دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد عزیزم
استاد اون فایلی که تو اینستا گرام گذاشتید فایل بسیار زیبا و تاثیر گذاریه من خودم بارها اون فایل رو دیدم و تحسینشون کردم به خاطر اینکه بسیار با اعتماد به نفس و بدون نگرانی از نظر دیگران داشتند کارشون رو انجام میدادند و از کمترین امکانات واقعا با هر انچه که داشتند حرکت کرده بودند و داشتند اون فایل رو ضبط میکردند
استاد این مهم نبودن حرف مردم نگران نگاه و نظر و واکنش وعکس العمل و فکر مردم نبودن واقعا برای من هم یکی از پاشنه اشیلها بود که انصافا خیلی بهتر شدم اما همونطور که گفتید این پاشنه اشیل ها هیچ وقت به صورت کامل از ذهن ما پاک نمیشه و هر چقدر که بیشتر روش کار میکنیم میتونه کمتر وبهتر بشه
این نگرانی که مردم در مورد اون نوع پوشش اون نوع رفتار و گفتار من چه نظر و فکری دارند همیشه تو ذهن من بوده و اون نگرانی یه جاهایی باعث شده من خجالت بکشم موذب بشم نتونم حرفم رو بگم ولی استاد من فکر میکنم من و دوستان دیگه ای که دوره ارزشمند عزت نفس رو خریدیم تا حدی که تونستیم با عمل به اون اگاهی ها و تمرینهای فوق العاده مهم اون از جمله تمرین اگهی بازرگانی عمل کنیم واقعا شخصیت جدیدی از خودمون ساختیم من که شخصا تمام اطرافیانم این تغییرات رو که تو عملکردهام داشتم رو دیدند و کاملا به این موضوع اذعان دارند که من تغییرات بزرگی رو تو خودم ایجاد کردم اما میتونم خیلی بهتر بشم هنوز تو یه سری از موقعیتهای جدید که افرادی رو تو ذهنم بت میکنم باز این پاشنه اشیل سرو کلش پیدا میشه یعنی نگران نظر اون افراد میشم و کاملا احساس میکنم که نه من باید بیشتر و همیشگی رو این موضوع کار کنم بارها به خودم میگم بابا مردم اصلا تو ذهنشون در مورد تو هیچ فکری نمیکنند الکی ذهن خوانی نکن و نگران و موذب نشو البته این جز نقاط ضعف اساسی هست که هیچ وقت به صورت کامل از بین نمیره و اصلا یه شبه به وجود نیومده که یک شبه هم بخواد از بین بره من باید سعی کنم تو این زمینه بیشتر رو خودم کار کنم و هربار بهتر وبهتر بشم
این نقطه ضعف نگران حرف مردم بودن خیلی تو ذهن من بنیادین هست و هر از گاهی که فراموش میکنم کار کردن رو این موضوع رو تو موقعیتی قرار میگیرم که ترس و استرس به سراغم میاد ولی سریع از اینکه احساسم بد میشه میفهممم و قلبم بهم الارم میده که دارم از مسیر درست خارج میشم و سعی میکنم وقتی متوجه این مقاومت ذهنی شدم اتفاقا گفتم حالا که انقدر ذهنم مقاومت میکنه این یعنی باید حتما انجامش بدم برم تو دل اون ترس و اتفاقا بارها دیدم که چه کار راحتی بود ولی ذهنم چه نجواهایی رو میساخت که واقعا همش توهم بود
استاد جان اون زمانی که رفتید تو دبی و وسط جمعیت تو بازار دبی با دوربین از خودتون فیلم گرفتید اون هم تنهایی واقعا تعهد شما رو برای تغییر اون پاشنه اشیل رو نشون میده و اینچین تعهدی و رفتن تو دل ترسها شما رو به این موفقیتهای بزرگ رسونده و این نتایج نتیجه عمل به اون اگاهی ها و رفتن تو دل ترسهاست و خداوند هم به این حد از شجاعت و جسارت پاداش میده من جدیدا هر کاری رو که ذهنم کمی براش مقاومت داره میفهمم که اتفاقا یعنی انجامش بده و بعد از انجام اون کار دیدم که چقدر نتیجه خوبی برام داشت و یه جورایی دست ذهنم رو خوندم و برعکس مقاومتش عمل کردم هرچقدر مقاومت بیشتر عملگرایی من برای انجام اون کار بیشتر شده
استاد تمرین اگهی بازرگانی خیلی تمرین سختی هست و من فقط یه بار انجامش دادم ولی نیازه که بارها وبارها انجامش بدم تا تغییرات اساسی رخ بده واقعا دنیای انسان رو به دو قسمت قبل از انجام این تمرین وبعد از انجام این تمرین تقسیم میکنه این تمرین خیلی خجالتی بودن و نگران نظر دیگران بودن و ادمها رو برای خودت بت کردن و ذهن خوانی کردن که مردم الان در مورد من چه فکری میکند رو با تکرار این تمرین مهم تا حد زیادی میشه از بین برد و درهایی به روت باز میشه که پاداش رفتن تو دل ترسهات هست
عزت نفس پایه و اساس موفقیت و خوشبختی هست و وقتی رو این دوره کار میکنم به طرز باور نکردنی جهان منو تو موقعیتهایی قرار میده که من باید اونجا نشون بدم که عزت نفسم و شخصیتم واقعا تغییر کرده یا نه فقط دارم حرفهای خوب میزنم خداوند در قران فرمودند که ما ایمان شمارو می ازماییم یعنی فقط تو حرف زدن نمیتونی بگی من تغییر کردم باید تو عملکردت نشون بدی جهان به حرفهای خوب تو پاداش نمیده به عملکرد تو که از ایمان و باور قلبی تو میاد پاداش میده
استاد جان هربار که تو دل ترسهام رفتم واقعا دیدم که اون ترس چقدر توهمی بوده و چقدر ذهنم به اون ترس پروبال داده بود و اصلا اونجور که تو ذهنم ترسناک بود نبود و خیلی کار ساده وراحت پیش رفته فقط کافیه هربار این وضوع رو به خودم یاداور بشم وقتی که متعهدانه رو خودم کار میکنم و تو دل ترسهام میرم این تعهد رو وقتی جهان میبینه کار رو برام راحت و اسون میکنه
موضوع بعدی کار رو با هر امکاناتی که تو اون لحظه داری شروع کن و به دنبال این نباش که همه المانها اماده و محیا باشه و بعد کار رو شروع کنی با هون امکانات و در همون زمان کار رو شروع کن و نخواه که همه چی در بهترین نوع خودش اماده باشه این فایل اخری که از اون خانمها گذاشتید کاملا نشون داد که چقدر امکانات ساده و اولیه ای داشتند و چقدر الگو از افراد موفق هست که با همون امکانات اولیه کار رو شروع کردن و هیچ بهانه ای رو اجازه ندادند که ذهنشون بیاره از جمله خود شما استاد جان که خیلی ساده بدون هیچ هزینه ای فقط با یه ایمان و تعهد وشوق و اشتیاق کارتون رو از دانشگاه بندرعباس شروع کردید و ادامه دادید تا این نتایج رو گرفتید جهان وقتی این تعهد و شور اشتیاق رو میبینه درهایی رو به روت باز میکنه که اصلا باورت نمیشه که این در باشه و اصلا باز شدنی هم باشه شکلش شکل دیوار بود ولی در بود و باز هم شد این کار رو جهان به راحتی برات انجام میده در صورتی که تو با همون امکاناتی که داری با ایمان با تعهد با اشتیاق ادامه بدی
استاد اون مثالهایی که از قهرمانان طلای المپیک گفتید که با چه امکانات نا چیزی تونسته بودند اون نتایج رو در سطح جهانی رقم بزنند نشون میده که فقط جهان اون تعهد رو از تو میخواد و بقیه کارها رو خداوند خودش برات انجام میده کافیه که بهانه نیاری و با امکانات همون لحظت کار رو شروع کنی مثل شما استاد جان که با اون همه مشکلات و مسائلی که داشتید هیچ بهانه ای نیاوردید و تمام تلاش خودتون رو کردید و بهترین خودتون رو ارائه دادید ونتایج هم که گواه این پاداشی هست که جهان به شجاعت و جسارت و اون حد از تعهد و ایمان و ادامه دادنها به شما داده
تا زمانی که به بهانه هایی که ذهن میاره بها بدیم و حرکت نکنیم رشد و پیشرفتی هم نیست و اون موقعیت عالی که ذهن میخواد هیچ وقت به وجود نمیاد فصل مشترک همه افراد موفق از جمله استیو جابز و ایلان ماسک و استاد عباس منش که نتایج پایدار وبزرگی رو رقم زدند شروع کردن کار با همون امکانات موجود ولی با تعهد و ایمان و باشور و اشتیاق بوده و جهان هم برای این حد از عملکردها و این حد از تعهد و اشتیاق محکوم به پاداش دادن هست
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن فایل ذکر شده در «تنها صفحه شخصی استاد عباس منش در اینستاگرام» و خواندن پاسخ های دوستان به سوالی که استاد در این فایل مطرح کرده اند، روی لینک زیر کلیک کنید:
https://instagram.com/abasmanesh
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD338MB22 دقیقه
- فایل صوتی ساختنِ عزت نفس در عمل20MB22 دقیقه
اســتاااااااااااادددددددد استاد استاااادددد
اومدم به قولی که چند روز پیش به خودم دادم عمل کنم.
سلام به استاد قشنگم استادی که شجاع بودن رو بهم یاد میده و سلام به مریم جونم مهربونترین آدم دنیا💛
استاد من امشب به بزرگترین ترس زندگیم غلبه کردم، ترسی که دو ماه بود داشت عذابم میداد، بذارین از اول براتون بگم:
استاد چند ماه پیش من و خواهرم با حساب کاربری خواهرم، دوره عزت نفس رو از سایت خریداری کردیم و من با هزار شوق و ذوق و امید شروع کردم به کار کردن روی خودم و من قبل از خرید دوره و گوش دادن به اون فایلا فکر میکردم اعتماد به نفسم خیلیم خوبه ولی میخوام بهترش کنم، اما خدا میدونه بعد از گوش دادن به فایلا چقدر عیب و نقصای ذهنمو شناسایی کردم،،،
تا یه چند جلسهای خیلی خوب هم تمرینارو انجام میدادم هم هر فایلو چندین بار گوش میدادم. تا اینکه رسیدم به جلسه ۶ که شما تمرین آگهی بازرگانی رو بهمون دادین، و تا اون موقع خواهرم یک دور دوره رو تموم کرده بود، من ازش پرسیدم آگهی بازرگانی رو انجام دادی؟ گفت نه اون تمرین رو انجام ندادم ولی همرو دیگه انجام دادم، من واقعا نمیرفتم بنویسم ویژگیهای مثبتم رو، چون حتی فکر کردن به این تمرین هم برام ترسناک بود، یادمه یه شب قبل خواب داشتم بهش فکر میکردم به لحظهای که انجامش بدم، با اینکه فقط تو خیالاتم بود ولی اینقدر به اعصابم فشار اومد که اگر موقع انجامش گریم بگیره، یا اگر آدما بهم جواب رد بدن یا اگر موقع خوندنم گوش ندن و هزار تا اگر دیگه….. و اینقدر توی ترسم و اتفاقات توهمی بد غرق شدم که حالم بد شد و به خودم گفتم مگه مرض داری که خودآزاری میکنی، خب تو هم انجامش نمیدی فدای سرت،،،،،
و رفتم و جلسههای ۷ و ۸ روهم گوش دادم ولی واقعا حس خوبی نداشتم، واقعا از دست خودم ناراحت بودم و همینطور به فایلای رایگان هم که گوش میدادم، توی یه فایلی ازتون شنیدم که گفتین : آدمی که تمرینات رو انجام نده و فقط توی حرف و خیالاتش بگه به خدا باور دارم، هیچ تغیری توی زندگیش بوجود نمیاد،،، دقیقا منو میگفتین، منی که تو خیالاتم مدام میگم خدا پشتمه خدا حمایتم میکنه، ولی عرضه انجام یه تمرین رو ندارم، و گفتین اگر اعمالتون تغیر نکنه یعنی باورهاتون تغیر نکرده، و این حرف توی کلام فقط یک جملهست… ولی واسه منی که صبحا بیدار میشم یه فایل عزت نفس میبینم، بعد دو ساعتی یک فایل ثروت یا توحیدی رو چندین بار پلی میکنم و چندتا نکته برای همون روزم مینویسم و جلو چشمم میزارم در طول روز، و عصرا یه سفر به دور آمریکا میبینم، و شبا تمرین عزت نفسمو انجام میدم، و قبل از خوابم هم بین ۱۷۰ و خورده ای فایل صوتی که دارم شانسی انگشتمو روی یکی میزنم و تا صبح با هندزفری میذارم توی گوشم بمونه،،،،،، این فکر که خب جرأت انجام تمرینو نداری، پس یعنی درحال عمل کردن نیستی، پس یعنی باورهات عوض نشده،،،،، این فکر منو دیوونه کرد دیوونه و یه جوری بهم برخورد که خدا میدونه.
و گفتم این که نشد عمل کردن این که نشد باور واقعی و همیشگی، گفتم من بایدددد دوره عزت نفس رو کامل و درست و حسابی انجام بدم، و دوباره از اول اول شروع کردم، از اول هر فایل رو گوش دادم و از اول تمرینهارو انجام دادم تا دوباره رسیدم به جلسه ۶، من چهار روز پیش فایلشو گوش دادم و با اینکه از اول کل راهو دوباره اومده بودم ولی بازم شیطان ذهنم میگفت خب کرمان که مترو نداره، اتوبوسام که بخاطر کرونا جمع شدن کلاسی هم که نمیری، میخوای کجا بری تمرینو انجام بدی؟! و من این چند روزه کلی تو ذهنم با خودم جنگیدم و دلیل و منطق آوردم که اگر آرزوهامو میخوام باید ایمانمو به خدا ثابت کنم، باید نشونش بدم بعد از اینهمه فایل گوش دادن و نوشتن و عمل کردن و تشکر از استاد و مریم جون،،، من تغیر کردم و از اونجایی که میخوام مثل استاد شجاع باشم باید ترسامو له کنم، و تو همین فکر و حس و حال بودم که چند روز پیش فایل ساختن عزت نفس در عمل رو گذاشتین رو سایت و من متنی که سودا جان نوشته بود و شما انتخابش کرده بودین رو خوندم و دیدم یه جا نوشته که زندگیش بعد از انجام این تمرین زیر و رو شده و واقعا منم میخواستم این حس رو تجربه کنم و فایلتونم گوش دادم، و مثل همیشه درست و به موقع بود. و همون روز به خودم قول دادم که وقتی تمرینو انجام دادم بیام کامنت بزارم و بهتون بگم که منم انجامش دادم.
دوباره جلسه ۶ رو دیدم و بالاخره شروع کردم به نوشتن ویژگیهای مثبتم، و یه جاهایی شیطان ذهنم بهم التمااااس میکرد که توروخدا این یه مورد رو ننویس دیگه، اخه چجوری میخوای بری این متن رو جلو چندتا پسر غریبه بخونی، چه فکری میکنن راجبت، و چون گفته بودین هر ویژگی ذهنت گفت اینو دیگه ننویس، همونو با جزئیات بنویس، منم نوشتم هرچی اون شب به ذهنم رسید نوشتم، هرچی شیطان جیغ و داد کرد تو ذهنم بازم من نوشتم. و یک چیزی که بیشتر از همه شیطان بهم میگغت این حس بود که اگر آدما بهم توجه نکنن یا بهم فرصت ندن چی؟! ولی من اون شب به شیطان ذهنم گفتم خدا بندهای رو که بهش توکل کنه رو سفید میکنه، خدا خودش قلبهارو نرم میکنه برای من و الان واقعا گریم گرفته، من اون شب اینقدر شیطان ذهنم اذیتم میکرد که بالای برگه دفترم کلمه لَین رو نوشتم که یادم باشه اگر به نرمی از آدما درخواست کنم، خدا هم قلب اونارو برای من نرم میکنه.
و فقط توی ذهنم به خدا پناه بردم و هی نوشتم.
چون سرماخورده بودم و واقعا میخواستم موقع انجام تمرین ماسکم رو دربیارم و حتی شانسِ پشت ماسک قایم شدن رو هم از خودم بگیرم، صبر کردم و گفتم تا سه روز دیگه انجامش میدم، همون روزی انجامش میدم که دیگه سرفه نزنم و گلو درد نداشته باشم، که مردم نترسن و فک نکنن کرونا دارم😂
خلاصه اون شب نوشتم متنشو و فرداش توی دفتر دوره عزت نفسم واردش کردم و چیزی ک جالب بود این بود که من دیدم اگرچه ویژگی های مثبتمو نوشتم ولی یه جاهاییم اومدم ویژگیهای منفیم رو لا به لاش گفتم و حتی شیطان نمیزاشت که منفیهارو پاک کنم و به ذهنم میگفت خوبه اینجوری تواضع خودتو نشون میدی، و من یاد حرف استاد افتادم که گفت موقع تبلیغ یخچال هیچکدوم از بدی هارو نمیگن هیچکدوم… و منم منفیهارو پاک کردم.
منم متنمو صاف و صوف کردم و آمادش کردم، دیشب هم برای بار دوم روی یک برگه پاک نویسش کردم که دیگه دفترمو نبرم با خودم، و باید بگم که هی میخواستم از خوبیام کم کنم برای آخرین بار،،، ولی بازم شیطانو شکستش دادم و کامل متنمو انتقال دادم و دوباره بالای برگم کلمه لَین رو نوشتم که بیرون از خونه هم یادم نره خدا قراره قلبهارو نرم کنه برای من❤️
و دیشب این متن رو توی گوشیم نوشتم : خدایا من برای اینکه بهت ثابت کنم بهت ایمان دارم و تورو قدرتمندترین میدونم، و برای اینکه بهت نشون بدم چقد دوست دارم و تمام حرفهایی که تو خیالاتم راجبت میزنم رو باور دارم، فردا عصر میرم توی پارک ها و تمرین آگهی بازرگانی رو انجام میدم.
من فقط میخواستم پیش خدا سرم بالا باشه و بهش بگم حاضرم برای نشون دادن ایمانم برم توی دل بزرگترین ترسم و البته میخواستم تشکرهایی که از شما میکنم الکی و دروغین نباشه.
و خداروشکر چون از دیروزم دیگه سرفه نمیکردم مطمئن شدم الان موقعشه
و امروز عصر چون مریم جونم توی متناش میگفت برای خودت ارزش قائل باش و بهترین لباستو برای دل خودت بپوش و نگران نباش که خراب بشه، رفتم یه تیپ خوب زدم و از خونه زدم بیرون، حتی توی مسیرم شیطان ولم نمیکرد، من مانتوی سفید پوشیده بودم و بیرون که رفتم وسطای راه از صدای باندهای ماشینها و لباس آدما فهمیدم مُحرم شروع شده و یه حسی میگفت زشته اینجوری برگرد خونه و تیپتو عوض کن (که قطعا همون شیطان ذهنم بوده) و من یهو به خودم گفتم چی داری چرت و پرت میگی، تو که اصلا هیچ سالی واسه محرم لباس مشکی نپوشیدی، اصلا لباس مشکی نداری😂
یعنی شیطان ذهنم دنبال هر بهونهای بود که منو برگردونه خونه، ولی بیخیال نشدم و ادامه دادم راهمو و توی مسیر به خدا گفتم خدایا هر اکیپی به چشمم اومد و حس کردم میگی این همونه! میرم سمتش! خودت بهم بفهمون برم سمت کیا…
من ارتباط برقرار کردن با دخترا برام مثل آب خوردنه و در مقابل دخترا شدیدا برونگرام ولی در مقابل پسرا ضعف دارم و اگر تو جمعی پسر یا مردی وجود داشته باشه من لام تا کام، تا مجبور نشم حرف نمیزنم، البته باید بگم حرف نمیزدم😂😊
برای همین دنبال آدمایی میگشتم که تو جمعشون پسر هم باشه، نه اینکه برا چندتا خانوم انجام بدم و به خودم بگم تموم شد و رفت، حتی یک درصدم نمیخواستم سر خودمو شیره بمالم، و میدونستم رفتارم مقابل پسرا از ضعفه نه از اینکه اونارو در حد خودم نمیدونم، چون قبلنا با همین جمله خودمو گول میزدم که نه! من جلو پسرا ضعف ندارم، من مغرورم و چون از اونا بالاترم باهاشون معاشرت نمیکنم!
دوتا پارک تو شهرک ما هستن که روبروی همن و عموما شلوغن به پارک اول رسیدم و دیگه ترس دستامو به لرزه انداخته بود (ببخشید من اگر از ترسم میگم نمیخوام روی منفیها تمرکز کنم، میخوام اگر کسی متن منو خوند بدونه این چیزا طبیعیه و حتی با وجود این حجم از ترس هم میشه اینکارو انجام داد) و حتی من دارم کلیییییی از افکار و احساسات بد از طرف شیطان رو که بهم میفهموند تمرینو انجام ندم، سانسور میکنم.
خلاصه پارک خیلی شلوغ بود و روی یه صندلی دیدم دوتا دختر و یک پسر نشستن و باهم حرف میزنن و سنهاشونم از ۲۴ تا ۳۰ این حدوداس، دقیقا حسم گفت همینا، خودشه، چند لحظه با خودم جنگیدم ولی بعد گفتم تا نرفتن باید برم، رفتم و بهشون گفتم فلان تمرینو دارم و میخوام اگر وقت دارین جلو شما انجامش بدم، و یهو پسره گفت بله حتما، گفتم مرسی، یهو با خنده گفت اتفاقا پیش خوب کساییم اومدین پیش آدمای درستی اومدین، و من میخواستم فقط زار بزنم و بگم خدایا دورت بگردم خودت گفتی بیام پیش اینا، منو پیش آدمای خوب و مثبت فرستادی من که اصلا نمیشناختمشون، تویی که قلب این آدمارو برای من نرم کردی♥️
و ماسکمو درآوردم و شروع کردم، آره سخت بود صدام یکم میلرزید موقع خوندن ولی من انجامش دادم، من تا تهش رفتم، و اونا تا آخر با دقت تمام گوش دادن، و وقتی تشکر کردم یکی از دخترا گفت واقعا شجاعتت قابل تحسینه واقعا اعتماد به نفس خیلی بالایی داری و اون یکی دختره برام دست زد و پسره هم گفت خیلی خیلی عالی بود، منو پر از ذوق و شوق کردن و از احساس خودم نگم براتون، واقعا قابل توصیف نبود احساس آزاد بودن داشتم.
احساس شجاعت میکردم، و واقعا اصلا هیچ ربطی به اون توهمات ترسناکم نداشت هیچییییییی، من موقع حاضر شدن که با خودم میجنگیدم به هر حس منفی میگفتم : خدا بندهای رو که بهش توکل کرده باشه رو سفید میکنه، خدا بهم پاداششو میده.
و دیگه از اون سه نفر کلی تشکر کردم و دیگه از پارک اومدم بیرون، به خودم گفتم اصلا هیچکدوم از توهمات منفی که داشتم تبدیل به واقعیت نشد، چون به خدا توکل کردم.
و گفتم من باید یه بار دیگه هم این تمرینو انجام بدم ولی جلو کسایی که اصلا اینبار هیچ دختری بینشون نباشه، و دقیقا چند شب پیش هرشب قبل خواب تو تصوراتم توی پارک توی یک قسمت خاص به این فکر میکردم که این تمرینو جلوی دوتا مرد یا دوتا پسر انجام میدم، رفتم توی پارک دومی دور تا دورش میچرخیدم که ببینم دوتا پسر یا سه تا میبینم یا نه، دیدم نه موردی که واقعا چشممو بگیره وجود نداره، میخواستم برم و شیطان ذهنم میگفت بسه دیگه خوب بود همین. گفتم خدایا اگر مثل همون چیزی که تو تصوراتم بود دوتا پسر دیدم میرم و یه بار دیگه انجامش میدم.
و رسیدم دقیقا به همون نقطه خاص پارک که شبای قبل تو ذهنم بود و دیدم خدایا یه مرد و یه پسر دوتایی نشستن دارن باهم حرف میزنن دقیقا همونجا دقیقا همونجا دقیقاااااااااااا همونجایی که شبای قبل تو ذهنم بود،،، اصلا باورم نمیشد،
گفتم شمسی نمیتونی از زیرش در بری باید برای این دوتام انجامش بدی، باز ترسیدم یکم ولی یهو رفتم سمتشون چون اینبار خوب میدونستم هیچکدوم از این ترسا و توهما قرار نیست تبدیل به واقعیت بشه.
گفتم آقایون اگر وقت دارین من یه تمرینی دارم و…. و مرده گفت بله بفرمایین و شروع کردم، خدا رو شاهد میگیرم که صدام صافه صاف بود با آرامش و درسته درست میخوندم و اونام با نهایت دقت گوش میدادن و سرشونو تکون میدادن، حتی آقاعه بلند شد و همونجا وایساد که این حس رو بهم بده که با نهایت دقتش داره گوش میده، و من تمومش کردم، آقاهه گفت خیلی عالی خیلیم خوب واقعا شخصیتتون قابل تحسینه و یک انتقادم راجبم کرد و منم تشکر کردم و راه افتادم.
راه افتادم چه راه افتادنی، میخندیدم میخواستم پرواز کنم، احساس سبک بودن داشتم، حس میکردم یه دونهام تو کل دنیا، حس میکردم با ارزش ترین آدم دنیام، احساس سبک بودن داشتم، رفتم توی سوپری سر راهم و برای خودم بستنی خریدم به عنوان جایزه، و توی مسیر برگشت من راه نرفتم، من پرواز کردم.
من دیگه ترسی ندارم، من وقتی ترس به این بزرگی رو اینجوری لهش کردم، دیگه روبرو شدن با یکی دوتا ترس دیگهای که نسبت به چندتا حیوون دارم برام چیزی نیست، چون من به چشم دیدم و با روحم حس کردم که بزرگترین ترسم چیزی جز توهم نبود،
بله استاد شیطان نمیاد چاقو بده دستمون بگه برو فلانی رو بکش، شیطان توی ذهنمونه و ذره ذره میترسونه مارو و روحمون رو سنگین میکنه، من واقعا احساس سبک بودن دارم، واقعا دارم آزادی واقعی رو حس میکنم الان، من توی راه برگشت جوری داشتم میخندیدم و حس آزاد بودن داشتم که میخواستم بشینم گوشه خیابون و زار بزنم و گریه کنم بگم خدایا دیدی شجاعتشو داشتم، دیدی انجامش دادم، خدایا من واسه رسیدن به خودته که راه استادمو گرفتم و ول نمیکنم.
و خدایا من اینهمه قبل انجام این کار توهم داشتم که نکنه فلان اتفاق بد بیفته ولی تو قلب آدمارو نرم کردی برای من، خدایا چی بگم از عظمتت، خدایا ثروت و نعمت و خوشبختی رو لحظه به لحظه توی زندگی استادم و عزیزدلش و فرزندش بیشتر و بیشتر کن، استاد خوبم من توی هر زمینهای سعی میکنم شمارو الگوی خودم بزارم و میدونم الان این احساس قدرت و شجاعتی که دارمو شما بهم یاد دادین، استاد شما با من کاری کردین که بخدا قسم با کلمات قابل توصیف نیست، استاد قشنگم و مریم جونم، من تا ابد به این راه و روش شما پایبند میمونم، من خیلی عاشقتونم و از خدا بهترینهارو براتون میخوام، میخواستم بیام از ته قلبم بخاطر احساس محشری که امشب دارم تشکر کنم.
لحظه ای که توی خیابون بودم یه جا نشستم و این متنو تو گوشیم نوشتم و گفتم بهتره اینجا هم بزارمش :
« خدایا دیشب دست تورو گرفته بودم و باهات قدم میزدم، الان تو بغلت نشستم😊♥️
خدایا من انجامش دادم نه یک بار، بلکه دو بار
انجامش دادم، نه جلوی خانوادم، بلکه جلوی غریبه های توی پارک
انجامش دادم، نه فقط جلوی دخترا، من رفتم و جلوی مرد و پسرا هم انجامش دادم.
احساس آزادی واقعی رو دارم احساس میکنم دیگه هیچ مانعی تو زندگیم نیست، من خیلی خیلی خیلی آدم شجاعی هستم، خدایا ای عشق من ای جون من ای عمر من، من عاشقتم
دیدی دیشب گریه کردم و گفتم فردا خودمو بهت ثابت میکنم ایمانمو بهت ثابت میکنم، دیدی انجامش دادم.»
استاد بزرگوارم💛
شما و عزیزدلتونو به خدا میسپارم. خدا شماهارو برای من و امثال من که شجاعت تغیر رو داریم حفظ کنه😊❤️
من الان این حس رو دارم که خدا بهم هرچی رو که بخوام میده، چون من شجاعم و قطعا لیاقت آرزوهامو دارم، چون من رسما یادگرفتم بهش توکل کنم.
استاد من با یادگرفتن از شما و عزیزدلتون، خدا رو باورش کردم❤️
سلام نفیسه جونم
مرسی بابت کامنت قشنگت، خیلی خوشحالم کردی🦋💛
واقعا وقتی میبینم بچهها کامنتمو خوندن و امتیاز دادن یا جواب دادن، خیلی ذوق میکنم، اینکه خیلیامون میبینیم خانوادههامون نسبت به این راه تردید دارن یا کاملا مخالفن، ولی یکسری آدما مثل خودمونن و با جون و دل حرفای استاد و مریم جون رو قبول دارن و عملی میکنن و نتیجه هم میگیرن خیلی قشنگه، آدم میبینه یک خانواده خیلی بزرگتر که همه هم عقیده و هم فرکانس با خودشن روهم داره ♥️😌
و از بودن باهاشون، از حرف زدن باهاشون و استفاده از تجربههاشون، لذت میبره و خودشو بزرگتر میکنه، ظرف وجودشو بزرگتر میکنه.
واقعا یه خانوادهایم که سایت خونه هممونه، هرکدوممون یه اتاق جداگونه داریم و استاد و مریم جونم مثل پدر و مادرمونن❤️😊
من بابت انجام این تمرین و کامنت خوبی که اون شب توی سایت گذاشتم خیلی خوشحالم و امیدوارم هممون نسبت به همه ترسامون بتونیم همینجوری شجاعانه عمل کنیم، بترسیم ولی بازم بریم و باهاش روبرو بشیم، خدا وقتی شجاعت و ایمانمون رو ببینه پاداشش رو بهمون میده.
واقعا زیر پا گذاشتن ترسها و رسیدن به اون آزادی که بعدش تجربه میکنیم خیلی باارزشه، آدم شادی و آرامش “واقعی” رو تجربه میکنه.
من واقعا بعد از انجام این تمرین خیلی خودمو بیشتر از قبلا دوست دارم، واقعا وقتی توی خیابونا راه میرم احساس میکنم خیلی آدم ارزشمندیم احساس میکنم مثل بقیه آدما سردرگم و دلسرد نیستم احساس میکنم دارم درست زندگی میکنم، شجاعانه زندگی میکنم، یعنی همون “احساس لیاقت” که استاد میگن، توی وجودم بیشتر شده.
واقعا این تمرین خیلی پر خیر و برکته امیدوارم همه بچههای سایت حداقل یه بار انجامش بدن♥️
مگه ما چقدر زندهایم؟ مگه میدونیم کی قراره بمیریم؟ که اینقدر از آدمای دیگه میترسیم و نگران نظرشونیم، باید این تمرینارو انجام بدیم تا شخصیتمون قوی بشه.
و من واقعا دارم نتیجش رو میبینم الان، من بعد از انجام این تمرین وقتی برخورد بدی باهام میشه حتی از طرف خانوادم، اصلا ناراحت نمیشم، یا اینکه خیلی خیلی زود فراموشش میکنم،،، میدونی خودمو بزرگتر از قبلم میدونم و همین باعث شده حتی تو شرایط منفی هم خندم بگیره😊و نترسم یا اگرم بترسم خیلی کمه یه احساس خیلی ضعیفیه که زود ازش خارج میشم.
هدف هممون هم همینه دیگه، هممون میخوایم یادبگیریم که تو احساس بد نمونیم و با انجام این تمرینا داریم خودمونو دربرابر همین اتفاقات بد، پوست کلفتتر میکنیم.
نفیسه جونم به خدای بزرگم میسپارمت و بابت داشتن خانواده خوبی مثل شماها خیلی خیلی خوشحالم و سپاسگزار خدا هستم. 😘♥️
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقای ادیبی امیدوارم حال دلتون عالی باشه♥️
من امشب اومدم توی جیمیلم رو نگاه کردم و دیدم شما به دیدگاهم پاسخ دادین، یادم افتاد این ایمیل خیلی وقت پیش برام اومده بود ولی یادم رفته بود بیام بخونم نظرتونو
سریع اومدم بخونم ببینم چی گفتین، آخه من واقعا خودمم این کامنتمو خیلی دوست دارم، چون یکی از بچههای سایت بهم گفت با خوندن کامنت من رفته و این تمرینو انجام داده و اینکارش باعث شده با یک آدم خیلی خوب و خاص آشنا بشه، این احساس که منم با صادقانه نوشتن از دلم، دست خدا شده بودم تا یه نفر ترسشو زیرپا بزاره خیلی احساس خوبی بهم میده.
و مهمتر از همه اینکه هرکدوم ما با له کردن ترسامون چقدرررررر بزرگتر میشیم. چقدر بهتر عمل میکنیم به چیزایی که میدونیم درسته، اصلا خیلی عملگرا تر از قبلمون میشیم. چقدر شجاع تر میشیم، آمادگی اینو پیدا میکنیم که خیلی راحت تر ترسامونو خرد کنیم….
من خودم الان خیلی وقتا که پیش میاد از چیزی بترسم، از برخورد بد یک نفر باهام یا از یک اتفاق بد یا هرچیز دیگه ای،،، خیلی وقتا سریع به خودم میگم باباااااا من اون کار به اون خفتی رو انجامش دادم، من تمرین آگهی بازرگانی رو که حاضر بودم بمیرم و نرم سمتش رو انجام دادم، این که چیزیییی نیست. 😌♥️
خدایی همه وجودم تا مدتی آروم میشه، خوشحال میشم. میدونی به خودم افتخار میکنم واقعا، خیلی آدما به ظاهر از ما بهترن ولی اصلا جرأت انجام همچین کارهایی رو ندارن، وقتی تو انجامش میدی، خودتو بزرگتر از اونا میبینی، احساس قدرتمند بودن بهت دست میده، اعتماد به نفست خیلی بیشتر میشه….
من واقعا واقعا واقعا بعد از انجام این تمرین خیلی شخصیت آزاد تر و سبک تری دارم، خیلی راحت تر میتونم خودم و احساساتمو کنترل کنم، انگاری که آدم سبک تری شدم،،، دقیقا همین حسو داره، بعد انجام این تمرین آدم خیلی سبک میشه، خیلی آزاد میشه…
خیلی خوبه این حس واقعا اون شبو تا عمر دارم یادم نمیره
حتی تو متنم نوشتم من توی مسیر برگشت راه نرفتم، پرواز کردم🦋.
این تمرین رو بنظرم انجام بده، با یه دلیل محکم
من واقعا با همه قلبم میخواستم به خودم و خدای خودم ثابت کنم نقش بازی نمیکنم که تو ذهنم درباره فایلا با خودم حرف میزنم، میخواستم به خدا بگم من واقعا بهت ایمان دارم، من توی عمل هم بهت ایمان دارم و فقط حرف نمیزنم.
این تمرین رو انجام دادم تا یادبگیرم با مردا هم ارتباط برقرار کنم، نه که غرورم رو بهونه کنم و ضعف های شخصیتیمو حتی از خودم پنهان کنم، خدا میدونه من توی این چند ماه چقدر تغیر کردم توی روابطم با آدمای غریبه، چه پسر و چه دختر
من الان میدونم که اگر این تمرین رو انجام نمیدادم، اصلا توی محیط کارم نمیتونستم با مردا و پسرا اینطوری برخورد کنم، اگر اون ضعف ها توی وجودم میموند الان قطعا شرایط خیلی بدی داشتم، من الان خیلی بهتر از قبلم شدم خیلییییی و اگر میدونستم که زیر پا گذاشتن این ترس اینقدررررر منو بزرگتر میکنه خیلی خیلی زودتر انجامش میدادم.
من اینارو میگم که فقط بگم عمل کردن خیلی میارزه، وقتی انجامش بدی تازه میبینی چه نعمتایی رو وارد زندگیت کرده اون کار💛
و اینکه متنتون هم واقعا حس خوبی بهم داد، مرسی که به نکات مثبت توجه کردین و دوباره باعث شدین از اول بشینم بخونم متنی که اون شب نوشتمو و یه چیزایی که یادم رفته بود رو یادم انداختین امشب. بینهایت ممنونم ازتون❤️
به الله وهابم میسپارمتون
خداروشکر که استاد و مریم جونم و شما دوستای خوبمو دارم، خداروشکر که همچین خانواده ای دارم.
از خدا برای خودم و همه بچههای سایت شجاعت در عمل کردن رو میخوام.
و از خدا برای استاد مهربون و مریم جونم عمر بیشتر و زندگی پر خیر و برکتی رو میخوام.
همتونو دوست دارم💕🤗
استاد خوبم من بینهایت از شما و عزیز دلت ممنونم که هر روز به خوبی های این مسیر پرخیر و برکت اضافه میکنین. ❤️