قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن - صفحه 18

884 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم. من یک تجربه ای رو میخواستم بگم که از چند وقت پیش فراموش کرده بودم و توی همین چند روزه دوباره یادم افتاد که خیلی باعث شد توی کنترل کردن کارهایم وبه طبع آن بهتر کردن احساسم و ماندن در احساس خوب پیشرفت کنم.

    خب من از گذشته ام و اینکه چی شد با این سایت آشنا شدم گفته ام اگر تمایل داشتید میتونید به این لینک دیدگاه رفته و مطالعه کنید

    abasmanesh.com

    من اون موقع که از اون مجموعه ی فرهنگی بیرون اومدم خیلی ذهنم ( آن موقع فکر میکردم که شیطان است ) اذیت میکرد و ذهنم پر از شبهه بود در مورد خداوند و توحید آنقدر فشار زیاد بود که بعضی وقتها اشکم در میایمد وگریه میکردم. دیگه داشتم کم میاوردم ولی یک مسئله هم اینبود که نمیتونستم بیخیال این مسیر بشوم واقعا میگویم که انگار این طوری بود که انکار کردن این مسیر واین خدا مثل انکار کردن وجودم خودم بود… خلاصه کلی بی محلی میکردم به ذهنم اما دیدم که نه این راهش نیست اینطوری کم میارم. با خودم توی اتاقم خلوت کردم و توی سجاده ام به خداوند گفتم هر چی میخواد بشه بشه هر اتفاقی که میخواد بیفته بیفته هر بلایی که میخواد سرم بیاد بیاد اما من ولت نمیکنم نمیتونم ولت کنم به تو وابسته شدم و این وابستگی رو با هیچی عوض نمیکنم همون موقع ذهنم داشت کوری میخوند و داشت مسخره ام میکرد و بچه ها واقعا میشنیدم که یه صدایی داره توی گوشم حرف میزنه خیلی خیلی اروم و با صدای خیلی خیلی کم.تصمیم گرفتم که پاشم بروم و هرچی کتاب در مورد توحید هست بخونم . خلاصه شروع کردم به خواندن کتابها یعنی تقریبا هیچ کتاب مرجعی در مورد توحید و خداشناسی و شناختن صفات خداوند نبود که من نخونده باشم کتابهایی با متن سنگین که شاید هر کسی یک صفحه از اون کتابها رو بخونه کتاب رو میبنده و میگه ول کن بابا این چه کتابیه! اما من از صبح که بلند میشدم تا شب مینشستم و پشت سر هم تا کتاب رو تموم نمیکردم بلند نمیشدم با کلی خلاصه برداری و نکته نویسی کتابهاو حدود 97_98 درصد کتاب رو میفهمیدم و اونجاهایی رو هم که نمیفهمیدم دوباره میخوندم اینقدر که شور اشتیاق داشتم بعد دیدم که اون چیزی رو که میخوام به من نمیده خیلی مطالب کتاب گنگ است خیلی توی حواشی است اون چیزهایی رو که به من الهام میشد و اون چیزهایی که تمام وجودم تصدیقشان میکرد رو توی کتابها پیدانمیکردم بعد رفتم سراغ کتاب بعدی…کتاب بعدی… با خودم میگفتم شاید توی این گفته باشه اون چیزی رو که میخوام اما دیدم که نه.نکته ی جالبش اینجا بود که هر چه قدر که کتابهای بیشتری میخوندم اون نجواهای ذهنم و اون شبهه ها سنگین تر میشد و من میگفتم خدا لعنت کنه این شیطون رو… بعد از چند وقت و خواندن آنهمه کتاب دیدم که همه ی کتابها دارند یک چیز میگویند فقط نوع متن و نویسنه فرق میکنه.خب مسیرم رو تغییر دادم گفتم که خب این کتابها خیلی جواب نداد بعدش نشستم به فکر کردن که چرا داره این اتفاق میفته؟ راهکاری که به ذهنم رسید این بود بیایم نفیش کنم. خب بعد از چند وقت دیدم که نه داره بزرگتر میشه.راهکار دیگه ای که با خواندن قرآن به ذهنم رسید این بود که آقا اصلا این شیطان چرا باید من و مسیرم رو نفی کنه و بگه که نه تو داری گمراه میشی و…؟ با خودم گفتم که بیا هرچیزی که میگه برعکسش رو تایید کنم. شروع کردم به تایید کردن عکس حرفها و انجام دادن عکس کارهایی که ذهنم میگه: یعنی مثلا اون میگفت که ببین داری بد بخت میشی ببین با خودت چی کار کردی؟!!!و… و من میگفتم که اه خب پس یعنی اینکه در مسیر درستی هستم و دارم در این مسیر زیبا حرکت میکنم تا این رو میگفتم اصلا حالم دگرگون میشد آنقدر حالم خوب میشد که گریه ام میگرفت و چند بار تکرار کردم این کار رو و دیدم که نه داره جواب میده و فهمیدم که همه ی این حرفها مثل یک باد بود و تا مدتها حالم خوب بود و خبری از این نجواها نبود ولی بعد از چند وقت دوباره میاید چون اصلا کارش اینه. به شیطان میگفتم که تو اگه یه روده ی راست توی شکمت بود الان اینجا نبودی بدبخت.!هر چیزی که تو نفیش کنی یعنی اینکه مخالف و برعکس اون چیز درسته و حقیقت داره.(اینها همه اش برای قبل از آشنایی با سایت استاد بود.بعد که اومدم توی سایت تازه فهمیدم که اصلا ماجرا چیه…) حالا پیشنهاد من هم این است که هر چیزی ( هر حرفی /نجوایی)که حالتون رو بد میکنه اصلا مهم نیست که چه موضوعی باشه سریع مخالفش رو تایید کنید و با اغوشی باز و رویی گشاده وباتمام وجودتان از عکس نجوای ذهنتان استقبال کنید خیلی زیاد حالتون رو خوب میکنه وتمام نگرانیهایتون رو در اون زمینه ازبین میبره وخیلی احساس سبکی بهتون دست میده من امتحانش کردم شما هم امتحانش کنید خیلی حال میده:-)

    ممنون که وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید.

    هر کجا هستیدهمواره در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      الييييي گفته:
      مدت عضویت: 2498 روز

      سلام وقتتون بخیر چقدجالب که تواین‌روزی‌که ذهنم پراز شک بود وهست وپرازچالش پیام شماروخوند چقدحسامن‌شبیه بود …دقیقا ..ارزومیکنم پایان منم از شک ب یقیقن برسه سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      کرامت ضیایی گفته:
      مدت عضویت: 2662 روز

      سلام عزیزم

      صبح اول صبحی پاشدم کامنتت رو خوندم البته دنبال یه کامنت دیگه ای میگشتم گفتم حالا اینو هم بخونم صرر که نداره اولاشم گفتم مث اینکه تعریفی نداره ها(شیطون داشت میگفت) بعد ادامش که دادم گفتم ایول ایول بابا عجب نظری عجب ایده توپی عجب راهکاری بابا این نشون میده که بینهایت ایده وجود داره بینهایت…..

      واقعا ممنونتم اقا محمد گل

      فهمیدم اگه هر چی شیطون میگه که حالمو بد کنه برعکسش کنم عالییییییی میشه ممنونمممممم رفیق

      امید وارم شاد وموفق وثروتمند باشی

      همیشه ه ه ه ه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نفس آریان گفته:
      مدت عضویت: 2757 روز

      سلام دوست عزیز, پیشنهادتون خ عالیه. من دقیقا چند روزه دارم به سبک شما به شیطان ضدحال میزنم. تا حسم خوب میشه همش میاد در گوشم از کمبود پول و رکودبازار میگه. منم میگم چرت نگو دنیا پر از فراوانیه. دوباره حالم خوب میشه و باز میاد میگه دیدی مادرشوهرت چه رفتاری کرد باهات, دوباره من میگم مزخرف نگو خ هم مادرشوهرم خوبه. دوباره میاد میگه دیدی فلانی ازت بدش میاد, من بهش میگم من فلانی رو بخشیدم و غیبتشم نمیکنم, برو پی کارت دور شو ازم. خلاصه حوصله شیطان رو میبرم ,اونم میزاره میره…خخخ… از شما سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مرضیه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 2675 روز

    سلام به خانواده عزیز و استاد گرامی

    بعد از اینکه بارها و بارها این فایل رو دیدم و شروع کردم به تمرین کردن و بعد از اینکه نتیجه گرفتم ، تصمیم گرفتم خلاقیت به خرج بدم و یه تمرین جدید واسه خودم خلق کنم تا همیشه جلو چشمم باشه و ببینمش و حالا هم میخوام تمرین و نتیجه مو با شما عزیزان تقسیم کنم ،در نظر بگیرید ذهن ما مثل یه کامپیوتر عمل کنه و فکرها و ورودی ها در سنین مختلف همون نیو فولدر ها باشن که ساخته میشن و پر هستن از فکرهای منفی و مثبت ، بعد از تمرین کردن ها و کار کردن طبق آموزه های استاد عباس منش من چنین نتیجه ای رو گرفتم ،امیدوارم لذت ببرید :)

    ( از اونجایی که من زبان شناسی خوندم و مترجم و مدرس زبان های خارجی هستم این تمرین رو به انگلیسی نوشتم چون من حتی فکر کردنهام هم به زبانهای مختلفه :) دیگه باید ببخشید ! ولی ساده ست نگران نباشید حتی اگه آشنایی کمی با زبان انگلیسی داشته باشین متوجه میشین ؛-) )

    Turning On the brain

    The thoughts are loading…

    Click to open folder1(childhood)

    thoughts are loading…

    Negative thoughts 2MB

    Positive thoughts 50MB

    Close the folder1 childhood

    Click to open folder2(Adolescence)

    thoughts are loading…

    Negative thoughts 600MB

    Positive thoughts 400MB

    Close the folder 2Adolescence

    Click to open folder3(Youth)

    thoughts are loading…

    Negative thoughts 1800MB

    Positive thoughts 300MB

    Close the fokder3youth

    Click Newfolder..

    Newfolder has been created

    Renamed…

    New folder4(NEW ME)

    pasting the data…..

    Click to open file1(Abasmanesh.com)

    file1 is loading….

    Select

    Go ahead

    Read

    Listen

    Watch

    Believe

    Change your beliefs

    Try

    Practice

    Try

    Practice

    Try

    Practice

    Never give up

    ONE YEAR LAYER

    Click to open folder1(childhood)

    thoughts are loading…

    Negative thoughts 20MB

    Positive thoughts 50MB

    Close the folder 1(childhood)

    Don’t give up ,try again,work on it

    Click to open folder 2(Adolescence)

    thoughts are loading…

    Negative thoughts 400MB

    Positive thoughts 600MB

    Close the folder 2(Adolescence)

    it’s ok, you’ve tried and it worked enough,move on

    Click to open folder 3(youth)

    thoughts are loading….

    Negative thoughts 300MB

    Positive thoughts 1800MB

    Close the folder 3(youth)

    Do you see?It’s working,move on :)

    Click to open folder 4(NEW ME)

    thoughts are loading….

    Negative thoughts 12 KB

    Positive thoughts A LOT MORE THAN EVER!!

    WOW!!!! your life has been changed, you’ve done great, Congratulations!

    You made it!

    It still needs to work on but you know where you’re stand on now :)

    continue and try and practice and never give up .

    NEVER CLOSE THE FOLDER 4(NEW ME) :-)

    it’s gonna be loading for the rest of your life and you’re gonna be the one who’s going to control your own thoughts forever and ever!

    Thank you Abasmanesh.com ♡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمدرضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 3089 روز

      سلام خدمت خانم مرادی عزیز و بزرگوار من وقتی کامنت شما رو خوندم یاد فایل تغییر باورها به روش استاد عباس منش افتادم که گفتند که اگر میخواهید ببینید که چقدر روی باورهایتان کار کردید ببینید که اگر همین مدت زمان رو بگذارید برای یادگیری زبان خارجی میتوانید بگوئید که من میتوانم با این مدت زمان و با این انرژی آن زبان رو خیلی عالی صحبت کنم.

      اگر اون فایل رو ندیدید پیشنهاد میکنم که حتما ببینید خیلی برای من جالب بود. چون شما آنقدر روی زبانتان کار کردید که حتی دیگر زبان گفتگوی درونیتان هم مطابق با اون زبان خارجی است و این خیلی جای تبریک و آفرین دارد که با کسانی دوست هستم و در یک خانواده هستم که اینقدر به علائقشان اهمیت میدهند و دنبال میکند.

      هر کجا هستیددر تمامی جنبه های زندگیتان موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    میلاد درهو گفته:
    مدت عضویت: 2657 روز

    ذهن تو مال خودت نیست

    ذهن در درون تو است،

    ولی در واقع، بازتاب جامعه است در درون انسان.

    ذهن تو مال خودمون نیست

    هیچ نوزادی با ذهن به دنیا نمی آد.

    او با یک مغز به دنیا می آید.

    مغز یک مکانیسم است؛

    ذهن یک ایدئولوژی است.

    مغز توسط جامعه تغذیه می شود و هرجامعه، براساس شرطی شدگی های خودش ذهن ها را شکل می دهد.

    برای همین است که این همه ذهن مختلف در دنیا وجود دارد.

    ذهن مسلمان به یقین با ذهن مسیحی فرق داره

    ذهن یک ایرانی هم با ذهن یک آمریکایی تفاوت دارد

    و ذهن کمونیست با ذهن یهودی متفاوت است

    ولی یک دروغ در افراد ایجاد شده که ذهن مال آن هاست،

    پس آن فرد شروع می کند به عمل کردن براساس ذهنیت باورها تعصبات و پیش داوریهایی که جامعه به این فرد و افراد دیگر القا کرده است ،

    در واقع او دارد از جامعه پیروی میکند ، ولی احساس می کند که خودش عمل می کند.

    این یک ابزار بسیار حیله گرانه است.

    پس اولین قدم این است که درک کنی تو ذهنت نیستی .خیلی خوشحالم که با شگردی که استاد یادمان داده است میتوانیم از این وسیله حداکثر استفاده را بکنیم .

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مهتاب فام گفته:
    مدت عضویت: 2970 روز

    اتفاق خوبی در مورد تعطیلات عیدم افتاد که میخوام اینجا باهاتون به اشتراک بذارم.

    من تا قبل از این یه باور غیرمفید داشتم و اون این بود که باید همیشه زیادی تلاش کنم. باید از تعطیلاتم بزنم و فقط تلاش کنم. چند سالی بودکه تعطیلات عید رو به سفر نمی رفتم تا یا درس بخونم یا زبان یا واسه کنکور بخونم یا غیره و غیره

    خلاصه خیلی به خودم سخت می گرفتم. شاید والد جلادم بود که اجازه نمیداد از تعطیلات لذت ببرم. مثل شخصیت باکسر مزرعه حیوانات، حس میکردم برای موفقیت باید هرچه بیشتر خودم رو تحت فشار بذارم.

    امسال یهو تصمیم گرفتم از تعطیلاتم نهایت استفاده رو ببرم و تا می تونم خوش بگذرونم. فردای اون روز دو تا از اکیپ های دوستام باهام تماس گرفتن که ما شمال هستیم تو هم پاشو بیا. رفتم مازندران و پیش دوستانم روزهای خیلی شادی رو گذروندیم.

    حتی روز سیزده بدر هم صبح تا عصر رو با چند تا از دوستان خیلی خوبم گذروندم و عصر تا شب رو با خانواده ام بودم. خلاصه تا می تونستم از تعطیلاتم لذت بردم و واقعا بهم خوش گذشت.

    تنها کاری که کرده بودم این بود که باورم رو عوض کردم : )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مهتاب فام گفته:
    مدت عضویت: 2970 روز

    من می خوام راجع به چند تا از تغییرات زندگیم اینجا بنویسم

    اولین و مهم ترین اونها این هست که دیگه مثل قبل آدم پراسترس و ناراحتی نیستم. دارم شادی و لذت بیشتری رو تجربه میکنم، از چارچوب های ذهنی ام که قبلتر اسیر اونها بودم، بیرون زدم و آرامش ییشتری رو دارم تجربه می کنم.

    تغییر مهم دیگه این هست که روابط اجتماعی ام بهبود چشمگیری پیدا کرده و تو هر جمعی میرم انرژی می دم، بگو بخند می کنم و قبل از هر کسی خودم لذت میبرم. یعنی دیگه یه آدم گوشه نشین و ساکت نیستم، تعاملاتم بهبود زیادی پیدا کرده. فک کنم جوری شده که آدم ها دوست دارن در جمع حضور داشته باشم و بودن و نبودنم فرق چشمگیری پیدا کرده.

    دیگه کمتر از قبل خودم و دیگران رو قضاوت می کنم و اگرچه قبلا ظاهر و باطنم خیلی تناقض داشتن، ولی الان ظاهرم و درونم یکی شده و هماهنگی بیشتری دارن. یعنی یکپارچگی بیشتری بین اونچه که احساس می کنم با اونچه که نشون میدم وجود داره.

    تحول دیگه اینه که خودم رو خیلی بیشتر از قبل دوست دارم، خودم رو لایق بهترین ها میدونم و دیگه ترس از دست دادن ندارم. ترس از دست دادن چیزی بود که باعث میشد تو هر رابطه ای واقعا زجز بکشم.

    خلاصه کلام اینکه خیلی آدم بهتر، شادتر، و آگاه تری شدم.

    سپاس خدای مهربان را.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 3598 روز

    سلام آقای عباس منش سال نو بر شما، گروه تحقیقاتی عباس منش و دوستان سایت مبارک

    دو شب پیش یه سوالی برام پیش اومد و دیروز صبح به سمت این فایل هدایت شدم فایل رو قبلا گوش داده بودم و ازش آنچه باید، برداشت کرده بودم ولی دیروز دوباره با دقت بیشتری گوشش کردم و همزمان صحبت های شما رو نوشتم نیمه های فایل داشتم جواب سوالم رو می گرفتم، خیلی واضح و روشن. یه حس عجیبی وجودم رو گرفت. بعد فایل جدید شما(تمرکز بر داشته ها،راه رسیدن به خواسته ها) رو دانلود کردم و گوش دادم،البته قبلش متنی که در موردش نوشته بودین رو خوندم که خوندن اون متن حس خوب من رو تقویت کرد و به سطح بسیار عالی رسوند، فایل رو گوش دادم و نوشته ی چند تا از دوستان رو هم خوندم.

    در جلسه یکم دوره راهنمای عملی به رویاها در مورد رها کردن خواسته ها حرف زدین و من تونسته بودم تا حدودی این کار رو انجام بدم ولی گاهی این سوال برام پیش می اومد که واقعا چطور می تونم این رهایی رو تجربه کنم؟چطور میشه خواسته ها رو رها کرد؟ و… دیروز با تمام وجودم حسش کردم. بعد اتفاقات سال 96،سالی که من خیلی جدی با توجه به آموزه های شما از قوانین استفاده کردم و سعی کردم درکشون کنم و بهشون عمل کنم رو نوشتم و خب نوشتن نتایج نقطه ی عطفی شد بر اون حس خوبی که در من ایجاد شده بود و یکباره تو وجودم انگار چیزی خالی شد.خالی شدم از تمام احساسات و خاطراتی که گاهی موجب آزارم می شدن، از خواسته هایی که به ذهنم چسبیده بودن….دلم می خواد بتونم اون حس رو بنویسم و توصیفش کنم ولی راستش فقط می تونم تو وجودم احساسش کنم،من پر شدم از انرژی خدایی…یه لحظه تمام وجودم آیه الیس الله بکاف عبده رو درک کرد و…حس فوق العاده رهایی که بهم آرامش لذت بخشی هم بخشیده…جالبه فکر کردن و حرف زدن به اون خاطرات اصلا در من حس بدی بوجود نیاورد بلکه باید اتفاق می افتادن تا من الان این رهایی رو درک کنم.خیلی دوست داشتم این احساس خوب رو با شما و دوستان به اشتراک بزارم.

    خداوند رو سپاسگزارم که من رو به راه راست هدایت کرد و در این راه با شما و گروه خوبمون آشنا کرد و از شما بخاطر کلام صادقانه و گرمتون ممنونم و از اینکه تجربیات خودتون رو در اختیار ما قرار می دید سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      بنیامین غلام نیا گفته:
      مدت عضویت: 3013 روز

      سلام به دوست عزیزم

      من دقیقا الان همفرکانس این صحبت ها و تجربه های شما هستم واقعا لذت بخش و ارامش بخشه وقتی که از همین داشته های الانمون انقدر لذت میبریم که احساس بی نیازی و رهایی نسبت به خواسته هامون بهمون دست میده و قدر دان این لحظاتم که با اگاهی های جدیدی داره میگذره.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سید علی فخری گفته:
    مدت عضویت: 3787 روز

    سلام

    ضمن تشکر از فایل بسیار خالص و فرکانس پاکتان که کاملا ملموس و محسوس بود، با توجه به اینکه قایق تفریحیتون رو بیشتر برای اینکه ما ایمانمون به قوانین قوی تر بشه گرفتید، خواهشا فایلی درباره آن ضبط کرده و قسمت های مختلفش را نشانمان دهید. خیلی خیلی ممنون استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهدی شاه نظری گفته:
    مدت عضویت: 2709 روز

    با سلام به همه و جناب اقای عباس منش چقدر خوبه که انسان بفهمد که تمام انچه بر سر راهش برای رسیدن به خوشبختیه باورهای خودشه اگه کسی حالش خوبه بخاطر باورهاشه اگه کسی حالش بده به خاطر باورهاشه وهر انسانی هر انچه دارد به خاطر باورهاشه و هر انچه ندارد هم به خاطر باورهاشه.حافظ بعد از مدتها سلوک به این نکته رسید که حافظ تو خود حجاب خودی زمیان برخیز.چقدر خوبه فهمیدن این موضوع که هر انچه ما رو محدود کرده در کسب ثروت و سلامتی و خوشبختی همه اش مربوطه به باورهای ماست اگه کسی حقوقش یک میلیونه در ماه اگه یکی هشت میلیون درامد داره در ماه و اگه کسی حساب درامدش از دستش خارج شده همش به خاطر اینه که باور متفاوتی داشته.من وقتی فهمیدم کسی با تمرین کردن تونسته 17دقیقه زیر اب بدون کپسول اکسیژن بمونه فهمیدم اون فقط تونسته باورهاش رو تا 17 دقیقه تقویت کنه .وقتی یک مرتاض هندی میتونه با تمرین و تسلط بر ذهن با یک بادام خودش رو تو یکسال تغذیه کنه باز هم اون تونسته فقط باورهاش رو تا یکسال تقویت کنه.باور در مکان و زمان محدود نمیشه باور بزرگترین هدیه خدا به انسانه که با اون میتونیم با خدا یکی بشه در قدرت خدا و در ثروت خدا غرق بشه.فهمیدن این موضوع که ما از خداییم و خدا هر انچه را افریده برای خوشبختی ما افریده و ایمان به این موضوع تاکید ایمان به این موضوع میتونه تمام انچه رو که اکنون به عنوان مشکل و کمبود و محدودیت میبینیم به شکل فراوانی و قدرت و سعادت ببینیم .چطور دیدن چطور باور کردن راهگشای تمام انچه که ما اکنون در ان قرار داریم هست نه سن نه مکان نه زمان نه جنسیتمون .چقدر زیباست در اوج انچه سختی میگویمش با توجه به اینکه خدا عاشق منه و منبع ارامش منه و فقط خوبی برا من میخواد در مهربانی و ارامش خدا غرق کنیم خودمون رو و این چنین انسانی رو انسانهای امروز دیوانه میخانندش.برای همتون این دیوانگی رو خواستارم و برای خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: