده میشود؟!
چرا درخواستی دارم و هربار تکرارش میکنم و به آن نمی رسم؟ چرا برای درخواست ثروت برای یک فرد فقیر و یا سلامتی برای یک فرد مریض اینقدر آسان نیست و پاسخ درخواستمان از قبل برایمان محیا نشده است؟
خداروشکر میکنم برای این فایل فوق العاده ارزشمند و سپاسگزار استادم.
واقعا برگی بی اذن خداوند روی زمین نمیفته. چی میشه که نظم و قانون جهان هستی رو فراموش میکنم؟ یادم میره که همه چیز تحت کنترل و هییچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمیفته.
یاد استاد افتادم که توی چادر بودن و با صدای خش خش بیرون فک میکردن حیوون وحشی باشه و به خودشون میگفتن مگه نمیگی برگی بی اذن خدا رو زمین نمیفته پس چرا بیرون نمیری؟؟؟
حتی وقتی در سریال سفر به دور امریکا با مریم عزیز رفتید یه جنگلی که نت هم نداشت و هیچکس هم نبود.واقعا تنهایی چند روز اونجا موندن فقط زمانی ممکنه که تو یقین داشته باشی به خداوندی که قدرت بهت داده زندگیت و خودت رقم بزنی.یقین به اینکه همه اتفاقات در سیطره ی مشیت الهی اتفاق میفته و ما نمیترسیم گرگی خرسی چیزی بیاد یا ادمایی بیان که خفتمون کنن چون ما میدونیم اتفاقات و داریم خودمون رقم میزنیم و با فرکانس هایی که ما ارسال میکنم همچین اتفاقاتی نمیفته و اگر هم بیفته صددد درصد به نفع منه.
خیلی راه دارم هنوز خییلی. ایمان میخوام که نترسم از بقیه از شرایط. همین چند روز پیش یه مسئله ای پیش اومد که من خیلی ترسیدم براشو همش میترسیدم اتفاقی بیفته که به ضرر من باشه غافل از اینکه دخترر اون اتفاق و خودت رقم میزنی و همه چیز منظمه و بدون هر اتفاقی میفته به نفع توعه
«تو فقط رو خودت کار کن»
« تو فقط ایمان داشته باش»
«تو فقط احساااس خوب داشته باش.»
جدیدا دچار یه وسواس شدم. وسواس اینکه من باید همیشه حالم خوب باشه همیشه باید رو خودم کار کنم. اینکه این فکر و داشته باشم خیلی خوبه اما وسواس داشتن باعث میشه اگر من یک روز فایل نبینم باور کنم من خارج از مدارم و نمیتونم حالم و خوب کنم.
بارها شنیدم از استاد که ایشون یه رندگی عادی مثل همه رو دارن و سعی میکنن از همون کارلی روزمره لذت ببرن و این طور نیست که 24 ساعت رو خودش کار کنه. اگر باغبونی میکنه عجله نمیکنه واای برم رو خودم کار کنم.از همون باغبونی لذت میبره. این لذت میشه احساس خوب میشه اتفاقات خوب… میشه قانون
با این فایل به این فکر کردم که باید سپاسگزار تر بشم باید ریزبین تر باشم. مغزم به سپاسگزاری مقاومت داره و فکر میکنم به این دلیله که میخوام خودمو مجبور کنم سپاسگزار باشم و کلا مغز ما نسبت به هر اجباری مقاومت میکنه و حتما راهشو پیدا میکنم و اجرا میکنم سپاسگزار تر بودنو
تو این فایل به ارزش انسان بودنمون فکر کردم. به اینکه ما چقدددر نزد خداوند عزیز و ارزشمندیم که به ما قدرت داده که حتی اگر بخوایم برخلاف الهام اون عمل کنیم. اینقدر با ارزشیم که خداوند به ما بها داده و قدرت اختیار عطا کرده.
احساس لیاقتمون و باید به این چیزا گره برنیم نه به موفقیتامون نه به چهرمون نه به موقعیت اجتماعیمون. لیاقت ما رو انسان بودنمون میسازه. همین که انسانیم خودش برای با ارزش بودن کافیه. خدا به ما نگفته اگر میخوای ارزشمند باشی باید بری توی دنیای مادی تو فلان رشته موفق بشی.گفته همین که انسانی برای ارزشمند بودنت کافیه.
«بقول کتاب آغوش نور هیچ روحی بی کفایت نیست»
عاشقتونم.
از خدا میخوام هممون به مسیر سپاسگزاری و احساس خوب هدایت کنه.
امیدوارم که حالت خیلی خیلی خوب باشه ممنون از کامنتی که گذاشتی.
به این قسمت که رسیدم(جدیدا دچار یه وسواس شدم. وسواس اینکه من باید همیشه حالم خوب باشه همیشه باید رو خودم کار کنم. اینکه این فکر و داشته باشم خیلی خوبه اما وسواس داشتن باعث میشه اگر من یک روز فایل نبینم باور کنم من خارج از مدارم و نمیتونم حالم و خوب کنم.
بارها شنیدم از استاد که ایشون یه زندگی عادی مثل همه رو دارن و سعی میکنن از همون کارای روزمره لذت ببرن و این طور نیست که 24 ساعت رو خودش کار کنه. اگر باغبونی میکنه عجله نمیکنه واای برم رو خودم کار کنم.از همون باغبونی لذت میبره. این لذت میشه احساس خوب میشه اتفاقات خوب… میشه قانون)
دیدم وای منم اینجوری شدم چند ساعت بیرون میرم ، مهمون میاد ، یا کاری دارم احساس میکنم باید سریع برگردم ، در واقع اون لحظه حس عقب موندن و احساس بد رو دارم تجربه میکنم که طبق قانون ، نتیجه میشه اتفاقات بد..
فراموش میکنیم که دقیقا عین گفته ی شما هرکاری که میکنیم رو ازش لذت ببریم و به نکات مثبت اون لحظه توجه کنیم…
چند روز بود هی حالم بالا و پایین میشد و احساسات نادلخواه تجربه میکردم… الان فهمیدم این اتفاقات نادلخواه این احساس بدی که داری ،برای اینه که وقتی مشغول به انجام کارِ دیگه هستی و فکر میکنی جا موندی از سایت و باید همه ی کارها رو سریع انجام بدی یا اصلا انجام ندی تا برگردی فایل گوش کنی ، در واقع فرکانس بد رو داری ارسال میکنی که نتیجش هم میشه اتفاقات نادلخواه و ناخواسته.
ازت ممنونم عزیزم که به همچین مطلبِ مهمی اشاره کردی.
خدارو شکر می کنم که من رو با این سایت و جمع صمیمی عباس منش آشنا کرد و همینطور زندگیم رو دستخوش باور ها و اتفاقات عالی . دیروز این فایل رو بصورت اتفاقی بعد از اتفاقی که برام افتاد گوش دادم و بازم باورم به خدایی که هر لحظه بهترین ها رو برام رقم میزنه بیشتر شد . و اتفاقی که دیروز افتاد و خدایی که نشونم داد حتی در کوچکترین اتفاقات هم هادی و راهنمای همه ی موجوداته .
دیروز رفتم سرکار و اونجا متوجه شدم که گوشیم رو خونه جا گذاشتم و یادم افتاد که بعد از ظهر می خوام برم جایی و باید گوشیم بود تا با همسرم هماهنگ بشم که بیاد دنبالم باهم برگردیم . همون موقع از شرکت زنگ زدم به همسرم و گفتم گوشیم جا مونده و همسرم گفت چون جایی که میری بزرگه و من نمی تونم بدون گوشی و اینکه بگی چه ساعتی میایی بیرون و کجا هستی پیدات کنم پس نمیام دنبالت منم اول ناراحت شدم و فک کردم اصلا نرم چون برگشتن از اونجا که مسیرش تو اون ساعت تاکسی کم رد میشه و شلوغه سختم بود و گوشیم نداشتم که اسنپ بگیرم و اونجام کسی رو نمیناشناختم . ولی بعدش با خودم گفتم میرم و قطعا خدا دستی رو برای آسون و راحت برگشتن من فراهم میکنه . خلاصه بعد از ظهر رفتم و هر موقع یاد برگشتن می افتادم خدارو شکر می کردم که همون قدر که راحت اومدم همون قدر راه برمی گردم . خلاصه تایم برگشتن شد و من هم اومدم که برگردم و با خوشحالی گفتم خدایا منتظر سورپرایزت واسه برگشتن هستم . و یهو برخلاف همیشه که همسرم میومد دنبالم و از یه راه اصلی میرفتم ایندفعه هدایت شدم به یه راه فرعی تا شاید زودتر برسم به در محوطه و وقتی پیچیدم داخل راه فرعی دیدم از اون سر همسرم هم وارد راه فرعی شد من همین جور متعجب از این همه همزمانی و هدایت خداوند و همینطور همسرم ووقتی ازش پرسیدم چرا از اینجا اومدی ؟ گفت کارم دیر تموم شد و با خودم گفتم بیام دنبالت و اومدم تو محوطه شاید هنوز باشی و دنبال جای پارک بودم و چون خیابون همیشگی جا نبود اومدم بالاتر پارک کردم و به خاطر این از راه فرعی اومدم و خودشم گفت شاید اگر موبایلت همرات بود انقدر راحت پیدات نمی کردم ومن همچنان خوشحال از به موقع هدایت کردن و همراه بودن خدا .
من این فایلو دیشب گوش کردم ، تنها بودم و حالم یه ذره از دست خودم خوب نبود ، داشتم با ماشین میرفتم یه جایی ، تو جاده که میفرفتم و گوش میکردم فقط گریه می کردم و گوش میدادم ، چون این فایل برای من بود ، گریه میکردم چون خداوند رو بیشتر میشناختم و اشک شوق می ریختم، گریه میکردم چون گناهکار بودم و ازش طلب بخشش میکردم ، گریه میکردم چون یاد کمک ها و هدایتهاش می افتادم جاهایی که تنها بودم و میخاستن منو زمین بزنن ولی اون منو سربلندم کرد و بهم عزت داد ، گریه میکردم چون من گناه میکردم و اون ندیده میگرفت و باز بهم نعمت بیشتری میداد، گریه میکردم به خاطر اینکه من خیلی آدم ضعیفی بودم و اون کمکم میکرد، گریه میکردم به خاطر ترسهایی که داشتم و هیچ کدوم از ترسهام واقعی نبود و هیچ کدوم اتفاف نیافتاد چون اون پیشم بود و دلگرمی بهم می داد و آرومم میکرد، گریه میکردم چون نعمت هایی بهم داده که خیلی ها آرزوی داشتنشو دارن.
من الان که یه مقدار به لطف استاد عزیزم آشنا شدم با مباحث توحیدی ، و دارم گذشته ام رو مرور میکنم و اتفاقاتی که برام افتاد و اتفاقاتی که برام نیافتاد رو مرور میکنم ، متوجه شدم که خداوند هر لحظه پیشم بوده . جاهایی بوده که من نمیتونستم حرفم رو بگم و اون بجای من حرف زده ، جاهایی بوده که تو رانندگی من نمیدونستم که باید ترمز بگیرم و اون به جای من ترمز گرفته ، جاهایی بوده من نمی دیدم و اون برام چشم شده، زمانهایی بوده که اصلا پول نداشتم و اون به جای من خرج کرده ، زمانهایی بوده که نزدیک بود که آبروم بره ولی خودش آبروم رو حفظ کرده ، زمانهایی بوده که کم مونده بود که عیبم برای دیگران مشخص بشه ولی خدا اوضاع رو جوری تغییر داده که عیبم مخفی مونده ، زمانی بوده که بچه ام داشته از دست میرفته و اون دوباره بهم هدیه داده ،
خدایا شکرت به خاطر نادیده گرفتنهات، خدایا شکرت به خاطر دیدن هات، خدایا شکرت به خاطر هدایتهای دقیق و بموقع، خدایا شکرت به خاطر نعمت هایی که نمیتونم بشمارم ، خدایا بخشش به خاطر کم کاری هام.
امروز روز تولدمه و من این فایلو هدیه تولدم از طرف خداوند میدونم چون خیلی برام درس داشت و بهم تلنگر زد تا دوباره به آغوشش برگردم و فقط از خودش بخام و در پناه اون باشم و امروز برام تولدی دوباره هست تا با انگیزه و شور و اشتیاق بیشتری در این مسیر توحیدی تلاش کنم تا رشد کنم و به همه خواسته هام برسم،
در پایان از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته پرتلاش و تیم حرفه ای شون هم سپاسگزاری میکنم.
باسلام خانم زیبا ، ممنون بابت تبریکتون، کامنت شما هم مثل اسمتون زیبا بود و استفاده کردم و انرژی گرفتم، امیدوارم در پناه خداوند مهربان روز به روز رشد و پیشرفت داشته باشین، من هم پیشاپیش تولدتون رو بهتون تبریک میگم، سربلندی شما را آرزومندم.
الان که دارم تایپ میکنم داخل بیمارستان هستم پدرم مدت زیادی هست که بستری شده و دکترها جوابش کردن و خودش این رو نمیدونه و مثل یک جنگجوی واقعی برای سلامتیش میجنگه و هرروز دردهای عجیب و غریبی رو تجربه میکنه. وقتی از همه جا ناامید میشی و دکترها آب پاکی رو میریزن رو دستت بیشتر از همیشه پناه میبری به آغوش خدا و بازهم میفهمی که همه ی قدرت ها در دستان خداوند جلیل هست و از اون میخوای که جوابت نکنه این روزها بیشتر از همیشه دل بستم به خدایی که خودش وعده داده امید ناامیدها میشه. همه ی ما این روزها از اطرافیان از معجزات خداوند میشنویم که چجوری بیمارهای صعب العلاج رو شفا داده و دوباره به زندگی برگردونده و همه ی امیدمون شفای کامل و بهبودیش هست شاید وقتی دکترها جوابت میکنن امید به معجزه و رحمت اللهی از نظر بعضی ها خنده دار باشه.
چندروز پیش یکدفعه ای گفتم بزار سری به سایت بزنم و این فایل رو دیدم چون نوشته بود توحید عملی سریع بدون اینکه حتی فایل رو باز کنم دانلودش کردم و گفتم بعدا که وقت داشتم گوش میدم و دیگه ازش رد شدم و یادش نبودم همون شب دیگه خسته شده بودم از این بی خبری ها از این ناامیدی ها از اینکه امید به بهبودی کامل پدرم دارم و از سوی دیگه نجواهای شیطان میاد سراغم و میگه غیرممکنه مگه میشه؟ببین هنوز خوب نشده اثری از بهبودی نیست. از این بلاتکلیفی خسته بودم رفتم تو حیاط و دراز کشیدم و به آسمون پهناور خداوند خیره شدم گفتم کمکم کن من خسته ام از این بی خبری اگر قصد داری سلامتیش رو بهش برگردونی برام نشونه بفرست اگر قصد داری خوبش هم نکنی بازهم برام نشونه بفرست و دیگه رهاش کردم و رفتم سراغ طراحی هام و تو حال خودم بودم داشتم طراحی میکردم که یکدفعه یادم اومد فایل دانلود کردم گفتم برم گوش بدم و خیلی جالبه که دقیقا محتوای شعر با حال و روز من کاملا مطابقت داشت
رهرو ما اینک اندر منزل است . استاد فرمودن درسته که به ظاهر موسی هنوز روی آب هست اما وعده خداوند حقه و آنچه که وعده داده قبلا انجام شده درسته که ما با عقل محدود دنیویمون به قضایا نگاه میکنیم و بنظرمون هنوز اتفاقی نیوفتاده و موسی به مقصد نرسیده اما خداوند از قبل همه چیز رو درست چیده. من این رو تو ذهنم تعمیم دادم به بهبودی پدرم و گفتم درسته که هنوز به ظاهر مریضه اما خداوند هدایتش میکنه و از قبل همه شرایط رو برای بهبودیش فراهم کرده( دکتر میگفت تا الان زیادی هم زندست و باید 2سال پیش فوت میشد و خودش گفت که خواست خداست تا الان زنده هست و ایشون درشرایطی بودن که 40 روز آب و غذا نمیتونستن بخورن و ما فقط دعامیکردیم خداوند بهشون فرصتی بده که بتونن برای بار آخرهم که شده آبو غذا بخورن)
هربار که مرور میکنم میبینم از چه شرایط افتضاحی به بهبودی رسیدن درسته که هنوز از نظر پزشکی راهی برای درمان نیست اما همین که به این درجه رسیدن یعتی دارن بهتر میشن ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه! پرده شک را برانداز از میان تا ببینی سودکردی یا زیان. همون نجواهای شیطان که میاد تو سرم و میگه غیرممکنه بذر شک رو میکاره تو قلبم و هربار با امید به خدا باشک میجنگم.
ماگرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی؟
دکتر میگفت 92 درصد از زیرعمل زنده بیرون نمیاد ولی با 8 درصد زنده بیرون اومد و من مطمئن بودم که تو اتاق عمل خدا همراهشه و دستش رو گرفته و با خودم گفتم فاطمه دست حق رو دیدی و نشناختی؟ ندیدی از چه اوضاعی نجاتت داد؟ قرار بود دیگه پدرت رو نبینی بهت 10 دقیقه وقت دادن باهاش وداع کنی ولی هنوز سایه اش بالاسرته.
نیست بازی کار حق خودرا مباز آنچه بردیم از تو بازآریم باز.
چقدر این بیت دلگرمم کرد. پدرت رو که میخواستیم ازت بگیریم و بهت برمیگردونیم و فقط ایمانت رو حفظ کن.
این شعر پراز تعمیم بود برای من نمیدونم این نشونه بود یا نه ولی نیست بازی کار حق! چیزی شانسی و اتفاقی تو این دنیا رقم نمیخوره نمیدونم شاید بخاطر شرایطم ذهن شهودیم وادارم میکنه اینجوری فکر کنم اما من نشونه تلقیش کردم ولی به شدت سخته تو این حال امید داشتن به چیزی که همه محال میدوننش.
ممنون از همه دوستانی که کامنتم رو میخونن ممنون میشم اگر نظر یا تجربه ای در این زمینه دارین کامنتم رو ریپلای کنید باشد که من و بقیه دوستان باورهای توحیدیمون رو قوی تر کنیم
امیدم به توست خدای بزرگم هیچ گاه آغوش گرمت رو ازما دریغ نکن
شرایط شما رو من درک میکنم ، چون انسان وقتی از همه کس و همه چیز قطع امید میکنه ، تازه حضور خداوند و قدرت اونو تو زندگیش احساس میکنه ، انسان تو این لحظات خیلی خالص میشه ، سبک میشه ، آزاد و رها میشه.
من خودم هم حدود یه سال پیش شرایط شما رو داشتم (قضیه شو قبلا کامنت کردم) 15 تیر سال قبل من پسر 4 ساله مو که شب قبلش داشت تو خونه بازی میکرد و از سر و کول من بالا میرفت ، براش یه اتفاقی افتاد و در عرض8 ساعت من پسرم رو تو بغل گرفته بودم و تو صف اتاق عمل بودم ، اولش فکر میکردم که یه عمل معمولیه و من و همسرم راحت نشسته بودیم، که وسط عمل دکترش اومد و بهمون گفت فقط میخام از مرگ حتمی نجاتش بدم ، وقتی دکترش این حرف رو زد و آب پاکی رو ریخت روی دستامون ، بهم خیلی فشار اومد و با خودم گفتم مگه میشه بچه سالم و سرحال ، بگن داره میمیره، اولش شوکه شدم ولی زود خودمو جمع و جور کردم و حرف های استاد رو مرور میکردم ،،،الخیر فی ما وقع ،،، به خودم میگفتم هر اتفاقی بیافته خیره ، خدا این بچه رو به ما داده و مال خودشه ، و به خدا گفتم این بچه ی ناتوان و مریض مخلوق خودته هر چی صلاح بدونی منم تسلیمم و راضی هستم به خواست تو.
تو اون لحظات سعی میکردم سپاسگزاری بکنم به خاطر داشتن بچه دیگه ام و همسرم و به خاطر نعمتهایی که بهم داده و به مرور خیلی حالم بهتر شد.
من تو اون لحظات رها شدم تسلیم شدم شکرگزارتر شدم ، حضور خداوند و نزدیک بودنش به من رو بیشتر از کل عمرم احساس میکردم، خلاصه خداوند لطف کرد و بچه رو دوباره بهمون هدیه داد.
برکت اون اتفاق برام این بود که بزرگتر شدم ، ارتباطم با خدا بیشنتر و بهتر شد ، قدر نعمتهاش رو بیشتر میدونم و نسبت به قبل نسبت به عزیزانم رهاتر شدم.
فاطمه عزیز شما هم توکلت به خداوند باشه و هر لحظه سپاسگزارش باش بخاطر عزیزانت و نعمتهای زیباش ، چون بهترین فرکانس ،فرکانس سپاسگزاری هستش و میتونه خیلی حالت رو خوب بکنه و به قول استاد احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب.
امیدوارم خداوند پدرتون رو شفا بده و من هم براشون دعا میکنم.
وای آره واقعا منم تجربه اینو داشتم بار ها و بار ها چیزی یا کسی که برام عزیز بوده قدرش رو ندونستم و ازم گرفته شده اما به محض اینکه شروع به قدرشناسی کردم بی درنگ بهم باز گردانده شدو حالا حتی از قبل هم بیشتر به اون شخص اهمیت می دم و دوستش دارم و رابطه مون بهتر شده! و واقعا خدا رو شکر می کنم بخاطر اینکه بهم فرصت دوباره داد. خدایا شکرت.
همینکه تو این شرایط با خداوند ارتباط میگیری و ایمان و امیدت را از دست ندادی کاریست که از میلیونها انسان دیگه بر نمیاد
و این نشانه دل پاک شماست و اینکه به خداوند ایمان داری و خداوندی که همواره از ما مراقبت میکنه باز هم این قدرت را داره که سلامتی را به جسم ما بازگردانه
پسر دایی من چندین ماه پیش متوجه شد که سرطان داره و دکترها بهش گفتند که یکم دیر شده ولی امیدت بخدا باشه و باید با روحیه بالا طول درمان را طی کنی
ماه ها درگیر درمان بیماریش بود و به لطف خدای بزرگ با همون درصد کم ایشون به سلامتی کامل رسید و بیماری از جسمش رخت بر بست و رفت
فاطمه خانم من پارسال بدنبال مجوز مغازه ام بودم ولی ماه ها بود که سیستم و سایت مربوط به کار من بسته بود و هر وقت پیگیر میشدم میگفتن معلوم نیست کی باز میشه
یه روز با حال خوب گفتم خداوند من را از هیچ به اینجا رسونده و به قول قرآن من یک نطفه بودم و الان انسانی بالغ هستم و اینقدر معجزه ها دیدم پس همین خدا هم میتونه تو سیستم کامپیوتر تاثیر خودش را بذاره
رفتم به اداره مربوطه و بازهم گفتند که مگه نگفتیم سیستم قطعه و دست ما نیست
از خانمی که مسئولش بود خواهش کردم اگر میشه سیستم و باز کنه و امتحان کنه اگر شد ثبت نام من را انجام بده اگر نه که هیچ
با تعجب گفت آقا چندین ماهه که قطعه و من باز هم خواهش کردم
فاطمه خانم خدای من شاهده سیستم فقط در حد بیست دقیقه باز شد کار من انجام شد و باز هم تا مدتها بسته شد و هیچ کس باور نمیکرد که من ثبت نام کردم
این مثال را زدم که بگم ما معنای زندگانی را متاسفانه به غلط متوجه شدیم
زندگی یعنی همینکه درخواست کنی و خداوندی که اینهمه قدرت داره درخواستت را به راحتی اجابت میکنه
امیدت به خدایی باشه که هیچ وقت فراموش نمیکنه
و همواره از بندگانش مراقبت میکنه
قدرت خدا را باور کن دوست من
همانطوری که ایمان داری بهش پاسخت را میده
من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد
آرزوی تندرستی دارم برای پدر عزیزتون و آرزوی آرامش و شادابی برای شما
زیبا خانم همه ما در زندگی معجزه هایی دیدیم که اگر برای کسی تعریفشون کنیم شاید غیر قابل باور باشه
من تو کامنت هام تو سایت در مورد اینکه به صورت معجزه آسایی از خدمت سربازی معاف شدم نوشته ام
که خداوند چطور به ایمان من پاسخ داد و همه متعجب شده بودن که مگه میشه مگه داریم
و کارت معافیت من دقیقا صبح روزی رسید به دستم که عصر ما با خانواده خانمم قرار محظر داشتیم برای عقد و در واقع جشن عقدمون بود
و این هدیه ازدواج من بود از طرف خدای عزیز
در مورد ازدواجم نوشتم که به طور معجزه آسایی در اوج ناباوری و در میان همه نشدنها، شد و خداوند به ایمان من پاسخ داد و پاداش داد و شد
الان دوست دارم در مورد تصادفم بنویسم که من از مرگ حتمی نجات پیدا کردم
و فقط ساق پای چپم شکست و اونهم به لطف خدای عزیزم با بهترین کیفیت جوش خورد و خوب شد
ولی اون تصادف درسهایی به من داد که مسیر زندگی من را کاملا تغییر داد
من معجزه هایی در اون تصادف دیدم که برای هیچ کس قابل باور نبود
دوست ندارم وارد جزییاتش بشم و تمرکزمون را بر روی رنج ها ببریم
فقط اینو عرض کنم که اگر چند ثانیه دیر از جام بلند میشدم اتوبوس از روی من رد میشد و فقط میدونم که خدا بهم گفت الان بلند شو با همین پای شکسته وسط صحنه تصادف و من وسط خیابون دراز کشیده بودم بلند شدم و دیدم تایر اتوبوس از جای سر من رد شد
یا الله که اون لحظه خیلی درد داشتم و متوجه نشدم چی شد ولی بعدها تو بیمارستان من خدا را سپاسگزاری کردم و همش یادم میفتاد که خدایا اون کی بود که اون لحظه تو گوشم گفت سریع بلند شو و چه معجزه آسا من بلند شدم و اتفاق ناگواری برام نیفتاد
و من بعد ها فهمیدم که این ندای قلبم بود
و این صدا صدای خداییست که هر لحظه از ما مراقبت میکنه و هوامونو داره
دوست عزیزم زیبا خانم گرانقدر تجربه ها بسیارست
و همه ما هر روز معجزه ها را میبینیم
فقط باید ازشون درس بگیریم
من گاهی وقتها شبها به ماه نگاه میکنم و میگم اگر این معجزه نیست پس چیه
چطوری کره ماه با اینهمه وزن و عظمت تو هوا ایستاده
نه پایه ای داره نه به جایی وصل شده
واقعا این معجزه نیست
ما حتی قدرت این را نداریم که بدون هیچ نگه دارنده ای یک پر کاه را در هوا نگه داریم
همه اتفاقات روزمره ما معجزست
دوست عزیز برای شما آرزوی تندرستی دارم و آرامش و شادابی
بنده هم از شما سپاسگزارم که پیام مثبت و اینهمه انرژی خوب بسمت من فرستادید
این معجزات همگی واقعیت زندگی ما هستند که هر روز در حال اتفاق افتادن هستند
فقط این ما هستیم که باید ازشون الگو برداری کنیم و درس بگیریم و سپاسگزار باشیم از خدایی که هر لحظه معجزاتش را برای ما رقم میزنه تا در آرامش و شادی زندگی کنیم
من واقعا دارم شرایط سختی رو میگذرونم به خداوند سپردم همه چیز رو ولی هرروز همه چیز بدتر شد اتفاقات بد پشت سرهم افتادن اوضاع بیماری پدرم بدتر شده و دکترها میگن باید منتظر باشیم تا زمان فوتش فرا برسه و اون هرروز و هرلحظه داره عذاب میکشه و دکتر میگه کاش عملش نکرده بودیم و 50 روز پیش میرفت که عذاب نکشه
گفتی زندگی یعنی همینکه درخواست کنی و خداوندی که این همه قدرت داره به راحتی درخواستت رو اجابت کنه
من باور دارم که خداوند چه معجزات و کارهای خارق العاده ای میتونه انجام بده ولی وقتی وضعیت و دردهای پدرم رو میبینم باز ناامید میشم. یعنی خداوند فقط منتظره که ما درخواست کنیم و اجابت کنه؟ پس مصلحتش چی میشه؟ من نمیتونم ببینم پدرم با دردو رنج تک تک اعضای بدنش از کار بیوفته مدام دنبال روزنه ای از امید هستم گیجم سردرگمم نمیدونم چکار کنم که خدا جوابم رو بده گفتم بهش اعتماد میکنم کار درست رو انجام میده اما هرروز بدتر از دیروزه و دکتر بیشتر تو دل مارو خالی میکنه. به هرکی از معجزه و شفا میگیم تو دلش پوزخند میزنه. نمیدونم چنین تجربه هایی داشتی یا نه اما واقعا بریدم از همه جا تنها امیدم خدا بود ولی دیگه جایی برای امید نیست بنظرت باید چکار کنم
الان که کامنتت را خوندم نمیدونم چطور جلوی اشکهام و بگیرم
میدونی چرا
چون نمیدونم شما چند سالته خواهر گلم ولی من تو سن 14 سالگی تو بیمارستان کنار تخت پدرم بودم که از این دنیا رفت
نمیخوام تو این شرایط غمگینت کنم ولی من درد از دست دادن پدر نازنینم را تو سن حساسی کشیدن
من تا 7 روز حتی یک لقمه غذا نخوردم
شوکه بودم
سالها شد و من حالم خوب نبود
تا بعد ها از خدای عزیز خواستم که دلیل فوت پدرم را بهم بگه و اینکه چرا الان تو این سن و چرا من
چرا پدر من
چرا و چرا و چراهای زیادی
یه شب یه مردی را تو خواب دیدم که روی یک دیوار کوتاهی نشسته بود
همینکه بهش رسیدم و حالم خوب نبود صدام کرد
بهم گفت حسین چرا اعتراض میکنی
تو دیگه چرا اعتراض میکنی
بهم گفت ما که هواتو همه جوره داریم
بهم گفت ما به امام علی گفتیم که بیاد باهات صحبت کنه و همیشه هواتو داشته باشه
نمیدونم چی بگم
فقط میدونم که من اونموقع بر حسب ارادتی که به امام علی داشتم آرووم شدم
ساکت شدم
به جورایی هم تو همون عالم خواب خداروحس کردم که بهم میگفت ما که هواتو داریم حتما فوت پدرت دلیل داشته
بخدا نمیخوام جو سازی کنم یا خدایی نکرده حال خواهر گلم فاطمه خانم را در این وضعیت خراب کنم ولی بعد از سالها متوجه شدم که چه جاهایی خدا کنارم بود و هوامو داشت که دیگران حسش نمیکردن
و حتی بعد ها چقدر خدا رو سپاسگزاری کردم که کمک پدرم کرد تا درد نکشه و به ذات حقیقی خودش زمانی برگشت که هنوز از وجودش همه به خوبی یاد میکنند و همیشه تعریف خوبیش هست
یعنی بازگشت پدرم دست من نبود وگرنه با هر شرایطی اونموقع دوست داشتم که باشه و من با حس شادی بودنش را تجربه کنم نه با غم نبودنش بسازم
ولی اون لحظه خدا بهتر از هر کسی میتونستن تصمیم بگیره
اینکه عرض کردم به خدا بسپار دلیلش این هست که خداوند بهتر از ما و بیشتر از ما بندگانش را دوست داره و در هر شرایطی هواشونو داره
من الان دوستانم را میبینم که با چهل سال سن میان پیش من و گریه میکنند و از زندگی ناامید هستند چون تازه پدرشون را از دست دادند و من فقط به خودم نگاه میکنم و میگم این دوست من چهل سال با پدرش زندگی کرده خوش بحالش من که فقط 14 سال که در اصل چند سالش را نوزاد بودم و اصلا یادم نمیاد
درک میکنم دوستانم را چون خودم حسش کردم
ولی از یه لحاظی هم میگم اونها بیشتر از من با پدرشون زندگی کردند و شاید اونها نتونن من را درک کنند که چی کشیدم
فاطمه عزیز خدای من شاهده من تو شرایط فعلی شما هیچ حرفی ندارم بزنم با اینکه خودم دوباره یادم اومد که سه ماه تو بیمارستان الزهرای اصفهان چه دردهایی را تجربه کردم تو اون سن به همراه همه اعضای خانواده ام و فامیلهای عزیزمون که همگی برای پدرم زحمت کشیدند و حتی کادر درمان
فقط این و میتونم بگم که خداوند خیلی بیشتر از اونکه من بخوام توصیفش کنم کارش درسته و هوای بنده هاشو داره
من پیامتو دیر دیدم و الان دوهفته از پیام شما گذشته ولی دوست دارم خبر سلامتی پدر گرامیتون را بشنوم چون خودم برای این خبر خیلی انتظار کشیدم
و به این رسیدم که
خداوند بهترین کارگردان این زندگیست
در مورد پوزخند زدن دیگران که فرمودید در مورد شفا پیدا کردن و معجزه هست هم باید عرض کنم داستان پسر دایی خودم را نوشتم که سرطان بد خیم داشت و در اوج ناباوری فقط با حال خوب و ایمان به خدا کاملا بهبودی پیدا کرد و آخرین آزمایشش یکی دوماه پیش بود که مشخص شد بیماریش از بین رفته
دوست الهی من
آرزوی سلامتی و آرامش دارم برای پدر گرامیتون
و آرزوی تندرستی و شادابی برای شما عزیزی که هنوز امیدت به خدا هست و خداوند به بندگانش که به او ایمان دارند پاداش میدهد
بمونه به یادگار از امروزم که فراموش نکنم لطف خدا هر لحظه شامل حالم بوده و من فقط ذره ای از اونو درک میکنم
سلام و سپاس محضر استادِ درس زندگی
کدوم درسی اینقدر به درد آدم میخوره و کدوم استادی تا این اندازه آموزه هاش کاربردیه و مستقیم میرسه به حال خوب و لذت و پول و سلامتی و…
سرم بالاست که سر این کلاس نشستم و شاگرد این استادم
الهی شکرت الهی خیلی شکرت
من ساکن چالوسم و اصالتا اصفهانی
به لطف خدا چند ماهی است که درآمد فوق العاده ای رو دارم تجربه میکنم. قصه اش طولانیه که لطف و هدایت خدا مسیری رو برام باز کرد که در عرض فقط دوماه درآمدم ده برابر شد یعنی خدا یک صفر گذاشت جلوی درآمد روزانه و ماهیانه م
الهی خیلی شکرت
پس از چند ماه تصمیم گرفتم برم اصفهان
چون اقوام و خویشان همه اصفهان هستن
در یک هفته ای که اصفهان بودم در کنار عشق و محبت و لذتی که از بودن کنار پدر مادر و اقوام و دوستام نصیبم شد افکار و مسائل ناخواسته زیادی هم بود که من انسان بی ایمان و فراموشکار و عجول رو درگیر خودش کرد و با خودش برد
تا حدی که حتی با همسرم در مسیر برگشت از اصفهان به شمال خیلی در موردش حرف زدیم و توجه کردیم. ولی با این همه خدای غفور رحیم بزرگی کرد و اتفاق ناخواسته بوجود نیومد
ولی این برام جالب بود دقیقا توی اولین روزی که برگشتم شمال و از اون فضای مسموم فاصله گرفتم و شروع کردم به کار کردن روی خودم و اومدن توی سایت و … خداوند به شکل عجیبی بهم پاداش داد و پول های زیادی رو به سمتم هدایت کرد
برای خودم خیلی جالب بود، مگه میشه؟
انگار خدا پشت در منتظر یه اشاره من بود تا خان نعمت رو به سمتم روانه کنه
ولی همین خدا در برابر بیصبری و تعجیل و کم ایمانی و قضاوت کردنهای من هیچ واکنشی نشون نداد. الهی لطف و کرمت رو سپاس
دوست من که داری این کامنتو میخونی ازت میخوام عجله نکنی
همون نعمتهای به ظاهر اندکی که داری رو بهش توجه کن
تلاش کن
سعی کن هر روز بهتر بشی
سعی کن هر روز زمان حال خوبت رو بیشتر کنی
و من بهت مژده میدم که پیروزی تو نزدیکه
همون خدا شاهده بر زندگی من که فقط شش ماه قبل من التماس دنیارو میکردم برای درآمد ماهیانه سه میلیون که فقط بتونم اجاره خونه مو بپردازم
و به اشاره لطف معبودم الآن یعنی فقط پنج شش ماه بعد با درآمد یک تا دو روزم میتونم همون اجاره رو بپردازم
صبح پادشاهی نزدیکه دوست من
هیچ مسیر دیگه ای وجود نداره و این مسیر هم هیچ میانبری نداره مگر اینکه بیشتر و بیشتر روی خودت کار کنی.
واقعا ممنونم که کامنتمو پاسخ دادی نمیدونی چقدر احساساتی شدم که متوجه شدم یه نفر با کامنت من حالش دگرگون شده
الآن که فکر میکنم میبینم استاد چه احساسی داره وقتی اینهمه آدم به واسطه اون به احساس خوب میرسن به ثروت و سلامتی میرسن و در کل چه سعادتی از این بالاتر که با وجودت همه رو به یاد خدا بندازی
با یادخدا
دلم تنگشده برای اینکه بتونم کامنت بنویسم
خدایا برقلبم ببار آنچه باید نوشته شود وبر انگشتانم جاری برای بیان
این چند روز بسیار حس و حالم متحول از همیشه و دلم میخواهد آنقدر شکرگزاری کنم تا آرام شوم ،اما افسوس که ازدست زبان که برآید ،،کز عهده شکرش به درآید
خدایا آرامشی دارم که دوست دارم فقط ازتو بشنوم و بفهمم که بی تونمیشه ،،
خدابا من اگر ازتو جداشوم چه هستم و چه میتوانم انجام دهم واگر نفَسی که بهم مرحمت داری را اجازه ندی درون یا برون رود چه میتوانم بکنم
تنها تورا میپرستم وتنها از تویاری میجویم
خدابا ماازشاکرین ومخلصین درگاهت قرار ده
خدابا آن ده که آن به
استادم سپاسگزارم
سلام به استاد عزیز
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
وِی که به تلخی فقر گنج روانی مرا
آنچه نبرده ست وهم عقل ندیدهست و فهم
از تو به جانم رسید قبله از آنی مرا
از کرمت من به ناز مینگرم در بقا
کی بفریبد شها دولت فانی مرا؟
نَغمَت آنکس که او مژدهی تو آورد
گر چه به خوابی بود به ز اَغانی مرا
در رکعات نماز هست خیال تو شه!
واجب و لازم چنانک سَبع مَثانی مرا
در گنه کافران رحم و شفاعت تو راست
مهتری و سروری! سنگدلانی مرا
گر کرم لایزال عرضه کند مُلکها
پیش نهد جملهای کنز نهانی مرا
سجده کنم من ز جان روی نهم من به خاک
گویم از اینها همه عشق فلانی مرا
عمر ابد پیش من هست زمان وصال
زانک نگنجد در او هیچ زمانی مرا
عمر، اَوانیست و وصل، شربت صافی در آن
بی تو چه کار آید م رنج اَوانی مرا
بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این
در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا
از مدد لطف او ایمن گشتم از آنک
گوید سلطان غیب: «لَستَ تَرانی» مرا
گوهر معنی اوست پر شده جان و دلم
اوست اگر گفت نیست ثالث و ثانی مرا
رفت وصالش به روح جسم نکرد التفات
گر چه مجرد ز تن گشت عیانی مرا
پیر شدم از غمش لیک چو تبریز را
نام بری بازگشت جمله جوانی مرا
یک آیه قرآن هست میگه بیاد آر هنگامی که اصلا وجود نداشتید و شما را به وجود آوردیم.
حتی ما باید بابت وجود خودمون هم شکر گذار باشیم.
ما چقدر زود به خدا کافر میشیم وقتی اول سال گفتم من رو ببر تهران بردی.
گفتم منو تست فوتبال قبول کن هفته بعد منو میفرستی.
گفتی من رو برسون بابات همون موقع رسوندن.
گفتی در کشو استخر که گیر کرده بود رو باز کن باز کردم برات.
گفتی نمره درس هام رو بده عجیب و غریب نمره گرفتی.
گفتی توی پنالتی رفیقام رو ببرم بردی!
وای خدای من، گفتم بهت پول تاکسی رو اگه بدم پول برای استخر نمیمونه کمکم کن سوار شدم ایمانم رو نشون دادم پسره سوار شد پول اضافی داد روم نشد بگم مال من رو حساب کن پول رو دادم پولم کم شد رفتم ورودی استخر ارزون تر حساب کرد باهام و چقدر زود یادم رفت.
گفتی پول میخوام دادم بهت.
گفتی حالم رو خوب کن حالم رو خوب کردی.
آقا من هفته بعد قراره تست بدم توی لیگ برتر نوجوانان کشور.
همین که همچون تیم بزرگی تست بدم خودش افتخاره میگن باید پول هواپیما هاش رو خودت بدی و هر هفته سه روز اونجا باشی که کلی هزینه داره و من میدونم میدونم خدایی که من رو میفرسته تست همون خدا همون خدا کار هام رو درست میکنه.
الان یادم اومد دیروز ترسیدم برم چمن فوتبال گفت برو رفتم دیدم شلوغه گفتم ولش کن نمیارزه بیرونمون کنن رفتم و همه رفیقاتم رو دیدم و خیلی خوشحال شدم.
نمیدونم فقط تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
در پناه رب خوشبخت باشید.
بنام الله مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عزیز و مریم خانم گل و تمامی دوستان عزیز.
واقعا این فایل منو دیوونه کرد چندین و چند بار دیدمش چندین روزه از روزی که روی سایت قرار گرفت ذهن منو درگیر خودش کرده واقعا حال خوب کن و درجه یک هست چقدر درس دارشت برام چقدر الگو پیدا کردم و مو به تنم سیخ شد.
((به اندازه ای که در مقابل خدا فروتن هستیم به همون اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده به همون اندازه))
((به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمون پایینه به همون اندازه سرمونو در مقابل غیر خداوند بالا نگهمیداره به خدا ))
اینا دوتا جمله طلایی هست که استاد درآخر این فایل گفتن و تنمو لرزوند چون خیلی الگو دارم اطرافم.
خدایا خودت دست منو بگیر و بهم کمک کن در صراط مستقیم قدم بردارم و در مقابل نعمتهایی که بهم میدی مغرور نباشم.
این جمله استاد خیلی حرف داره ها
عموی من دقیقا 12سال پیش که همسایه ما فقط یک عدد نیسان داغون داشت اون موقه عموی من 5 عدد نیسان صفر داشت که برای هر کدوم یک راننده استخدام کرده بود و 4عدد مغازه مصالح ساختمانی داشت و یک گاراژ 1000متری پر از مصالح ساختمانی و ماشین سواری درجه یک و زمین کشاورزی شخصی و….. منتهی عموی من صبح تا شب من من میکرد و با مردم بدرفتاری میکرد و کسی را آدم حساب نمیکرد و ادعای خدایی میکرد درعوض این همسایه ما خیلی آدم با خدا و سر به زیر و محترم بود.
الان ولی همه چیز برعکس شده عموی من تمام اون مغازه ها یک شبه آتیش گرفت و سوخت و بدلیل داشتن مواد رنگی و پلاستیکی و مواد منفجره مثل تینر و رنگ و… آتش نشانی هم نتونست کاری کنه و همه چیز در عرض یک ساعت دودمان شد.
ماشین ها یکی پس از دیگری جمع شدن و بدلایل عجیب فروخته شدن و خودش سکته کرد و الان شده یه آدم تقریبا بی زبون و سر به زیر و بی ارزش.
در مقابل همسایه ما الان دوتا خونه ویلایی دوبلکس شبیه کاخ داره واقعا بینظیره خونه هاشون.گاراژ پر از وسایل کار از جمله 4تا تراکتور کابین دار جدید و چندین و چندتا ماشین و موتور و ماشین سنگین لوکس آخرین مدل شرکت ولوو و الان که اینقدر پول و مال داره بازهم با مردم با خوشرویی رفتار میکنه و همیشه میگه خدایا شکرت هرچی هست از خداست.
واقعا چقدر این قضیه شکرگزاری عجیبه و کارساز هست.
چقدر خود من وقتی از خدا شکرگزاری کردم سریع بهم نعمتهای فراوان داد.
چقدر خوشحالم از این بابت.
من بعد از دیدن این فایل و برگشتنم به مسیر قبلی که همیشه شکرگزاری میکردم کلی اتفاق بزرگ برام رخ داد.
کلی فروشم رفت بالا.الانم که دارم برای شما کامنت میذارم یک خاور یخچال فوق العاده داره برام میاد که خدا شاهده من نگفته بودم برام بسازن ولی رفیقم ساخته و فرستاد برام واقعا اینا دستای خداوند نیستن مگه.
واقعا اگه بخوام وام بگیرم چقدر باید زجر بکشم و پدرم دربیاد و کلی تخریب بشم ولی همین بار یخچال که داره برام میاد بالای 200میلیون پولشه اینا اگه نعمت نیست چیه پس.
بابا چرا اینقدر من ناسپاس هستم و قدر نمیدونم بخدا قسم هروقت خدارو شکر کردم سریع خیلی سریع بیشترش را بهم داد و هروقت نتونستم شکرگزاری کنم همه چیز ثابت و بی حس و بی جان شد.
واقعا این فایل تلنگر محکمی بود به من که نمیخواد کار خاصی بکنی فقط شکرگزار باش شکرگزاری واقعی خداخودش تند تند همه چیز میده بهم.
بابا همین سه سال پیش بود من آه در بساط نداشتم و بی اعتبار و خوار بودم ولی امروز پسر عمم که ادعای خدایی میکنه و کلی مغرور هست بهم زنگ زد ازم پول قرض گرفت.
سه سال نشده از روزی که عروسی کردم کلی پول و ثروت و نعمت دارم کلی اعتبار کاری دارم و به خوش حسابی معروفم.
این همه اعتبار را کی بهم داده واقعا غیر از خدا کسی میتونست اینقدر بهم لطف کنه.
بابا ما چرا الکی مغرور میشیم همین مسی که دیگه همه میدونیم چه کارایی کرده تو حرفه خودش بعد از کسب کلی رکورد و افتخار الان اومده آمریکا و داره با آرامش و آسایش تمام کلی لذت میبره و در همین سه تا بازی اول ترکوند
چرا این فرد اینقدر معروف و محبوب و دوسداشتنی هست و همه کارها براش به بهترین شکل انجام میشه چرا واقعا چون مغرور نیست چون با خداست چون همیشه میگه هرچی خدا بخواد همون خوبه و بهترینه چون من من نمیکنه چون سر به زیر هست و با هرگل زدن سرشو میبره بالا و میگه خداروشکر.
واقعا خداروشکر میکنم
واقعا خوشحال هستم که اینقدر خدا منو دوست داشته که به این سایت هدایتم کرد و دارم به بهترین شکل زندگی میکنم.
استاد جان خیلی دوست دارم
عاشق این کشور و این بارون های شدید ناگهانی شدم.
قطعا میام پیشتون
عاشقتونم
به نام یکتای بی همتا و سلام به شما سید عزیز
بسیار ممنونم از کامنتی که گذاشتید و تجربه هاتون رو به اشتراک گذاشتید
خدا رو شکر که همواره قوانین الهی بدون استثنا دارن کار میکنن و اگه ما درست ازشون استفاده کنیم، نتایجمون عالی میشه
مگه همین شکرگذاری و همه قدرت رو از خدا دونستن، یه اصل نیست، یه قانون نیست؟؟
چقدر عالی مثال عمو و همسایتون رو زدید
همه ما از این مثالا داریم
مثلا همسر من بسیار به خداوند ایمان داره و همیشه میگه فقط خدا، و دلش بسیار ساده هست و خدا هم همیشه براش معامله های عالی و میلیاردی جور میکنه
همین خدا، چنان دوستانی رو براش جور کرده که همه بهش میگن تو چکار کردی که خدا اینقدر آدمای پاک و صاف و یک رو آورده توی زندگیت؟؟
مثلا دوستای همسرم حای تماس میگیرن و آب باغمون رو اکی میکنن، خودشون میرن به درختا آب میدن، و خودشون پیگیر کلی از کارای همسرم هستن و واقعا توقع و انتظار خاصی هم ندارن
همه اینا نشون میدن وقتی ماها قدرت رو از غیر خدا بگیریم و بدیم ب خود خدا، و واقعا ثل موسی فقیر باشیم به هر خیری که از خدا برسه، همون خدا برای ما همه چیز میشه، همه کار میکنه و ما اینجوری واقعا خلیفه او روی زمین میشیم
باز هم ممنونم بابت کامنت شما
تبریک میگم بابت همه موفقیت هایی کهبدست آوردید و برای شما و خودم و همه دوستانم، تجربه های ناب از جنس خود خدا رو آرزو دارم
سلام علی آقا
چقدر عالی نوشتید خاطره ار دونفر که یکی مغرور و پولدار و اون یکی معمولی و شکر گذار
و سرنوشت یا به عبارتی قانون طبیعت و خداوند چگونه ورق را برمیگردونه
و این درسها و ماجراها همگی پر از نشانه و اعتماد به خداوند هست
هر جا رو خدا حساب کنیم پر میشویم
خدایا من راه کسانی که هدایت کردی نعمت دادی هدایت کن نه گمراهان و بدهکاران
و ایمان دارم هدایت کننده ترین هستی
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام علی عزیز
بینهایت کامنت تون به دلم نشست حرفای قشنگی که زدید
من هم ازاین الگوهازیاد دارم دورواطرافم.به قول استاد اگه بتونیم الگو هار پیداکنیم راحتتر میتونیم درست وقلط وتشخیص بدیم.وببینیم عاقبت اون ادمی که خودشوقدرتمند میدونه در مقابل خداوند،خود من قبل از اشنایی با استاد اصلا چیزی به اسم شکرگذاری تو زندگیم نبود
ودرواقع اطرافیانم خدای من بودن، اگه ازم تعریف میکردن خوشحال بودم اگه انتقاد میکردن ناراحت
این شده بود کار من
ولی خداروشکر الان خیلیی باید فک کنم تا شخصیت قبلیم یادم بیاد،الحمدلله خیلی تعقیر کردم وبازم دارم بهتر میشم
این حرف استادروهم خیلی دوسدارم
خدایا من هیچی نیستم هر چی دارم روتوبهم دادی همه چیرو.
ممنون ازشما دوست عزیز.
سلام
خدارا سپاسگزارم برای هدایت به سمت استاد عزیزم
خیلی خیلی برایم این فایل جالب بود انگار خدا بود که داشت با من سخن میگفت. چه باران قشنگ و بی نظیری که هم حس ترس دارد و هم حس آرامش.من هستم که چگونه آن را درک میکنم. این باران برای من مثل معجزه ایست که میگوید گوش کن این درسی از حقیقت است.
هر آنچه می گویید از خدا حقیقت محض است. هروقت که قرآن را می خواندم خیلی برایم سوال بود چرا میگوید ما مگر یک پادشاه از خودراضی است که خودش را اینچنین بنماید و اگر چنین است و می خواهد بزرگی خود را ثابت کند در جاهایی که تاکیدش برای پرستش خودش است چرا میگوید من! کاش این را بهتر بفهمم که چگونه است؟ همسرم میگوید ما یعنی همه دستورات کدنویسی یک کامپیوتر و خدا آن دکمه اینتر است که وقتی اینتر را میزنی آن دستور ارزشمند می شود و دستور را اجرا میکند. آیا دقیقا فرق من و ما در همین است؟
وقتی این فایل را گوش می دادم یاد این خاطره افتادم: یک بسته پستی داشتم که قرار بود دو روز دیگر به دستم برسد آن روز در هوای گرم تو خیابان بودم که پستچی را دیدم در آن گرمی هوا خیلی رنجور به نظر می آمد. همان لحظه بهم الهام شد پستچی که آمد برای تحویل بسته حتمن یک شربت خنک در یخچال داشته باش و به او تعارف کن.
دو روز بعد پستچی آمد و من فراموش کردم شربت درست کنم آب خنک را به همسرم دادم و گفتم به پستچی تعارف کن گفت فکر نکنم لازم باشد! در فاصله ای او رفت بسته را تحویل بگیرد من شربت درست کردم یک شربت خنک نسترن. همسرم برگشت و گفت برای پستچی شربت بیاور و من شربت را سریع به او دادم.
وقتی همسرم برگشت داخل خانه به من گفت خدا به تو خیر بدهد به پستچی گفتم آب خنک بیاورم به من گفت اره خیلی ممنون از صبح حالم اصلا خوب نبوده ولی باید کارم را انجام می دادم و حتی سعی نکرده بود برای خودش آب میوه ای بخرد! با این شربت جانی گرفت و بسیار تشکر کرد و رفت.
این داستان من را به فکر فرو برد که آیا خدا قبل از اینکه این بنده درخواست شربتی خنک بدهد به من الهام کرده بود برایش محیا کنم؟ چگونه است قبل از اینکه کسی چیزی بخواهد برایش محیا شده است؟!
دوستم هم تعریف میکرد ظرف سرداری داشتم ترک خورد در راه سفر و کنار ساحل رهایش کردم نیم ساعتی بعد زن و شوهری محلی سوار بر موتور آمدند صدف جمع کنند برای خوردن. اما مرد شاکی بوده است به زن که چرا ظرفی نیاورده. و همان لحظه ظرف من نظرشان را جلب میکند و برمیدارند و صدفها را جمع میکنند و با خوشحالی می روند.
چگونه هنوز این زن و شوهر حرکت نکرده اند ظرفی مناسب برایشان آماده میشود؟!
چرا درخواستی دارم و هربار تکرارش میکنم و به آن نمی رسم؟ چرا برای درخواست ثروت برای یک فرد فقیر و یا سلامتی برای یک فرد مریض اینقدر آسان نیست و پاسخ درخواستمان از قبل برایمان محیا نشده است؟
سلام و درود
چقدر از داستان پست چی
الهام قبل از آمدنش عالی بود
گاهی حسی داریم و کاری انجام میدهیم
درواقع اون برنامه ای برای انجام شدن و کاری راه افتادن است
داستان ظرف و ساحل و جمع کردن صدف
خدایی داریم که اینقدر قشنگ راه رو باز میکنه و اجازه میده بهترین ها رقم بخوره
بدستان خدا اعتماد کنیم
و بدانیم
آنچه میخواهیم تو جهان هست فقط،ما باید تو مسیر باشیم و دریافت کنیم
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام به همه عزیزان دل
خداروشکر میکنم برای این فایل فوق العاده ارزشمند و سپاسگزار استادم.
واقعا برگی بی اذن خداوند روی زمین نمیفته. چی میشه که نظم و قانون جهان هستی رو فراموش میکنم؟ یادم میره که همه چیز تحت کنترل و هییچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمیفته.
یاد استاد افتادم که توی چادر بودن و با صدای خش خش بیرون فک میکردن حیوون وحشی باشه و به خودشون میگفتن مگه نمیگی برگی بی اذن خدا رو زمین نمیفته پس چرا بیرون نمیری؟؟؟
حتی وقتی در سریال سفر به دور امریکا با مریم عزیز رفتید یه جنگلی که نت هم نداشت و هیچکس هم نبود.واقعا تنهایی چند روز اونجا موندن فقط زمانی ممکنه که تو یقین داشته باشی به خداوندی که قدرت بهت داده زندگیت و خودت رقم بزنی.یقین به اینکه همه اتفاقات در سیطره ی مشیت الهی اتفاق میفته و ما نمیترسیم گرگی خرسی چیزی بیاد یا ادمایی بیان که خفتمون کنن چون ما میدونیم اتفاقات و داریم خودمون رقم میزنیم و با فرکانس هایی که ما ارسال میکنم همچین اتفاقاتی نمیفته و اگر هم بیفته صددد درصد به نفع منه.
خیلی راه دارم هنوز خییلی. ایمان میخوام که نترسم از بقیه از شرایط. همین چند روز پیش یه مسئله ای پیش اومد که من خیلی ترسیدم براشو همش میترسیدم اتفاقی بیفته که به ضرر من باشه غافل از اینکه دخترر اون اتفاق و خودت رقم میزنی و همه چیز منظمه و بدون هر اتفاقی میفته به نفع توعه
«تو فقط رو خودت کار کن»
« تو فقط ایمان داشته باش»
«تو فقط احساااس خوب داشته باش.»
جدیدا دچار یه وسواس شدم. وسواس اینکه من باید همیشه حالم خوب باشه همیشه باید رو خودم کار کنم. اینکه این فکر و داشته باشم خیلی خوبه اما وسواس داشتن باعث میشه اگر من یک روز فایل نبینم باور کنم من خارج از مدارم و نمیتونم حالم و خوب کنم.
بارها شنیدم از استاد که ایشون یه رندگی عادی مثل همه رو دارن و سعی میکنن از همون کارلی روزمره لذت ببرن و این طور نیست که 24 ساعت رو خودش کار کنه. اگر باغبونی میکنه عجله نمیکنه واای برم رو خودم کار کنم.از همون باغبونی لذت میبره. این لذت میشه احساس خوب میشه اتفاقات خوب… میشه قانون
با این فایل به این فکر کردم که باید سپاسگزار تر بشم باید ریزبین تر باشم. مغزم به سپاسگزاری مقاومت داره و فکر میکنم به این دلیله که میخوام خودمو مجبور کنم سپاسگزار باشم و کلا مغز ما نسبت به هر اجباری مقاومت میکنه و حتما راهشو پیدا میکنم و اجرا میکنم سپاسگزار تر بودنو
تو این فایل به ارزش انسان بودنمون فکر کردم. به اینکه ما چقدددر نزد خداوند عزیز و ارزشمندیم که به ما قدرت داده که حتی اگر بخوایم برخلاف الهام اون عمل کنیم. اینقدر با ارزشیم که خداوند به ما بها داده و قدرت اختیار عطا کرده.
احساس لیاقتمون و باید به این چیزا گره برنیم نه به موفقیتامون نه به چهرمون نه به موقعیت اجتماعیمون. لیاقت ما رو انسان بودنمون میسازه. همین که انسانیم خودش برای با ارزش بودن کافیه. خدا به ما نگفته اگر میخوای ارزشمند باشی باید بری توی دنیای مادی تو فلان رشته موفق بشی.گفته همین که انسانی برای ارزشمند بودنت کافیه.
«بقول کتاب آغوش نور هیچ روحی بی کفایت نیست»
عاشقتونم.
از خدا میخوام هممون به مسیر سپاسگزاری و احساس خوب هدایت کنه.
ازرخدا میخوام در این مسیر به تک تکمون تعهد بده.
سلام دوست عزیزم
امیدوارم که حالت خیلی خیلی خوب باشه ممنون از کامنتی که گذاشتی.
به این قسمت که رسیدم(جدیدا دچار یه وسواس شدم. وسواس اینکه من باید همیشه حالم خوب باشه همیشه باید رو خودم کار کنم. اینکه این فکر و داشته باشم خیلی خوبه اما وسواس داشتن باعث میشه اگر من یک روز فایل نبینم باور کنم من خارج از مدارم و نمیتونم حالم و خوب کنم.
بارها شنیدم از استاد که ایشون یه زندگی عادی مثل همه رو دارن و سعی میکنن از همون کارای روزمره لذت ببرن و این طور نیست که 24 ساعت رو خودش کار کنه. اگر باغبونی میکنه عجله نمیکنه واای برم رو خودم کار کنم.از همون باغبونی لذت میبره. این لذت میشه احساس خوب میشه اتفاقات خوب… میشه قانون)
دیدم وای منم اینجوری شدم چند ساعت بیرون میرم ، مهمون میاد ، یا کاری دارم احساس میکنم باید سریع برگردم ، در واقع اون لحظه حس عقب موندن و احساس بد رو دارم تجربه میکنم که طبق قانون ، نتیجه میشه اتفاقات بد..
فراموش میکنیم که دقیقا عین گفته ی شما هرکاری که میکنیم رو ازش لذت ببریم و به نکات مثبت اون لحظه توجه کنیم…
چند روز بود هی حالم بالا و پایین میشد و احساسات نادلخواه تجربه میکردم… الان فهمیدم این اتفاقات نادلخواه این احساس بدی که داری ،برای اینه که وقتی مشغول به انجام کارِ دیگه هستی و فکر میکنی جا موندی از سایت و باید همه ی کارها رو سریع انجام بدی یا اصلا انجام ندی تا برگردی فایل گوش کنی ، در واقع فرکانس بد رو داری ارسال میکنی که نتیجش هم میشه اتفاقات نادلخواه و ناخواسته.
ازت ممنونم عزیزم که به همچین مطلبِ مهمی اشاره کردی.
سلام
خدارو شکر می کنم که من رو با این سایت و جمع صمیمی عباس منش آشنا کرد و همینطور زندگیم رو دستخوش باور ها و اتفاقات عالی . دیروز این فایل رو بصورت اتفاقی بعد از اتفاقی که برام افتاد گوش دادم و بازم باورم به خدایی که هر لحظه بهترین ها رو برام رقم میزنه بیشتر شد . و اتفاقی که دیروز افتاد و خدایی که نشونم داد حتی در کوچکترین اتفاقات هم هادی و راهنمای همه ی موجوداته .
دیروز رفتم سرکار و اونجا متوجه شدم که گوشیم رو خونه جا گذاشتم و یادم افتاد که بعد از ظهر می خوام برم جایی و باید گوشیم بود تا با همسرم هماهنگ بشم که بیاد دنبالم باهم برگردیم . همون موقع از شرکت زنگ زدم به همسرم و گفتم گوشیم جا مونده و همسرم گفت چون جایی که میری بزرگه و من نمی تونم بدون گوشی و اینکه بگی چه ساعتی میایی بیرون و کجا هستی پیدات کنم پس نمیام دنبالت منم اول ناراحت شدم و فک کردم اصلا نرم چون برگشتن از اونجا که مسیرش تو اون ساعت تاکسی کم رد میشه و شلوغه سختم بود و گوشیم نداشتم که اسنپ بگیرم و اونجام کسی رو نمیناشناختم . ولی بعدش با خودم گفتم میرم و قطعا خدا دستی رو برای آسون و راحت برگشتن من فراهم میکنه . خلاصه بعد از ظهر رفتم و هر موقع یاد برگشتن می افتادم خدارو شکر می کردم که همون قدر که راحت اومدم همون قدر راه برمی گردم . خلاصه تایم برگشتن شد و من هم اومدم که برگردم و با خوشحالی گفتم خدایا منتظر سورپرایزت واسه برگشتن هستم . و یهو برخلاف همیشه که همسرم میومد دنبالم و از یه راه اصلی میرفتم ایندفعه هدایت شدم به یه راه فرعی تا شاید زودتر برسم به در محوطه و وقتی پیچیدم داخل راه فرعی دیدم از اون سر همسرم هم وارد راه فرعی شد من همین جور متعجب از این همه همزمانی و هدایت خداوند و همینطور همسرم ووقتی ازش پرسیدم چرا از اینجا اومدی ؟ گفت کارم دیر تموم شد و با خودم گفتم بیام دنبالت و اومدم تو محوطه شاید هنوز باشی و دنبال جای پارک بودم و چون خیابون همیشگی جا نبود اومدم بالاتر پارک کردم و به خاطر این از راه فرعی اومدم و خودشم گفت شاید اگر موبایلت همرات بود انقدر راحت پیدات نمی کردم ومن همچنان خوشحال از به موقع هدایت کردن و همراه بودن خدا .
باسلام خدمت استاد گرامی خانم شایسته دوست داشتنی و دوستان همفرکانسیم
من این فایلو دیشب گوش کردم ، تنها بودم و حالم یه ذره از دست خودم خوب نبود ، داشتم با ماشین میرفتم یه جایی ، تو جاده که میفرفتم و گوش میکردم فقط گریه می کردم و گوش میدادم ، چون این فایل برای من بود ، گریه میکردم چون خداوند رو بیشتر میشناختم و اشک شوق می ریختم، گریه میکردم چون گناهکار بودم و ازش طلب بخشش میکردم ، گریه میکردم چون یاد کمک ها و هدایتهاش می افتادم جاهایی که تنها بودم و میخاستن منو زمین بزنن ولی اون منو سربلندم کرد و بهم عزت داد ، گریه میکردم چون من گناه میکردم و اون ندیده میگرفت و باز بهم نعمت بیشتری میداد، گریه میکردم به خاطر اینکه من خیلی آدم ضعیفی بودم و اون کمکم میکرد، گریه میکردم به خاطر ترسهایی که داشتم و هیچ کدوم از ترسهام واقعی نبود و هیچ کدوم اتفاف نیافتاد چون اون پیشم بود و دلگرمی بهم می داد و آرومم میکرد، گریه میکردم چون نعمت هایی بهم داده که خیلی ها آرزوی داشتنشو دارن.
من الان که یه مقدار به لطف استاد عزیزم آشنا شدم با مباحث توحیدی ، و دارم گذشته ام رو مرور میکنم و اتفاقاتی که برام افتاد و اتفاقاتی که برام نیافتاد رو مرور میکنم ، متوجه شدم که خداوند هر لحظه پیشم بوده . جاهایی بوده که من نمیتونستم حرفم رو بگم و اون بجای من حرف زده ، جاهایی بوده که تو رانندگی من نمیدونستم که باید ترمز بگیرم و اون به جای من ترمز گرفته ، جاهایی بوده من نمی دیدم و اون برام چشم شده، زمانهایی بوده که اصلا پول نداشتم و اون به جای من خرج کرده ، زمانهایی بوده که نزدیک بود که آبروم بره ولی خودش آبروم رو حفظ کرده ، زمانهایی بوده که کم مونده بود که عیبم برای دیگران مشخص بشه ولی خدا اوضاع رو جوری تغییر داده که عیبم مخفی مونده ، زمانی بوده که بچه ام داشته از دست میرفته و اون دوباره بهم هدیه داده ،
خدایا شکرت به خاطر نادیده گرفتنهات، خدایا شکرت به خاطر دیدن هات، خدایا شکرت به خاطر هدایتهای دقیق و بموقع، خدایا شکرت به خاطر نعمت هایی که نمیتونم بشمارم ، خدایا بخشش به خاطر کم کاری هام.
امروز روز تولدمه و من این فایلو هدیه تولدم از طرف خداوند میدونم چون خیلی برام درس داشت و بهم تلنگر زد تا دوباره به آغوشش برگردم و فقط از خودش بخام و در پناه اون باشم و امروز برام تولدی دوباره هست تا با انگیزه و شور و اشتیاق بیشتری در این مسیر توحیدی تلاش کنم تا رشد کنم و به همه خواسته هام برسم،
در پایان از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته پرتلاش و تیم حرفه ای شون هم سپاسگزاری میکنم.
یاحق
سلام و درود
وقتی نوشتی
دقیق مثل خودت خدا خیلی جاها دستم رو گرفت و ندید خطاها رو
دستم رو گرفت و نریخت آبرو
دستم گرفت و آسون منو برو
دستم گرفت و برام پول خرج کرد
خدایا تو خیلی خدایی
شکرت
تولدت مبارک دوست عباس منشی
وقتی نوشتی تولدتون هست خوشحال شدم و تبریک میگم
یه همزمانی پیش اومد
من تولدم شهریور هست و همسرم امسال امروز بهم کادو داد خیلی خوشحال شدم
این همزمانی رو یک نشونه میبینم که خدا آسان میکند برایم کارها را
شاد و موفق و ثروتمند باشید
باسلام خانم زیبا ، ممنون بابت تبریکتون، کامنت شما هم مثل اسمتون زیبا بود و استفاده کردم و انرژی گرفتم، امیدوارم در پناه خداوند مهربان روز به روز رشد و پیشرفت داشته باشین، من هم پیشاپیش تولدتون رو بهتون تبریک میگم، سربلندی شما را آرزومندم.
سلام به استادعزیزومریم جان و دوستان خوبم
الان که دارم تایپ میکنم داخل بیمارستان هستم پدرم مدت زیادی هست که بستری شده و دکترها جوابش کردن و خودش این رو نمیدونه و مثل یک جنگجوی واقعی برای سلامتیش میجنگه و هرروز دردهای عجیب و غریبی رو تجربه میکنه. وقتی از همه جا ناامید میشی و دکترها آب پاکی رو میریزن رو دستت بیشتر از همیشه پناه میبری به آغوش خدا و بازهم میفهمی که همه ی قدرت ها در دستان خداوند جلیل هست و از اون میخوای که جوابت نکنه این روزها بیشتر از همیشه دل بستم به خدایی که خودش وعده داده امید ناامیدها میشه. همه ی ما این روزها از اطرافیان از معجزات خداوند میشنویم که چجوری بیمارهای صعب العلاج رو شفا داده و دوباره به زندگی برگردونده و همه ی امیدمون شفای کامل و بهبودیش هست شاید وقتی دکترها جوابت میکنن امید به معجزه و رحمت اللهی از نظر بعضی ها خنده دار باشه.
چندروز پیش یکدفعه ای گفتم بزار سری به سایت بزنم و این فایل رو دیدم چون نوشته بود توحید عملی سریع بدون اینکه حتی فایل رو باز کنم دانلودش کردم و گفتم بعدا که وقت داشتم گوش میدم و دیگه ازش رد شدم و یادش نبودم همون شب دیگه خسته شده بودم از این بی خبری ها از این ناامیدی ها از اینکه امید به بهبودی کامل پدرم دارم و از سوی دیگه نجواهای شیطان میاد سراغم و میگه غیرممکنه مگه میشه؟ببین هنوز خوب نشده اثری از بهبودی نیست. از این بلاتکلیفی خسته بودم رفتم تو حیاط و دراز کشیدم و به آسمون پهناور خداوند خیره شدم گفتم کمکم کن من خسته ام از این بی خبری اگر قصد داری سلامتیش رو بهش برگردونی برام نشونه بفرست اگر قصد داری خوبش هم نکنی بازهم برام نشونه بفرست و دیگه رهاش کردم و رفتم سراغ طراحی هام و تو حال خودم بودم داشتم طراحی میکردم که یکدفعه یادم اومد فایل دانلود کردم گفتم برم گوش بدم و خیلی جالبه که دقیقا محتوای شعر با حال و روز من کاملا مطابقت داشت
رهرو ما اینک اندر منزل است . استاد فرمودن درسته که به ظاهر موسی هنوز روی آب هست اما وعده خداوند حقه و آنچه که وعده داده قبلا انجام شده درسته که ما با عقل محدود دنیویمون به قضایا نگاه میکنیم و بنظرمون هنوز اتفاقی نیوفتاده و موسی به مقصد نرسیده اما خداوند از قبل همه چیز رو درست چیده. من این رو تو ذهنم تعمیم دادم به بهبودی پدرم و گفتم درسته که هنوز به ظاهر مریضه اما خداوند هدایتش میکنه و از قبل همه شرایط رو برای بهبودیش فراهم کرده( دکتر میگفت تا الان زیادی هم زندست و باید 2سال پیش فوت میشد و خودش گفت که خواست خداست تا الان زنده هست و ایشون درشرایطی بودن که 40 روز آب و غذا نمیتونستن بخورن و ما فقط دعامیکردیم خداوند بهشون فرصتی بده که بتونن برای بار آخرهم که شده آبو غذا بخورن)
هربار که مرور میکنم میبینم از چه شرایط افتضاحی به بهبودی رسیدن درسته که هنوز از نظر پزشکی راهی برای درمان نیست اما همین که به این درجه رسیدن یعتی دارن بهتر میشن ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه! پرده شک را برانداز از میان تا ببینی سودکردی یا زیان. همون نجواهای شیطان که میاد تو سرم و میگه غیرممکنه بذر شک رو میکاره تو قلبم و هربار با امید به خدا باشک میجنگم.
ماگرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی؟
دکتر میگفت 92 درصد از زیرعمل زنده بیرون نمیاد ولی با 8 درصد زنده بیرون اومد و من مطمئن بودم که تو اتاق عمل خدا همراهشه و دستش رو گرفته و با خودم گفتم فاطمه دست حق رو دیدی و نشناختی؟ ندیدی از چه اوضاعی نجاتت داد؟ قرار بود دیگه پدرت رو نبینی بهت 10 دقیقه وقت دادن باهاش وداع کنی ولی هنوز سایه اش بالاسرته.
نیست بازی کار حق خودرا مباز آنچه بردیم از تو بازآریم باز.
چقدر این بیت دلگرمم کرد. پدرت رو که میخواستیم ازت بگیریم و بهت برمیگردونیم و فقط ایمانت رو حفظ کن.
این شعر پراز تعمیم بود برای من نمیدونم این نشونه بود یا نه ولی نیست بازی کار حق! چیزی شانسی و اتفاقی تو این دنیا رقم نمیخوره نمیدونم شاید بخاطر شرایطم ذهن شهودیم وادارم میکنه اینجوری فکر کنم اما من نشونه تلقیش کردم ولی به شدت سخته تو این حال امید داشتن به چیزی که همه محال میدوننش.
ممنون از همه دوستانی که کامنتم رو میخونن ممنون میشم اگر نظر یا تجربه ای در این زمینه دارین کامنتم رو ریپلای کنید باشد که من و بقیه دوستان باورهای توحیدیمون رو قوی تر کنیم
امیدم به توست خدای بزرگم هیچ گاه آغوش گرمت رو ازما دریغ نکن
سلام فاطمه عزیز
شرایط شما رو من درک میکنم ، چون انسان وقتی از همه کس و همه چیز قطع امید میکنه ، تازه حضور خداوند و قدرت اونو تو زندگیش احساس میکنه ، انسان تو این لحظات خیلی خالص میشه ، سبک میشه ، آزاد و رها میشه.
من خودم هم حدود یه سال پیش شرایط شما رو داشتم (قضیه شو قبلا کامنت کردم) 15 تیر سال قبل من پسر 4 ساله مو که شب قبلش داشت تو خونه بازی میکرد و از سر و کول من بالا میرفت ، براش یه اتفاقی افتاد و در عرض8 ساعت من پسرم رو تو بغل گرفته بودم و تو صف اتاق عمل بودم ، اولش فکر میکردم که یه عمل معمولیه و من و همسرم راحت نشسته بودیم، که وسط عمل دکترش اومد و بهمون گفت فقط میخام از مرگ حتمی نجاتش بدم ، وقتی دکترش این حرف رو زد و آب پاکی رو ریخت روی دستامون ، بهم خیلی فشار اومد و با خودم گفتم مگه میشه بچه سالم و سرحال ، بگن داره میمیره، اولش شوکه شدم ولی زود خودمو جمع و جور کردم و حرف های استاد رو مرور میکردم ،،،الخیر فی ما وقع ،،، به خودم میگفتم هر اتفاقی بیافته خیره ، خدا این بچه رو به ما داده و مال خودشه ، و به خدا گفتم این بچه ی ناتوان و مریض مخلوق خودته هر چی صلاح بدونی منم تسلیمم و راضی هستم به خواست تو.
تو اون لحظات سعی میکردم سپاسگزاری بکنم به خاطر داشتن بچه دیگه ام و همسرم و به خاطر نعمتهایی که بهم داده و به مرور خیلی حالم بهتر شد.
من تو اون لحظات رها شدم تسلیم شدم شکرگزارتر شدم ، حضور خداوند و نزدیک بودنش به من رو بیشتر از کل عمرم احساس میکردم، خلاصه خداوند لطف کرد و بچه رو دوباره بهمون هدیه داد.
برکت اون اتفاق برام این بود که بزرگتر شدم ، ارتباطم با خدا بیشنتر و بهتر شد ، قدر نعمتهاش رو بیشتر میدونم و نسبت به قبل نسبت به عزیزانم رهاتر شدم.
فاطمه عزیز شما هم توکلت به خداوند باشه و هر لحظه سپاسگزارش باش بخاطر عزیزانت و نعمتهای زیباش ، چون بهترین فرکانس ،فرکانس سپاسگزاری هستش و میتونه خیلی حالت رو خوب بکنه و به قول استاد احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب.
امیدوارم خداوند پدرتون رو شفا بده و من هم براشون دعا میکنم.
قوی و سربلند باشین.
وای آره واقعا منم تجربه اینو داشتم بار ها و بار ها چیزی یا کسی که برام عزیز بوده قدرش رو ندونستم و ازم گرفته شده اما به محض اینکه شروع به قدرشناسی کردم بی درنگ بهم باز گردانده شدو حالا حتی از قبل هم بیشتر به اون شخص اهمیت می دم و دوستش دارم و رابطه مون بهتر شده! و واقعا خدا رو شکر می کنم بخاطر اینکه بهم فرصت دوباره داد. خدایا شکرت.
سلام فاطمه خانم
دوست الهی من
همینکه تو این شرایط با خداوند ارتباط میگیری و ایمان و امیدت را از دست ندادی کاریست که از میلیونها انسان دیگه بر نمیاد
و این نشانه دل پاک شماست و اینکه به خداوند ایمان داری و خداوندی که همواره از ما مراقبت میکنه باز هم این قدرت را داره که سلامتی را به جسم ما بازگردانه
پسر دایی من چندین ماه پیش متوجه شد که سرطان داره و دکترها بهش گفتند که یکم دیر شده ولی امیدت بخدا باشه و باید با روحیه بالا طول درمان را طی کنی
ماه ها درگیر درمان بیماریش بود و به لطف خدای بزرگ با همون درصد کم ایشون به سلامتی کامل رسید و بیماری از جسمش رخت بر بست و رفت
فاطمه خانم من پارسال بدنبال مجوز مغازه ام بودم ولی ماه ها بود که سیستم و سایت مربوط به کار من بسته بود و هر وقت پیگیر میشدم میگفتن معلوم نیست کی باز میشه
یه روز با حال خوب گفتم خداوند من را از هیچ به اینجا رسونده و به قول قرآن من یک نطفه بودم و الان انسانی بالغ هستم و اینقدر معجزه ها دیدم پس همین خدا هم میتونه تو سیستم کامپیوتر تاثیر خودش را بذاره
رفتم به اداره مربوطه و بازهم گفتند که مگه نگفتیم سیستم قطعه و دست ما نیست
از خانمی که مسئولش بود خواهش کردم اگر میشه سیستم و باز کنه و امتحان کنه اگر شد ثبت نام من را انجام بده اگر نه که هیچ
با تعجب گفت آقا چندین ماهه که قطعه و من باز هم خواهش کردم
فاطمه خانم خدای من شاهده سیستم فقط در حد بیست دقیقه باز شد کار من انجام شد و باز هم تا مدتها بسته شد و هیچ کس باور نمیکرد که من ثبت نام کردم
این مثال را زدم که بگم ما معنای زندگانی را متاسفانه به غلط متوجه شدیم
زندگی یعنی همینکه درخواست کنی و خداوندی که اینهمه قدرت داره درخواستت را به راحتی اجابت میکنه
امیدت به خدایی باشه که هیچ وقت فراموش نمیکنه
و همواره از بندگانش مراقبت میکنه
قدرت خدا را باور کن دوست من
همانطوری که ایمان داری بهش پاسخت را میده
من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد
آرزوی تندرستی دارم برای پدر عزیزتون و آرزوی آرامش و شادابی برای شما
سلام و درود
آخر شب کامنت شما رو خوندم
اشکم دراومد
همانطور گوشی رو خاموش کردم تا صبح دوباره بخونم
عالی نوشتید
حکایت سایت و ثبت نام شما
همون خدایی که منو از نطفه به اینجا آورد سایت هم باز میکنه
اصلا عالی بود معجزه غیر این نیست
و اونجا که گفتید معنای زندگی رو اشتباه فهمیدیم
درخواست کنیم خداوند که اینهمه قدرت داره بهمون میده
خدایا شکرت بابت این دل نوشته دوست وبرادر گرامی
هدایت کردی و خوندم تا با ایمان بیشتر و وقتی میخوام مثال بزنم بگم واسه حسین آقا شد برای منم میشه
سپاس فراوان از شما
شاد موفق و ثروتمند باشید
سلام زیبا خانم عزیز
ممنونم که وقت گذاشی و کامنت من را خوندی
زیبا خانم همه ما در زندگی معجزه هایی دیدیم که اگر برای کسی تعریفشون کنیم شاید غیر قابل باور باشه
من تو کامنت هام تو سایت در مورد اینکه به صورت معجزه آسایی از خدمت سربازی معاف شدم نوشته ام
که خداوند چطور به ایمان من پاسخ داد و همه متعجب شده بودن که مگه میشه مگه داریم
و کارت معافیت من دقیقا صبح روزی رسید به دستم که عصر ما با خانواده خانمم قرار محظر داشتیم برای عقد و در واقع جشن عقدمون بود
و این هدیه ازدواج من بود از طرف خدای عزیز
در مورد ازدواجم نوشتم که به طور معجزه آسایی در اوج ناباوری و در میان همه نشدنها، شد و خداوند به ایمان من پاسخ داد و پاداش داد و شد
الان دوست دارم در مورد تصادفم بنویسم که من از مرگ حتمی نجات پیدا کردم
و فقط ساق پای چپم شکست و اونهم به لطف خدای عزیزم با بهترین کیفیت جوش خورد و خوب شد
ولی اون تصادف درسهایی به من داد که مسیر زندگی من را کاملا تغییر داد
من معجزه هایی در اون تصادف دیدم که برای هیچ کس قابل باور نبود
دوست ندارم وارد جزییاتش بشم و تمرکزمون را بر روی رنج ها ببریم
فقط اینو عرض کنم که اگر چند ثانیه دیر از جام بلند میشدم اتوبوس از روی من رد میشد و فقط میدونم که خدا بهم گفت الان بلند شو با همین پای شکسته وسط صحنه تصادف و من وسط خیابون دراز کشیده بودم بلند شدم و دیدم تایر اتوبوس از جای سر من رد شد
یا الله که اون لحظه خیلی درد داشتم و متوجه نشدم چی شد ولی بعدها تو بیمارستان من خدا را سپاسگزاری کردم و همش یادم میفتاد که خدایا اون کی بود که اون لحظه تو گوشم گفت سریع بلند شو و چه معجزه آسا من بلند شدم و اتفاق ناگواری برام نیفتاد
و من بعد ها فهمیدم که این ندای قلبم بود
و این صدا صدای خداییست که هر لحظه از ما مراقبت میکنه و هوامونو داره
دوست عزیزم زیبا خانم گرانقدر تجربه ها بسیارست
و همه ما هر روز معجزه ها را میبینیم
فقط باید ازشون درس بگیریم
من گاهی وقتها شبها به ماه نگاه میکنم و میگم اگر این معجزه نیست پس چیه
چطوری کره ماه با اینهمه وزن و عظمت تو هوا ایستاده
نه پایه ای داره نه به جایی وصل شده
واقعا این معجزه نیست
ما حتی قدرت این را نداریم که بدون هیچ نگه دارنده ای یک پر کاه را در هوا نگه داریم
همه اتفاقات روزمره ما معجزست
دوست عزیز برای شما آرزوی تندرستی دارم و آرامش و شادابی
سلام حسین آقا
واقعا تجربه های که از اونجا که گمان نمی کنیم میشه زیادن
من تو ازدواج و فرزند داشتن
که فقط خواستن
هست و بس
خدایا شکرت
بابت سلامتی در تصادف هم خداروشکر که حالتون خوبه
حتما ماموریتی دارید در جهان مثل استاد که باید انجام شود
برای ازدواج هم بهتون تبریک میگم
بهترینها نصیب لحظات تون باد
دوست و برادر گرامی
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام بر شما زیبا خانم عزیز
بنده هم از شما سپاسگزارم که پیام مثبت و اینهمه انرژی خوب بسمت من فرستادید
این معجزات همگی واقعیت زندگی ما هستند که هر روز در حال اتفاق افتادن هستند
فقط این ما هستیم که باید ازشون الگو برداری کنیم و درس بگیریم و سپاسگزار باشیم از خدایی که هر لحظه معجزاتش را برای ما رقم میزنه تا در آرامش و شادی زندگی کنیم
دوست عزیز برای شما آرزوی موفقیت و شادابی دارم
سلام حسین جان امیدوارم حالت عالی باشه
من واقعا دارم شرایط سختی رو میگذرونم به خداوند سپردم همه چیز رو ولی هرروز همه چیز بدتر شد اتفاقات بد پشت سرهم افتادن اوضاع بیماری پدرم بدتر شده و دکترها میگن باید منتظر باشیم تا زمان فوتش فرا برسه و اون هرروز و هرلحظه داره عذاب میکشه و دکتر میگه کاش عملش نکرده بودیم و 50 روز پیش میرفت که عذاب نکشه
گفتی زندگی یعنی همینکه درخواست کنی و خداوندی که این همه قدرت داره به راحتی درخواستت رو اجابت کنه
من باور دارم که خداوند چه معجزات و کارهای خارق العاده ای میتونه انجام بده ولی وقتی وضعیت و دردهای پدرم رو میبینم باز ناامید میشم. یعنی خداوند فقط منتظره که ما درخواست کنیم و اجابت کنه؟ پس مصلحتش چی میشه؟ من نمیتونم ببینم پدرم با دردو رنج تک تک اعضای بدنش از کار بیوفته مدام دنبال روزنه ای از امید هستم گیجم سردرگمم نمیدونم چکار کنم که خدا جوابم رو بده گفتم بهش اعتماد میکنم کار درست رو انجام میده اما هرروز بدتر از دیروزه و دکتر بیشتر تو دل مارو خالی میکنه. به هرکی از معجزه و شفا میگیم تو دلش پوزخند میزنه. نمیدونم چنین تجربه هایی داشتی یا نه اما واقعا بریدم از همه جا تنها امیدم خدا بود ولی دیگه جایی برای امید نیست بنظرت باید چکار کنم
فاطمه خانم عزیز
الان که کامنتت را خوندم نمیدونم چطور جلوی اشکهام و بگیرم
میدونی چرا
چون نمیدونم شما چند سالته خواهر گلم ولی من تو سن 14 سالگی تو بیمارستان کنار تخت پدرم بودم که از این دنیا رفت
نمیخوام تو این شرایط غمگینت کنم ولی من درد از دست دادن پدر نازنینم را تو سن حساسی کشیدن
من تا 7 روز حتی یک لقمه غذا نخوردم
شوکه بودم
سالها شد و من حالم خوب نبود
تا بعد ها از خدای عزیز خواستم که دلیل فوت پدرم را بهم بگه و اینکه چرا الان تو این سن و چرا من
چرا پدر من
چرا و چرا و چراهای زیادی
یه شب یه مردی را تو خواب دیدم که روی یک دیوار کوتاهی نشسته بود
همینکه بهش رسیدم و حالم خوب نبود صدام کرد
بهم گفت حسین چرا اعتراض میکنی
تو دیگه چرا اعتراض میکنی
بهم گفت ما که هواتو همه جوره داریم
بهم گفت ما به امام علی گفتیم که بیاد باهات صحبت کنه و همیشه هواتو داشته باشه
نمیدونم چی بگم
فقط میدونم که من اونموقع بر حسب ارادتی که به امام علی داشتم آرووم شدم
ساکت شدم
به جورایی هم تو همون عالم خواب خداروحس کردم که بهم میگفت ما که هواتو داریم حتما فوت پدرت دلیل داشته
بخدا نمیخوام جو سازی کنم یا خدایی نکرده حال خواهر گلم فاطمه خانم را در این وضعیت خراب کنم ولی بعد از سالها متوجه شدم که چه جاهایی خدا کنارم بود و هوامو داشت که دیگران حسش نمیکردن
و حتی بعد ها چقدر خدا رو سپاسگزاری کردم که کمک پدرم کرد تا درد نکشه و به ذات حقیقی خودش زمانی برگشت که هنوز از وجودش همه به خوبی یاد میکنند و همیشه تعریف خوبیش هست
یعنی بازگشت پدرم دست من نبود وگرنه با هر شرایطی اونموقع دوست داشتم که باشه و من با حس شادی بودنش را تجربه کنم نه با غم نبودنش بسازم
ولی اون لحظه خدا بهتر از هر کسی میتونستن تصمیم بگیره
اینکه عرض کردم به خدا بسپار دلیلش این هست که خداوند بهتر از ما و بیشتر از ما بندگانش را دوست داره و در هر شرایطی هواشونو داره
من الان دوستانم را میبینم که با چهل سال سن میان پیش من و گریه میکنند و از زندگی ناامید هستند چون تازه پدرشون را از دست دادند و من فقط به خودم نگاه میکنم و میگم این دوست من چهل سال با پدرش زندگی کرده خوش بحالش من که فقط 14 سال که در اصل چند سالش را نوزاد بودم و اصلا یادم نمیاد
درک میکنم دوستانم را چون خودم حسش کردم
ولی از یه لحاظی هم میگم اونها بیشتر از من با پدرشون زندگی کردند و شاید اونها نتونن من را درک کنند که چی کشیدم
فاطمه عزیز خدای من شاهده من تو شرایط فعلی شما هیچ حرفی ندارم بزنم با اینکه خودم دوباره یادم اومد که سه ماه تو بیمارستان الزهرای اصفهان چه دردهایی را تجربه کردم تو اون سن به همراه همه اعضای خانواده ام و فامیلهای عزیزمون که همگی برای پدرم زحمت کشیدند و حتی کادر درمان
فقط این و میتونم بگم که خداوند خیلی بیشتر از اونکه من بخوام توصیفش کنم کارش درسته و هوای بنده هاشو داره
من پیامتو دیر دیدم و الان دوهفته از پیام شما گذشته ولی دوست دارم خبر سلامتی پدر گرامیتون را بشنوم چون خودم برای این خبر خیلی انتظار کشیدم
و به این رسیدم که
خداوند بهترین کارگردان این زندگیست
در مورد پوزخند زدن دیگران که فرمودید در مورد شفا پیدا کردن و معجزه هست هم باید عرض کنم داستان پسر دایی خودم را نوشتم که سرطان بد خیم داشت و در اوج ناباوری فقط با حال خوب و ایمان به خدا کاملا بهبودی پیدا کرد و آخرین آزمایشش یکی دوماه پیش بود که مشخص شد بیماریش از بین رفته
دوست الهی من
آرزوی سلامتی و آرامش دارم برای پدر گرامیتون
و آرزوی تندرستی و شادابی برای شما عزیزی که هنوز امیدت به خدا هست و خداوند به بندگانش که به او ایمان دارند پاداش میدهد
به نام ابرقدرت مهربان
سلام به فاطمه عزیزم امیدوارم هرجا که هستید حالتون عالی باشه
فاطمه جان من به شما پیشنهاد میکنم که حتما فایل ( ما بی انتها هستیم )
رو چندین بار گوش بدید.
به محض خواندن کامنتتون خداوند بهم گفت که این فایل رو بهتون پیشنهاد بدم ، که با جان و دل گوش بدید خیلی کمک میکنه به شما برای بهار شدن احساستون
در پناه خدا سلامت باشید
حسبی الله
لااله الا هو
علیه توکلت
و هو رب العرش العظیم
بمونه به یادگار از امروزم که فراموش نکنم لطف خدا هر لحظه شامل حالم بوده و من فقط ذره ای از اونو درک میکنم
سلام و سپاس محضر استادِ درس زندگی
کدوم درسی اینقدر به درد آدم میخوره و کدوم استادی تا این اندازه آموزه هاش کاربردیه و مستقیم میرسه به حال خوب و لذت و پول و سلامتی و…
سرم بالاست که سر این کلاس نشستم و شاگرد این استادم
الهی شکرت الهی خیلی شکرت
من ساکن چالوسم و اصالتا اصفهانی
به لطف خدا چند ماهی است که درآمد فوق العاده ای رو دارم تجربه میکنم. قصه اش طولانیه که لطف و هدایت خدا مسیری رو برام باز کرد که در عرض فقط دوماه درآمدم ده برابر شد یعنی خدا یک صفر گذاشت جلوی درآمد روزانه و ماهیانه م
الهی خیلی شکرت
پس از چند ماه تصمیم گرفتم برم اصفهان
چون اقوام و خویشان همه اصفهان هستن
در یک هفته ای که اصفهان بودم در کنار عشق و محبت و لذتی که از بودن کنار پدر مادر و اقوام و دوستام نصیبم شد افکار و مسائل ناخواسته زیادی هم بود که من انسان بی ایمان و فراموشکار و عجول رو درگیر خودش کرد و با خودش برد
تا حدی که حتی با همسرم در مسیر برگشت از اصفهان به شمال خیلی در موردش حرف زدیم و توجه کردیم. ولی با این همه خدای غفور رحیم بزرگی کرد و اتفاق ناخواسته بوجود نیومد
ولی این برام جالب بود دقیقا توی اولین روزی که برگشتم شمال و از اون فضای مسموم فاصله گرفتم و شروع کردم به کار کردن روی خودم و اومدن توی سایت و … خداوند به شکل عجیبی بهم پاداش داد و پول های زیادی رو به سمتم هدایت کرد
برای خودم خیلی جالب بود، مگه میشه؟
انگار خدا پشت در منتظر یه اشاره من بود تا خان نعمت رو به سمتم روانه کنه
ولی همین خدا در برابر بیصبری و تعجیل و کم ایمانی و قضاوت کردنهای من هیچ واکنشی نشون نداد. الهی لطف و کرمت رو سپاس
دوست من که داری این کامنتو میخونی ازت میخوام عجله نکنی
همون نعمتهای به ظاهر اندکی که داری رو بهش توجه کن
تلاش کن
سعی کن هر روز بهتر بشی
سعی کن هر روز زمان حال خوبت رو بیشتر کنی
و من بهت مژده میدم که پیروزی تو نزدیکه
همون خدا شاهده بر زندگی من که فقط شش ماه قبل من التماس دنیارو میکردم برای درآمد ماهیانه سه میلیون که فقط بتونم اجاره خونه مو بپردازم
و به اشاره لطف معبودم الآن یعنی فقط پنج شش ماه بعد با درآمد یک تا دو روزم میتونم همون اجاره رو بپردازم
صبح پادشاهی نزدیکه دوست من
هیچ مسیر دیگه ای وجود نداره و این مسیر هم هیچ میانبری نداره مگر اینکه بیشتر و بیشتر روی خودت کار کنی.
الهی شکرت برای امروزم
برای وجود استاد نازنینم
برای بودن در کنار این انسانها
الهی خیلی ممنونم
به نام خداوند سمیع
سلام به استاد عزیزو مریم عزیز
و سلام به خانواده ی عزیزم در این سایت
دوست عزیز سپاسگزارم که این کامنت را نوشتید ،چقدر با این کامنتتون حال خوب به من دادید
اونجایی که نوشتید
(انگار خدا پشت در منتظر یه اشاره من بود تا خان نعمت رو به سمتم روانه کنه)
پیش خودم گفتم خدایا کِی برای من این در باز میشه؟
اشکال کار من کجاست؟
یکباره این جملتون را دیدم
(من بهت مژده میدم که پیروزی تو نزدیکه)
اشک از چشمام جاری شد انگار که خدا کنارم نشسته و بهم جواب داد.چقدر خوبه که خدا هر لحظه با انسانه….
خدایا سپاسگزارم برای همه ی نعمتهای زیبایت برای همه ی فراوانی هایت..
براتون موفقیتهای بیشتری آرزو میکنم
خانم امینی بزرگوار ممنونم از شما
واقعا ممنونم که کامنتمو پاسخ دادی نمیدونی چقدر احساساتی شدم که متوجه شدم یه نفر با کامنت من حالش دگرگون شده
الآن که فکر میکنم میبینم استاد چه احساسی داره وقتی اینهمه آدم به واسطه اون به احساس خوب میرسن به ثروت و سلامتی میرسن و در کل چه سعادتی از این بالاتر که با وجودت همه رو به یاد خدا بندازی
دوست من الهی سایه خدا روی زندگیت. موفق باشی
سلام خوبید
چقدر به این حرفتان نیاز داشتم آنجا که گفتید خدا یه صفر گذاشت جلو درآمد ماهانه من
امروز از خدا خواستم به صفر بزار جلو عدد حساب بانکی من تا باهاش تمام تعهداتم رو بدم و آرامش مالی داشته باشم
کامنت شما رو تاییدی بر این خواسته میدونم
و اونجا که گفتید خدا پشت در هست و منتظر
دلم خوشحال شد
و آنجا که گفتید پیروزی نزدیکه د خدا را شاهد گرفتید
عالی بود
خیلی عالی بود
من رو با باوری مثل اینکه خدا به راحتی برام انجام میده
مثل الان که برای دوستم انجام داده
این باور رو راحتتر می سازم
دوست من سپاس از خدا که تو را دستی قرار داد تا به من آرامش بدهد
شاد موفق و ثروتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
ب نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ب دوستان گرامی و خانم شایسته عزیز دوست داشتنی و استاد عزیز
از اون جایی ک من با این سایت عالی و بی نظیر آشنا شدم خدارو هزار مرتبه شکر واسه وجود استاد عزیزم
ک بیشتر مسیر یاد گرفتم
منی ک چ قدر باور شرک داشتم ک هنوز دارم مثل ترس
مهم ترین باور شرک ک مانع حرکت طی کردن مسیر ک از طرف خدا الهام میشه
جالبه ک من هر وقت مشکلی دارم ب خدا میسپارم ️
چند وقت پیش مشکل بزرگی داشتم با سپردن ب خدا مشکل ب طور کلی حل شد مشکلی شبا خواب با استرس بود
چ قدر دوست دارم خدایا به همه دوستان گرامی بگم ک توکل ب خودت سپردن همه چیز درست میشه
ب نظرم توحید معنا اصلیش ایمان و اعتقاد ک ته قلب بخدا داریم
ک هروقت دوست دارم خدا صدا میزنم بهم کمک میکنه
ب قول استاد عزیز
تنها یک انرژی در دنیا وجود دارد ک همیشه داره ب ما الهام میشه اونم خداس
من هنوز مالی رشد نکردم زیاد و دوست دارم ک خدا از هر لحاظ مسیر درست ب من نشان بدهد و خدا برای همه نعمت و زیبایی و فراوانی خواستارم
چ قدر قشنگ خوبه ک ما کل زندگی ب خدا بسپاریم بزاریم خدا مسیر درست ب ما نشان دهد. مسیری ک حضرت موسی ب همه چیز رساند
نعمت زیبایی فروانی عشق ک حضور خدا را می رساند
وعده خدا وعده حقس
ممنون و سپاسگزارم خداوند یکتا ک همیشه راه درست ب ما نشان می دهد
سپاسگزارم خداوند یکتا ک این محیط الهی را ب من نشون داد ک روند زندگیم تغییر کرد
سپاسگزارم خداوند متعال واسه وجود این همه دوستای عزیزم ️
خدارو شکر واسه این همه نعمت و فروانی.
خدارو هزاران مرتبه شکر واسه وجود استاد عزیزم
و خانم شایسته عزیز
همه شما رو ب دستان ثروت مند خدا میسپارم