سوال:
مدتی است که فایلهای دانلودی سایت را دنبال می کنم.
من رابطه توحید عملی با تجربه یک زندگی بهتر را فهمیده ام و قبول دارم که هرچه دیدگاه توحیدی تری داشته باشیم، به خاطر هدایت به مسیر های بهتر، زندگی بهتری برای خود رقم می زنیم.
از طرفی از طریق آموزش های استاد عباس منش، فهمیده ام تنها راه تحقق خواسته ها، درک قوانین و هماهنگ شدن با قوانین و اجرای آنهاست.
الان زمان خوبی است تا از دوره های شما استفاده کنم. چون فکر می کنم الان تا آن اندازه متعهد هستم که آموزش های شما را مثل وحی منزل بپذیرم و انجام دهم.
به همین دلیل از شما می پرسم: از کجا شروع کنم؟ آموزش های کدام دوره، می تواند درک کاملتری از قوانین کیهانی به من ببخشد و برای شروع کار، مناسب تر باشد؟
و کدام دوره ها می تواند مرا درباره ارتباط قوانین کیهانی با توحید عملی، به درک کامل برساند.
من می خواهم رابطه توحید عملی و نیز شرک را با قوانین کیهانی بدانم. می خواهم بدانم که توحید عملی یا شرک، کجای این قوانین قرار می گیرد و چرا خداوند در قرآن، روی شرک حساس است و می گوید همه چیز را می بخشم به جز شرک را؟
زیرا احساس می کنم یافتن این رابطه، کمک بسیاری زیادی به من می کند تا با تعهد و همانگونه که استاد می گوید، مثل وحی منزل این قوانین را جدی بگیرم و این مسیر را برای همیشه ادامه دهم.
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
رابطه توحید عملی با قوانین کیهانی یعنی این اصل که : تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء حاصل باورهای خودمان است، به صورت ساده به این شکل است که:
توحید عملی یعنی:
باور کنی تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثناء توسط باورها و فرکانس های خودت خلق می شود و نه هیچ عاملی بیرون از تو.
باور کنی آدمهایی که توانی برای رساندن تو به خواستههایت ندارند، توانی هم برای مانع شدن در برابر ورود نعمتها به زندگیات ندارند:
پس همانطور که روی آنها به منظور رساندنِ تو به هدفت حساب نمیکنی، از گزندشان هم بیمناک نمیشوی.
پس همانطور که به حضورشان برای خلق خواستهات وابسته نمیشوی، درباره حضورشان به عنوان یک مانع نیز، بیمناک نمیشوی.
توحید عملی یعنی باور کنی که: شما یک انرژی خالق هستی. جزئی از همان نیرویی که این جهان را خلق کرده و قوانینی بدون تغییر بر آن مقرر نموده. قوانینی که می گوید:
رابطه شما با جهان، مثل رابطه دو دستگاه گیرنده و فرستنده است. رفتار جهان در برابر شما، مثل رفتار یک دستگاه مبدل است که فقط همان چیزی را به شما تحویل می دهد که از شما دریافت نموده. فقط آن را از حالتی به حالت دیگر تبدیل می کند. همان که در قرآن بارها تاکید شده: “هرگز تبدیلی در سنت خداوند نخواهی دید”
این موضوع، اصل و اساس و بذر توحید است. یعنی تا زمانیکه این قانون را درک نکنی و نپذیری، هیچ راهی به مسیر توحید نداری.
و شرک نیز نقطه مقابل این نگاه است. یعنی فکر کنی اتفاقات زندگی شما در حیطه کنترل عواملی بیرون از شماست. عواملی مثل:
وضعیت اقتصادی، قیمت دلار، شرایط سیاسی جامعه، جو جغرافیایی، خانواده ای که در آن رشد و نمو داشته ای، یک قدرت خاص در قالب همسر، والدین، کارفرما، رئیس جمهور و هر آنچه است که شما هیچ کنترلی بر آن نداری و توانایی تغییر آن را نداری.
به همین دلیل است که توحید عملی، اشتیاق حرکت در مسیر ناشناخته ها برای خلق زندگی دلخواه را، در وجودمان پرورش می دهد و پای حرکت می شود. اما شرک، مثل سمّی فلج کننده است که مانع از هر اقدام و حرکتی می گردد.
برای درک ارتباط میان قوانین کیهانی و انرژی ای که ما آنرا خدا نامیده ایم، لازم است نگاه انسانی به انرژی ای که آنرا خدا نامیده ایم، نداشته باشیم.
آنچه که خدا می نامیم، چیزی جدا از قوانین جهان نیست. خداوند یک سیستم است. وقتی فردی با نگاه توحیدی به خداوند نگاه می کند، یعنی تمام قدرت را به خداوند به عنوان نیروی مطلق و قادر مطلق می دهد و نه به عوامل بیرونی، با این سیستم که کارش مدیریت و هدایت جهان است، هماهنگ می شود.
این همان موضوعی است که استاد عباس منش آن را هماهنگی میان ذهن و روح نامیده و نشانه واضح آن، آرامش، یقین و قدرتی است که موجب می شود بر ترس ها و نگرانی هایت غلبه کنی و فارغ از اینکه در چه شرایطی هستی، برای تغییر آن، برخیزی و با امید قدم ها را برداری.
مفهوم ” آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست” یعنی “هماهنگی با قوانین کیهانی برایت کافی است” و قادر است هر نعمتی را که بخواهی، وارد زندگی ات نماید.
مفهوم آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست، یعنی اگر قوانینی را درک نمایی که خداوند بر سیستم جهان مقرر نموده و برای هماهنگ شدن با آنها تلاش های ذهنی به خرج دهی، چیزی نیست که بخواهی، اما نتوانی داشته باشی.
همان قوانینی که می گوید: “تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثناء نتیجه مستقیم باورهای خودمان است”.
همان قوانینی که می گوید: ” جهان ساخته شده تا به فرکانس هایت جواب دهد و آنها را به اتفاقات زندگی تبدیل نماید”
“خداوند برای بنده اش کافی است” یعنی:
اگر من باور کنم که برگی در باد نیستم که باید تابع شرایط باشد و شرایط به مسیر حرکت او جهت ببخشد، بلکه به نیروی وصل هستم که زندگی من را در دست فرکانس های خودم قرار داده است و نه عوامل بیرونی و اگر رابطه ی همیشگی ام با این نیرو را باور کنم و برای هماهنگی بیشتر با این نیرو تلاش ذهنی به خرج دهم تا باورهای قدرتمند کننده ای درباره خواسته هایم بسازم، همین باورها برایم کافی است. فارغ از اینکه قیمت دلار چه می شود یا اوضاع اقتصادی به کجا می رود، من به مسیر باورهایم هدایت می شوم زیرا این قانون سیستم جهان است.
آنوقت همین باورها آرامش و سلامتی میشود در جسم و جانم، سرمایه اولیه میشود برای شروع کسب و کارم، جرات و جسارت میشود برای حرکت، عزت نفس میشود برای درک ارزشمندی و توانایی هایم و امید و یقین و خوش بینی و امیدواری میشود تا آنچه که دیگران آن را بحران میشمارند را فرصتی بدانم برای رشد و پیشرفت خودم و کسب و کارم.
شما نمی توانی باوری توحیدی تری از قانونی بیابی که می گوید: زندگی تو در دست فرکانس های توست. جهان به آن فرکانس های پاسخ می دهد و اساس آنها را به زندگی ات بازمی تاباند.
توحید عملی یعنی، ایمان داشته باشی تو جزئی از نیروی مطلقی هستی که بدون اجازهاش برگی از درخت نمیافتد و رابطه ات با این نیرو همیشگی است.
ریشه توحید در این نگاه و این آیه است که می گوید:
و اذا سألک عبادی عنی، انه قریب!
من نزدیکم، من از رگ گردن به تو نزدیک ترم. آخر چه چیزی جز خودِ ما و فرکانس هایمان می تواند از رگ گردن ما به ما نزدیک تر باشد؟!
وقتی اولین بار در دوره راهنمای عملی در جلسه 9، این جمله استاد را شنیدم که می گفت:
خداوند یک انرژی است که توانایی تبدیل به هر چیزی را دارد که، تو بخواهی. البته منظور از تو بخواهی، کلماتت نیست بلکه فرکانس ها و باورهایت است.
خداوند یک انرژی است که تو با ذهنت(افکار غالب ذهنت- توجه هات غالب ذهنت) به آن شکل می دهی.
به محض شنیدن این جمله انگار همه سوء تفاهم های من یکجا برطرف شد زیرا از آنجا که آدم مذهبی ای نبودم، منطق من نتوانسته بود تعاریفی را درباره دین بپذیرد که اکثریت جامعه از دین داشت. اما سالها به دنبال جواب “خدا کیست و رابطه ما با آن چیست ؟ بودم. اولین بار فایل ” نشانه های حزن در قرآن” از استاد عباس منش، انقلابی در وجودم ایجاد کرد. برای من که به خاطر شنیدن برداشت های اشتباه جامعه اطرافم علاقه ای به خواندن قرآن نداشتم و با فضای مذهبی ارتباط برقرار نمی کردم، این فایل شروع خداشناسی بود و همه سوء تفاهم هایم را درباره خداوند و قرآن به یکباره برطرف کرد. از آنجا که مقاومت های خاصی درباره مذهب نداشتم، راحت تر توانستم کنه وجود خداوند را درک کنم. البته این موضوع به منزله این نیست که به همین شکل هم توانسته ام عمل نمایم زیرا به قول استاد عباس منش، میان درک کردن و عمل کردن، باز هم فاصله ای بسیار است که فقط با تکرار و تمرین بسیار حاصل می شود.
دوست دارم به هر فردی که این مقاله را می خواند بگویم، ما نمی توانیم بدون درک رابطه مان با انرژی ای که او را خدا نامیده ایم و قوانین این انرژی، راهی به سوی ثروت، عشق، سلامت و هر آنچه که خوشبختی می نامیم، نداریم.
برای من شروع این مسیر، دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، شروع این مسیر بوده و بذر باورهای توحیدی ام را ساخته.
این جلسات خصوصا جلسات 7و 8 و 9 و 10 این دوره، یک آگاهی ناب و خالص درباره خودشناسی و خداشناسی است که هر بار آنها را گوش دهی، فقط کمی از این آگاهی را درک می کنی. به همین دلیل شنیدن این جلسات، حتی تا آخر عمر نیز حاوی آگاهی های جدیدی است که نتیجه اش را دوباره به شکل ثروت، آرامش، سلامتی، عشق و … در زندگی ات بازتاب می دهد.
بنابراین دوست دارم بگویم، به خودت لطف کن و از آگاهی های این دوره استفاده نما. زیرا شناختی که درباره خودت و رابطه ات با خداوند، حاصل می شود، قدرتی را در تو به حرکت در می آورد که همیشه برای خلق خواسته هایت داشتی اما آن را دست نخورده باقی گذاشتی.
برخی آدمها حتی تا پایان عمر این قدرت را دست نخورده نگه می دارند و از دنیا می روند. پس ما خیلی خوشبختیم که اینجا در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفته ایم.
می توانی با این قدرت، کیفیت زندگی ات را تغییر دهی و در همان شرایط آرمانی ای زندگی کنی که حتی الان در رویاهایت هم نمی گنجد. این تجربه زندگی من است.
داشتن ثروت، ثروتمند ترین آدمهای جهان نیز نمی تواند به اندازه درک این قدرت به شما احساس آرامش و بی نیازی بدهد. زیرا شما اصل ثروت ساختن را می آموزی و از هیچ ناشناخته ای در زندگی ات هراسی نداری و به قول خداوند که می گوید مومنان نه ترسی دارند و نه غمی، به چنین درجه ای می رسی.
دوست دارم دوباره این جمله را بنویسم زیرا این یک جمله نیست. یک حقیقت محض است و بیشتر از همه دوست دارم آن را از جلسه 9 دوره راهنمای عملی از زبان استاد و با فرکانس استاد بشنوی و وجودت را با آن گره بزنی. زیرا آن فرکانس قابل مقایسه با این نوشته ها نیست. من این اتفاق را تجربه کرده ام و هر بار مرا به موفقیت های بسیاری هم مالی و هم معنوی می رساند و انتهایی برای این ماجرا نیست.
خداوند یک انرژی است که تو با ذهنت(افکار غالب ذهنت- توجه هات غالب ذهنت) به آن شکل می دهی.
برخی به آن شکل فقر و برخی به آن شکل ثروت می دهند.
برخی به آن شکل عشق، برخی به آن شکل وابستگی می دهند
برخی به آن شکل سلامتی و برخی به آن شکل بیماری می دهند.
یعنی تو جزئی از این انرژی خالق هستی. تو دستان این خدا بر روی زمین هستی و به وسیله فرکانس هایت به این انرژی شکل می دهی.
می توانی به وسیله هماهنگی با قوانین این نیرو، آنرا به شکل ثروت، سلامتی، آرامش و هر خواسته دیگری وارد زندگی ات نمایی، یا برعکس.
در هر صورت این انرژ ی به شکل اساس باورهای تو، وارد زندگی ات می شود و به مسیری هم جنس با آن باورها، هدایت ات می کند.
تو با توجه کردن به خواسته ها یا به ناخواسته ها، به این انرژی شکل می دهی.
اساس باورهای تو این انرژی را شکل می دهند زیرا اساس باورهای تو، تعیین کننده کانون توجه تو هستند. باورهای تو تعیین می کنند که کانون توجه ات بر چه چیزی متمرکز باشد، فقر یا ثروت، خواسته یا ناخواسته ،نگرانی یا امید، سلامتی را بیماری و احساس تو تو را آگاه می کند که:
آیا در حال شکل دادن این انرژی به شکل فقر هستی یا ثروت
آیا در حال شکل دادن این انرژی به شکل عشق هستی یا نفرت
آیا در حال شکل دادن این انرژی به شکل بیماری هستی یا سلامت.
به نظرت چه چیزی از این عادلانه تر و چه سیستمی از این کاملتر است! آیا واقعاً جای گلایه یا بهانه ای هم باقی می ماند؟!
این سوالی است که باید بپرسی و این جوابی است که هر بار باید به نجواهی ذهنت و بهانه هایی که برای نساختن زندگی دلخواهت داری، بدهی.
می توانی این انرژی را به شکل ثروت، فروانی، خانه مورد دلخواه، ماشین راحت، مسافرت به مکان های زیبا، فعالیت در شغل مورد علاقه ات، آزادی مالی و زمانی برای انجام کار مورد علاقه ات، زندگی با فرد مورد علاقه ات و … در بیاوری یا می توانی این انرژی را به شکل، بدهی های تمام نشدنی، نگرانی های همیشگی درباره هزینه های زندگی، بیماری، نداشتن یک ماشین درست و حسابی، نداشتن یک رابطه زیبا، حسرت زندگی در خانه و محله مورد دلخواه و … در بیاوری.
در هر صورت، باورهای تو همواره در حال شکل دادن به این انرژی هستند.
وقتی به مشکلات و مسائل زندگی ات نگاه می کنی و درباره شان نگران هستی، به این انرژی شکل می دهی.
وقتی بر نعمت های زندگی ات متمرکز شده ای و به خاطر آنها سپاس گزار هستی، به این انرژی شکل می دهی
وقتی به فرد مورد علاقه ات وابسته شده ای و نگران از دست دادن او هستی، به این انرژی شکل می دهی
وقتی فارغ از هر اتفاق و تصمیمی در آینده، از زندگی با فردی که با او رابطه ای عاشقانه را تجربه می کنی، لذت می بری به این انرژی شکل می دهی.
وقتی به دنبال نشانه های یک بیماری در بدنت می گردی و به خاطر آن نگرانی می شوی، به این انرژی شکل می دهی
وقتی می ترسی تا برای خواسته ات قدم برداری، به این انرژی شکل می دهی و وقتی با ایمان و جسارت، قدم هایت را برمی داری به این امید که این نیرو، به سمت راهکارها و ایده ها و فرصت ها هدایت ات می کند، باز هم به این انرژی شکل می دهی. خواه این موضوع را بپذیری یا نپذیری.
خواه از آن آگاه باشی یا نباشی.
به قول قرآن
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً
و هر یک از این دو گروه را به عطاى پروردگارت کمک خواهیم داد و هرگز کسى از عطاى پروردگارت محروم نخواهد بود
دسترسی تو به ثروت یا فقر، سلامتی یا بیماری، آرامش یا نگرانی، امید یا ناامیدی، ایمان یا ترس ،به یک اندازه است.
این تو هستی که با باورهایت انتخاب می کنی که با این توانایی، چه شرایطی برای خود خلق نمایی. بیرون از تو، هیچ چیز وجود ندارد:
به قول مولانا:
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
***************************************************************
طیبات آید به سوی طیبین للخبیثین الخبیثات است هین
کین مدار آنها که از کین گمرهند گورشان پهلوی کینداران نهند
اصل کینه دوزخست و کین تو جزو آن کلست و خصم دین تو
چون تو جزو دوزخی پس هوش دار جزو سوی کل خود گیرد قرار
ور تو جزو جنتی ای نامدار عیش تو باشد ز جنت پایدار
تلخ با تلخان یقین ملحق شود کی دم باطل قرین حق شود
ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی
******************************************************
خداوند، یا بهتر است بگویم انرژی ای که آن را خدا نامیده ایم، بسیار فراتر از دیدگاه انسانی ماست.
خداوند به شکل هر آنچه در ذهنت بسازی، وارد زندگی ات می شود، همانگونه که به شکل باورهای سلیمان نبی، برایش خدایی وهاب شد و در قالب قدرت و ثروت، وارد زندگی اش شد. همانگونه که برای ابراهیم، از آتش تبدیل به گلستان شد.
خداوند مثل آبی است که به شکل ظرف باورهای تو در می آید. باید ببینی چه ظرفی برای او ساخته ای؟!
به اندازه ای که سعی می کنیم فراتر از دیدگاه انسانی به این نیرو نگاه کنیم، بهتر می توانیم رابطه خودمان با این سیستم و قوانین این سیستم را درک کنیم و زندگی بهتری برای خود بسازیم و این همان توحید عملی است.
توحید عملی یعنی رفتار کردن بر اساس قوانین این سیستم و شرک یعنی رفتار کردن بر خلاف قوانین این سیستم.
توحید عملی را می توانی به شکل احساس آرامشی درک کنی که حاصل از درک این اصل است که زندگی تو در دست فرکانس های خودت قرار دارد.
شرک، همان احساس ترس، نگرانی، افسردگی و نا امیدی است که به خاطر تغییر اوضاع اقتصادی، تغییر قیمت دلار، از دست دادن شغل یا مشتری هایت یا هر عاملی بیرون از خودت، احساس می کنی.
توحید عملی همان عدم وابستگی ای است که به هر چیزی بیرون از خود داری
و شرک همان وابستگی هایی است که درباره همسرت، عشق زندگی ات، شغل ات، کسب و کارت، ماشین و خانه و فرزندت و … داری
توحید عملی همان نگاه سپاس گزارانه و غیر وابسته ای است که به داشته های زندگی ات داری.
و شرک همان چسبیدن به داشته ها یا خواسته هایت و تلاش برای حفظ آنهاست.
هر زمان که سکان زندگی ات در دست نجواهای ذهنت است، یعنی وارد وادی شرک شده ای
و هر زمان سکان زندگی به دست باورهای قدرتمند کننده ات است، یعنی در مسیر توحید عملی هستی.
هر زمان که به خواسته هایت توجه می کنی یعنی در حال اجرای توحید عملی هستی و هر زمانی که با تمرکز بر ناخواسته ها و مسائل، خود را از مسیر آرامش، ایمان و یقین دور می کنی، یعنی در حال شرک ورزیدن هستی.
در یک کلام، هر زمانی که باورهای خودت را عامل اتفاقات زندگی ات می دانی یعنی در مسیر توحید عملی هستی و هر زمانی که عوامل بیرونی را عامل اصلی اتفاقات زندگی ات می دانی، یعنی وارد مسیر شرک شده ای!
ثروت اصلی تو، رابطه عاشقانه اصلی تو، آرامش، سلامتی و خوشبختی حقیقی تو، همین نگاه توحیدی است.
در واقع، چیزی که بسیار مهم تر از استقلال مالی ای که کسب نموده ای، رابطه عاشقانه ای که ساخته ای و هر خواسته ی مادی دیگر، مهم تر است، نحوه نگاه و باوری است که تنها یکی از نتایجش استقلال مای، رابطه عاشقانه، آرامش و … است.
زیرا ما انسان هستیم و جایزالخطا. اگر هر زمان به خاطر باوری محدود کننده، یکی از مواهب از دست برود، دوباره همان نگاه، ایمان و باورهایی که منشأ آن نعمت ها هستند، قادرند تجربه ای بهتر از آن را خلق نمایند.
پس حالا باید درک کنی که چرا در قرآن، اینقدر درباره شرک حساس است.
موضوع “درک توحید عملی و شرک”، هیچ ارتباطی به مذهب ندارد. بلکه این موضوع اساس خوشبختی یک انسان با هر دین و مذهب می باشد.
می توان نگاه توحیدی (به این عنوان که زندگی ما در دست باورها و فرکانس های خودمان قرار دارد و نه عوامل بیرون از ما) را در رفتار افراد موفق تاریخ دید. افرادی جسور که به هیچ عنوان به شرایط و عوامل بیرونی باج ندادند. زیرا قدرت را در دست آنها نمی دیدند. افرادی که اجازه ندادند شرایط و عوامل بیرونی زندگی آنها را رقم بزند و آنها را کنترل نماید و برای آنها خط و مشی تعریف کند.
افرادی مثل انیشتین و …
به شخصه بزرگترین خوشبختی زندگی ام را مواجهه با آگاهی هایی می دانم که در دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها آموختم.
بذر درک حقیقت خداوند، رابطه ی من با او و قوانین این سیستم ،در دوره راهنمای عملی در ذهن من شکل گرفت و جوانه زد و در دوره جهان بینی توحیدی1 به اوج خود رسیده است.
وقتی دوره راهنمای عملی را تهیه کردم، همه چیز درباره شناختم از خدا، قوانین و توانایی های خودم و رابطه ام با این انرژی خلق کننده که آنرا خدا نامیده ایم، متفاوت شد
من خداوند و قوانینی را در این دوره پیدا کردم که تا ان زمان، هرگز تا این حد عمیق درک نکرده بودم. آگاهی های این دوره آنچنان خالص و اصل است که هر بار تکرارش می کنی، به شناخت عمیق تری از اصل و اساس جهان می رسی.
این دوره اول از همه خودم را به من شناساند و سپس رابطه ام با انرژی ای که همه چیز از او خلق شده و دسترسی من به او همیشگی است.
این دوره به یادم آورد که من دستان خداوند در زمین هستم و آمده ام تا به وسیله فرکانس هایم به این انرژی شکل دهم.
هر بار که هر جلسه از این دوره را گوش می دهم، ساعت ها با خودم خلوت می کنم و نشانه های آن آگاهی ها را در جای جای زندگی ام بررسی می کنم.
هربار که ایده ای برای خواسته هایم ندارم، تنها ایده ام، دوباره گوش دادن به این دوره است تا چنان ایمان، انگیزه و توانایی دوباره در من بیدار شود که موجب برداشتن قدم هایم گردد.
این را به عنوان فردی می گویم که تک تک فایهای استاد عباس منش را دیده و حتی برخی ها را بارها و بارها شنیده
من خدایی در این دوره یافتم که توان ویژه ای به من داد و به صورت ویژه ای حامی ام شد و به صورت ویژه ای وارد زندگی ام شد و به صورت ویژه ای به خواسته هایم شکل داد.
پس از آن توانستم خانه ای که همیشه دوست داشتم را تهیه کنم
توانستم به مادرم هدیه ای که همیشه می خواستم را تقدیم کنم و توانستم به آرزوی همیشگی ام که می خواستم ماشین در خور، برای پدرم بخرم، برسم و آن خودرو رو برایش خریدم و در روز تولدش به او هدیه دادم. اینها کمترین نتیجه های ایمان آوردن به آگاهی های این دوره در زندگی ام بوده است.
حتی فکر کردن به این جمله هم زیباست که:
درک توحید عملی یعنی درک توانایی که یک انسان برای خلق زندگی اش دارد و با این توانایی به دنیا آمده است و دلیل حضورش در این کالبد جسمانی، وجود این توانایی و قوانین هماهنگ با این توانایی است که بر این جهان مقرر شده است.
همه ما در همان بدو ورودمان به این جهان، همه ی این آگاهی را داشتیم. درواقع، دلیل جرأت و شوق وافر ما برای ورود به این کره خاکی و حضور در این کالبد جسمانی، اتصال به منبع قدرت و انرژی ای بود که جهان از او خلق شده است.
دلیل جسارت ما برای ورود به این جهان، داشتن این آگاهی بود که قرار است وارد محیطی شویم که به فرکانس های ما پاسخ می دهد.
به همین دلیل، حتی آن زمان که از نظر جسمانی طفلی ناتوان بودیم، حتی نترسیدیم که چه اتفاقی برایمان رخ می دهد!
یا چطور می خواهیم با جسم کوچکی که حتی توان حرف زدن یا تغذیه خودش را ندارد، وارد جهانی از ناشناخته ها شویم!
ما به شدت به انرژی ای که همه عالم از اوست، وصل و به شدت به هر عاملی بیرون از خودمان، غیر متصل و غیر وابسته بودیم.
می دانستیم، این نیرو که با آن وصل شده ایم، دستان زیادی برای مراقب و حمایت از ما دارد زیرا قرار است زندگی ما با فرکانس های ما رقم بخورد و نه توان جسمانی ما. برای همین، ذره ای نگران یا مردد برای ورود به شرایط جدید و دنیای جدید نبودیم.
به همین دلیل حتی در زمان تولدمان، هرگز پدر و مادر یا دیگران را مسئول زندگی یا شاد بودن مان، نمی دانستیم. اما می دانستیم این انژی ای که به او وصل هستیم، می توانم به شکل مهر و محبت ما در دل افرادی در بیاید که از ما مراقبت می کنند و ما را تغذیه می کنند.
در لحظه تولد، ما کاملا به این نیرو وصل بودیم. اگر معیار توحید و شرک را میزان اتصال مان به این نیرو بدانیم، می توانیم بگوییم در لحظه تولد، ما توحیدی تر ازهمیشه، بوده ایم و حتی ذره ای شرک در وجودمان نبوده است.
برای همین، حتی با وجود آن جسم تکامل نیافته، به هیچ چیز در بیرون مان وابسته نبودیم. برای همین تمام وابستگی مان به درون مان و به خداوند به عنوان اصل و منشأ مان بود. ما کاملاً وابسته فرکانس های خودمان بودیم. اصلا ما خودمان را چیزی غیر از آن انرژی خلق کننده نمی دانستیم و همین آگاهی، ما را غرق در آن آرامش عظیم کرده بود.
تا کنون به یک نوزاد تازه متولد شده نگاه کرده ای؟!
دیده ای که این لحظه، آنچنان قادر است ما را غرق آرامشی عظیم نماید که تمام غم ها و نگرانی هامان برای لحظه فراموش می شود!!!
زیرا آنچنان انرژی اش مثبت است و آنچنان به اصل خویش وصل است که ما را نیز در آن لحظه به اصل مان متصل می کند. این تجربه ای است که تقریبا همه ما در برخورد با یک نوزاد، داشته ایم.
اما پس از مدتی، آنقدر سرگرم قواعد، محدودیت ها، کمبودها، ترس ها، نگرانی ها و تردید هایی شدیم که آدمهای اطرافمان، به خاطر دور شدن از منبع شان تجربه کرده بودند، که کم کم از اصل و اساس مان دور شدیم و فراموش کردیم که زندگی ما قرار است با فرکانس ها و باورهای مان رقم بخورد و نه شرایط بیرون از ما.
نه با قیمت دلار
نه با شرایط اقتصادی یا سیاسی جامعه
نه با محیط جغرافیایی که در آن هستیم.
در نتیجه ی فراموش کردن این اصل و اساس توحیدی که “ما قادر به خلق شرایط مان با فرکانس های مان هستیم”، همین نوزاد کوچک، جرأت ورود به جهانی کاملا ناشناخته را پیدا می کند، با وجود اینکه آنقدر جسمش ضعیف است که حتی قادر به تغذیه خودش هم نیست. اما به پشتوانه این قوانین که زندگی اش در دست فرکانس های خودش است و جهان به آن فرکانس های پاسخ می دهد و دست ها ی هدایتگر و حمایتگرش را می فرستد، ذره ای درباره این تغییر عظیم و مواجه شدن با این جهان ناشناخته، ترس و تردید ندارد.
اما همان نوزاد، پس از اینکه آن آگاهی را فراموش می کند و سرگرم منطق اکثریت جامعه اش می گردد، حتی با وجود اینکه از نظر جسمانی به تکامل رسیده و قدرت راه رفتن، حرف زدن و … دارد، فقط به خاطر فراموش کردن آن اصل و اساس یعنی جایگزین شدن شرک به جای توحید عملی، حتی می ترسد از این محله به یک محله دیگر یا از این شهر به یک شهر دیگر برود یا کشورش را تغییر دهد.
حتی می ترسد شغلی را تغییر دهد که هیچ اشتیاق و اعتقادی به انجامش ندارد. یا رابطه ای را ترک کند که حتی از نظر جسمانی، کلامی و روحی بسیار او را می آزارد. او همچنان به این رنج ادامه می دهد چون فکر می کند هیچ قدرتی برای تغییر این اوضاع ندارد. چون فراموش کرده که تمام اتفاقات زندگی اش به واسطه فرکانس ها و باورهای خودش خلق می شود و نه هیچ عاملی بیرون از او.
و تمام اینها یعنی شرک و چاره تمام اینها به یادآوری دوباره ی اصل و اساسی است که زندگی مان با آن رهبری می شود.
زندگی ما بر اساس اصل مهمی رقم می خورد که تنها کار ما، به یاد آوردن و تکرار همیشگی این اصل و اساس است که به سبب روزمرگی آن را فراموش کرده ایم.
ما در هر لحظه این اصل را فراموش می کنیم به همین دلیل باید در هر لحظه این اصل و اساس را به خود یادآور شویم. تنها کار زندگی ما در هر لحظه، به یاد آوردن آن آگاهی هاست. به همین دلیل استاد عباس منش تا این حد به تکرار مباحث آموزشی هر دوره تأکید دارد.
مهم ترین اصل قرآن، همان آیاتی است که بارها و بارها تکرار شده است. کل قرآن مرتباً در حال یادآوری قوانین به ماست.
ما به وفور در قرآن موضوع بشارت، تذکر و انذار را می خوانیم که خداوند به پیامبرش می گوید: تو برای تذّکر= یادآوری، آمده ای.
أَ فَلَا یَنظُرُونَ إِلىَ الْابِلِ کَیْفَ خُلِقَتْآ آیا شتر را نمىبینند چگونه آفریده شده است؟ (17)
وَ إِلىَ السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ و به آسمان نمىنگرند که چگونه برافراشته است، (18)
وَ إِلىَ الجْبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ و به کوهها که چگونه در جایشان مستقرند (19)
وَ إِلىَ الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ و زمین که چگونه گسترده شده است. (20)
و سپس پس از یادآوری این قوانین، به پیامبرش می گوید:
فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ پس تذکر ده که تو تذکر دهندهاى. (21)
و سپس به پیامبرش یادآور می شود که تو قدرتی برای تغییر آنها نداری، بلکه به آنها قوانین را یادآوری کن. انتخاب با خودشان است.
لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ تو بر آنها مسلط نیستى (22)
آموزش هایی که در دوره ها و فایلهای استاد عباس منش نیز با آنها روبرو می شوید، یادآوری همه ی چیزهایی است که فراموش شان کرده اید.
یادآوری قدرتی است که برای خلق تجربه زندگی ات داری.
اما تفاوت میان موفق ها و ناموفق ها، تفاوت میان آنهایی است که تصمیم می گیرند همواره و در هر لحظه اصل و اساس قوانین را به خود یادآور شوند.
زیرا به قول قرآن، مرز میان توحید عملی و شرک، مرزی بسیار ظریف است.
به نظر من، جلسات 9 و 10 دوره راهنمای عملی، بهترین جایی که استاد عباس منش این اصل و اساس را آموزش داده و بهترین یادآوری برای ماست.
آگاهی های دوره هایی مثل راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و دوره جهان بینی توحیدی، بهترین روشی است که می توانیم رابطه مان با خداوند و قدرتی که این رابطه به ما می دهد را بیاد بیاوریم و باور کنیم و با این باور، زندگی بهتری برای خود بسازیم.
این دو جلسه، واقعا غوغایی در درونت به پا می کند.
به یادت می آورد چه کسی هستی و چه قدرتی داری! پس از این دو جلسه، همه چیز در نظرت متفاوت می شود. مثل آدمی می شوی که در تمام سالهای زندگی اش، عینکی دودی بر چشم داشته و یک روز یک نفر به او می گوید، دنیا سیاه و دودی نیست، بلکه دلیل اینکه نمی توانی زنگ ها و زیبایی های دنیا را ببینی، دلیل اینکه نمی توانی اینهمه روشنایی را درک کنی، عینکی است که بر چشمانت گذاشته ای و تو می گویی:
یعنی این چیزی که همه این سالها روی چشمم بوده، قابل برداشتن هم هست؟!! یعنی جزئی از من نبوده است؟!!
و وقتی آن را بر می داری، دیوانه و سرگشته می شوی.
به نظرم خواسته ها، هدف ها، رویاها، توانایی ها، انگیزه ها، تعهد ها و تصمیمات ات، قبل از آگاهی های این دو جلسه و بعد از آن، از زمین تا آسمان می شود اگر این دو جلسه را با تمام وجودت باور کنی.
دقیقا تفاوتش به اندازه تفاوت بیماری و سلامتی، فقر و ثروت، غم و شادی، نگرانی و آرامش، نفرت و عشق، هیجان و بی انگیزگی، نا امیدی و امیدواری، تردید و ایمان، تسلیم شدن و با امید پیش رفتن… می ماند.
توصیه من برای شروع شناخت قوانین کیهانی و درک انرژی ای که خدا نامیده ایم، دوره راهنمای عملی دستیابی به آروزها است.
زیرا می دانم، وقتی آگاهی هایی که در این دوره درباره خداوند و قوانینی که برای اداره جهان مقرر نموده، به دست می آوری، مثل این است که می فهمی ماشین شما امکانی به نام توربو را دارد که وقتی دکمه اش را فعال می کنی، به یکباره به حرکت ات، شتاب می دهد. شتابی باور نکردنی که 0 تا 100 آن کمتر از کمترین زمانی است که تا کنون می شناختی و با این شتاب، قدرت و سرعت، تو را از دیگرانی که این آگاهی ها را نادیده و غیر مهم می دانند، جدا ساخته و با سرعت به جلو پیش می برد.
تا جاییکه به پشت سرت نگاه انداخته و می بینی، همه آن آدمهایی که در خط آغاز با تو بودند، نه تنها هیچ پیشرفتی نداشته اند، بلکه با زحمت و مشقت، در حال هُل دادن ماشین هاشان اند.
نه به این دلیل که ماشین آنها قدرت ، توان یا امکانات ماشین شما را ندارد، بلکه آنها نه تنها از این امکان ماشین شان آگاه نیستند، بلکه بدون چک کردن درجه بنزین شان، وارد مسابقه شده اند و اکنون متوجه شده اند بنزین شان تمام شده.
و به نوعی نه تنها از امکانی به نام خودرو برای سرعت گرفتن استفاده نکرده اند، بلکه همین امکان که دلیل موفقیت شما شده، برای آنها باری اضافه بر دوش شان است که مانع پیش رفتن شان شده.
حکایت موضوع این آدمها و ماشین هایی که در حال هل دادن شان هستند، در حالیکه قرار بود این ماشین ها، وسیله ای برای شتاب دادن به سرعت آنها باشد، حکایت همان قدرتی است که خدا به همه ما داده است.
اما وای به روزی که آنقدر با باورهای محدود کننده درگیر و احاطه شویم که نه تنها تمام این توانایی را از یاد ببریم، بلکه آن را مانند باری اضافه به دوش بکشیم.
پس به عنوان یادآوری، حقیقت این است که انرژی ای که خدا نامیده ایم، مقرر نموده که زندگی ما در دست باورها و فرکانس های خودمان باشد.
در واقع ما چیزی جدا از انرژی و آگاهی ای که آنرا خدا نامیده ایم، نیستیم. آن انرژی خالق، در حقیقت خود ثروت، خود موفقیت، خود عشق و خودِ یک رابطه عاشقانه است.
دلیل اینکه هرچه ثروتمندتر و موفق تر می شویم، متواضع تر می شویم، این است که بیشتر همجنسِ آن انرژی می شویم و بیشتر خداگونه تر عمل می کنیم.
به همین دلیل، هرچه این قانون مهم را درک می کنی که تو یک انرژی خالق هستی که شرایط خود را با فرکانس ها و کانون توجه ات که کاملاً در اختیار و تحت کنترل آگاهانه ات است خلق می کنی، آنگاه موضوعاتی مثل:
تنفر از دیگران
انتقام از دیگران
مسابقه با دیگران
بخشیدن یا نبخشیدن دیگران
وابسته شدن به دیگران
خیانت کردن به دیگران یا مورد خیانت واقع شدن توسط دیگران
و هزاران مسئله ای که اکنون از آن به عنوان بغرنج ترین موضوع زندگی ات یاد می کنی، موضوعیت خود را از دست می دهد. موضوعات ناخواسته ای که قبلاً بخش عمده ای از انرژی، تمرکز و توانایی ات را درگیر نموده بود و موجب غفلت و گمراه شدن از اصل موضوع، یعنی خالق زندگی ما، فرکانس های خودمان هستند، شده بود.
البته رسیدن به این جایگاه، واقعاً نیاز به جهادی اکبر می خواهد تا بتوانی حریف نجواهای ذهنت بشوی و من با گوشت و خونم درک کرده ام که کار ساده ای نیست.
اما به اندازه ای که سعی می کنم به این نگاه نزدیک شوم، کار خلق اتفاقات برایم راحت تر می شود و بیشتر به آن جمله قرآن که می گوید: “ان اقول، کن فیکون” نزدیک تر می شوم.
به همین دلیل به عنوان یک دوست و به عنوان فردی که خودش در مسیر این جهاد اکبر است و از نتیجه این جهاد اکبر آگاه است، عاشقانه به همه شما که در حال خواندن این متن هستید، توصیه می کنم از دوره هایی مثل راهنمای عملی و جهان بینی توحیدی، به عنوان یک مشاور و راهنمای عالی در این زمینه کمک بگیر.
دقیقاً مثل کودکی که دستش را در دست مادرش قرار می دهد و هر مسیری که او می رود را دنبال می کند، دستت را در دست آموزش های این دوره ها قرار بده و هر جایی که تو را می برد، برو
بهترین راه کنترل ذهن و بهترین راه برای ایجاد نگاه توحیدی، تکرار و تکرار و تکرار و تکرار آگاهی های این دوره ها خصوصا جسات 7 و 8 و 9 و 10 راهنمای عملی
جلسات 2 و 3 و 5 و 6 و 11 جهان بینی توحیدی است.
البته پیشنهاد می کنم حتما اول چندین بار دوره راهنمای عملی را گوش بده و سپس سراغ جهان بینی توحیدی برو زیرا بذر نگاه توحیدی، در دوره راهنمای عملی در ذهن شما کاشته می شود و تبدیل به جوانه ای می شود که توسط آموزش ها و آگاهی های دوره جهان بینی توحید و تکرار جلساتی که ذکر کرده ام، تبدیل به درختی تناور و پرثمر می گردد که ریشه هایش آنقدر عمیق شده و آنقدر در دل زمین رفته که به منبعی تمام نشدنی از آب های زیر زمین، دست یافته و دیگر فارغ از اینکه باران کم می بارد یا زیاد، مشکل کم آبی ندارد.
اما قطعاً لازم است همیشه شاخ و برگ های اضافی اش هرس شود تا در مسیر مستقیم خود حرکت کند
لازم است در برابر حشرات و … سمپاشی گردد تا میوه های با کیفیت تری به بار آورد
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 6 مهر رو با عشق مینویسم
شرک
چرا فروشم دو برابر نشد ؟؟؟چه کارب کردم که سبب این اتفاق شد ؟؟؟
دلیلش شرکی بود که داشتی و ترسیدی
امروز من رفتم جمعه بازار و اونجا اتفاقایی افتاد ، با اینکه من شرک ورزیدم ولی خدا انقدر مهربان هست که فروش من امروز 5میلیون و 750 بود
امروز کلی درس گرفتم از تک تک لحظه هایی که تو جمعه بازار بودم
دیشب یکم دیر خوابیدم و داشتم گل سرا رو میچسبوندم و وقتی میخوابیدم گفتم نکنه خواب بمونم ،ولی بعدش گفتم خدا منو بیدار کنیا
بعد یهویی صبح بیدار شدم و دیدم ساعت 8 هست
سریع بیدار شدم و یه لیوان آب عسل و آبلیمو خوردم و رفتم
الان که دارم مینویسم بهم گفته شد به تغذیه ات باید برسی و به بدنت رسیدگی کنی ،بدنت برای تو با عشق از صبح تا شب فعالیت میکنه پس تو هم باید عشق بورزی بهش و این عشق رو از طریق تغذیه غذایی درست و به موقع و هر آنچه که نیازه رو براش انجام بدی
وقتی از خونه بیرون اومدم گفتم طیبه ، باید امروزم بندگی کنی و آروم باشی تا به خدا بسپری فروشت رو
و راه افتادم و رفتم ،خیلی هوای خوبی بود و کلی تو مسیر لذت بردم از تک تک همه زیبایی های خدا
از اول صبح پس ذهنم هم این بود که اگر هم بگن جا بگیر با کمال میل 300 تمن میدم و وایمیستم اونجا ،خدا برام مشتری میشه
این افکارم سبب رخ دادن یه اتفاق شد
وقتی رسیدم اونجا 10 بود و همون خانمی که هفته پیش از ارومیه اومده بود ومیوه خشک باغشو میفروخت دیدم نشسته و گفت فکر کردم نمیای
بهش گفتم نه اومدم ،خواب مونده بودم
وقتی نشستیم ، وایساده بودم روی همون پله ها که نگهبانی اومد و گفت که برین بالای پله ها
وسایلامو برداشته بودم و داشتم میرفتم بالا
تو دلم گفتم ، اشکالی نداره ، خدا برای من مشتری میشه هرجایی که بخوام برم مشتری میاد
ولی فکر اول صبحم یادم نبود که فکر کرده بودم اگر گفتن بیا جا بگیر پولشو میدم
همینجوری داشتم میرفتم که یهویی یه آقا اومد و بهم گفت چنده
گفتم 70
قورباغه رو برداشت و گل بزرگ آفتاب گردان رو هم برداشت و یه دونه جوانه
280 به حسابم واریز کرد
یکم بعدش یهویی همون مشتری اومد و گل و قورباغه رو برگردوند و به جاش سه تا برگ برداشت
بعد دوباره نشسته بودم که چند تا دست فروش دیگه اومدن و
دوباره نگهبانی اومد و گفت جمع کنید
میگفت اگر یک نفر باشید کاری نداریم ولی وقتی یه نفر میشینه ،دست فروشای دیگه میان و میشینن و از ریاست اینجا میگن که جمع کنیم و ما ماموریم و باید چشم بگیم
و خودشونم میگعتن نمیخوایم روری شمارو مانع بشیم
بازم اونجا اصلا حواسم به فکری که یه لحظه از اول صبح رد شد از ذهنم ،نبود
گفتم آخه چرا نمیذارین
که گفتن بیا پولشو بده و جا بگیر
بعد دوباره وسیله هامو برداشتم و دستم گرفتم و رفتم پایین، سر جای اولم و کنار همون خانم نشستم و یکم بعدش دوباره با موتور اومدن گفتن مگه به شما نگفتیم برین ،
بعد من دوباره جمع کردم و رفتم
تو این بین که نشسته بودم هی نگران بودم که میان و میگن باید بلند بشی از اینجا و مدام نگران بودم ،تا صدای موتور میومد میگفتم وای الان میان
و یه صدایی بهم میگفت چرا میترسی مگه نسپردی به خدا؟
اون لحظه نتونستم کنترل کنم ذهنم رو
و بعد که رفتم وسایلامو یه دستم گرفتم و ظرف گل سرارو یه دستم گرفتم و راه افتادم ، وسیله هام سنگین بود ولی رفتم ، پیاده تو مسیر جمعه بازار ،هر کس میدید میگفت چنده و میخرید
بعد من یکم وسط راه وایساده بودم که یه آقا اومد سه تا ازم گل گرفت و رفت و پشت سرهم فروش میرفتن گل سرا
وایساده بودم یهویی چشمم به دختر و پسری افتاد که روی تپه سبزه کنار بازار نشسته بودن و دختر رو سرش یه جوونه داشت و با پسر صحبت میکردن ،انقدر زیبا پسر دست رو موهای دختر میکشید و دستشو به جوانه هم میکشید که از این همه عشقشون به همدیگه لذت میبردم و سرشار از عشق بودم
امروز من عمیقا حس میکردم که عشق رو بی نهایت دارم چون با هر دختر و پسری که ازم جوانه میگرفت و به هم عشق میورزیدن با دیدن تک تکشون عشق رو در وجودم بی نهایت حس میکرد
یه انرژی که توسرم بود و حس فوق العاده ای بود
بعد که مشتریام زیاد شد متوجه نشدم که دیدم موتور وایساد کنار وسایلام و مشتری داشتم ،گفت خانم مگه به تو نگفتیم جمع کن ، این بار آخره
ما راضی نیسینیم از نون خوردن بیفتی و برای ما هم مسئولیت داره دیگه برو و اینجا واینستا
وگرنه گل سراتو میگیریم ازت
من چشمگفتم و رفتم
یکم جلو تر جلو موزه دفاع مقدش یه غرفه زده بودن برای کارت اهدای عضو ، وقتی دیدم، یاد ثبتنامی که چند سال پیش داشتم افتادم و پرسیدم که میشه به منم کارت بدین ،گفت اینجا وایسا ببینیم و همونجا که بودم آدما هی میومدن میگفتن وای گل سر ،وای گل سر و ازم میخریدن و از اونجا کارت اهدای عضو هم میگرفتن
وقتی کارم تموم شد و تو اون فاصله نیم ساعته ام برای خودم و هم مادرم و هم خواهرم کارتای اهدای عضومونو گرفتم ،میخواستم برگردم
که مسئولای غرفه گفتن خانم خانم کجا میری ؟؟؟
گفتم میخوام برم بفروشم کارامو
ازم درخواست کردن که کنار غرفه شون بایستم ،گفتن تو اینجا بودی زیاد میومدن کارت میگرفتن بیا صندلی بدیم و اینجا کنار ما بشین و بهت چای هم میدیم
انقدر قشنگ بهم صندلی دادن گفتن بشین اینجا و اینجا بفروش
من داشتم فقط میخندیدم میگفتم خدای من چی شد یهو
من برای تو شرک ورزیدم و ترسیدم ولی تو کار کردی که بهم بگن بیا اینجا بشین
یاد دعای کمیل امام علی افتادم
من انقدر گناه کارم که تو خیلی سریع میبخشی
شرک ورزیدم ولی تو با مهربونیت خواستی بهم بگی که طیبه اگر سعی کنی اصلاح کنی شخصیتت رو من بهت کمک میکنم
و دائم سپاسگزاری کردم ازش تا جایی که تلاش کردم و یادآور این همه محبتش شدم
وقتی نشستم هی پشت سر هم مشتری اومد و خدا داشت بی نهایت مشتری میشد برای من
من دائم به این فکر میکردم و میگفتم که ببین طیبه چقدر خدا باحاله و مهربون، با اینکه تو تسلیمش نبودی و توحیدی عمل نکردی و ترسیدی و شرک ورزیدی ولی خدا کاری کرد که از ورودی بازار که نذاشتن بشینی اونجا ،اینجا اومدی و بهت صندلی هم دادن ،حتی چای هم دادن
اینا هم لطف خداست به تو ،که کارهاتو خیلی ساده و راحت انجام میده ،تا ساعت 5:30 وایسادم و وقتی غرفه رو جمع میکردن دیگه منم کم کم جمع کردم و خواستم ازشون خداحافظی کنم ،دو تا از مسئولاش ازم خرید کردن
و من رفتم
داشتم ذهنی پولایی که به حسابم و دستی بهم دادنو جمع میکردم که گفتم حدود 5 میلیون و 500 شد
و پرسیدم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم خدایا ،چرا فروش این هفته من از هفته پیش کمتر بود ؟؟؟
هفته پیش 7 میلیون شد ولی این هفته 5 میلیون
دلیلش چیه؟؟؟
حتی وقتی میومدن بخرن میپرسیدن و میرفتن و نمیخریدن
البته که فروشم عالی بود ولی نسبت به هفته پیش کمتر شده بود
ودلیلش من بودم که خودم مسئول این بودم که فروشگ بیشتر نشد
که یه صدایی شنیدم که تو شرک ورزیدی طیبه
و دقیقا فکر اول صبحم رو به یادم آورد ، که طیبه صبح تو با این فکر از خونه اومدی بیرون و گفتی اگرم نگهبانی گیر داد من با کمال میل 300 کرایه اون روز رو میدم
و این باعث شد که تو این اتفاقات رو تجربه کنی
اگر نمیترسیدی و چشمت دنبال موتورای نگهبانی نبود و تا صدای موتور میشنیدی نمیترسیدی ، صد در صد مشتریت زیاد میشد و فروشت بالای 7 میلیون میشد
وقتی من اینو حس کردم از خدا معذرت خواهی کردم و گفتم ، میدونم که تو انقدر مهربونی که بهم عطا میکنی
ازت میخوام که برم مسجد و اونجا بفروشم و دوباره برگردم بعد اذان مغرب تو تاریکی مشتری بشی برام
وقتی رفتم چند نفر تو تاریکی ازم خرید کردن
من امروز به چند نفر تخفیف دادم ولی نباید قبول میکردم
و وقتی تخفیف دادم ،به خودم گفتم ببین طیبه مگه قرار نبود تخفیف ندی
با اینکه از اول صبح هر کس میگفت تخفیف بده میگفتم نه ولی آخر شب نتونستن کنترل کنم خودم
وقتی تو مسجد شمردم همه پولایی که مشتریا داده بودن 5750 بود و اون لحظه تنها فکری که داشتم این بود که
خب سهم خدا 575 هست و باید کنار بذارم
یه پیشرفتی که داشتم و خیلی دوستش دارم اینه که من دیگه مثل قبل نیستم که از پول خرج کردن بترسه و بگه پولم تموم بشه چی ؟؟؟؟
الان هرچی هم میخرم میگم خب ،
دو تا کار باید انجام بدم
یک
باید بیشتر تلاش کنم برای ورودیای ذهنم و بعد زمان بذارم برای نقاشی کشیدن و پیشرفت در مهارتم و فروش
دو
اینکه خدا بی نهایت برابرشو به حسابم میفرسته و صد در صد عطا میکنه پس من میخرم و برای پیشرفت جهان هست ، میتونم کمک بکنم
و تو مسجد نمازمو خوندم و برگشتم یکم نشستم تا سیبی که برده بودم رو بخورم ، وقتی برگشتم دوباره فروختم و رفتم مترو تا برگردم خونه
تو بی آر تی فقط میخندیدم یهویی چشممو باز کردم دیدم چند نفر بهم نگاه میکنن ولی باز میخندیدم و مهربونیای خدا منو به ذوق میاورد و سپاسگزاری میکردم
خیلی ازش سپاسگزارم که هر لحظه کمکم میکنه
وقتی برگشتم خونه سریع سهم خدا رو کنار گذاشتم که استاد عباس منش گفتا بود 10 درصد از درآمد
و بعد به مادرم زنگ زدم گفت برای منم پول میفرستی؟؟؟
گفتم اولش که نه باید فردا رنگ بگیرم
اگر از پولم بمونه میخرم برات
که بعدش حس کردم دلگیر شد و بهم گفته شد که 400 بفرست و دلش رو شاد کن
و من وقتی براش واریز کردم و زنگ زدم گفتم خیلی خوشحال شد
به طرز عجیبی پولایی که خرج میکنم بازهم انگار سرجاشه و هیچی ازش کم نشده
تنها جوابی که بهم داده میشه اینه که
تو داری یاد میگیری که از پول بگذری ،داری یاد میگیری که یادت باشه هیچی نیستی و هرچی که داری از آن خداست و یاد میگیری که خدا بهت عطا میکنه و بی نهایتش رو بهت میده ،پس ادامه بده و خیالت راحت
امروز چند بار همون خانمی که میوه خشک میفروخت برای من کارت کشید که باز هم از خدا سپاسگزارم
من وقتی داشتم شب برمیگشتم خونه و تو محله مون رسیدم تو دلم گفتم خدا برام نشونه میدی ، در مورد خواسته اولم که باعث شد پا تو مسیر آگاهی بذارم ، هی چشمم دنبال عددی میگشت که مرتبت بود با خواسته ام
که شنیدم آروم باش به وقتش بهت گفته میشا بعد من تمرکزمو به سپاسگزاری دادم همینجوری داشتم به درختا نگاه میکردم که یه ماشین رد شد و پلاکش دقیقا همون عدد بود
خندیدم و تشکر کردم چون دقیقا تاییدی برو و نشونه و آرومم کرد خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام زیبا جان
سپاسگزارم که برای من پیام ارزشمندی رو نوشتی و زمان ازرشمندتو برای خوندن رد پام گذاشتی
اینجا که نوشتین
طیبه جان راستش خیلی برام سخته دست فروشی کنم ولی میدونم باید یه قدم بردارم تا قدم بعدی گفته بشه و اینکه شما خیلی به من انگیزه دادی
حرفتون منو یاد اوایل شروعم و قدم برداشتنم انداخت
چقدر من ترس و نگرانی و شرک داشتم که مانع از حرکتم میشد
میترسیدم حتی برم جلو در مدارس یا اینکه تو یه پارک سفره کوچیک پهن کنم و پفیلا بفروشم
آخه اولین روزای دست فروشی من از پفیلا شروع شد
با اینکه من نقاشی انجام میدادم ولی انقدر باورام محدود بود که اصلا فکرشو نمیکردم ار فروش نقاشیام شروع کنم
و وقتی بهش فکر میکنم میبینم که همه چیز تکامله
حتی وقتی تو مدارت پایین باشه نمیتونی از چیزی که بهش عشق و علاقه داری درآمد کسب کنی
و خدا بی نهایت تو این مسیر بهم درس داد
و من از پفیلا شروع کردم و فروختم
اوایل حتی انقدر سختم بود که درگیر این بودم اینجا بشینم یا جای دیگه
که بازهم این ترس ها نمیذاشت من بشینم و بفروشم و برمیگشتم خونه
انقدر تلاش کردم تا این ترس ذهنم رو مدیرت کنم ،که البته همه اش کمکای خدا بود وگرنه من که هیچ کاری نکردم بخوام بگم من تمام این روزا رو گذروندم
اگر کمک های خدا نبود من هیچ یک از این روزهارو نمیگذروندم
خوشحالم از اینکه در این سایت زیبا قدم گذاشتم و در مسیرش با خانواده صمیمیم ،هم مسیر شدم
شما هم میتونین درسته اولش سخته ولی به قول خدا وقتی بخوای واقعا تغییر کنی ،خدا راه هایی رو نشونت میده که از طی کردنش لذت میبری
.
شما میتونین و میشه
وقتی برای منی که خجالتی ترین دختر و ترسوترین بودم شد ،برای شما هم میشه
الان که من تو این لحظه هستم انقدر تغییر رو حس میکنم که دیگه اون ترس های اولم همه به شجاعت تبدیل شدن و من الان اکقدر راحت میفروشم کارای دستمو که واقعا از خدا سپاسگزارم که بی نهایت کمکم میکنه و مشتری میشه برام
براتون بی نهایت ثروت و شادی و سلامتی و عشق و آرامش از خدا میخوام
ممنون که وقت گذاشتین برای من پیام گذاشتین