دیدگاه زیبا و تأثیرگذار فاطمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت
چند وقتی بود که هر چقدر تلاش می کردم به حال خوب نمی رسیدم و الان فهمیدم مشکل چی هست.
باوجودی که هر روز فایلهای شما رو گوش میدم اما دقت نمیکردم به ریشه حال بدم.الان متوجه شدم که دلیل حال بد من این هست که من اصل رو ول کردم و چسبیدم به مسائل فرعی. واقعا به این فایل نیاز داشتم و سپاسگزارم که باز اصل رو به ما یادآوری کردین که چی مهمه.
اصل اینه که ذهنت رو کنترل کنی و هر لحظه برای انجام این کار جهاد اکبر داشته باشم؛
اصل اینه که اولویت احساس خوب داشتن باشه؛
تمرکزم رو بزارم روی خواسته ها؛
به جای فکر کردن به اینکه چی نمیخوایم، فکرم رو بزارم روی اینکه چی می خوام؛
به جای اینکه بگی خدایا چرا من حالم خوب نیست، بگم: من به چی دارم توجه می کنم که دوباره به شیطان اجازه دادیم بر من مسلط بشه و احساسم بد بشه و تمام انرژیم رو بگیره و نزاره خوشحال باشم؛
این چند وقت همش احساس میکردم دیو سیاهی بالای سرم هست کهداره تمام انرژی من رو میگیره.چند وقتی بود که خیلی توی صحبت کردن هام دقت میکردم و اینقدر مراقب بودم که تا می اومدم حرف منفی بزنم، خودم حرف رو عوض می کردم و اصلا موضوع بحث میرفت سر یه قضیه دیگه. آخرش از اینکه تونسته بودم درست عمل کنم خوشحال می شدم.
الان که فکر می کنم میبینم این خوشحالی ها همون انرژی مثبتی بود که من داشتم والان اگر این انرژی رو ندارم به خاطر عدم کنترل صحبت کردن هام هست.
استاد چقدر عالی گفتین که افکار منفی تا وقتی کوچیک هستند کنترلشون راحته. حالا که فکر می کنم، می بینم مدتی بود که تلویزیون نمی دیدم اما کم کم که برای غذا خوردن خانواده می نشستن و تلویزیون میدیدن، منم توجه کردم و فراموش کردم که تلویزیون نبینم و کنترل ذهنم رو رها کردم. بعد این انرژی منفی که چرا به این کار عمل نکردم، باعث شد که در صحبت کردن هام هم دیگه دقت نکنم که چی با کلامم می گم وبعد هی حالم بدتر شد وهی افکار منفی بیشتر شد و اون افکار منفی آروم آروم وارد کارم و رابطه هام شد و همه اینها از کنترل نکردن ورودی هام و تماشای تلویزیون شروع شد.
واقعا چقدر انسان فراموشکاره و چقدر سریع اصل فراموش میشه جاشو افکار منفی میگیره. اگر به این نتیجه رسیدم که نباید تلویزیون ببینیم، باید ادامه بدم به این کار.
اگر قراره منفی حرف نزنم، نباید حرف بزنم.اگر قراره زمان مواجهه با تضادها، مثبت فکر کنم باید مثبت فکر کنم.نباید مسیر درست رو فراموش کنم .عادت کردن به تنبلی و طبق عادت بقیه رفتار کردن، میشه تفاوت ما با شما استاد عزیز. شاید شما استاد عزیز یکبار طبق عادت کار اشتباه رو انجام دادین ولی اگر اون حس مثبت بهتون می گفت نباید این کارو میکردی یادتون می افتاد که دفعه بعد انجام ندین.اما من خودم رو میگم که تنبل هستم و طبق عادت بقیه رفتار کردن برام راحت تره تا اینکه تلاش کنم که ذهنم رو کنترل کنم و پیرو جامعه نباشم
البته فکر می کنم این ریشه در احساس بی لیاقتی داره. اینکه ما فکر می کنیم اگه همه تلویزیون میبینن و من نبینم، دیگران من رو مسخره می کنن یا اگر در جمعی همه دارن در مورد موضوعی غیبت می کنن ومن همراهی نکنم و کنار برم، همه من رو انسان مغروری می دونن و… نشان از احساس بی لیاقتی هست.
در واقع احساس بی لیاقتی چیزی هست که شیطان داره ازش استفاده می کنه برای فریب ما انسانها تا با استفاده از اون بتونه کم کم بر ما مسلط بشه.
استاد از شما سپاسگزارم که همیشه با یادآوری اصل، فرشته نجات ما میشین. فقط خدا میدونه که چقدر به تکرار دوباره این حرفها نیاز داشتم.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
✅ دوره احساس لیاقت: آگاهی های این فایل را بشنو و اگر نشانهای دیدی که قلبت آن را تایید کرد، با ما در مسیر معجزه آفرین دوره احساس لیاقت، همراه شو.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزش دوره احساس لیاقت
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم459MB24 دقیقه
- فایل صوتی چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم0MB24 دقیقه
به نام خداوند یکتای هدایتگر
سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم خانم شایستهی محترم و تمامی دوستان گرامی
افکار زیادی توی سرم هست که دوست دارم به رشتهی تحریر در بیارم، خدایا ازت می خواهم کمکم کنی و هدایتم کنی که مطالب رو در ذهنم دسته بندی کنم و به بهترین نحو ممکن بنویسم
الهی به امید تو …
این روزها انگار من تازه متولد شدم …
واقعاً همچین حسی رو دارم
خیلی چیزها برای من جدیده و خیلی وقت ها به خاطر همزمانی ها شگفت زده میشم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
این به نام خدای جدیدی که بالا نوشتم به لطف تشخیص دادنِ اصل از فرع هستش:)
مدتی بود اولِ تمام نوشته هایم می نوشتم «به نام یگانه خالق هستی» ، خب ، هم زیبا و دلنشین بود برایم و هم پر مفهوم
من اعتقادم اینه که باید به نام خدا گفتن ، یاد کردن از خدا ، نماز خواندن و … بهم احساس آرامش و یقین بده
این اون چیزی که اصل هستش ، اینکه به چه شکل بنویسم بر میگرده به من :) من تا چند روز پیش با اون صفت و اون جمله در مورد خداوند حال دلم خوب میشد ، حالا توسط یکی از دستان زیبا و مهربان خداوند هدایتی رو دریافت کردم که این مدل به نام خدا نوشتن به من احساس بهتری میده و از این به بعد اولِ تمام دل نوشته هایم این به نام خدا رو می نویسم
چون اصل «احساس خوب=اتفاقات خوب» هستش.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
مدتی هست دارم این فایل رو گوش میدهم و آگاهی های خیلی خوبی هم ازش دریافت کردم و می خواهم بشینم و یک بار با دقت فراوان نت برداری هم بکنم
با آگاهی های این فایل به یادِ سال نود و هشت و روزهای اولیهای که وارد این جهان جدید شده بودم می افتم، وقتی به یاد میارم پیشرفت کوانتومی سال اولم رو ... وقتی به یاد میارم همزمانی ها و شگفتی های اون سال رو … وقتی به یاد میارم که چطور به خاطر رستاخیزی که به پا کرده بودم برای کنترل ورودی هایم زندگیم شیرین شده بود ؛ شیرین تر از هندونه :)) ، (ببخشید من عسل رو مثال نمیزنم ها :)) عسل دوست ها یه وقت ناراحت نشن:)) ، آخه من هندونه خیلییییی دوست دارم:)) چی کار کنم!) وقتی به یاد میارم که چی شد که در طی چند ماه درآمد من هفت هشت برابر شد… خیلی دلم قرص میشه، خیلی به آرامش و یقین میرسم ، خیلی احساس قدرت می کنم که … آقا من یه برگی رها شده بر روی جریانِ موّاجِ رودخانهای خروشان نیستم ، من یه انسانم ، اشرف مخلوقات ، خداوند برای من عزت و احترام قائل شده و از روح خودش در من دمیده و به من گفته اگر ذهنت رو کنترل کنی ، اگر سپاسگزار باشی ، اگر صلاه و ذکات داشته باشی و از همه مهمتر تسلیم و فرمانبردارِ من باشی، تو پادشاه زندگی خودت هستی و تمام جهان رو به تسخیر خودت در میاری.
خداوند رو بی نهایت شاکرم این چند روزه از آگاهی های این فایل ، آگاهانه استفاده می کنم برای کنترل ذهنم و دارم می بینم که چطور آسان میشم برای آسانی ها، خدایا شکرت
دارم می بینم که چطور یه سری مسائلی که تا همین چند وقت پیش داشتم ، یه سری دغدغه ها ، واقعاً به طرز معجزه آسایی دارند خودشون حل میشن ، برطرف میشن !!! نمی دوووونم چه جوری عقل من به جایی قد نمیده ولی می دووونم و ایمان دارم که اینها پاسخ هایی از جهان به فرکانس های جدید من هستش
و این ها داره دل من رو قرص و محکم تر می کنه که روی تعهدی که روز اول در سایت دادم، گفتم می خواهد جهاد اکبر کنم، بایستم
نمیگم از نظر ذهنی به هم نریختم تو این چند روز ، نمیگم حال بد رو تجربه نکردم ، می خواهم بگم انصافاً استمرار و تعهدی رو دارم از خودم نشون میدهم که گاهی وقت ها خودم تعجب می کنم که این همون محمد حسین 1402 هستش ؟؟!!
دوستای عزیزم به هر روشی که می توانید ، فقط یه تعهد جدی بدهید و از یه جایی برای تغییر زندگیتون شروع کنید
دلیل اینکه من روز اول توی سایت نوشتم و هنوز هم دارم مینویسم ، چون این کار انگیزه های من رو زنده نگه میداره، هم صحبتی با دوستای عزیزم در این سایت
اینکه میدونم استاد دیدگاه های من رو می خوانه و فعالیت های من رو تحت نظر داره
اینکه خودم میام این ستاره های پروفایل رو می بینم ، که نشان دهندهی استمرار ورزیدن من هستش
اینکه خودم بعضی وقت ها ، هدایت میشم به یکی دیدگاههای خودم
همه و همه انگیزه های من رو زنده نگه میداره
این ها به من قوت قلب میده
یه سری نشونه ها رو هم دریافت می کنم ، حالا یا شخصی هستش یا وقت نمی کنم بیام توی سایت بنویسم یا چی…
این ها همه به من قوت قلب میده که ادامه بدهم این مسیر شگفت انگیز رو …
من اینجوری با نوشتن انگیزه هایم بیشتر میشه
من خیلی برونگرا هستم
شما ببین تو این مداری که هستی با توجه به روحیات الان خودت ، شرایط الان خودت … چه جوری می توانی شروع کنی به تغییر؟؟؟
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
موضوع بعدی که می خواهم بهش اشاره کنم هم باز در مورد تشخیص اصل از فرع هستش
ذهن منطقی من دائماً بهم می گفت برو دوباره توی صفحه «هدفی متفاوت برای سال جدید» دیدگاه بنویس
به دو دلیل این حرف رو میزد ، یک تمام رد پاهای مسیر رشدم تو یه صفحه باشه … و دو!!اونجا دیدگاه های من بیشتر دیده میشه و ستاره می خوره!!
در مورد دلیل اول خیلی منطقی باهاش صحبت کردم گفتم من با خدای هدایتگری در طرفم که داره شب و روز رو به وجود میاره ، داره زمین رو هر 24 ساعت یه بار به دور خودش می گردونه ، داره هر 364 روز یه دور کامل زمین رو به دور خورشید می چرخونه و به همین شکل چهار فصل با آب و هوای متفاوت به وجود میاد
توضیح بیشتر: در واقع خداوند هر لحظه در حال انجام این کارها و مدیریت کردن این منظومهی شمسی و در کل این دنیا نیست، خداوند یک قانونه، یک نظمِ ، یک تعادله، یک سیستم هستش و تمام این کیهان داره بر اساس قوانین ثابتی که بر این سیستم مقرر شده مدیریت میشه ، قوانین فیزیک و قوانین متافیزیک ، و این سیستم یعنی خداوند طبق گفتهی خودش در کتاب آسمانی هرگز از قوانین خودش عدول (برنمیگرده ، تخطی نمی کنه) نمی کنه
حالا به نظرت؟ این خداوند و این سیستم دقیق که نظیرش رو هیچ جا نمی توانی پیدا کنی
در زمانی که من یک دیدگاه خودم نیاز داشته باشم نمی توانه به بی نهایت طریق اون دیدگاه رو نشونم بده؟ فکر می کنی خدا یادش میره دیدگاه مفیده برای اون لحظهی من کجای سایت قرار گرفته؟
این منطقِ محکم رو برای دلیل اولی که ذهنم می آورد ، بیان کردم
و در مورد دلیل دومی
بهش گفتم ببین عزیزم ، اینکه بخواهی دیدگاهات دیده بشه و ستاره بخوره و مورد توجه و تایید دیگران قرار بگیره ، اوکیه :) اصلاً بد نیست ، انسان یک موجود اجتماعی هستش و نیاز به توجه داره
و تا یه حدی … اگه بخواهی دیده بشی و مورد تایید و تعریف و تمجید دیگران قرار بگیری کاملاً پذیرفته است و این طبعیت تو هستش
انسان یک موجود اجتماعیه ، این نیست که دیگه بخواهیم بریم توی غار زندگی کنیم و از همه دست بکشیم…
اما اگر اونقدر دیده شدن دیدگاه هایت برایت مهم بشه که دیگه بخواهی به شکلی دیدگاه بنویسی و در فضایی بنویسی و منتشر کنی که صرفاً دیده بشی؟؟ این یعنی داری مسیر رو اشتباه میری … این یعنی به قول قرآن داری هدایت رو با گمراهی معامله می کنی…
عزیزم ، من میگم می خواهم تسلیم خداوند باشم، یعنی فرمانبردار این فرمانروا باشم و هرچی که ایشون میگه بگم چشم
چون من میدونم زندگی با طعم هدایت بی نهایت شیرین تر از این شیرینی لحظهای دیده شدن و مورد تایید قرار گرفتن افراد هستش
و این زندگی با طعم هدایت ، پاداش هایش بی نهایته …
البته که یک منطق دیگه هم برای ذهن عزیزم آوردم ، بهش گفتم: خانم فلانی و فلانی رو توی سایت دیدی ، آقای فلانی و فلانی رو چطور؟؟ گفتم دقت کردی که چقدر این افراد رها و سر سپرده هستند، هرجایی که خدای درونشون بگه دیدگاه می نویسند و دیدگاه هاشون هم همیشه دلی هستش و برای خودشون دارند می نویسند ، به این درک عمیق رسیدن که فعالیت در این سایت الهی و نوشتن قطعاً و حتماً کمک شایانی به خودشون می کنه ، حالا دیدگاه هاشون چقدر به بقیه کمک می کنه ؟ این دیگه بستگی به بقیه داره ؟
و این اصلاً بی احترامی به افراد نیست ، این ارزش قائل شدن برای خود هستش
و در نهایت دیدی که در 90٪ مواقع هم دیدگاه همین خانم ها و آقایان هست که در صدر هستش… چون برای خودشون ارزش قائل هستن ، خودشون رو می بینند و خودشون در اولویت هستن و بی قید و شرط عاشق خودشون هستند
این یعنی داشتن احساس لیاقت ، این یعنی احساس خودارزشمندی
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
یک جای دیگه هم من اصل رو از فرع تشخیص دادم
دیدگاه نوشتن برای سریال ها و به این شکل تمرکز کردن بر نکات مثبت هستش.
روز اولی که من این سریال زیبا رو شروع به دیدن کردم و گفتم می خواهم در راستای هدفم که مرتبط به سفر هستش زیبایی های سفر رو ببینم و بهش متمرکز بشم و به این شکل مسیر هدایتی خودم رو کوتاه تر و لذت بخش تر کنم …
آرام آرام … ذهنم من رو برد در حالت چشم و هم چشمی … به این شکل باید حتما برای تمام قسمت های سفرنامه دیدگاه بنویسم
اونم نه یه دیدگاه کوتاه ، مفصل و پر جزئیات بنویسم، طوری که هر کسی دید بگه!! به به ، ما شا الله عجب دیدگاه پر محتوایی !!
دوباره اومدم با منطق با ذهن عزیزم صحبت کردم و برایش دلیل آوردم و همون موضوع انسان موجود اجتماعی هستش و … (ادامش) رو برایس توضیح دادم
بهش گفتم ببین عزیزم هدفِ اصلی من این هاست:
1- دیدن زیبایی ها و تمرکز بر اون هاست
2- لذت بردن از اوقات فراغت هر روزم
3- تمرکز بر سفر و موهبت هایش و اگر ترمز ذهنی دارم برای رسیدن به هدف اصلیام به این شکل با دیدن این سفرنامه پیدا کنم اون ترمز یا ترمز ها رو
هدف اصلی این هاست و هرچیزی به جز این حاشیه است
بهش گفتم عزیزم من باید فرمانبردار خدای خودم باشم
یه وقت هایی برای یه سری از قسمت ها حسم میگه نمیخواهد چیزی بنویسی
یه وقت هایی که میگه اینجا حتما بنویس
یه وقت هایی موضوعات زیادی رو به یادم میاره که بنویسم و دیدگاه طولانی میشه
یه وقت هایی هم نه … دیدگاه کوتاه میشه
و نکته مهمتر اینه که من باید سر کار هم برم باید ، ساعاتی در روز هم تمرکز روی بیزنسم و پول ساختن باشه ، این وظیفهی الهی انسانی من هستش ، باید ساعاتی از روز هم اختصاص بدهم به خودم و کارهام ، بعضی اوقات زمانی هم اختصاص بدهم به خانواده.
نمی توانم 24 ساعته که دیدگاه بنویسم عشقم:)
خلاصه به این شکل این با این صحبت کردن ها ادلهای محکم برای ذهنم میارم و با هم کنار میاییم
من دوستش دارم و باهاش مهربون برخورد می کنم و بهش سخت نمی گیرم
احساس می کنم ذهنم مثل یه کودک خیلی بازیگوش و شیطونه که باید تربیتش کنم
دوستتون دارم
در پناه خداوند مهربان و توانا ، خداوند سفر باشید
به نام خداوند مهربانی ها
سلام به شما فرشته خانم زیبا و خوش قلب
چقدر به نکتهی قشنگی اشاره کردید
که اولاً وقتی من یه کاری رو می کنم و نتیجهی دلخواهم رو نمی گیرم، اون اتفاق شکست نامیده نمیشه… اون یه تجربهی ارزشمند هستش که باعث میشه من خواسته های خودم رو بهتر بشناسم و به سمتشون حرکت کنم
دوماً همین که ما می دونیم خودشناسی یعنی چی و هر روز آگاهانه زندگی می کنیم و در جهت خواسته هامون حرکت می کنیم
این خودش نشون دهنده اینه که ما چقدر احساس لیاقت داریم و چقدر خودمون رو ارزشمند می دونیم برای رسیدن به خواسته هامون
و این یعنی ما با بقیهی مردم جامعه بی نهایت فرق داریم
خدایااااا شکرت
چقدر این دل نوشتهی شما بهم حس خوبی داد
دوستتون دارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگرمون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
راستی… یکی از لذت بخش ترین کارهایی که در طول روز انجام می دهم که اتفاقاً خیلی هم احساس خود ارزشمندی بهم میده مطالعهی دل نوشته های شما دوست های عزیزم در سایته و عاشق اون لحظه هایی هم که میام می بینم نقطهی آبی تو پروفایلم اومده :))
اون موقع ها پیام رو باز نمی کنم
ولی با ذوق و شوق بیشتر سر کارم ، کارم رو ادامه می دهم تا زمان کاریم تموم بشه بیام خونه بشینم اون نقطهی آبی رو بخوانم ببینم خداوند چه پیام ارزشمندی از طریق دست های مهربونش برام ارسال کرده
مرسیییی که هستین:))
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما مونا خانم عزیز
الهی شکر برای اینکه هدایت شدم این دل نوشتهی شما رو خواندم
امیدوارم در کنار آقا اسماعیل روزگار خوش و شیرینی رو تجربه کنید
چقدر قشنگ اشاره کردید که وقتی که من در مدار احساس خوب قرار می گیرم خواسته هامو دریافت می کنم
جالبه به شدت ذهنم داره همزاد پنداری می کنه
من هم بارها شده که حالم ناخوش بوده ، ولی اون خواستهی من اجابت شده بوده
من متوجه نشدم و بی خبر بودم و بعداً فهمیدم و همینحوری حاج و واج …. که اععع خدایا پس چرا اینجوری شد؟ اون موقع ها نمی فهمیدم دلیلش چیه می گفتم حتماً خیره و خدا رو شکر می کردم
ولی الان این آگاهی رو به یاد آوردم که آقا جان وقتی یه چیزی رو تو تمرین ستاره قطبی از خدا می خواهی دیگه باید رها کنی
رهایی به معنای تجربه کردن احساس خوب در طول روز هستش
یعنی اگه بتوانی اونقدر اون روز خوش بگذرونی و حالت خوب باشه که حتی اون خواسته رو فراموش کرده باشی و وقتی می فهمی سوپرایز بشی ، اون موقع است که دیگه عاااالی عمل کردی
خدایااااا شکرت ممنونم که این آگاهی رو از زبان مونا خانم بهم یادآوری کردی
مونا خانم از شما هم سپاسگزارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر شما باشه به سمت زیبایی های بیشتر
کانون خانوادتون گرم
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما خانم حاج صادقی عزیز
دوست هم مدارم
چقدر لذت بردم و درس یاد گرفتم در هنگام مطالعهی دل نوشتهی شما
اولاً بهتون تبریک میگم به خاطر اینکه باور کردین اهدافتون رو نوشتید و الان به لطف خداوند مهربان تمام اون ها رو به دست آوردید
الهی صد هزار مرتبه شکر
دوماً بهتون تبریک میگم که اینقدر زیبا می نویسید ، دل نوشتهی شما سرشار از احساس خوب بود سرشار از ادب و احترام و نجابت بود و بوی خدا رو می داد
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
سوماً بهتون تبریک میگم برای اینکه خداوند بهتون این زیبایی رو هدیه داده
عکس پروفایلتون رو نگاه کردم و زیبایی شما رو بی نهایت تحسین کردم
امیدوارم هر جا که هستید قلبتون مملو از شادی و احساس رضایت از پروردگار باشه
و در هر لحظه در حال کار کردن روی ذهنتون و تغییر مدار به سمت زیبایی های بیشتر و نعمات بیشتر باشید
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما رضوان خانم عزیز
امیدوارم همین الان که این متن رو می خوانید حالتون عالی باشه
چندتا موضوع در دیدگاه شما نظرم رو جلب کرد
اولا آیه ای که ذکر کردید
آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آوردهایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟
چون دقیقاً همین چند دقیقه پیش این رو در دیدگاه یکی از دوستان دیگه هم دیدم، قطعا این یه نشونه از سمت خداوندِ که می خواهد به من بگه محمد چقدر بهم اعتماد داری؟؟ چقدر می توانی در عمل نه در حرف تصمیم درست بگیری انتخاب های درست داشته باشی و از همه مهم تر ایمان داشته باشی که همه چیز بر میگرده به رابطه ات با من ، بقیه روابط و کلا هر چیزی که در دنیا داری فانی هستش
بنابراین تو باید فقط روی رابطه ات با من و میزان توکلت به من سرمایه گذاری کنی…
الله اکبر
واقعاً جای تأمل داره
به قول شما گفتن جملهی الخیر فی ما وقع در کلام ساده است
ولی چقدر در شرایط به ظاهر ناجالب می توانیم حال خودمون رو خوب کنیم؟
به همون میزان ایمان داریم
خداوند به همهی ما صبر بده ان شا الله
موضوع دوم اینکه چقدر بهتون تبریک میگم که اولاً به خودشناسی رسیدین و دوماً عزت نفستون رو بردین بالا و به راحتی دارید از مسائل زندگی خودتون در سایت می نویسید و از خودتون برای آینده رد پا به جا می گذارید
موضوع سوم هم اینکه چقدرررر این پاراگراف از صحبت شما برای من دلنشین بود و چقدر به درستی این موضوع پی بردم و شهادت می دهم که این پاراگراف حقِ
با این تضاد فهمیدم استاد میگه حال خوب بزرگ ترین ثروت است یعنی چه، واقعا حال خوب رو نمیشه با هیچ چیزی عوض کرد. من تا الان حالم رو خوب میکردم که به نعمت و ثروت برسم، ولی الان دیگه حال خوب رو برای حال خوبش میخوام چون بهشت و جهنم یک مکان خاص نیست، بهشت و جهنم حال خوب و بد ماست که دست خود ما ساخته میشه
سپاسگزارم بابت حضورتون و بابت نگارش ابن دل نوشتهی عبرت انگیز
خداوند یار و نگهدار و هدایتگرمون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما دوست عزیز و ارزشمندم آقا رسول
امیدوارم همین الان که این دیدگاه من رو می خوانی حال دلت بی نهایت عالی باشه و سرشار باشی از احساس خوب
ماشاالله هزار ماشاالله
هر بار دارم دیدگاه های شما رو پر بار تر و ارزشمندتر می بینم
و این نشون دهندهی اینه که شما عالی داری روی خودت سرمایه گذاری می کنی…
خوشا به سعادتت
خوشا به سعادتم که در همچین دانشگاه (واقعاً) بی نظیری تحصیل می کنم
و همچنین هم کلاسی های آگاه و مهربان و با شخصیت و ارزشمندی مثل شما رو دارم
واقعاً زمانی که برای مطالعهی دیدگاه های شما و پاسخ بهشون میگذارم جز عمرم حساب نمیشه
بی نهایت لذت می برم ، درس یاد میگیریم و واقعاً احساس ارزشمندی بسیار بالایی دارم
یعنی ذهنم رو به خوبی شرطی سازیش کردم که بودن در این سایت و فعالیت کردن در این سایت اولاً سرمایهگذاری روی خودم و کسب آگاهی و سعود به مدارهای بالاتره
دوماً هدیه دادن حال خوب به شماست
سوماً سپاسگزاری کردن از خداوند مهربانِ
چهارماً این کار برای من تفریحه… به خدا تفریحه…
در پاسخ به فرشته خانم شریفی ، دختر خوب و مهربون هم گفتم که نمیدونید بغصی از عصر ها وقتی سر کارم و سایت رو چک می کنم می بینم نقطهی آبی دریافت کردم بی نهایت خوشحال و خرسند میشم و لحظه شماری می کنم برای اینکه آخر شب بیام خونه و با لذت بشینم پاسخی که از دوستانم دریافت کردم رو مطالعه کنم و گاهاً اشک شوق بریزم و لذت ببرم و شاکر خداوند باشم به خاطر این هدیه ای که از طریق دست خودش به من داده
اصلاً دلم نمیاد سر کار دیدگاه های شما رو بخوانم
دوست دارم بیام خونه و با تمرکز صد در صد مطالعه کنم و مزه مزش کنم :))
==========================
آقا رسول عزیز به یه نکتهی فوقالعاده ارشمندی اشاره کردی که دوست دارم یکبار دیگه با هم مرورش کنیم
نکته مهم و مهم اینه که این کنترل افکار در مواردی که تضاد پیش میاد و ما هربار به صورت تکاملی رشد میکنیم و هر بار تمرکزمون بشتر و بیشتر میشه و جهان هم به ما روی خوشش را نشون میده؛ با اتفاق های شادی بخش و مثبت، زیرا میگه این انسان به ارزشمندی خودش پی برده و میتونه جور دیگه ای فکر کنه
این پاراگراف از صحبت های شما بی نهایت له دلم نشست و دوست دارم خیلی خیلی زیاد بخوانمش چون یه جورایی ضمیر ناخودآگاه من رو که یه کودکِ تحریک می کنه که ببین اگه بتوانی این بار هم ذهنت رو کنترل کنی خدا بهت پاداش بیشتری میده ها…
حالا پاداش بیشتر چی هست؟
اسباب بازی و لباس و پول و… نیست که… خیلی ارزشمند تر…
خداوند دست و دلبازانه تو رو احاطه می کنه با افراد ، شرایط و اتفاقاتی که تو بیشتر لذت ببری و آسان تر بتوانی ذهنت رو کنترل کنی
چی از این بهتر… :))))
خدایااااا شکرت برای درک این آگاهی
رسول جان من قلباً شما و خانوادتون رو دوست دارم و برای من الگوی یک خانوادهی توحیدی و دوست داشتنی هستید
مخصوصاً حالا که دیدگاه های محمد حسن جان هم خواندم و دیدم ماشاالله چقدر عالی داره از قوانین به نفع خودش استفاده می کنه
امیدوارم خداوند هدایتم کنه و در زمان و مکان مناسب دیدار با شما رو روزی من کنه، ان شا الله
کانون خانودتون گرم :)
عشقتون پایدار :)
به خداوند مهربان و توانا می سپارمتون
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما فاطمه خانم عزیز
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی صد هزار مرتبه شکر
چقدررررر خوشحالم که به هدایت قلبم گوش دادم
موضوع از این قراره که من دیدگاه فوقالعادهی آقا رسول رو چند دقیقهی پیش خواندم و نیتم این بود که بعد از اون برم لباس بپوشم و برم سر کار
الان ساعت 16:10 است
ولی یه حسی عجیب درونم فریاد میزد که ببین برو دیدگاه فاطمه خانم هم بخوان، منطقم می گفت چه کاریه خب… برو سر کار حالا شب میای می خوانی دیگه!! ولی من تصمیم گرفتم که تسلیم باشم
به ذهن عزیزم گفتم ببین من الان اگه نیم ساعت دیرتر هم برم اتفاقی نمی افته
اولاً من شرایط کاریم (من کارشناس و مشاور املاک هستم که در دفتر املاک یکی از دوستانم مشغول به کارم) طوریه که درصدی کار می کنم و حقوق بگیر نیستم و از مزایی شغل من اینه که ساعات کاریم و تعداد مرخصی هام منعطفه و اون سخت گیری هایی که مثلا یه شعبهی بانک روی کارمند هایش داره رو من ندارم
دوماً خدا داره میگه این کارو انجام بدهم، من هم تسلیمم و با توجه به اینکه الان به هیچ مشتری ای هم یه ساعت خاصی رو برای بازدید قول ندادم پس بد قولی هم نمی کنم و هیچ ایرادی نداره نهایتاً یه کم دیرتر میرم ولی خیلی ذوق دارم برم ببینم خداوند از زبان خواهر عزیزم دست مهربان خودش فاطمه خانم چی ها برای من نوشته که اینقدر مسرِ که من برم پیامش رو بخوانم :))
===========================
اولاً بی نهایت بهتون تبریک میگم که اینقدر عزت نفستون رو بردین بالا و راحت میآیید از زندگی روزمرهی خودتون می نویسید و ردپا برای آینده خودتون به جا می گذارید
دوماً چقدرررر این دورهی احساس لیاقت شگفت انگیزه و چقدر خوب یاد میده که در نطفه نجواها رو خفه کنیم و در مدار احساس خوب و دریافت الهامات خداوند قرار بگیریم
فاطمه خانم دوست دارم یه موضوعی رو برای یادآوری خودم اینجا بنویسم و با شما هم به اشتراک بگذارم
روز های اولی که اومده بودم تو سایت
اواسط خرداد 98 بی نهایت کنجکاو و البته شگفت زده بودم و با ذوق و شوقی واقعاً غیر قابل توصیف روزی هفت هشت ده ساعت روی خودم کار می کردم
اون موقع ها خیلی تو سایت هم نمی اومدم و کامنت نمی خواندم…
من مثل یه کودکی که چندین سال خواب و خوراکش (مثلاً) لب تاب بوده و الان پدرش برای کارهای مدرسه اش برایش لب تاب خریده و دیگه از صبح تا شب و شب تا ثبح نشسته پای لب تاب تا تمام کنجکاوی هاش رو پاسخ بده و در استفاده از اون لب تابِ مهارت هایش رو افزایش بده
یه همچین احساسی رو در مورد قانون داشتم:)
بی نهایت ذوق داشتم و حالم خوب بود چون دیگه فهمیده بودم که من یه برگ رها شده در باد نیستم، دیگه خدای حقیقی رو داشتم می شناختم و هر روز اشک می ریختم از قدرت بی نهایتی که خداوند بهم داده برای خلق زندگیم، ذوق داشتم برای اینکه فهمیده بودم چیزی به نام سرنوشت وجود نداره و من خالق زندگی ام هستم
اون سال تا پایان 98 در واقع بهتره بگم تا بهمن 98 من عالی داشتم پیشرفت می کردم و حتماً باورتون میشه که رشد درآمد حدودا 8 الی 9 برابری رو هم در یکی دو ماه تجربه کردم
اون سال ها هم همین شغل مشاور املاک رو داشتم
الان چندین سال شغلم همینه
البته چند باری از این شغل اومدم بیرون جهت تجربه کردن چیزهایی که بهشون علاقه داشتم مثل بیزنس موبایل و نمایشگاه ماشین و …
ولی در نهایت دیدم با روحیات و سبک شخصی زندگی ام مشاور املاک برای من شغل مناسب تری هستش
الان چند ساله که نمودار رشد من سینوسی هستش و بالا پایین میره
و همیشه دنبال جواب این سوال بودم که چرا ؟؟
چرا نمی توانم اون رشد شگفت انگیزی که در اون چند ماه اول داشتم رو دوباره تجربه منم و ادامه دار باشه؟؟
به جواب های متعدد و بسیال زیادی رسیدم
آزمون و خطاهای بسیار کردم
و نتایج هم گاهی وقتا می اومد تو زندگیم ولی اصلاً پایدار نبود و ثبات ندارند…
نکتهی مثبت اینجاست من از مطالعهی این دیدگاه شماو چند مثالی که نوشتید احساس می کنم جواب این سوال بزرگم رو دریافت کردم
ببینید…
من در حدود یک ماه پیش به خاطر یه سری تضادهای عجیب در زندگی ام و سر درگمی هایم متوجه شدم که نسبت به قبل توکل و اعتمادم نسبت به نیرویی که کل جهان رو مدیریت می کنه
خیلیییی کم شده
باید خیلی بیشتر سر سپرده باشم و تسلیم باشم
یعنی متوجه شدم که اگر می خواهم صدای الهامات خداوند رو واضح بشنوم یه موضوع خیلی مهمی که باید درکش کنم اینه که از سر راه خدا برم کنار…
یعنی منطقم رو ساکت کنم و بگم من نمی دونم من نمی توانم… تو برای من بساز تو بهم بگو و من میگم چشم و فقط عمل می کنم
اما یه نکته ای رو به درستی درک نکرده بودم
که امروز با مطالعهی کامنت های دوستان در این فایل و مخصوصاً کامنت شما درک کردم
من برای دریافت الهامات باید در مدار احساس خوب قرار بگیرم و برای رسیدن به احساس خوب پایدار باید احساس لیاقت و خود ارزشمندی رو از درون برای خودم بسازم
اون سال
توی سن 23 یا 24 سالگی ام اینقدرررر نجواهای ذهنی نداشتم یا لا اقل اگر هم داشتم توانستم بهشون غلبه کنم
ولی در طی این چند ساله از 99 تا الان آذر 402 به خاطر تلاش های مستمر و به خاطر عدم نتیجهگیری پایدار یه جورایی مستأصل شدم
حالا خبر خوب اینجاست:)))
دیگه یقین پیدا کردم که این دوره برای منه…
فاطمه خانم عزیز، خواهر بزرگوارم
من زندگی با طعم هدایت رو چشیدم، خیلیییی شیرنیه خیلییییی شگفت انگیزه
من دورهی احساس لیاقت رو بیشتر از همه برای این می خواهم که دوباره در مدار هم صحبتی و عشق بازی با خدای خودم قرار بگیرم
چون میدونم وقتی این عرت نفسه ساخته بشه که خدا عاشقه من دستم تو دستای خداوند ، نیروی برتری که کل جهان رو خلق کرده و داره مدیریتش می کنه:)) دیگه آن چیزی نیست که اراده کنم و به دستش نیارم
خدایااااا شکرت
عاشقتم خدا ، به خدا این من نبودم که نوشتم … تو بودی که نوشتی
همین الان آخر های دیدگاه یه مشتری بهم زنگ و می خواست برای بازدید یه ملک
من اصلاً روحمم خبر نداشت یعنی یادم نبود دیروز با این مشتری هماهنگ کردم که امروز بیاد برای بازدید ملک
اصلاً یادم نمیاد باید کدوم واحد رو ببرم به ایشون نشون بدهم:)))
فقط یه چیزی میدونم اونم اینه که همین الان باید حاضر بشم برم سر کار که پول داره انتظار من رو کی کشه:)))
دوستتون دارم با قلبم
شما و آقا رسول و هلیسا و محمد حسن الگوی یک خانوادهی موحد و دوست داشتنی و عاشق پیشه هستید برای من
کانون خانوادتون گرم و عشقتون پایدار
براتون بهترین هارو از خداوند مهربون خواستارم
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما آقای عطار روشن عزیز
واقعاً لقب استاد برازنده شماست، و خوشحالم برای افرادی که دانشجوهای وب سایت شما هستند
چرا که شما واقعاً عالی و تاثیر گذار صحبت می کنید
و انصافاً آنقدر زیاد از پیگیری دیدگاه های شما و دیدن فایل های ویدیویی نتایج شما یاد گرفتم ، که قابل بیان و شمارش نیست
با قلبم ازتون سپاسگزارم و خیلی دوستتون دارم
شما یک الگو و یک انسان بسیار ارزشمند در زندگی من هستید که بابت وجودتون بارها خداوند مهربان رو شکر کردم و سجده کردم به درگاهش
چرا که شما با شرایطی بسیار سخت تر از وضعیت کنونی من شروع کردید و زندگی رویایی خودتون رو خلق کردین
و این مهم این باور رو در ذهنم میسازه که…
پس می شود
اگر آقای عطار روشن توانسته
پس من هم می توانم
بارهاااا و بارها به خودم گفتم و میگم من به صورت پتانسیلی توانایی خلق زندگیم رو دارم. فقط باید روی خودم کار کنم و اجازه بدهم خداوند هدایتم کنه
همانطوری که آقای عطار روشن ساخته من هم می توانم چون همهی ما از یک میزان توانایی ذهنی و یک سیستم ذهنی و عصبی یکسان بهره می بریم
و خداوند بین بنده هایش فرق نمی گذاره، همون خدایی که عاشقانه از شما حمایت کرده و هدایتتون کرده عاشقانه برای من هم این کار ها رو انجام میده
آقای عطار روشن این دیدگاهتون بسیار شیرین و دلنشین بود
به قول خانم سعیده شهریاری عزیز مثل یک آب خنک و گوارا وسط دل تابستان بود برای ذهنم
آقای عطارروشن در هنگام مطالعهی دیدگاهتون بی نهایت تحسینتون می کردم که…
اولاً چقدر زیبا و آموزنده و دسته بندی شده کلمات رو به نگارش در آوردین و چقدر جمله بندی های شما زیباست
دوماً با اینکه خودتون ماشاالله کسب و کار بزرگی دارید و دانشجویان زیاد… ولی بسیار متواضع هستید و همیشه قدردان استاد عباس منش هستید
این موضوع در ویدیوهای شما هم به وفور موج میزد
من درس های زیادی ازتون یاد گرفتم ولی چندتا از مهمترین هاش
درس ادب و اخلاق نیکو در برابر بزرگتر هایم و اساتیدم و به طور کلی همه است
درس دوم، اینکه همیشه به یاد بیارم از کجا شروع کردم تا به اینحا رسیدم و همیشه در برابر استادم و خداوند مهربانی که عاشقانه من رو هدایت کرده به این مسیر متواضع و قدر دان باشم و اجازه ندهم غرور و تکبر من رو در بر بگیره
سوماً بسیار تحسینتون کردم که اینقدر خوب می توانید با ذوق و شوق و لذت داستان تحول خودتون رو بیان کنید
و این ، به این دلیل هست که بارها و بارها در محفل های مختلف این داستان را با عشق تعریف کردید
چهارماً بی نهایت تحسینتون کردم و کیف کردم زمانی که داشتم این مطالب رو می خواندم….
اما هرچه بیشتر ادامه دادم و جلوتر آمدم متوجه شدم که آنچه نیاز من است اینها نیست بلکه آرامشی است که در انتهای کلام به آن اشاره و تاکید فرمودید.
امروز این را درک می کنم که رسیدن به آرامش کلید رسیدن به خوشبختی است.
همین الان یادم اومد که در خواسته هایی که ذکر کردم تحقق کسب و کار را فراموش کردم بیان کنم.
اینکه در همان سال های اول مسیر فعالیت من تغییر کرد و از هیچ همه چیز ساخته شد.
این فراموشی اثبات می کند که چقدر همین کسب و کاری که زمانی رویای من بود بی اهمیت است اگر آرامش وجود نداشته باشد.
خوشحالم از این فراموشکاری که بزرگترین خواسته ام را فراموش کردم چون مدت هاست فهمیده ام آنچه مهم و ابدی است آرامش است و آنچه مایه آرامش می شود افکاری است که در لحظه در ذهنم مرور می کنم.
و چه زیبا و تاثیرگذار در دوره احساس لیاقت به این موضوع پرداختید.
من وارد این دوره شدم تا بهتر از قبل خواسته های مادی زندگی ام را تجربه کنم اما با موضوعاتی مواجه شدم که همه در جهت افزایش مهارت رسیدن به آرامش است.
موضوعی که فراتر از همه آن چیزی است که در دنیای مادی خلق و تجربه می شود.
دوره ای که وقتی شنیده شود به مقداری که درک شود به تراکتوری در ذهنت تبدیل می شود که هر لحظه می توانی با آن افکار هرز ذهنت را هرس کنی.
استاد عزیز به نظرم این دوره در کنار نام برازنده آن که احساس لیاقت و ارزشمندی است باید نام مهندسی ساخت تراکتور هم قید شود چرا که با استفاده از جلسات آن می توانیم مهارت شناسایی و مقابله با رشد افکار منفی و از بین بردن افکار منفی از قبل رشد یافته را بیاموزیم.
آقای عطار روشن هر چه بیشتر در آگاهی های این دوره (فایل های دانلودی مرتبط به این دوره) و دیدگاه های دوستان از جمله خود شما عمیق و deep می اندیشم بیشتر به این نتیجه میرسم و خداوند مهر تایید به قلبم می زند که بندهی من عشق من محمد حسین جانم این دوره برای توعه..
و من هم با عشق از خداوند مهربان و توانا خواسته ام که هدایتم کنه به این دوره و این دوره را روزی من قرار بده
همین الان بهم الهام شد یک متنی که خانم غزل عطایی در پاسخ به کامنتم نوشته بود رو اینجا ذکر کنم تا شما و بقیه دوستانم هم مطالعه کنید
امیدوارم مثمر ثمر واقع بشه
نمیدونم، تاحالا حتما تجربه کردین …. مثلا یه دستگاهی یه اسباب بازی ای چیزی رو باز کردین برای تعمیر و بعد اینکه بستینش چندتا پیچ و مهره اضافه مونده و هرچی نگاه کردین متوجه نشدین این پیچه واسه کدوم قسمته و بدون اون هم دستگاه یا اسباب بازیه کار نمیکنه، دوره احساس لیاقت دقیقا میاد جای اون پیچه رو که اتفاقا خییلیم مخفیه نشون میده
از خداوند توانا و مهربان برای شما و تمام دوستان عزیزم و خودم رفاقت صمیمی و عاشقانه با خداوند رو خواستارم
چون استاد در بخش پایانی جلسهی 1 عزت نفس هم میگه که بالاترین حد عزت نفس همینه
وقتی من باور کنم که خداوند ، نیروی برتری که کل جهان رو خلق کرده و داره مدیریتش می کنه… اون نیرو دستش تو دستای منه و عاشقمه و هدایتم می کنه و همه جوره پشتمه:) دیگه… آن چیزی نیست که برای داشتنش اراده کنم و به دستش نیارم
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت دوست عزیزم علی آقا
بهتون تبریک میگم به خاطر اینکه یه پدر مهربان برای دختر و پسر گلتون هستید
که اینچنین خانوادتون عاشق شما هستن و برای شادی شما جشن تولد گرفتن
من هم بهتون تولدتون رو تبریک میگم و امیدوارم همین الان که این دیدگاه من رو می خوانید حال دلتون بیست باشه :)
نمیگم با چند روز تاخیر
چون اصلاً یه روز خاص نیست
به قول خود شما هر روزی که ما با احساس شادی وصف نا پذیر و رضایت قلبی از خداوند از خواب بیدار بشیم
و اولین جملهای که به ذهنمون خطور کنه «خدایا شکرت برای یک روز تازه، یه زندگی تازه» اون روز، روز تولد ماست
علی آقا نمیدونم دقیقا شیراز زندگی می کنی
اصالتا شیرازی هستی یا نه
ولی
اول دوست دارم خودم رو معرفی کنم
من متولد شهر زیبای قم هستم
الان هم ساکن همین شهرم
بنده الان در سن 28 سالگی هستم و در 11 اسفند ماه تولدمه و ان شا الله وارد 29 سالگی میشم
در شغل بی نظیر مشاور املاک مشغول هستم
خیلی شغلم رو دوست دارم
شغل شریفیه چون به نوعی من هم مثل پرستارها هستم
اون ها حافظ جان مردم هستند
من هم با صداقت و پاکی و درستی و البته تخصصی که در کسب و کارم دارم
حافظ مال مردم هستم
و نمیدونی چقدرررر لذت می برم هر بار که پس از اتمام انعقاد یک قرارداد مستأجر یا خریدار محترم ، خودش و خانمش و گاها تمام اعضای خانوادشون تک به تک میان تشکر می کنند برای زحماتی کشیدم و ملک خوبی که به ایشون معرفی کردم
و چقدر حالم خوب میشه وقتی دعای خیرشون رو می بینم
چقدر حالم خوب میشه وقتی لبخند رضایت مندی رو در صورتشون می بینم
خدایا شکرت
بله … عرض می کردم :)
متولد و بزرگ شدهی قم هستم
ولی اصالتا از سمت پدرم و چند نسل قبل تهرانی هستیم
و از سمت مادر هم با افتخار خطه سر سبز و شگفت انگیز شمال استان رویایی گیلان :))
این از بیوگرافی خودم
اما در رابطه با استاد هم دوست داشتم توضیحی مختصر خدمتتون بدهم
اطلاعات بنده کاملاً موثق هستش
و بارها در فایل ها از خود ایشون شنیدم ، تاکید می کنم این ها رو از زبان خود استاد عباس منش در فایل هایی که روی سایت قرار دادند شنیدم نه در شبکه های اجتماعی و نه از افراد دیگه بنابراین قابل استناد و درست هستند :)
استاد عباس منش متولد تهران هستش
و پس از تولد خانوادشون مهاجرت کردند قم و ایشون قم بزرگ شده
تا 19 سالگی قم بوده و در همین سن ازدواج می کنه
بعد همراه با همسرشون میرن به بندرعباس
و در کشتی سازی فراساحلی بندر عباس مشغول به کار میشه
8 سال بندرعباس زندگی می کنه
و سپس تصمیم می گیره برای گسترش خودش برای حمله به ترس هایش
برای اینکه احساس کنه داره پیشرفت می کنه و در پیلهی امن خودش نمونه ، برای اینکه پروانه بشه و پرواز کنه
در سن 27 یا 28 سالگی مهاجرت می کنه به تهران
سپس در تهران هم بسیار پیشرفت می کنه
شرکتی تاسیس می کنه به نام گروه تحقیقاتی عباس منش
و شروع می کنه به گسترش کسب و کار خودش و در اکثر نقاط ایران و شهر های مختلف سمینار برگزار می کنه
و این شرکت رو گسترش میده به سه تا شعبه
تهران و اصفهان و کرج (البته در مورد شعبهی سوم دقیقاً حضور ذهن ندارم، فکر می کنم کرج بود)
و پس از کلی بزرگ شدن و پیشرفت شخصی و پیشرفت در کسب و کار
احساس می کنه که دیگه تهران هم برای ایشون شده یک فضای امن
اونجاست که احساس خطر می کنه
استاد همیشه تأکید می کنه که شرایط ایده آل خطرناکه
شما باید همیشه خودتون رو به چالش بکشید و بخواهید که وارد ترس هاتون بشید
بخواهید که وارد محیط های جدید بشید
در جلسه ی 4 و 8 دورهی عزت نفس استاد به تفصیل راجع به این موضوعات صحبت می کنه و راجع مهاجرت هم صحبت میکنه
من عااااشق این دورهی عزت نفس و این صحبت های استاد هستم و همیشه سعی می کنم این حرف های استاد در این دوره آویزه گوشم کنم و بهشون عمل کنم
بله
عرض می کردم
پس از 8 سال زندگی و بیزنس در تهران استاد عباس منش تصمیم می گیره مهاجرت کنه به خارج از کشور و بره به کشور آمریکا
ادامهی داستان هم اگر براتون جذاب و دوست دارید بشنوید
برید سراغ این دوتا فایل
استاد با کلام شیوا و شیرین خودش به تفصیل داستان مهاجرت شگفت انگیزشون رو در این دو تا فایل توضیح داده :)))
abasmanesh.com
abasmanesh.com
و برسیم به آخرین موضوع و صحبتی که شما در دیدگاهتون مطرح کردید
من بالاتر عرض کردم که استاد متولد تهران و بزرگ شدهی قم هستش
ولی ایشون اصالتا لر هستند و از سمت پدر اصالتا اهل استان کهگیلویه و بویراحمد هستند و اقوام پدری ایشون در روستاهای همون استان ساکن هستند
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
یه خدایی درونم داشت این ها رو می گفت و من هم رها و آزاد و سرسپرده فقط نوشتم و کیف کردم از یکی شدن با خدا:)))
دوستتون دارم برادر عزیزم
کانون خانودتون گرم
عشقتون پایدار
به نام خداوند رزاق و بی همتا
سلام و درود خدمت شما آقا محید دوست عزیز و هم مدارم
خیلی خوشحال و سپاسگزارم
دیدگاه شما برای من خیلی دلنشین و زیبا بود و اول صبح ساعت 6 یک حجم زیادی از انرژی و حال خوب را مهمان دلم کرد
خیلی خوشحال میشم ببینمتون و مهمان شهر ما باشید
ممنونم برای این خبر خوب
و
خیلی بیشتر دوست دارم که یک بیوگرافی کوچک از خودتون و شغلتون بدونم
مثل خودم که خودم رو در دیدگاه قبلی معرفی کردم
روزگار خوبی داشته باشین و به قول آقای سید علی خوشدل تنور دلتون گرم