https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-29 11:47:012021-08-16 10:15:11ساختنِ عزت نفس در عمل
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به خدای که منو در بهترین زمان متولد کرد رسالتی دارم تا الهام بخش باشم
سلام استاد عزیزم اینو فهمیدم خداوند در هر حال منو هدایت میکنه این روزها عاشقانه متعهد هستم در این مسیر باشکوه ادامه بدم تضادهای برام بوجود اومده توی رشد مالیم ولی مطمئنم از این مانع ذهنی رد میشم خوشحالم مثل رودخونه ای شدم که جاری ام به موانع برخورد میکنم قوی تر به راهم ادامه میدم …..
در روزهای تحول زندگیم به ایستگاه 77 ام رسیدم به یک آگاهی بسیار مهم که جز نقطه تاریک وجودم هستم حرف مردم به اون شکل برام اهمیت ندارند ولی هم تاثیرش توی زندگیم حس میکردم یادم من یک آدم بسیار خجالتی بدون عزت نفس توی شخصیتم ریشه دونده بود تا با قوانین آشنا شدم مهم ترین شخص زندگی خودم هستم من یک خالق بی نظیر داری یک ذهن بسیار فوقالعاده خلاق قوی کشف جدیدم این ذهنم بسیار شگفت انگیز با قلبم هماهنگی داره
وقتی خواستم کارم را شروع کنم بدون هیچ بهونه با یک گوشی سامسونگ A10s شروع کردم خدا شاهد هست از زیر زیر صفر آغاز نمودم روزها و شب ها توی اینترنت سرچ میکنم اون اشتیاق برای کسب و کار آنلاین تمامی وجودم را شده بود هیچ کس بهم کمک نمیکردم نادیده گرفته شدم متوهم شدند در دیده شون مسخره شدم از نظرشون یک خیال پردازی بعد سعی کردند منو از رویاهامو جدا کنند قدرتی توی وجودم بهم اطمینان قلبی الهام میکرد من توی مسیر شکوهمند علاقه هستم در حال نوشتند این کامنت فوقالعاده اشکام روی صورتم به رقص درآمدند چه زیباست این اتصال به منبع ابدیت
فقط نیروی عظیم توی اون روزها بهم کمک میکرد تا ادامه دهنده مسیر و آغازگر انقلاب جدیدی توی فعالیت های کاریم و نویدبخش عصر تازه توی زندگیم بهم الهام شد یک ایده بزرگ برای تغییرات بزرگ جهانی ولی قبل از اون من به هدایت ها و نشونه این نیرو دارم عمل میکنم چیزهای که گفته میشه زود انجام میدم تصمیمات شجاعانه گرفتم در راستی این تغییر
برای رسید به این هدف باید کارهای انجام بدم
من از کجای که هستم شروع کردم با موبایل الان یک سیستم خوب دارم برای بهتر شدند کارم
ادامه دادم بعد الهام شد بهم زبان انگلیسی یاد بگیرم اینو بگم که من زبانم زیر صفر هست بعد هدایت شدم به بزرگترین سایت آموزشی ایران با قیمت های فوقالعاده آموزش زبان انگلیسی از مبتدی را تهیه کردم در حال آموزش هستم تا یکی از بزرگترین چالشهای خودم با شجاعت انجام داده باشم
بعد متخصص شدند در این فناوری های جدید برای خالق پلتفرم های بزرگ غیر متمرکز در تمامه حوزه های اجتماعی، لجستیکی، خدماتی، مالی ، ایده های فوقالعاده از جانب پروردگار بهم الهام میشه
بعد بزرگترین تصمیم زندگیم را گرفت مهاجرت به خارج کشور از خداوند هدایت خواستم ازون روز تا الان از سایت استاد تا جاهای دگه نشونه این پرواز بزرگ برای رشد بیشتر بهم نشون داد خداوند بزرگ منم تسلیم هستم
بعد گفته بهم سرمایهگذاری را یاد بگیرم منم اوکی دادم تا یکی از بزرگترین ها باشم
بعد کارهای دگه را یاد گرفتم تا این پیشرفت های فوقالعاده را داشته باشم همواره در حال رشد باشم دانش و مهارتهام هر روز آپدیت کنم به دانستن هام عمل کنم
سلام خدمت استاد وخانم شایسته وتمام دوستان خوبم خدارو شکردراین جلسه به محتوای اصل چیزی به نام عزت نفس چیزهای زیادی یاد گرفتم
استاد به نظر من کار کرد رو عزت نفس باید دائمی باشه وهر روز باید مراقبت از خودت کنی تا به کنترل خودت در بیاری این رفتار شخصیتی
من وقتی عزت نفس رو کار کردم تازه فهمیدم که چقدر ایراد واشکال در ضعفهای شخصی خودم دارم چون اینها باعث شده بود که زندگی برای من چرخه آن کند بچرخه وپیشرفت در زندگی خود نتوانم داشته باشم وهر روز دردسرهای زیادی برای من به وجود می امد
به قول استاد مهمترین آن ترس بود در زندگی من
ترس از بیکاری ترس از بی پولی ترس از صحبت کردن با آدم پولدار ترس از پولدار شدن وهزاران چیز دیگه
تمرین اعتماد به نفس واقعا اعتماد به نفس بهت میده در تمام جنبهها ی زندگی
واقعا دوره فوقالعاده ای هست عزت نفس خودت رو بیشتر میشناسی
استاد باتمام اعتماد واعتقادی که از این محصول دارم من به تک تک تمرینات آن را انجام میدهم شاید اولش سخت بود ولی بعد از کارکردن مداوم رو خودت خیلی راحت برات آن تمرین آسان میشود
خداروشکر میکنم هر روز از نظر شخصیتی توانستم زندگی خوبی رو تجربه کنم واتفاقات خوبی در زندگی من بیفتد
همه دوستان خوبم رو به خدای بزرگ میسپارم خدانگهدار
خداروشکر هرزمانی که میبینم ذهنم باید وارد مسیر بهتری بشه برای فکرکردن
یه موزیک ارامش بخش میزارم
تو یک فضای اروم میشینم و شروع میکنم به نوشتن کامنت های شفابخش روحم و خواندن آن ها
خداروشکر
داستان من از جایی شروع میشه که من یک رقصنده هستم
و همیشه از 17 سالگی آرزو داشتم بتونم تو فضای عمومی تمرینکنم و این آرزو مدت ها در قلب من میجوشید
هربار تو پارک های اطراف محل زندگیمون میدیدم پسرایی که موزیک گذاشتن و دارن تمرین میکنن
قلبم میتپید برای این کار ولی یه مقاومتی داشتم به اسم جنسیت که میگفتم اینا پسرن من دخترم چطوری بیام اینجا تمرین کنم
با اینکه سبک رقص من هم با اونا فرقی نداشت
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از یک سال آشنایی با شما و پنج ماه تعهد برای تغییر
یروز تابستون به خودم گفتم که باید تو همین مسیری که هر روز صبح میام پیاده روی تمرین کنم
یه باغ بسیار زیبایی تو شهرم هست که پارکش کردن و یه جای خیلی زیبایی هستش مخصوصا تو تابستون و بهار
و خب من دلم میخواست تو اون فضا تمرین کنم
یادمه دقیقا یروز صبح بود
به خودم گفتم امروز میریم تمرین میکنیم
خلاصه باند و تمام تجهزیات رو برداشتم و کوله پشتی ایم رو انداختم رو دوشم و رفتم تو پارک
یادمه دقیقا یادمه
یک ربع تا نیم ساعت نشسته بودم تو پارک و هیچ حرکتی نمیکردم هیچی هیچی
انقدر خجالت و ترس داشتم که خدا میدونه
ولی همون لحظه یه اهرم رنج و لذت تو ذهنمشکل گرفت و به خودمگفتم
میخوای وقتی رفتی خونه حس یه loser(بازنده) رو داشته باشی ؟؟؟؟؟
یادمه دقیقا همین جمله رو همین همینو به خودمگفتم…
یه نه قوی گفتم و پاشدم
روزای اول که میرفتم سعی میکردم فقط یسری حرکات که شکل ورزش هستن رو انجام بدم
ولی گذشت و گذشت تکامل طی شد و من
دیگه راحت و قشنگ میرقصیدم تو پارک
و نگم از معجزاتش
اول اینکه انقدر اون فضا روحانی و قشنگ بود هر لحظه به خدا میگفتم خدایا من عاشق زندگیمم عاشق اینم که تو مسیر علاقم هستم و چقدر حس عمیق عاشق خدا بودن رو تو قلبم ایجاد میکرد
دوم اینکه چون یه جای رایگان و همیشگی بود منتمرینام خیلی بیشتر و بیشتر شد
سوم اینکه ادما….
چه آدم های فوق العاده ای از کنارم رد میشدن و منو تشویق میکردن
از کوچیک و بزرگ
از مرد و زن
انقدر انرژی به من میدادن و حرفای خوب میزدن
حتی یروز یه دختر 14 ساله اومد از شدت شوق دیدن رقص من بغلم کرد
و این همون ادمایی ان که میترسیدم مسخرم کنن…
و چقدر ترسای ما بیخودیه
و چقدر تا تو دلشون نریممتوجه نمیشیم که الکی بودن
امروز ام تو همون پارک بودم
تو این هوای سرد رفتم و دوساعت و نیم تمرین کردم
ولی انقدر کیف میداد که خدا میدونه
و هر روزی که سالن نمیرم و کار دیگه ای نیست سریع میرم که اونجا تمرین کنم
چون انرژیش خیلی خیلی مثبته خیلی….
حس میکنم اونجا دیگه واسه من شده و مثل خونمه
و اینارو مدیون عمل کردن به آموزشای شمام استاد
وگرنه خود من عمری نمیتونستم اینکارو کنم
استاد انقدر برام مهمه که به حرفای شما گوش کنم
حاضرم تو دل بدترین ترس هام برم
و اینکه تو مسیر علاقم هستم هم باز مدیون عمل کردن به حرفای شمام
خیلی دوستون دارم
چون درست مثل یه دوست فوق العاده هستید برام که گوش کردن و عمل کردن به حرفاش درهایی رو تو زندگیم باز کرده که قبلا اصلا نمیدونستم وجود داره
خداروشکر
هدف گزاری کردم دوره عزت نفس رو بخرم
و سال جدید رو با این دوره آغاز کنم
چون یکسری تضاد ها اومد تو زندگیم که متوجه شدم
چقدر نیازه که این دوره رو بخرم
اولش میخواستم دوره راهنمایی عملی رو بخرم تا به پول و اهداف دیگم برسم
اما الان
با تمام وجود میگم
فقط و فقط عزت نفس
امسال سال عزت نفسه
و خیلی خیلی تو این قضیه مشکل دارم با اینکه انقدر رو خودم کار کردم ولی یوقتایی یه موضوعاتی پیش میاد که فکر میکنم همون آدم قبلی ام و دلیلش چیزی نیست جز عزت نفس ….
از خدا خواستم هدایتمکنه تا قدم به قدم برم تو فرکانس و دوره رو بخرم
و این اولین قدم هدایت من هستش
که برم در حد همین توضیحاتی که تو این فایل دادید
تمریناگهی بازرگانی رو انجام بدم
خداروشکر به خاطر این لحظه آرمش بخش و دریافت این اگاهی ها
دختررر ای ول دارید بخدا، فکرش هم برام سخته، چه برسه به اینکه عمل کنم. البته من دوره عزت نفس رو خریدم، و خیلی بهم کمک کرد. من که رقص خوبی ندارم، کاری کرد که جلوی چندین جمع برقصم، که اولاش احساس می کردم استخوانم از درد، دارن از جا درمیان، و انجامش دادم. البته الان که دارم فکر می کنم میتونم انجام بدم وتنها مانع این است موقعیت اجتماعی همسرم رو لحاظ می کنم و گرنه ما دیگه تنها باید پیش خدا سرمون بلند باشه نه بنده. واقعا دوره عزت نفس غوغا میکنه. حسابش رو بکن منی اصلا نه میدونم رقص چیه و اصلا بلد هم نیستم، این کار رو برای اینکه به اعتماد به نفس ام بره بالا انجام دادم، دقیقا مثل کاری که استاد در لس آنجلس انجام داد. خدایا شکررررررررت. راستی سبک رقص ات چیه؟
من از سبک هیپ هاپ خیلی خوشم میاد، دوست دارم یاد بگیرم.
سلام خدمت دوست هم فرکانسی عزیزم که همیشه پاسخ هاش به کامنت های من قلبم رو روشن میکنه
سپاس گزارم از انرژی و عشق شما
و چقدر خوشحالم که توانستید تو دل ترس هاتون برید و تو جمع برقصید چون من با اینکه خودم دنسر هستم اما اینکار برام خیلی سخته هنوز در عین ناباوری وقتی جای غریبه میرقصم راحت ترم
سلام من برای اولین بار هست که دارم کامنت میزارم اول اینکه خیلی خوشحالم که در جمع خانواده عباس منش هستم
و این جلسه استاد برای من این درس رو داشت
که از کامنت گذاشتن شروع کن و از هیچ نترس و در واقع در دل ترس برو
چون من تقریبا 110روز هست که عضو سایت شدم و هر روز و هر روز کلی ویدیو ها و کامنت دوستان را مطالعه می کنم اما
گویا پاشنه اشیل من هم کامنت گذاشتن بود .و الان از خودم راضی م که بر این موضوع غلبه کردم .
اما موضوعی که دوست داشتم اینجا بگم ، این هست که من همیشه کمرو و در واقع اعتماد به نفس پائینی داشتم تا اینکه ازدواج کردم
و همسر من از من کمرو تر و اعتماد به نفس پائین تری داشت
بعد از یکی و دو سال دیدم باید تغییر کنم چون باید در جامعه باشیم باید بتونیم گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون
و از اون موقع تا حالا دارم روی اعتماد به نفس ، عزت نفس خودم کار می کنم
پیچ اینستا زدم و جلوی دوربین رفتم
در اداره زمانی که قرار بود در مورد موضوعی با افراد رده بالا صحبت بشه من پیش قدم می شدم و میشدم نماینده بانوان
و در مورد موضوعات پیش امده و مشکلات در جلسات صحیت می کردم
و الان خودم رو که با ده سال پیش مقایسه می کنم می بینم خیلییییییی عالی شدم
و اما اگر می خواستم شکایت کنم باید هی به همسرم غر می زدم که این کارو بکن این کارو نکن این طور برخورد کن
اما من به جای غر زدن فقط روی خودم کار کردم تا پیشرفت کنم و افسانه جدید رو ساختم
و گاهی فکر می کنم اگر در این شرایط قرار نمی گرفتم شاید هیج وقت روی خودم کار نمی کردم (اگر همسرم اعتماد به نفس بالائی داشت ) و همچنان افسانه ضعیف و زود رنج می بودم
ممنونم از استاد عزیز و مریم عزیزم که الگوی من هستند امیدوارم هر کجا هستین در ارامش و در ثروت باشید و خوش بدرخشید
وقتی وارد سایت شدم اول رفتم دوره ها رو دیدم وقتی قیمت دوره ی عزت نفس رودیدم گفتم باید من بتونم با درآمد خودم این دوره روبخرم ،یکم که جلو رفتیم و تو بعضی فایل ها استاد میگفت فلان تمرین رو دادم تو دوره عزت نفس من هی میدیدم ترسم بیشتر میشه و میخام از این موضوع فرار کنم و میگفتم اگر درآمدی داشتی دوره ی 12 قدم رو بخر
بعد نشستم با خودم صادقانه حرف زدم گفتم چرا آنقدر از دوره عزت نفس فرار میکنم
و به کمک فایل امروز کاملا به جواب رسیدم من همش ترس این رو داشتم که استاد تمرین های سختی داده ومن نمیتونم انجام بدم من به شدت آدم خجالتی هستم و الان فهمیدم من خیلی درگیر حرف مردم هستم و وقتی اسم تمرین آگهی بازرگانی رو شنیدم گفتم با خودم اگر من این تمرین رو انجام بدم مطمینم بیهوش میشم چون تا وقتی یادم میاد اگر کسی ازم تعریف کرده و نقطه قوت امروگفته سریع پشتش گفتم نه بابا اینجوریا هم نیست
این دقیقا یکی از پاشنه آشیل های من و به قول استاد نباید توقع داشته باشم یه شبه درست بشم هر روز یه ذره بهتر از دیروز
با خودم گفتم شاید الان بخام یهو برم این تمرین رو انجام بدم برای منی که هیچوقت توجه ام رومقاط مثبتم نبوده سخت باشه پس از کارهای کوچیک شروع میکنم تا بدونم که میتونم این تمرین رو انجام بدم
وقتی استاد گفتن برای اینکه از این مرحله بگذری باید این تمرین رو انجام بدید اونم چند بار تا قوی بشید
برام شروعش سخته خیلی مقاومت دارم ولی میدونم که این تمرین رو انجام بدم خدا اشتیاق و تعهد منو ببینه درها رو برام با میکنه
باید برای انجام این کار یه اهرم رنج و لذت بنویسم و متعهد باشم به تغییر خودم
دومین نکته ای که تو این فایل گفتین شروع کردن با همین امکانات
امروز وقتی فایل تون رو دانلود کرده بودم و داشتم گوش میدادم بعد اینکه فایل تموم شد فایل بعدی دقیقا فایل همین لحظه بهترین زمان برای شروع کردن ،اشک تو چشمام جمع شد
گفتم خدا قشنگ داره با نشونه ها بهم میگه شروع کن
چند مدت پیش که روباورام کار میکردم یه ایده به ذهنم اومد که نیاز داشت به لپ تاپ با اینکه لپ تاپ داشتم ولی برنامه روی این سیستم جواب نمیدادگفتم چیکار کنم با یکی که داشتم صحبت میکردم و مشکل روگفتم گفت چرا با گوشی شروع نمیکنی الان گوشی ها خیلی امکانات دارن منم با گوشی شروع کردم ولی گوشی ام خیلی هنگ میکرد همش دنبال بهونه بودم ولی خوب هی راه کار های مختلف رو امتحان میکردم یه جایی نا امید شدم و همش میگفتم من باید با همین امکانات شروع کنم تا اینکه همسرم برام هدیه گوشی خرید ،بعضی وقتا میبینم هی بهونه میارم که فلان چیز رو ندارم ولی سریع به خودم میام ومیگم اگه من تونستم با همین شرایط موفق شممیتونم با اون امکاناتم موفق بشم .
این همزمانی نشونه ها برام یه تلنگر بود چون باز داشتم در جا میزدم و دنبال بهونه ها افتاده بودم
هر کسی بهونه بیاره به هیچجا نمیرسه اینبهوپه ها تمومی ندارن
من واقعا دلم میخا موفق باشم ولی آیا بهاش رو میدم آیا بی اهمیت هستم نسبت به بهونه ها
هنوز فایل رو ندیدم ولی از دیدن عنوان فایل برق از سرم پرید چون امروز بهم الهام شد که روی عزت نفست کار کن در جواب یه درخواستی که من به خداوند داده بودم.من تا قبل از امروز هیچ تصمیمی در مورد کار کردن روی عزت نفسم نداشتم و همه رو گذاشته بودم که هروقت دوره ی عزت نفس رو خریدم روش کار کنم و برنامم این بود که بعد از عید این دوره رو بخرم.ولی به یه سری تضاد برخوردم و یه سری خواسته ها شکل گرفت از خدا پرسیدم خدایا چیکار کنم.گفت چرا صبر کردی که دوره رو بخری چرا قدم اول رو برنمیداری.چرا از فایلهای رایگان عزت نفس استفاده نمیکنی تا تکاملت رو طی کنی .تو تا زمانی که تکاملت رو طی نکنی در مدار دوره قرار نمیگیری حتی اگه بخریش هم چیزی ازش نمیفهمی .شروع کن فایلهایی که در مورد عزت نفسه ببین و مقاله هارو بخون ببین چه ایده های عملی رو میتونی اجرا کنی برا بالا بردن عزت نفست.یعنی خدااااااااااااااای من چی بگم از این دقت و از این چیدمان خداوند.من همیشه فایلهای سفر نامه رو صبح نگاه میکنم ولی امروز برای اولین بار چون صبح نت نداشتم نتونستم فایل رو دانلود کنم به خاطر همین فایلهای دیگه رو میدیدم و داشتم رو خودم کار میکردم که یهو بهم الهام شد که روی عزت نفست کار کن.و من سریع رفتم یه کانال برا خودم درست کردم با عنوان ایده های الهامی تا هر چی خداوند بهم میگه رو توش بنویسم و ببینم کدومارو میتونم اجرا کنم.در مورد عزت نفس هم نوشتم که دیدن فایلهای دانلودی عزت نفس.
بعد دم غروب نت گرفتم و اومدم سریع فایل سفرنامه ی روز 77 رو دانلود کنم که با دیدن عکس فایل برق از سرم پرید.آخه چقدرررررررررر دقیق؟ یعنی اگه من امروز صبح نت داشتم و این فایل رو میدیدم اصلا به اهمیتش پی نمیبردم و متوجه نمیشدم که این فایل یه پیغامه که باید رو عزت نفسم کار کنم ولی بعد از اون ایده ی الهامی قشنگ میتونم حس کنم که خدا داره چجوری باهام حرف میزنه.خداااااااااایاااااا شکرتتتتتتتتتتت.
داشتم ادامه ی کامنتم رو مینوشتم که که وسطاش کلا صفحه پرید ساعت رو نگاه کردم دیدم یه ساعت از وقت ویرایش گذشته و تایمم تموم شده.گفتم حتما خیره چون من کلییی نکته تو ذهنم بود که چون میخواستم قبل از تموم شدن تایم ویرایش کامنتمو بنویسم داشتم عجله میکردم که چجوری همه رو تندتند بنویسم ولی خدا به این شکل هدایتم کرد که با آرامش بنویسم و عجله نکنم.
و اما نکات فایل….
پاشنه ی آشیل خیلی از ماها اینه که حرف مردم برامون مهمه.(الله اکبر از بزرگی خدا .عزت نفس چندین جنبه داره مثل احساس لیاقت و کمالگرایی و… ولی من امروز مسئله ام در مورد حرف مردم بود اینکه من این کارو انجام میدم بقیه چه فکری در موردم میکنن همین دم غروب بود از خدا خواستم هدایتم کنه .خدایییییی منننن همین الان یادم افتاد)
باید این پاشنه ی آشیل رو رفع کنیم که خیلی به ما ضربه میزنه.من باید غلبه کنم بر ترس از حرف مردم.
من باید کارمو بکنم فارغ از اینکه مردم چه فکری در موردم میکنن.
کار سختی هم هست.
پاشنه های آشیل هیچ وقت از بین نمیره ولی میتونه هربار بهتر و بهتر بشه.
همه ی ماها یه سری نقاط ضعف اساسی(پاشنه های آشیل )داریم .وقتی در مورد پاشنه های آشیل حرف میزنیم فکر نکنید اینو یه شبه میشه بر طرف کرد.چیزایی که خیلی بنیادین تو وجود ماست و همیشه در کمینه.ما باید همیشه رو خودمون کار کنیم و فکر نکنیم دیگه خوب شدیم و فراموش کنیم روی خودمون کار کردن رو تا آخر عمرمون.*
از قول استاد: من تعهد داده بودم که آنچه که باید تغییر بدم تو وجودم رو تغییر بدم.
من بارها و بارها تو هر شهر و کشوری میرفتم تو جمعیت یه دوربین میزاشتم تنهایی و حرف میزدم برای اینکه ترسهام بریزه.برای اینکه توانایی هام بیشتر شه.و هی بهتر و بهتر شدم و هنوز جا دارم برای بهتر شدن..
خیلی مهمه که ما بدونیم چه ترسهایی داریم (هر کسی تو حوزه ی کاری خودش) و بریم تو دل ترسهامون به صورت واقعی نه فقط با حرف.*
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
تمرین آگهی بازرگانی…
بنویسید چه نقاط قوتی دارید (ویژگی های مثبت واقعی نه دروغ)برید تو جمع های غریبه بگید استاد من یه تمرینی به من داده که اگه اجازه بدید من تمیرنمو با شما انجام بدم.
به ظاهر تمرین ساده ایه ولی وقتی میخواید انجامش بدید متوجه میشد که همه ی کارای سخت دنیا رو حاصرید انجام بدید ولی این کارو انجام بدید.
یه نکته ای که میخوام در مورد این حرف استاد بگم اینه که من جز اون دسته از آدمهایی ام که حاضرم بمیرم ولی این کارو انجام ندم .ولی تا به امروز اینجوری فکر میکردم از امروز به به بعد داریم یه جور دیگه ای فکر میکنم.من تا به امروز سراغ فایلهای دانلودی عزت نفس نرفتم به خاطر اینکه فکر میکردم از پسش بر نمیام.همین پری روز یه فایل از رضای عطار روشن عزیز دیدم که به قدری معجزه وار بود که تا همین الان همینجوری معجزه پشت معجزه.نمیدونید که من چقدررررر تگاهی از این فایل دریافت کردم که چقدرررر از درهایی که شاید چندین ساله به روم بسته است باز شد برام.اونم اون قسمتی بود که ایشون در مورد تیکه تیکه کردن بدهیشون گفتن.اصلا هر چی بگم کم گفتم از این فایل به قدریییی من آگاهی گرفتم به قدری از پری روز داره همینجوری اتفاقات خوب داره پشت سرهم میفته که باور کنید اصلا فرصت نمیکنم بشینم ذوق کنم همینجوری آگاهی پشت آگاهی همینجوری درا داره باز میشه برام.من تا به امروز یه ضعف اساسی داشتم اینکه خدا باید همه ی کارارو برای من بکنه.از روی این باور اشتباه دست به هیچ اقدام عملی نمیزدم.واگر هم کاری میکردم واسه این بود که بگم خدایا ببین من فلان کارو انجام دادم دیگه بقیه اش باتو.
بقیه اش باتو .ولی این ایده هایی که بهت الهام میشه رو کی قراره انجام بده.افسوس که چندین ساله خدا داره بهم میگه اینکارو بکن اون کارو بکن اون وقت من نشستم یه گوشه میگم خدایا خودت یه کاریش بکن.چقدرررررر من دچار کج فهمی شده بودم.من ایده هایی که بهم الهم میشد رو ایده حساب نمیکردم.مثلا ایده هایی که میگه برو یه کانال درست کن.برو فلا مطلب رو بنویس .برو این سوالو از فلانی بپرس.برو این درخواست رو از فلانی بکن.یعنی کلیییی از این ایده های الهامی انجام نشده تو ذهنم دام فقط به این دلیل که میگفتم حالا من مثلا برم این کار کوچیکو کنم یهو قراره معجزه بشه؟حالا اگه از فلانی درخواست کردم جواب نداد چی.اگه این مطلبو بنویسم خب بعدش چی؟ اگه پست بزارم کلا اینستا قطع بشه چی.اگه اگهی بزارم تو دیوار هیچ مشتری نیاد چی.خدایییییییییی من یعنی خودم که فکرشو میکنم داره مخم سوت میکشه.اینا همش ایده های الهمی بودن اون وقت منه بی خبر از همه جا نشستم همش خدا خدا میکنم که خدایا چرا پس به من هیچ ایده ای الهام نمیشه.منتظر بودم مثلا یه ایده ی خفن بهم الهام بشه .تا من انجامش بدم یهو یه نتیجه ی خیلی بزرگ بگیرم.
بابا اینهمه استاد میگه به ایده ها عمل کنید منم همش میگفتم بابا بخدا به من هیچ ایده ای الهام نشده وگرنه من انجامش میداد در صورتی که وقتی از پری روز درک کردم معنی ایده رو همینجوری روزی هزار تا ایده میاد تو سرم.باور کنید این صدایی که همش داره بهم میگه این کارو کن اون کارو کن اینقدر آهسته و آرومه که اگه بخوای فیزیکی حساب کنی باید کلی دم و دستگاه داشته باشی که این صدارو بشنوی.ولی امروز هرچی میگفت انجام میدادم اصلا به خدا چیزای خیلیییییی کوچیک بودا ولی معجزه پشت معجزه.من آرایشگرم.امروز مو کوتاه کردم برا مشتری ولی در نهایت نمیدونم چرا اون مدله کج در اومد .بعد یه جوری هم بود که نمیتونستم درستش کنم .مشتری رفت من همینجوری یه کم حالم گرفته شد ولی سعی کردم حسمو خوب کنم.یه حسی بهم گفت برو اون مدلی که کوتاه کردی رو عکساشو تو گوگل ببین.رفتم زدم یهو اون بالا یه نوشته اومد مدل باب نامتقارن زدم روش خداااااااااااااااای من دیدم دقیقا همون مدلیه که من برای مشتری زدم.
مشتری وقتی اومد یه عکسی رو بهم نشون داد که من مدلای شبیه به اینو قبلا زده بدم ولی این یکی یکم فرق داشت.گفتم خدایا ریش و قیچی دست خودت من بلدش نیستم.یعنی اون مدل مویی که بهم نشون داده بود دقیقا کج بود یه طرفش کوتاه و یه طرفش بلند.ولی من چون کمی استرس داشتم اصلا متوجه نشدم.به خدا گفتم من همون مدلی رو که خودم بلدم رو میزنم دیگه توکل بر خودت.باور کنید من دقیقا مثل دفعه های قبل پیش میرفتم اصلا نمیدونم که چی شد آخرش یه طرفش کوتاه دراومد یه طرفش بلند. وقتی اون عکس رو تو گوگل دیدم برق از سرم پرید دقیقا همون مدلی که من کوتاه کردم و دقیقا همون مدلی بود که مشتری بهم نشون داده بود .ولی من چون استرس داشتم اصلا نتونستم با جزئیات اون عکس رو ببینم.کلا فراموش کردم که گفته بودم خدایا ریش و قیچی دست خودت فکر میکردم کارم خراب شده و ناراحت بودم.ولی خدایااااا واقعا چی بگم هنوزممم تو شوکم.
یا مثلا سشوارمون از کیِ سوخته میخوام ببرم درستش کنم بخاطر اینکه پول نداشتم نمیبردم.از پری روز که همینجوری دارم به الهاماتم عمل میکنم دیروز بهم گفته شد برو سشوارو بده درست کنن.با اینکه کلی نجوا بود که حالا که پول نیست بزار برای بعد با توکل بر خدا بردم دادم.گفت اگه از موتورش باشه 350 الی 400 هزینه اش میشه.منم گذاشتم اومدم.امروز باخودم فکر میکردم که پول سشوارو چیکار کنم.دم غروب که از سالن داشتم میومدم خونه یه حسی بهم گفت برو سراغ سشوار.دوبار نجواها اومد که تو که پول نداری میخوای بری چی؟ اصلا اون آقاهه گفت نگاش بندازم خودم زنگ میزنم بهتون وقتی زنگ نزده حتما درستش نکرده ولی گفتم حسم گفته پس میرم.حالا میپرسم ببینم حداقل هزینه اش چقدر میشه تا ببینم کی پولش جور میشه.وقتی رفتم دیدم سشوارو درست کرده بود بعد گفت که از موتورش نبوده و از پروانه اش بوده هزینه اش شده 50 تومن.منم گفتم باشه من فقط سر مسیرم بود اومدم بپرسم(درصورتی که س مسیرم نبود) گفتم فردا میام پولشو میارم سشوارو میبرم آقاهه گفت ببر بعدا پولشو میاری.گفتم نه فردا میام میبرم.گفتش نه ببر.یعنی 10 بار خدا شاهده تو مغازه گفت ببر بعدا میای پولشو حساب میکنی گفتم نه نمیبرم اینجوری خودم خیالم راحته اصلا باوررررررممم نمیشه از مغازه اومدم بیرون آقاهه اومد دنبالم با اصرار سشوارو داد گفت ببر
خدای من این مدلیشو دیگه ندیده بودم.(منم که از یه طرف تو شوکم از یه طرف ذوق میکنم از یه طرف میگم بابا لامصب یه پلاستیک میدادی حداقل اینو چجوری ببرم کیفمم کوچیک بود سشوار توش جا نمیشد خلاصه سشوار به دست از اونجا تا خونه اومدم)
اصلا اینقدر همینجوری پشت سر هم درا داره باز میشه در مورد کارم و خیلی چیزای دیگه که دستم کم آورده از نوشتنش.
بخدا داشتم اصلا در مورد یه چیزای دیگه مینوشتم نمیدونم چجوری رسیدم به اینجا داشتم میگفتم از فایل رضای عطار روشن عزیز کلی اگاهی گرفتم و کلی درا باز شد و فهمیدم که منم بدهی هایی دارم که باید تیکه تیکه اش کنم تا قابل انجام باشه.وقتی اولین قدم رو برداشتم برای پرداخت اولین قسط بدهی (که نمیگم چی بود) ولی دوباره درا باز شد که ت باید هدفهایی هم که داری همینجوری تیکه تیکه کنی ببینی با شرایطی که همین الان داری چه کارایی رو میتونی بکنی برای قدم اول.*یه نکته خیلی مهم هم که کشفش کردم امروز این بود که من فکر میکردم منظور از ایده ی الهامی ایده ایه که بزرگه و حتی اگه تواناییش رو نداری وحست در موردش بده باااااید انجامش بدی و نتیجه بگیری چون بهت گفته شده.و تو تحت هر شرایطی با هر سختی و بدبختی که شده باید انجامش بدی تا روی ذهنتو کم کنی بگی من تونستم.به خاطر همین هر وقت استاد حرف از عمل میزد خودمو عاجز میدونستم .میگفتم منکه از پسش برنمیام خدایا خودت انجامش بده.و از روی همین باور مخرب که خدا همه ی کارارو برای من میکنه به هیچ ایده ای که بهم الهام میشد عمل نمیکردم چون اصلا فکرشم نمیکردم اینا همون ایده هایی ان که استاد ازش حرف میزنه. فکر میکردم منظور از ایده یه چیز خفن و دور از ذهنه.ولی فهمیدم که ایده ی خوب و درست ایده ایه که خیلی خیلی آسونه .با همین شرایط الانت قابل انجامه.و سوم اینکه حست نسبت به انجامش خوبه.یعنی من یاد گرفتم این سه تا فیلترو بزارم برای رصد کردن ایده ها.
و در مورد آگهی پیام بازرگانی که استاد گفتن از همین حالا میگم استاد من راهشو یاد گرفتم به قول رضای عطار روشن عزیز تیکه تیکه اش میکنم.حالا دیگه از انجامش نمیترسم.چون قرار نیست همین الان بیام آگهی بازرگانی رو اجرا کنم.قدم به قدم بهش میرسم.
باید از خودم سوال کنم ببینم الان چه کارایی رو در توانم هست که انجام بدم که یه قدم در جهت افزایش عزت نفسم بردارم با همین شرایط و توانایی که که الان دارم و آسونه و حسم بهش خوبه.ولی یه کوچولو ترسم دارم.میرم تو دل همین یه کوچولو ترس.بعد کم کم به اونجام تمرین پیام بازرگانی هم میرسم.انشاءالله
حالا ادامه ی نکات فایل
اگه میخوای از این مرحله (ترس از حرف مردم) بگذری تمرین آگهی بازرگانی رو باید بارها و بارها انجام بدی تا توش حرفه ای بشی.
این کاری نیست که همه بتونن انجام بدن.اگه میخوای متفاوت نتیجه بگیری باید متفاوت از بقیه عمل کنی.
بریم تو دل ترسهامون .تا شخصیتمون تغییر نکنه نتایجمون عوض نمیشه.
عزت نفس پایه ی تمام موفقیت ها و خوشبختی هاست.
نکته بعدی شروع کردن با امکانات محدود
این موردیه که من خیلی توش ایراد دارم ولی تو این دوسه روزه به یه سری نتایجی رسیدم که دارم با همین امکانات و توانایی هایی که دارم عمل میکنم.
چقدر کمن آدمایی که با آنچه از امکانات در اختیار دارن کارو شروع میکنن
اون آدمایی که تو زندگیشون به جایی رسیدن از همون جایی که بودن از همون چیزی که داشتن از صفر کارو شروع کردن و هی پیشرفت کردن
جهان وقتی تعهد شمارو ببینه وقتی اون حد از اشتیاق شمارو ببینه خداوند درهای بیشتری رو برای شما باز میکنه برای اینکه حرکت کنید و نتیجه بگیرید.
از هرجایی که هستید با هر امکاناتی که دارید با تمام قدرت با تمام اشتیاق با تمام عشق کارو شروع کنید و قدم بردارید(انگار استاد این تیکه رو مختص به من گفت اینقدر اشتیاق گرفتم)
جهام تعهد شمارو ببینه درهای جدیدی رو به روی شما باز میکنه.*
در پناه الله یکتا انشاءالله همگی از همین الانمون با توانی های الانمون با همین امکاناتمون قدم برداریم و پیش به سوی موفقیت
ساعت 19 و 41 شروع کردم به نوشتن نان استاپ الان ساعت 21و 25 دقیقه است
خداوند رو هزاران بار سپاسگزارم که بندگانی خلق کرده که اینچنین زیبا بلدن بنویسن از تجربیات روزمره شون و روند اگاهی و تکاملشون از قوانین زندگی
صفورای عزیزم تحسینت میکنم که انقدر زیبا و موشکافانه از درکت از قوانین برامون نوشتی
بسیار لذت بردم مخصوصاً اونجایی که نوشته بودی
من قبلا فکر میکردم ایده های الهامی حتما یه چیز عجیب و غریب و خفتی هستش که انجام دادنشم خیلی سخته و اگه انجامش بدم،حالا به هر قیمتی، و جون کندنی، زندگیمو کن فیکون میکنه
و از اون جایی که من توانایی انجام شون رو در خودم نمیدیم، همشو واگذار میکردم به خدا مبگفتم خدایا از من که بر نمیاد تو خودت یه کاری بکن دیگه
درحالی که دچار یه کج فهمی شده بودم
ایده های الهامی اصلا یه چیز عجیب و غریب و خفنی نیست که با انجامش ما صد پله بریم بالا
برعکس ایده های الهامی همین چیزهایی کوچک و پیش پاافتاده ای هم میتونن باشن که عمل بهشون کوچیک کوچیک ما رو در مدارهای بالاتر، یه پله یه پله میبره بالا
اصلا ویژگیهای اصلی تمام ایده های الهامی اینه که
1- برای انجام دادنشون پوستمون کنده نشه (برعکس خیلی راحت و اسونه انجامشون)
2_ با شرایط و امکانات همین الانمون قابل انجامه
3_ احساس مون نسبت به انحامش مثبته و حس خوبی بهمون میده انجام دادنش
سپاسگزارم دوست خوب ارزشمندم
به خاطر این کامنت ارزشمندت که حامل پیامهای ارزشمندی برایم بود
در رابطه با تیکه تیکه انحام دادن کارها
من تجربه ی خودمو مینویسم که چقدر کارامده این روش
مثلا وقتی من خیاطی میکنم
برای مثال مانتو میدوزم، یه روز الگو شو میکشم، فرداش پارچه رو برش میدم، روز بعدش میدوزم یه مقداریش رو و روز بعدش استیناشو وصل میکنم، خلاصه هر روز یه کاریش رو انجام میدم و در نهایت لباسی خیلی شیک و زیبا میدوزم
یا مثلا وقتی ظرف یا لباس میشورم به محض اینکه احساس کردم پاهام خسته شد یا کمرم احساس ناراحتی کرد، میزارم اون کارمو، میرم با بچم بازی میکنم یا گوشی یا هر چی، بعد یه مدت مابقیشو انجام میدم و در اخر تموم کارمو به نحوه احسنت به اتمام میرسونم
برات بهترین ها رو از رب قدرتمند کل جهانیان ارزو میکنم دوست خوبم
سلام سارای عزیزم…ممنونم که برام کامنت گذاشتی و باعث شدی به کامنت یه سال پیشم برگردم و به یاد بیارم چه وضعیتی داشتم…از همون تجربه به بعد بود که من معنای واقعی الهامات رو فهمیدم و کم کم درک کردم که خدا داره با من حرف میزنه ..چون تا قبلش اصلا درک نمیکردم وقتی بچه ها میگفتن خدا بهم گفت…خدا بهم الهام کرد..خدا هدایتم کرد…خیلی برام حالت شعار گونه داشت این حرفا ..چون خیلی احساس گناه داشتم قبلا فکر میکردم خیلی زمان میبره تا من با خدا بتونم ارتباط برقرار کنم…همیشه با خودم میگفتم خب منم اگر چند سال رو خودم کار کنم و تغییر کنم خدا میبینه که منم تغییر کردم و باهام حرف میزنه و دقیقا همونطور که گفتی من فکر میکردم ایده ی الهامی یه چیزیه که باید پوستت کنده شه تا بهش عمل کنی و باید خیلی قوی باشی و خیلی آدم خارق العاده ای باشی که بتونی به ایده های الهامی عمل کنی…همیشه هم فکر میکردم خب منکه میدونم از پسش بر نمیام پس خدا هم دوسم نداره…به همین دلیل رابطه ام با خدا خیلی کمرنگ و بی روح بود.اصلا یه درصد هم فکرشو نمیکردم که منم میتونم با همینی که الان هستم با خدا حرف بزنم و اونم جوابمو بده…ولی الان این موضوع اینقدر بدیهی شده تو زندگیم که من از کوچکترین تصمیمات روزانه ام تا بزرگترین تصمیمات زندگیم فقط با خدا مشورت میکنم و اونم همیشه جواب منو میده….پارسال وقتی این کامنت رو گذاشتم درامدم صفر بود همونطور که نوشته بودم 50 هزارتومن پول تعمیر سشوار رو نداشتم بدم ولی با هدایت های الله امسال درامد بالای 50 میلیون تومن رو هم تجربه کردم و کلی موفقیت و پیشرفت داشتم هم تو کارم هم تو زندگیم…وقتی کامنت خودمو خوندم خیلی برام جالب بود که کلا اون شرایط دیگه یادم رفته …خداوند رو بی نهایت سپاسگذارم که هر لحظه منو هدایت میکنه…
برات آرزوی بهترینها رو دارم سارای قشنگم….ایشالا که تو رشته مورد علاقه ات جزو بهترین ها باشی و بدرخشی عزیزم.
سلام و عرض ادب به خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته
هر طوری بر میگردم به قبل نگاه میکنم میبینم اول استادم خداوندی هست که خلقم کرد استاد اول هممون خداوندِ این تمرین آگهی بازرگانی و معرفی خود در جمع و رفتن در دلِ ترس رو من کلاس دوم ابتدایی به یه نحو دیگه انجام دادم خیلی دانش آموز درسخون و مودبی بودم تمام معلمها دوسم داشتن انقدری دوسم داشتن که با ما روابط خانوادگی برقرار میکردن ولی نمیتونستم توی جمع خیلی خوب صحبت کنم یه روز خانم معلمم صدام کرد بهم گفت واسه فردا هیچ مشقی ننویس و فقط یه متن بهم داد که اینو حفظ کن بیا جلو بچه ها صحبت کن و منم متنو حفظ کردم راجع به معرفی دانش آموزیم بود وقتی خانم معلم به بچه ها گفت که همه دفتر کتاباتون رو جمع کنید بنشینید امینی میخواد برامون صحبت کنه و من رو فرستاد بیرون کلاس تا آب بخورم و آماده سخنرانیم بشم خانم مدیر که دفترش کنار کلاس ما بود متوجه این شد و با من به داخل کلاس اومد تا صحبتهامو گوش کنه یادمِ انقدر استرس گرفتم که نصف بیشتر متن رو فراموش کردم و خانم معلم باقیشو جمع و جور کرد ولی خب یکم یاد گرفتم توی جمع حرف بزنم پایه بعد که رفتم خانم معلم بعدی یه روز اعلام کردن که توی منطقه اعلام شده که دانش آموزان علاقه مند به نجوم مقاله بنویسن تا بهترین مقاله جایزه بگیره و من که اصلا علاقه مند نبودم ننوشتم همکلاسیم مقاله نوشت و از نظر خانم معلم مقاله خیلی خوبی نبود ولی تنها مقاله موجود بود به من گفت چرا تو ننوشتی بیا اینو بخون ، گفتن میخوام مقاله همکلاسیتو بدم به تو بخونش و خودتو واسه سخنرانی در سطح منطقه آماده کن منم قبول کردم روز سخنرانی با هم رفتیم یه سالن بزرگ که تمام دانش آموزان برگزیده دختر و پسر منطقه برای ارائه مقاله اومده بودن و چند دقه قبلش منو با دستگاه ویدئو کنفرانس آشنا کرد چون وسط مقاله باید ازش استفاده میکردم و چه سخنرانیِ با شکوهی بود با اینکه متن مقاله واسه من نبود و فقط من ارائه دادم رتبه سوم رو گرفتم چقدر دوست داشتنی شد برام سخنرانی و اصلا در جمع صحبتکردن دیگه برام سخت نبود ولی باورهایی که مدام از طرف مادرم بهم خورانده میشد که دختر نباید حرف بزنه توی خونه شوهر میری انقدر بلبل زبونی کنی نگهت نمیدارن و …همه چی کم کم خراب شد
بارها شده که فایلهای شما رو گوش میدم برام سوال پیش میاد چرا با اینکه من خیلی خوب داشتم درسامو به طور طبیعی برای سعادتمند شدن طی میکردم انگار همه چی متوقف شد و من یه سری تجارب بسیار ناخوشایند داشتم تا اینکه به شما رسیدم و دوباره دارم همراه با شما و این آگاهیهای ناب ادامه اون سیر سعادت را میپیمایم …
ولی هزاران بار خدا رو شاکرم که دو سری تجربه بسیار متضاد دارم که همین بهم کمک میکنه تا از قوانین آگاهانه سر دربیارم و درکشون کنم خدایا استاد این سیر تکامل منو دیوانه کرده حالا که تمرین آگهی بازرگانی رو شنیدم و با توجه به تجربه ای که قبلا خداوند برام مهیا کرده بود متوجه تمام فرمایشاتتون میشم که عزت نفس پایه همه چیه من بالعکس دوستان که میگن با شما آشنا میشن حرفاتون رو متوجه نمیشن اما حس خوبی دارن من هم متوجه میشم اصلا هیچ درسی رو به این خوبی متوجه نمیشدم هم احساسم عالیه ایمان دارم که واو ب واوش حقیقته محض
و نکته دوم که منتظر نباش تا همه چی عالی باشه شروع کنی این درستون رو هم کاملا متوجه میشم تا به الان جهان من رو در شرایطی قرار میداد که مجبور به اقدام میشدم با کمترین امکانات ولی الان دیگه آگاهیشو گرفتم و متوجهم که چه موهبت بزرگیِ که شروع کنم چون جهان تعهدم رو ببینه درها رو باز میکنه و تفاوتی که الان با قبلم متوجهش میشم ایمان به غیبِ اینکه نیرویی برتر اداره امور رو به دست دارد و من گویا وسیله ای برای انجام اراده خداوندم و من هم پاره ای از خداوند هستم و هم در مقابل اراده اش هیچ نیستم ( الله اکبر)
هر کدوم ما یه سری نقاط ضعف خیلی اساسی داریم چیزایی که خیلی بنیادین هست در وجود ما و ما همیشه باید روشون کارکنیم و فکر نیکنیم خوب خوب شدیم و فراموش کنیم و باید ادامه بدیم تا اخر عمرمون.
ترس از کار جدید نسبت به باور نگرانی از نگاه های دیگران:
[ دوستم ترسید رفت نموند من یاد گذشته خودم افتادم که منم یه سری خجالت ها و ترس ها داشتم اما برشون غلبه کردم و خیلی بهتر شده بودم خلاصه ما رفتیم جاهای مختلف توی شلوغی با یه دوربین بزرگ توی شرایطی که کسی اون زمان زیاد درگیر این مسائل نبود فیلمبرداری کردم….
من دیدم وقتی آدم وارد دل ترسها میشه واقعا هیچ چیزی نیست که ترسناک باشه
این جمله طلایی استاد وقتی ادم وارد ترس هاش میشه واقعا هیچ چیز ترسناکی وجود نداره دارم به یاد میارم مثال این جمله رو از تمرین اگهی تبلیغاتی بادم میاد تو تاکسی نشستم و یه متن ساده که چندین ماه پیش به امید یه روزی بود ک انجامش بدم رو بدون ویرایش آوردم صندلی جلو نشستم ترس توی وجودم بود گفتم بیخیال نگو ولی گفتم یا میگی یا… خلاصه گفتم اگه اوکی باشید من تمرین انجام بدم توی تاکسی جلوی چند نفر انجامش دادم و همه تحسینم کردن و کلی ارزوی موفقیت باور دوم با دانشگاه رفته بودیم کوهنوردی یه عالمه ادم جدید سرپرست کنار اتیش نشستیم شروع کردم ب گفتنش همه لذت بردن حتی یکی از کادر بخاطر صدای خوبم گفت کاش زودتر شناخته بودمت مجری میخاستیم برای اجرا و من رفتم توی این ترس و بعدش این تمرین واسه من شد یه تمرین عادی چوندجلوی دوتا از بزرگترین و غریبه ترین جمع ها انجامش دادم و ترسی ازش نداشتم یه جورایی این تمرین برام شد اب خوردن و حس خاصی از انجامش نداشتم چون من قدرتم در اجراش به خودم اثبات کردم اره من پا گذاشتم روی ترسم برای همین برای من عادی شد دیگه راحت بود واقعا به خودم افتخار میکنم چقدر پیشرفت کردم نسبت ب قبل ایول دختر)
[همین الان هم با گذشت این همه تجربه وایسادن جلو دوربین توی جمع برای من کار آسونی نیست اما تعهد داده بودم به خودم *که آنچه که باید تغیر بدم در وجود خودم رو تغیر بدم و اینکار رو انجام دادم بارها بارها توی جمعیت توی شهرهای مختلف برای رفتن ترس ها بهتر شدن خودم و البته ک بهتر شدم و هنوز جا دارم برای بهتر شدن یعنی میخوام بگم که خیلی مهم که ما چه ترسهایی داریم و بریم توی ترسهامون به صورت واقعی ایمانی که عمل بیاورد اینکه بگی من میتونم با اینکه بری انجامش بدیم این خیلی فرق میکنه]
(خب چه حرفایی نابی از این تیکه دارم که به خودم استاد میگن من هنوزم ترس دارم چه کسی داره میگه استاد داره میگه بعد اونهمه تجربه چقدر این نکته داره بهم ارامش میده اینکه تو هربار یه فورسی به خودت بده برو توی ترس و ببین ک هربار چقدر برات راحت تر میشه و اسون تر اما اما توی این دام نیوفت که تو باید پرفکت و بی نقص باشی همون بترس و انجامش بده ترس داشتن طبیعه بالاخره ما یه عالمه عقبه و باور بد داریم به قول استاد که به قطر بتن و سنگ و سیمان چسبیدن به مغزمون و هربار باید هی رنگ بریزم روب این سیاهی ها تا روشن تر بشه پس دارم ب خودم میگم که انتطار نداشته باش در مواجه با هر ترسی بی نقص باشی بترس و انجامش بده اصلا هربار بترس ولی اون عمل مهم تکامل مهم اینکه کمالگرا نباشی فکر نکنی با دوبار پا رو ترس گذاشتن خدای انجام اونکار شدی و اگر احساس ترس کردی بازم نا امید بشی نه حتی اگه بازم ترسیدی بازم انجامش بدی هربار بهتر و راحت تر میشی سخت نگیر میدونی چی مهم بین این جیزا تون تعهد هست که مهم اون تعهد که به خودت میدی ک من باید انجامش بدم، من باید انجامش بدم چون به خودم قول دادم این خودش ببین ناشی از چ عزت نفسی هست اینکه من اینقدر خودم دوس دارم و ارزشمند هستم که باید به قولی که به خودم دادم عمل کنم زندگیم مهم چون پشت هر بیخیال ولش کنی یه ناخوداگاهی هست که میگه ا ولش کنم پس مهم نیست ارزش نداره وقتی هربار بندازی پشت گوش ذهنت اینقدر اونکار و تورو بی ارزش جلوه میده که کم کم تورو ممکنه فلج کنه حتی من اینو تو زندگیم دیدم تعهد خیلی مهم تعهد ب حرفی ک زدی و باید انجامش و انجام این تعهد ممکنه چه درهایی رو به روی تو باز بکنه!!پس مهم عمل کردن مهم دختر مثل اون وقتی که پا گذاشتی روی ترست با اهرم رنج و لذت با ادما ارتباط گرفتی نظرت گفتی و چقدر مزایا درسی برات داشت ادما شناختنت، حالت چقدر بهتر شد چقدر آرامش گرفتی یادت میاد عمل خیلی مهم تعهد عمل خیلی حالت خوب میکنه خیلی قشنگ پس جلو برو و بهش عمل کن حتی یه ذره یادت نره تو مهمی پس ثابت کن خودت به خودت)وقتی رفیقم گفتم من نیستم من فهمیدم پس اینکاری هست که من باید انجام بدم اینکاری نیست که بقیه بتونن انجام بدن اگر میخام متفاوت باشم باید انجام بدم اینکار رو
بریم تو دل ترس هامون یادمون باشه تا شخصیتمون عوض نشه نتایج عوض نمیشه آنچه مارو میترسونه ترسهامون یادمون باشه مخصوصا توی بحث عزت نفس
—————————-
بحث شروع کردن با امکانات محدود:
[خیلی از ما یه سری ایده ها داریم توی سرمون ولی اگر اون وسیله خاص نباشه اون دوربین باشه یعنی خیلی از شما یه عالمه بهانه اوردین برای حرکت نکردن خودتون برای عدم پیشرفت
*چقد کمن ادمهایی که با ان امکاناتی که ور اختیارشون هست کار رو شروع میکنن نه اینکه بگن نه کار رو وقتی شروع میکینم که این باشه اون باشه
مثال قهرمان های المپیک که با امکانات در دسترسشون شروع کردن و شدن قهرمان المپیک یعنی میخام بگم چقدر ما بهانه میاریم نه من نیاز وارم با این امکانات با این صندلی بعد اونوقت من میتونم کار کنم باید امکانات فلان باشه
ولی اون آدمهایی که توی زندگیشون به جایی رسیدن از همونجایی که بودن از همون چیزی که داشتن از صفر کار رو شروع کردن هی پیشرفت کردن وقتی جهان تعهد نعهد شمارو میبینه اون حد از اشتیاق شمارو میبینه خداوند درهای ببشتری باز میکننه
ببین بچه ها تا وقتی که دنبال بهونه ای که کاری رو انجام بدی به جایی تو زندگیتون نمیرسید
(استاد استاد این تیکه ازحرفاتون مثل یه پتک دوباره برای من بود از همونجایی که هستی شروع کن و پیش برو جلو برو من همیشه تو زندگیم ادم بهانه اوری بودم همیشه یهنی یه جورایی این کمالگرایی پاشنه آشیل من استاد من حتی برای اینکه بیام از فایل ها نکته برداری کنم میگم نه باید بهترین دفتر باشه اینجوری که نمیشه من همبشه منتظر بهترین موقعیت تو زندگیم بودم و اینم همیشه جلوی من رو گرفت برای شروع هرکاری و پیشبرد هرکاری من کلی بریز و بپاش الکی میکنم با این بهونه و باور که بهتر بشم اینا به من کمک میکنن که بهتر بشم در صورتی که بارها شکست خوردم حس کردم فقط چرخیدم دور خودم میدونی این نگاه سخت نگرفته این نگاه تعهد این نگاه که بابا مهم عمل منه باور منه تعهد منه نه امکانات من خیلی مهمه استاد یادم رفته بود ولی این نکته خیلی مهم خیلی استاد اینکه من یه جا تدریس میکردم رفتم با پولی ک برای یکاری جمع کردم کلی برگه و عروسک و چیزای الکی خریدم به بهانه اینکه اینا منو بهتر میکنن در صورتی ک عملا فقط دوبار استفاده شدن من اومدم بیرون از اونکار یا اینکه خیلی مثالها که حالا نتیجه نگرفتن از اون بهونه ها که بعضا هم جور شدن بهم گفت ببین امکانات زرق و برق دورت مهم نبست مرد و زن قوی واقعی اونه که با اون چیزی که هست شروع کنه اقدام کنه اینکار رو نکنه موفق نمیشه همینکه بارها به من ثابت شد با اون چیزی که هست شروع کن تا نتیجه بگیری یه خانم دکتر هست که چنتا بیرنس داره و فقط 24 سالشه بی ام و سوار میشه و خونه مستقل چنتا دفتر و باباشم یه کارگر ساده بوده خودش میگه امکاناتی دارم ک 7 نسل قبلتر منم نداشتن بعد گفت واقعا فکر میکنید واسه شروع کار سرمایه نیاز؟ نهه تو دوران کرونا و گرونی که همه زدن تو سرشون پول نیست من رفتم کار کردم سرمایه اولیه کم جمع کردم یه گوشی خریدم باهاش تولید محتوا کردم از اونجا با اون گوشی ساده کم کم رشد کردم من بیشترین سرمایه گذاریم روی خودم کردم و این حرفاش داره به من میگه بهونه بسه اگه میخای موفق بشی باید متعهد باشی با هرچی به ذهنت میرسه و در دسترس ترین شروع کنی و اره من بارها دیدم این کمالگرایی من نتایج الانم رو رقم زد و من الان اینجا هستم)
[من میتونستم بگم همش بخاطر بابام، شرایط اینطوره دولت و هیچ غلطی تو زندگیم نکنم و وقتی فهمیدم موفقیت موقعی اتفاق میفته که من بهانه ای برای خودم نتراشم و توی هر شرایطی کار رو شروع کنم ولی جهان که تعهد من دید بهم کمک کرد و نتایج اتفاق افتاد.از هر جایی که هستی با هر امکاناتی قدم بردار کار رو شروع کن با تمام قوا و بدون ک جهان تعهد شمارو که ببینه درهای جدیدی به روی شما باز میکنه]
استاد این حرفا یه ایمانی در دل من ایجاد کرد بهم قدرت داد اینکه بابا تو متعهد باش جهان تعهدت رو ببین درهارو به روت باز میکنه و اینکه رنجی رو در ذهن من فعال کرد ک بابا جلو برو با هرچی که هست بهونه بذار کنار اگه بخواهی میشه نخواستن مال کسایی که چیزی براشون مهم نیست استاد اره من باید کمتر سخت بگیرم من باید جلوتر برم حرکت کنم قدم بردارم پیش برم گام بردارم بسه دیگه اگر اون ماشین میخای اون ارامش میخای اون روابط و ثروت میخای بها داره بهاشم قدم برداشتن بهونه نیاوردن
راستی هفته بعد قرار دوره عزت نفس رو بخرم و از این بابت خیلی خوشالم>°°
سلام استاد عزیزم یه خبر خوووب برات دارم خیلی ذوق زده وخوشالم میخام توجهتون به فقط جمله اخر این کامنتی که ریپلای کردم جلب کنم کامنت خودم که 23دی ماه دقیقا یک روز بعد از تولد 21سالگیم نوشنم جلب کنم اونجا نوشتم راستی استاد قراره هفته بعد دوره عزت نفس رو بخرم و خیلی خوشحالم یادمه یماه پیش به خودم گفتم من این دوره رو به خودم هدیه میدم و حالا امشب داشتم کامنتم میخوندم دیدم دقیقا جمعه هفته پیش نوشتم هفته بعد میگرمش و حالا دقیاق 30 دی ماه یک هفته بعدش اون بالا برا من نوشته خریدار استاد هی میرم تو قسمت محصولات میبینم دوره عزت نفس دارم هی ذوق میکنم استاد من سالها از بی عزت نفسی رنج بردم از 15 سالگی باهاتون اشنا شدم اما به قولی چک و لقد هامو نخورده بودم شمارو مسیر فراموش کردولی حالا اینجام الهی شکرت خدایا امید دارم ک اون خلع ها اون تشنگی به عزت نفسمو سریعتر پر کنم استاد خیلی خوشحالم واقعا ذووق دارم چون من دیگه این عزت نفس نمیخام جاش حال خوب میخام عزت نفس باا شخصیت قوی امید دارم خیلییی روحم تشنه است تشنگی عمیق استاد میگن ادما واسه تولدشون میتونن از جهان هرچی بخوان من واسه تولدم دوره شمارو خواستم اما میشه ازتون بخام به عنوان هدیه تولدم و ورودم به دوره عزت نفس جواب من رو بدید و برام یه متنی بنویسد و ازم بخواید قوی باهاتون تو دوره عزت نفس پیش برم استاد منتظر کامنت قشنگ و پر انگیزه تون برای خودم هست پیشاپیش ممنونم از هدیه گرانبهاتون
تحسینت میکنم دختر از اینکه تونستی تمرین اگهی بازرگانی رو حتی برای چندین بار انجام بدی. منم به امید الله انشاالله حتما انجامش میدم. نکات مثبتمو توی گوشی ام یادداشت کردم. هر روز کاملترش میکنم و متعهدم که از روش که نه، بداهه و گفتاری توی جمع غریبه انجامش بدم. خداوند با جسوران است
سپاسگزارم به خاطر کامنت ارزشمند و اگاهی بخشت خواهر کوچکتر و شجاعم:)
راستی داشتن دوره عزت نفس، خودش عزت نفس آدمو میبره بالا، از اینکه تونستیم دوره رو بخریم، خودش ارزشمنده، حالا عمل کنیم که زندگیمون کن فیکون میشه به امید خدا
سلام استاد عزیززم وخانم شایسته مهربونم و تک تک دوستان گلی که این کامنت منو میخونند.
استاد من اون فایل دودقیقه ای که در اینیستا گذاشتید رو دیده بودم و واقعا اون دخترا رو تحسین کردم و هم خودمو چون اونا اون ویدیو رو قطعا برای یوتوب میگرفتند و اون سبک رقصی هم که میرفتند و اون موسیقی کی پاپ هست ینی پاپ کره ای از کره میاد و خیلی سبک پرطرفداری هم هست حالا جالب اینجاست اولین بار که من یه موزیک ویدیو کی پاپ دیدم ن تنها علاقه خودمو پیدا کردم بلکه آنقدر که اشتیاق داشتم سریع رفتم یوتوب و آموزش رقصش رو پیدا کردم و شب ها از سرکار که میومدم با خستگی زیاد میرفتم جلو اینه و تمرین میکردم و خیلی برام لذت بخش بود و هست و بعد با خودم گفتم اگه رویای من اینه که توی بزرگترین استیج ها اجرا کنم اول باید از جمع های کوچیک شروع کنم چون من خیلی ترس هم داشتم از حرف مردم از اینکه نکنه یه وقت خودم وسط دنس بخام سوتی بدم یا مثلا من الان ایرانم و مردم بهم میخندن که میخام کره ای برقصم چون واقعا من تاحالا ندیده بودم توی مجالس عروسی کسی بخاد از این سبک دنس ها بره و به خودم گفتم اگه الان نتونم بر ترسم قلبه کنم اگه من آنقدر میترسم از نگاه های مردم توی جمع کوچیک دیگه هیچوقت نمیتونم و خیلی جالبه من بعد از اینکه اولین دنسمو کاور کردم تقریبا دوهفته بعدش یه عروسی دعوت شدم 😀و خیلی هم میترسیدم و هم خیلی ذوق داشتم که اگه اینکارو بکنم یه پله بالاتر میرم از طرفی هم مامانم میگفت نرقص این رقص خیلی مسخرس واسه اینجور مجالسا و مسخرت میکنن و فلان ولی به خودم تعهد داده بودم که شروع کنم از همون جایی که هستم و حتی به من بخندن هم مهم نیست من فقط میخام شروع کنم و من رفتم به اون مجلس مجلسی که تقریبا 150 نفر جمعیت داشت و اون مجلس فامیل یا بستگانمون نبود که آشنا باشند و اینا اون عروسی دوستم بود و آدم های اونجا برام غریبه بودندو با خودم گفتم تصور کنن اومدی تور جهانی و اینم استیج و همه این ادم هایی هم که اینجان طرفداراتند و بعد من اون دنس با موفقیت و لذت اجرا کردم و ن تنها بهم نخندیدند حتی برام سوت و دست هم زدند خیلی تشویقم کردند و بعد که اومدم بشینم یه خانومی بهم گفت آفرین خیلی خوب بودی خسته شدیم از بس رقص تکراری دیدیم و خیلی خوشحالم شدم و خیلی این کار به عزت نفسم کمک کرد و باعث شد سری های بعدی و مجالس های مختلف من راحت تر و راحت تر اجرا کنم و لذت ببرم .
و بعد به خودم افتخار کردم که اولین قدم برداشتم و بیشتر به این حرف استاد رسیدم که خیلی از ترس هایی که ما داریم شاید هیچوقت اتفاق نیافته وخیلی از ماها به خاطر ترس هامون هیچوقت انجامش نمیدیم ،من قبلا حتی نمیتونستم از یه نفر توخیابون سوال بپرسم حتی نمیتونستم پشت تلفن یه غذا برا خودم سفارش بدم ولی قشنگیش اینجاست که وقتی یه بار روی ترست قلبه میکنی دفعات بدی خیلی راحت تر میشه اجرا کردن تو جمع غریبه خیلی به من کمک کرد من الان میتونم بگم خیلی بهتر شدم تو این مورد که حرف مردم برام زیاد اهمیت نداشته باشه و خیلی سعی میکنم که خیلی بهتر ترم بشه .
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیز و تمام همفرکانسی هایم
امروز من قدم در مسیری گذاشتم که برام انجامش خیلی سخت بود ولی با یاری و هدایت خ آوند استارتش رو زدم و مطمئنم به نتیجه مناسب برای من میرسه
چون خداوند رو هرلحظه برای این مسیر صدا زدم پس برام خوب پیش میره
کم کم سعی م رو میکنم اینکار عزت نفس رو انجام بدم حالا با هر میزان از عمل مهم استارت هست خب خداروشکر میگم
دیروز برام بنظرم در حالی که در مسیر بودم ی تضاد خیلی خیلی بد افتاد دقیقا مث حرف استاد که میگه لباسش ناجوره ولی آخر سر به نفع ما تغیر پیدا میکنه پس طبق این صحبت مطمئنم این تضاد برای من خیر نتیجه میده چون خدارو وکیل گرفتم
در پناه خداوند یکتا سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
خیلی دوست دارم الان که یکی دوسالی از تجربه اون تضادتون گذشته، خیریتش رو برام کامنت کنی
وقتی ما روی خودمون کار میکنیم، هر اتفاق به ظاهر بدی، قطعا همون چیزیه که ما رو پیشرفت میده
خیلی کنجکاوم خیریت تضادها رو از تجربه دوستانم توی زندگی روزمره شون بدونم و بخونم
به زندگی خودم که فکر میکنم
بزرگترین تضاد من که بیشترین نفع رو برام داشت، ازدواج مجدد پدر شوهرم بود
من انقدر سر این مسئله مقاومت نشون دادم و نخواستم قبول کنم و بپذیرم، و انقدر خودمو اذیت کردم که حد نداره الان که حدودا 8 سالی از اون قضیه گذشته، خیلی راحتتر کنار اومدم با این قضیه
و چقدرررر زیاد به نفع من شد
از مزایای این اتفاق این بود که
چون همسرم تک پسرشون بود، وظیفه من وهمسرم بود در زمان پیریشون پدرشوهر و مادرشوهرم رو نگه داریم و از اون جایی که زن دومشم پسر دار شد، حالا خدا رو شکر ما دیگه خودمون مستقل شدیم و خونه و زندگی مستقل خودمون رو داریم
ما طبقه بالا زندگی میکنیم و اونا پایینمون
من خیلی دوست دارم، از اینجا به یه جای دیگه که کمتر ببینمشون، و یه جای سرسبزتر و بزرگتر نقل مکان کنیم و چندسال دیگه امیدوارم حتما این اتفاق هم میفته به امید الله
تا منو خانواده م با ازادی بیشتری توی جای سرسبز و بزرگتر زندگی کنیم
ازدواج مجدد پدرشوهر باعث شد، حضورشون و نظراتشونچ توی زندگی ما خیلی خیلی کمتر بشه، و ما مستقل تر بشیم
همسرم کسب و کار شخصی خودشو برپا کرد به لطف خدا و الان خیلی موفقه و ما هزاران برابر ثروتمندتر شدیم از اون دوران
این اتفاق باعث شد، من دیگه روی پدرشوهرم حساب نکنم، بماند که قبلا حرفاشون برامون حکم وحی منزل بود ولی الان خدا رو شکر، خیلی کم میبینمشون و خیلی کم باهاشون در ارتباطم و حرفاشون در حد نصیحته ارزششش برامون، اگه چیزی هم بگن
این اتفاق باعث شد من ازادی های خیلی خیلی بیشتری رو تجربه کنم
من زندگی مستقل خودمو تحربه میکنم و غرق در ارامش و خوشبختی هستم در کنار خانواده ی عزیزم و خداوند هر روز موهبت های بیشتر و بیشتری رو وارد زندگی ام میکنه
من از وقتی که دل کندم از ارث و میراث و قدرت دادن به غیر خودش، واقعا ارام شدم و خداوند صدها برابرش، نعمت رو جاری کرد توی زندگیمون، وقتی که انتظارم رو برداشتم از بنده اش و دل بستم به خود قدرتمندش
هر کسی اختیار زندگیش دست خودشه
من لذت میبرم از اتصال با حاکم و فرمانروای قدرتمند کل جهانیان
من و خدای قدرتمندم قادریم به هر کار
من زندگی دلخواه و رویایی ام رو با توکل به قدرتمندترین نیروی جهان خلق میکنم. از زندگی ام لذت میبرم
ازخداوند متعال و آگاه و همچنین شما سپاسگزارم موجب شدید مروری کنم به گذشته و اتفاقاتش
بله عزیز دلم اون تضاد درسته خیلی برام سخت بود و کنترل ذهن زیادی میخوایم ولی شکر خدا خیلی هم برایم بهتر شد یعنی موجب حال خوب من شد بعدا
تضادی که بقیه میخواستن باهاش منو اذیت کنن ولی جالبه موجب عذاب وجدان خودشون شد بخدا قسم همینی هست که میگم ولی باید بگی خدا بهتر میدونه و قطعا نتیجه به نفع من تغییر میکند دیگه مابقیش رو خدا بلده چطوری پیش ببره باید ما کم نسازیم و قوی تر به خداوند متصل شیم و چنگ بزنیم به این رشته ی اتصال
خدارو شکر میکنم با کلام شما. دوباره بهم گفت از غیر دل بکنم و به خودش پناه بیارم تا کارهام رو پیش ببره
اینکه نترسم و استارت کارم رو بزنم خودش بلده چطوری ثروتمندم کنه
اینکه نچسبم به یه خواسته
همینکه شما با کنار اومدن با ازدواج در شوهرتان برعکس چیزی ک ذهنتون گفت موجب پیشرفتون هم شده
پس منم نباید ب یکسری حاشیه ها گیر بدم جالبه همین امروز قبل پیامتان بخونم داشتم تو ذهنم میگفتم همسرم داره بازم مخالف من عمل میکنه و …باد گفتم ولش کن این چند سال هرچی مقاومت داشتم بی فایده بود پس بهتره بسپارم به خدا و خودش حلش میکنه به نفع من
به همون خدا قسم وقتی نیم ساعت بعد پیامتان خوندم چشمام برق میزد از شادی و جالبه همسرم بدون اینکه من اشاره مستقیمی کنم توضیح داد ک مسیری که میره همسو با خواسته من هست و این یعنی در جا جواب داد
همین فرکانس در واقع همین حال خوب حتی تو ذهنم بدون نوشتن یا بیان کردن موجب واکنش جهان هستی میشه
پس فرکانس مهمترین قدرت رو داره
فرکانس هم همون حال خوب داشتن و سپاسگزار خداوند و زندگی بودن هست خیلی راحت باید بگیریم
زندگی راحت تر از اونی هست که در ذهنمون با ترس تجسم میشه
باید نفس عمیق بکشیم و لذت ببریم از همین نوشتن و خواندن کامنت
با لبخند و رضایت از داشتن امکانات اینترنت گوشی فضای مناسب و سلامتیمون برای این نگارش
خدایا شکرت اصلا نمیدونم چطور شد تا اینجا ادامه پیدا کرد ول شکر گذار خداوند هستم چون هر چی اومد. و نوشتم
در پناه رب مقتدر شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند. در دنیا و عقبی باشید
به خدای که منو در بهترین زمان متولد کرد رسالتی دارم تا الهام بخش باشم
سلام استاد عزیزم اینو فهمیدم خداوند در هر حال منو هدایت میکنه این روزها عاشقانه متعهد هستم در این مسیر باشکوه ادامه بدم تضادهای برام بوجود اومده توی رشد مالیم ولی مطمئنم از این مانع ذهنی رد میشم خوشحالم مثل رودخونه ای شدم که جاری ام به موانع برخورد میکنم قوی تر به راهم ادامه میدم …..
در روزهای تحول زندگیم به ایستگاه 77 ام رسیدم به یک آگاهی بسیار مهم که جز نقطه تاریک وجودم هستم حرف مردم به اون شکل برام اهمیت ندارند ولی هم تاثیرش توی زندگیم حس میکردم یادم من یک آدم بسیار خجالتی بدون عزت نفس توی شخصیتم ریشه دونده بود تا با قوانین آشنا شدم مهم ترین شخص زندگی خودم هستم من یک خالق بی نظیر داری یک ذهن بسیار فوقالعاده خلاق قوی کشف جدیدم این ذهنم بسیار شگفت انگیز با قلبم هماهنگی داره
وقتی خواستم کارم را شروع کنم بدون هیچ بهونه با یک گوشی سامسونگ A10s شروع کردم خدا شاهد هست از زیر زیر صفر آغاز نمودم روزها و شب ها توی اینترنت سرچ میکنم اون اشتیاق برای کسب و کار آنلاین تمامی وجودم را شده بود هیچ کس بهم کمک نمیکردم نادیده گرفته شدم متوهم شدند در دیده شون مسخره شدم از نظرشون یک خیال پردازی بعد سعی کردند منو از رویاهامو جدا کنند قدرتی توی وجودم بهم اطمینان قلبی الهام میکرد من توی مسیر شکوهمند علاقه هستم در حال نوشتند این کامنت فوقالعاده اشکام روی صورتم به رقص درآمدند چه زیباست این اتصال به منبع ابدیت
فقط نیروی عظیم توی اون روزها بهم کمک میکرد تا ادامه دهنده مسیر و آغازگر انقلاب جدیدی توی فعالیت های کاریم و نویدبخش عصر تازه توی زندگیم بهم الهام شد یک ایده بزرگ برای تغییرات بزرگ جهانی ولی قبل از اون من به هدایت ها و نشونه این نیرو دارم عمل میکنم چیزهای که گفته میشه زود انجام میدم تصمیمات شجاعانه گرفتم در راستی این تغییر
برای رسید به این هدف باید کارهای انجام بدم
من از کجای که هستم شروع کردم با موبایل الان یک سیستم خوب دارم برای بهتر شدند کارم
ادامه دادم بعد الهام شد بهم زبان انگلیسی یاد بگیرم اینو بگم که من زبانم زیر صفر هست بعد هدایت شدم به بزرگترین سایت آموزشی ایران با قیمت های فوقالعاده آموزش زبان انگلیسی از مبتدی را تهیه کردم در حال آموزش هستم تا یکی از بزرگترین چالشهای خودم با شجاعت انجام داده باشم
بعد متخصص شدند در این فناوری های جدید برای خالق پلتفرم های بزرگ غیر متمرکز در تمامه حوزه های اجتماعی، لجستیکی، خدماتی، مالی ، ایده های فوقالعاده از جانب پروردگار بهم الهام میشه
بعد بزرگترین تصمیم زندگیم را گرفت مهاجرت به خارج کشور از خداوند هدایت خواستم ازون روز تا الان از سایت استاد تا جاهای دگه نشونه این پرواز بزرگ برای رشد بیشتر بهم نشون داد خداوند بزرگ منم تسلیم هستم
بعد گفته بهم سرمایهگذاری را یاد بگیرم منم اوکی دادم تا یکی از بزرگترین ها باشم
بعد کارهای دگه را یاد گرفتم تا این پیشرفت های فوقالعاده را داشته باشم همواره در حال رشد باشم دانش و مهارتهام هر روز آپدیت کنم به دانستن هام عمل کنم
هر روز توی سایت باشم متعهدانه تا الان انجامش دادم
خدایا سپاسگزارم
میلاد پسری از نور
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد وخانم شایسته وتمام دوستان خوبم خدارو شکردراین جلسه به محتوای اصل چیزی به نام عزت نفس چیزهای زیادی یاد گرفتم
استاد به نظر من کار کرد رو عزت نفس باید دائمی باشه وهر روز باید مراقبت از خودت کنی تا به کنترل خودت در بیاری این رفتار شخصیتی
من وقتی عزت نفس رو کار کردم تازه فهمیدم که چقدر ایراد واشکال در ضعفهای شخصی خودم دارم چون اینها باعث شده بود که زندگی برای من چرخه آن کند بچرخه وپیشرفت در زندگی خود نتوانم داشته باشم وهر روز دردسرهای زیادی برای من به وجود می امد
به قول استاد مهمترین آن ترس بود در زندگی من
ترس از بیکاری ترس از بی پولی ترس از صحبت کردن با آدم پولدار ترس از پولدار شدن وهزاران چیز دیگه
تمرین اعتماد به نفس واقعا اعتماد به نفس بهت میده در تمام جنبهها ی زندگی
واقعا دوره فوقالعاده ای هست عزت نفس خودت رو بیشتر میشناسی
استاد باتمام اعتماد واعتقادی که از این محصول دارم من به تک تک تمرینات آن را انجام میدهم شاید اولش سخت بود ولی بعد از کارکردن مداوم رو خودت خیلی راحت برات آن تمرین آسان میشود
خداروشکر میکنم هر روز از نظر شخصیتی توانستم زندگی خوبی رو تجربه کنم واتفاقات خوبی در زندگی من بیفتد
همه دوستان خوبم رو به خدای بزرگ میسپارم خدانگهدار
به نام پروردگار مهربانم
سلام به استاد عزیزم
میخوام از خودم مثال بزنم در این مورد اما قبلش
خداروشکر هرزمانی که میبینم ذهنم باید وارد مسیر بهتری بشه برای فکرکردن
یه موزیک ارامش بخش میزارم
تو یک فضای اروم میشینم و شروع میکنم به نوشتن کامنت های شفابخش روحم و خواندن آن ها
خداروشکر
داستان من از جایی شروع میشه که من یک رقصنده هستم
و همیشه از 17 سالگی آرزو داشتم بتونم تو فضای عمومی تمرینکنم و این آرزو مدت ها در قلب من میجوشید
هربار تو پارک های اطراف محل زندگیمون میدیدم پسرایی که موزیک گذاشتن و دارن تمرین میکنن
قلبم میتپید برای این کار ولی یه مقاومتی داشتم به اسم جنسیت که میگفتم اینا پسرن من دخترم چطوری بیام اینجا تمرین کنم
با اینکه سبک رقص من هم با اونا فرقی نداشت
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از یک سال آشنایی با شما و پنج ماه تعهد برای تغییر
یروز تابستون به خودم گفتم که باید تو همین مسیری که هر روز صبح میام پیاده روی تمرین کنم
یه باغ بسیار زیبایی تو شهرم هست که پارکش کردن و یه جای خیلی زیبایی هستش مخصوصا تو تابستون و بهار
و خب من دلم میخواست تو اون فضا تمرین کنم
یادمه دقیقا یروز صبح بود
به خودم گفتم امروز میریم تمرین میکنیم
خلاصه باند و تمام تجهزیات رو برداشتم و کوله پشتی ایم رو انداختم رو دوشم و رفتم تو پارک
یادمه دقیقا یادمه
یک ربع تا نیم ساعت نشسته بودم تو پارک و هیچ حرکتی نمیکردم هیچی هیچی
انقدر خجالت و ترس داشتم که خدا میدونه
ولی همون لحظه یه اهرم رنج و لذت تو ذهنمشکل گرفت و به خودمگفتم
میخوای وقتی رفتی خونه حس یه loser(بازنده) رو داشته باشی ؟؟؟؟؟
یادمه دقیقا همین جمله رو همین همینو به خودمگفتم…
یه نه قوی گفتم و پاشدم
روزای اول که میرفتم سعی میکردم فقط یسری حرکات که شکل ورزش هستن رو انجام بدم
ولی گذشت و گذشت تکامل طی شد و من
دیگه راحت و قشنگ میرقصیدم تو پارک
و نگم از معجزاتش
اول اینکه انقدر اون فضا روحانی و قشنگ بود هر لحظه به خدا میگفتم خدایا من عاشق زندگیمم عاشق اینم که تو مسیر علاقم هستم و چقدر حس عمیق عاشق خدا بودن رو تو قلبم ایجاد میکرد
دوم اینکه چون یه جای رایگان و همیشگی بود منتمرینام خیلی بیشتر و بیشتر شد
سوم اینکه ادما….
چه آدم های فوق العاده ای از کنارم رد میشدن و منو تشویق میکردن
از کوچیک و بزرگ
از مرد و زن
انقدر انرژی به من میدادن و حرفای خوب میزدن
حتی یروز یه دختر 14 ساله اومد از شدت شوق دیدن رقص من بغلم کرد
و این همون ادمایی ان که میترسیدم مسخرم کنن…
و چقدر ترسای ما بیخودیه
و چقدر تا تو دلشون نریممتوجه نمیشیم که الکی بودن
امروز ام تو همون پارک بودم
تو این هوای سرد رفتم و دوساعت و نیم تمرین کردم
ولی انقدر کیف میداد که خدا میدونه
و هر روزی که سالن نمیرم و کار دیگه ای نیست سریع میرم که اونجا تمرین کنم
چون انرژیش خیلی خیلی مثبته خیلی….
حس میکنم اونجا دیگه واسه من شده و مثل خونمه
و اینارو مدیون عمل کردن به آموزشای شمام استاد
وگرنه خود من عمری نمیتونستم اینکارو کنم
استاد انقدر برام مهمه که به حرفای شما گوش کنم
حاضرم تو دل بدترین ترس هام برم
و اینکه تو مسیر علاقم هستم هم باز مدیون عمل کردن به حرفای شمام
خیلی دوستون دارم
چون درست مثل یه دوست فوق العاده هستید برام که گوش کردن و عمل کردن به حرفاش درهایی رو تو زندگیم باز کرده که قبلا اصلا نمیدونستم وجود داره
خداروشکر
هدف گزاری کردم دوره عزت نفس رو بخرم
و سال جدید رو با این دوره آغاز کنم
چون یکسری تضاد ها اومد تو زندگیم که متوجه شدم
چقدر نیازه که این دوره رو بخرم
اولش میخواستم دوره راهنمایی عملی رو بخرم تا به پول و اهداف دیگم برسم
اما الان
با تمام وجود میگم
فقط و فقط عزت نفس
امسال سال عزت نفسه
و خیلی خیلی تو این قضیه مشکل دارم با اینکه انقدر رو خودم کار کردم ولی یوقتایی یه موضوعاتی پیش میاد که فکر میکنم همون آدم قبلی ام و دلیلش چیزی نیست جز عزت نفس ….
از خدا خواستم هدایتمکنه تا قدم به قدم برم تو فرکانس و دوره رو بخرم
و این اولین قدم هدایت من هستش
که برم در حد همین توضیحاتی که تو این فایل دادید
تمریناگهی بازرگانی رو انجام بدم
خداروشکر به خاطر این لحظه آرمش بخش و دریافت این اگاهی ها
به نام خدای مهربان
سلام نیلوفر جان، رقصنده الهی ام، قربون اون لپای با مزه ات
دختررر ای ول دارید بخدا، فکرش هم برام سخته، چه برسه به اینکه عمل کنم. البته من دوره عزت نفس رو خریدم، و خیلی بهم کمک کرد. من که رقص خوبی ندارم، کاری کرد که جلوی چندین جمع برقصم، که اولاش احساس می کردم استخوانم از درد، دارن از جا درمیان، و انجامش دادم. البته الان که دارم فکر می کنم میتونم انجام بدم وتنها مانع این است موقعیت اجتماعی همسرم رو لحاظ می کنم و گرنه ما دیگه تنها باید پیش خدا سرمون بلند باشه نه بنده. واقعا دوره عزت نفس غوغا میکنه. حسابش رو بکن منی اصلا نه میدونم رقص چیه و اصلا بلد هم نیستم، این کار رو برای اینکه به اعتماد به نفس ام بره بالا انجام دادم، دقیقا مثل کاری که استاد در لس آنجلس انجام داد. خدایا شکررررررررت. راستی سبک رقص ات چیه؟
من از سبک هیپ هاپ خیلی خوشم میاد، دوست دارم یاد بگیرم.
نیلوفر جان در قله های موفقیت ببینمت.
احسنت بخاطر شجاعتی که به خرج دادی
سلام خدمت دوست هم فرکانسی عزیزم که همیشه پاسخ هاش به کامنت های من قلبم رو روشن میکنه
سپاس گزارم از انرژی و عشق شما
و چقدر خوشحالم که توانستید تو دل ترس هاتون برید و تو جمع برقصید چون من با اینکه خودم دنسر هستم اما اینکار برام خیلی سخته هنوز در عین ناباوری وقتی جای غریبه میرقصم راحت ترم
در مورد سبک رقصم هم
من در دوتا سبک whaacking و hiphop کار میکنم
سلام من برای اولین بار هست که دارم کامنت میزارم اول اینکه خیلی خوشحالم که در جمع خانواده عباس منش هستم
و این جلسه استاد برای من این درس رو داشت
که از کامنت گذاشتن شروع کن و از هیچ نترس و در واقع در دل ترس برو
چون من تقریبا 110روز هست که عضو سایت شدم و هر روز و هر روز کلی ویدیو ها و کامنت دوستان را مطالعه می کنم اما
گویا پاشنه اشیل من هم کامنت گذاشتن بود .و الان از خودم راضی م که بر این موضوع غلبه کردم .
اما موضوعی که دوست داشتم اینجا بگم ، این هست که من همیشه کمرو و در واقع اعتماد به نفس پائینی داشتم تا اینکه ازدواج کردم
و همسر من از من کمرو تر و اعتماد به نفس پائین تری داشت
بعد از یکی و دو سال دیدم باید تغییر کنم چون باید در جامعه باشیم باید بتونیم گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون
و از اون موقع تا حالا دارم روی اعتماد به نفس ، عزت نفس خودم کار می کنم
پیچ اینستا زدم و جلوی دوربین رفتم
در اداره زمانی که قرار بود در مورد موضوعی با افراد رده بالا صحبت بشه من پیش قدم می شدم و میشدم نماینده بانوان
و در مورد موضوعات پیش امده و مشکلات در جلسات صحیت می کردم
و الان خودم رو که با ده سال پیش مقایسه می کنم می بینم خیلییییییی عالی شدم
و اما اگر می خواستم شکایت کنم باید هی به همسرم غر می زدم که این کارو بکن این کارو نکن این طور برخورد کن
اما من به جای غر زدن فقط روی خودم کار کردم تا پیشرفت کنم و افسانه جدید رو ساختم
و گاهی فکر می کنم اگر در این شرایط قرار نمی گرفتم شاید هیج وقت روی خودم کار نمی کردم (اگر همسرم اعتماد به نفس بالائی داشت ) و همچنان افسانه ضعیف و زود رنج می بودم
ممنونم از استاد عزیز و مریم عزیزم که الگوی من هستند امیدوارم هر کجا هستین در ارامش و در ثروت باشید و خوش بدرخشید
به نام خداوند مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان ودوستاانم
روز77
عزت نفس
وقتی وارد سایت شدم اول رفتم دوره ها رو دیدم وقتی قیمت دوره ی عزت نفس رودیدم گفتم باید من بتونم با درآمد خودم این دوره روبخرم ،یکم که جلو رفتیم و تو بعضی فایل ها استاد میگفت فلان تمرین رو دادم تو دوره عزت نفس من هی میدیدم ترسم بیشتر میشه و میخام از این موضوع فرار کنم و میگفتم اگر درآمدی داشتی دوره ی 12 قدم رو بخر
بعد نشستم با خودم صادقانه حرف زدم گفتم چرا آنقدر از دوره عزت نفس فرار میکنم
و به کمک فایل امروز کاملا به جواب رسیدم من همش ترس این رو داشتم که استاد تمرین های سختی داده ومن نمیتونم انجام بدم من به شدت آدم خجالتی هستم و الان فهمیدم من خیلی درگیر حرف مردم هستم و وقتی اسم تمرین آگهی بازرگانی رو شنیدم گفتم با خودم اگر من این تمرین رو انجام بدم مطمینم بیهوش میشم چون تا وقتی یادم میاد اگر کسی ازم تعریف کرده و نقطه قوت امروگفته سریع پشتش گفتم نه بابا اینجوریا هم نیست
این دقیقا یکی از پاشنه آشیل های من و به قول استاد نباید توقع داشته باشم یه شبه درست بشم هر روز یه ذره بهتر از دیروز
با خودم گفتم شاید الان بخام یهو برم این تمرین رو انجام بدم برای منی که هیچوقت توجه ام رومقاط مثبتم نبوده سخت باشه پس از کارهای کوچیک شروع میکنم تا بدونم که میتونم این تمرین رو انجام بدم
وقتی استاد گفتن برای اینکه از این مرحله بگذری باید این تمرین رو انجام بدید اونم چند بار تا قوی بشید
برام شروعش سخته خیلی مقاومت دارم ولی میدونم که این تمرین رو انجام بدم خدا اشتیاق و تعهد منو ببینه درها رو برام با میکنه
باید برای انجام این کار یه اهرم رنج و لذت بنویسم و متعهد باشم به تغییر خودم
دومین نکته ای که تو این فایل گفتین شروع کردن با همین امکانات
امروز وقتی فایل تون رو دانلود کرده بودم و داشتم گوش میدادم بعد اینکه فایل تموم شد فایل بعدی دقیقا فایل همین لحظه بهترین زمان برای شروع کردن ،اشک تو چشمام جمع شد
گفتم خدا قشنگ داره با نشونه ها بهم میگه شروع کن
چند مدت پیش که روباورام کار میکردم یه ایده به ذهنم اومد که نیاز داشت به لپ تاپ با اینکه لپ تاپ داشتم ولی برنامه روی این سیستم جواب نمیدادگفتم چیکار کنم با یکی که داشتم صحبت میکردم و مشکل روگفتم گفت چرا با گوشی شروع نمیکنی الان گوشی ها خیلی امکانات دارن منم با گوشی شروع کردم ولی گوشی ام خیلی هنگ میکرد همش دنبال بهونه بودم ولی خوب هی راه کار های مختلف رو امتحان میکردم یه جایی نا امید شدم و همش میگفتم من باید با همین امکانات شروع کنم تا اینکه همسرم برام هدیه گوشی خرید ،بعضی وقتا میبینم هی بهونه میارم که فلان چیز رو ندارم ولی سریع به خودم میام ومیگم اگه من تونستم با همین شرایط موفق شممیتونم با اون امکاناتم موفق بشم .
این همزمانی نشونه ها برام یه تلنگر بود چون باز داشتم در جا میزدم و دنبال بهونه ها افتاده بودم
هر کسی بهونه بیاره به هیچجا نمیرسه اینبهوپه ها تمومی ندارن
من واقعا دلم میخا موفق باشم ولی آیا بهاش رو میدم آیا بی اهمیت هستم نسبت به بهونه ها
هر روز این سوال ها رو از خودم میپرسم
که آیا شجاعت دارم یا فقط دارم به حرف میگم
بابا اگر باور داشته باشی عمل میکنی
بنام یکتای هستی بخش
روز77 سفرنامه
ساختن عزت نفس در عمل
هنوز فایل رو ندیدم ولی از دیدن عنوان فایل برق از سرم پرید چون امروز بهم الهام شد که روی عزت نفست کار کن در جواب یه درخواستی که من به خداوند داده بودم.من تا قبل از امروز هیچ تصمیمی در مورد کار کردن روی عزت نفسم نداشتم و همه رو گذاشته بودم که هروقت دوره ی عزت نفس رو خریدم روش کار کنم و برنامم این بود که بعد از عید این دوره رو بخرم.ولی به یه سری تضاد برخوردم و یه سری خواسته ها شکل گرفت از خدا پرسیدم خدایا چیکار کنم.گفت چرا صبر کردی که دوره رو بخری چرا قدم اول رو برنمیداری.چرا از فایلهای رایگان عزت نفس استفاده نمیکنی تا تکاملت رو طی کنی .تو تا زمانی که تکاملت رو طی نکنی در مدار دوره قرار نمیگیری حتی اگه بخریش هم چیزی ازش نمیفهمی .شروع کن فایلهایی که در مورد عزت نفسه ببین و مقاله هارو بخون ببین چه ایده های عملی رو میتونی اجرا کنی برا بالا بردن عزت نفست.یعنی خدااااااااااااااای من چی بگم از این دقت و از این چیدمان خداوند.من همیشه فایلهای سفر نامه رو صبح نگاه میکنم ولی امروز برای اولین بار چون صبح نت نداشتم نتونستم فایل رو دانلود کنم به خاطر همین فایلهای دیگه رو میدیدم و داشتم رو خودم کار میکردم که یهو بهم الهام شد که روی عزت نفست کار کن.و من سریع رفتم یه کانال برا خودم درست کردم با عنوان ایده های الهامی تا هر چی خداوند بهم میگه رو توش بنویسم و ببینم کدومارو میتونم اجرا کنم.در مورد عزت نفس هم نوشتم که دیدن فایلهای دانلودی عزت نفس.
بعد دم غروب نت گرفتم و اومدم سریع فایل سفرنامه ی روز 77 رو دانلود کنم که با دیدن عکس فایل برق از سرم پرید.آخه چقدرررررررررر دقیق؟ یعنی اگه من امروز صبح نت داشتم و این فایل رو میدیدم اصلا به اهمیتش پی نمیبردم و متوجه نمیشدم که این فایل یه پیغامه که باید رو عزت نفسم کار کنم ولی بعد از اون ایده ی الهامی قشنگ میتونم حس کنم که خدا داره چجوری باهام حرف میزنه.خداااااااااایاااااا شکرتتتتتتتتتتت.
من برم فایل رو ببینم میام نکات فایل رو بنویسم
داشتم ادامه ی کامنتم رو مینوشتم که که وسطاش کلا صفحه پرید ساعت رو نگاه کردم دیدم یه ساعت از وقت ویرایش گذشته و تایمم تموم شده.گفتم حتما خیره چون من کلییی نکته تو ذهنم بود که چون میخواستم قبل از تموم شدن تایم ویرایش کامنتمو بنویسم داشتم عجله میکردم که چجوری همه رو تندتند بنویسم ولی خدا به این شکل هدایتم کرد که با آرامش بنویسم و عجله نکنم.
و اما نکات فایل….
پاشنه ی آشیل خیلی از ماها اینه که حرف مردم برامون مهمه.(الله اکبر از بزرگی خدا .عزت نفس چندین جنبه داره مثل احساس لیاقت و کمالگرایی و… ولی من امروز مسئله ام در مورد حرف مردم بود اینکه من این کارو انجام میدم بقیه چه فکری در موردم میکنن همین دم غروب بود از خدا خواستم هدایتم کنه .خدایییییی منننن همین الان یادم افتاد)
باید این پاشنه ی آشیل رو رفع کنیم که خیلی به ما ضربه میزنه.من باید غلبه کنم بر ترس از حرف مردم.
من باید کارمو بکنم فارغ از اینکه مردم چه فکری در موردم میکنن.
کار سختی هم هست.
پاشنه های آشیل هیچ وقت از بین نمیره ولی میتونه هربار بهتر و بهتر بشه.
همه ی ماها یه سری نقاط ضعف اساسی(پاشنه های آشیل )داریم .وقتی در مورد پاشنه های آشیل حرف میزنیم فکر نکنید اینو یه شبه میشه بر طرف کرد.چیزایی که خیلی بنیادین تو وجود ماست و همیشه در کمینه.ما باید همیشه رو خودمون کار کنیم و فکر نکنیم دیگه خوب شدیم و فراموش کنیم روی خودمون کار کردن رو تا آخر عمرمون.*
از قول استاد: من تعهد داده بودم که آنچه که باید تغییر بدم تو وجودم رو تغییر بدم.
من بارها و بارها تو هر شهر و کشوری میرفتم تو جمعیت یه دوربین میزاشتم تنهایی و حرف میزدم برای اینکه ترسهام بریزه.برای اینکه توانایی هام بیشتر شه.و هی بهتر و بهتر شدم و هنوز جا دارم برای بهتر شدن..
خیلی مهمه که ما بدونیم چه ترسهایی داریم (هر کسی تو حوزه ی کاری خودش) و بریم تو دل ترسهامون به صورت واقعی نه فقط با حرف.*
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
تمرین آگهی بازرگانی…
بنویسید چه نقاط قوتی دارید (ویژگی های مثبت واقعی نه دروغ)برید تو جمع های غریبه بگید استاد من یه تمرینی به من داده که اگه اجازه بدید من تمیرنمو با شما انجام بدم.
به ظاهر تمرین ساده ایه ولی وقتی میخواید انجامش بدید متوجه میشد که همه ی کارای سخت دنیا رو حاصرید انجام بدید ولی این کارو انجام بدید.
یه نکته ای که میخوام در مورد این حرف استاد بگم اینه که من جز اون دسته از آدمهایی ام که حاضرم بمیرم ولی این کارو انجام ندم .ولی تا به امروز اینجوری فکر میکردم از امروز به به بعد داریم یه جور دیگه ای فکر میکنم.من تا به امروز سراغ فایلهای دانلودی عزت نفس نرفتم به خاطر اینکه فکر میکردم از پسش بر نمیام.همین پری روز یه فایل از رضای عطار روشن عزیز دیدم که به قدری معجزه وار بود که تا همین الان همینجوری معجزه پشت معجزه.نمیدونید که من چقدررررر تگاهی از این فایل دریافت کردم که چقدرررر از درهایی که شاید چندین ساله به روم بسته است باز شد برام.اونم اون قسمتی بود که ایشون در مورد تیکه تیکه کردن بدهیشون گفتن.اصلا هر چی بگم کم گفتم از این فایل به قدریییی من آگاهی گرفتم به قدری از پری روز داره همینجوری اتفاقات خوب داره پشت سرهم میفته که باور کنید اصلا فرصت نمیکنم بشینم ذوق کنم همینجوری آگاهی پشت آگاهی همینجوری درا داره باز میشه برام.من تا به امروز یه ضعف اساسی داشتم اینکه خدا باید همه ی کارارو برای من بکنه.از روی این باور اشتباه دست به هیچ اقدام عملی نمیزدم.واگر هم کاری میکردم واسه این بود که بگم خدایا ببین من فلان کارو انجام دادم دیگه بقیه اش باتو.
بقیه اش باتو .ولی این ایده هایی که بهت الهام میشه رو کی قراره انجام بده.افسوس که چندین ساله خدا داره بهم میگه اینکارو بکن اون کارو بکن اون وقت من نشستم یه گوشه میگم خدایا خودت یه کاریش بکن.چقدرررررر من دچار کج فهمی شده بودم.من ایده هایی که بهم الهم میشد رو ایده حساب نمیکردم.مثلا ایده هایی که میگه برو یه کانال درست کن.برو فلا مطلب رو بنویس .برو این سوالو از فلانی بپرس.برو این درخواست رو از فلانی بکن.یعنی کلیییی از این ایده های الهامی انجام نشده تو ذهنم دام فقط به این دلیل که میگفتم حالا من مثلا برم این کار کوچیکو کنم یهو قراره معجزه بشه؟حالا اگه از فلانی درخواست کردم جواب نداد چی.اگه این مطلبو بنویسم خب بعدش چی؟ اگه پست بزارم کلا اینستا قطع بشه چی.اگه اگهی بزارم تو دیوار هیچ مشتری نیاد چی.خدایییییییییی من یعنی خودم که فکرشو میکنم داره مخم سوت میکشه.اینا همش ایده های الهمی بودن اون وقت منه بی خبر از همه جا نشستم همش خدا خدا میکنم که خدایا چرا پس به من هیچ ایده ای الهام نمیشه.منتظر بودم مثلا یه ایده ی خفن بهم الهام بشه .تا من انجامش بدم یهو یه نتیجه ی خیلی بزرگ بگیرم.
بابا اینهمه استاد میگه به ایده ها عمل کنید منم همش میگفتم بابا بخدا به من هیچ ایده ای الهام نشده وگرنه من انجامش میداد در صورتی که وقتی از پری روز درک کردم معنی ایده رو همینجوری روزی هزار تا ایده میاد تو سرم.باور کنید این صدایی که همش داره بهم میگه این کارو کن اون کارو کن اینقدر آهسته و آرومه که اگه بخوای فیزیکی حساب کنی باید کلی دم و دستگاه داشته باشی که این صدارو بشنوی.ولی امروز هرچی میگفت انجام میدادم اصلا به خدا چیزای خیلیییییی کوچیک بودا ولی معجزه پشت معجزه.من آرایشگرم.امروز مو کوتاه کردم برا مشتری ولی در نهایت نمیدونم چرا اون مدله کج در اومد .بعد یه جوری هم بود که نمیتونستم درستش کنم .مشتری رفت من همینجوری یه کم حالم گرفته شد ولی سعی کردم حسمو خوب کنم.یه حسی بهم گفت برو اون مدلی که کوتاه کردی رو عکساشو تو گوگل ببین.رفتم زدم یهو اون بالا یه نوشته اومد مدل باب نامتقارن زدم روش خداااااااااااااااای من دیدم دقیقا همون مدلیه که من برای مشتری زدم.
مشتری وقتی اومد یه عکسی رو بهم نشون داد که من مدلای شبیه به اینو قبلا زده بدم ولی این یکی یکم فرق داشت.گفتم خدایا ریش و قیچی دست خودت من بلدش نیستم.یعنی اون مدل مویی که بهم نشون داده بود دقیقا کج بود یه طرفش کوتاه و یه طرفش بلند.ولی من چون کمی استرس داشتم اصلا متوجه نشدم.به خدا گفتم من همون مدلی رو که خودم بلدم رو میزنم دیگه توکل بر خودت.باور کنید من دقیقا مثل دفعه های قبل پیش میرفتم اصلا نمیدونم که چی شد آخرش یه طرفش کوتاه دراومد یه طرفش بلند. وقتی اون عکس رو تو گوگل دیدم برق از سرم پرید دقیقا همون مدلی که من کوتاه کردم و دقیقا همون مدلی بود که مشتری بهم نشون داده بود .ولی من چون استرس داشتم اصلا نتونستم با جزئیات اون عکس رو ببینم.کلا فراموش کردم که گفته بودم خدایا ریش و قیچی دست خودت فکر میکردم کارم خراب شده و ناراحت بودم.ولی خدایااااا واقعا چی بگم هنوزممم تو شوکم.
یا مثلا سشوارمون از کیِ سوخته میخوام ببرم درستش کنم بخاطر اینکه پول نداشتم نمیبردم.از پری روز که همینجوری دارم به الهاماتم عمل میکنم دیروز بهم گفته شد برو سشوارو بده درست کنن.با اینکه کلی نجوا بود که حالا که پول نیست بزار برای بعد با توکل بر خدا بردم دادم.گفت اگه از موتورش باشه 350 الی 400 هزینه اش میشه.منم گذاشتم اومدم.امروز باخودم فکر میکردم که پول سشوارو چیکار کنم.دم غروب که از سالن داشتم میومدم خونه یه حسی بهم گفت برو سراغ سشوار.دوبار نجواها اومد که تو که پول نداری میخوای بری چی؟ اصلا اون آقاهه گفت نگاش بندازم خودم زنگ میزنم بهتون وقتی زنگ نزده حتما درستش نکرده ولی گفتم حسم گفته پس میرم.حالا میپرسم ببینم حداقل هزینه اش چقدر میشه تا ببینم کی پولش جور میشه.وقتی رفتم دیدم سشوارو درست کرده بود بعد گفت که از موتورش نبوده و از پروانه اش بوده هزینه اش شده 50 تومن.منم گفتم باشه من فقط سر مسیرم بود اومدم بپرسم(درصورتی که س مسیرم نبود) گفتم فردا میام پولشو میارم سشوارو میبرم آقاهه گفت ببر بعدا پولشو میاری.گفتم نه فردا میام میبرم.گفتش نه ببر.یعنی 10 بار خدا شاهده تو مغازه گفت ببر بعدا میای پولشو حساب میکنی گفتم نه نمیبرم اینجوری خودم خیالم راحته اصلا باوررررررممم نمیشه از مغازه اومدم بیرون آقاهه اومد دنبالم با اصرار سشوارو داد گفت ببر
خدای من این مدلیشو دیگه ندیده بودم.(منم که از یه طرف تو شوکم از یه طرف ذوق میکنم از یه طرف میگم بابا لامصب یه پلاستیک میدادی حداقل اینو چجوری ببرم کیفمم کوچیک بود سشوار توش جا نمیشد خلاصه سشوار به دست از اونجا تا خونه اومدم)
اصلا اینقدر همینجوری پشت سر هم درا داره باز میشه در مورد کارم و خیلی چیزای دیگه که دستم کم آورده از نوشتنش.
بخدا داشتم اصلا در مورد یه چیزای دیگه مینوشتم نمیدونم چجوری رسیدم به اینجا داشتم میگفتم از فایل رضای عطار روشن عزیز کلی اگاهی گرفتم و کلی درا باز شد و فهمیدم که منم بدهی هایی دارم که باید تیکه تیکه اش کنم تا قابل انجام باشه.وقتی اولین قدم رو برداشتم برای پرداخت اولین قسط بدهی (که نمیگم چی بود) ولی دوباره درا باز شد که ت باید هدفهایی هم که داری همینجوری تیکه تیکه کنی ببینی با شرایطی که همین الان داری چه کارایی رو میتونی بکنی برای قدم اول.*یه نکته خیلی مهم هم که کشفش کردم امروز این بود که من فکر میکردم منظور از ایده ی الهامی ایده ایه که بزرگه و حتی اگه تواناییش رو نداری وحست در موردش بده باااااید انجامش بدی و نتیجه بگیری چون بهت گفته شده.و تو تحت هر شرایطی با هر سختی و بدبختی که شده باید انجامش بدی تا روی ذهنتو کم کنی بگی من تونستم.به خاطر همین هر وقت استاد حرف از عمل میزد خودمو عاجز میدونستم .میگفتم منکه از پسش برنمیام خدایا خودت انجامش بده.و از روی همین باور مخرب که خدا همه ی کارارو برای من میکنه به هیچ ایده ای که بهم الهام میشد عمل نمیکردم چون اصلا فکرشم نمیکردم اینا همون ایده هایی ان که استاد ازش حرف میزنه. فکر میکردم منظور از ایده یه چیز خفن و دور از ذهنه.ولی فهمیدم که ایده ی خوب و درست ایده ایه که خیلی خیلی آسونه .با همین شرایط الانت قابل انجامه.و سوم اینکه حست نسبت به انجامش خوبه.یعنی من یاد گرفتم این سه تا فیلترو بزارم برای رصد کردن ایده ها.
و در مورد آگهی پیام بازرگانی که استاد گفتن از همین حالا میگم استاد من راهشو یاد گرفتم به قول رضای عطار روشن عزیز تیکه تیکه اش میکنم.حالا دیگه از انجامش نمیترسم.چون قرار نیست همین الان بیام آگهی بازرگانی رو اجرا کنم.قدم به قدم بهش میرسم.
باید از خودم سوال کنم ببینم الان چه کارایی رو در توانم هست که انجام بدم که یه قدم در جهت افزایش عزت نفسم بردارم با همین شرایط و توانایی که که الان دارم و آسونه و حسم بهش خوبه.ولی یه کوچولو ترسم دارم.میرم تو دل همین یه کوچولو ترس.بعد کم کم به اونجام تمرین پیام بازرگانی هم میرسم.انشاءالله
حالا ادامه ی نکات فایل
اگه میخوای از این مرحله (ترس از حرف مردم) بگذری تمرین آگهی بازرگانی رو باید بارها و بارها انجام بدی تا توش حرفه ای بشی.
این کاری نیست که همه بتونن انجام بدن.اگه میخوای متفاوت نتیجه بگیری باید متفاوت از بقیه عمل کنی.
بریم تو دل ترسهامون .تا شخصیتمون تغییر نکنه نتایجمون عوض نمیشه.
عزت نفس پایه ی تمام موفقیت ها و خوشبختی هاست.
نکته بعدی شروع کردن با امکانات محدود
این موردیه که من خیلی توش ایراد دارم ولی تو این دوسه روزه به یه سری نتایجی رسیدم که دارم با همین امکانات و توانایی هایی که دارم عمل میکنم.
چقدر کمن آدمایی که با آنچه از امکانات در اختیار دارن کارو شروع میکنن
اون آدمایی که تو زندگیشون به جایی رسیدن از همون جایی که بودن از همون چیزی که داشتن از صفر کارو شروع کردن و هی پیشرفت کردن
جهان وقتی تعهد شمارو ببینه وقتی اون حد از اشتیاق شمارو ببینه خداوند درهای بیشتری رو برای شما باز میکنه برای اینکه حرکت کنید و نتیجه بگیرید.
از هرجایی که هستید با هر امکاناتی که دارید با تمام قدرت با تمام اشتیاق با تمام عشق کارو شروع کنید و قدم بردارید(انگار استاد این تیکه رو مختص به من گفت اینقدر اشتیاق گرفتم)
جهام تعهد شمارو ببینه درهای جدیدی رو به روی شما باز میکنه.*
در پناه الله یکتا انشاءالله همگی از همین الانمون با توانی های الانمون با همین امکاناتمون قدم برداریم و پیش به سوی موفقیت
ساعت 19 و 41 شروع کردم به نوشتن نان استاپ الان ساعت 21و 25 دقیقه است
سلام به صفورای عزیزم
خداوند رو هزاران بار سپاسگزارم که بندگانی خلق کرده که اینچنین زیبا بلدن بنویسن از تجربیات روزمره شون و روند اگاهی و تکاملشون از قوانین زندگی
صفورای عزیزم تحسینت میکنم که انقدر زیبا و موشکافانه از درکت از قوانین برامون نوشتی
بسیار لذت بردم مخصوصاً اونجایی که نوشته بودی
من قبلا فکر میکردم ایده های الهامی حتما یه چیز عجیب و غریب و خفتی هستش که انجام دادنشم خیلی سخته و اگه انجامش بدم،حالا به هر قیمتی، و جون کندنی، زندگیمو کن فیکون میکنه
و از اون جایی که من توانایی انجام شون رو در خودم نمیدیم، همشو واگذار میکردم به خدا مبگفتم خدایا از من که بر نمیاد تو خودت یه کاری بکن دیگه
درحالی که دچار یه کج فهمی شده بودم
ایده های الهامی اصلا یه چیز عجیب و غریب و خفنی نیست که با انجامش ما صد پله بریم بالا
برعکس ایده های الهامی همین چیزهایی کوچک و پیش پاافتاده ای هم میتونن باشن که عمل بهشون کوچیک کوچیک ما رو در مدارهای بالاتر، یه پله یه پله میبره بالا
اصلا ویژگیهای اصلی تمام ایده های الهامی اینه که
1- برای انجام دادنشون پوستمون کنده نشه (برعکس خیلی راحت و اسونه انجامشون)
2_ با شرایط و امکانات همین الانمون قابل انجامه
3_ احساس مون نسبت به انحامش مثبته و حس خوبی بهمون میده انجام دادنش
سپاسگزارم دوست خوب ارزشمندم
به خاطر این کامنت ارزشمندت که حامل پیامهای ارزشمندی برایم بود
در رابطه با تیکه تیکه انحام دادن کارها
من تجربه ی خودمو مینویسم که چقدر کارامده این روش
مثلا وقتی من خیاطی میکنم
برای مثال مانتو میدوزم، یه روز الگو شو میکشم، فرداش پارچه رو برش میدم، روز بعدش میدوزم یه مقداریش رو و روز بعدش استیناشو وصل میکنم، خلاصه هر روز یه کاریش رو انجام میدم و در نهایت لباسی خیلی شیک و زیبا میدوزم
یا مثلا وقتی ظرف یا لباس میشورم به محض اینکه احساس کردم پاهام خسته شد یا کمرم احساس ناراحتی کرد، میزارم اون کارمو، میرم با بچم بازی میکنم یا گوشی یا هر چی، بعد یه مدت مابقیشو انجام میدم و در اخر تموم کارمو به نحوه احسنت به اتمام میرسونم
برات بهترین ها رو از رب قدرتمند کل جهانیان ارزو میکنم دوست خوبم
سلام سارای عزیزم…ممنونم که برام کامنت گذاشتی و باعث شدی به کامنت یه سال پیشم برگردم و به یاد بیارم چه وضعیتی داشتم…از همون تجربه به بعد بود که من معنای واقعی الهامات رو فهمیدم و کم کم درک کردم که خدا داره با من حرف میزنه ..چون تا قبلش اصلا درک نمیکردم وقتی بچه ها میگفتن خدا بهم گفت…خدا بهم الهام کرد..خدا هدایتم کرد…خیلی برام حالت شعار گونه داشت این حرفا ..چون خیلی احساس گناه داشتم قبلا فکر میکردم خیلی زمان میبره تا من با خدا بتونم ارتباط برقرار کنم…همیشه با خودم میگفتم خب منم اگر چند سال رو خودم کار کنم و تغییر کنم خدا میبینه که منم تغییر کردم و باهام حرف میزنه و دقیقا همونطور که گفتی من فکر میکردم ایده ی الهامی یه چیزیه که باید پوستت کنده شه تا بهش عمل کنی و باید خیلی قوی باشی و خیلی آدم خارق العاده ای باشی که بتونی به ایده های الهامی عمل کنی…همیشه هم فکر میکردم خب منکه میدونم از پسش بر نمیام پس خدا هم دوسم نداره…به همین دلیل رابطه ام با خدا خیلی کمرنگ و بی روح بود.اصلا یه درصد هم فکرشو نمیکردم که منم میتونم با همینی که الان هستم با خدا حرف بزنم و اونم جوابمو بده…ولی الان این موضوع اینقدر بدیهی شده تو زندگیم که من از کوچکترین تصمیمات روزانه ام تا بزرگترین تصمیمات زندگیم فقط با خدا مشورت میکنم و اونم همیشه جواب منو میده….پارسال وقتی این کامنت رو گذاشتم درامدم صفر بود همونطور که نوشته بودم 50 هزارتومن پول تعمیر سشوار رو نداشتم بدم ولی با هدایت های الله امسال درامد بالای 50 میلیون تومن رو هم تجربه کردم و کلی موفقیت و پیشرفت داشتم هم تو کارم هم تو زندگیم…وقتی کامنت خودمو خوندم خیلی برام جالب بود که کلا اون شرایط دیگه یادم رفته …خداوند رو بی نهایت سپاسگذارم که هر لحظه منو هدایت میکنه…
برات آرزوی بهترینها رو دارم سارای قشنگم….ایشالا که تو رشته مورد علاقه ات جزو بهترین ها باشی و بدرخشی عزیزم.
لایق بهترینهایی
سلام و عرض ادب به خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته
هر طوری بر میگردم به قبل نگاه میکنم میبینم اول استادم خداوندی هست که خلقم کرد استاد اول هممون خداوندِ این تمرین آگهی بازرگانی و معرفی خود در جمع و رفتن در دلِ ترس رو من کلاس دوم ابتدایی به یه نحو دیگه انجام دادم خیلی دانش آموز درسخون و مودبی بودم تمام معلمها دوسم داشتن انقدری دوسم داشتن که با ما روابط خانوادگی برقرار میکردن ولی نمیتونستم توی جمع خیلی خوب صحبت کنم یه روز خانم معلمم صدام کرد بهم گفت واسه فردا هیچ مشقی ننویس و فقط یه متن بهم داد که اینو حفظ کن بیا جلو بچه ها صحبت کن و منم متنو حفظ کردم راجع به معرفی دانش آموزیم بود وقتی خانم معلم به بچه ها گفت که همه دفتر کتاباتون رو جمع کنید بنشینید امینی میخواد برامون صحبت کنه و من رو فرستاد بیرون کلاس تا آب بخورم و آماده سخنرانیم بشم خانم مدیر که دفترش کنار کلاس ما بود متوجه این شد و با من به داخل کلاس اومد تا صحبتهامو گوش کنه یادمِ انقدر استرس گرفتم که نصف بیشتر متن رو فراموش کردم و خانم معلم باقیشو جمع و جور کرد ولی خب یکم یاد گرفتم توی جمع حرف بزنم پایه بعد که رفتم خانم معلم بعدی یه روز اعلام کردن که توی منطقه اعلام شده که دانش آموزان علاقه مند به نجوم مقاله بنویسن تا بهترین مقاله جایزه بگیره و من که اصلا علاقه مند نبودم ننوشتم همکلاسیم مقاله نوشت و از نظر خانم معلم مقاله خیلی خوبی نبود ولی تنها مقاله موجود بود به من گفت چرا تو ننوشتی بیا اینو بخون ، گفتن میخوام مقاله همکلاسیتو بدم به تو بخونش و خودتو واسه سخنرانی در سطح منطقه آماده کن منم قبول کردم روز سخنرانی با هم رفتیم یه سالن بزرگ که تمام دانش آموزان برگزیده دختر و پسر منطقه برای ارائه مقاله اومده بودن و چند دقه قبلش منو با دستگاه ویدئو کنفرانس آشنا کرد چون وسط مقاله باید ازش استفاده میکردم و چه سخنرانیِ با شکوهی بود با اینکه متن مقاله واسه من نبود و فقط من ارائه دادم رتبه سوم رو گرفتم چقدر دوست داشتنی شد برام سخنرانی و اصلا در جمع صحبتکردن دیگه برام سخت نبود ولی باورهایی که مدام از طرف مادرم بهم خورانده میشد که دختر نباید حرف بزنه توی خونه شوهر میری انقدر بلبل زبونی کنی نگهت نمیدارن و …همه چی کم کم خراب شد
بارها شده که فایلهای شما رو گوش میدم برام سوال پیش میاد چرا با اینکه من خیلی خوب داشتم درسامو به طور طبیعی برای سعادتمند شدن طی میکردم انگار همه چی متوقف شد و من یه سری تجارب بسیار ناخوشایند داشتم تا اینکه به شما رسیدم و دوباره دارم همراه با شما و این آگاهیهای ناب ادامه اون سیر سعادت را میپیمایم …
ولی هزاران بار خدا رو شاکرم که دو سری تجربه بسیار متضاد دارم که همین بهم کمک میکنه تا از قوانین آگاهانه سر دربیارم و درکشون کنم خدایا استاد این سیر تکامل منو دیوانه کرده حالا که تمرین آگهی بازرگانی رو شنیدم و با توجه به تجربه ای که قبلا خداوند برام مهیا کرده بود متوجه تمام فرمایشاتتون میشم که عزت نفس پایه همه چیه من بالعکس دوستان که میگن با شما آشنا میشن حرفاتون رو متوجه نمیشن اما حس خوبی دارن من هم متوجه میشم اصلا هیچ درسی رو به این خوبی متوجه نمیشدم هم احساسم عالیه ایمان دارم که واو ب واوش حقیقته محض
و نکته دوم که منتظر نباش تا همه چی عالی باشه شروع کنی این درستون رو هم کاملا متوجه میشم تا به الان جهان من رو در شرایطی قرار میداد که مجبور به اقدام میشدم با کمترین امکانات ولی الان دیگه آگاهیشو گرفتم و متوجهم که چه موهبت بزرگیِ که شروع کنم چون جهان تعهدم رو ببینه درها رو باز میکنه و تفاوتی که الان با قبلم متوجهش میشم ایمان به غیبِ اینکه نیرویی برتر اداره امور رو به دست دارد و من گویا وسیله ای برای انجام اراده خداوندم و من هم پاره ای از خداوند هستم و هم در مقابل اراده اش هیچ نیستم ( الله اکبر)
هر کدوم ما یه سری نقاط ضعف خیلی اساسی داریم چیزایی که خیلی بنیادین هست در وجود ما و ما همیشه باید روشون کارکنیم و فکر نیکنیم خوب خوب شدیم و فراموش کنیم و باید ادامه بدیم تا اخر عمرمون.
ترس از کار جدید نسبت به باور نگرانی از نگاه های دیگران:
[ دوستم ترسید رفت نموند من یاد گذشته خودم افتادم که منم یه سری خجالت ها و ترس ها داشتم اما برشون غلبه کردم و خیلی بهتر شده بودم خلاصه ما رفتیم جاهای مختلف توی شلوغی با یه دوربین بزرگ توی شرایطی که کسی اون زمان زیاد درگیر این مسائل نبود فیلمبرداری کردم….
من دیدم وقتی آدم وارد دل ترسها میشه واقعا هیچ چیزی نیست که ترسناک باشه
این جمله طلایی استاد وقتی ادم وارد ترس هاش میشه واقعا هیچ چیز ترسناکی وجود نداره دارم به یاد میارم مثال این جمله رو از تمرین اگهی تبلیغاتی بادم میاد تو تاکسی نشستم و یه متن ساده که چندین ماه پیش به امید یه روزی بود ک انجامش بدم رو بدون ویرایش آوردم صندلی جلو نشستم ترس توی وجودم بود گفتم بیخیال نگو ولی گفتم یا میگی یا… خلاصه گفتم اگه اوکی باشید من تمرین انجام بدم توی تاکسی جلوی چند نفر انجامش دادم و همه تحسینم کردن و کلی ارزوی موفقیت باور دوم با دانشگاه رفته بودیم کوهنوردی یه عالمه ادم جدید سرپرست کنار اتیش نشستیم شروع کردم ب گفتنش همه لذت بردن حتی یکی از کادر بخاطر صدای خوبم گفت کاش زودتر شناخته بودمت مجری میخاستیم برای اجرا و من رفتم توی این ترس و بعدش این تمرین واسه من شد یه تمرین عادی چوندجلوی دوتا از بزرگترین و غریبه ترین جمع ها انجامش دادم و ترسی ازش نداشتم یه جورایی این تمرین برام شد اب خوردن و حس خاصی از انجامش نداشتم چون من قدرتم در اجراش به خودم اثبات کردم اره من پا گذاشتم روی ترسم برای همین برای من عادی شد دیگه راحت بود واقعا به خودم افتخار میکنم چقدر پیشرفت کردم نسبت ب قبل ایول دختر)
[همین الان هم با گذشت این همه تجربه وایسادن جلو دوربین توی جمع برای من کار آسونی نیست اما تعهد داده بودم به خودم *که آنچه که باید تغیر بدم در وجود خودم رو تغیر بدم و اینکار رو انجام دادم بارها بارها توی جمعیت توی شهرهای مختلف برای رفتن ترس ها بهتر شدن خودم و البته ک بهتر شدم و هنوز جا دارم برای بهتر شدن یعنی میخوام بگم که خیلی مهم که ما چه ترسهایی داریم و بریم توی ترسهامون به صورت واقعی ایمانی که عمل بیاورد اینکه بگی من میتونم با اینکه بری انجامش بدیم این خیلی فرق میکنه]
(خب چه حرفایی نابی از این تیکه دارم که به خودم استاد میگن من هنوزم ترس دارم چه کسی داره میگه استاد داره میگه بعد اونهمه تجربه چقدر این نکته داره بهم ارامش میده اینکه تو هربار یه فورسی به خودت بده برو توی ترس و ببین ک هربار چقدر برات راحت تر میشه و اسون تر اما اما توی این دام نیوفت که تو باید پرفکت و بی نقص باشی همون بترس و انجامش بده ترس داشتن طبیعه بالاخره ما یه عالمه عقبه و باور بد داریم به قول استاد که به قطر بتن و سنگ و سیمان چسبیدن به مغزمون و هربار باید هی رنگ بریزم روب این سیاهی ها تا روشن تر بشه پس دارم ب خودم میگم که انتطار نداشته باش در مواجه با هر ترسی بی نقص باشی بترس و انجامش بده اصلا هربار بترس ولی اون عمل مهم تکامل مهم اینکه کمالگرا نباشی فکر نکنی با دوبار پا رو ترس گذاشتن خدای انجام اونکار شدی و اگر احساس ترس کردی بازم نا امید بشی نه حتی اگه بازم ترسیدی بازم انجامش بدی هربار بهتر و راحت تر میشی سخت نگیر میدونی چی مهم بین این جیزا تون تعهد هست که مهم اون تعهد که به خودت میدی ک من باید انجامش بدم، من باید انجامش بدم چون به خودم قول دادم این خودش ببین ناشی از چ عزت نفسی هست اینکه من اینقدر خودم دوس دارم و ارزشمند هستم که باید به قولی که به خودم دادم عمل کنم زندگیم مهم چون پشت هر بیخیال ولش کنی یه ناخوداگاهی هست که میگه ا ولش کنم پس مهم نیست ارزش نداره وقتی هربار بندازی پشت گوش ذهنت اینقدر اونکار و تورو بی ارزش جلوه میده که کم کم تورو ممکنه فلج کنه حتی من اینو تو زندگیم دیدم تعهد خیلی مهم تعهد ب حرفی ک زدی و باید انجامش و انجام این تعهد ممکنه چه درهایی رو به روی تو باز بکنه!!پس مهم عمل کردن مهم دختر مثل اون وقتی که پا گذاشتی روی ترست با اهرم رنج و لذت با ادما ارتباط گرفتی نظرت گفتی و چقدر مزایا درسی برات داشت ادما شناختنت، حالت چقدر بهتر شد چقدر آرامش گرفتی یادت میاد عمل خیلی مهم تعهد عمل خیلی حالت خوب میکنه خیلی قشنگ پس جلو برو و بهش عمل کن حتی یه ذره یادت نره تو مهمی پس ثابت کن خودت به خودت)وقتی رفیقم گفتم من نیستم من فهمیدم پس اینکاری هست که من باید انجام بدم اینکاری نیست که بقیه بتونن انجام بدن اگر میخام متفاوت باشم باید انجام بدم اینکار رو
بریم تو دل ترس هامون یادمون باشه تا شخصیتمون عوض نشه نتایج عوض نمیشه آنچه مارو میترسونه ترسهامون یادمون باشه مخصوصا توی بحث عزت نفس
—————————-
بحث شروع کردن با امکانات محدود:
[خیلی از ما یه سری ایده ها داریم توی سرمون ولی اگر اون وسیله خاص نباشه اون دوربین باشه یعنی خیلی از شما یه عالمه بهانه اوردین برای حرکت نکردن خودتون برای عدم پیشرفت
*چقد کمن ادمهایی که با ان امکاناتی که ور اختیارشون هست کار رو شروع میکنن نه اینکه بگن نه کار رو وقتی شروع میکینم که این باشه اون باشه
مثال قهرمان های المپیک که با امکانات در دسترسشون شروع کردن و شدن قهرمان المپیک یعنی میخام بگم چقدر ما بهانه میاریم نه من نیاز وارم با این امکانات با این صندلی بعد اونوقت من میتونم کار کنم باید امکانات فلان باشه
ولی اون آدمهایی که توی زندگیشون به جایی رسیدن از همونجایی که بودن از همون چیزی که داشتن از صفر کار رو شروع کردن هی پیشرفت کردن وقتی جهان تعهد نعهد شمارو میبینه اون حد از اشتیاق شمارو میبینه خداوند درهای ببشتری باز میکننه
ببین بچه ها تا وقتی که دنبال بهونه ای که کاری رو انجام بدی به جایی تو زندگیتون نمیرسید
(استاد استاد این تیکه ازحرفاتون مثل یه پتک دوباره برای من بود از همونجایی که هستی شروع کن و پیش برو جلو برو من همیشه تو زندگیم ادم بهانه اوری بودم همیشه یهنی یه جورایی این کمالگرایی پاشنه آشیل من استاد من حتی برای اینکه بیام از فایل ها نکته برداری کنم میگم نه باید بهترین دفتر باشه اینجوری که نمیشه من همبشه منتظر بهترین موقعیت تو زندگیم بودم و اینم همیشه جلوی من رو گرفت برای شروع هرکاری و پیشبرد هرکاری من کلی بریز و بپاش الکی میکنم با این بهونه و باور که بهتر بشم اینا به من کمک میکنن که بهتر بشم در صورتی که بارها شکست خوردم حس کردم فقط چرخیدم دور خودم میدونی این نگاه سخت نگرفته این نگاه تعهد این نگاه که بابا مهم عمل منه باور منه تعهد منه نه امکانات من خیلی مهمه استاد یادم رفته بود ولی این نکته خیلی مهم خیلی استاد اینکه من یه جا تدریس میکردم رفتم با پولی ک برای یکاری جمع کردم کلی برگه و عروسک و چیزای الکی خریدم به بهانه اینکه اینا منو بهتر میکنن در صورتی ک عملا فقط دوبار استفاده شدن من اومدم بیرون از اونکار یا اینکه خیلی مثالها که حالا نتیجه نگرفتن از اون بهونه ها که بعضا هم جور شدن بهم گفت ببین امکانات زرق و برق دورت مهم نبست مرد و زن قوی واقعی اونه که با اون چیزی که هست شروع کنه اقدام کنه اینکار رو نکنه موفق نمیشه همینکه بارها به من ثابت شد با اون چیزی که هست شروع کن تا نتیجه بگیری یه خانم دکتر هست که چنتا بیرنس داره و فقط 24 سالشه بی ام و سوار میشه و خونه مستقل چنتا دفتر و باباشم یه کارگر ساده بوده خودش میگه امکاناتی دارم ک 7 نسل قبلتر منم نداشتن بعد گفت واقعا فکر میکنید واسه شروع کار سرمایه نیاز؟ نهه تو دوران کرونا و گرونی که همه زدن تو سرشون پول نیست من رفتم کار کردم سرمایه اولیه کم جمع کردم یه گوشی خریدم باهاش تولید محتوا کردم از اونجا با اون گوشی ساده کم کم رشد کردم من بیشترین سرمایه گذاریم روی خودم کردم و این حرفاش داره به من میگه بهونه بسه اگه میخای موفق بشی باید متعهد باشی با هرچی به ذهنت میرسه و در دسترس ترین شروع کنی و اره من بارها دیدم این کمالگرایی من نتایج الانم رو رقم زد و من الان اینجا هستم)
[من میتونستم بگم همش بخاطر بابام، شرایط اینطوره دولت و هیچ غلطی تو زندگیم نکنم و وقتی فهمیدم موفقیت موقعی اتفاق میفته که من بهانه ای برای خودم نتراشم و توی هر شرایطی کار رو شروع کنم ولی جهان که تعهد من دید بهم کمک کرد و نتایج اتفاق افتاد.از هر جایی که هستی با هر امکاناتی قدم بردار کار رو شروع کن با تمام قوا و بدون ک جهان تعهد شمارو که ببینه درهای جدیدی به روی شما باز میکنه]
استاد این حرفا یه ایمانی در دل من ایجاد کرد بهم قدرت داد اینکه بابا تو متعهد باش جهان تعهدت رو ببین درهارو به روت باز میکنه و اینکه رنجی رو در ذهن من فعال کرد ک بابا جلو برو با هرچی که هست بهونه بذار کنار اگه بخواهی میشه نخواستن مال کسایی که چیزی براشون مهم نیست استاد اره من باید کمتر سخت بگیرم من باید جلوتر برم حرکت کنم قدم بردارم پیش برم گام بردارم بسه دیگه اگر اون ماشین میخای اون ارامش میخای اون روابط و ثروت میخای بها داره بهاشم قدم برداشتن بهونه نیاوردن
راستی هفته بعد قرار دوره عزت نفس رو بخرم و از این بابت خیلی خوشالم>°°
سلام استاد عزیزم یه خبر خوووب برات دارم خیلی ذوق زده وخوشالم میخام توجهتون به فقط جمله اخر این کامنتی که ریپلای کردم جلب کنم کامنت خودم که 23دی ماه دقیقا یک روز بعد از تولد 21سالگیم نوشنم جلب کنم اونجا نوشتم راستی استاد قراره هفته بعد دوره عزت نفس رو بخرم و خیلی خوشحالم یادمه یماه پیش به خودم گفتم من این دوره رو به خودم هدیه میدم و حالا امشب داشتم کامنتم میخوندم دیدم دقیقا جمعه هفته پیش نوشتم هفته بعد میگرمش و حالا دقیاق 30 دی ماه یک هفته بعدش اون بالا برا من نوشته خریدار استاد هی میرم تو قسمت محصولات میبینم دوره عزت نفس دارم هی ذوق میکنم استاد من سالها از بی عزت نفسی رنج بردم از 15 سالگی باهاتون اشنا شدم اما به قولی چک و لقد هامو نخورده بودم شمارو مسیر فراموش کردولی حالا اینجام الهی شکرت خدایا امید دارم ک اون خلع ها اون تشنگی به عزت نفسمو سریعتر پر کنم استاد خیلی خوشحالم واقعا ذووق دارم چون من دیگه این عزت نفس نمیخام جاش حال خوب میخام عزت نفس باا شخصیت قوی امید دارم خیلییی روحم تشنه است تشنگی عمیق استاد میگن ادما واسه تولدشون میتونن از جهان هرچی بخوان من واسه تولدم دوره شمارو خواستم اما میشه ازتون بخام به عنوان هدیه تولدم و ورودم به دوره عزت نفس جواب من رو بدید و برام یه متنی بنویسد و ازم بخواید قوی باهاتون تو دوره عزت نفس پیش برم استاد منتظر کامنت قشنگ و پر انگیزه تون برای خودم هست پیشاپیش ممنونم از هدیه گرانبهاتون
سلام دوست خوبم
استاد دستشون بند بود؛) من شاگرد استاد بهتون پیام میدم بجاشون
تحسینت میکنم دختر از اینکه تونستی تمرین اگهی بازرگانی رو حتی برای چندین بار انجام بدی. منم به امید الله انشاالله حتما انجامش میدم. نکات مثبتمو توی گوشی ام یادداشت کردم. هر روز کاملترش میکنم و متعهدم که از روش که نه، بداهه و گفتاری توی جمع غریبه انجامش بدم. خداوند با جسوران است
سپاسگزارم به خاطر کامنت ارزشمند و اگاهی بخشت خواهر کوچکتر و شجاعم:)
راستی داشتن دوره عزت نفس، خودش عزت نفس آدمو میبره بالا، از اینکه تونستیم دوره رو بخریم، خودش ارزشمنده، حالا عمل کنیم که زندگیمون کن فیکون میشه به امید خدا
به نام تنها قدرت جهان هستی
سلام استاد عزیززم وخانم شایسته مهربونم و تک تک دوستان گلی که این کامنت منو میخونند.
استاد من اون فایل دودقیقه ای که در اینیستا گذاشتید رو دیده بودم و واقعا اون دخترا رو تحسین کردم و هم خودمو چون اونا اون ویدیو رو قطعا برای یوتوب میگرفتند و اون سبک رقصی هم که میرفتند و اون موسیقی کی پاپ هست ینی پاپ کره ای از کره میاد و خیلی سبک پرطرفداری هم هست حالا جالب اینجاست اولین بار که من یه موزیک ویدیو کی پاپ دیدم ن تنها علاقه خودمو پیدا کردم بلکه آنقدر که اشتیاق داشتم سریع رفتم یوتوب و آموزش رقصش رو پیدا کردم و شب ها از سرکار که میومدم با خستگی زیاد میرفتم جلو اینه و تمرین میکردم و خیلی برام لذت بخش بود و هست و بعد با خودم گفتم اگه رویای من اینه که توی بزرگترین استیج ها اجرا کنم اول باید از جمع های کوچیک شروع کنم چون من خیلی ترس هم داشتم از حرف مردم از اینکه نکنه یه وقت خودم وسط دنس بخام سوتی بدم یا مثلا من الان ایرانم و مردم بهم میخندن که میخام کره ای برقصم چون واقعا من تاحالا ندیده بودم توی مجالس عروسی کسی بخاد از این سبک دنس ها بره و به خودم گفتم اگه الان نتونم بر ترسم قلبه کنم اگه من آنقدر میترسم از نگاه های مردم توی جمع کوچیک دیگه هیچوقت نمیتونم و خیلی جالبه من بعد از اینکه اولین دنسمو کاور کردم تقریبا دوهفته بعدش یه عروسی دعوت شدم 😀و خیلی هم میترسیدم و هم خیلی ذوق داشتم که اگه اینکارو بکنم یه پله بالاتر میرم از طرفی هم مامانم میگفت نرقص این رقص خیلی مسخرس واسه اینجور مجالسا و مسخرت میکنن و فلان ولی به خودم تعهد داده بودم که شروع کنم از همون جایی که هستم و حتی به من بخندن هم مهم نیست من فقط میخام شروع کنم و من رفتم به اون مجلس مجلسی که تقریبا 150 نفر جمعیت داشت و اون مجلس فامیل یا بستگانمون نبود که آشنا باشند و اینا اون عروسی دوستم بود و آدم های اونجا برام غریبه بودندو با خودم گفتم تصور کنن اومدی تور جهانی و اینم استیج و همه این ادم هایی هم که اینجان طرفداراتند و بعد من اون دنس با موفقیت و لذت اجرا کردم و ن تنها بهم نخندیدند حتی برام سوت و دست هم زدند خیلی تشویقم کردند و بعد که اومدم بشینم یه خانومی بهم گفت آفرین خیلی خوب بودی خسته شدیم از بس رقص تکراری دیدیم و خیلی خوشحالم شدم و خیلی این کار به عزت نفسم کمک کرد و باعث شد سری های بعدی و مجالس های مختلف من راحت تر و راحت تر اجرا کنم و لذت ببرم .
و بعد به خودم افتخار کردم که اولین قدم برداشتم و بیشتر به این حرف استاد رسیدم که خیلی از ترس هایی که ما داریم شاید هیچوقت اتفاق نیافته وخیلی از ماها به خاطر ترس هامون هیچوقت انجامش نمیدیم ،من قبلا حتی نمیتونستم از یه نفر توخیابون سوال بپرسم حتی نمیتونستم پشت تلفن یه غذا برا خودم سفارش بدم ولی قشنگیش اینجاست که وقتی یه بار روی ترست قلبه میکنی دفعات بدی خیلی راحت تر میشه اجرا کردن تو جمع غریبه خیلی به من کمک کرد من الان میتونم بگم خیلی بهتر شدم تو این مورد که حرف مردم برام زیاد اهمیت نداشته باشه و خیلی سعی میکنم که خیلی بهتر ترم بشه .
خدایا شکرت ☺
فتبارک الله احسن الخالقین
تعهد روز هفتاد وهفتم
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیز و تمام همفرکانسی هایم
امروز من قدم در مسیری گذاشتم که برام انجامش خیلی سخت بود ولی با یاری و هدایت خ آوند استارتش رو زدم و مطمئنم به نتیجه مناسب برای من میرسه
چون خداوند رو هرلحظه برای این مسیر صدا زدم پس برام خوب پیش میره
کم کم سعی م رو میکنم اینکار عزت نفس رو انجام بدم حالا با هر میزان از عمل مهم استارت هست خب خداروشکر میگم
دیروز برام بنظرم در حالی که در مسیر بودم ی تضاد خیلی خیلی بد افتاد دقیقا مث حرف استاد که میگه لباسش ناجوره ولی آخر سر به نفع ما تغیر پیدا میکنه پس طبق این صحبت مطمئنم این تضاد برای من خیر نتیجه میده چون خدارو وکیل گرفتم
در پناه خداوند یکتا سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
سلام دوست خوبم
خیلی دوست دارم الان که یکی دوسالی از تجربه اون تضادتون گذشته، خیریتش رو برام کامنت کنی
وقتی ما روی خودمون کار میکنیم، هر اتفاق به ظاهر بدی، قطعا همون چیزیه که ما رو پیشرفت میده
خیلی کنجکاوم خیریت تضادها رو از تجربه دوستانم توی زندگی روزمره شون بدونم و بخونم
به زندگی خودم که فکر میکنم
بزرگترین تضاد من که بیشترین نفع رو برام داشت، ازدواج مجدد پدر شوهرم بود
من انقدر سر این مسئله مقاومت نشون دادم و نخواستم قبول کنم و بپذیرم، و انقدر خودمو اذیت کردم که حد نداره الان که حدودا 8 سالی از اون قضیه گذشته، خیلی راحتتر کنار اومدم با این قضیه
و چقدرررر زیاد به نفع من شد
از مزایای این اتفاق این بود که
چون همسرم تک پسرشون بود، وظیفه من وهمسرم بود در زمان پیریشون پدرشوهر و مادرشوهرم رو نگه داریم و از اون جایی که زن دومشم پسر دار شد، حالا خدا رو شکر ما دیگه خودمون مستقل شدیم و خونه و زندگی مستقل خودمون رو داریم
ما طبقه بالا زندگی میکنیم و اونا پایینمون
من خیلی دوست دارم، از اینجا به یه جای دیگه که کمتر ببینمشون، و یه جای سرسبزتر و بزرگتر نقل مکان کنیم و چندسال دیگه امیدوارم حتما این اتفاق هم میفته به امید الله
تا منو خانواده م با ازادی بیشتری توی جای سرسبز و بزرگتر زندگی کنیم
ازدواج مجدد پدرشوهر باعث شد، حضورشون و نظراتشونچ توی زندگی ما خیلی خیلی کمتر بشه، و ما مستقل تر بشیم
همسرم کسب و کار شخصی خودشو برپا کرد به لطف خدا و الان خیلی موفقه و ما هزاران برابر ثروتمندتر شدیم از اون دوران
این اتفاق باعث شد، من دیگه روی پدرشوهرم حساب نکنم، بماند که قبلا حرفاشون برامون حکم وحی منزل بود ولی الان خدا رو شکر، خیلی کم میبینمشون و خیلی کم باهاشون در ارتباطم و حرفاشون در حد نصیحته ارزششش برامون، اگه چیزی هم بگن
این اتفاق باعث شد من ازادی های خیلی خیلی بیشتری رو تجربه کنم
من زندگی مستقل خودمو تحربه میکنم و غرق در ارامش و خوشبختی هستم در کنار خانواده ی عزیزم و خداوند هر روز موهبت های بیشتر و بیشتری رو وارد زندگی ام میکنه
من از وقتی که دل کندم از ارث و میراث و قدرت دادن به غیر خودش، واقعا ارام شدم و خداوند صدها برابرش، نعمت رو جاری کرد توی زندگیمون، وقتی که انتظارم رو برداشتم از بنده اش و دل بستم به خود قدرتمندش
هر کسی اختیار زندگیش دست خودشه
من لذت میبرم از اتصال با حاکم و فرمانروای قدرتمند کل جهانیان
من و خدای قدرتمندم قادریم به هر کار
من زندگی دلخواه و رویایی ام رو با توکل به قدرتمندترین نیروی جهان خلق میکنم. از زندگی ام لذت میبرم
سلام سارا شکری امیدوار عزیزم
ازخداوند متعال و آگاه و همچنین شما سپاسگزارم موجب شدید مروری کنم به گذشته و اتفاقاتش
بله عزیز دلم اون تضاد درسته خیلی برام سخت بود و کنترل ذهن زیادی میخوایم ولی شکر خدا خیلی هم برایم بهتر شد یعنی موجب حال خوب من شد بعدا
تضادی که بقیه میخواستن باهاش منو اذیت کنن ولی جالبه موجب عذاب وجدان خودشون شد بخدا قسم همینی هست که میگم ولی باید بگی خدا بهتر میدونه و قطعا نتیجه به نفع من تغییر میکند دیگه مابقیش رو خدا بلده چطوری پیش ببره باید ما کم نسازیم و قوی تر به خداوند متصل شیم و چنگ بزنیم به این رشته ی اتصال
خدارو شکر میکنم با کلام شما. دوباره بهم گفت از غیر دل بکنم و به خودش پناه بیارم تا کارهام رو پیش ببره
اینکه نترسم و استارت کارم رو بزنم خودش بلده چطوری ثروتمندم کنه
اینکه نچسبم به یه خواسته
همینکه شما با کنار اومدن با ازدواج در شوهرتان برعکس چیزی ک ذهنتون گفت موجب پیشرفتون هم شده
پس منم نباید ب یکسری حاشیه ها گیر بدم جالبه همین امروز قبل پیامتان بخونم داشتم تو ذهنم میگفتم همسرم داره بازم مخالف من عمل میکنه و …باد گفتم ولش کن این چند سال هرچی مقاومت داشتم بی فایده بود پس بهتره بسپارم به خدا و خودش حلش میکنه به نفع من
به همون خدا قسم وقتی نیم ساعت بعد پیامتان خوندم چشمام برق میزد از شادی و جالبه همسرم بدون اینکه من اشاره مستقیمی کنم توضیح داد ک مسیری که میره همسو با خواسته من هست و این یعنی در جا جواب داد
همین فرکانس در واقع همین حال خوب حتی تو ذهنم بدون نوشتن یا بیان کردن موجب واکنش جهان هستی میشه
پس فرکانس مهمترین قدرت رو داره
فرکانس هم همون حال خوب داشتن و سپاسگزار خداوند و زندگی بودن هست خیلی راحت باید بگیریم
زندگی راحت تر از اونی هست که در ذهنمون با ترس تجسم میشه
باید نفس عمیق بکشیم و لذت ببریم از همین نوشتن و خواندن کامنت
با لبخند و رضایت از داشتن امکانات اینترنت گوشی فضای مناسب و سلامتیمون برای این نگارش
خدایا شکرت اصلا نمیدونم چطور شد تا اینجا ادامه پیدا کرد ول شکر گذار خداوند هستم چون هر چی اومد. و نوشتم
در پناه رب مقتدر شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند. در دنیا و عقبی باشید