قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن - صفحه 30

884 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    fatemeh گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    سلام استاد جونم سلام دوستای عزیزم

    من امروز یه حسی رو برای اولین بار تجربه کردم که شاید به نظر خیلی ها که دارن هر روز انجامش میدن چیز مهمی نیاد ولی برای من خیلی پر از حس خوب بود

    من فاطمه ام 22 سالمه من تا حالا پشت ماشین نشسته بودم ولی خیلی تشویق میکردم مثلا برادرم رو و دختر خالمو اونا 18 سالشونه هر دو تاشون به محض اینکه وارد 18 شدن امسال با شوق و ذوق رفتن ثبت نام کردن برای رانندگی که گواهینامه بگیرن و بتونن بشین و همه جا برن دیگه راحت در حالیکه دختر خالم 3 ساله رانندس پشت ماشین میشینه البته تو شهر نه ولی از خونه خودشون تا خونه ما رو راحت میاد مثلا یه بار هر دومون داشتیم حرف میزدیم چت میکردیم گفتیم حوصله مون چقدر سر رفته بعد پا شد با ماشین اومد دنبالم و رفتیم دور زدیم یکم، اصلاا اینقدرررر حالمون خوب شد که نگو آهنگ گذاشتم با صدای بلند تو ماشین و یه جاهایی رو تند میرفت خیلی اینقدر با هم خندیدیم و ذوق کردیم که حالمون عالی شد

    من خیلی اونو تشویق میکردم میگفت تو بهم خیلی اعتماد به نفس میدی فاطمه بعد مثلا شب بعدشم باز اومد و رفتیم دوباره عالی بود حتی من خودم خیابون خلوت بود بش میگفتم تند برو 😅 یا حتی موتور سواریم بلد بود من نشستم ترک موتور با هم رفتیم دور زدیم یه مسیر کوچیک و اومدیم ولی به قدری هیجان داشت همین چند دقیقه که تا دو سه روز شارژ بودم و حسم خوب بود واقعا درک کردم پسرا رو که چرا اینقدر عشق موتورن

    با اینکه یکم خطرناکه ولی به هیجانش میارزه من خودم عاشقشم 😍😍

    حتی داداشمم 5 سالیه که رانندس و حتی یادمه اولین بار من پیشش نشستم وقتی یه مسیری رو از خونمون تا خونه پدر بزرگم رفتیم من هی بهش گفتیم عالیه تو میتونی ولی مامانم اینا خیلی دعواش کردن که چرا گواهینامه نداره و بلد نیست نشسته گفتن چه جوری اومدی تا اینجا 😂 باورشون نمیشد

    ولی خیلی واقعا من اعتماد به نفس بهش میدادم حتی وقتی مامانم دعواش کرد حالش گرفته شد ولی من رفتم یواشکی چشمک زدم بهش و گفتم ولش کن ناراحت نشو خیلی هم رانندگیت خوبه من تاییدت میکنم بعد مامانم فهمیده بود میگفت تو هی بیخودی تشویقش نکن به این کار نباید بشینه تا گواهینامه نداره ولی من گفتم خوب رانندگی کرد و آروم اومدیم علی بلده

    شاید اون روز حس خوب من از داداشم کمتر نبود با اینکه من پشت ماشین نبودم ولی از این حرکت برادرم خوشحال بودم و کار ما خیلی عجیب بود برای همه آخه مامانم اینا رفته بودن خرید بعدشم رفته بودن خونه‌ی پدر بزرگم همه خاله‌ هامم اونجا بودن مام حوصله مون سر رفت گفتیم بیایید ما رو هم ببرید گفتن ما خودمون میاییم یه دو ساعت دیگه خلاصه ما هم ماشین تو خونه بود کلیدو برداشتیم و به علی گفتم بریم پایه ام 😄 هیشکی باور نمی‌کرد ما تنها اومدیم آخه داداشم 13 سالش بود اون موقع منم 17 اینا تا اینکه ماشینو نشون دادیم گفتیم اینها با ماشین اومدیم که کلی داداشمو دعوا کردن 😂

    خلاصه که اونا راننده شدن ولی من نه یعنی چند باری گفتم به مامان و بابام که بهم یاد بدین ولی اونا نیومدن یا گفتن برو آموزشگاه که اصولی یاد بگیری و نشد منم اصرار نکردم دیگه تا اینکه امسال دختر خالم و داداشم که ثبت نام کردن من باز خودم اقدام نکردم یعنی سرکارم میرفتم ولی پولشو میخاستم برای کار دیگه ای و پول نداشتم تا اینکه یک ماه بعد از ثبت نام اون دو تا بابام که مدت زیادیه اصلا هیچی پول به من نداده بود و البته یه جورایی من خودم مستقل شده بودم از 19 سالگی که رفتم سر کار و حتی ما جدا زندگی می کنیم من با مامانم و پدرم با برادرم، پول رانندگی رو برام زد حتی یکم بیشتر و گفت برو دنبال گواهینامت منم خیلی خوشحال شدم 😍 گفتم خدایا شکرت که به راحتی جور شد و رفتم ثبت نام کردم و کلاس های آیین ناممو رفتم دو باری هم دنبال داداشم رفتم و مربیش خیلی آدم خوبی بود و خوب آموزش میداد با اینکه داداشم راننده بود و بلد بود خیلی چیزا رو ولی بهش گفت من سخت گیرم کاری به گواهینامه ندارم که بگیری من میخام یه راننده خوب بشی و منم که دیدم این بهتر از مربی دختر خالمه اینو انتخاب کردم ولی کلاس های عملی ام خیلی عقب افتاد سه ماه بعد از کلاس های آیین نامم شد طوری که امروز من اولین جلسه رانندگیمو رفتم 🤩 و خیلییی خوشحالم و منم حسم اولش که بهم تاریخ برای سه ماه بعد دادن بد شد به مربیم هم گفتم اگه میشه زودتر بندازین کلاسای منو گفتن خیلی شلوغه باور کنید و.. آخه کلاس برادرم پشت هم افتاد حالا گواهینامه اش میاد چند وقت دیگه ولی خب بعدش دیگه رها کردم ذهنمو گفتم لابد یه حکمتی داره و الان میفهمم حکمتشو

    چون من الان دارم تمرین های شکر گذاری رو انجام میدم با تعهد و به همه چیز یه جور دیگه نگاه میکنم

    خلاصه که امروز وقتی از صفر مربی همه چیزو شروع کرد برام توضیح داد که اینا چین کلاج، گاز، ترمز باید این کارو بکنی اینجوریه ماشین اینجوری روشن میشه باید کلاج بگیری و دنده یک بذاری و گاز بدی بعد ماشین حرکت میکنه واااای بخدا الانم که دارم می نویسم اشک تو چشمام جمع شد اصلا نمیدونم من اون لحظه ها کجا بودم فقط به خدا گفتم خدایا من نمیترسم اصلا نگران نیستم تو کنارمی من دلم به تو قرصه تو مواظبمونی این مربی هم که کنار من نشسته دست توعه که بهم میگه چیکار کن حالا گاز بده حالا کلاج رو ول کن…

    نمیتونم حسمو بگم که چه جوری بود امروز برام چه شور و شوقی بود که پشت فرمونم واااای خدای من من دارم این ماشینو میرونم اصلا پشت ماسکم به قدری لبخند زده بودم و ذوق داشتم که خدا میدونه تو دلم چه جوری بود شاید اصلا چیز مهمی به نظر نیاد برای خیلی ها شاید این کاری باشه که هر روز دارن انجامش میدن ناخودآگاه اصلا حواسشون نیست دارن چیکار میکنن حتی با یه دست رانندگی میکنن نیازی نیست ببینن دنده رو موقع عوض کردن و ساده بهش نگاه کنن

    ولی من امشب بقدری شکر گذاری کردم بابت این تجربه بابت این اتفاق که خدا میدونه

    باور کنید تا عصر که کلاسم بیاد شروع بشه داشت خیلی عادی می‌گذشت حتی اولش وقتی بیدار شدم حالم خوب نبود دندون پزشکی بودم دو روز پیش دندونمو کشیدم حس خون تو دهنم پیچیده بود و عنق بودم انگار بعد آماده شدم رفتم حمام رفتم آرایشگاه ابرو هامو برداشتم حتی ناهار هم درست نخوردم انگار اشتها نداشتم ولی به خودم میگفتم من امروز عالی رانندگی میکنم مربیم جلوی مامانم از من خیلی تعریف میکنه میگه برای جلسه اول عالی بودی خیلی زود یاد میگیرم هر چی رو که میگه و کلاس عالی میگذره من اصلا گذر زمانو متوجه نمیشم و.. همینا حسمو خوب می‌کرد و وقتی رفتم و بعد از توضیحات مربیم بهم گفت حالا بیا بشین پشت ماشین گفتم بشینم؟! گفت آره بشین برو بهت که گفتم چیکار کن نگران نباش من اینجام هر جا یادت رفت بهت میگم

    و رفتم نشستم و گفتم خدایا تو بهم بگو تو مراقبم باش و دلم به تو گرمه و من مربیمو دست تو میبینم واقعا دلم قرص شد اصلا چه احساسی من داشتم امروز

    چقدر امروزمو قشنگ کرد میگم شاید خیلی ساده باشه برا خیلی ها که به راحتی انجامش میدن و حتی نمیخواستم بنویسم ولی یه حسی بهم گفت که برو بنویس برو شروع کن چون خیلی دلم میخاست اگر کامنتی توی سایت میذارم وقتی باشه که قانون رو درک کردم نتیجه ی خوب گرفتم و البته میدونم که دوستان عزیز دلم درک میکنن فرکانس من رو از توی این نوشته ها حتی اگر نتونستم در قالب کلمات توضیحش بدم شاید اگر تن صدای من رو میشنیدید که اینا رو میگفتم بیشتر درک میکردید چقد به خاطر این اتفاق حسم عاااالی بود امروز

    و اینم بگم که بخاطر اینه که من الان متعهد شدم که شکر گذار باشم که قول دادم به خودم بخاطر کوچک ترین چیز ها سپاس گذاری کنم و ببینمشون، این چنین احساسی رو تجربه کردم وقتی که آدم شروع کنه به سپاس گذاری حتی اگه اولش مث من بگه شاید چیز زیادی ندارم برای سپاس گذاری شاید نداشته هام خیلی بیشتره ولی وقتی سپاسگذاری کنه عاشق خدا میشه میتونه هزاران نعمتو ببینه اصلا نگاهش به همه چیز متفاوت میشه همه چیزو زیبا میبینه از هیچ چیزی راحت نمیگذره هر چیزی براش فوق العاده به نظر میاد

    این که میتونه یه ماشین رو برونه و به جایی نخوره به کسی نزنه براش یه اتفاق عالیه امروز چشمام برق میزد از خوشحالی چنان اعتماد به نفسی در وجود من شکل گرفت که هی قربون صدقه خودم میرفتم تو دلم هی میگفتم عالیه دست فرمونت دختر تو از داداشت و دختر خالت هم که راننده بودن بهتر میری و واقعا مربیم بهم گفت هی میگفت باریکلا عالیه همین جور برو یه جاهایی هم از اون حدی که گفته بود از شدت ذوقی که کرده بودم برای خودم گاز میدادم😅بعد میگفت عالیه با همین فرمون برو ولی یکم کمتر گاز بده دختر خوب 😄 بعد دوباره احساساتمو کنترل میکردم و سعی می‌کردم همه ی حواسم به رانندگیم باشه و بعد هم مربیم همون چیزی که دوست داشتم بهم بگه رو گفت حتی گفت که برای جلسه اول عالی بودی من توقعم ازت رفت بالا دیگه فردام باید همین جور عالی بری 😁

    و بعد کلاس اومدم تو ماشین خودمون به مامانم گفتم یکم تمرین میکنم ماشین خاموش بود هی با خودم تکرار میکردم و یهوم ذوقی میشدم خودمو بغل میکردم یا میزدم رو فرمون و بوق میزدم 😂

    حتی اینقد اعتماد به نفس گرفته بودم که ناخودآگاه امشب همش نیشم باز بود هی به خودم گفتم دیدی تو میتونی دیدی چقد راحت یاد گرفتی فاطمه دیدی هر چیزی قانون داره اگه قوانینش یاد بگیری میتونی عالی ترین استفاده رو ازش بکنی

    و بعد یادم افتاد که واقعا این ماشین هم قانون های خودشو داره اگه طبق اونا نری به تو جواب نمیده حتی یه سانت به جلو نمیره بعد چطور ما آدما بدون آموزش میخاییم وارد هر چیزی بشیم بدون یاد گرفتم قوانین زندگی مشترک میخاییم ازدواج کنیم بعد اونوقت یه مشکل کوچیک که پیش میاد گذشت نداریم و میگیم ما به درد هم نمیخوریم این رابطه جواب نمیده! نه ما قانونشو بلد نیستیم

    یا بدون اینکه بدونیم جهان چه جوری کار میکنه راه میفتیم کار فیزیکی سخت میکنیم به هر دری میزنیم و بعد که نمیشه میگیم این تقدیره ماست خدا برا اون خاست برا من نمیخاد در حالیکه اگر ما شرک نورزیم به خدا و فقط به خودش توکل کنیم اگر خداوند رو همه کاره بدونیم و بقیه رو دست خدا و فقط از خودش تشکر کنیم می‌بینیم چقدر همه چیز عالی میشه🌱🤍

    من وقتی این فایل ها رو گوش میدم که میگه خدا همه کارست مدیر شرکت چیکارست مدیر خداست وقتی تو کامنت های بچه ها میخونم که میگن به خدا میگیم خدایا تو مشتری برسون و به هر دری نمیزنن که دروغ بخان بگن و خدا براشون میرسونه ایمانم قوی تر میشه کم کم تا تکامل رو طی کنم و بیشتر و بیشتر از خدا بخام که استاد میگن شاگرد زرنگه خدا اونه که بیشتر نتیجه گرفته باشه بیشتر از خدا بخاد اونه که عزیزه و هر چقد آدم قانون رو بهتر درک کنه عمیق تر خدا رو میشناسه

    تو این مدت دارم دقت میکنم که چقدر اطرافیان نزدیکم شرک میورزن ( نه اینکه بخام ایراده اونا رو بگیرم ها نه حتی بهشون هم نمیگم) ولی میبینم که به یکی که مشتریه برای اینکه راضی نگهش دارن چقدر چشم میگن! یا چاپلوسی میکنن حرفی که به دلشون نیست واقعا رو به اون آدم میگن یا به مدیرشون

    بعد من خودم الان چند وقتیه کار نمیکنم اصلا من دو جا بیشتر سر کار نرفتم ولی تو همون دو جا وقتی صاحب کار چیزی گفت که به دلم نبود اومدم از اون کار بیرون در حالیکه همه گفتن چرا اینکارو کردی حالا تا کی میخای بیکار بمونی تا یه همچین کاری پیدا کنی راهش که نزدیک بود همه چیزش که خوب بود حقوقش کارش که راحت بود ولی من دیدم که اون چه جور زیر حرفش زد من کاری که تو 8 ساعت تایم باید انجام می‌دادم رو زودتر و فشرده تو 6 ساعت انجام دادم تا بقیشو برم خونه بتونم استراحت کنم حتی وقت ناهار هم نمی‌رفتم بخورم میرفتم دیگه خونه ( اون موقع نزدیک یکسال پیش) قانون رو نمیدونستم ولی وقتی دیدم زدن زیر حرفشون و آمار رو بردن بالاتر گفتن تو که میتونی این تعداد رو تو 6 ساعت تموم کنی پس همون 8 ساعت باید بمونی ولی تعداد رو اضافه کردن!! من دیگه نموندم اونجا ولی دوستام موندن

    یادمه همه دعوام کردن گفتن چقد لجبازه این دختر، فکر کرده بقیه عاشق چشم و ابروشن که بهش کار بدن کار گیر نمیاره و آره تا مدت ها بیکار بودم تا اینکه خودم رفتم یه جا صحبت کردم برا بار اول حتی آگهی استخدام نداده بودن نمیدونستم حتی نیرو میخان یا نه ولی رفتم گفتم و بهم گفتن تو خیلی جذبه خوبی داری برای کار و گفتن بهم بیا ولی تو این کار 10 روز بیشتر نموندم و فهمیدم از نوشته های توی سایت که تو کامنت ها خوندم که این تضاد بوده من وقتی رفتم دیدم چقدر تایممو میگیره و من اصلا نمیتونم برا خودم وقت بذارم حسم بد داره میشه با اینکه اولش با حس خیلی خوبی رفتم و پذیرفته شدم بقیه گفتن کاش بپذیرنت چون رفتم حرف زدم قرار شد باهام تماس بگیرن چند روز گذشت زنگ نزدن یکم حسم بد شد ولی گفتم از خداشون هم باشه من اونجا کار کنم

    و از همون تضاده فهمیدم من اصلا کار کردن دوست ندارم منظورم کاریه که تایمش دست خودم نباشه من صبح زود باید میرفتم تا میومدم برگردم خونه یه چیزی بخورم از خستگی خوابم می‌برد نه شبمو می‌فهمیدم نه روزمو ولی محیطش برای یه خانم عالی بود و فهمیدم من دوست دارم مثل استاد آزادی زمانی، مکانی و مالی داشته باشم

    حتی یادمه برا انتخاب رشته با اینکه میتونستم دانشگاه فرهنگیان بزنم و میوردم هر کار کردن اطرافیان گفتم نه نمیخام دوست ندارم شغل اداری داشته باشم که سر این ساعت برم سر این ساعت بیام و کار آزاد دلم میخاد میخام تایمش دست خودم باشه حتی یه هفته اگه نیاز داشتم تو خونه بمونم استراحت کنم چون خیلی هم توان بدنی برای کار ندارم هی شکایت داشتم از بدن درد و بی‌حالی تایمایی که سرکار میرفتم

    و خلاصه که تو این کار فروشندگی هم بخاطر برادر صاحب کار که اونم اونجا بود ولی حالت امری و دستوری با من حرف می‌زد و من نه بهش چشم میگفتم و نه وقتی حرف زور میزد گوش میدادم، انگار لجش گرفته بود و اذیت می‌کرد نموندم

    وقتی به اون خانم همکارم گفتم میخام نیام دیگه فک کرد الکی میگم یا فقط ناراحت شدم بخاطر حرف این آقا ولی گفتم من نمی‌پذیرم همچین برخوردی رو ولی اون خانمه بهش هی چشم میگفت تا دلشو راضی کنه! ولی من اینو نمی‌پذیرم روزی رسان من خداست نه کس‌ دیگه ای که حالا بخدا به من امر و نهی کنه ))

    میگم با اینکه قانون رو نمی دونستم ولی تا حد زیادی انجامش میدادم و حتی امروز هم گفتم خدایا تو به من بگو همون اولش یکم استرس گرفتم وقتی ماشین رو راه انداختم یه ماشین که میومدم جلوم هول میکردم یادم میرفت چیکار کنم میخاستم فقط ترمز کنم یا یه عابر که کنار بود نگران میشدم ولی یه لحظه دوباره یادم افتاد گفتم خدایا تو مراقبمی اصلا هم حواسم نبود که مربیم پدال ها زیر پاشه و من اگه یادم بره اون ترمز میکنه یا فرمونو میده این ور چون اون رو هم دست خدا میدیدم

    ولی وقتی سپردم به خودش بعد از زبون اون مربی بهم میگفت الان باید چیکار کنی میگم نمیدونم درسته یا نه ولی من حتی حرفای اون مربی رو هم از سمت خدا میدیدم حتی وقتی بهم گفت برای امروز عالی بودی یه لحظه حس کردم اینو مامانم نشنید و چون من دلم میخاست اینو مربیم بهم بگه شنیدم

    باور کنید به قدری هی شکر گذاری کردم بعدش که اومدیم خونه از سر شب تا حالا که من ماشین بی ام و سری 7 برا خودم قیمت 8 میلیارد خریدم برا مامانم شاسی بلند سفید که تو دفتر آرزوهاش نوشته بود و یه برنامه ریختم و سوپرایزش کردم بهش دادم و دیگه گریه می‌کردیم از خوشحالی چقدر عمیق از خوشحالی خدا رو شکر میکردم

    بخدا تمام این مراحلو ذهنی رفتم انشالله تا وقتی که روز به روز تکاملم رو طی کنم و به اون مرحله برسم که خلقش کنم تو زندگیم

    استاد عزیزم استاد جونم عاشقتم که خدا رو اینقدر زیبا به من داری میشناسونی خدااای من چقدر فاطمه تو دوست داری که منو با این سایت و این آدم های ناب آشنا کردی خدای من معبودم تو قلبم احساست میکنم امروز تو رانندگی تو کنارم بودی کنارم حست کردم ❤️

    من ایمان دارم و اینو امروز واضح فهمیدم که این جهان به این بزرگی نمیتونه بی قانون باشه این وعده ی توعه که اگر قوانین رو رعایت کنید میتونید هر آنچه رو که میخایید به دست بیارید همه جای جهان قانون همینه برای همه یکسانه هر کس‌ هر چقد که عمل کنه نیتجه میگیره همش اینو با مثال رانندگی تو ذهنم مقایسه میکنم که این قوانین ماشینه که هر جای دنیا همینه و وقتی رعایت کنی این ماشین هر جا که تو بخای تو رو میبره دیگه اینکه گفتی شروع کنم به شکر گذاری بابت کوچیک ترین چیزها میتونم چقد سطح مدار و ارتعاشم رو بالا ببرم چقد امروز من احساس شایستگی میکردم

    امشب که مامانم داشت لباس می‌پوشید میخاست بره ماشینو بذاره تو پارکینگ گفتم نمیخاد بپوشی بذار من میرم میذارم 😁😂 (با خنده گفتم) مامانمم گفت آره واقعا حالا یاد که گرفتی دنده عقب و تو دیگه برو بذار و من اینجوری 😍🤩😁 بودم حتی همش دارم تصویر سازی میکنم که فردا صبح بگم من میخام بشینم پشت ماشین و اون مسیری که میخاییم بریم رو من برونم و اینو خلق میکنم چون حس میکنم که خیلی مدارم و ارتعاشم عالیه

    اگه قبلا بود اصلا همچین حرفی نمیزدم و به ذهنم نمی‌رسید این کارو کنم بعد از یک جلسه رانندگی 😂 ولی اینقدر احساس لیاقت میکنم همش خودمو پشت ماشین عالی تصور می‌کنم میگم چقد بهم میاد پشت ماشین ساندروف دار بشینم اونو باز کنم لاکچری رانندگی کنم وای خدا😁😁😍 چشام برق میزد امروز و برم بگردم برا خودم صدای استاد رو هم پلی کنم تو ماشین و هر جا که هدایت شدم برونم

    حتی برم دم خونه دوستم بگم نجمه من دم خونتونم بیا پایین تا پنج دقیقه دیگه 😂😂😂

    یه بار گفتم بهش هیشکیم نداریم بی حوصله که هستیم بگه بپوش میام دنبالت تا 5 دقیقه دیگه🤣( قبلا میگفتم البته) ولی الان خودم میتونم خلقش کنم باور دارم که میتونم و واااای از این شکر گذاری که چه درهایی رو به روی آدم باز میکنه همین امروز فقط همین امروز به قدری من اعتقاد به نفس و احساس لیاقت میکنم که میتونم بگم تمام خواسته های قبلیم خط زده شد و چندین لول بالاتر رفت یعنی من اگر قبلا میگفتم خب یه 207‪ میخام داشته باشم چند سال بعد یه شاسی بلند

    الان به کمتر از اون بی ام و آخرین مدل نمیتونم فکر کنم حتی قدم اول رو برای خودم اون شاسی بلند خوب خارجی میبنم در حالیکه که ما تو فامیلمون یه ماشین مدل بالا نداریم چرا فقط یکی هست برلیانس داره اونم یه وانت دیگه داره بیشتر با وانت میره و میاد برا یه مسافرتی چیزی سالی چند بار فقط اون برلیانسه رو سوار میشه اینقدم سرش می‌ترسه و میتونم بگم واقعا هیچ لذتی نمی‌بره ازش حتی ساندروفشو باز نمیکنه!

    ولی من خودم رو لایق این میبینم که بهترین ها رو داشته باشم کم نمیخام برای خودم من شایسته اینم که بهترین ماشین رو سوار بشم و از هر چیزی لوکس ترینشو گرون ترینشو داشته باشم

    و این احساس قشنگ امروزم بخاطر سپاس گذاری بابت چیزیه که خیلی ساده است اینقد که دم دستیه حتی شاید بهش فکر نمی‌کنیم زیاد چون اصلا حواسمون نیست که چه جوری داریم انجامش میدیم ولی برای من بزرگ و خارق العاده بود چون باید مراقب میبودم که چند تا کارو با هم انجام بدم حتی پام درد گرفت از بس کلاج و تا ته فشار دادم 😂 ولی شیرینه خیلی

    از خداوند میخام که بهم بگه همیشه و به یادم بیاره این تجربه رو که هر وقت نشستم تو ماشین مث امروز هیجان داشته باشم برام تکراری نشه و همیشه شکر گذار این نعمت باشم و توانایی هامو همیشه تایید و تحسین کنم البته که این رو هم یاد گرفتم که موندن تو حال خوب پایدار تمرین میخاد تمرین میخاد 😁

    خدایااااا مچکرررم 😍😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    الهه سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1701 روز

    سلام به همسفران مهربانم

    استاد مهربانم سلام

    استاد جانم از یک سال پیش که عضو سایت شدم ،خیلی سخت بود که هرشب و هر روز که سریال میدیدم رو دیگه نبینم ولی از خدا یاری خواستم و کلا تلویزیون رو قطع کردیم و به جاش برای سرگرمی پسرم براش سی دی های زبان خریدیم و فقط فایل های سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا اونایی که آهنگ های قشنگی داشت رو روی فلش میریختیم و توی خونه میزاشتیم😍

    استاد مهربانم از فضای مجازی هم خیلی سریع جدا شدم با اینکه یکی از سرگرمی های گذشتم بود و انگار یک کار واجب و مهم تو زندگیم بود ،استاد عزیزم ارتباطم رو با کسانیکه خیلی منفی بودندر‌و خیلی ارتباطمو کم کردم و خیلی جاها برای اینکه صحبت های منفی نباشه و توی جمع بودم بازی راه میاندختم و اون مدتی که در اون فضا بودم رو بازی میکردیم و آهنگ میزاشتیم خلاصه تلاشمو میکردم و ازاین بابت خیلی خوب عمل کردم ،والان که خیلی بیشتر از قبل غذای روحم برام مهمه اصلا انگار یک فنس الکتریکی دورم کشیده شده و زمانیکه تو جایی هستم که تلویزیون و اخبار و هرچیز سمی هست ناخودآگاه محیط رو برای خودم عوض میکنم و پیام های با بار منفی رو اصلا نمیخونم و همه ازم میپرسن که تو صبح های زود که پا میشی تا شب که اصلا فضای مجازی هم نیستی پس چیکار میکنی ؟؟؟؟استاد جانم خیلی دوست دارم داد بزنم بگم با خدا با خودم عشق و حال میکنم ولی میدونم اصلا اونا متوجه نمیشن که من چی میگم برای همین فقط یک لبخند میزنم که تو دلم خیلی معنا داره ،دارم زندگی میکنم ،دارم سرمایه گزاری میکنم ،دارم لذت میبرم و…

    استاد مهربانم ازت سپاسگزارم🌹

    خداجونم ازت بی نهایت سپاسگزارم ،خداجونم تو برام همه چیز شدی ،انقدر که فقط دلم میخواد تنها باشمو باهات حرف بزنم 🌹

    استاد عزیزم خیلی مزه این راه و طریق به دلم نشسته و دلم میخواد با تمام وجودم ادامه بدم توکل بر خدا میکنم و با قدرت بیشتر مراقب ورودی هام میشم 🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزانم

    ردپای روز شصت و یکم

    روش کنترل ورودیهای ذهن

    1_نوشتن نکات مثبت زندگی

    2_کنترل اگاهانه خودم در مورد دیدن وتوجه کردن و یا ندیدن و توجه نکردن هر چیزی. دیدن هر انچه که دوست دارم و توجه به اون و توجه نکردن به چیزی که دوست ندارم

    3_حذف افراد منفی تلوزیون اخبار روزنامه مجله و…

    4_توجه به زیباییها

    5_صحبت کردن با خدا در مورد خواسته..

    6_شکرگزاری در مورد داشته ها

    7 _توجه به داشته ها

    8_دوری از شبکه های اجتماعی

    9_مطالعه قران

    10_ نگه داشتن احساس خوبم

    من با توجه به نکات مثبت و کنترل و ورودیهای مناسب و فرستادن فرکانس مناسب

    به خواسته ها نزدیک میشه

    وقتی بخوام تغییر کنم و واقعا متعهد باشم

    وقتی روی باورهام کار کنم و همیشه حالم خوب باشه و احساسمو خوب نگه دارم

    جهان به من کمک میکنه وهمه چی به سادگی انجام میشه و خودبه خود همه چی تغییر میکنه در راستای رسیدن به خواسته من با اومدن افراد مناسب ایده های مناسب شرایط مناسب

    در صورتی که هنوز به خواسته نرسیدم اما حالم خوبه اینوبارها تجربه کردم و چقدر حس بینظیر و عالی هست

    من به این ایمان دارم که خودم خالق زندگی خودم هستم و بارها خدارو بابت این عدالتش شکر کردم

    من در ثروت هم جوابهایی گرفتم اما هنوزباید خیلیییی روی خودم کار کنم اما به اندازه باورههام جواب گرفتم

    من یاد بگیرم تا خودم عمل کنم و اجرا کنم نه اینکه به دیگران یاد بدم

    خدایا شکرت بابت وجودم در این سایت بینظیر

    خدایا شکرت که حواست به من هست و منو هدایت کردی به این مسیر بینظیر

    خدای مهربونم شکرت بابت این زندگی عالی و خوبی که کنار عزیزانم دارم

    در پناه خدای مهربون باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Aliparishani گفته:
    مدت عضویت: 1442 روز

    به نام خدای مهربان

    شروع فصل سوم از سفرنامه و روز شصت و یکم

    سلام خدمت استاد و دوستان عزیز

    میخواستم قوانین فرکانس و قانون جذب را به خودم یاداور شوم که ما در هر لحظه داریم به جهان هستی فرکانس ارسال میکنیم همونطور که نفس میکشیم همونطور هم داریم فرکانس ارسال میکنیم و جهان هم اتفاقات شرایط موقعیت ها ایده ها راهکارهایی متنا سب با ان فرکانس برای ما رقم میزند یعنی ما اگر احساس ارامش و لذت داشته باشیم جهان ما را در اتفاقات و شرایطی قرارمیدهد که ارامش و لذت بیشتری راتجربه کنیم و ما اگر احساس خوبی داشته باشیم هرچیزی را که بخواهیم خواه استقلال مالی ازادی زمانی و مکانی و یا روابط و سلامتی به صورت کاملا طبیعی وارد زندگی ما میشود و من خداوند را سپاسگزارم که اینقدر قوانین دقیق و زیبایی برای هدایت جهان قرار داده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Eshrat Fard گفته:
    مدت عضویت: 2822 روز

    تمام خواسته ی الان من ،قرار گرفتن در اون حس پاک و متصل شدن به منبع هست،رسیدن به حس خوب خدایی هست،در مدار اون حس ناب شما قرار می‌گیرم.

    چقدر از خوشبختی دورم وقتی که از خدا دورم،اینو تک تک سلولهای بدنم فریاد میزنه،

    استاد من از اون افرادی هستم که شاید سه سال یا بیشتر باشه توی سایت هستم و به قول خودتون وقتی از مسیر خارج می شم اونقدر اون حسه بد میشه که میفهمم اگه برگردم حالم عالی میشه،و تمام تلاشم میکنم ،خودمو می‌بندم به فایلها،به محصولات و به مسیر برمی‌گردم.

    تنها زمانی حالم عوض میشه که سعی میکنم با خدای خودم عالی باشم.

    این روز شمار تحول من جز نشانه ام بود امیدوارم بتونم با تعهد کل فایل ها رو گوش بدم بنویسم وعمل کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمد میرزائی گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    .خدایا صدهزار مرتبه سپاسگزارم ازاین سایت ازاین استاد عزیز که خداوندم سرراهم قرارداده

    چقدر کیف میکنم چقدر حالم عالی میشه داخل این سایت میچرخم و از هرلحاظ هرفایل یا نظر خانواده عزیزم را گوش میدم و میخونم و لذت میبرم خدایا شکرت شکرت شکرت

    چقدر این حرفات به دل میشینه چقدر احساس مارا عالی میکنی تو مرد خدا

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    این مدت که بااین سایت آشنا شدم هر لحظه وقت میکنم فقط کارم شده این که وارد سایت میشم و میخونم و لذت میبرم ودارم ادامه میدم قدم های بعدی را به خدا سپردم وایمان دارم همانطور ی که به این سایت هدایت شدم بهترین ها را سر راهم قرار میده

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    چقدر زندگی کردن باتو‌شیرینه چقدر زیباست خدایا شکرت شکرت شکرت

    درود برتو استادم که داری به همه کمک میکنی

    که به همه داری این قانون کیهانی را یاد میدی درود برتو درود برتو درود برتو

    میخوام ادامه بدم وموفق بشم من نمیدونم اون میدونه

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    من اتفاقاً تا دو سه ماه هر روز ۴صفحه ۵صفحه برای خدا می‌نوشتم ، در مورد همه چیز صحبت می‌کردم اتفاقاً همین باعث شده بود ذهنم از حرف های شلوغی که توش بود خالی بشه یعنی یه جورایی انگار این نوشتنه به کنترل ذهنم تا حد خیلی خوبی کمک کرده بود که بعدها چون مغزم انگار سبک شده بود دیگه آرام آرام حرف هام از کاغذ امد روی زبانم و شروع کردم با خدا صحبت کردن و خیلی خوب بود ولی نمیدونم چرا این قضیه کمرنگ شد یعنی در طول روز خیلی کمتر نسبت به اون موقع ها با خدا حرف میزنم

    الان که شما گفتین با خدا خیلی زیاد صحبت می‌کنید انگار که یه تلنگری برای من شد که با خدا شروع کنم به حرف زدن و دقیقاً هم در مورد نکات مثبت حرف بزنم و شکرگزاری کنم ، خداروشکر که دوباره متوجه این قضیه شدم

    شاد و آرام باشید در آغوش خدای یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    خدایا شکرت دوباره بمن فرصت داد تا بیام تمرکز کنم به نکات مثبت

    و در مورد نکته‌ای که استاد گفتند با خودم و خدای خودم حرف بزنم

    « پول و ثروت بموقع بهتون داده میشود فقط کافیه ایمان خودتون رو حفظ کنید و باورهای تون رو درست کنید »

    پول و ثروت مثل اکسیژن تو هواست

    چطور برای نفس کشیدن ما زور خاصی نمیزنیم و بصورت کاملا طبیعی بدون اینکه اگاه باشیم و یا حواسمون باشه داریم نفس میکشیم ؟

    چون تو این مورد اصلا هیچ مقاومتی ذهنی نداریم و باور داریم خوب هوا همه جا هست و طبیعی که ما باید نفس بکشیم

    و تازه اگر هم کسی باشه نتونه نفس بکشه ما تعجب میکنیم و این سوال برامون پیش میاد چرا اون بنده از این نعمت که همه جا هست چرا استفاده نمیکنه!!!؟؟

    و تو جواب به سوال میگیم حتما خودش مشکل داره

    شاید بدنش ایراد داره که نمیتونی راحت نفس بکشه و این نعمت رو دریافت کنه

    خوب پول و ثروت هم مثل اکسیژن تو هواست

    پول و ثروت بصورت کاملا طبیعی تو کل دنیا بی‌انتها و نامحدود وجود داره

    و به اندازه همه حتی بیشتر از نیاز کل انسان تو دنیا وجود داره

    که تازه هر سری بر مقدارش افزوده میشه

    و اگر من نمیتونم پول و ثروت رو دریافت کنم بخاطر منه و ایراد از منه و من هستم که مشکل دارم

    حالا مشکل از کجاست؟

    مشکل از ورودیهاست مشکل از افکار و باورهای توست که نسبت به ثروت داری

    همان طور که برای نفس کشین و دریافت اکسیژن لازمه که تو ورودی دهان یا بینی رو باز بذاری تا این نعمت ( اکسیژن ) رو بتونی دریافت کنی

    که نتیجه‌اش اینه که بتونی بدن سالم و شاداب و پرانرژی داشته باشی که هر کار فیزیکی باهاش انجام بدی

    بنابراین برای دریافت ثروت

    تو باید دروازه اصلی ورود افکار ثروتساز به ذهنت رو باز کنی و خوراک و غذای مناسب در مورد پول و ثروت به افکارت بدی تا خوب و حسابی تغذیه کنه و از اون طرف انرژی و فرکانس مثبت به جهان هستی ارسال کنه و نتیجه دریافت ثروت و نعمت تو زندگی واقعیت خواهد بود

    حالا چطور میشه ورودی خوب به ذهن خودم بدم؟

    یکسری باورهای درونی رو باید در خودت تقویت کنی

    مثل:

    *اینکه خودت رو لایق ثروت بدونی

    *اینکه خودت رو دوست داشته باشی

    *اینکه برای خودت ارزش قائل بشی

    *اینکه بدونی دنیا پر از ثروت و فراوانی

    *اینکه باور داشته باشی تو میتونی بینهایت ثروت بدست بیاری اینقدر پول و ثروت بدست میاری که اصلا نمیتونی به حساب بیاری و بشماریش

    *اینکه خودت رو خالق و توانمند بدونی

    *اینکه بدونی هر چقدر ثروت بدست بیاری نزد خداوند انسان محبوبتری میشوی

    *اینکه بدونی انسانهای ثروتمند روی زمین محبوترین انسانها نزد خداوند هستند و خداوند به اونها نگاه ویژه و مثبتی داره

    *اینکه بدونی تو هر چقدر ثروتمند باشی میتونی خوب و عالی زندگی کنی و از اون طرف کاری کنی جهان جای بهتری برای زندگی باشه

    *اینکه بدونی تو هر چقدر ثروتمند باشی میتونی به خیلی از انسانهای روی زمین خدمت کنی و با ثروتت کاری کنی اونها خوب و عالی زندگی کنند

    *اینکه بدونی ثروتمند شدن معنویترین کار دنیاست

    مهم اینه که بارها بارها این باورها رو تکرار کنی و بذاری وارد ذهنت بشن

    و به نشانه‌هایی که در مورد ثروت وارد زندگیت میشه توجه کنی و ایمان داشته باشی و توکل کنی و حرکت کنی و ادامه بدی تا فرکانسهات حسابی قدرت بگیرند

    اون وقته که قانون کارش رو خوب بلده و تو رو به هر خواسته‌ای که داشته باشی میرسونه

    استاد بینهایت ازت سپاسگزارم بابت اینکه اینقدر خالصانه این اگاهی الهی و با ارزش رو در اختیار من قرار میدید تا در مسیر اسفالته جنگلی قرار بگیرم و سوت زنان قدم بزنم و از نعمتهایی که سمت من هدایت میشه لذت ببرم

    🙏🙏

    خدایا سپاسگزارم بابت اینکه هدایتم کردی و جوابهای خوبی به سوالاتم دادی

    که نتیجه‌اش تمرکز به نکات مثبت و دادن ورودی مناسب به ذهن و قرار گرفتن در مسیر درست و در اخر دریافت ثروت و نعمت از سمت خودت تو زندگیم خواهد بود

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید شاد ، سلامت ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    تا تمرکز بر نکات مثبتی بعدی

    فعلا

    یا حق

    🙏🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1759 روز

    🌾شصت و یکمین برگ از سفرنامه من

    به نام تنها نگهبان و محافظ مانا

    “باید اتفاقات خوب را ببینی، تایید و تحسین شان کنی و آگاه باشی که، همین قانونی که اتفاقات کوچک را برایت رقم زده، اتفاقات بزرگتر را هم رقم می زند؛ رازش دیدن و تحسین نمودن نیکی های اطرافت است، رازش ادامه دادن به ماندن در احساس خوب است.”

    استاد عزیزم این قسمت از صحبت هاتون به من یکی از مهمترین و ساده ترین راه های کنترل ورودی ها رو یادآوری کرد یعنی، تحسین اتفاقات و زیبایی های کوچک و به ظاهر طبیعی! حقیقتا من از شما و بچه های این سایت، دیدن زیبایی ها و تحسین کردن و سپاسگزاری حقیقی رو یاد گرفتم!! شاید در مجالس و مهمانی های خانوادگی بعد از صرف وعده های غذایی، هرکس به کلام شکرگزاری می‌کرد اما، یادم هست اولین باری که دیدم شما بخاطر آسمان، ابرها، هوا، گل های زیبا و خیلی چیزهای کوچک دیگه سپاسگزاری میکنید، خیلی متعجب میشدم! با خودم میگفتم مگه این چیزها طبیعی نیستند؟ مگه هر روز ما این چیز ها رو نمی‌بینیم؟

    در اصل چیزی که باعث تعجب من شده بود، فرکانس متفاوتی که از شکرگزاری شما حس می‌کردم، بود. خیلی خالص و از اعماق قلب بود؛ خیلی قوی تر از چیزهایی که می‌شنیدم بود، خیلی درست و حقیقی بود حتی برای چیزهای کوچک! بعد از مدتی وقتی برنامه های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو شروع به دیدن کردم، تازه فهمیدم تفاوت اصلی شما و من چیه! شما برای هر چیز کوچکی، هر اتفاق و زیبایی که در چشمان بقیه تکراری و بدیهی به نظر میرسه، عمیقا سپاسگزارید انگار اولین بار هست که اونها رو می‌بینیدش. وقتی فهمیدم چقدر این اصل مهمه، شروع کردم به عادت دادن خودم برای سپاسگزار بودن حتی برای چیزهای کوچک، برای اینکه بخشی از شخصیت من تا ابد بشه. قلم به دست شدم و آماده شکار لحظه ها و اتفاقات و افراد زیبای زندگیم..

    من اصلا تا قبل از اینکه قدرت و معجزه سپاسگزاری رو از زبان شما بشنوم، فرد سپاسگزاری نبودم (چون همه چیز رو تکراری میدیدم) یا بهتره بگم فقط گاهی اوقات اون هم بخاطر یک اتفاق بیرونی که به نفع من بود، اینکار رو انجام می‌دادم. اما بعد از آشنا شدنم با شما، چندین دفتر شکرگزاری رو کامل پر کردم و به قول شما چقدرر لطیف شدم. چقدر حالم بهتر شده و زیبا می‌بینم، چقدر با خدای خودم راحت تر شدم که این همه زیبایی رو مسخر من کرده.. چقدر این سپاسگزاری معجزه میکنه استاد!‌! چقدر حال آدم رو خوب میکنه و دلیلی میشه برای بیشتر ماندن در احساس خوب. تمام کارهایی که ما انجام میدیم برای این هست که احساس مون رو خوبتر و بهتر کنیم و بیشتر در این احساس بمونیم. بینا شدن در مقابل این همه نعمت و زیبایی و سپاسگزاری و تحسین کردن‌شون (مخصوصا برای اتفاقات کوچک) یکی از بهترین ورودی هایی است که کانون توجه مان رو متمرکز بر روی زیبایی ها و تجربه بیشتر اونها متمرکز میکنه.

    با این توصیفات، دلم نمیاد از زیبایی هایی که در همین لحظه درحال تجربه‌شون هستم ننویسم.. آسمان ابری هست اما به خورشید هم فضایی برای درخشیدن داده و این ترکیب خیلی جادویی درکنار هم قرار گرفتن! در یک لحظه هم سایه‌ی خنک و زیبای ابرها رو داریم و هم نور خورشید رو که اصلا اذیت کننده نیست، خدایا شکرت😍✨ یک باد خیلی لطیف و زیبایی هم درحال وزیدنه که عجییب این گرمای هرچند کم خورشید رو از بین برده و خنکاش رو به صورتت میزنه و دستی بین موهات میکشه که فقط عشق میکنی انقدرر که حال میده و حس و حالت رو خوب میکنه. و از طرفی برگ درخت هارو به زیبایی به رقص درمیاره، واقعا خدایاشکرت (این بخش موردعلاقه منه)🌸🌬️ نیمی از درخت ها طلایی رنگ و نصف دیگرشون ترکیب زیبایی از سبز و طلایی هستند که وقتی باد میوزه خیلی رویاییی میشن مثل پولک های طلایی که با پرتوهای نور خورشید دوچندان میدرخشن و باد اونها رو به حرکت درمیاره تا چشم هارو بیشتر بنوازه، اگر که در اون لحظه به قول خانم شایسته Golden time رو هم داشته باشیم^^ که دیگه من ناخودآگاه اشک می‌ریزم از دیدن این همه زیبایی در یک لحظه واقعا زبانم قاصره از این همه زیبایی خدایااااا شکرتتت😍🤩 آها راستی یک کنسرت هم داریم، با هنرنمایی و بک گراند موزیک ملایم و گاهی هم تند باد، خش خش زیبای برگ های پاییزی درختان و آواز پرنده ها و بلبل ها.. و گل های کوچک و بزرگ هم درحال فلش لایت زدن هستند با این رنگ های زیباشون و از سمتی به سمت دیگه متمایل میشن😂😍😍 من هم درحال پیاده روی و لذت بردن از این همه نعمت، ذوق کردن و تحسین کردن این همه زیبایی، سپاسگزاری و صحبت کردن با خدای خودم هستم که دمش گرم همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب قرارت میده به سمت زیبایی های بیشتر. خلاصه که به هرجا نگاه کنی، فقط زیبایی میبینی و زیبایی و زیبایی که این نتیجه پرورش یک ذهن زیبابین هست:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ابوالفضل عابدینی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و تمامی دوستان.

    خدارو هزارمرتبه شکر ازاینکه به این سایت و این آگاهی ها هدایت شدم،من فقط ۴ ماه است که عضوه سایت شدم و توی این مدت زندگی من دگرگون شده از لحاظ روحی، معنوی ،حال خوبم و روابطم ،کلی تغییر کردم.

    من قبلا هم با قانون آشنا بودم ولی نه به این اندازه تغییر واقعی رو الان احساس میکنم ،از لحاظ ثروت هنوز تغییر زیادی نکردم ولی الان احساس خوبی که دارم وحال عالی که دارم هیچ وقت نداشتم .

    از وقتی یاد گرفتم که ذهنمو کنترل کنم و از ورودی های منفی جلوگیری کنم و از زیبایی ها ونکات مثبت لذت ببرم وبه خاطرشون شکر گذار باشم زندگیم عوض شد من روزبه روز دارم به خواستهام میرسم البته خاستهای کوچیک ولی وقتی بهشون فکر میکنم میبینم که دارم به همشون میرسم درسته کوچیک هستن ولی برای رسیدن به خواستهای بزرگتر باید به قانون تکامل اعتماد کنی واجازه بدی تا تکاملت کامل طی بشه باید به خودت فرصت بدی باید به خدا ایمان داشته باشی و ازش بخوای و حرکت کنی.

    من کلا آدم نوشتاری نیستم بیشتر با خودم در مورد خواستهام و قانون صحبت میکنم ولی امروز به دلم افتاد که بیام واین حرفها رو توی کامنت بگم و خدا رو شکر میکنم که این حرف هارو میزنم .

    من تشکر میکنم از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز که این آگاهی ها رو در اختیار ما می‌گذارید من واقعا هروز خدارو شکر میکنم برای وجود شما و آشنا شدنم با سایت شما بزرگترین کمک و هدایت جهان هستید انشالله همیشه سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: