https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-29 11:47:012021-08-16 10:15:11ساختنِ عزت نفس در عمل
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
یکی از پایه ای ترین دوره ها عزت نفس هست چراکه کمک می کنه شخصیت ما عوض بشه و درواقع ما انسان دیگه ای می شیم ، نقاط ضعف شخصیتی که سالها داشتیم همراه خودمان به یدک می کشیدیم و همیشه در رنج و عذاب بودیم را با این دوره می تونیم درمان کنیم و به نسخه ی بهتری تبدیل شویم البته برای درک این دوره و عمل به آموزهها باید تکامل خود را طی کنیم و عجله ای نباشه چون روند یادگیری ما آرام آرام هست و شخصیت ما در روند بهتر میشه و در اجرای این دوره به خودمان قول دهیم حتما بع تمرینات این دوره عمل کنیم که خیلی ضروری است.
وای استاد استاد استاد؛ انگار خدا برام مقدر کرده بود بیام اینجا تو این فایل این حرف ها رو بشنوم و جوابمو و بگیرم و برم. انگار این حرفا فقط مال من بود و بس.
گفتید حرف مردم و رجوع کردم به خودم. پاسخ بزرگترین تضاد این روزهام رو گرفتم. حرف مردم! اونا چی میگن!؟ اونا چی فکر میکنن!؟ ذهنم میگه بهتره یه راه منطقی و امن رو انتخاب کنی اما من میگم گور بابای حرف مردم! چرا نشود اگر بخواهم!؟ چرا نشود وقتی خدای من اون خداییست که قدرتمندتر از هر قدرتیست!؟ چرا نشود وقتی هزاران نفر دیگر توانسته اند و رسیده اند!؟ اصلا برای مردم پشیزی هم ارزش نداره من تو زندگیم چی کار میکنم؛ نهایتا در حد یک حرف گذرا. اونا علاقهی من رو درک نمیکنن. ایمان من رو نمیفهمن. تلاش من رو نمیبینن. پرداخت بهای من رو نمیبینن. اون کسی که همهی مسیر آیندشو برای خودش تجسم کرده منم. اون کسی که افق هدفاشو میبینه و با سلول سلولش میخواد بهش برسه منم. به خودم میگم : تو فقط به خدا ایمان داشته باش حدیث! فقط بدون که بزرگترین پشتوانه رو داری و استمرار داشته باش و تمرکزت رو بذار روی خودتو خلاص! برس به اون چیزی که میخوای.
گفتید شروع کردن با کمترین امکانات. و باز من میخوام پرواز کنم. شاید خیلی ها با شنیدن این حرفا دردشون بیاد اما من میخوام بال در بیارم. اینکه جهان فقط میخواد تعهد و استمرار رو در تو ببینه. بقیشو خدا انجام میده تو فقط ایمانتو نشون بده.
-همواره سعی می کنیم به شیوه ای عمل کنیم تا تایید و تحسین دیگران را به دست آورده و باعث ناراحتی افراد نشویم
-می ترسیم نظرات خود را در جمع بیان کنیم
-نگرانیم دیگران چه تعریفی از ما دارند
-پاشنه ی آشیل قدرتمندی است که مانع تحقق اهداف ما می شود
بنابراین:
-همواره سعی کنیم بر ترس از حرف مردم غلبه کنیم
-به سبک و شیوه ی شخصی خود عمل کرده و حرف مردم را نادیده بگیریم
-کار کردن بر روی این باور باید مادام العمر مداوم و پیوسته باشد
-زمانی که متعهد به تغییر باورها و پا گذاشتن در دل ترس هایمان در این زمینه باشیم متوجه می شویم ترس ها تا چه حد واهی و غلبه بر آنها تا چه حد آسان بوده است
– به تنهایی پا در دل ترس های خود گذاشته و بدانیم اقدام بسیار شجاعانه و جسورانه ای انجام داده ایم
-بسیار مهم است ترس های خود را بشناسیم و به صورت واقعی نه حرف زدن صرف پا در دل آنها بگذاریم
-ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
-تمرین آگهی بازرگانی را بارها و بارها انجام دهیم
-عزت نفس پایه ی موفقیت و خوشبختی است
-اگر می خواهیم متفاوت از عموم جامعه نتیجه بگیریم باید متفاوت از آنها عمل کنیم
-هر آن چیزی که ما را می ترساند توهمی و غیر واقعی است
-اگر قصد موفقیت در کسب و کار خود را داریم با همان امکانات کنونی در دسترس خود یا از صفر آغاز کنیم
-بهانه و توجیه منطقی برای عمل نکردن به ایده ها را کنار بگذاریم
-افراد بسیار کمی وجود دارند که با امکانات کنونی در دسترس ایده هایشان را عملی و اجرایی می کنند
-تمام افراد موفق کسب و کار خود را از صفر و با امکانات کنونی در دسترس آغاز کرده اند
-زمانی که خداوند تعهد ما با شروع کردن با امکانات اولیه و در دسترس را می بیند درهای بیشماری را به روی ما می گشاید
-تا زمانی که به دنبال بهانه و توجیه برای شروع نکردن کسب و کار خود هستیم به هیچ موفقیت و پیشرفتی دست نمیابیم
-اگر به دنبال توجیه و بهانه باشیم همواره بهانه های بیشماری تحت عنوان عوامل بیرونی برای قدم برنداشتن و حرکت نکردن در جهت تحقق اهداف وجود دارد
بنابراین برای موفقیت در هر حوزه ای:
*در دل ترس های خود بدون مهم بودن حرف مردم پا بگذاریم
*با همان امکانات کنونی در دسترس و از صفر کسب و کار خود را آغاز کنیم
*زمانی که خداوند و جهان تعهد ما را به ادامه ی مسیر درست ببیند درهای بیشماری را به روی ما می گشاید
به نام خداوند حی و حاضر که هر چه دارم از آن اوست خدایای مهربون شکرت بابت روز شمار تحول زنگی من روز شمار 77 که پای تعهدم هستم و ادامه میدم ، یکی از پاشنه های آشیل من خجالت کشیدن هست و روم نمیشه به خصوص کار جدید میخوام انجام بدم حس میکنم همه دارند منو نگاه میکنن و بیشتر وقت ها خودم نیستم و به خاطر این مسئله متوجه شدم از درون باید کار کنم رو خودم و این مسئله نقطه ضعف منه و خیلی کار کردم روی این نقطه ضعفم اما در عمل نتونستم ، الان که استاد این تمرین اینجا گفت من اصلا روم نمیشه برای یک غریبه نقاط قوتم بگم ، ولی باید بر ترسم غلبه کنم ، و باید جلوی دوربین برم و صحبت کنم از یک جایی باید شروع کنم ، و ترس از حرف مردم بزارم کنار ، و دومین درس که از این فایل یاد گرفتم با همین شرایطی که دارم شروع کنم همین خونه با امکانات که در اختیارم هست و دنبال شرایط بهتر نباشم که بعد شروع کنم حتما خداوند در مسیر مرا به راهی بهتر و روشن تر هدایت میکنه ،
مهم بودن حرف مردم پاشنه ی آشیلی ست که به ما خیلی آسیب می زند،، و از نداشتن عزت نفس نشأت می گیرد…
استاد اینکه تنهایی در کشور غریب اینقدر با جسارت بر ترسی که داشتید غلبه کردید و همچنین تعهدی که داده بودید را عملی کردید واقعا تحسین برانگیز بود و نتیجه ی این در دل ترس ها رفتن الان به وضوح در زندگی و شخصیتتان نمایان است…
اتفاقا من دختر خانم ها را دیدم گفتم چقدر با اعتماد به نفس بدون حتی توجه ای به اطراف کار خود را انجام می دهند و می رقصند…
شناسایی ترس ها و پاشنه آشیل ها و بعد از آن رفتن در دل آن ترس ها و برطرف کردنشان یا به حداقل رساندنشان بسیار مهم است…
«ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.»
«پایه تمام خوشبختی ها و موفقیت هاعزت نفس است.»
اگر می خواهیم متفاوت از بقیه نتیجه بگیریم باید متفاوت از بقیه عمل کنیم…
رفتن در دل ترس ها و حرکت کردن به سوی جلو = عوض شدن شخصیت= باز شدن قفل ها و گرفتن نتایج عالی
برای عملی کردن ایده هایمان از همین چیزی که هستیم و با همین امکاناتی که داریم شروع کنیم و دنبال روز بهتر، شرایط بهتر و و و… نباشیم چرا که وقتی حرکت می کنی به سمت چیزهای بهتر هدایت خواهی شد…
وای مثال هایی که از قهرمانان المپیک زدید کلی حال منو دگرگون کرد، و کلی ذوق کردم براشون،، چقدر زیبا به هدفشون رسیدند، آفرین آفرین
موفقیت موقعی اتفاق می افتد که من بهانه ای برای خودم نتراشم و در هر شرایطی کار خود را شروع کنم،، جهان و خداوند اشتیاق و تعهد من را خواهد دید و من را به سمت نتایج بهتر سوق خواهد داد…
این فایل رو دو موضوع کلی ترس از حرف و قضاوت مردم و شروع با امکانات حال حاضر تمرکز داره
چند روز پیش تو موقعیتی بودم که احساس میکردم مرکز توجهم و بشدت معذب بودم برا یک لحظه با خودم گفتم یه لحظه فکر کن هیشکی به تو فکر نمی کنه. یا مثلا فلان شخص خاص رو که بت کردی. اولش با خودم گفتم یعنی چی! اما چند لحظه که با این دید و از نمای دور به خودم و رفتارام فکر کردم و ازین نگرانی رها کردم چقدر ذهن و دلم آروم شد. اصلا ما حجم زیادی از استرس رو بیخودی با خودمون حمل میکنیم اون هم ترس از حرف مردم هست. من بخودم قول میدم نود درصد مردم در طول روز یک دقیقه هم به من فکر نمیکنن درحالیکه ذهن من فکر میکنه کلا مردم کار و زندگیشون رو ول کردن تا راجع به من فکر کنن. تازه حتی اگر فکر کنن آیا این باید مسیر من رو تغییر بده؟ آیا من بخاطر این افکار بیهوده باید خودم رو از حرکت بازدارم؟
یادمه وقتایی که تنها میرم پارک همه ش میگم مردم الان چی میگن؟ چه قضاوتی میکنن و این فکر رهام نمی کنه و نمی تونم خیلی لذت ببرم و اما امروز به خودم میگم اول که کسی هیچ فکری نمی کنه دوم که اصلا اونا چقدر قراره رو زندگی من تاثیر بذارن که من بخش بزرگی از ذهن و فکر و تمرکز و انرژیم رو رو آدم هایی غیر خودم گذاشتم.
لازم از خودم بپرسم چه جاهایی بوده که خودم رو محدود کردم بخاطر ترس از قضاوت اطرافیان حالا چه آشنا چه غریبه و باعث شده کار درست رو انجام ندم؟
یه وقتایی هست من میخوام راه اشتباهی رو ببرم و درونم هم اگاهه اما مثلا میخوام قانون خدا رو دور بزنم میانبر برم و میدونم که مثلا شاید خانواده یا دوستام بگن نه. اینجا بحثش کاملا فرق میکنه اما وقتی میدونم راهی درسته و حرکتیه که باعث رشدم میشه و اما ترسم نگذاره انجام بدم اون اشتباهه. مثلا میخوام لایو بزارم یا محصولم رو معرفی کنم اما خجالت بکشم از قضاوت مردم این اشتباهه.
یا مثلا تو خیابون راه برم یا کار اداری داشته باشم اما دیگران رو بت کنم تو ذهنم و مدام بترسم که الان راجع به من چی فکر میکنن راجع به لباسم چی فکر میکنن اون حرف رو جمله رو اشتباه گفتم چی فکر میکنن و کلا تمام روزم درگیر دیگران چی فکر میکنن باشه این نه تنها یه نشتی انرژی بزرگه بلکه راه ورود کلی استرس و نگرانی بیخود و بیهوده است و مانع حرکت و رشد ما میشه
موضوع دوم شروع از امکانات حال حاضر
من این موضوع رو قبلا داشتم و حتی متوجهش نبودم اما وقتی درون خودم کشفش کردم دارم روش کار میکنم و یه جاهایی مچ خودم رو گرفتم اما بازم شده طمع کنم که نه باید اون یکی امکانات رو هم داشته باشم بعد شروع کنم
من این مساله رو برا کسب و کارم خیلی دارم هنوزم. اول این نکته رو بگم اینکه من در جهت کسب و کارم مهارت هام رو تقویت می کنم امکانات جدید میگیرم اصلا چیز بدی نیست. اما بد اینه که من فکررکنم بدون داشتن اون امکانات خاص نمیشه.
مثلا میگم اول باید فلان دوره رو بخرم بعد کارم رو استارت بزنم بعد فروش داشته باشم
اول فلان لوازم حرفه ای رو تهیه کنم بعد.
اما موضوع اینجاست خیلی ها رو تو حوزه خودم پیدا کردم با مهارت و امکاناتی کمتر من درآمد داشتن! این خودش به جور وسواسه که بخوام همیشه و همیشه دنبال چیزای جدید باشم اما و اما و اما هیچ خروجی نداشته باسم! بازم تاکید میکنم اینکه دنبال رشد و یادگیری و افزایش مهارتم خیلی نقطه مثبتی هست که من تو شخصیتم دارم اما بحث یه حور کمالگرایی منفیه. شروع نکردن و منتظر بهترین لحظه موندن اشتباه هست
یادم میاد زمانیکه تصویر سازی میکردم بشدت درگیر این بودم که من چون آیپد یا قلم نوری یا تبلت ندارم نمی تونم بعد همون موقع یه آقای هندی بود که با خود و مداد کمیک هاش رو منتشر میکرد و بعد مدتها کمیک هاش رو دیجیتال کرد و الان یکی از پیج های معروف رو داره و مباحث روانشناسی و توسعه فردی رو از طریق تصاویر ساده آموزش میده و حتی کمیک هاش به زبان فارسی تو پیج های ایرانی منتشر میشه
من حتی بعد ها از طریق دوستان متوجه شدم که برنامه هایی برا گوشی هست که خیلی راحت خطوط مداد را به وکتور تبدیل میکنند و فقط کافیه عکس بگیرم. تازه ازین ساده تر عکس گرفتن با برنامه کم اسکنر هست که هیچ پیچیدگی نداشت و این انقلابی در ذهن من ایجاد کرد چون تا قبل اون تنها یک راه رو ذهن میدید و اون داشتن آیپد بود. فکر میکردم چون آیپد ندارم نمی تونم شروع کنم نمی تونم رشد کنم و باید ساعت ها با موس کامپیوتر نقاشی کنم تا شاید هفته ای یک تصویر بیرون بدم که همون هم برام تحسین برانگیز بود و بعد که دلم مسیر آسونتری خو ایت متوجه شدم چقدر اپلیکیشن هایی هست که کار رو ساده میکنه و کافیه تنها یه عکس از چرک نویسم بگیرم
البته من الان تصویر سازی نمی کنم و بهصی از وجودم یه دنیا و علاقه جدیدی رو کشف کرده و اونجا احساس آرامش بیشتری دارم شاید هم بعدا ترکیب کردم. خلاصه از اصل دور نشم ماموریت من اینه که این باور رو بوجود بیارم که محصول من همین الان هم جز عالی هاست و سعی کنم باورهای مالی و لیاقتم و خودباوری ام رو افزایش بدم و با نتایجی که میگیرم هر روز نسخه بهتری ای خودم بسازم و بخشی از درآمدم رو هم صرف ارتقای مهارتم کنم هرروز بهتر از دیروز ولی شروع کنم استمرار داشته باشم و باور خوب و قدرتمند بسازم !! دنیا از بی نهایت طریق میتونه من رو به خواسته هام برسونه و تنها محدود به یک راه نیست.
حسم در مورد این مهمانی این بود که خیلی حرفهای خنده دار می زنیم چون یک جمع دوستانه بود. اما خیلی از زمان شروع شد به غیبت کردن.
غیبت کردن همراه با تمسخر دیگران
واقعا نمی دانستم چکار کنم.
مثل رگبار مسلسل از دهان یکی خارج می شد ادامه اش به دیگری می رسید و همینطور سخن چرخ می زد.
به سوالهای حافظه ای فکر کردم به اینکه با خوراکی ها حواس بقیه را یک لحظه پرت کنم. اما موضوع غیبت آنقدر جذاب بود بعد از چند دقیقه دوباره به موضوع بر می گشتند.
دیگر فقط نشسته بود و ناخوداگاه گوش می کردم. در دلم از خدا خواستم کمکم کند. گفتم خدایا من دوست ندارم در مورد کسی صحبت کنم و البته که من فقط سکوت بودم اما واقعا دوست نداشتم حتی این صحبت ها را بشنوم.
از خدا خواستم کمکم کند.
و خدا روشکر نگاه به ساعت کردم و چون با کس دیگری قرار داشتم فضا را به سمت اینکه زودتر به قرارم برسم بردم.
در واقع قبل از مهمانی می خواستم ساعت قرارم را دیرتر بیاندازم تا مدت بیشتری در مهمانی بمانم و بیشتر خوش بگذرد اما بعد گفتم خدا رو شکر به این بهانه توانستم از مهمانی خارج شوم.
راستش هنوز در این موقعیت ها این اندازه روی عزت نفسم کار نکردم که محکم و مستقیم بگویم غیبت نکنیم. می ترسم از این که صحبت هاشون را قطع می کنم ناراحت شوند. یا حتی من را مسخره کنند و بگویند حالا برای ما تیپ ارشاد اخلاقی گرفتی.
ولی به خودم یاد آوردم که خدا روشکر که در شهر دیگری زندگی می کنم و این مهمانی ها که به نظر خیلی ها خوب و آخر فان و سرگرمی است به ندرت برایم اتفاق می افتد.
اما به خودم گفتم این شبیه دور زدن مساله است . اینکه من نخواهم در جمعی باشم به خاطر اینکه غیبت می کنند. یا از مردم کناره بگیرم درست نیست. بلکه باید روی عزت نفس خودم کار کنم که به راحتی صحبتم را بکنم اگر کاری صحیح نیست یک تذکر کوتاه بدم. اگر نگران مسخره شدن هستم یعنی هنوز خودم خیلی به این سبک زندگی اعتقاد راسخ ندارم.
یا ته دلم می گم خب حالا من که غیبت نمی کنم اما جمع آنها را به هم نزنم اشکالی ندارد.
به نام خداوندی که همواره کنارمه و همه چیز و برام اسان میکنه.
استاد عزیزم سلام.
استاد جانم با دست پر اومدم . همون چیزی که وقتی ازمون میشنوی خیلی خوشحال میشی .استاد ایمانمو ثابت کردم به خودم و خدا و ثابت کردم که حرف مفت نمیزنم عمل میکنم.
تمرین اگهی بازرگانی رو انجام دادم:)
شاید دوسالی هست که از این تمرین اگاهام اما همیشه به این بهونه که من هنوز دوره عزت نفس و تهیه نکردم پس انجامش نمیدم عقب میندازمش.
چند روزی بود داشتم رو این مورد کار میکرد که عزت نفسمو بالا ببرم و اهمیت حرف مردم و برا خودم کم کنم.نشونه پس از نشونه میومد که برو اگهی بازرگانی رو انجام بده….این دفعه هر چی میخواستم فرار کنم نشد و یه صدایی مدام تو گوشم میگفت پس تو یه ترسویی که فقط حرف مفت میزنی و ایمان نداری.
امروز صبح بیدار شدم و تا ظهر حالم گرفته بود چون کلنجار میرفتم با خودم و میخواستم فرار کنم اما صدای درونم نمیذاشت.
خلاصه بگم دست به خودکار شدم و ویژگی هامو نوشتم ( کامنت های بچه هایی که انجام دادن خیلی زیاد بم کمک کرد و انرژی میداد که برم جلو).
خلاصه زدم بیرون گفتم خدایا تو هدایتم کن و بگو که به کی بگم.
رفتم تو مجتمع الف(بچه های شیراز میدونن کجاست) لحظه ورود حسم گفت برو با این دوتا پسره حرف بزن گفتم اصلااا همین اول برم پیش دو تا پسر؟ رفتم طبقه بالا گفت با این دختره حرف بزن بازم گوش نکردم…به خودم گفتم خودتو مسخره کردی؟ زود باش برو با یکی حرف بزن. گفتم اقا جان بگو یک دو سه و بدون هیچ فکر دیگه ای برو انجام بده.
خلاصه رفتم پیش یه دختره حدود 20 سالش بود و بهش گفتم میشه چند دقیقه از وقتتو به من بدی من یه تمرین دارم باید انجام بدم.اونم با کمال میل پذیرفت و براش متنمو خوندم .بچه ها همه ی سختیش به اینه که بری سمت یه نفر دیگه گفتنش سخت نیست.خبلب راحت از خودم گفتم براش و اونم تحسینم کرد و گفت من واقعا حس حرفاتو دریافت کردم افرین بهت خیلی جرِات داری که این کار و انجام میدی من اصلا نمیتونم.
نفر دوم: رفتم طبقه پایین دو تا پسر جوون نشسته بودن حسم گفت برو برا اونا بخون / رفتم خوندم و اونا هم حسابی تحسینم کردن و چند دیقه ای کنارشون نشستم و با هم صحبت کردیم.
نفر سوم: یه دختر جوون که رهگذر بود. براش خوندم و اون خیلی خوشش اومد گفت خوشبخت شدم و تحسینم کرد
نفر چهارم: یه گروه چار نفره که دو تا دختر بودن و دو تا پسر. از رو متنم براشون خوندم و اونا برام دست زدن.یکی از دخترا گفت به اینایی که نوشتی باور داری؟گفتم اره.گفت فالبداهه بگو پس.گفتم با کمال میل و شروع کردم به گفتن و دوباره تحسینم کردن.
نفر پنجم: دو تا مرد چهل و خوردی ساله بودن. برا اینا کلا کاغذم درنیاوردم و زل زذم تو چشاشون و از نکات مثبتم گفتم. تو صحبتام میگفتم که تو دانشگاه شیراز شیمی میخونم .جالب اینه بعد از صحبتام یکی از اون مردا گفت چرا اومدی پیش ما اینو خوندی؟گفتم حسم گفت…گفت میدونی من کیم؟ من پروفسور شیمی هستم :)
اسم چند تا از استادامو گفت و گفت سلامشو برسون و بعدشم گفت هر کاری داری من درخدمتم :) خیلی جالب بود
امروز بعد تمرین پیش خدا سربلند بودم و بهش گفتم دیدی؟دیدی بت ایمان دارم.دیدی حرف مفت نمیزنم
حس فوق العاده ای داره.البته تمرین خیلی سختی نبود برام اونطوری که فکرشو میکرد و خیلی با قدرت راجب خودم صحبت میکردم .
زیبایی درونم امروز با زیبایی محیط عجین شده بود و هوا بطور خارق العاده ای زیبا بود و تازه ماه هم کامل بود و بزرگ.
یکی از دوستای قدیمیمم بم زنگ زد که خیلی خوشحال شدم.
مورد دیگه: به انجمن دانشگاه با قدرت پیام دادم که من میتونم مجری برنامه ها و سمینار هاتون باشم و اونا هم استقبال کردن. درصورتی که تا حالا مجری گری نکردم اما هم فن بیانم خوبه هم صدام خوشکله و هم پررویی اینو دارم که جلو تعداد زیادی صحبت کنم و صد البته که بی نهایت به افزایش عزت نفسم کمک میکنه و کلا وقتی به این اقا هم گفتم فن بیانم قویه بیشتر قصدم تمرین عزت نفسه بود.
اینم از روز بی نظیر من.خدایا ممنونم .مثل کوه پشتمی و هوامو داری و بیشتر از من میخوای ک من رشد کنم.
امروز خیلی هوامو داشتی و راحت بام حرف میززدی که پیش چه افرادی برم و صحبت کنم.ممنونم که بهم قدرت اینو دادی که انجامش بدم و البته من هیچی از خودم ندارم و هر چه هست از تو هست.امروز من تمرین و انجام ندادم تو بودی.
بود و بعد از چند وقتی امروز امدید فایل جدید روی سایت گذاشتید
و من و بچه هایم با ذوق بسیار و خوشحالی که حد نداره فایل رو روی تلویزیون نگاه کردیم و نکته برداری کردم فایل هدفی متفاوت برای سال جدید
فوق العاده عالی بود
دوستان عزیز حتما بروید این فایل رو نگاه کنید روی صفحه اول سایت هست
راستش این چند روز ذهنم درگیر این بود که امسال چه شکلی هدف گداری کنم
و چه سالی رو برای خودم بزارم
که استاد عزیز در این فایل مرا راهنمایی کردند
پارسال رو من برای خودم گدشته بودم که یک سالی پر از انرژی و شادی و رشد شخصی داشته باشم
و واقعا هم همین طور شد و از نظر جسمی بسیار سالم و قویتر شدم و پر انرژی تر و برای رشد شخصی ام دوره 12 قدم و دوره عزت نفس رو خریداری کردم و کلی ما بقیی فایل ها ی دانلودی و به لطف الله از زمانی که دوره 12 قدم تموم شد و گفتم خدایا خودت من رو هدایت کن که چه دوره ای بخرم
و خیلی راحت پولش بیایید به حسابم
که بصورت خیلی جادویی با این دوره روز شماره تحول اشنا شدم و اکنون 77 روز هست که بصورت مستمر و پایدار دارم روی خودم کار می کنم
و واقعا من دیگه اون ادم قبلی نیستم و 180 درجه فرق کردم و احساسم خیلی عالی تر شده است
و عزت نفسم هم چون امسال دوره عزت نفس رو هم به لطف خدا خریداری کردم
و به خودم قول می دهم که حتما این دوره رو با دقت و عمل کردن کار کنم
بابت اون آگهی بازرگانی که استاد گفتند
و اون تمرین که در دوره 12 قدم و هم هست و دردوره عزت نفس من
خیلی زود به لطف الله انجامش دادم
و یادم هست اولین تمرین عزت نفس رو من رفته بودم استخر و اونجا تصمیم گرفتم که بروم و اون تمرین رو انجام بدهم یکم اولش مقاومت داشتم می گفتم شاید نخواهند به حرف هایم گوش کنند یا با خودم می گفتم بابا طرف امده از فضای استخر و مابقی استفاده کنه حالا میاد واسه تو وقت میزاره؟
ولی من گفتم نگاه کن هر چه بگی من به تو گوش نمی کنم و رفتم جلو وبه یک خانم بسیار محترم و من تا اون زمان اون خانم رو ندیده بودم بهشون گفتم اجازه می دهید یک تمرینی هست واسه عزت نفسم که استادم گفتند انجام دهم رو به شما بگویم و تمرین رو انجام دهم اون خانم هم خیلی مشتاق و لبخند به لب گفت بله بفرمایید و من نشستم و براش از خودم و ویژگی ها خودم گفتم و در اخر اون خانم خیلی خوشحال و گفت چقدر خوب و تشکر کرد و اون هم یکم از خودش برام گفت باور کنید اینقدر خوشحال شدم که نگید انگار دنیا رو بهم داده بودند
بابت یک تمرین دیگه که استاد تو دوره عزت نفس گفتند من تو اتوبوس انجام دادم
چند وقت پیش با دخترم می خواستیم برویم شهرستان و خیلی تو اتوبوس تشنه بودم و هوس چای کردم
اونجا بود که تصمیم گرفتم تمرین رو انجام بدهم و خیلی خجالت می کشیدم
که به شاگرد یا همون شوفر راننده بگم باز شروع شد نجوا ها که بد است زشت است مگه چه خانم پرروی و از این حرف ها ولی باز گفتم تو ساکت باش من انجامش میدم و من منتظر فرصت بودم به محض اینکه نزدیک صندلی ماشد بهش گفتم چای هم دارید گفت بله گفتم میشه یک لیوان چای بهم بدهید و گفت بله چشم با روی خیلی باز گفت و من سریع لیوان خودم رو بهش دادم و گفتم لطف کنید تو لیوان خودم بریزد و ایشون هم با کمال میل انجام داد اینقدر خوشحال شدم
که من تونستم این تمرین رو انجام بدهم و اون چای اینقدر بهم مزه داد که نگید
خداروشکر که دارم روی خودم کار میکنم
و باید این تمرین ها رو بارها و تکرار کنم
حالا برگردیم روی اون حرفی و تصمیمی که می خواستم برای امسالم داشته باشم که گفتم ذهنم درگیرش بود
که امسال چه شکلی باشه که استاد عزیز تو اون فایل گفتند
اره امسال رو باید فقط تمرکز کنم روی ساختن شخصیتم و روی احساس خود ارزشی
باید امسال بیشتر روی ارزشمند بودن خودم کار کنم باید به قدرت درون خودم به قدرت توانگری خودم بیشتر پی ببرم
من اول ماه یک تمرینی برای خودم بر داشتم که یک جورایی هم برای رشد خود ارزشی خودم هست و هم یک جورایی می خواهم با حرف مردم که برام تا قبلا خیلی مهم بوده مقاومت کنم من راستش اول ماه تصمیم گرفتم که امسال من برای خودم هیچ چیزی نمی خرم از یک نظر همه چیز دارم و از نظر دیگه راستش همیشه اگه لباسی چیزی می خریدم بابت اینکه دیگران من رو تایید کنند و یا ترس از حرف مردم بوده است و نگاه مردم
و بیشتر فکر می کنم بابت تایید شدن بود
که بهم بگویند چه قدر قشنگ شدی چقدر این لباس بهت میاد
من تصمیم گرفتم با این عادت مقابله کنم
و این که من حالا دارم می فهمم که من وابسته به عوامل بیرونی بودم و هستم اینکه یک لباس زیبا و شیک به من ارزش می دهد
لباس به من ارزش می دهد برای همین ساعت ها و روزها زمانم رو می گذاشتم به دنبال گشتند لباس قشنگ تو پاساژها و مزون ها و… و یا من رفته بودم ناخن کاشته بودم و احساس می کردم
باعث رشد و عزت نفسم میشع و بعد از حدود یکسال به این نتیجه رسیدم البته از زمانی که روی خودم کار کردم به این نتیجه رسیدم که من کمبود عزت نفس دارم و وابسته به عوامل بیرونی هستم که در من ارزش قایل بشع به محض اینکه به این آگاهی رسیدم سریع رفتم و ناخن ها رو برداشتم هر چند خیلی ها بهم می گفتتند حیفه ولی من با خودم بستم که سعی می کن هر چیز ی و عامل بیرونی که باعث بشه من با وجود اون به خود ارزشی برسم رو باید حذف کنم
و من باید به ارزش واقعی خودم پی ببرم من باید به ارزش دورن خودم و به قدرت درون خودم پی ببرم پس باید یک پاکسازی اساسی بکنم و تا می توانم عامل های بیرونی رو در خودم کم رنگ کنم و این تصمیماتی که گرفتم حس خیلی عالی بهم داده است
و تمرین امسال رو مخصوصا که مال ایام عید نورزو است که خیلی ها متاسفانه به دید وبازدید می روند که بهمدیگه نشون بدهند و چشم و هم چشمی هست و من گفتم این ایام این
تمرین رو انجام میدهم می خواهم خود خودم باشم خیلی ساده و به قول مریم خانم شیک و مجلسی
اره من این تصمیم رو گرفته بودم که امروز که استاد فایل رو گذاشتند روی سایت دیدم خدای من استاد دارند در مورد احساس لیاقت صحبت می کنند و نکات ارزشمندی رو بازگو می کنند و من هم تصمیم گرفتم امسالم رو هدف گذاری کنم فقط روی احساس لیاقت احساس ارزشمند
اینکه باید امسال شخصیتم خیلی رشد کند باید بزرگتر شوم باید ظرف وجودیم بزرگتر شود
وقتی شخصیتت بزرگتر شود
وقتی ظرف وجودیت و ذهنت بزرگتر شود مابقی خواسته هه هم رقم می خورد
زمانی که احساس لیاقت داشته باشم
خواسته من که هر سال می نوشتم و خیلی هاشون رقم نمی خورد و امروز فهمیدم واسه چی
دیگه امسال حتما مطمیین هستم رقم می خورد چون می خواهم تمرکزی روی احساس لیاقتم کار کنم
و این فایل هم نشونه ای بود که اکرم محصولی که تو نیاز داری و باید برای خودت تهیه کنی
همین فایل احساس لیاقت است و
به زودی به لطف الله خریداریش می کنم
اکنون هم که ندارمش دوره عزت نفس رو دوباره جدیتر کار می کنم و دوره 12 قدم رو و همین سفر نامه جادویی رو
خدواند خودش همه چیز رو برام ردیف می کنه
ممنون از دوستان عزیز و
بسیار بسیار سپاسگذارم از استاد عزیز و مریم خانم عزیز که زحمت می کشند واین فایل رو برای ما تهیه می ککند
و راستی تو این فایل اخر استاد به همین دوره روز شماره تحول زندگی هم اشاره می کنند
خدایا شکرت شکرت شکرت که در مسیر درست و در مسیر نعمت و ثروت و مسیر صراط المستقیم هستم
دوست عزیزم کامنتت رو که خوندم احساس نزدیکی بهت کردم
احساس کردم منم مثل شمام
اینکه شبیه دیگر اعضای خانوادتون نیستین و متفاوتین باهاشون
اینکه نوشتید باید در کاری که مورد علاقمونه بمونیم تا به احساس خوب برسیم دچار یه سردرگمی و تضادی شدم
من علاقه زیادی به خیاطی دارم
من 32سالمه و دو تا دختر دارم، چند سال پیش،به مدت حدودا دو ساله کلا کار خیاطی میکردم یعنی گروه خیاطی در تلگرام زدم و مشتری میومد خونم و براشون لباس میدوختم و اون موقع همسرم کارش صبح تا شب بیرون خونه بود و یه دختر سه، چهار ساله داشتم و به خاطر کارم به شدت استرس و فشار زیادی رو تحمل میکردم مثلا نگران این بودم که نکنه این پارچه گران مشتری رو اشتباه برش بزنم، خراب کنم، یا خدایا من اصلا نمیتونم این مدلو بدوزم یا چقد دستمزد بگیرم، کم یا زیاد نگم دستمزدمو
و خلاصه واقعا استرس زیادی رو به خاطر خیاطی ام متحمل میشدم. الان کلا اوضاعم عوض شده،یعنی صد برابر نه،هزاران برابر نعمت وثروت و سلامتی و آرامش در زندگی ام جاریه، دیگه فقط برای خودم و خانواده ام لباس میدوزم هر مدلی که بخوایم
ولی از یه طرفی بعضی موقعها نجوا ها میاد میگه تو تا الان هیچ کاری برای خودت دست و پا نکردی، یا به قول معروف به هیچ جایی نرسیدی، اینا احساسمو بد میکنه پس میدونم از جانب شیطانه، من امیدوارم به روزهای آینده
من خانومایی رو میبینم که هم سن و سال منن و کلی پیشرفت کردن در کار مورد علاقه من
پس منم میتونم مثل اونا نتیجه بگیرم
ولی نمیخوام استرسی رو متحمل بشم. میخوام با ازادی و شادی و لذت کار مورد علاقه مو ادامه بدم حالا چه خیاطی باشه چه یه کار دیگه ای که از علایقم باشه در آینده
من امیدوارم به هدایت پروردگارم
خدایا شکرت که با نوشتنم، سردرگمی و نگرانی ام برطرف شد
دوست عزیزم سپاسگزارم از شما، که کامنتتون باعث شد مدتی تفکر کنم در احوالات خودم
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
دوره عزت نفس
یکی از پایه ای ترین دوره ها عزت نفس هست چراکه کمک می کنه شخصیت ما عوض بشه و درواقع ما انسان دیگه ای می شیم ، نقاط ضعف شخصیتی که سالها داشتیم همراه خودمان به یدک می کشیدیم و همیشه در رنج و عذاب بودیم را با این دوره می تونیم درمان کنیم و به نسخه ی بهتری تبدیل شویم البته برای درک این دوره و عمل به آموزهها باید تکامل خود را طی کنیم و عجله ای نباشه چون روند یادگیری ما آرام آرام هست و شخصیت ما در روند بهتر میشه و در اجرای این دوره به خودمان قول دهیم حتما بع تمرینات این دوره عمل کنیم که خیلی ضروری است.
علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس
به نام خدای هدایت
ردپای من از روز هفتاد و هفتم سفرنامه
وای استاد استاد استاد؛ انگار خدا برام مقدر کرده بود بیام اینجا تو این فایل این حرف ها رو بشنوم و جوابمو و بگیرم و برم. انگار این حرفا فقط مال من بود و بس.
گفتید حرف مردم و رجوع کردم به خودم. پاسخ بزرگترین تضاد این روزهام رو گرفتم. حرف مردم! اونا چی میگن!؟ اونا چی فکر میکنن!؟ ذهنم میگه بهتره یه راه منطقی و امن رو انتخاب کنی اما من میگم گور بابای حرف مردم! چرا نشود اگر بخواهم!؟ چرا نشود وقتی خدای من اون خداییست که قدرتمندتر از هر قدرتیست!؟ چرا نشود وقتی هزاران نفر دیگر توانسته اند و رسیده اند!؟ اصلا برای مردم پشیزی هم ارزش نداره من تو زندگیم چی کار میکنم؛ نهایتا در حد یک حرف گذرا. اونا علاقهی من رو درک نمیکنن. ایمان من رو نمیفهمن. تلاش من رو نمیبینن. پرداخت بهای من رو نمیبینن. اون کسی که همهی مسیر آیندشو برای خودش تجسم کرده منم. اون کسی که افق هدفاشو میبینه و با سلول سلولش میخواد بهش برسه منم. به خودم میگم : تو فقط به خدا ایمان داشته باش حدیث! فقط بدون که بزرگترین پشتوانه رو داری و استمرار داشته باش و تمرکزت رو بذار روی خودتو خلاص! برس به اون چیزی که میخوای.
گفتید شروع کردن با کمترین امکانات. و باز من میخوام پرواز کنم. شاید خیلی ها با شنیدن این حرفا دردشون بیاد اما من میخوام بال در بیارم. اینکه جهان فقط میخواد تعهد و استمرار رو در تو ببینه. بقیشو خدا انجام میده تو فقط ایمانتو نشون بده.
وای خدایا شکرت. خدایا شکرت شکرت شکرت…
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
حرف مردم:
-برای اغلب ما بسیار مهم است
-همواره سعی می کنیم به شیوه ای عمل کنیم تا تایید و تحسین دیگران را به دست آورده و باعث ناراحتی افراد نشویم
-می ترسیم نظرات خود را در جمع بیان کنیم
-نگرانیم دیگران چه تعریفی از ما دارند
-پاشنه ی آشیل قدرتمندی است که مانع تحقق اهداف ما می شود
بنابراین:
-همواره سعی کنیم بر ترس از حرف مردم غلبه کنیم
-به سبک و شیوه ی شخصی خود عمل کرده و حرف مردم را نادیده بگیریم
-کار کردن بر روی این باور باید مادام العمر مداوم و پیوسته باشد
-زمانی که متعهد به تغییر باورها و پا گذاشتن در دل ترس هایمان در این زمینه باشیم متوجه می شویم ترس ها تا چه حد واهی و غلبه بر آنها تا چه حد آسان بوده است
– به تنهایی پا در دل ترس های خود گذاشته و بدانیم اقدام بسیار شجاعانه و جسورانه ای انجام داده ایم
-بسیار مهم است ترس های خود را بشناسیم و به صورت واقعی نه حرف زدن صرف پا در دل آنها بگذاریم
-ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
-تمرین آگهی بازرگانی را بارها و بارها انجام دهیم
-عزت نفس پایه ی موفقیت و خوشبختی است
-اگر می خواهیم متفاوت از عموم جامعه نتیجه بگیریم باید متفاوت از آنها عمل کنیم
-هر آن چیزی که ما را می ترساند توهمی و غیر واقعی است
-اگر قصد موفقیت در کسب و کار خود را داریم با همان امکانات کنونی در دسترس خود یا از صفر آغاز کنیم
-بهانه و توجیه منطقی برای عمل نکردن به ایده ها را کنار بگذاریم
-افراد بسیار کمی وجود دارند که با امکانات کنونی در دسترس ایده هایشان را عملی و اجرایی می کنند
-تمام افراد موفق کسب و کار خود را از صفر و با امکانات کنونی در دسترس آغاز کرده اند
-زمانی که خداوند تعهد ما با شروع کردن با امکانات اولیه و در دسترس را می بیند درهای بیشماری را به روی ما می گشاید
-تا زمانی که به دنبال بهانه و توجیه برای شروع نکردن کسب و کار خود هستیم به هیچ موفقیت و پیشرفتی دست نمیابیم
-اگر به دنبال توجیه و بهانه باشیم همواره بهانه های بیشماری تحت عنوان عوامل بیرونی برای قدم برنداشتن و حرکت نکردن در جهت تحقق اهداف وجود دارد
بنابراین برای موفقیت در هر حوزه ای:
*در دل ترس های خود بدون مهم بودن حرف مردم پا بگذاریم
*با همان امکانات کنونی در دسترس و از صفر کسب و کار خود را آغاز کنیم
*زمانی که خداوند و جهان تعهد ما را به ادامه ی مسیر درست ببیند درهای بیشماری را به روی ما می گشاید
خدایا شکرت
عاشقوتنیم
به نام خداوند حی و حاضر که هر چه دارم از آن اوست خدایای مهربون شکرت بابت روز شمار تحول زنگی من روز شمار 77 که پای تعهدم هستم و ادامه میدم ، یکی از پاشنه های آشیل من خجالت کشیدن هست و روم نمیشه به خصوص کار جدید میخوام انجام بدم حس میکنم همه دارند منو نگاه میکنن و بیشتر وقت ها خودم نیستم و به خاطر این مسئله متوجه شدم از درون باید کار کنم رو خودم و این مسئله نقطه ضعف منه و خیلی کار کردم روی این نقطه ضعفم اما در عمل نتونستم ، الان که استاد این تمرین اینجا گفت من اصلا روم نمیشه برای یک غریبه نقاط قوتم بگم ، ولی باید بر ترسم غلبه کنم ، و باید جلوی دوربین برم و صحبت کنم از یک جایی باید شروع کنم ، و ترس از حرف مردم بزارم کنار ، و دومین درس که از این فایل یاد گرفتم با همین شرایطی که دارم شروع کنم همین خونه با امکانات که در اختیارم هست و دنبال شرایط بهتر نباشم که بعد شروع کنم حتما خداوند در مسیر مرا به راهی بهتر و روشن تر هدایت میکنه ،
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
درود به استاد عزیزم و همه ی عزیزان
«عزت نفس داشتن و نترسیدن از حرف و نگاه مردم»
مهم بودن حرف مردم پاشنه ی آشیلی ست که به ما خیلی آسیب می زند،، و از نداشتن عزت نفس نشأت می گیرد…
استاد اینکه تنهایی در کشور غریب اینقدر با جسارت بر ترسی که داشتید غلبه کردید و همچنین تعهدی که داده بودید را عملی کردید واقعا تحسین برانگیز بود و نتیجه ی این در دل ترس ها رفتن الان به وضوح در زندگی و شخصیتتان نمایان است…
اتفاقا من دختر خانم ها را دیدم گفتم چقدر با اعتماد به نفس بدون حتی توجه ای به اطراف کار خود را انجام می دهند و می رقصند…
شناسایی ترس ها و پاشنه آشیل ها و بعد از آن رفتن در دل آن ترس ها و برطرف کردنشان یا به حداقل رساندنشان بسیار مهم است…
«ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.»
«پایه تمام خوشبختی ها و موفقیت هاعزت نفس است.»
اگر می خواهیم متفاوت از بقیه نتیجه بگیریم باید متفاوت از بقیه عمل کنیم…
رفتن در دل ترس ها و حرکت کردن به سوی جلو = عوض شدن شخصیت= باز شدن قفل ها و گرفتن نتایج عالی
برای عملی کردن ایده هایمان از همین چیزی که هستیم و با همین امکاناتی که داریم شروع کنیم و دنبال روز بهتر، شرایط بهتر و و و… نباشیم چرا که وقتی حرکت می کنی به سمت چیزهای بهتر هدایت خواهی شد…
وای مثال هایی که از قهرمانان المپیک زدید کلی حال منو دگرگون کرد، و کلی ذوق کردم براشون،، چقدر زیبا به هدفشون رسیدند، آفرین آفرین
موفقیت موقعی اتفاق می افتد که من بهانه ای برای خودم نتراشم و در هر شرایطی کار خود را شروع کنم،، جهان و خداوند اشتیاق و تعهد من را خواهد دید و من را به سمت نتایج بهتر سوق خواهد داد…
پس با قدرت رو به جلو حرکت می کنم💪🏽💪🏽💪🏽
فایل ۷۷
سلام استاد عزیز و همراهان گرامی
این فایل رو دو موضوع کلی ترس از حرف و قضاوت مردم و شروع با امکانات حال حاضر تمرکز داره
چند روز پیش تو موقعیتی بودم که احساس میکردم مرکز توجهم و بشدت معذب بودم برا یک لحظه با خودم گفتم یه لحظه فکر کن هیشکی به تو فکر نمی کنه. یا مثلا فلان شخص خاص رو که بت کردی. اولش با خودم گفتم یعنی چی! اما چند لحظه که با این دید و از نمای دور به خودم و رفتارام فکر کردم و ازین نگرانی رها کردم چقدر ذهن و دلم آروم شد. اصلا ما حجم زیادی از استرس رو بیخودی با خودمون حمل میکنیم اون هم ترس از حرف مردم هست. من بخودم قول میدم نود درصد مردم در طول روز یک دقیقه هم به من فکر نمیکنن درحالیکه ذهن من فکر میکنه کلا مردم کار و زندگیشون رو ول کردن تا راجع به من فکر کنن. تازه حتی اگر فکر کنن آیا این باید مسیر من رو تغییر بده؟ آیا من بخاطر این افکار بیهوده باید خودم رو از حرکت بازدارم؟
یادمه وقتایی که تنها میرم پارک همه ش میگم مردم الان چی میگن؟ چه قضاوتی میکنن و این فکر رهام نمی کنه و نمی تونم خیلی لذت ببرم و اما امروز به خودم میگم اول که کسی هیچ فکری نمی کنه دوم که اصلا اونا چقدر قراره رو زندگی من تاثیر بذارن که من بخش بزرگی از ذهن و فکر و تمرکز و انرژیم رو رو آدم هایی غیر خودم گذاشتم.
لازم از خودم بپرسم چه جاهایی بوده که خودم رو محدود کردم بخاطر ترس از قضاوت اطرافیان حالا چه آشنا چه غریبه و باعث شده کار درست رو انجام ندم؟
یه وقتایی هست من میخوام راه اشتباهی رو ببرم و درونم هم اگاهه اما مثلا میخوام قانون خدا رو دور بزنم میانبر برم و میدونم که مثلا شاید خانواده یا دوستام بگن نه. اینجا بحثش کاملا فرق میکنه اما وقتی میدونم راهی درسته و حرکتیه که باعث رشدم میشه و اما ترسم نگذاره انجام بدم اون اشتباهه. مثلا میخوام لایو بزارم یا محصولم رو معرفی کنم اما خجالت بکشم از قضاوت مردم این اشتباهه.
یا مثلا تو خیابون راه برم یا کار اداری داشته باشم اما دیگران رو بت کنم تو ذهنم و مدام بترسم که الان راجع به من چی فکر میکنن راجع به لباسم چی فکر میکنن اون حرف رو جمله رو اشتباه گفتم چی فکر میکنن و کلا تمام روزم درگیر دیگران چی فکر میکنن باشه این نه تنها یه نشتی انرژی بزرگه بلکه راه ورود کلی استرس و نگرانی بیخود و بیهوده است و مانع حرکت و رشد ما میشه
موضوع دوم شروع از امکانات حال حاضر
من این موضوع رو قبلا داشتم و حتی متوجهش نبودم اما وقتی درون خودم کشفش کردم دارم روش کار میکنم و یه جاهایی مچ خودم رو گرفتم اما بازم شده طمع کنم که نه باید اون یکی امکانات رو هم داشته باشم بعد شروع کنم
من این مساله رو برا کسب و کارم خیلی دارم هنوزم. اول این نکته رو بگم اینکه من در جهت کسب و کارم مهارت هام رو تقویت می کنم امکانات جدید میگیرم اصلا چیز بدی نیست. اما بد اینه که من فکررکنم بدون داشتن اون امکانات خاص نمیشه.
مثلا میگم اول باید فلان دوره رو بخرم بعد کارم رو استارت بزنم بعد فروش داشته باشم
اول فلان لوازم حرفه ای رو تهیه کنم بعد.
اما موضوع اینجاست خیلی ها رو تو حوزه خودم پیدا کردم با مهارت و امکاناتی کمتر من درآمد داشتن! این خودش به جور وسواسه که بخوام همیشه و همیشه دنبال چیزای جدید باشم اما و اما و اما هیچ خروجی نداشته باسم! بازم تاکید میکنم اینکه دنبال رشد و یادگیری و افزایش مهارتم خیلی نقطه مثبتی هست که من تو شخصیتم دارم اما بحث یه حور کمالگرایی منفیه. شروع نکردن و منتظر بهترین لحظه موندن اشتباه هست
یادم میاد زمانیکه تصویر سازی میکردم بشدت درگیر این بودم که من چون آیپد یا قلم نوری یا تبلت ندارم نمی تونم بعد همون موقع یه آقای هندی بود که با خود و مداد کمیک هاش رو منتشر میکرد و بعد مدتها کمیک هاش رو دیجیتال کرد و الان یکی از پیج های معروف رو داره و مباحث روانشناسی و توسعه فردی رو از طریق تصاویر ساده آموزش میده و حتی کمیک هاش به زبان فارسی تو پیج های ایرانی منتشر میشه
من حتی بعد ها از طریق دوستان متوجه شدم که برنامه هایی برا گوشی هست که خیلی راحت خطوط مداد را به وکتور تبدیل میکنند و فقط کافیه عکس بگیرم. تازه ازین ساده تر عکس گرفتن با برنامه کم اسکنر هست که هیچ پیچیدگی نداشت و این انقلابی در ذهن من ایجاد کرد چون تا قبل اون تنها یک راه رو ذهن میدید و اون داشتن آیپد بود. فکر میکردم چون آیپد ندارم نمی تونم شروع کنم نمی تونم رشد کنم و باید ساعت ها با موس کامپیوتر نقاشی کنم تا شاید هفته ای یک تصویر بیرون بدم که همون هم برام تحسین برانگیز بود و بعد که دلم مسیر آسونتری خو ایت متوجه شدم چقدر اپلیکیشن هایی هست که کار رو ساده میکنه و کافیه تنها یه عکس از چرک نویسم بگیرم
البته من الان تصویر سازی نمی کنم و بهصی از وجودم یه دنیا و علاقه جدیدی رو کشف کرده و اونجا احساس آرامش بیشتری دارم شاید هم بعدا ترکیب کردم. خلاصه از اصل دور نشم ماموریت من اینه که این باور رو بوجود بیارم که محصول من همین الان هم جز عالی هاست و سعی کنم باورهای مالی و لیاقتم و خودباوری ام رو افزایش بدم و با نتایجی که میگیرم هر روز نسخه بهتری ای خودم بسازم و بخشی از درآمدم رو هم صرف ارتقای مهارتم کنم هرروز بهتر از دیروز ولی شروع کنم استمرار داشته باشم و باور خوب و قدرتمند بسازم !! دنیا از بی نهایت طریق میتونه من رو به خواسته هام برسونه و تنها محدود به یک راه نیست.
سلام
مهمانی بودم.
حسم در مورد این مهمانی این بود که خیلی حرفهای خنده دار می زنیم چون یک جمع دوستانه بود. اما خیلی از زمان شروع شد به غیبت کردن.
غیبت کردن همراه با تمسخر دیگران
واقعا نمی دانستم چکار کنم.
مثل رگبار مسلسل از دهان یکی خارج می شد ادامه اش به دیگری می رسید و همینطور سخن چرخ می زد.
به سوالهای حافظه ای فکر کردم به اینکه با خوراکی ها حواس بقیه را یک لحظه پرت کنم. اما موضوع غیبت آنقدر جذاب بود بعد از چند دقیقه دوباره به موضوع بر می گشتند.
دیگر فقط نشسته بود و ناخوداگاه گوش می کردم. در دلم از خدا خواستم کمکم کند. گفتم خدایا من دوست ندارم در مورد کسی صحبت کنم و البته که من فقط سکوت بودم اما واقعا دوست نداشتم حتی این صحبت ها را بشنوم.
از خدا خواستم کمکم کند.
و خدا روشکر نگاه به ساعت کردم و چون با کس دیگری قرار داشتم فضا را به سمت اینکه زودتر به قرارم برسم بردم.
در واقع قبل از مهمانی می خواستم ساعت قرارم را دیرتر بیاندازم تا مدت بیشتری در مهمانی بمانم و بیشتر خوش بگذرد اما بعد گفتم خدا رو شکر به این بهانه توانستم از مهمانی خارج شوم.
راستش هنوز در این موقعیت ها این اندازه روی عزت نفسم کار نکردم که محکم و مستقیم بگویم غیبت نکنیم. می ترسم از این که صحبت هاشون را قطع می کنم ناراحت شوند. یا حتی من را مسخره کنند و بگویند حالا برای ما تیپ ارشاد اخلاقی گرفتی.
ولی به خودم یاد آوردم که خدا روشکر که در شهر دیگری زندگی می کنم و این مهمانی ها که به نظر خیلی ها خوب و آخر فان و سرگرمی است به ندرت برایم اتفاق می افتد.
اما به خودم گفتم این شبیه دور زدن مساله است . اینکه من نخواهم در جمعی باشم به خاطر اینکه غیبت می کنند. یا از مردم کناره بگیرم درست نیست. بلکه باید روی عزت نفس خودم کار کنم که به راحتی صحبتم را بکنم اگر کاری صحیح نیست یک تذکر کوتاه بدم. اگر نگران مسخره شدن هستم یعنی هنوز خودم خیلی به این سبک زندگی اعتقاد راسخ ندارم.
یا ته دلم می گم خب حالا من که غیبت نمی کنم اما جمع آنها را به هم نزنم اشکالی ندارد.
باید بیشتر روی عزت نفسم کار کنم.
سپاسگزارم استاد عزیزم.
به نام خداوندی که همواره کنارمه و همه چیز و برام اسان میکنه.
استاد عزیزم سلام.
استاد جانم با دست پر اومدم . همون چیزی که وقتی ازمون میشنوی خیلی خوشحال میشی .استاد ایمانمو ثابت کردم به خودم و خدا و ثابت کردم که حرف مفت نمیزنم عمل میکنم.
تمرین اگهی بازرگانی رو انجام دادم:)
شاید دوسالی هست که از این تمرین اگاهام اما همیشه به این بهونه که من هنوز دوره عزت نفس و تهیه نکردم پس انجامش نمیدم عقب میندازمش.
چند روزی بود داشتم رو این مورد کار میکرد که عزت نفسمو بالا ببرم و اهمیت حرف مردم و برا خودم کم کنم.نشونه پس از نشونه میومد که برو اگهی بازرگانی رو انجام بده….این دفعه هر چی میخواستم فرار کنم نشد و یه صدایی مدام تو گوشم میگفت پس تو یه ترسویی که فقط حرف مفت میزنی و ایمان نداری.
امروز صبح بیدار شدم و تا ظهر حالم گرفته بود چون کلنجار میرفتم با خودم و میخواستم فرار کنم اما صدای درونم نمیذاشت.
خلاصه بگم دست به خودکار شدم و ویژگی هامو نوشتم ( کامنت های بچه هایی که انجام دادن خیلی زیاد بم کمک کرد و انرژی میداد که برم جلو).
خلاصه زدم بیرون گفتم خدایا تو هدایتم کن و بگو که به کی بگم.
رفتم تو مجتمع الف(بچه های شیراز میدونن کجاست) لحظه ورود حسم گفت برو با این دوتا پسره حرف بزن گفتم اصلااا همین اول برم پیش دو تا پسر؟ رفتم طبقه بالا گفت با این دختره حرف بزن بازم گوش نکردم…به خودم گفتم خودتو مسخره کردی؟ زود باش برو با یکی حرف بزن. گفتم اقا جان بگو یک دو سه و بدون هیچ فکر دیگه ای برو انجام بده.
خلاصه رفتم پیش یه دختره حدود 20 سالش بود و بهش گفتم میشه چند دقیقه از وقتتو به من بدی من یه تمرین دارم باید انجام بدم.اونم با کمال میل پذیرفت و براش متنمو خوندم .بچه ها همه ی سختیش به اینه که بری سمت یه نفر دیگه گفتنش سخت نیست.خبلب راحت از خودم گفتم براش و اونم تحسینم کرد و گفت من واقعا حس حرفاتو دریافت کردم افرین بهت خیلی جرِات داری که این کار و انجام میدی من اصلا نمیتونم.
نفر دوم: رفتم طبقه پایین دو تا پسر جوون نشسته بودن حسم گفت برو برا اونا بخون / رفتم خوندم و اونا هم حسابی تحسینم کردن و چند دیقه ای کنارشون نشستم و با هم صحبت کردیم.
نفر سوم: یه دختر جوون که رهگذر بود. براش خوندم و اون خیلی خوشش اومد گفت خوشبخت شدم و تحسینم کرد
نفر چهارم: یه گروه چار نفره که دو تا دختر بودن و دو تا پسر. از رو متنم براشون خوندم و اونا برام دست زدن.یکی از دخترا گفت به اینایی که نوشتی باور داری؟گفتم اره.گفت فالبداهه بگو پس.گفتم با کمال میل و شروع کردم به گفتن و دوباره تحسینم کردن.
نفر پنجم: دو تا مرد چهل و خوردی ساله بودن. برا اینا کلا کاغذم درنیاوردم و زل زذم تو چشاشون و از نکات مثبتم گفتم. تو صحبتام میگفتم که تو دانشگاه شیراز شیمی میخونم .جالب اینه بعد از صحبتام یکی از اون مردا گفت چرا اومدی پیش ما اینو خوندی؟گفتم حسم گفت…گفت میدونی من کیم؟ من پروفسور شیمی هستم :)
اسم چند تا از استادامو گفت و گفت سلامشو برسون و بعدشم گفت هر کاری داری من درخدمتم :) خیلی جالب بود
امروز بعد تمرین پیش خدا سربلند بودم و بهش گفتم دیدی؟دیدی بت ایمان دارم.دیدی حرف مفت نمیزنم
حس فوق العاده ای داره.البته تمرین خیلی سختی نبود برام اونطوری که فکرشو میکرد و خیلی با قدرت راجب خودم صحبت میکردم .
زیبایی درونم امروز با زیبایی محیط عجین شده بود و هوا بطور خارق العاده ای زیبا بود و تازه ماه هم کامل بود و بزرگ.
یکی از دوستای قدیمیمم بم زنگ زد که خیلی خوشحال شدم.
مورد دیگه: به انجمن دانشگاه با قدرت پیام دادم که من میتونم مجری برنامه ها و سمینار هاتون باشم و اونا هم استقبال کردن. درصورتی که تا حالا مجری گری نکردم اما هم فن بیانم خوبه هم صدام خوشکله و هم پررویی اینو دارم که جلو تعداد زیادی صحبت کنم و صد البته که بی نهایت به افزایش عزت نفسم کمک میکنه و کلا وقتی به این اقا هم گفتم فن بیانم قویه بیشتر قصدم تمرین عزت نفسه بود.
اینم از روز بی نظیر من.خدایا ممنونم .مثل کوه پشتمی و هوامو داری و بیشتر از من میخوای ک من رشد کنم.
امروز خیلی هوامو داشتی و راحت بام حرف میززدی که پیش چه افرادی برم و صحبت کنم.ممنونم که بهم قدرت اینو دادی که انجامش بدم و البته من هیچی از خودم ندارم و هر چه هست از تو هست.امروز من تمرین و انجام ندادم تو بودی.
سپاسگزارم/سپاسگزارم/سپاسگزارم
به نام خدواند هدایتگر
به نام خدای که هر چه که دارم از اوست
سلام به استاد عزیزو خانم شایسته عزیز
و سلام به همه همسفران گلم
روز 77 از روز شماره تحول زندگی من
اول از همه باید از استاد عزیزم تشکر کنم
استاد جان خیلی خیلی ممنونم
که امروز ما رو سوپرایز کردید
واقعا دلم براتون تنگ شده
بود و بعد از چند وقتی امروز امدید فایل جدید روی سایت گذاشتید
و من و بچه هایم با ذوق بسیار و خوشحالی که حد نداره فایل رو روی تلویزیون نگاه کردیم و نکته برداری کردم فایل هدفی متفاوت برای سال جدید
فوق العاده عالی بود
دوستان عزیز حتما بروید این فایل رو نگاه کنید روی صفحه اول سایت هست
راستش این چند روز ذهنم درگیر این بود که امسال چه شکلی هدف گداری کنم
و چه سالی رو برای خودم بزارم
که استاد عزیز در این فایل مرا راهنمایی کردند
پارسال رو من برای خودم گدشته بودم که یک سالی پر از انرژی و شادی و رشد شخصی داشته باشم
و واقعا هم همین طور شد و از نظر جسمی بسیار سالم و قویتر شدم و پر انرژی تر و برای رشد شخصی ام دوره 12 قدم و دوره عزت نفس رو خریداری کردم و کلی ما بقیی فایل ها ی دانلودی و به لطف الله از زمانی که دوره 12 قدم تموم شد و گفتم خدایا خودت من رو هدایت کن که چه دوره ای بخرم
و خیلی راحت پولش بیایید به حسابم
که بصورت خیلی جادویی با این دوره روز شماره تحول اشنا شدم و اکنون 77 روز هست که بصورت مستمر و پایدار دارم روی خودم کار می کنم
و واقعا من دیگه اون ادم قبلی نیستم و 180 درجه فرق کردم و احساسم خیلی عالی تر شده است
و عزت نفسم هم چون امسال دوره عزت نفس رو هم به لطف خدا خریداری کردم
و به خودم قول می دهم که حتما این دوره رو با دقت و عمل کردن کار کنم
بابت اون آگهی بازرگانی که استاد گفتند
و اون تمرین که در دوره 12 قدم و هم هست و دردوره عزت نفس من
خیلی زود به لطف الله انجامش دادم
و یادم هست اولین تمرین عزت نفس رو من رفته بودم استخر و اونجا تصمیم گرفتم که بروم و اون تمرین رو انجام بدهم یکم اولش مقاومت داشتم می گفتم شاید نخواهند به حرف هایم گوش کنند یا با خودم می گفتم بابا طرف امده از فضای استخر و مابقی استفاده کنه حالا میاد واسه تو وقت میزاره؟
ولی من گفتم نگاه کن هر چه بگی من به تو گوش نمی کنم و رفتم جلو وبه یک خانم بسیار محترم و من تا اون زمان اون خانم رو ندیده بودم بهشون گفتم اجازه می دهید یک تمرینی هست واسه عزت نفسم که استادم گفتند انجام دهم رو به شما بگویم و تمرین رو انجام دهم اون خانم هم خیلی مشتاق و لبخند به لب گفت بله بفرمایید و من نشستم و براش از خودم و ویژگی ها خودم گفتم و در اخر اون خانم خیلی خوشحال و گفت چقدر خوب و تشکر کرد و اون هم یکم از خودش برام گفت باور کنید اینقدر خوشحال شدم که نگید انگار دنیا رو بهم داده بودند
بابت یک تمرین دیگه که استاد تو دوره عزت نفس گفتند من تو اتوبوس انجام دادم
چند وقت پیش با دخترم می خواستیم برویم شهرستان و خیلی تو اتوبوس تشنه بودم و هوس چای کردم
اونجا بود که تصمیم گرفتم تمرین رو انجام بدهم و خیلی خجالت می کشیدم
که به شاگرد یا همون شوفر راننده بگم باز شروع شد نجوا ها که بد است زشت است مگه چه خانم پرروی و از این حرف ها ولی باز گفتم تو ساکت باش من انجامش میدم و من منتظر فرصت بودم به محض اینکه نزدیک صندلی ماشد بهش گفتم چای هم دارید گفت بله گفتم میشه یک لیوان چای بهم بدهید و گفت بله چشم با روی خیلی باز گفت و من سریع لیوان خودم رو بهش دادم و گفتم لطف کنید تو لیوان خودم بریزد و ایشون هم با کمال میل انجام داد اینقدر خوشحال شدم
که من تونستم این تمرین رو انجام بدهم و اون چای اینقدر بهم مزه داد که نگید
خداروشکر که دارم روی خودم کار میکنم
و باید این تمرین ها رو بارها و تکرار کنم
حالا برگردیم روی اون حرفی و تصمیمی که می خواستم برای امسالم داشته باشم که گفتم ذهنم درگیرش بود
که امسال چه شکلی باشه که استاد عزیز تو اون فایل گفتند
اره امسال رو باید فقط تمرکز کنم روی ساختن شخصیتم و روی احساس خود ارزشی
باید امسال بیشتر روی ارزشمند بودن خودم کار کنم باید به قدرت درون خودم به قدرت توانگری خودم بیشتر پی ببرم
من اول ماه یک تمرینی برای خودم بر داشتم که یک جورایی هم برای رشد خود ارزشی خودم هست و هم یک جورایی می خواهم با حرف مردم که برام تا قبلا خیلی مهم بوده مقاومت کنم من راستش اول ماه تصمیم گرفتم که امسال من برای خودم هیچ چیزی نمی خرم از یک نظر همه چیز دارم و از نظر دیگه راستش همیشه اگه لباسی چیزی می خریدم بابت اینکه دیگران من رو تایید کنند و یا ترس از حرف مردم بوده است و نگاه مردم
و بیشتر فکر می کنم بابت تایید شدن بود
که بهم بگویند چه قدر قشنگ شدی چقدر این لباس بهت میاد
من تصمیم گرفتم با این عادت مقابله کنم
و این که من حالا دارم می فهمم که من وابسته به عوامل بیرونی بودم و هستم اینکه یک لباس زیبا و شیک به من ارزش می دهد
لباس به من ارزش می دهد برای همین ساعت ها و روزها زمانم رو می گذاشتم به دنبال گشتند لباس قشنگ تو پاساژها و مزون ها و… و یا من رفته بودم ناخن کاشته بودم و احساس می کردم
باعث رشد و عزت نفسم میشع و بعد از حدود یکسال به این نتیجه رسیدم البته از زمانی که روی خودم کار کردم به این نتیجه رسیدم که من کمبود عزت نفس دارم و وابسته به عوامل بیرونی هستم که در من ارزش قایل بشع به محض اینکه به این آگاهی رسیدم سریع رفتم و ناخن ها رو برداشتم هر چند خیلی ها بهم می گفتتند حیفه ولی من با خودم بستم که سعی می کن هر چیز ی و عامل بیرونی که باعث بشه من با وجود اون به خود ارزشی برسم رو باید حذف کنم
و من باید به ارزش واقعی خودم پی ببرم من باید به ارزش دورن خودم و به قدرت درون خودم پی ببرم پس باید یک پاکسازی اساسی بکنم و تا می توانم عامل های بیرونی رو در خودم کم رنگ کنم و این تصمیماتی که گرفتم حس خیلی عالی بهم داده است
و تمرین امسال رو مخصوصا که مال ایام عید نورزو است که خیلی ها متاسفانه به دید وبازدید می روند که بهمدیگه نشون بدهند و چشم و هم چشمی هست و من گفتم این ایام این
تمرین رو انجام میدهم می خواهم خود خودم باشم خیلی ساده و به قول مریم خانم شیک و مجلسی
اره من این تصمیم رو گرفته بودم که امروز که استاد فایل رو گذاشتند روی سایت دیدم خدای من استاد دارند در مورد احساس لیاقت صحبت می کنند و نکات ارزشمندی رو بازگو می کنند و من هم تصمیم گرفتم امسالم رو هدف گذاری کنم فقط روی احساس لیاقت احساس ارزشمند
اینکه باید امسال شخصیتم خیلی رشد کند باید بزرگتر شوم باید ظرف وجودیم بزرگتر شود
وقتی شخصیتت بزرگتر شود
وقتی ظرف وجودیت و ذهنت بزرگتر شود مابقی خواسته هه هم رقم می خورد
زمانی که احساس لیاقت داشته باشم
خواسته من که هر سال می نوشتم و خیلی هاشون رقم نمی خورد و امروز فهمیدم واسه چی
دیگه امسال حتما مطمیین هستم رقم می خورد چون می خواهم تمرکزی روی احساس لیاقتم کار کنم
و این فایل هم نشونه ای بود که اکرم محصولی که تو نیاز داری و باید برای خودت تهیه کنی
همین فایل احساس لیاقت است و
به زودی به لطف الله خریداریش می کنم
اکنون هم که ندارمش دوره عزت نفس رو دوباره جدیتر کار می کنم و دوره 12 قدم رو و همین سفر نامه جادویی رو
خدواند خودش همه چیز رو برام ردیف می کنه
ممنون از دوستان عزیز و
بسیار بسیار سپاسگذارم از استاد عزیز و مریم خانم عزیز که زحمت می کشند واین فایل رو برای ما تهیه می ککند
و راستی تو این فایل اخر استاد به همین دوره روز شماره تحول زندگی هم اشاره می کنند
خدایا شکرت شکرت شکرت که در مسیر درست و در مسیر نعمت و ثروت و مسیر صراط المستقیم هستم
به نام خدا
سلام
همش در گذشته از خودم سوال می کردم چرا من نتیجه نمی گیرم
چرا همه دارن نتیجه می گیرن پس من چرا زندگیم اینجوری هسش
الان می فهمم خوب حق با خدا و قوانین هسش
وقتی من نظر دیگران برام اینقدر مهمه معلومه نتیجه نمی گیرم
وقتی من به جای اینکه تمرکز و توجه ام را رو خودم بزارم ، گذاشتم روی دیگران.. معلومه نتایج چی میشه.. معلومه جواب نمیده….
……………………….؟؟/
وقتی تمرکز روی زیبایی ها باشه
وقتی به جای اینکه از دیگران ایراد بگیرم بیام روی خود کار کنم
وقتی اطلاعات کافی در مورد موضوعی که مربوط به من میشه داشتم
وقتی خودم مثله استاد جان تمام توجه ام روی کار خودم باشه ،
قسمت های اضافی رو از کسب و کارمون حذف کنیم ،
وقتی برای کاری که بهش علاقه داریم پافشاری کردیم و موندیم در اون کار
و باموندن خودمون در اون کار به احساس خوب رسیدیم
پاداش ها داده می شود..چرا ؟؟؟ چون جزیی از قانون هستش
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سلام به آزادی
دوست عزیزم کامنتت رو که خوندم احساس نزدیکی بهت کردم
احساس کردم منم مثل شمام
اینکه شبیه دیگر اعضای خانوادتون نیستین و متفاوتین باهاشون
اینکه نوشتید باید در کاری که مورد علاقمونه بمونیم تا به احساس خوب برسیم دچار یه سردرگمی و تضادی شدم
من علاقه زیادی به خیاطی دارم
من 32سالمه و دو تا دختر دارم، چند سال پیش،به مدت حدودا دو ساله کلا کار خیاطی میکردم یعنی گروه خیاطی در تلگرام زدم و مشتری میومد خونم و براشون لباس میدوختم و اون موقع همسرم کارش صبح تا شب بیرون خونه بود و یه دختر سه، چهار ساله داشتم و به خاطر کارم به شدت استرس و فشار زیادی رو تحمل میکردم مثلا نگران این بودم که نکنه این پارچه گران مشتری رو اشتباه برش بزنم، خراب کنم، یا خدایا من اصلا نمیتونم این مدلو بدوزم یا چقد دستمزد بگیرم، کم یا زیاد نگم دستمزدمو
و خلاصه واقعا استرس زیادی رو به خاطر خیاطی ام متحمل میشدم. الان کلا اوضاعم عوض شده،یعنی صد برابر نه،هزاران برابر نعمت وثروت و سلامتی و آرامش در زندگی ام جاریه، دیگه فقط برای خودم و خانواده ام لباس میدوزم هر مدلی که بخوایم
ولی از یه طرفی بعضی موقعها نجوا ها میاد میگه تو تا الان هیچ کاری برای خودت دست و پا نکردی، یا به قول معروف به هیچ جایی نرسیدی، اینا احساسمو بد میکنه پس میدونم از جانب شیطانه، من امیدوارم به روزهای آینده
من خانومایی رو میبینم که هم سن و سال منن و کلی پیشرفت کردن در کار مورد علاقه من
پس منم میتونم مثل اونا نتیجه بگیرم
ولی نمیخوام استرسی رو متحمل بشم. میخوام با ازادی و شادی و لذت کار مورد علاقه مو ادامه بدم حالا چه خیاطی باشه چه یه کار دیگه ای که از علایقم باشه در آینده
من امیدوارم به هدایت پروردگارم
خدایا شکرت که با نوشتنم، سردرگمی و نگرانی ام برطرف شد
دوست عزیزم سپاسگزارم از شما، که کامنتتون باعث شد مدتی تفکر کنم در احوالات خودم
انشالله هر انچه بخواهید را تجربه کنید