اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است، کار انجام شده، ما نمیبینیم؛ چون ما با چشم و عقل خودمون داریم به اتفاقات نگاه میکنیم.
وقتی توکل میکنیم بر خداوند، وقتی هدایتها را دنبال میکنیم، وقتی ایمان داریم، وقتی احساس مان خوب است، وقتی نه غم و نه ترسی داریم و با ایمان و توکل مسیرمون رو پیش میریم، نتیجه اتفاق افتاده، شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده است.
شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمان است.
خدا همیشه داره به ما میگه: ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه. مطمئن باش که قدمها برداشته میشه، مطمئن باش که اتفاقات رخ میده.
خداوند عادلِ، عدل خداوند بینقصِ.
هر آنچه که ما در زندگیمون داریم دریافت میکنیم، بهخاطرِ آنچه پیش پیش میفرستیم است؛ (بهخاطر آنچه انجام میدهیمِ: به ما کانوا یعملون)
اتفاقات داره کاملا عادلانه رقم میخوره.
همه چیز در سیطره مشیت الهی است.
تمام اتفاقات، تمام آنچه که داره در جهان اتفاق میافته، همه چیز تحت کنترل خداست.
وقتی خدا بهمون وحی میکنه که فلان کار رو انجام بده، مطمئن باشیم که در این جهان بزرگ، هیچ برگی به اذن خداوند نمیافته و همه چیز تحت کنترل خداست.
هیچ چیز در جهان اتفاقی نیست؛ یعنی اینطور نیست که اتفاقی بیفته و خداوند در جریان نباشه.
– به قول جناب سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد؛ حتی یک قطره آب هم به ماموریتی که خداوند بهش داده داره عمل میکنه.
این کفرِ که فکر کنیم خداوند چیزی را فراموش میکند و حواسش به وعدهای که داده نیست؛ وعده خداوند حقِ.
هیچ چیزی اتفاقی رخ نمیده، هیچ چیزی شانسی رخ نمیده، هر چیزی ماموریتی داره.
همه اجزای هستی دارند ماموریتی که خدا برایشان مقدر کرده رو انجام میدهند.
– به قول جناب ملاصدرا (خـداونـد از نـگاه ملاصـدرا):
خداوند بینهایت است و لامکان و بیزمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر میشود و مادر
بیبرادران را برادر میشود
بیهمسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید میشود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر میشود
پیران را عصا میشود
و محتاجان به عشق را عشق میشود
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها
ناراستیها و نامردمیها
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفرهی شما
با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد بردهاید
که انسانیت را پاس نمیدارید؟!
خداوند اون چیزی میشه که ما نیاز داریم، اون چیزی میشه که ما میخوایم.
اگر کسی در زندگیت نیست، همین که خدا در زندگیات است، مثل این میمونه که همه در زندگیت هستند.
همیشه خداوند داره ما رو هدایت میکنه.
خداوند به ما کمک میکنه؛ این خونی که در رگهای ماست، قلبی که میتپه، مغزی که داره کار میکنه، این جهانی که داره طبق برنامه پیش میره، همه لطف خداست، این چشم بینا، این نعمتها، سلامتی، آرامش، آزادی، امنیت، زیبایی، رزق و روزیمون… همه و همه لطف خداست.
خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر رو به من بده؛ چون میدونم اگر بتونم سپاسگزار واقعی تو باشم، همه چیز زندگیم درست میشه، همه چیز به بهترین شکل ممکن برام رقم میخوره.
سپاسگزار واقعی نعمتهای خداوند بودن باید من رو برسونه به احساس فراوانی، احساس آرامش، شادی، ایمنی، سلامتی، خوشبختی و…
به اندازهای که سرمون جلوی خداوند پایینِ، به اندازهای که نعمتهای خداوند رو میبینیم، به اندازهای که درک میکنیم و برای آنچه که به ما داده سپاسگزار او هستیم، به همان اندازه خداوند ما را در مقابل غیرِ خدا سربلند و سرافراز میکنه، یعنی در مقابل غیرِ خدا سرمون بالاست.
به اندازهای که در مقابل خداوند سرمون پایینه، به همان اندازه سرمون را در مقابل دیگران و غیرِ خدا بالا نگه میدارد.
به اندازهای که در مقابل خداوند فروتن هستیم، به همان اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده.
من باید در هر لحظه فقط و فقط روی خدا حساب کنم.
خدایا من به هر چیزی که از تو به من برسه، نیازمندم.
اگر فقط روی خدا حساب کنم و او را بهعنوان تنها خالق، قدرت و رب جهان بدونم و سپاسگزار واقعی نعمتهاش باشم، اونوقت درها به روی من باز میشه، مسیرها بهم نشون داده میشه، فرصتها برای من بوجود میآن، ایدههای ناب به فکرم خطور میکنن، شرایط برام مهیا میشن، آدمهای درست وارد زندگیم میشن، اتفاقات به نفع من رخ میدن و اصلا اونوقت تمام کارها به بهترین شکل ممکن برای من انجام میشن.
چقدر خوبه که این خدا و این جهان و این قوانین هست تا بتونم زندگیم رو اونطور که میخوام خلق کنم.
خدایا لطفا من رو به سپاسگزاری بیشتر، فروتنی بیشتر در مقابل قدرتت، به پیروی از هدایتهایت، به ایمان بیشتر، به یقین بیشتر، به توکل بیشتر، به احساس خوب بیشتر، به آرامش بیشتر و… هدایت کن.
خدایا شکرت که هر روز من رو به اون شخصیت ایدهآلی که میخوام بهش تبدیل بشم و همچنین اون زندگی دلخواه و شرایط رویایی که در آرزوش هستم، نزدیکتر میکنی.
خدایا من هر روز آمادگی دریافت برکات، نعمات، هدایتها و هر خیر و خوبی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای تمام چیزهای خوبی که وارد زندگیم میکنی، ازت هزاران بار ممنونم.
سلام استاد عزیزم استادی که با قلبش با ما سخن میگوید نه با ذهنش .
سپاسگزار فرمانروای کیهان هستم که من رو هدایت کرد به این فایل بسیار توحیدی و ارزشمند .
در حال حاضر من از درون دارم تصمیم مهمی رو برای زندگیم میگیرم ،تصمیمی که دارم میگیرم همانند مادر موسی هست که بچش رو باید بندازه تو آب …
متاسفانه آنقدر ذهن منطقیم زیاد هست که امروز تصمیم میگیرم دوباره فردا از یاد میبرم …اما هر چقدر بیشتر روی خودم کار میکنم متوجه میشم که باید بچه رو رها کنم …6 سال در کاری بودم که تصویر سازی های زیادی دربارش داشتم و حال چون به احساسم بیشتر نزدیک شدم میگه ازین کار خیلی لذت بخش تر وجود داره و ازین کار بیا بیرون …برای قلبم خیلی راحت هست که این حرف رو میزنه اما برای منی که تکاملی طی شده تا در این بازار باشم و منطق هام مثل زنجیر تمام وجودم رو گرفته سخت هست …
صدایی ضعیفی از درون قلبم میشنوم که میگه مهدی تو هنوز طعم لذت از زندگی و کار رو نچشیدی به من ایمان بیار و این کارت رو رها کن …اینجا دقیقا همون ایمان هست که باید انجامش بدم …من اعتراف میکنم وجودم احاطه شده از صحبت های شیطان چون اجازه دادم تا با من صحبت کنه .…
وقتی خدا نباشه تاریکی هست…من این شغلم رو فقط بخاطر پول انتخاب کردم نه لذت و حال بعد از 6 سال متوجه شدم و عجیب درد داره اما باید ایمانی از جنس مادر موسی نشون بدم باید شغلم رو به رود بسپارم و خودم رو هم به جریان سعادت بسپارم تا بیشتر و بیشتر هدایت بشم اگر میخوام از زندگیم بیشتر و بیشتر لذت ببرم …
ما به دریا حکم طوفان می دهیم ما به سیل و موج فرمان می دهیم…
قطره ای که از جویباری میرود از پی انجام کاری میرود
جمله طلایی استاد:
به اندازه ای که سرمون جلوی خداوند پایین هست و نعمت های خداوند رو میبینیم و سپاسگزاریم و درک میکنیم…به همون اندازه سرمون جلوی غیر خداوند بالاست و سرافراز هست.
تو پیاده روی امروزم از خدای درونم خواستم بهم بگه چه فایلی رو تو مسیر کارم گوش بدم.
خودم دوست داشتم از فایل های توحید عملی یه فایلی رو مرور کنم.
عدد 9 رو تو قلبم دریافت کردم و اومدم سراغ فایل توحید عملی 9
اولش که استاد شروع کردن به صحبت کردن و گفتن عزیز دلم پشت فرمونه تا من بتونم امروز در مورد موضوعی که میخوام باهاتون صحبت کنم سریع فهمیدم همون فایل شعر پروین اعتصامیه.
بعد نجوا اومد همون شعره دیگه نکته ی جدیدی نداره که ، برو یه فایل دیگه گوش کن . ( یعنی امان از این نجواها که عجیب غریبن واقعا )
بعد سریع با خودم گفتم نه وقتی به دلم افتاده فایل 9 رو گوش کنم حتما برام نکته داره ، اتفاقا بیا با یه قلب باز گوش کنیم و چون مدارم با آخرین باری که گوش کردمش حتما تغییر کرده قراره چیزهایی رو بشنوم که برام جدید باشه و کلی دوباره آگاهی جدید دریافت کنم :)
و استاد تک تک جملات این فایل جواب من بود که چقدر به خواسته م نزدیکم و همین مسیرم درسته.
من جمله ی رهرو ما اینک اندر منزل است. رو در یه کامنت دیگه هم از یکی از دوستان یادمه تو دلم بهم چشمک زده بود و امروز هم دقیقا همین اتفاق افتاد.
استاد من نزدیک به 20 روزه که خیلی متمرکز و با حال خوب در مسیر تجسم و خلق خواسته ام هستم (انگار بعد 10 ماه همراهی با شما و بودن در سایت تازه دارم بازی رو درک میکنم و این عالیه ) و انقدر تو طول روز حالم عالیه که دارم با سرعت نور به خواسته هام نزدیک میشم.
هربار از خودم میپرسم حالم چطوره؟ (تمرین دوره کشف قوانین) در بیشتر مواقع میگم عالی م و هیجان زده م.
و بعد که این جواب رو میدم سر ذوق میام و شوقم فوران میکنه که خدای من چه اتفاقاتی داره خلق میشه چه فرکانس هایی دارم ارسال میکنم و خدا میدونه چه معجزاتی در راه ورود به زندگی منه. ( این جمله ی استاده در جلسه ی دو از قدم دوم که خیلی خوب آویزه ی گوشم شده.)
بعد دیگه ته دلم جوری میشه انگار یه دسته پروانه دارن توش پرواز میکنن :)) – واقعا نمیدونم این حال رو چطور میشه توصیف کرد.
امروزم که روزی من شد این فایل زیبا و توحیدی و پیغام خداوندی که همین فرمون رو برو جلو و خوش باش که رسیدی به هرآنچه میخواستی :)
استاد من درک جدیدم اینه که آفرینش و خلق کردن یه فرآینده یه پروسه ست و خیلی خیلی م برام لذت بخش و سرگرم کننده ست واسه همینم همیشه شما گفتین از مسیر باید لذت برد
و هرچقدر هم من با حال خوب در این مسیر باشم رسیدن به نتایج رو کوتاه ترش میکنم برای خودم اما شکی درش نیست که نتایج میاد.
مثل این میمونه که من در این مسیر قدم بزنم-راه برم یا بدوم بالاخره میرسم اما با یه سرعت متفاوت.
انگار وسط بهترین و خفن ترین بازی کامپیوتری با وضوح تصویر 8K و گرافیک خفن هستم و دارم با لذت این بازی رو مرحله به مرحله میرم جلو.
استاد مثل روز برای من روشنه ته این مسیر چه اتفاقاتی در انتظارمه و بهتون قول میدم میام تک تک نتایجم رو باهاتون به اشتراک میگذارم
و از خلاقیت هام برای رسیدن به “اون حال خوبه داشتنه اون خواسته ، قبل از رسیدن بهش” – که اصلی ترین شرط خلق اون خواسته ست – رو میگم ، واقعا یه سری هاشون برای خودم بامزه و خنده داره :))
برای همه ی دوستان این مسیر ، حالی خوب و لذت بردن از مسیر رو از خدا میخوام .
خیلی خوشحال شدم که دیدم شما هم دقیقا حس و حال منو داری .
درست همینه ….
منم انگار دارم با یک پروانه پرواز میکنم .
کاملا متوجه قدرت درونی خودم شدم .
من دقیقا تازه فهمیدم ماجرا چیه .
تازه متوجه شدم اصل قانون چیه .
واقعا دوره کشف قوانین زندگی بینظیر هست ملیحه جانم . خیلی خوشحالم که قدم به قدم لحظه به لحظه یاد گرفتم و دارم یاد میگیرم و خدا دستم رو محکم و سفت گرفته چنان محکم که باورم نمیشه چطور گاهی در گذشته اینقدر ازش دور بودم .
خیلی حس و حالم شبیه حس و حالته عزیزم . خیلی زیاد .
یه نکته ای دوست دارم بگم بهت :
تمرکز قدرت جادویی داره
تمرکز قدرت جادویی داره
تمرکز قدرت جادویی داره
تو دفترم اسم چند نفر رو نوشتم که بیام بقیه نتایجم رو بهشون بگم و یکی شون ملیحه عزیزم هست . کسی که اون هم نتایج شیرینش رو برام میگه . شک ندارم
خوب سر شبی منو به سر ذوق آوردی. دارم از ته قلبم میخندم الان. میبوسمت از راه دور
میبینی خدا همیشه چقدر قشنگ جواب ما رو داخل کامنتها میده .
باور کن این خدا رو فقط باید ماچچچچچچچ کرد والسلام.
ملیحه جانم تو دوره کشف قوانین یه دوست و برادر عزیزی خدا سرراهم گذاشت احتملا می شناسی ایشون رو : آقای ظاهری نازنین
پیشنهاد میکنم حتما کامنتهای این دوست عزیز رو بخون . در واقع قورت بده . این دوستمون به قدری سلیس و روان جلسات و آموزشهای استاد رو باز میکنن که علاوه بر یادگیری زیاد حظ میبری و لاجرم به تغییراتت کمک میکنه لاجرم
ایشون خیلی به من کمک کردن که بفهمم اصل ماجرا چیه . همینجا دوباره ازشون تشکر میکنم .
الان یه بخش تازه به، تجسمات من اضافه شد :
من و آقایی ( به این لفظ صداشون میکنم هههه)
همراه با ملیحه جان و عزیز دلشون
بسیار سپاسگزارم از دعای قشنگت. منم برای شما لایق ترین و توحیدی ترین و مهربانترین شخص رو در دنیای قشنگت آرزو میکنم
خیلی دوست دارم .
به امید دیدار روی ماهتون در زمان و مکان الهی
کسی از عمق آیینه آوازم می دهد نمی شود تو اندکی ترانه بخوانی
استاد قشنگ من از شما بینهایت سپاسگزارم که دوباره اینهمه آگاهی ناب رو با ما شریک شدید!
از صمیم قلبم ازتون تشکر میکنم و دوستتون دارم
واقعیتش من یه چندوقتیه که دارم فایل های توحید عملی رو از قسمت اول میبینم و خب امشب رسیدم به این قسمت جذاب و شیرین و دوست داشتنی که نتونستم ننویسم براش!
واقعیتش دیشب یا پریشب بود که یادم افتاد استاد توی یک فایل که من قبلا شنیده بودم داشتند شعر پروین اعتصامی رو میخوندند و دربارش صحبت میکردند و خلاصه برام سوال شده بود که اون چه فایلی بود و از خدا خواستم که من و به این فایل هدایت کنه!
الله اکبر! خدا همیشه من و شگفت زده میکنه با این قدرت دوست داشتنی و جذابش!
وقتی که استاد اول فایل گفتید که میخواید یکی از توحیدی ترین شعرای پروین رو بخونید من همونجا خشک شدم!
الله اکبر به این همه نظم خداوند که در کمتر از 2 روز خواسته من رو در زمان و مکان مناسب برآورده کرد و من حسابی ازین فایل بهره بردم!
خدایا شکرت که هرروز که سَهله! هر لحظه و هر ثانیه داری قدرتت رو به من ثابت میکنی و بهم نشون میدی!
توی اون تیکه از شعر پروین که داره از زبون خدا میگه که:
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
وقتی این تیکه رو شنیدم اتفاق امروز مثل برق از جلوی چشمام رد شد!
امروز که رسیدم باشگاه دیدم برقا رفته و خب منم تعجب کرده بودم! و از بچه ها پرسیدم خیلی وقته که برقا رفته؟ برگشتند گفتند که نه همین چند دقیقه پیش رفت! (تو پرانتز بگم تو اون یه ساعت و نیمی که من تو باشگاه بود برقا برنگشت)
و همینطور استادم و دوستانم شروع کردند بد گفتن درباره دولت و فلان و اینا! بعد یکی از دوستانم گفت آره بابا اتفاقا دیروز خونه من 3 ساعت برقا رفت و بقیه حرفش و تایید کردند که خونه های ما هم همینطور!
بعد من همونجا با خودم گفتم که بچه ها همشون خونه هاشون از باشگاه دورتره اما خونه ما تو کوچه ای هستش که باشگاه هم تو همون کوچس پس چطور میشه که دیروز برقای ما نرفت؟
طی همین اتفاقات من فکر میکردم پس امروز وقتی حتی مغازه ها هم برق ندارند پس لابد خونه ما هم برق رفته! پس خداروشکر که ما کلید برداشتیم و اگرنه مامان صدای زنگ و نمیشنید چون عملا بدون برق نه زنگی میشد زد و نه دری باز میشد!
خلاصه بچه ها به غر زدناشون ادامه دادند
اما نکته خوبش اینجا بود که خداروصدهزار بار شکر همه گوشیا فول شارژ بود و همه چراغ قوهی گوشی ها رو روشن کردیم تا باشگاه روشن باشه و بتونیم ورزش کنیم و خداروشکر چشممون هم دیگه عادت کرده بود و اتفاقا چقدر امروز روز پیشرفت بود برای هممون تو باشگاه و چقدر گفتیم وخندیدیم!
خلاصه من و خواهرم از باشگاه اومدیم بیرون دیدیم نه کوچه و نه مغازه ها غیر از مغازه هایی که برق اضطراری داشتند برق ندارند
من و شکوفه داشتیم برمیگشتیم خونه که از در پارکینگ دیدم چراغ پارکینگ روشنه!
همونجا گفتم عه ما برق داره ساختمونمون!!!
و وقتی در حیاط و باز کردم شَکَم برطرف شد و دیدم بله ما برق داریم!
وقتی رسیدم خونه سریع برگشتم به مامان گفتم که مامان من میدونستم که خدا عاشقمونه ها امروز بیشتر بهم ثابت شد! و قدرتش و بهمو نشون داد! و براش قضیه برق نداشتن و تعریف کردم
و خدارو با مامان هزار بار شکر کردیم که انقدر هوامون و داشت و داره و خواهد داشت!
خدایا شکرت بابت این همه نعمت زیبا
خدایا شکرت که کمکم کردی تا این نعمت هارو ببینم و درک کنم و دوباره امروز هم برام معجزه رخ داد!!
استاد عزیزم از شما هم سپاسگزارم که با توضیح این شعر زیبا دوباره قدرت و قوانین بی نقص خدای عزیز رو یاد آوری کردید
روح شاعرگرانقدرپروین شادچقداین اشعارزیبا ودلنشینن وهمچنین تبیین وتوضیح زیبای استادعباس منش واقعا عالی بودمخصوصا برای ماکه هرلحظه ممکنه یادمون بره که همه کاره خداست وهمه چی به دستان قدرتمندومهربان اوست وهموست که درهرلحظه ماروهدایت می کنه البته اگرمادرفرکانس هدایتش باشیم.
حمدوسپاس خدای عزیزمهربان را که این اگاهی های ناب نصیب گردید خدایا شکرت
خداوند به مادر موسی وحی می کند: موسی را به آب بیانداز
خداوند به مادر موسی می فرمایید:
نترس و غمگین مباش که ما از او محافظت می کنیم او را به سمت تو باز می گردانیم و جزء پیامبران خواهد بود
نترسیدن و غمگین نبودن:
باعث رخ دادن اتفاقات خوب خواهد شد
تصمیمات بر اساس ترس و غم:
تصمیمات نادرستی خواهد شد
باور و ایمان مادر حضرت موسی: باعث شد چنین اقدامی انجام دهد
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
زمانی که خداوند ما را هدایت می کند:
افکار و نجواهای شیطان همزمان با پیام های الهی همواره در ذهن ما وجود دارند:
ما با افکار و باورهای خود انتخاب می کنیم به کدام یک عمل کنیم
خداوند همیشه به ما وعده ی: فزونی و فراوانی می دهد
شیطان همیشه به ما وعده ی: فقر و فحشا می دهد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
وعده ای که خداوند به مادر حضرت موسی داده : محقق شده و اتفاق افتاده است
وعده ی خداوند حق است: شاید ظاهرا نتیجه برای ما مشخص نباشد
اما از دیدگاه خداوند کار انجام شده: چون ما با چشم عقل خود به اتفاقات نگاه می کنیم نمی توانیم رخ دادن این اتفاقات را ببینیم و درک کنیم
زمانی که از خداوند طلب هدایت کرده احساس خوب ایمان و توکل داشته و ترس و غم نداریم:
نتیجه رخ داده است اما ما آن را نمی بینیم
پرده ی شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
شک و تردید: بزرگترین دشمن توکل و ایمان است
زمانی که تردید و شک در عدم تحقق اهداف و خواسته های خود داریم:
نجواهای شیطان و تبدیل آن به ایمان و یقیین بسیار دشوار است
خداوند همیشه:
به ما وعده ی تحقق اهداف و رخ دادن اتفاقات خوب را می دهد
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی ؟
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوه ما، عدل و بنده پروری است
خداوند می فرمایید:
تو به خاطر عشق مادر به فرزند نگران هستی و ما سعی می کنیم:
به تو آرامش دهیم و قلبت را محکم کنیم
خداوند عادل است:
عدل خداوند بی نقص است
هر آن چیزی که دریافت می کنیم: به خاطر فرکانس هایی است که پیشاپیش ارسال کرده ایم و تمام اتفاقات با عدالت کامل خداوند برای ما رخ می دهد
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
خداوند:
بر اساس قوانین و اتفاقات زندگی ما را رقم می زند و شانس و تصادفی وجود ندارد
تمام اتفاقات:
طبق قوانین و در سیطره ی قدرت و مشیت خداوند رخ می دهد
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
موج آب: از گهواره ای که مادرش می توانست برای او فراهم کند بهتر و امن تر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
تمام اتفاقات رخ داده شده در جهان: در کنترل خداوند است
هیچ برگی بدون اذن خداوند: بر زمین نمی افتد
در این بیت از ضمیر ما: به جای من استفاده شده چون :
منظور قوانین و مشیت خداوند است
خداوند از ضمیر من زمانی استفاده می کند که: رابطه ی توحیدی ما با خداوند باشد
قوانین نظامات اتفاقاتی که رخ می دهد مجموعه و انرژی است که ما آن را:
خداوند می نامیم
خداوند هرگز خوابش نمی برد و هیچ چیز را فراموش نمی کند:
اگر چنین باوری داریم به خداوند کفر می ورزیم همه ی شرایط و اتفاقات تحت سیطره ی خداوند است
وعده ی خداوند: حق است
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
بهتر است که کودک را به ما بسپاری:
تو هرگز موسی را بیشتر از ما دوست نداری
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پیِ انجام کاری میرود
همه ی شرایط و اتفاقت: تحت کنترل خداوند است
هیچ اتفاقی: شانسی و تصادفی نیست
تمام اجزای هستی: ماموریتی که خداوند برای آنها مقرر کرده را انجام می دهند
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
خداوند: برای ما همه چیز و همه کس می شود
خداوند: چیزی می شود که ما می خواهیم
اگر کسی در زندگی ما نیست: همین که خداوند در زندگی ماست برایمان کافی است
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
خداوند می فرمایید: هدایت شما بر عهده ی ماست خداوند همواره ما را هدایت می کند
برخلاف سایر موجودات زنده ما : اختیار داریم که پیام و درخواست خداوند را رد کنیم
بارها و بارها اشتباهاتی انجام داده ایم که:
خداوند با لطف و مهربانی ما را بخشیده است
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قُوَّتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اَندَکیست
ناخدای کشتی امکان یکیست
کشتی که ناخدای آن خداوند است: هرگز از کنترل خارج نمی شود
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
کشتی در دریای طوفانی غرق شد: جان و مال مردم از بین رفت تنها طفل خردسالی زنده ماند
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشه پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
در فضای طوفانی که کشتی غرق می شود و کودک زنده می ماند
خداوند به دریا فرمان می دهد:
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
خداوند : تمام عوامل هستی دریا و کشتی را فرمان داد:
از کودک محافظت کنند
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خَلخالَش مَکَن
مار را گفتم، که طفلک را مَزَن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش ، کودک است
قدرت خداوند در خلق اتفاقات و کنترل شرایط : در این بیت بیان شده است
گرگ را گفتم، تن خُردَش مَدَر
دزد را گفتم، گلوبندش مَبَر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
خداوند لطف ها و خوبی های خود در حق ما را بیان می کند:
در زمان کودکی حتی نمی توانستیم گردن خود را نگه داریم خداوند ما را نجات داده به ما کمک کرده خونی که در رگ ها جاری می شود مغزی که کار می کند جهانی که طبق قانون عمل می کند نعمت ها سلامتی چشم بینایی…. که به ما داده :
لطف خداوند در حق ماست
خداوند همه ی شرایط را برای ما فراهم کرده و ما باز هم: ناسپاسی می کنیم
ما هرگز نخواهیم توانست:
به اندازه ی ذره ای سپاسگزار نعمت های خداوند باشیم
خداوند باید: به ما قدرت سپاسگزاری بیشتر از نعمت های بی نهایتش عطا فرمایید
به اندازه ای که بتوانیم سپاسگزار واقعی خداوند باشیم که نشانه ی آن رسیدن به احساس خوب است :
به همان اندازه همه ی کارها برای ما انجام خواهد شد
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
زمانی که با مشکلات مواجه می شویم: از خداوند درخواست کمک کرده و معجزه آسا مسائل ما حل می شود و زمانی که مسائل ما حل می شود:
مثل این است که هرگز از خداوند درخواست نکرده ایم
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را ، به راه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند ، بیاصل و اساس
ما با ذهن کوتاه بین خود: فرضیه هایی برای خود می سازیم نعمت های خود را فراموش می کنیم اعتبار تحقق اهداف و خواسته هایمان را به خود می دهیم
همه ی ما نمرود و فرعونی در ذهن خود داریم که:
ناسپاسی می کند هدایت را نمی بیند و به سمت آن حرکت نمی کند فکر می کند اتفاقات را خودش رقم می زند
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حیِّ جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
در حضور خداوند: همه چیز و همه کس را بت کرده و به همه چیز قدرت داده ایم
در جایی که خداوند تنها فرمانرواست: همه قدرت دارند و برای ما تبدیل به بت شده اند
رهنمون گشتند در تیه ضَلال
توشهها بردند از وَزر و وَبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعله کردارهای ناپسند
زمانی که مغرور می شویم و در مقابل خداوند فروتن نیستیم:
اتفاقات نامناسب را برای خود رقم می زنیم
زمانی که بر روی ذهن خود حساب می کنیم:
تنها اتفاقات نامناسب برای ما رخ خواهد داد
زمانی که تسلیم خداوند شده به هر خیری که از جانب خداوند به ما می رسد فقیر می شویم: درها باز می شود
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
زمانی که کودک را نجات دادیم: به سراغ هوا و نفس خود رفت
آخر، آن نور تجّلی دود شد
آن یتیم بیگنه، نِمرود شد
رزمجوئی کرد ، با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
همه ی لطف هایی که خداوند در حق او کرد: فراموش شد و خود را همه کاره دانست
برق عُجْب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
برج بلندی درست می کند: خود را از همه برتر می داند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و ، فکندیمش ز پای
پَشّهای را حکم فرمودم که ، خیز
خاکش اندر دیده خودبین بریز
تا نماند باد عُجْبَش در دُماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
کسی که تا این حد به خود مغرور شده و فکر می کرد قدرت دارد:
با پشه ای کشته شد
خداوند با موجود بسیار ضعیف :
کسی که ادعای خدایی می کرد را نابود کرد
ما در مقابل قدرت خداوند: بسیار ضعیف هستیم
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چوُن میبریم ؟
ما به نمرود: محبت کردیم و او را از دریا نجات دادیم مگر می شود موسی که پیامبر ماست را فراموش کنیم
آنکه با نِمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
در نهایت:
این سخنان نوری از انوار الهی است
خداوند همه ی ما را: به سپاسگزاری ایمان یقیین توکل بیشتر فروتنی در مقابل قدرت پروردگار و پیروی از هدایت های پروردگار هدایت کند
به اندازه ای که در مقابل خداوند فروتن هستیم نعمت های خداوند را درک می کنیم و به خاطر آنها سپاسگزایم به همان اندازه:
به نام خدایی که درست کردن رابطم باهاش و اعتماد کردن بهش زندگی من را متحول کرد
سلام
میخوام از چگونگی رشد قدرت خلقم بواسطه ی باور کردن خداوند و خالق بودن خودم بگم
بگم که وقتی رابطم با خداوند درست تر شد و اعتمادم بهش بیشتر شد چطور خوشبین تر و الخیر فی ما وقع تر شدم
چطور عزت نفسم در مقابل دیگران بیشتر شد
چقدددد قائم به ذات تر و ارام تر و خوشحال تر و قدرت خلقم کن فیکون ترشد
البته چیزی که متوجهش شدم همش همه ی بازی یک روند و ادامه دادن یه مسیر درست هست نه یک فایل و کامنت و و و خاص
از مثال اول شروع میکنم من طی درخواست برای افزایش انرژیم و تنظیم خوابم که توی دفترم مینوشتم نمیدونم چی شد که سر از قانون سلامتی در اوردم و با اجرای اون تا جلسه ی پنج و از همون روز اول هم خوابم و هم انرژیم درست شد من راحت 5/5 یا 4 صبح بیدار میشم و 10-11 میخوابم البته کلی نتیجه که به این کامنت مریوط نیس ولی جالبیش اینه چون من باورام درمورد سلامتی خوب بود خیلی قبل تر بدون اینکه بدونم شروع به کم کردن وعده های غذاییم از تایم کرونا یعنی سال 99 کرده بودم البته نا خواسته بوده ها چون شب تا صبح فایل گوش میدادم چون اون تایم ساکت تر و خلوت تر بود عملانمیتونستم خیلی چیزی بخورم صبحم که خواب بودم و طی این روند باعث شده بود من خیلی بی میل بشم به غذا و فک میکنم برای همینه که خدارو شکر تمااااام ازمایشات من نرمال بود همش اما خوب اون بی انرژی بودن و عدم تمرکز بود که چون نصفه به قانون سلامتی بدون اینکه بدونم عمل میکردم یعنی وعده هام کم بود اما موادی که میخوردم خوب نبود یه سری از نتایج خوب بود یه سریش نه این اولین اجابت شدنم
مورد بعد که این اتفاق شبیهش برای فاطمه خانم که اکانت فاطمه و رسول را دارند سر خرید یه وسیله خانگی افتاده بود برای من سر غذا خوردن افتاد
قضیه این بود که من میخواستم برم رستوران شاندیز جردن و غذا بخورم بعد که تو ماشین نشستم و تو مپ زدم دیدم زده ساعت 4 بسته میشه و ساعت3:45 بود حسم گفت ببین نباید بری من گفتم اوکی میرم اگه شد که باید برم اگرم نه که هیچی از اسنپم نخواستم سفارش بگیرم خلاصه رفتم اونجا دیدم چه صف طولانی هست برای یه رستوران و دربونش بهم گفت اسم مینویسی و ساعت 18:30 به ترتیب نوبت صدا میکنیم شمارو و سفارش انلاینم بسته شده بود دیگه من اومدم تو ماشین گفتم بزار استیک سوییس و بزنم اونم بسته بود که قشنگ خدا بهم گفت نباید بری تقلا نکن جریان همزمان هم از این قرار بود که پدرم دعوت شده بود به شاندیز نیاوران برای یه مهمونی کاری و معمولا پدرم اگه تو هتل مهمونی باشه مارم میبرد ولی وقتایی که رستوران هست خصوصی تره و خودش میره و بازم این در حالی بود که من از دیروز قبل همش تو فکر شیشلیک بودم خلاصه به مامانم گفتم بابا نمیره مامانم گفت نمیدونم خوابه شاید شب باشه مهمونیش ولی من که نمیدونستم اما خدا میدونست به خدا گفتم خدایا خیلیی گشنمه من میرم خونه به چیزی درست میکنم اما شبم بازم میخورم البته اگه 3 ساعت بیشتر تحمل میکردم همون یه وعده در روز میشد و صبح دیر تر بیدار نمیشدم خلاصه من دیدم هی داره هرجایی که میزنم و من میخوام بستس کفتم اکی نباید غذا بگیرم میرم خونه رفتم خونه دیدم اع اره بابام شب قرار داره و ماهم اماده شدبم رفتیم بعد بابام پرسید مهمونی خصوصیه گفتن اره و دیگه من و دادشمو و مامانم نرفتیم تو بجاش رفتیم اطراف چرخ زدیم تا اینکه به یه رستوران طبقه ی بالای شاندیز رفتیم اینم بگم قبلش بخدا گفتم خدایت یه جای باحال و جالب منو ببر رفتیم اونجا دی جی داشتن و حالت بار طور بود ماهم رفتیم نشستیم و خیلی جالبه مامانم و داداشم که اهل اینچیزا نیستن گفتن ریحانه بیا بریم اینجا و واقعا یکی از خوشمزه ترین استیکای عمرمو اونجا خوردم و واقعا دم خدا گرم البته شیشلیک نبود ولی احتمالا هرموقع بدنم اون گوشتو بخواد خدا هدایتم میکنه
مورد بعدی من یه جایی بودم و در ماگم باز نمیشد بعد به مسئول ابدار خونه گفتم شما میتونید اینو باز کنید نتونست بعد چاقو اورد بندازه که اونو باز کنه و بعد من لفظ اینکه خش میفته رو اوردم و طرف گفت نبابا چیزی نمیشه و دقیقا خش افتاد و اخرم نشد باز کنه یعنی قدرت خلق تا این حد بعدشم داشتم میرفتم که اونجا یه پسری بود خودش گفت باز نمیشه گفتم نه اومد باز کرد برام درشو بعد گفتم چه خشی انداخته رو ماگم با همین بزنم تو سر ابدارچیه که سعی کرد پاکش کنه گفت فدای سرتون اصلا الان دارم کف میکنم از تغییر رفتار ادما با خودم
مورد بعدی من ماشینمو دم بانک نزدیک خونمون گذاشته بودم و یک گاوچرونی مالونده بود به ماشینم خلاصه ایده به ذهنم اومد که از دوربین بانک چک کنم اولش یکم اینجوریبودم که به مامانم بگم که ریس بانکم دوستشه بعد کفتم بیخیاال خودم میرم میگم خلاصه رفتن به یه اقایی توی بانک گفتم که بعد فهمیدم معاون بانکه من فکر میکردم کارمنده و اون بهم گفت نامه قضایی میخواد خلاصه مامانمم رفت عصرش به ریس بانک گفت اونم گفت یکمشو دیدم ولی حوصلم دیگه نمیشه نامه بیارید فیلم و تو فلش میرزم بهتون میدم خلاصه من بیخیال شدم که یهو چند روز بعد معاون بانکه منو دید خودش بهم گفت اون روز جلو ارباب رجوعا اینجوری گفتمو خودم برات نگاه میکنمو بعدشم بنده خدا نگاه کرد اما چیزی پیدا نکرد ولی مهم این بود که چجوری خدا دلا رو نرم میکنه برات وقتی که تو یه کوچول بیشتر فقط روی خودش حساب میکنی
یه مورد دیگه ام هست که نمیخوام بگم
مورد بعدی دیدن افرادی که شاید صد در هزار احتمالش باشه اما تا فک کردم بهشون دیدمشون یا دفتر شکرگزاریم اخراشه فایل سفر به دور امریکا شو دیدم که مریم جون دفتر نو خریده چون دفتر اونم تمام شده و هدیه گرفتن یه سر رسید هدیه گرفتن فلش چون این مدت همش میشنیدم یه فلش بیار فیلم دوربین بانک بریزم توش
مورد دیگه تویپمپ بنزین تا وارد شدم خدا هدایتم کرد به لاینی که یهو خالی شد رفتم و بنزین زدم جوری که کسایی که جلو تر از من بودن هنوز تو صف لاین خودشون بودن
رفتار مامان و بابام چقددددددد خوب شده ادما چقد بهتر برخورد میکنم
دیشب بعد غذا. رفتیم بستنی اینا بخوریم که من نخوردم و مامانم چقد قربون دخترم برم بخور عزیزم کرد
و جالبه از وقتی نون و شکولات و برنج نمیخورم مامانم پاشو کرده تو یه کفش که تووورو خدا بیا یه شوکلات با چاییت بخور. اینجور افراد لجبازی هستیم ما
مورد دیگه من یه کتاب خونه رو خیلی دوست داشتم برم ولی حسش نبود تا اینکه تا استاد تو اخر جلسه 3. قانون سلامتی بود گفت بیکار نشنید تو خونه اره اگه منم بشینم هوس هی میکنم گفتم پاشو ریحانه باید بری بیرون شاید تو نتونی غذای های بد و بریزی دور اما خودت که میتونی بری بیرون و خونه نباشی و این شد که رفتم کتابخونه
و نکته ی جالب اینه همون جور که استادم میکه جهان تعهدتو میسنجه از وقتی شروع کردم به قانون سلامتی انقدددددخوراکی های خوشمزه اومده تو خونه که نگو داداشم کیک براونی درست کرد مامانم باقلوا براش اوردن و قرمه سبزی درست کرد پدرم پسته خام گرفت و اجیل و داداش کوچیکم بیسکوییت نوتلا و بستنی گرفت الانم دلم داره اب میفته اما چون نتیجه دارم میبینم و هی با خودم تکرار میکنم سعی میکنم خودمو کنترل کنم
خلاصه که اسان شدم برای اسانی ها
یه نکته ای رو هم بگم اینکه قدرت خلق ما میره بالا و ممکنه خوب چیزای ناخواسته رو هم بیشتر خلق کنیم ولی هیچ جای نگرانی نیست چون وقتی در مسیر درستی یعنی در مسیر توحید اون اتفاقم برات خیر میشه چون نتایج اتفاقات متناسب با مدار و جهتیه که داریم پس اگر من در جهت توحید باشم و در مدار خوب اون اتفاق ناخواسته ای رو هم که خلق کردم مثل یه اتفاقی میشه که ظاهرش جالب نیست اما خیره و تازه باور من خالق صدرصد زندگیم هستم رو قوی میکنه که این قضیه چیزیه که زندگی منو متحول میکنه
و دارم به چشم میبینم که تو وقتی میتونی تا این حد خوش بین باشی که توحیدی تر باشی
خدایا شکرت دوباره هم باهات دوست شدم و هم دارم بهت اعتماد میکنم
خدایا واقعا ازت میخوام منو از موحدین قرار بدی نه مشرکین
خدایا ازت میخوام که خاشع و خاضع و فروتن باشم در برابر تو نه طغیان گر
چون وقتی هرچقدر از شرک میگذری و این نکبت از وجودت پاک میشه اون قدرت و احترام و خوشبتی و عشق که بواسطه ی اون توحیدی تر شدن و کمتر شدن شرک برات اتفاق میفته این تله هست که تورو به طغیان مثل فرعون و منم منم برسونه که ماشالاه این رو هم من دست نخورده نزاشتم و دچارش شدم
واقعا به میزانی که خواسته هات و هر چیز دیگه ای در برابر خدا اهمیتشونو از دست میدن با همون سرعت بهت میچسبن و به سمتت میان
من خیلی به تفاوت دیدگاه مادر موسی و پدر یوسف فکر میکنم اینکه چی باعث تفاوت در عملکرد و درنهایت نتیجه شون شد و واقعا ایمان و اعتماد به هدتوند و توحید هست که باعث میشه ترساتو به حدی کم کنی که عمل کنی حتی نترسی و عمل کنی چون مطمئنی باعث میشه که عزیزترین خواسته ات یا ادم زندگیت اونقدرااا مهم نباشه که تو بخوای در برابر خدا قرارش بدی یا از قوانین تخطی کنی
چقد قشنگ که خدا به مادر موسی مگه تو مادری اما من طبق قوانینم عمل میکنم و فرقی نداره که تو مادری یا نه و تو باید خودتو با من هماهنگ کنی اونوقت من همممممه ی چیزای دیگه را همه رو باهم برات هماهنگ میکنم که این فقط قدرت خداست که تو همون لحظه ی خاص اون شخص خاص ببینی و فلان درخواست و بکنی یا فلان کارو بکنی یا نه کنی این هماهنگیا فقط میتونه قدرت خدا باشه و اگه اون نباشه فقط کافیه یه تیکه کوچیک از پاز مجموعه ی اجابت خواستت کج بشه همه چی باهم کنسل میشه
پس تو فقط خودتو با خدا هماهنگ کن تو با قوانین و خواسته هات هماهنگ میشی چقد اسون و راحت
باز میخواستم بگم لقمه دلم اب افتاد
از استادم سپاس گزارم که واقعا یکی از بزرگترین وسیله های خداوند توی زندگیمه که هر موقع سوالی داشتم و یا اگاهی میخواستم اکثرا با شما این هدایت اتفاق افتاده
ازتون سپاس گزارم
از مریم عزیزم چقد سپاس گزارم که هر بار این تعهدشو در این مسیر میبینم خود به خود من رو هم مجاب میکنه که دقیق تر و عمیق تر کارکنم و میگم ببین ریحانه این حد از خواستن برای رشد و درک اگاهی های مریم چقد قشنگ اجابت شده
الان تو حالتیم که از همه میخوام تشکر کنم واقعا که ادم هر چقد بیشتر فقط روی خداوند حساب میکنه اتفاقا مهربان تر میشه با بقیه کم توقع تر میشه ازشون و بیشتر دوسشون داره
مثلا من قبلا سر غذا درست کردن مامانمو موظف به این کار میدونستم و میگفتم چرا غذا درست نکردی یا دیر درست کردی و همیشه یه باری روی دوشم بود که وای من غذا درست نمیکنم من ظرفا رو نمیشورم اما الان اینم برطرف شده من خودم برای خودم غذا درست میکنم و ظرفامم خودم میشورم و چقدددد خلاق شدم توی درست کردن غذا
خدای قندولی من ازت خیلی خیلی ممنونم
همه ی بازی همین بوده و ادامه ی همین قضیه
تو موحد باشی عزت نفست بالاس
تو موحد باشی روابطتت عالیه
تو موحد باشی سلامتی
تو موحد باشی ثروتمندی
تو موحد باشی به هر خواسته ای که تو خودت میخوای میرسی
چون اون همه رو بهت میگه هر جا لازم باشه میبرتت هر کار لازم باشه من که میگم ببر منو که انجامش بدم
سلام به استاد عزیزم و بانوی بزرگوار خانم شایسته و دوستان نازنینم
وقتی روی نشان امروزم زدم مو به تنم سیخ شد
مات و مبهوت بدنم خشک شد از هدایت خداوند
اخه میدونین ، نوشته ی روشای عزیز که متن انتخابی زیر این فایل بود ، دقیقا ؛ تاکید میکنم دقیقا حرفای من بود
منم دچار شک و تردید شده بودم
وقتی هدایت شدم به کار بافت کیف های رافیا ، منی که
هیچ راهی برای فروش نداشتم ، ( نه اینستا ، نه دست فروشی ، هیچ ازادی برای فروش نداشتم ) بازم حرکت کردم ، گفتم همسر چی کارس ، همه کاره خداست ، بالاخره یه راهی و بهم نشون میده ، تا اینکه خواهر همسرم خودش بهم پیشنهاد داد که کارهامو و توی مغازش بزاره و بفروشه
برای ابتدا درسته خیلی کم فروش میرفت ، ولی خدا رو شکر میکردم برای هر فروش و خوشحال بودم که خواهر همسرم به درخواست خودش دستی شده از دستای خدا
هیچ وقت قدرت و بهش ندادم و همیشه خدا رو حس کردم تو تمام فروشها،
تا اینکه یه تضادی برام پیش اومد و به فرمان خدا تصمیم گرفتم رابطمو باهاشون ( با خانواده همسر ) کم کنم ، خیلی کم طوری که حتی همسرم هم از این قضیه راضیه . تو این تضاد که به نفع من تموم شد مثل همیشه متوجه شدم خواهر همسرم و خانوادش ، منو بنده ی خودشون میدونن برای کاری که برام انجام میدن
منم که شدیدا دوره ی عزت نفس و کار کردم و ایمانم و تو این مدت یه جورایی غیرتی میشم رو خدا ، کسی حتی بخواد یه ذره فکر کنه که نقشی روی روزی رسوندن من داره ،
تصمیم گرفتم که دیگه به هیچ عنوان کارهامو و به اون ادم که خودشو خدای من میدونه ندم .
حالا من موندم و نجواها
دیگه چه جوری میخوای بفروشی ، نه اینستا داری ، نه میتونی بری دست فروشی دیگه بیچاره شدی ، دیگه نباف . کانال تلگرامتم که سالی یه نفر عضو نمیشه ،
چند روزه شدید داشتم با نجواها میجنگیدم و با خودم مدام میگفتم من از این کار ذست نمیکشم به هیچ عنوان
مدام حسم خوب و بد میشد و شک و تردید می اومد سراغم ، مثل همیشه گفتم خدا خودت بهم بگو
میدونم یه جای کارم میلنگه ، تمام باورامُ راجع به ثروت درست کردم ، هیچ ورودی منفی ندارم ، کنترل ذهنم خیلی دارم روش کار میکنم ، میدونم یه جای کارم ایراد داره ، من که هرچی گفتی ، گفتم چشم ، حتی اوایل کارم چند تا مرکز خرید رفتم و دونه به دونه خودم و کارمو معرفی کردم .
نه صد در صد یه جای کار ایراد داره.
و این نشان امروزم شد جواب من
به راستی که خدا همیشه به موقع میاد و هیچوقت دیر نمیکنه .
انگار خدا مثل یه مادر خیلی محکم سرم داد زد اونقدر که این مدت اذیتش کردم ولی اون با تمام اذیتای من هنوز خیلی عاشقمه دیگه گفت بسه ، بفهم چقدر به فکرتم این قدر شک نکن بهم اعتماد کن .
اونقدر اروم شدم که انگار واقعا مادرم بهم گفت من بدجور پشتتم ، اخه همیشه تنها پشت و پناهم تا قبل از این سایت مادرم بود و وقتی فوت شد من خیلی وقتا احساس میکردم خیلی تنهام ( نمی دونستم و خدا رو نمیشناختم که داشتن اون برام کافی ترینه )
اونقدر ارومم کرد خدا ،که دوست داشتم تا صبح بغلش کنم .
در ضمن استاد این عکسی که روی این فایل گذاشتین ،
من همیشه تو بچگیم یه همچین تصویری از بهشت تو ذهنم داشتم ، دقیقا همین شکلی
وقتی این تصویر و دیدم یقین پیدا کردم که شما تو بهشتین و بهشت و تو همین دنیا هم میشه تجربه کرد.
هر چی از خدا تشکر کنم کمه اصلا نمیتونم شکر این نعمت بزرگی که امروز بهم داد ، این ارامش و با کلمات بیان کنم ،
خیلی خوشحالم که این سایت و دارم ، واقعا این سایت الهی و بهشتیه.
استاد برای این نشان های روزانه واقعا سپاسگزارم که خیلی وقتا جوابامو تو همین جا گرفتم
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،
یگانه هستی بخش من ، یگانه خالق آفرین من
سلام خدمت خانواده بزرگ عباس منش ،
شادی و آرامش عمیق که بعد از سپردن و اعتماد کردن به این انرژی مقدس این خالق مهربون نسیب دل تک تک ماها میشه ،،
خدای مهربانم ای پروردگار عشق و محبت و دوستی ، صد هزار مرتبه شکرت برای آگاهی بیداری ، برای حضورت توی بند بند وجود تموم مخلوقاتت ای یگانه رَب من ، ای رب العالمین ،
بله ، ما گرفتیم آنچه را انداختی ، دست حق را دیدی و نشناختی ،،
ما ها همیشه یادمون میره که توی کشتی در حال غرق شدن بودیم و این خدای مهربون بوده که مارو نجات داده و به ساحل امن رسونده و ما بلافاصله تا پامون روی ساحل گذاشتیم شروع کردیم دنبال غیر خدا رفتن دنبال منفی بافی دنبال کج فهمی دنبال بی فکری دنبال هوا و هوس ، دنبال نفس ،،
خیلی قشنگ قانون های این هستی قانونای خدای مهربون ، باید به آرامش برسونی ذهن و قلبت و باید از آرزوها و وهم و خیال باطل دور کنیم تا باز بشه دریچه چشمانمون تا تازه بتونیم ببینیم اصل این بازی چی میگه ، تا ببینیم راه کجاست ، مسیر کدوم ، بی راهه و از راه تشخیص بدیم ، فقط باید از خدا بخواهیم باید بخواهیم و اجازه بدیم هدایتمون کنه بخواهیم که نور و نشونمون بده ، بدونیم چیا برامون ارزشمند ، توی ذهنمون چی میگذره ،،
چقدر شگفت انگیز این سخنان خداوند این قرآن بی نظیر ، واقعاً مو تن آدم سیخ میشه از این همه قدرت و ظرافت خیره کننده که توی بند بند هستی آفریده ،
نمرودی که از دریا نجات داد ،،
حضرت موسی که از دریا نجات داد ،،
دوتا دشمن خونی که ور دل هم زندگی کردن و ،،
واقعاً کیه که خداوند رو بتونه بشناسه و از قدرتش نترسه و کیه که بتونه درک کنه این نظام فوقالعاده خداوند آفریده و نگران چیزی باشه ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که هر لحظه به لحظه هر قدم به قدم منو راهنمایی میکنی و زمام کل هستی من به دستان مهربان و مبارک دوست ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که مرا به راه بندگانت راهنمایی میکنی که به آنها ثروت و سلامتی و فراوانی عطا نمودی ن گمراهان ،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که ظرف دریافت منرا از باران بی کران روزی و نعمت و ثروت و سلامتی و سعادت ات را ده ها برابر کردی ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که منرا از بدو تولد ارزشمند و لایق عشق بی پایان خود آفریدی ،،
به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است
و به خوشبختی و ثروتمندی من بیشتر از خودم مشتاق و مصر است
به نام سیستم قانونمندی که جهانی پر از خوبی، زیبایی، نعمت، فرصت، ثروت، برکت و آدمهای خوب را آفریده
و من را نیز از بدو تولد، موجودی بسیار ارزشمند و لایق خلق کرده، که لیاقت بهرهمندی از تمام نعمتها را دارد.
به نام خدای غفور و رحیمی که من را به واسطه افکار و باورهایم، خالق شرایط و اتفاقات زندگیم قرار داده
تا بتوانم از راههای آسان و لذتبخش، به تمام آرزوها، شرایط دلخواه و زندگی رویاییم برسم.
سلام به خوشبختی و ثروت پایدار؛ سلام به تمام نعمتها، خوبیها، زیباییها و آدمهای خوب
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است، کار انجام شده، ما نمیبینیم؛ چون ما با چشم و عقل خودمون داریم به اتفاقات نگاه میکنیم.
وقتی توکل میکنیم بر خداوند، وقتی هدایتها را دنبال میکنیم، وقتی ایمان داریم، وقتی احساس مان خوب است، وقتی نه غم و نه ترسی داریم و با ایمان و توکل مسیرمون رو پیش میریم، نتیجه اتفاق افتاده، شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده است.
شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمان است.
خدا همیشه داره به ما میگه: ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه. مطمئن باش که قدمها برداشته میشه، مطمئن باش که اتفاقات رخ میده.
خداوند عادلِ، عدل خداوند بینقصِ.
هر آنچه که ما در زندگیمون داریم دریافت میکنیم، بهخاطرِ آنچه پیش پیش میفرستیم است؛ (بهخاطر آنچه انجام میدهیمِ: به ما کانوا یعملون)
اتفاقات داره کاملا عادلانه رقم میخوره.
همه چیز در سیطره مشیت الهی است.
تمام اتفاقات، تمام آنچه که داره در جهان اتفاق میافته، همه چیز تحت کنترل خداست.
وقتی خدا بهمون وحی میکنه که فلان کار رو انجام بده، مطمئن باشیم که در این جهان بزرگ، هیچ برگی به اذن خداوند نمیافته و همه چیز تحت کنترل خداست.
هیچ چیز در جهان اتفاقی نیست؛ یعنی اینطور نیست که اتفاقی بیفته و خداوند در جریان نباشه.
– به قول جناب سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد؛ حتی یک قطره آب هم به ماموریتی که خداوند بهش داده داره عمل میکنه.
این کفرِ که فکر کنیم خداوند چیزی را فراموش میکند و حواسش به وعدهای که داده نیست؛ وعده خداوند حقِ.
هیچ چیزی اتفاقی رخ نمیده، هیچ چیزی شانسی رخ نمیده، هر چیزی ماموریتی داره.
همه اجزای هستی دارند ماموریتی که خدا برایشان مقدر کرده رو انجام میدهند.
– به قول جناب ملاصدرا (خـداونـد از نـگاه ملاصـدرا):
خداوند بینهایت است و لامکان و بیزمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر میشود و مادر
بیبرادران را برادر میشود
بیهمسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید میشود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر میشود
پیران را عصا میشود
و محتاجان به عشق را عشق میشود
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها
ناراستیها و نامردمیها
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفرهی شما
با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد بردهاید
که انسانیت را پاس نمیدارید؟!
خداوند اون چیزی میشه که ما نیاز داریم، اون چیزی میشه که ما میخوایم.
اگر کسی در زندگیت نیست، همین که خدا در زندگیات است، مثل این میمونه که همه در زندگیت هستند.
همیشه خداوند داره ما رو هدایت میکنه.
خداوند به ما کمک میکنه؛ این خونی که در رگهای ماست، قلبی که میتپه، مغزی که داره کار میکنه، این جهانی که داره طبق برنامه پیش میره، همه لطف خداست، این چشم بینا، این نعمتها، سلامتی، آرامش، آزادی، امنیت، زیبایی، رزق و روزیمون… همه و همه لطف خداست.
خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر رو به من بده؛ چون میدونم اگر بتونم سپاسگزار واقعی تو باشم، همه چیز زندگیم درست میشه، همه چیز به بهترین شکل ممکن برام رقم میخوره.
سپاسگزار واقعی نعمتهای خداوند بودن باید من رو برسونه به احساس فراوانی، احساس آرامش، شادی، ایمنی، سلامتی، خوشبختی و…
به اندازهای که سرمون جلوی خداوند پایینِ، به اندازهای که نعمتهای خداوند رو میبینیم، به اندازهای که درک میکنیم و برای آنچه که به ما داده سپاسگزار او هستیم، به همان اندازه خداوند ما را در مقابل غیرِ خدا سربلند و سرافراز میکنه، یعنی در مقابل غیرِ خدا سرمون بالاست.
به اندازهای که در مقابل خداوند سرمون پایینه، به همان اندازه سرمون را در مقابل دیگران و غیرِ خدا بالا نگه میدارد.
به اندازهای که در مقابل خداوند فروتن هستیم، به همان اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده.
من باید در هر لحظه فقط و فقط روی خدا حساب کنم.
خدایا من به هر چیزی که از تو به من برسه، نیازمندم.
اگر فقط روی خدا حساب کنم و او را بهعنوان تنها خالق، قدرت و رب جهان بدونم و سپاسگزار واقعی نعمتهاش باشم، اونوقت درها به روی من باز میشه، مسیرها بهم نشون داده میشه، فرصتها برای من بوجود میآن، ایدههای ناب به فکرم خطور میکنن، شرایط برام مهیا میشن، آدمهای درست وارد زندگیم میشن، اتفاقات به نفع من رخ میدن و اصلا اونوقت تمام کارها به بهترین شکل ممکن برای من انجام میشن.
چقدر خوبه که این خدا و این جهان و این قوانین هست تا بتونم زندگیم رو اونطور که میخوام خلق کنم.
خدایا لطفا من رو به سپاسگزاری بیشتر، فروتنی بیشتر در مقابل قدرتت، به پیروی از هدایتهایت، به ایمان بیشتر، به یقین بیشتر، به توکل بیشتر، به احساس خوب بیشتر، به آرامش بیشتر و… هدایت کن.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
خدایا شکرت که هر روز من رو به اون شخصیت ایدهآلی که میخوام بهش تبدیل بشم و همچنین اون زندگی دلخواه و شرایط رویایی که در آرزوش هستم، نزدیکتر میکنی.
خدایا من هر روز آمادگی دریافت برکات، نعمات، هدایتها و هر خیر و خوبی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای تمام چیزهای خوبی که وارد زندگیم میکنی، ازت هزاران بار ممنونم.
سلام استاد عزیزم استادی که با قلبش با ما سخن میگوید نه با ذهنش .
سپاسگزار فرمانروای کیهان هستم که من رو هدایت کرد به این فایل بسیار توحیدی و ارزشمند .
در حال حاضر من از درون دارم تصمیم مهمی رو برای زندگیم میگیرم ،تصمیمی که دارم میگیرم همانند مادر موسی هست که بچش رو باید بندازه تو آب …
متاسفانه آنقدر ذهن منطقیم زیاد هست که امروز تصمیم میگیرم دوباره فردا از یاد میبرم …اما هر چقدر بیشتر روی خودم کار میکنم متوجه میشم که باید بچه رو رها کنم …6 سال در کاری بودم که تصویر سازی های زیادی دربارش داشتم و حال چون به احساسم بیشتر نزدیک شدم میگه ازین کار خیلی لذت بخش تر وجود داره و ازین کار بیا بیرون …برای قلبم خیلی راحت هست که این حرف رو میزنه اما برای منی که تکاملی طی شده تا در این بازار باشم و منطق هام مثل زنجیر تمام وجودم رو گرفته سخت هست …
صدایی ضعیفی از درون قلبم میشنوم که میگه مهدی تو هنوز طعم لذت از زندگی و کار رو نچشیدی به من ایمان بیار و این کارت رو رها کن …اینجا دقیقا همون ایمان هست که باید انجامش بدم …من اعتراف میکنم وجودم احاطه شده از صحبت های شیطان چون اجازه دادم تا با من صحبت کنه .…
وقتی خدا نباشه تاریکی هست…من این شغلم رو فقط بخاطر پول انتخاب کردم نه لذت و حال بعد از 6 سال متوجه شدم و عجیب درد داره اما باید ایمانی از جنس مادر موسی نشون بدم باید شغلم رو به رود بسپارم و خودم رو هم به جریان سعادت بسپارم تا بیشتر و بیشتر هدایت بشم اگر میخوام از زندگیم بیشتر و بیشتر لذت ببرم …
ما به دریا حکم طوفان می دهیم ما به سیل و موج فرمان می دهیم…
قطره ای که از جویباری میرود از پی انجام کاری میرود
جمله طلایی استاد:
به اندازه ای که سرمون جلوی خداوند پایین هست و نعمت های خداوند رو میبینیم و سپاسگزاریم و درک میکنیم…به همون اندازه سرمون جلوی غیر خداوند بالاست و سرافراز هست.
به نام خدایی که هر لحظه راهنما و هدایتگر ماست
سلام استاد عزیز و مریم جانم
تو پیاده روی امروزم از خدای درونم خواستم بهم بگه چه فایلی رو تو مسیر کارم گوش بدم.
خودم دوست داشتم از فایل های توحید عملی یه فایلی رو مرور کنم.
عدد 9 رو تو قلبم دریافت کردم و اومدم سراغ فایل توحید عملی 9
اولش که استاد شروع کردن به صحبت کردن و گفتن عزیز دلم پشت فرمونه تا من بتونم امروز در مورد موضوعی که میخوام باهاتون صحبت کنم سریع فهمیدم همون فایل شعر پروین اعتصامیه.
بعد نجوا اومد همون شعره دیگه نکته ی جدیدی نداره که ، برو یه فایل دیگه گوش کن . ( یعنی امان از این نجواها که عجیب غریبن واقعا )
بعد سریع با خودم گفتم نه وقتی به دلم افتاده فایل 9 رو گوش کنم حتما برام نکته داره ، اتفاقا بیا با یه قلب باز گوش کنیم و چون مدارم با آخرین باری که گوش کردمش حتما تغییر کرده قراره چیزهایی رو بشنوم که برام جدید باشه و کلی دوباره آگاهی جدید دریافت کنم :)
و استاد تک تک جملات این فایل جواب من بود که چقدر به خواسته م نزدیکم و همین مسیرم درسته.
من جمله ی رهرو ما اینک اندر منزل است. رو در یه کامنت دیگه هم از یکی از دوستان یادمه تو دلم بهم چشمک زده بود و امروز هم دقیقا همین اتفاق افتاد.
استاد من نزدیک به 20 روزه که خیلی متمرکز و با حال خوب در مسیر تجسم و خلق خواسته ام هستم (انگار بعد 10 ماه همراهی با شما و بودن در سایت تازه دارم بازی رو درک میکنم و این عالیه ) و انقدر تو طول روز حالم عالیه که دارم با سرعت نور به خواسته هام نزدیک میشم.
هربار از خودم میپرسم حالم چطوره؟ (تمرین دوره کشف قوانین) در بیشتر مواقع میگم عالی م و هیجان زده م.
و بعد که این جواب رو میدم سر ذوق میام و شوقم فوران میکنه که خدای من چه اتفاقاتی داره خلق میشه چه فرکانس هایی دارم ارسال میکنم و خدا میدونه چه معجزاتی در راه ورود به زندگی منه. ( این جمله ی استاده در جلسه ی دو از قدم دوم که خیلی خوب آویزه ی گوشم شده.)
بعد دیگه ته دلم جوری میشه انگار یه دسته پروانه دارن توش پرواز میکنن :)) – واقعا نمیدونم این حال رو چطور میشه توصیف کرد.
امروزم که روزی من شد این فایل زیبا و توحیدی و پیغام خداوندی که همین فرمون رو برو جلو و خوش باش که رسیدی به هرآنچه میخواستی :)
استاد من درک جدیدم اینه که آفرینش و خلق کردن یه فرآینده یه پروسه ست و خیلی خیلی م برام لذت بخش و سرگرم کننده ست واسه همینم همیشه شما گفتین از مسیر باید لذت برد
و هرچقدر هم من با حال خوب در این مسیر باشم رسیدن به نتایج رو کوتاه ترش میکنم برای خودم اما شکی درش نیست که نتایج میاد.
مثل این میمونه که من در این مسیر قدم بزنم-راه برم یا بدوم بالاخره میرسم اما با یه سرعت متفاوت.
انگار وسط بهترین و خفن ترین بازی کامپیوتری با وضوح تصویر 8K و گرافیک خفن هستم و دارم با لذت این بازی رو مرحله به مرحله میرم جلو.
استاد مثل روز برای من روشنه ته این مسیر چه اتفاقاتی در انتظارمه و بهتون قول میدم میام تک تک نتایجم رو باهاتون به اشتراک میگذارم
و از خلاقیت هام برای رسیدن به “اون حال خوبه داشتنه اون خواسته ، قبل از رسیدن بهش” – که اصلی ترین شرط خلق اون خواسته ست – رو میگم ، واقعا یه سری هاشون برای خودم بامزه و خنده داره :))
برای همه ی دوستان این مسیر ، حالی خوب و لذت بردن از مسیر رو از خدا میخوام .
در پناه الله یکتا باشیم همگی :)
سلام سلام سلام ملیحه زیبای من
خوشحالم دوست من
خیلی خوشحال شدم که دیدم شما هم دقیقا حس و حال منو داری .
درست همینه ….
منم انگار دارم با یک پروانه پرواز میکنم .
کاملا متوجه قدرت درونی خودم شدم .
من دقیقا تازه فهمیدم ماجرا چیه .
تازه متوجه شدم اصل قانون چیه .
واقعا دوره کشف قوانین زندگی بینظیر هست ملیحه جانم . خیلی خوشحالم که قدم به قدم لحظه به لحظه یاد گرفتم و دارم یاد میگیرم و خدا دستم رو محکم و سفت گرفته چنان محکم که باورم نمیشه چطور گاهی در گذشته اینقدر ازش دور بودم .
خیلی حس و حالم شبیه حس و حالته عزیزم . خیلی زیاد .
یه نکته ای دوست دارم بگم بهت :
تمرکز قدرت جادویی داره
تمرکز قدرت جادویی داره
تمرکز قدرت جادویی داره
تو دفترم اسم چند نفر رو نوشتم که بیام بقیه نتایجم رو بهشون بگم و یکی شون ملیحه عزیزم هست . کسی که اون هم نتایج شیرینش رو برام میگه . شک ندارم
کامنتهات رو دنبال میکنم و ازت یاد میگیرم دوست من
به امید دیدار در زمان و مکان الهی
سلام لیلی عزیز دلم
خوب اول صبحی اشک منو درآوردی دوست من :)
البته که اشک شوق و حال خوب :)
خیلی خیلی قدردان محبت و لطفت نسبت به خودم هستم عزیزم
و خداروشکر میکنم که تونستم هرچند کم و کوچیک با نوشتن حس و حالم به دوستانم کمک کنم.
شاید باورت نشه لیلی ولی یه روزی تو یکی دو هفته ی گذشته یادم افتاد به کامنتت که تو هم مثل من در مسیر خلق رابطه ی دلخواهت هستی
و تو دلم گفتم کاش میتونستم به لیلی بگم من به این نکته رسیدم که همه ی رمز و رازش رسیدن و بودن در حال خوبه
همش احساس خوبه
و اگه تو این مسیر باشیم میرسیم به چیزی که میخوایم.
واست نوشته بودم که منم دارم تمرکزی روی خلق رابطه ی دلخواهم کار میکنم
در موردش مینویسم
تو دریم بوردم آوردمش
در موردش مانترا ضبط کردم و گوش میکنم
و تجسم تجسم تجسم که معجزه میکنه
امروز که تو این کامنت واسم نوشتی :
” تازه فهمیدم ماجرا چیه و متوجه قدرت درونی خودم شدم .”
نمیدونی انگار دنیا رو به من دادن گفتم خدا رو شکررررر… تموم شد دیگه اصل همین بود.
خیلی راحت و طبیعی هردومون میرسیم به خواسته مون و میایم و نتایجمون رو برای هم مینویسیم و شیرینیش رو باهم قسمت میکنیم .
نمیدونی چقدر مشتاقم اون روز برسه و چقدر مطمئنم که بهش نزدیکیم.
میبوسمت از دور دوست خوش قلب و نازنین
و برات از ته قلبم بهترین و لایق ترین فرد رو تو زندگیت آرزو میکنم :)
روهرو ما اینک اندر منزل است.
سلام دوست قشنگم
خوب سر شبی منو به سر ذوق آوردی. دارم از ته قلبم میخندم الان. میبوسمت از راه دور
میبینی خدا همیشه چقدر قشنگ جواب ما رو داخل کامنتها میده .
باور کن این خدا رو فقط باید ماچچچچچچچ کرد والسلام.
ملیحه جانم تو دوره کشف قوانین یه دوست و برادر عزیزی خدا سرراهم گذاشت احتملا می شناسی ایشون رو : آقای ظاهری نازنین
پیشنهاد میکنم حتما کامنتهای این دوست عزیز رو بخون . در واقع قورت بده . این دوستمون به قدری سلیس و روان جلسات و آموزشهای استاد رو باز میکنن که علاوه بر یادگیری زیاد حظ میبری و لاجرم به تغییراتت کمک میکنه لاجرم
ایشون خیلی به من کمک کردن که بفهمم اصل ماجرا چیه . همینجا دوباره ازشون تشکر میکنم .
الان یه بخش تازه به، تجسمات من اضافه شد :
من و آقایی ( به این لفظ صداشون میکنم هههه)
همراه با ملیحه جان و عزیز دلشون
بسیار سپاسگزارم از دعای قشنگت. منم برای شما لایق ترین و توحیدی ترین و مهربانترین شخص رو در دنیای قشنگت آرزو میکنم
خیلی دوست دارم .
به امید دیدار روی ماهتون در زمان و مکان الهی
کسی از عمق آیینه آوازم می دهد نمی شود تو اندکی ترانه بخوانی
بلههههههه حتما میشود. چرا که نه
نیکی و پرسش
استاد قشنگ من از شما بینهایت سپاسگزارم که دوباره اینهمه آگاهی ناب رو با ما شریک شدید!
از صمیم قلبم ازتون تشکر میکنم و دوستتون دارم
واقعیتش من یه چندوقتیه که دارم فایل های توحید عملی رو از قسمت اول میبینم و خب امشب رسیدم به این قسمت جذاب و شیرین و دوست داشتنی که نتونستم ننویسم براش!
واقعیتش دیشب یا پریشب بود که یادم افتاد استاد توی یک فایل که من قبلا شنیده بودم داشتند شعر پروین اعتصامی رو میخوندند و دربارش صحبت میکردند و خلاصه برام سوال شده بود که اون چه فایلی بود و از خدا خواستم که من و به این فایل هدایت کنه!
الله اکبر! خدا همیشه من و شگفت زده میکنه با این قدرت دوست داشتنی و جذابش!
وقتی که استاد اول فایل گفتید که میخواید یکی از توحیدی ترین شعرای پروین رو بخونید من همونجا خشک شدم!
الله اکبر به این همه نظم خداوند که در کمتر از 2 روز خواسته من رو در زمان و مکان مناسب برآورده کرد و من حسابی ازین فایل بهره بردم!
خدایا شکرت که هرروز که سَهله! هر لحظه و هر ثانیه داری قدرتت رو به من ثابت میکنی و بهم نشون میدی!
توی اون تیکه از شعر پروین که داره از زبون خدا میگه که:
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
وقتی این تیکه رو شنیدم اتفاق امروز مثل برق از جلوی چشمام رد شد!
امروز که رسیدم باشگاه دیدم برقا رفته و خب منم تعجب کرده بودم! و از بچه ها پرسیدم خیلی وقته که برقا رفته؟ برگشتند گفتند که نه همین چند دقیقه پیش رفت! (تو پرانتز بگم تو اون یه ساعت و نیمی که من تو باشگاه بود برقا برنگشت)
و همینطور استادم و دوستانم شروع کردند بد گفتن درباره دولت و فلان و اینا! بعد یکی از دوستانم گفت آره بابا اتفاقا دیروز خونه من 3 ساعت برقا رفت و بقیه حرفش و تایید کردند که خونه های ما هم همینطور!
بعد من همونجا با خودم گفتم که بچه ها همشون خونه هاشون از باشگاه دورتره اما خونه ما تو کوچه ای هستش که باشگاه هم تو همون کوچس پس چطور میشه که دیروز برقای ما نرفت؟
طی همین اتفاقات من فکر میکردم پس امروز وقتی حتی مغازه ها هم برق ندارند پس لابد خونه ما هم برق رفته! پس خداروشکر که ما کلید برداشتیم و اگرنه مامان صدای زنگ و نمیشنید چون عملا بدون برق نه زنگی میشد زد و نه دری باز میشد!
خلاصه بچه ها به غر زدناشون ادامه دادند
اما نکته خوبش اینجا بود که خداروصدهزار بار شکر همه گوشیا فول شارژ بود و همه چراغ قوهی گوشی ها رو روشن کردیم تا باشگاه روشن باشه و بتونیم ورزش کنیم و خداروشکر چشممون هم دیگه عادت کرده بود و اتفاقا چقدر امروز روز پیشرفت بود برای هممون تو باشگاه و چقدر گفتیم وخندیدیم!
خلاصه من و خواهرم از باشگاه اومدیم بیرون دیدیم نه کوچه و نه مغازه ها غیر از مغازه هایی که برق اضطراری داشتند برق ندارند
من و شکوفه داشتیم برمیگشتیم خونه که از در پارکینگ دیدم چراغ پارکینگ روشنه!
همونجا گفتم عه ما برق داره ساختمونمون!!!
و وقتی در حیاط و باز کردم شَکَم برطرف شد و دیدم بله ما برق داریم!
وقتی رسیدم خونه سریع برگشتم به مامان گفتم که مامان من میدونستم که خدا عاشقمونه ها امروز بیشتر بهم ثابت شد! و قدرتش و بهمو نشون داد! و براش قضیه برق نداشتن و تعریف کردم
و خدارو با مامان هزار بار شکر کردیم که انقدر هوامون و داشت و داره و خواهد داشت!
خدایا شکرت بابت این همه نعمت زیبا
خدایا شکرت که کمکم کردی تا این نعمت هارو ببینم و درک کنم و دوباره امروز هم برام معجزه رخ داد!!
استاد عزیزم از شما هم سپاسگزارم که با توضیح این شعر زیبا دوباره قدرت و قوانین بی نقص خدای عزیز رو یاد آوری کردید
خدایا شکرت
سلام وارادت استادعزیز
بارالهی دیده هامان پاک غول دیوکبرمارا خاک کن
چشم دل بگشا ببینیم راه را
راه حق پوییم نیفتیم چاه را
روح شاعرگرانقدرپروین شادچقداین اشعارزیبا ودلنشینن وهمچنین تبیین وتوضیح زیبای استادعباس منش واقعا عالی بودمخصوصا برای ماکه هرلحظه ممکنه یادمون بره که همه کاره خداست وهمه چی به دستان قدرتمندومهربان اوست وهموست که درهرلحظه ماروهدایت می کنه البته اگرمادرفرکانس هدایتش باشیم.
حمدوسپاس خدای عزیزمهربان را که این اگاهی های ناب نصیب گردید خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و مریم زیبا
این فایل واسه من اومد تو نشانه ام را به من نشان بده
و چقد به حق بود.
امروز به خاطر کارم حالم خیلی بد بود
پشت فرمون بودم گفتم خدایا کسی و هم ندارم که باهاش حرف بزنم دلم خوش بشه که
یکی صدام و بشنوه
یه لحظه اشکم جاری شد
گفتم خدا خودت چی میشنوی
بزار پس به خودت بگم اومدم بگم براش خندم گرفت گفتم خوب خودت که میدونی
میشه این نباشه
میشه حل بشه شرایط کاریم
جنسام و نفروختم
تولید کردم هااااا میدونی ولی مشتری خوب میخام
تو دلم یه صداهایی اومد
داشتم میرفتم سفارش مشتری و که قبل سفارش داده بود بردم
گفتم به خدا میشه از دهن این مشتری بهم بگی که شنیدی صدام
خدا شاهده همین چند کلمه رو گفتم و دیگه حرفام تموم شد.
رفتم پیش مشتری به من گفت چیه خانوم فلانی چرا حالت گرفته س انرژی همیشه رو نداری
گفتم شرایط بازار حالم و از صبح بهم ریخته،
خدا خودش شاهده دارم کلمه کلمه حرف مشتری و میگم که انگار خدا داشت باهام حرف میزد
به من گفت
ببین خانم فلانی به اوضاع بازار فکر نکن گفتنش حال و بدتر میکنه
(خدا اینقد بزرگه از جایی برات میرسونه که تو فکرشم نمیکنه
وقتی هم شروع میکنه خدا به دادن نعمت پشت هم بهت میده نگران نباش
)
جملش یادم انداخت که تو ماشین چی از خدا خواستم لب خندی اومد رو لبم گفت خدا
دمت گرم کاش هیچدوستی نداشته باشم تو رو داشته باشم که اینقد باحالی
از فروشگاه اومدم ورفتم از پاساژ رو برو برا خودم یه پالتو برند و شیک خریدم اومدم خونه
و رفتم کارگاه م یه سری کار تعمیری بود باید واسه مشتری انجام میدادم و میبردم براش
انجام دادم و بردم مشتری خوبی دارم خدا رو شکر باهاش حرف زدم بعد گفتم
اقای فلانی شما فلان محصول نمیخای
که خدا من شاهده دو روز پیش بردم گفت تو این سایز بندی
زیاد دارم
گفتی چی؟
گعتم فلان محصول و تولید کردیم اک
گه لازم داری بیارم برات
گفت چندتا زدی گفتم مثلا 300تا
گفت 200تا ش و میخام
گفتم چرا پس اون روز سفارش نزاشتین گفت تو نیاوردی برام
گفتم چرا اوردم بعد تو دلم گفتگ
اونجا
رفیق نداشتم که باهاش حرف بزنم
کمک بگیرم اما الان دارم
خلاصه اومد خونه
که انشالله فردا سفارشش و ببرم
شبم اومدم دکمه نشانه امروز و زدم که این
فایلاومد.
مرسی که وقت گذاشتین کامنت من و خوندین
دم شمام گرم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفته ی رب جلیل
خداوند به مادر موسی وحی می کند: موسی را به آب بیانداز
خداوند به مادر موسی می فرمایید:
نترس و غمگین مباش که ما از او محافظت می کنیم او را به سمت تو باز می گردانیم و جزء پیامبران خواهد بود
نترسیدن و غمگین نبودن:
باعث رخ دادن اتفاقات خوب خواهد شد
تصمیمات بر اساس ترس و غم:
تصمیمات نادرستی خواهد شد
باور و ایمان مادر حضرت موسی: باعث شد چنین اقدامی انجام دهد
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
زمانی که خداوند ما را هدایت می کند:
افکار و نجواهای شیطان همزمان با پیام های الهی همواره در ذهن ما وجود دارند:
ما با افکار و باورهای خود انتخاب می کنیم به کدام یک عمل کنیم
خداوند همیشه به ما وعده ی: فزونی و فراوانی می دهد
شیطان همیشه به ما وعده ی: فقر و فحشا می دهد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
وعده ای که خداوند به مادر حضرت موسی داده : محقق شده و اتفاق افتاده است
وعده ی خداوند حق است: شاید ظاهرا نتیجه برای ما مشخص نباشد
اما از دیدگاه خداوند کار انجام شده: چون ما با چشم عقل خود به اتفاقات نگاه می کنیم نمی توانیم رخ دادن این اتفاقات را ببینیم و درک کنیم
زمانی که از خداوند طلب هدایت کرده احساس خوب ایمان و توکل داشته و ترس و غم نداریم:
نتیجه رخ داده است اما ما آن را نمی بینیم
پرده ی شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
شک و تردید: بزرگترین دشمن توکل و ایمان است
زمانی که تردید و شک در عدم تحقق اهداف و خواسته های خود داریم:
نجواهای شیطان و تبدیل آن به ایمان و یقیین بسیار دشوار است
خداوند همیشه:
به ما وعده ی تحقق اهداف و رخ دادن اتفاقات خوب را می دهد
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی ؟
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوه ما، عدل و بنده پروری است
خداوند می فرمایید:
تو به خاطر عشق مادر به فرزند نگران هستی و ما سعی می کنیم:
به تو آرامش دهیم و قلبت را محکم کنیم
خداوند عادل است:
عدل خداوند بی نقص است
هر آن چیزی که دریافت می کنیم: به خاطر فرکانس هایی است که پیشاپیش ارسال کرده ایم و تمام اتفاقات با عدالت کامل خداوند برای ما رخ می دهد
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
خداوند:
بر اساس قوانین و اتفاقات زندگی ما را رقم می زند و شانس و تصادفی وجود ندارد
تمام اتفاقات:
طبق قوانین و در سیطره ی قدرت و مشیت خداوند رخ می دهد
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
موج آب: از گهواره ای که مادرش می توانست برای او فراهم کند بهتر و امن تر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
تمام اتفاقات رخ داده شده در جهان: در کنترل خداوند است
هیچ برگی بدون اذن خداوند: بر زمین نمی افتد
در این بیت از ضمیر ما: به جای من استفاده شده چون :
منظور قوانین و مشیت خداوند است
خداوند از ضمیر من زمانی استفاده می کند که: رابطه ی توحیدی ما با خداوند باشد
قوانین نظامات اتفاقاتی که رخ می دهد مجموعه و انرژی است که ما آن را:
خداوند می نامیم
خداوند هرگز خوابش نمی برد و هیچ چیز را فراموش نمی کند:
اگر چنین باوری داریم به خداوند کفر می ورزیم همه ی شرایط و اتفاقات تحت سیطره ی خداوند است
وعده ی خداوند: حق است
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
بهتر است که کودک را به ما بسپاری:
تو هرگز موسی را بیشتر از ما دوست نداری
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پیِ انجام کاری میرود
همه ی شرایط و اتفاقت: تحت کنترل خداوند است
هیچ اتفاقی: شانسی و تصادفی نیست
تمام اجزای هستی: ماموریتی که خداوند برای آنها مقرر کرده را انجام می دهند
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
خداوند: برای ما همه چیز و همه کس می شود
خداوند: چیزی می شود که ما می خواهیم
اگر کسی در زندگی ما نیست: همین که خداوند در زندگی ماست برایمان کافی است
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
خداوند می فرمایید: هدایت شما بر عهده ی ماست خداوند همواره ما را هدایت می کند
برخلاف سایر موجودات زنده ما : اختیار داریم که پیام و درخواست خداوند را رد کنیم
بارها و بارها اشتباهاتی انجام داده ایم که:
خداوند با لطف و مهربانی ما را بخشیده است
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قُوَّتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اَندَکیست
ناخدای کشتی امکان یکیست
کشتی که ناخدای آن خداوند است: هرگز از کنترل خارج نمی شود
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
کشتی در دریای طوفانی غرق شد: جان و مال مردم از بین رفت تنها طفل خردسالی زنده ماند
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشه پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
در فضای طوفانی که کشتی غرق می شود و کودک زنده می ماند
خداوند به دریا فرمان می دهد:
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
خداوند : تمام عوامل هستی دریا و کشتی را فرمان داد:
از کودک محافظت کنند
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خَلخالَش مَکَن
مار را گفتم، که طفلک را مَزَن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش ، کودک است
قدرت خداوند در خلق اتفاقات و کنترل شرایط : در این بیت بیان شده است
گرگ را گفتم، تن خُردَش مَدَر
دزد را گفتم، گلوبندش مَبَر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
خداوند لطف ها و خوبی های خود در حق ما را بیان می کند:
در زمان کودکی حتی نمی توانستیم گردن خود را نگه داریم خداوند ما را نجات داده به ما کمک کرده خونی که در رگ ها جاری می شود مغزی که کار می کند جهانی که طبق قانون عمل می کند نعمت ها سلامتی چشم بینایی…. که به ما داده :
لطف خداوند در حق ماست
خداوند همه ی شرایط را برای ما فراهم کرده و ما باز هم: ناسپاسی می کنیم
ما هرگز نخواهیم توانست:
به اندازه ی ذره ای سپاسگزار نعمت های خداوند باشیم
خداوند باید: به ما قدرت سپاسگزاری بیشتر از نعمت های بی نهایتش عطا فرمایید
به اندازه ای که بتوانیم سپاسگزار واقعی خداوند باشیم که نشانه ی آن رسیدن به احساس خوب است :
به همان اندازه همه ی کارها برای ما انجام خواهد شد
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
زمانی که با مشکلات مواجه می شویم: از خداوند درخواست کمک کرده و معجزه آسا مسائل ما حل می شود و زمانی که مسائل ما حل می شود:
مثل این است که هرگز از خداوند درخواست نکرده ایم
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را ، به راه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند ، بیاصل و اساس
ما با ذهن کوتاه بین خود: فرضیه هایی برای خود می سازیم نعمت های خود را فراموش می کنیم اعتبار تحقق اهداف و خواسته هایمان را به خود می دهیم
همه ی ما نمرود و فرعونی در ذهن خود داریم که:
ناسپاسی می کند هدایت را نمی بیند و به سمت آن حرکت نمی کند فکر می کند اتفاقات را خودش رقم می زند
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حیِّ جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
در حضور خداوند: همه چیز و همه کس را بت کرده و به همه چیز قدرت داده ایم
در جایی که خداوند تنها فرمانرواست: همه قدرت دارند و برای ما تبدیل به بت شده اند
رهنمون گشتند در تیه ضَلال
توشهها بردند از وَزر و وَبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعله کردارهای ناپسند
زمانی که مغرور می شویم و در مقابل خداوند فروتن نیستیم:
اتفاقات نامناسب را برای خود رقم می زنیم
زمانی که بر روی ذهن خود حساب می کنیم:
تنها اتفاقات نامناسب برای ما رخ خواهد داد
زمانی که تسلیم خداوند شده به هر خیری که از جانب خداوند به ما می رسد فقیر می شویم: درها باز می شود
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
زمانی که کودک را نجات دادیم: به سراغ هوا و نفس خود رفت
آخر، آن نور تجّلی دود شد
آن یتیم بیگنه، نِمرود شد
رزمجوئی کرد ، با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
همه ی لطف هایی که خداوند در حق او کرد: فراموش شد و خود را همه کاره دانست
برق عُجْب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
برج بلندی درست می کند: خود را از همه برتر می داند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و ، فکندیمش ز پای
پَشّهای را حکم فرمودم که ، خیز
خاکش اندر دیده خودبین بریز
تا نماند باد عُجْبَش در دُماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
کسی که تا این حد به خود مغرور شده و فکر می کرد قدرت دارد:
با پشه ای کشته شد
خداوند با موجود بسیار ضعیف :
کسی که ادعای خدایی می کرد را نابود کرد
ما در مقابل قدرت خداوند: بسیار ضعیف هستیم
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چوُن میبریم ؟
ما به نمرود: محبت کردیم و او را از دریا نجات دادیم مگر می شود موسی که پیامبر ماست را فراموش کنیم
آنکه با نِمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
در نهایت:
این سخنان نوری از انوار الهی است
خداوند همه ی ما را: به سپاسگزاری ایمان یقیین توکل بیشتر فروتنی در مقابل قدرت پروردگار و پیروی از هدایت های پروردگار هدایت کند
به اندازه ای که در مقابل خداوند فروتن هستیم نعمت های خداوند را درک می کنیم و به خاطر آنها سپاسگزایم به همان اندازه:
*خداوند به ما قدرت می دهد
*سرمان را در مقابل غیر خداوند بالا نگه می دارد
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدایی که درست کردن رابطم باهاش و اعتماد کردن بهش زندگی من را متحول کرد
سلام
میخوام از چگونگی رشد قدرت خلقم بواسطه ی باور کردن خداوند و خالق بودن خودم بگم
بگم که وقتی رابطم با خداوند درست تر شد و اعتمادم بهش بیشتر شد چطور خوشبین تر و الخیر فی ما وقع تر شدم
چطور عزت نفسم در مقابل دیگران بیشتر شد
چقدددد قائم به ذات تر و ارام تر و خوشحال تر و قدرت خلقم کن فیکون ترشد
البته چیزی که متوجهش شدم همش همه ی بازی یک روند و ادامه دادن یه مسیر درست هست نه یک فایل و کامنت و و و خاص
از مثال اول شروع میکنم من طی درخواست برای افزایش انرژیم و تنظیم خوابم که توی دفترم مینوشتم نمیدونم چی شد که سر از قانون سلامتی در اوردم و با اجرای اون تا جلسه ی پنج و از همون روز اول هم خوابم و هم انرژیم درست شد من راحت 5/5 یا 4 صبح بیدار میشم و 10-11 میخوابم البته کلی نتیجه که به این کامنت مریوط نیس ولی جالبیش اینه چون من باورام درمورد سلامتی خوب بود خیلی قبل تر بدون اینکه بدونم شروع به کم کردن وعده های غذاییم از تایم کرونا یعنی سال 99 کرده بودم البته نا خواسته بوده ها چون شب تا صبح فایل گوش میدادم چون اون تایم ساکت تر و خلوت تر بود عملانمیتونستم خیلی چیزی بخورم صبحم که خواب بودم و طی این روند باعث شده بود من خیلی بی میل بشم به غذا و فک میکنم برای همینه که خدارو شکر تمااااام ازمایشات من نرمال بود همش اما خوب اون بی انرژی بودن و عدم تمرکز بود که چون نصفه به قانون سلامتی بدون اینکه بدونم عمل میکردم یعنی وعده هام کم بود اما موادی که میخوردم خوب نبود یه سری از نتایج خوب بود یه سریش نه این اولین اجابت شدنم
مورد بعد که این اتفاق شبیهش برای فاطمه خانم که اکانت فاطمه و رسول را دارند سر خرید یه وسیله خانگی افتاده بود برای من سر غذا خوردن افتاد
قضیه این بود که من میخواستم برم رستوران شاندیز جردن و غذا بخورم بعد که تو ماشین نشستم و تو مپ زدم دیدم زده ساعت 4 بسته میشه و ساعت3:45 بود حسم گفت ببین نباید بری من گفتم اوکی میرم اگه شد که باید برم اگرم نه که هیچی از اسنپم نخواستم سفارش بگیرم خلاصه رفتم اونجا دیدم چه صف طولانی هست برای یه رستوران و دربونش بهم گفت اسم مینویسی و ساعت 18:30 به ترتیب نوبت صدا میکنیم شمارو و سفارش انلاینم بسته شده بود دیگه من اومدم تو ماشین گفتم بزار استیک سوییس و بزنم اونم بسته بود که قشنگ خدا بهم گفت نباید بری تقلا نکن جریان همزمان هم از این قرار بود که پدرم دعوت شده بود به شاندیز نیاوران برای یه مهمونی کاری و معمولا پدرم اگه تو هتل مهمونی باشه مارم میبرد ولی وقتایی که رستوران هست خصوصی تره و خودش میره و بازم این در حالی بود که من از دیروز قبل همش تو فکر شیشلیک بودم خلاصه به مامانم گفتم بابا نمیره مامانم گفت نمیدونم خوابه شاید شب باشه مهمونیش ولی من که نمیدونستم اما خدا میدونست به خدا گفتم خدایا خیلیی گشنمه من میرم خونه به چیزی درست میکنم اما شبم بازم میخورم البته اگه 3 ساعت بیشتر تحمل میکردم همون یه وعده در روز میشد و صبح دیر تر بیدار نمیشدم خلاصه من دیدم هی داره هرجایی که میزنم و من میخوام بستس کفتم اکی نباید غذا بگیرم میرم خونه رفتم خونه دیدم اع اره بابام شب قرار داره و ماهم اماده شدبم رفتیم بعد بابام پرسید مهمونی خصوصیه گفتن اره و دیگه من و دادشمو و مامانم نرفتیم تو بجاش رفتیم اطراف چرخ زدیم تا اینکه به یه رستوران طبقه ی بالای شاندیز رفتیم اینم بگم قبلش بخدا گفتم خدایت یه جای باحال و جالب منو ببر رفتیم اونجا دی جی داشتن و حالت بار طور بود ماهم رفتیم نشستیم و خیلی جالبه مامانم و داداشم که اهل اینچیزا نیستن گفتن ریحانه بیا بریم اینجا و واقعا یکی از خوشمزه ترین استیکای عمرمو اونجا خوردم و واقعا دم خدا گرم البته شیشلیک نبود ولی احتمالا هرموقع بدنم اون گوشتو بخواد خدا هدایتم میکنه
مورد بعدی من یه جایی بودم و در ماگم باز نمیشد بعد به مسئول ابدار خونه گفتم شما میتونید اینو باز کنید نتونست بعد چاقو اورد بندازه که اونو باز کنه و بعد من لفظ اینکه خش میفته رو اوردم و طرف گفت نبابا چیزی نمیشه و دقیقا خش افتاد و اخرم نشد باز کنه یعنی قدرت خلق تا این حد بعدشم داشتم میرفتم که اونجا یه پسری بود خودش گفت باز نمیشه گفتم نه اومد باز کرد برام درشو بعد گفتم چه خشی انداخته رو ماگم با همین بزنم تو سر ابدارچیه که سعی کرد پاکش کنه گفت فدای سرتون اصلا الان دارم کف میکنم از تغییر رفتار ادما با خودم
مورد بعدی من ماشینمو دم بانک نزدیک خونمون گذاشته بودم و یک گاوچرونی مالونده بود به ماشینم خلاصه ایده به ذهنم اومد که از دوربین بانک چک کنم اولش یکم اینجوریبودم که به مامانم بگم که ریس بانکم دوستشه بعد کفتم بیخیاال خودم میرم میگم خلاصه رفتن به یه اقایی توی بانک گفتم که بعد فهمیدم معاون بانکه من فکر میکردم کارمنده و اون بهم گفت نامه قضایی میخواد خلاصه مامانمم رفت عصرش به ریس بانک گفت اونم گفت یکمشو دیدم ولی حوصلم دیگه نمیشه نامه بیارید فیلم و تو فلش میرزم بهتون میدم خلاصه من بیخیال شدم که یهو چند روز بعد معاون بانکه منو دید خودش بهم گفت اون روز جلو ارباب رجوعا اینجوری گفتمو خودم برات نگاه میکنمو بعدشم بنده خدا نگاه کرد اما چیزی پیدا نکرد ولی مهم این بود که چجوری خدا دلا رو نرم میکنه برات وقتی که تو یه کوچول بیشتر فقط روی خودش حساب میکنی
یه مورد دیگه ام هست که نمیخوام بگم
مورد بعدی دیدن افرادی که شاید صد در هزار احتمالش باشه اما تا فک کردم بهشون دیدمشون یا دفتر شکرگزاریم اخراشه فایل سفر به دور امریکا شو دیدم که مریم جون دفتر نو خریده چون دفتر اونم تمام شده و هدیه گرفتن یه سر رسید هدیه گرفتن فلش چون این مدت همش میشنیدم یه فلش بیار فیلم دوربین بانک بریزم توش
مورد دیگه تویپمپ بنزین تا وارد شدم خدا هدایتم کرد به لاینی که یهو خالی شد رفتم و بنزین زدم جوری که کسایی که جلو تر از من بودن هنوز تو صف لاین خودشون بودن
رفتار مامان و بابام چقددددددد خوب شده ادما چقد بهتر برخورد میکنم
دیشب بعد غذا. رفتیم بستنی اینا بخوریم که من نخوردم و مامانم چقد قربون دخترم برم بخور عزیزم کرد
و جالبه از وقتی نون و شکولات و برنج نمیخورم مامانم پاشو کرده تو یه کفش که تووورو خدا بیا یه شوکلات با چاییت بخور. اینجور افراد لجبازی هستیم ما
مورد دیگه من یه کتاب خونه رو خیلی دوست داشتم برم ولی حسش نبود تا اینکه تا استاد تو اخر جلسه 3. قانون سلامتی بود گفت بیکار نشنید تو خونه اره اگه منم بشینم هوس هی میکنم گفتم پاشو ریحانه باید بری بیرون شاید تو نتونی غذای های بد و بریزی دور اما خودت که میتونی بری بیرون و خونه نباشی و این شد که رفتم کتابخونه
و نکته ی جالب اینه همون جور که استادم میکه جهان تعهدتو میسنجه از وقتی شروع کردم به قانون سلامتی انقدددددخوراکی های خوشمزه اومده تو خونه که نگو داداشم کیک براونی درست کرد مامانم باقلوا براش اوردن و قرمه سبزی درست کرد پدرم پسته خام گرفت و اجیل و داداش کوچیکم بیسکوییت نوتلا و بستنی گرفت الانم دلم داره اب میفته اما چون نتیجه دارم میبینم و هی با خودم تکرار میکنم سعی میکنم خودمو کنترل کنم
خلاصه که اسان شدم برای اسانی ها
یه نکته ای رو هم بگم اینکه قدرت خلق ما میره بالا و ممکنه خوب چیزای ناخواسته رو هم بیشتر خلق کنیم ولی هیچ جای نگرانی نیست چون وقتی در مسیر درستی یعنی در مسیر توحید اون اتفاقم برات خیر میشه چون نتایج اتفاقات متناسب با مدار و جهتیه که داریم پس اگر من در جهت توحید باشم و در مدار خوب اون اتفاق ناخواسته ای رو هم که خلق کردم مثل یه اتفاقی میشه که ظاهرش جالب نیست اما خیره و تازه باور من خالق صدرصد زندگیم هستم رو قوی میکنه که این قضیه چیزیه که زندگی منو متحول میکنه
و دارم به چشم میبینم که تو وقتی میتونی تا این حد خوش بین باشی که توحیدی تر باشی
خدایا شکرت دوباره هم باهات دوست شدم و هم دارم بهت اعتماد میکنم
خدایا واقعا ازت میخوام منو از موحدین قرار بدی نه مشرکین
خدایا ازت میخوام که خاشع و خاضع و فروتن باشم در برابر تو نه طغیان گر
چون وقتی هرچقدر از شرک میگذری و این نکبت از وجودت پاک میشه اون قدرت و احترام و خوشبتی و عشق که بواسطه ی اون توحیدی تر شدن و کمتر شدن شرک برات اتفاق میفته این تله هست که تورو به طغیان مثل فرعون و منم منم برسونه که ماشالاه این رو هم من دست نخورده نزاشتم و دچارش شدم
خدایا خودت هدایتم کن چقدددد ارام گرفتم واقعا خدایا شکرت
واقعا به میزانی که خواسته هات و هر چیز دیگه ای در برابر خدا اهمیتشونو از دست میدن با همون سرعت بهت میچسبن و به سمتت میان
من خیلی به تفاوت دیدگاه مادر موسی و پدر یوسف فکر میکنم اینکه چی باعث تفاوت در عملکرد و درنهایت نتیجه شون شد و واقعا ایمان و اعتماد به هدتوند و توحید هست که باعث میشه ترساتو به حدی کم کنی که عمل کنی حتی نترسی و عمل کنی چون مطمئنی باعث میشه که عزیزترین خواسته ات یا ادم زندگیت اونقدرااا مهم نباشه که تو بخوای در برابر خدا قرارش بدی یا از قوانین تخطی کنی
چقد قشنگ که خدا به مادر موسی مگه تو مادری اما من طبق قوانینم عمل میکنم و فرقی نداره که تو مادری یا نه و تو باید خودتو با من هماهنگ کنی اونوقت من همممممه ی چیزای دیگه را همه رو باهم برات هماهنگ میکنم که این فقط قدرت خداست که تو همون لحظه ی خاص اون شخص خاص ببینی و فلان درخواست و بکنی یا فلان کارو بکنی یا نه کنی این هماهنگیا فقط میتونه قدرت خدا باشه و اگه اون نباشه فقط کافیه یه تیکه کوچیک از پاز مجموعه ی اجابت خواستت کج بشه همه چی باهم کنسل میشه
پس تو فقط خودتو با خدا هماهنگ کن تو با قوانین و خواسته هات هماهنگ میشی چقد اسون و راحت
باز میخواستم بگم لقمه دلم اب افتاد
از استادم سپاس گزارم که واقعا یکی از بزرگترین وسیله های خداوند توی زندگیمه که هر موقع سوالی داشتم و یا اگاهی میخواستم اکثرا با شما این هدایت اتفاق افتاده
ازتون سپاس گزارم
از مریم عزیزم چقد سپاس گزارم که هر بار این تعهدشو در این مسیر میبینم خود به خود من رو هم مجاب میکنه که دقیق تر و عمیق تر کارکنم و میگم ببین ریحانه این حد از خواستن برای رشد و درک اگاهی های مریم چقد قشنگ اجابت شده
الان تو حالتیم که از همه میخوام تشکر کنم واقعا که ادم هر چقد بیشتر فقط روی خداوند حساب میکنه اتفاقا مهربان تر میشه با بقیه کم توقع تر میشه ازشون و بیشتر دوسشون داره
مثلا من قبلا سر غذا درست کردن مامانمو موظف به این کار میدونستم و میگفتم چرا غذا درست نکردی یا دیر درست کردی و همیشه یه باری روی دوشم بود که وای من غذا درست نمیکنم من ظرفا رو نمیشورم اما الان اینم برطرف شده من خودم برای خودم غذا درست میکنم و ظرفامم خودم میشورم و چقدددد خلاق شدم توی درست کردن غذا
خدای قندولی من ازت خیلی خیلی ممنونم
همه ی بازی همین بوده و ادامه ی همین قضیه
تو موحد باشی عزت نفست بالاس
تو موحد باشی روابطتت عالیه
تو موحد باشی سلامتی
تو موحد باشی ثروتمندی
تو موحد باشی به هر خواسته ای که تو خودت میخوای میرسی
چون اون همه رو بهت میگه هر جا لازم باشه میبرتت هر کار لازم باشه من که میگم ببر منو که انجامش بدم
خدایا شکرت
به نام خداوند هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و بانوی بزرگوار خانم شایسته و دوستان نازنینم
وقتی روی نشان امروزم زدم مو به تنم سیخ شد
مات و مبهوت بدنم خشک شد از هدایت خداوند
اخه میدونین ، نوشته ی روشای عزیز که متن انتخابی زیر این فایل بود ، دقیقا ؛ تاکید میکنم دقیقا حرفای من بود
منم دچار شک و تردید شده بودم
وقتی هدایت شدم به کار بافت کیف های رافیا ، منی که
هیچ راهی برای فروش نداشتم ، ( نه اینستا ، نه دست فروشی ، هیچ ازادی برای فروش نداشتم ) بازم حرکت کردم ، گفتم همسر چی کارس ، همه کاره خداست ، بالاخره یه راهی و بهم نشون میده ، تا اینکه خواهر همسرم خودش بهم پیشنهاد داد که کارهامو و توی مغازش بزاره و بفروشه
برای ابتدا درسته خیلی کم فروش میرفت ، ولی خدا رو شکر میکردم برای هر فروش و خوشحال بودم که خواهر همسرم به درخواست خودش دستی شده از دستای خدا
هیچ وقت قدرت و بهش ندادم و همیشه خدا رو حس کردم تو تمام فروشها،
تا اینکه یه تضادی برام پیش اومد و به فرمان خدا تصمیم گرفتم رابطمو باهاشون ( با خانواده همسر ) کم کنم ، خیلی کم طوری که حتی همسرم هم از این قضیه راضیه . تو این تضاد که به نفع من تموم شد مثل همیشه متوجه شدم خواهر همسرم و خانوادش ، منو بنده ی خودشون میدونن برای کاری که برام انجام میدن
منم که شدیدا دوره ی عزت نفس و کار کردم و ایمانم و تو این مدت یه جورایی غیرتی میشم رو خدا ، کسی حتی بخواد یه ذره فکر کنه که نقشی روی روزی رسوندن من داره ،
تصمیم گرفتم که دیگه به هیچ عنوان کارهامو و به اون ادم که خودشو خدای من میدونه ندم .
حالا من موندم و نجواها
دیگه چه جوری میخوای بفروشی ، نه اینستا داری ، نه میتونی بری دست فروشی دیگه بیچاره شدی ، دیگه نباف . کانال تلگرامتم که سالی یه نفر عضو نمیشه ،
چند روزه شدید داشتم با نجواها میجنگیدم و با خودم مدام میگفتم من از این کار ذست نمیکشم به هیچ عنوان
مدام حسم خوب و بد میشد و شک و تردید می اومد سراغم ، مثل همیشه گفتم خدا خودت بهم بگو
میدونم یه جای کارم میلنگه ، تمام باورامُ راجع به ثروت درست کردم ، هیچ ورودی منفی ندارم ، کنترل ذهنم خیلی دارم روش کار میکنم ، میدونم یه جای کارم ایراد داره ، من که هرچی گفتی ، گفتم چشم ، حتی اوایل کارم چند تا مرکز خرید رفتم و دونه به دونه خودم و کارمو معرفی کردم .
نه صد در صد یه جای کار ایراد داره.
و این نشان امروزم شد جواب من
به راستی که خدا همیشه به موقع میاد و هیچوقت دیر نمیکنه .
انگار خدا مثل یه مادر خیلی محکم سرم داد زد اونقدر که این مدت اذیتش کردم ولی اون با تمام اذیتای من هنوز خیلی عاشقمه دیگه گفت بسه ، بفهم چقدر به فکرتم این قدر شک نکن بهم اعتماد کن .
نمی دونین ،احساس کردم محکم بغلش کردم و زار زار گریه کردم
گفتم بهت قول میدم شکرگزار باشم خیلی بیشتر از قبل
بهت قول میدم دیگه شک نکنم
بهت قول میدم خدا جونم صبوری کنم
اونقدر اروم شدم که انگار واقعا مادرم بهم گفت من بدجور پشتتم ، اخه همیشه تنها پشت و پناهم تا قبل از این سایت مادرم بود و وقتی فوت شد من خیلی وقتا احساس میکردم خیلی تنهام ( نمی دونستم و خدا رو نمیشناختم که داشتن اون برام کافی ترینه )
اونقدر ارومم کرد خدا ،که دوست داشتم تا صبح بغلش کنم .
در ضمن استاد این عکسی که روی این فایل گذاشتین ،
من همیشه تو بچگیم یه همچین تصویری از بهشت تو ذهنم داشتم ، دقیقا همین شکلی
وقتی این تصویر و دیدم یقین پیدا کردم که شما تو بهشتین و بهشت و تو همین دنیا هم میشه تجربه کرد.
هر چی از خدا تشکر کنم کمه اصلا نمیتونم شکر این نعمت بزرگی که امروز بهم داد ، این ارامش و با کلمات بیان کنم ،
خیلی خوشحالم که این سایت و دارم ، واقعا این سایت الهی و بهشتیه.
استاد برای این نشان های روزانه واقعا سپاسگزارم که خیلی وقتا جوابامو تو همین جا گرفتم
بماند درس های بینظیری که برام داشته .
واقعا سپاسگزارم .
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،
یگانه هستی بخش من ، یگانه خالق آفرین من
سلام خدمت خانواده بزرگ عباس منش ،
شادی و آرامش عمیق که بعد از سپردن و اعتماد کردن به این انرژی مقدس این خالق مهربون نسیب دل تک تک ماها میشه ،،
خدای مهربانم ای پروردگار عشق و محبت و دوستی ، صد هزار مرتبه شکرت برای آگاهی بیداری ، برای حضورت توی بند بند وجود تموم مخلوقاتت ای یگانه رَب من ، ای رب العالمین ،
بله ، ما گرفتیم آنچه را انداختی ، دست حق را دیدی و نشناختی ،،
ما ها همیشه یادمون میره که توی کشتی در حال غرق شدن بودیم و این خدای مهربون بوده که مارو نجات داده و به ساحل امن رسونده و ما بلافاصله تا پامون روی ساحل گذاشتیم شروع کردیم دنبال غیر خدا رفتن دنبال منفی بافی دنبال کج فهمی دنبال بی فکری دنبال هوا و هوس ، دنبال نفس ،،
خیلی قشنگ قانون های این هستی قانونای خدای مهربون ، باید به آرامش برسونی ذهن و قلبت و باید از آرزوها و وهم و خیال باطل دور کنیم تا باز بشه دریچه چشمانمون تا تازه بتونیم ببینیم اصل این بازی چی میگه ، تا ببینیم راه کجاست ، مسیر کدوم ، بی راهه و از راه تشخیص بدیم ، فقط باید از خدا بخواهیم باید بخواهیم و اجازه بدیم هدایتمون کنه بخواهیم که نور و نشونمون بده ، بدونیم چیا برامون ارزشمند ، توی ذهنمون چی میگذره ،،
چقدر شگفت انگیز این سخنان خداوند این قرآن بی نظیر ، واقعاً مو تن آدم سیخ میشه از این همه قدرت و ظرافت خیره کننده که توی بند بند هستی آفریده ،
نمرودی که از دریا نجات داد ،،
حضرت موسی که از دریا نجات داد ،،
دوتا دشمن خونی که ور دل هم زندگی کردن و ،،
واقعاً کیه که خداوند رو بتونه بشناسه و از قدرتش نترسه و کیه که بتونه درک کنه این نظام فوقالعاده خداوند آفریده و نگران چیزی باشه ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که هر لحظه به لحظه هر قدم به قدم منو راهنمایی میکنی و زمام کل هستی من به دستان مهربان و مبارک دوست ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که مرا به راه بندگانت راهنمایی میکنی که به آنها ثروت و سلامتی و فراوانی عطا نمودی ن گمراهان ،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که ظرف دریافت منرا از باران بی کران روزی و نعمت و ثروت و سلامتی و سعادت ات را ده ها برابر کردی ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که منرا از بدو تولد ارزشمند و لایق عشق بی پایان خود آفریدی ،،
شکرت
شکرت
شکرت