ساختنِ عزت نفس در عمل - صفحه 23

352 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    درودها از جانم

    استاد خوبان من بعد از دیدن این فایل ترغیب شدم که ویژگی های مثبت خودم و دوباره بنویسم

    در این لحظه 26 تا ظاهری و بیرونی

    و 26 تا درونی و شخصیتی بود.

    مطمعنم این لیست باز هم بیشتر و بیشتر میشه

    اولش برام سخت بود نوشتن و نجواها اومد که چه کاریه بیخیال بابا

    ولی گفتم بزار از موهام تا انگشتان پام شروع کنم

    و کم کم یکی از ظاهر یکی از باطن هر چی به قلمم اومد نوشتم و چه حس خوبی گرفتم

    که برای خودم این قدم رو برداشتم

    میخوام اینجا چند تاشو بنویسم:

    مهربان

    تمیز و مرتب

    خوش بو

    خوش خط

    منظم

    ورزشکار

    خوش صدا

    متعهد

    راستگو

    مودب ومحترم

    خوش استیل

    خوش لباس

    کدبانو و دست پخت عالی

    وفادار

    مثبت نگر

    باهوش

    متواضع

    مربی

    باسواد

    و….

    ادامه دارد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2785 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    سلام

    امروز من هدایت شدم به این فایل .این هدایت را فقط میتونم یک هم زمانی بدونم در جهت رشد عزت نفسم . چون من مدتی که دوباره سراغ این دوره رفتم واین بار دارم باتعهد بالاتری روی خودم کار میکنم .

    با اتفاقات امروز واقعا ایمان آوردم به این حرف استادکه : وقتی باور در تو ساخته شود تبدیل میشود به اعمال . باورهای درست نتیجه اش اعمال درست .

    من وقتی این فایل گوش کردم چنان انگیزه و اشتیاقی در من ایجاد شد که به خودم گفتم باید امروز من این تمرین آگهی بازرگانی انجامش بدم . خیلی وقت بود که انجامش نداده بودم .

    اتفاقی که افتاد من بعد از دیدن فایل سریع آماده شدم و موبایل و پایه موبایل برداشتم رفتم بیرون و در نزدیکترین پارک ماشین پارک کردم و رفتم داخل پارک و اولین کاری که کردم از استاد ایده گرفتم و پایه مویابل را گذاشتم و موبایل هم روی پایه و شروع کردم از خودم فیلم گرفتن و حرف زدن . من اصلا هیچ ایده ای نداشتم که در مورد چه موضوعی حرف بزنم فقط هرچی به ذهنم اومد گفتم . یک مقداری حرف زدم جلوی دوربین موبایل و بعد رفتم در یه قسمت دیگه پارک و من با تغییر مکان چند تا فیلم ازخودم گرفتم و حرف زدم و اصلا توجهی هم به مردم نکردم . بعد از فیلم گرفتن دیدم دو تا خانم در نزدکی من روی صندلی نشستن دارن باهم حرف میزنن / رفتم و تمرین آگهی بازرگانی برای آنها انجام دادم . بدون اینکه اصلا از قبل خودم آماده کرده باشم . بعد رفتم ماشین برداشتم به یک فضای سبز در نقطه ای دیگه شهر رفتم و اونجا هم اول از خودم فیلم گرفتم و شروع کردم به حرف زدن در مورد قوانین و سپاسگزاری و بعد از اتمام فیلم دوباره رفتم برای چند تا دختر خانم این تمرین انجام داد.

    استاد جانم من امروز اقدام کردم . اقدام عملی در جهت رشد شخصیتم / رشد عزت نفس ام خدایا شکرت .

    من امروز در فضای باز در کنار مردم به راحتی از خودم فیلم گرفتم و صحبت کردم و تمرین آگهی هم انجام دادم .

    ولی چی شد که من سریع بعد از دیدن این فایل سریع اقدام کردم وآن هم با ذوق و شوق و حال خوب ؟

    من آماده بودم / من در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت شدم . استاد این فایل شما برای من امروز مثل همون ضربه ی آخر چکش داشت .

    من داشتم روز عزت نفسم کار میکردم و با گوش دادن هر روز آگاهی های این دوره هدایت شدم به اقدام عملی .

    تجربه امروز دلیلی شد برای اینکه من همیشه این تمرین برای خودم انجام بدم . من بیشتر از یکسال بود که سراغ این تمرین نرفته بود . ولی فرق این بار با دفعات قبل اینکه من امروز با ذوق وشوق رفتم تمرین انجام دادم ولی قبلا من ترس داشتم .

    تمام این فیلم ها را برای خودم نگه داشتم تا هربار بادیدن این فیلمها انگیزه بگیرم برای ادامه مسیر .

    خیلی حال خوبی دارم . خیلی احساس قدرت میکنم .

    خدایا سپاسگزارت هستم برای هدایت و حمایتی که کردی برای انجام این تمرین .

    استاد از شما هم برای این فایل عالی سپاسگزارم .

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    1403/10/12به نام صاحب عزت77مین ردپای زندگی عزتمندانه سلام به خدا.

    سلامی میکنم به استادومریم جون وکل دانشجویانی که تمرین آگهی بازرگانی روانجام دادن یاندادن برای هردوگروه آرزوی موفقیت دارم.

    دیشب کامنتهای این فایل رومیخوندم وقبلااین فایل روهم دیده بودم باهمون فیلم رقص دخترهاولی الان تواین فایل نبودومنم نمی دونم اینستادارم یاندارم مهمم نیست.بریم سراصل مطلب دیشب ساعت20:55دقیقه درحال خواندن کامنتهای آگهی بازرگانی بچه هابودم تاجایی که من خواندم برای دوستان کاربی نهایت سختی بودومن میگفتم: نه! به این سختی نبایدباشه!یک وقت دیدم صفحه گوشی برای اولین باربود که ازبالاکاغذهای رنگی برام مثل پول وطلاتصورکردم میریزه که خانم لیلاتوسلی به عنوان دانشجوی فعال 25٪هدیه هنگام خریددریافت کنین همچین چیزی خوب خودش معجزه س!خوب خیلی حس قشنگی داشت. چون این روزشماررو77روزه دارم تمرین میکنم. ودوست دارم هدیه دوره ی 12قدم روبخرم به شرط عمل کردن.آمین خدایاحالاکه برنده شدم توصراط مستقیم قرارگرفتم خریددوره وکل خریدهای زندگی ام رابه توواگذارکرده ام خانه،باغ ویلاتوباغهای روستامون کناررودخانه وجاده،ماشین سواری،سناتاوبنز،وبی ام و،وماشین ازشرکت تسلاکه فقط منوببره ومن دستوربدم وکامیون برای کسب درآمدبراعزیزدلم وبچه هام دوست دارن اونم میخوام،خانه مثل استادتوی تمپاوقسمت کناررودخانه میخوام وتو ترکیه هم خیلی علاقه دارم میخوام براگسترش جهان هستی ولذت بردن خودوخانوادم حالاازکجامن نمیدانم!؟خدابه من قول دادازبدوتولدم وبراحتی برام اجراکرده.دیشب ذهنم میگفت :زودترصبح بشه اینجوری کن اونجابرواینوبگوصبح شداصلاباافکارذهنم نرفتم ازخداکمک خواستم وازمسیربرعکس ذهنم رفتم شروع کردم.

    1_ اولین پیام بازرگانی من:سلام خانم لطفا2دقیقه میخوام باهاتون حرف بزنم استادم گفتن این تمرینوانجام بده میخوام ببینم میتونم وبرای بهترشدن زندیگی خودمه!خانم گفتن بفرمایین. گفتم بنده خانم توسلی هستم سنمو گفتم یکتاپرستم ،شوهرخوبی دارم4تاپسرهای خوبی دارم،احساس عالی دارم،نمازم سروقته سعی میکنم روی ایاک نعبدوایاک نستعین خوب کارکنم .قبلناالله اکبرمیگفتم سرنمازهمه جابودم غیراز نماز ولی الان بهترشدم اگه ازاول وقت بگذره یادم میره نمازبخونم ! قرآن روخوب رون میخونم اول که قرآن میخوندم میدیدم خداگفته مابه هرکس بخواهیم روزی می‌دهیم!ومنم میگفتم خوب خداماروکه دوست نداره پس چراآورده حتمابرای سیاهی لشکرازآخرهم به ماکارنداره!الان متوجه شدم خدابه همه روزی میده. اون خانم گفت :درسته چون اول وقت نمازمیخونی حالت خوبه!گفتم نه ازوقتی تغیربه یکتاپرستی کردم وازهیچکس کمک نمیخوام ازننه ،بابا،مملکت امام وپیغمبرولی میخوام ازراهی که اینهارفتن خداپرستی روادامه بدم. گفت:یک چیزی بگم باخوشرویی گفتم آره اگه انتقادی پیشنهادی دارین من باکمال میل گوش میکنم حالایامیپذیرم یانه بستگی به من داره آره همینجوری گفتم.گفت خواهرمواظب این کانالهاباشین برادرمنم میگه پیغمبروامام کیست!الان توگوشیهادیدم آقایون روی کوه میخونن خانمهاپای کوه میرقصن البته باحجابن ونام گروهشون علی ابن ابیطالبِ.شماخانم فهمیده ای آره احساس خوبی داری اگه دوست داری بیامکتب حضرت زهراهمین نزدیکه خانم اکبری استادمونه من برای درس اخلاق میرم و…….منم اصلا اسم استادمونیاوردم ومیگفت خداقرآن وعترت روباهم آورده گفتم هرچی قرآن بگه همونه گفتن اماماشفیع ماین چون ماگنه کاریم نمیتونیم باخدامستقیم رابطه برقرارکنیم گفتم منم میخوام گناه نداشته باشم خودم تماس مستقیم باخدابرقرارکنم گفت نه الان بارئیس جمهورمیخوای ملاقات کنی نمیذارن بایدمعاون وغیره روببینی گفتم آره چون انسان زمینی ازاین بهترنمیشه خداحافظی.

    2_یک آقای مسن:سلام حاج آقاخوبین من میخوام چندتاکلمه باشماصحبت کنم لطفاگوش بدین گفت:بفرمایین من از سن و سالم گفتم:شوهرعالی4تاپسرعالی دارم ازنمازوقرآن،احساس عالی دارم،غذابه موقع درست میکنم،نظافت منزل به موقع برای حضورانرژی الهی،قضاوت نمیکنم،چندسال پیش بچه‌ها بیرون بودن مدام زنگ میزدم حالااصلازنگ نمیزنم مگردرصورت ضروری!شبهاازسرگیجه واسترس باصدای ناله بادهان بسته شوهرم بیدارمیشد3شیره تودهانم میریخت تاحالم به جابیادولی الان خوب آرام میخوابم وبیدارمیشم باحس وحال عالی!هرجامستاجربودیم همسایه هامون وصاحب خانه هاواقعاعالی بودن ازاول ازدواجمون والان هم عالی ترن!وچندتای دیگه خصوصیات. پرسیدم چه جوری بودتحسین کردوگفت عالی بود. پرسیدم نظروپیشنهادوانتقادگفت نه عالی، عالی، عالی بود.

    3_دوتاخانم سلام کردم گفتم2دقیقه میخوام باشماصحبت کنم.گفتن ببخشیدوقت نداریم اصلاناراحت نشدم ولی اگه مثل قبلنامی بودم بدم میومدتشکرکردم رفتم.

    4_جلوکافی شاپ دوتاجون یکیشون باریستابودگوشیش زنگ خوردرفت.به دومی گفتم میخوام یک پیام بازرگانی داشته باشم گفت اگه زودتموم میشه بفرمایدهمون خصوصیات خودموگفتم بنده خداگفت: خیلی احساس عالی دارین واقعاموفقین.

    5_دوتاخانم آرایش کرده رودیدم سلام خوشگل خانمهاجواب دادن منم شروع کردم پذیرفتن باشوخی گفتنداگه پسرهاتون مجردن بیشتربگومنم درموردحجابم گفتم که متوسطم ولی کسانی که حجاب وکسانی که آزادترپوشش دارن دوستشون دارم قضاوت اصلاندارم، اون دوتاخانم هم احساسشون خوب شد.وتحسین کردن وخداحافطی کردم ورفتم.

    6_دوقدم اونطرف رفتم جای 2تاآقای کارکرسرگذرو2تای دیگه هم اضافه شدن ازخصوصیاتم وحالاچیزهای دیگه یادم میومداضافه کردم ازآقایی که مسن تربودگفتم اگه توی صحبتهام چیزی گفتم انتقادی دارین شمابزرگترین بگین 4تاشون تحسین کردن گفتن خیلی عالی صحبت کردی.حال ماروهم خوب کردی.

    7_2تاخانم ویک دخترنوجوان به همراهشون بااحترام ازاوناهم درخواست کردم وبه اون جون گفتم شماجدیدترازمایی چنانچه حرفی چیزی بوداستفاده میکنم.گفتم من قبلناخدارویک آدم خوب حس میکردم ولی الان استادم گفتن انرژیه وخنثی است هیچ دخالتی توکارمون نداره ازوقتی اینویادگرفتم زندگیم خیلی عالیه محل خوب باخانواده خوب زندگی می کنم اون جون گفت آره منم شنیدم آره حستون عالیه.

    8_یک آقایی بودگفت به خدامن نمیدونم چی بگم گفتم شمافقط گوش کن ببینم من جرات حرف زدن دارم ازآخرگفت عالی گفتین.

    9_کافی شاپ دوتانوجوان که خندشون گرفت رفتن بیرون وازآخربرگشتن ازشون تشکرکردم گفتم حتماشمانبایدصحبتهامومیشنیدین!ولی اون باریستاخیلی عالی گوش دادچقدرخوشحال شدگفت شمااولین کسی هستی که توی محل کارمن اومده!برای همچین تمرینی اصلاندیدم کسی بااین دل وجرات راه بیفته توخیابون ومحل کارتحسینتون میکنم.گفتم اول که کافی شاپ افتتاح شده بودمن براعرض تبریک اومدم ولی یک آقای سنش بالابودبانگاهش من برداشت کردم یاغلط یادرست قضاوت کردم نگاهش سنگین بودانگارمن براکمک خواستن اومدم!واین آقامعذرت خواهی کردوخیلی لذت بردواحساس خوبی گرفت ازگفته هام.

    9_یک خانم تومسیربودسلام کردم گفتم همینجورکه میری چندکلمه ازخودم میگم فقط خودموامتحان میکنم برای زندگیم بهتربشه بعدازتمام شدن حرفام تحسین کردورفت.

    10_ازحاشیه خیابان واردمیلان شدم گفتم دیگه تموم ازجلوی آرایشگاه مردانه ردشدم نگاه کردم ذهنم گفت چرانرفتی!؟گفتم با خیلیهاصحبت کردم دیدم اذیت میشم برگشتم درب آرایشگاه روبازکردم سلام کردم آرایشگرمشغول اصلاح مردمسن بودویک جوان هم نشسته بودگفت بفرمایین گفتم یک پیام بازرگانی دارم گفت کاری ازدستم برمیادگفتم فقط گوش کنین حتی این حاج آقاواین جوان،وگفتم اگه موزرتون صداداره برم گفت نه راحت باشین منم شروع کردم سنم وبعدازسن سریع میگفتم شوهرفوق العاده ای و4تاپسرخوب دارم که فکرنکنن کمک میخوام ازنمازوقرآن وحجاب متوسط دارم گفت اینومیبینم مشخصه میخوای تحسینت کنم؟گفتم تحسینم خوبه ولی میخواستم ببینم دل وجرات صحبت دارم؟گفت34ساله اینجاآرایشگاه دارم که جای رفت وآمدخانمانیست تعجب کردم ازاین همه شجاعت وصحبت کردن توجمع آقایون ماکل آدمهارومیبریم سرچشمه تشنه برمیگردونیم الان شمارودست ماآقایون زدی مطمئن باش که خوب داری پیش میری بهتون تبریک میگم.

    11_ازجلوی دفترگازرسانی ردمیشدم گفتم برم یانرم دیدم مشغول کپی گرفتن وکارهای دیگه هستندجلوتررفتم 3تاآقامنتظربودن فکرکنم تو دفترگازرسانی کارداشتن ازشون درخواست کردم محترمانه پذیرفتن خصوصیاتم رو+اگه جایی هم مختلط برقصن منم میرقصم 3تای خندیدن یکیشون گفت اوبزن، آهنگ میزددستاموتکون دادم خندیدن همین آقاپرسیدکانال داری خیلی خوب حرف میزنی عالی هستی گفتم من هیچ کانالی ندارم خودم توسایت استادم هستم وباعجله پرسیدداشت میرفت اینجاگفتم استاد آقای عباسمنش هست.

    12_دوقطعه مونده بودبه خانه یک خانم دیدم بااون خانم هم صحبت کردم کلی که گفتم برای همه میگفتم زیبادف میزنم واین خانم هم گفت احساسم روعالی کردی تشکرکردوتمام.وبه کل این عزیزان میگفتم خدااولین وآخرین پادشاهی هست که به بندش خدمت میکنه!کدوم پادشاه به بندش گفته درخدمتم قربان!میخندیدن وباتعجب میگفتن آره!

    رسیدم خونه نمازقرآن،ناهاروجایزه لیلاجون یک فیلم هند(شعله)وبعدهم(گانگا)و ای چقدرحالم بهترشدازاستادبابت این تمرین ساده ولذت بخش متشکرم!وازلطف خداست که من اینطورصحبت میکنم بایدادامه بدم ازاین بهتربشم.

    چراگفتم ساده؟!چون من توکامنتهای دیگه گفتم ازبچگی توجمع قرآن میخوندم غلط قرآن خانمهارودرست میکردم ،به بقیه قرآن تدریس میکردم،تومراسم تعذیه هامون به رسم خودمون ختم میگرفتم،وهنوزادامه دارد.وتوجمع عروسیهابچه بودیم توحیاط های خانه های روستایی حنابندان میگرفتن کل مراسم روداریه میزدم وتازه شعرهم میخوندم وبروبچ کمکم میکردن. روزبعدمراسم عروسی ورقص وآوازدوباره توحیاط برگذارمیشدازاول تاآخرمجلس یک لیلابودوگرم کردن مراسم.حتی توی مراسم حنابندان نوه داییم مراسم مردانه بودآقای تیمپوزن خسته شد من باداریه شروع کردم.به قول استاددسته جمع بودیم. توعروسی کل فامیل برای کادودادن من بودم اعلام میکردم وداریه هم میزدم.مادرم توسی سی یوبودداستانشوتعریف کردم که عروسی دخترداداشم بودروز4شنبه براملاقات مادرم کارت عروسی پخش کردن وفرداروز5شنبه بعدازظهر مادرم آسمانی شد!همون شب حنابندان دخترداداشم بود.جنازه ازبیمارستان به بهشت رصاانتقال داده شدبعدازظهرتعطیل بودبرای شستشوبه فرداموکول شد.همگی برگشتیم خانه برادرکوچکم کل فامیل ودوست وآشنا جمع شدن دوست من گفت اگه مولودی خوان میخواین براتون دوشب میگیرم باقیمت مناسبترگفتم بذاربه خانم برادرم بگم به محض اینکه به خانمش ودختربزرگش گفتم بیاین مولودی بگیریم خودم دف میزنم ازآهنگ گذاشتن بهترچون کل عروسی 4تادخترقبلیش رومن مجلس گردونشون بودم البته برای همه ی فامیل !خداخیرشون بده دوست دارم تصورکنیدکه دستاشونومادرودختربه نشان مخالفت بردن بالاکه نههههههههه مااصلانمیتونیم اینکاروبکنیم همیشه عروسیهای مابزن وبکوب بوده اینجااگه مجلس نگیریم زشته مردم چی میگن!؟آبرومون میره!حاج داداشم خودشورسون چی میگین براش توضیح دادم!مگه جواب حاج داداش چی بودازدخترشوزنش قشنگترجواب دادکه امکان نداره آبرومون میره!دوستم ازمخالفت اوناازخجالت آب شدگفت واچی آدمهایی هستن!شب شدمنو3تاخواهرم رفتیم حنابندان خواهردومی باداداشم جون جونی بودتومراسم بزن وبکوب رفته بودویک ولی جانشسته بود!منوخواهراولی وسومی رفتیم روپشت بام. داداشم باقلیان میانه خوبی نداشت ولی میدونست ما3تاخواهرمصرف داریم گفته بودقلیان بیارین خواهرسومی خودرای هست باعصبانیت وکنایه گفته بودنمیخوام خونه خودم قلیان میکشم بعد میام وخانم داداشم تقریبارابطه ی عالی باما3تاخواهرنداشت ولی باالاجبارباهم خوب بودیم ازپایین ازتومجلس میومدبالامیوه شیرینی چای که ماهم نمیخوردیم فقط گریه میکردیم میگفتیم بروفامیلای دامادآمدن صدابزن تامابیاییم کادوبدیم بریم!دامادهم نوه خواهرش بودبالاخره فامیلای دادمادازروستابه شهر رسیدن ومارفتیم پایین تومجلس همه ازاحوال مادرم میپرسیدن ما3تاخواهرمیگفتیم خوبه ولی همه خبرداشتن حالااصل ماجراروبگم حتی همین امشب هم میخوان کادواعلام کنن میگن کی میادکادوهارواعلام کنه همشون میگن طبق معمول عمه لیلااعلام کنه منم اعلام کردم گفتن خوب برقصین دستمال سفیددستم بودبردم بالابه نشان خداحافظی ورفتیم. توماشین هر3خواهرفریادمیزدیم رفتیم خانه خواهرم فردابهشت رضاکل فامیل ودوست وآشنابرای تغسیل مادرم امده بودن بازمادرم رابرعکس که اصلاازسردخانه خوشش نمیامد سردخانه گذاشتیم ناهارخانه داداش کوچک بودیم وکل مهمانهابراعروسی میخواستن شب برن خانه برادربزرگترم شام عروسی اول میومدن خانه داداش کوچک برای دیدن ما4تاخواهرگریه وزاری بعدمیرفتن عروسی!کلهم خبرداشتن که مادرم فوت کرده ولی یک خواهرپدری داشتم همسن مادرم بودمریض بودولی آورده بودنش عروسی دیده بودخواهرهانیستن چی عروس بی مزه ای برگذارکردن پرسیده کوخواهرم چرالیلانیست مجلس روگرم کنه بعدفهمیده مادرم بهشتی شده وازمجلس بردنش روتراس پیش فامیلاوشروع کرده به گریه کردن که زن بابام فوت کرده من خبرندارم خواهرم دلشون خونه شماعروسی دارین الان واقعاهم خندم گرفته هم گریم.!اینوگفتم که من توهرمجلس عروسی یاعزانباشم سریع همه میفهمندولی خواهرای بزرگترم نباشن کسی اصلانمیپرسه که کجاهستندخخخخخخ!

    40مین روزبهشتی شدن مادرم بود2شب قبلش عقدکنون دخترهمسایه بودگفتم کمک کارهاتون هستم ولی مجلس نمیام پدرعروس به خانمش گفته بودبه آبجی لیلابگواگه تونیای منم نمیام خدایاپدرومادعروس هم میگن بایدباشی !منم رفتم توآشپزخانه کارهاروانجام میدادم وقت کادودادن شدپدرآقادامادساکن بهشت بود خواهردامادگفت برای شادی پدرآقادامادصلوات واعلام کادوهاشون یکی یکی دادن،خانواده دامادعمه مادرعروس خانم بودکارشون تموم شدرفتن کنار.

    حالانوبت کادوهای خانواده عروس خانم شده میگن

    برااعلام کادوهای عروس خانم کی اعلام کنه اون همه فامیل دارن خاله ،عمه ،زندایی، بازهمه میگن خاله لیلا بیاکارخودته میگم لباسهای معمولی دارم توی فیلم میفته میگن مهم نیست اصل وجودخودته!منم اینطورشروع کردم شب ضفاف کم ازتخت پادشاهی نیست، به شرط آنکه پدرپسرکنددامادهمه سوت وهوراکشیدن وبعدگفتن ازکجااین حرفهارومیاری!خاطره بعدی عقددخترهمسایمون بودرفتیم حرم امام رضا به محض اینکه گفتن آقاداماداونجاس رفتم پرسیدم ببخشیدآقادامادشماین؟!گفت:بله گفتم منم خاله لیلا برامنوبچه هام دعاکن گفت چشم خاله لیلاوشب مراسم ایناهم مادرعروس میکروفن روازدیجی گرفت گفت اعلام کادوهابادوستم وقتی اعلام کردم کل خانواده بی نهایت خوشحال بودن وتاهروقت میدیدنم میگفتن ایول خاله برادخترهمسایه ی بعدی ماه بعدمن ازخودم تعریفی ندارم میخوام بگم برای ثروتمندشدن چی میدونستم لازمه یک دخترعمه داشتم ساکن بهشته روزبعدعروسی نوه برادرم خسته شده بودم دیدم صدامیزنه لیلاعمه جان پاشومجلسودست بگیروازهرنوع پوشش هم تومراسم خجالت نمیکشم مردانه،پیرزنی ،آماده باشم که هرنقشی روبازی کنم حالا اسمش عزت نفس بوده من نمیدونستم وهنوزم ادامه داره لباسهای مادرمونگه داشتم شب عروسی پسرم استفاده کردم همه برامادرم دعامیکردن ازخنده روده برشده بودن بامردای فامیلمون میرقصیدیم.وازعروسی دخترآخرهمین برادرم بگم اثاث کشی داشتیم .همون دختربزگه برادرم زنگ زدعمه گفتم بله گفت عروسی داریم میتونی بیای دف بزنی گفتم نه دستم نمیگیره برای چی دف گفت دامادمون سپاهیِ آهنگ ودیجی تعطیل منم جواب خودشوبه خودش دادم گفتم عروسی که سازوآوازنباشه عروسی نمیشه!وشب عروسی دیررفتم نزدیک شام رفتم وکادومودادم خواهرم گفتم شمابروبده بالای سکونرفتم هرچی فامیلاحتی خواهرم گفت پاشولباسای مادرومن درمیارم توتنت کن گفتم امکان نداره من جای بدون سازوآوازنمیرقصم!وبعداز9سال همان دخترکه بافوت مادرم عروسیش برگذارشده بودخودش ساکن بهشت شد!جوان بودروحش شاد

    الهی شکرت که هرچی دارم ازلطف خودت هست برای استادم وخانم شایسته ی گرامی وکل عزیزانی که کامنت منوخوندن متشکرم فقط اینوبگم که مادرم مارومثل خودش تربیت کرد.فکرکنین جنازه ی مادرم2شب توسردخانه واگه رومیدیدن هنوزپاتخت هم برگذارمیکردن !فامیلامیگفتن بعدشام سریع لباس پاتخت مادروخواهرای عروس آوردن تن عروس کردن که آرزوبه دل نمونه……دیگه گریه نمیذاره ازساعت6شب شروع کردم به نوشتن امیدوارم ردپام مناسب همه ی سنین باشه آمین.همینجاازکسانی که به دلنوشته هام رای ونظردادن من بلدنیستم جوابشونوبدم همینجاتشکرمیکنم تابی نهایتهادوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم لیلا دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم

      بهت تبریک میگم چقدر قانون رو خوب درک کردی و خوب اجرا می‌کنی مخصوصا در موردپیام بازرگانی خودت که خوب اجرا کردی واین نشان از اعتماد به نفس و خودباوری شماست که توانسته ای عالی اجرا کنی من خیلی در این رابطه سختم هست از شما یاد گرفتم که به زودی این کار رو که پاشنه آشیل من است انجام دهم

      دوستان خوب وثابت قدم مثل شما لیلای عزیز در این سایت الهی نعمتی هستید که ما در هر لحظه به احساس بهتری می‌رسیم و از تجربه‌های خوبتون استفاده می کنیم امیدوارم همیشه مثل ستاره های آسمان بدرخشی ونتایج خوبی را دریافت کنیدو ما هم لذت ببریم از نتایج خوبت

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    بنام خدا

    سلام

    روز 77 سفر

    خداروشکر میکنم برای هر روز و هر فایلی که گوش میدم که منو هدایت میکنه به بهتر شدن و این روند خدا میدونه که بهترین کاریه که من دارم در زندگیم میکنم .

    این روز ها هرچی که من دارم جلوتر میرم بیشتر میفهمم مفهوم عزت نفس رو که چقدر مهمه و تاکید استاد روی این عبارت اوایل کار برایم خیلی توجیه نبود ولی الان هرچی دارم جلوتر میرم بیشتر میفهمم که تا چه حد این گفته ی معروف استاد در مورد عزت نفس و کفه ی ترازوی موفقیت درست بوده چیزی که اولین بار واسم سخت بود پذیرشش .

    دارم روی بهتر شدن دائمی خودم کار میکنم .

    یک نکته ی مهم در مورد عزت نفس که تازه کشف کردم همین تعهد داشتن به برنامه هایی است که برای خودم مینویسم و باید انجامش بدم مثلا واسه همین روز شمار ک یکم تاخیر داشتم روی انجام هر روز این دوره که عهد کرده بودم دیدم که من برنامه های خودم واسه خودم کم اهمیته .

    یعنی انگار خودم به خودم بی احترامی میکنم اینو تو نوشته هام کشف کردم . از خودم سوال درست پرسیدم .

    گفتم محمدرضای عزیزم ؟ چرا در انجام برنامه هایی ک برای خودت میریزی مثلا هر روز گوش دادن فایلهای استاد یا فلان کار که ساده هم هست ، چرا پشت گوش میندازی گاهی ؟

    یک ماه خوب پیش میری ولی واسه ماه 2 تعهدت کم میشه چرا ؟

    جواب اومد که من برنامه های خودم واسم مهم نیس انگار . انگار خودم خودم رو قبول ندارم و کلی در این مورد نوشتم و فکت سازی کردم و شکر خدا بهتر از قبل شدم الان

    تعهدم ناخوداگاه بهتر شده از قبل .

    خداروشکر خیلی جواب داد ولی دیدم که این عامل هم از عزت نفس هست و بهم ثابت شد که مهمترین عامل موفقیت عزت نفسه چون اگه من با قدرت این برنامه ها رو پیش ببرم قطعا خیلی موفق میشم .

    با تشکر از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهراهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 461 روز

    به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند .

    سلام استادعزیزم ومریم نازنینم .

    این فایل نشانه امروز من بود وتوی یه تصمیمی ازخدا نشانه خاستم که انجام بدم یانه ؟

    گفتم خب برم بزنم نشانه امروزم وهدایت بخام ازخدا واین فایل اومد قشنگ واضح بهم گفت باهمین امکانات کاری وکه تصمیم داری وانجام بده ودقیقا من هم همین جواب ومیخاستم خیلی ذوق کردم این قدر خداوندبهم دقیق راهنمایی میکنه ،اااخخخخ جون .

    فهمیدم دلیل تردید من کمبود عزت نفسه وبه خودم کم باوردارم وباید لین درست شه خداروشکر دارم ردی دوره ی عزت نفس کارمیکنم ،الهی شکرت ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 640 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب واحترام

    بزارید استاد”داستان قوی شدن اعتمادبنفس خودم رواینجاتعریف کنم”البته تویکی ازفایلهاتون فکرکنم تعریف کرده ام “اماچون این فایل هم به عزت نفس مربوط هست بازم تعریف میکنم/استادشماگفتیدویژگیهاتون روبنویسید وبرید جلوی افرادغریبه بخوانیدش”اما من از”اونجا که پدری دیکتاتورداشتم وهمیشه بهمون زور میگفت وتوسرمون میزد البته هنوزم اینجوری هست اگربهش اجازه بدیم”اما دیگه جرات نمیکنه چون مابچه هازندگی کاملا مستقلی داریم/خلاصه من اعتمادبنفسم خیلی خیلی ضعیف بودتا سال دوم راهنمایی یک معلم پرورشی داشتیم بنام آقای مهرانی “بهم گفت :نوربخش شنیدم صدات خیلی قشنگ هست چرا توجمع نمیخونی “گفتم آقای معلم خجالت میکشم “حالا ببینید این مربی بی نظیرچی بهم گفت:گفت وقتی که رفتی پشت میکروفن فکرکن توچوپانی هستی که برای گوسفندات میخونی/خخخخخ/استادمن ازاون به بعداصلا کلا اعتمادبنفسم ترکید/خخخ/چون دیگه اصلا دنیای تفکراتم عوض شدتاحدی که شده بودم مشاوردوستام که حتی میخواستن بایک دختر صحبت کنندازم وقت میگرفتندبرای مشاوره والتماسم میکردن/خخخ/اینوجدی گفتم استادوخواستم اینوبگم که دوستان عزیزم اعتمادبنفس ازقدرت ایمانمون به خدا میادواگراین کارروانجام ندیم وخجالت بکشیم چون ایمان به خدا نداریم “همیشه سرمون کلاه میره وهمیشه عقب میمونیم وتوسریع خورمیشیم/بزاریدیک چیزدیگه هم بگم “چون خیلی افرادی که تواعتمادبنفسشون ضعیف هستنداین مشکل رودارند واونم اینه که همیشه خودشون روکمترازدیگران میبینندومن برای شکستن این موضوع درافکارم بعضی درخواستهاروازافرادی میکنم وکرده ام که خیلی هاجراتشم نمیکنندمثل :توفایلی که تودانلودیها هست واستادقانون آفرینش رو دوباره صحبتهاشو میکردازاستادخواستم که یک کاری روانجام بده که من مطمئنم خیلی ازبچه های سایت بخاطر ترسهاشون فکرمیکننداستادالان پرتشون میکنه بیرون”نه بخدا استادبی نهایت انسان شریف وباخدایی هست وبنده عباس نوربخش قصم میخورم اگریک درصد به این موضوع شک داشتم اصلا یک ساعت درااین سایت نمیموندم /اینونگفتم که شما برای قوی شدن اعتمادبنفستون الان بیایداین کارهاروبکنیدا/خخخ/خلاصه عزیزای دلم من ازاون موقع به اینورتوخیابان شهرمون برای مردم موسیقی زنده اجرامیکردم تومدارس دخترانه میرفتم برنامه برگزارمیکردم وتوحوزهای هنری ومجالسهای شادی وو… تازه زمانی که گیربازاربودومتربهارواذیت میکردن من رئیس خود کلانتری شهرمون اونجا هایی که من اجراداشتم مامورهایی میزاشت تاکسی جرات نکنه مجلس شادی روخراب کنه” این یعنی ته اعتمادبنفس (ایمان وعمل صالح)وخداروشکرمیکنم بابت این موضوع باارزش وهمچنین ازاستادعزیزم آقای مهرانی که ازاون سال دیگه خبری ازشون ندارم وامیدوارم هرکجاهستدخوشبخت وسعادتمندباشندوهمچنین ازاستادعزیزدلم استادعباس منش هم تشکرمیکنم بابت این همه آگاهی هایی که به مابه صورت رایگان میدهند//

    خدایاسپاسگزارم/استادسپاسگزارم/

    دوستون دارم/یاحق.//

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    حدیث سادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 839 روز

    به نام خدای هدایت

    ردپای من از روز هفتاد و هفتم سفرنامه

    وای استاد استاد استاد؛ انگار خدا برام مقدر کرده بود بیام اینجا تو این فایل این حرف ها رو بشنوم و جوابمو و بگیرم و برم. انگار این حرفا فقط مال من بود و بس.

    گفتید حرف مردم و رجوع کردم به خودم. پاسخ بزرگترین تضاد این روزهام رو گرفتم. حرف مردم! اونا چی میگن!؟ اونا چی فکر میکنن!؟ ذهنم میگه بهتره یه راه منطقی و امن رو انتخاب کنی اما من میگم گور بابای حرف مردم! چرا نشود اگر بخواهم!؟ چرا نشود وقتی خدای من اون خدایی‌ست که قدرتمندتر از هر قدرتی‌ست!؟ چرا نشود وقتی هزاران نفر دیگر توانسته اند و رسیده اند!؟ اصلا برای مردم پشیزی هم ارزش نداره من تو زندگیم چی کار می‌کنم؛ نهایتا در حد یک حرف گذرا. اونا علاقه‌ی من رو درک نمی‌کنن. ایمان من رو نمی‌فهمن. تلاش من رو نمی‌بینن. پرداخت بهای من رو نمی‌بینن. اون کسی که همه‌ی مسیر آیندشو برای خودش تجسم کرده منم. اون کسی که افق هدفاشو می‌بینه و با سلول سلولش میخواد بهش برسه منم. به خودم میگم : تو فقط به خدا ایمان داشته باش حدیث! فقط بدون که بزرگترین پشتوانه رو داری و استمرار داشته باش و تمرکزت رو بذار روی خودتو خلاص! برس به اون چیزی که میخوای.

    گفتید شروع کردن با کمترین امکانات. و باز من میخوام پرواز کنم. شاید خیلی ها با شنیدن این حرفا دردشون بیاد اما من میخوام بال در بیارم. اینکه جهان فقط میخواد تعهد و استمرار رو در تو ببینه. بقیشو خدا انجام میده تو فقط ایمانتو نشون بده.

    وای خدایا شکرت. خدایا شکرت شکرت شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    1403/6/31

    روز77

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل

    خدایاشکرت بخاطر یک روز بی نظیر دیگه فرصت دارم زندگیمو خلق کنم.

    خدایا شکرت که 2ماه پیش تونستم دوره عزت نفس و بخرم و زندگیم و از نو بازسازی کنم

    واقعا دوره بی نظیری هست خدایاشکرت بخاطر این همه آگاهی

    خدایاشکرت که دارم برای رشد خودم سرمایه گذاری میکنم .

    چقدر جالب بود صحبت هاتون استاد دقیقا من همین شرایط و تجربه کردم توی زندگیم .

    حدود2/5ماه قبل تصمیم گرفتم که دیگه برای کسی کارنکنم و کسب و کار خودمو داشته باشم وتصمیم گرفتم مهارتهای تخصصی امو افزایش بدم بعد شروع کردم به سرچ کردن و‌ذهنم بهم میگفت باید کلاس آموزشی بری و دوره بگذرونی اما خب شرایط فعلی من اجازه نمیداد هزینه های چندین میلیونی برای کلاسهای تخصصی انجام بدم و گفتم خدایا خودت منو هدایت کن و اینقدر عالی منو هدایت کرد به همون آموزشی که نیازداشتم توی یوتیوب و خداروشکر توخونه هم اینترنت داشتم وچقدر دوره فوق العاده ایی بود حدود30یا40ساعت آموزش بسیار کاربردی بود برام خداروشکر روی میز ناهارخوری شروع کردم و بهانه نیوردم بعد دچار یه تضاد شدم ‌و بخاطر صندلی غیراستاندارد ناهارخوری و نامناسب نشستن خودم دچار تضاد گرفتگی عضلات کمرشدم و خداروشکر ازطرف دیگه همزمان 2تا پروژه عالی برام اومد وبا پولش رفتم برای خودم بهترین صندلی آرگونومی و یه میز خوشگل خریدم و کلی ذوق اشو کردم و هرموقع میشینم میگم خدایاشکرت که با پول خودم وبه صورت تکاملی تونستم اولین میز ‌صندلی کسب و کارمو بخرم و من ازخونه شروع کردم الان دوماه ونیم هست .خدایاشکرت که چقدر توی این دوماه اتفاقات عالی برام رقم خوردم و کلی آموزشهای رایگان وجود داره و من باکلی اشتیاق دارم خودمو ارتقا میدم خدایاشکرت . قانون تکامل یکی از لذت بخش ترین کار هاست . خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    دوره عزت نفس

    یکی از پایه ای ترین دوره ها عزت نفس هست چراکه کمک می کنه شخصیت ما عوض بشه و درواقع ما انسان دیگه ای می شیم ، نقاط ضعف شخصیتی که سال‌ها داشتیم همراه خودمان به یدک می کشیدیم و همیشه در رنج و عذاب بودیم را با این دوره می تونیم درمان کنیم و به نسخه ی بهتری تبدیل شویم البته برای درک این دوره و عمل به آموزه‌ها باید تکامل خود را طی کنیم و عجله ای نباشه چون روند یادگیری ما آرام آرام هست و شخصیت ما در روند بهتر میشه و در اجرای این دوره به خودمان قول دهیم حتما بع تمرینات این دوره عمل کنیم که خیلی ضروری است.

    علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 628 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام

    از استاد سپاسگذارم که عامل اصلی و اولیه موفقیت پایدار رو برام یادآوری کرد

    عزت نفس

    عزت نفس یعنی اینکه من بدون توجه به نظر مثبت و منفی دیگران کاری که باید انجام بدم رو یا امکانات و شرایط که دارم شروع کنم و این شیوه هست که میتونم رشد کنم

    برای رشد و پیشرفت باید قدم بردارم

    برای قدم برداشتن اولین چیز اینه که مانعی برای قدم برنداشتن خودم نتراشم

    دوتا مانع وجود داره که اصلی ترینه

    1- نگاه مردم قضاوت مردم توجه به مردم

    2- شروع نکردن با امکانات اولیه

    برای شروع اگه این دوتا ضعف رو داشته باشیم که به دلیل عدم خودباوری و نبود عزت نفس هست ، اصلا نمی تونیم به جایی برسیم یا تو مسیر هی قطع و وصل میشیم

    من تو این دوتا زمینه خدا روشکر بد نیستم

    البته واسه این باور هست که دوست ندارم کسی چیزی منو کنترل کنه و آدم شجاعی هستم ( در واقع دلیلش خودباوری نیست دلیلش شجاعت و غرورم هست )

    و با هدایت به این فایل متوجه شدم باید این تمرین رو همیشه به صورت روتین انجام بدم و خدا خودش منو تو موقعیت ها قرار میده

    یکی از کارهای که روتین انجام میدم بدون آرایش یه بدون لباس و تیپ خاصی میرم بیرون 1،2، 3 آماده میشم

    صبح ها میرم یه جایی که اصلا جای ورزش نیست و کلی ماشین و آدم میره میاد تو یه مکان که این چیزا مرسوم نیست می دوم

    تو روستا خودمون که همه حرف درست میکنن همیشه میرم دوچرخه سواری ، با حیوونا وقت میگذرونم تو طبیعت

    به غریبه ها سلام میگم به عناوین مختلف سعی میکنم ازشون آدرسی چیزی بپرسم

    میرم یه جای شلوغ وایمیستم ماشین بگیرم جایی که اصلا مناسب ماشین گرفتن یه دختر نیست ولی همینا بهم قدرت میده

    تو یه سری جمع ها سعی میکنم صحبت کنم

    میرم تو مغازه با مغازه دار بلند و قاطع صحبت میکنم ، وقتی بیرون میرم حواسم به خودم هست و توجه و احساسم رو از خودم نمیدزدم

    خودمو همواره تحسین میکنم وبه خودم عشق میدم

    ولی الان باید برم تو مرحله بالاتر

    می دونم که این هدایت یعنی وقتش رسیده تو کارم برم جلو دوربین و نبود امکانات و لباس نا مناسب رو بهونه نکنم

    واقعا اگه اشتیاق و ایمان باشه آدم دیگه گیر به این چیزا نمیده

    حرف مردم و امکانات می‌رن اون زیر میرا اون ته ته ها اگه اشتیاقم بالا و ایمان قوی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: