چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 1

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 12
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    به نام خداوندی که همیشه به همه چیز اگاهه.

    من تو این فایلِ کاملاً به موقع برای خودم، و البته سایرِ دوستانم، نعمتها و روزی های غیر حسابِ زیادی دریافت کردم.

    اومدم برای کامنتها پیامِ پاسخ بنویسم، دکمه پاسخ کار نمیکرد.

    به خیر گرفتم و اومدم اینجا دونه دونه از دوستانی که کامنتشونو خوندم و لذت بردم و برای خودم توشه برداشتم، تشکر کنم.

    از آقای عطار روشنِ عزیز ممنونم.

    از فاطمه جانم (مامانِ محمد حسن جان و هلیسا جان و همسرِ اقا رسول) ممنونم.

    چقدر مثال هات خوب بودن، لذت بردم.

    از رضوان جانِ یوسفیِ عزیزم ممنونم.

    چقدر جالب از کنترل ذهن و تکرارِ مداومِ آگاهی ها برای ذهنمون نوشتی.

    از آقای بردبار عزیز ممنونم.

    تولدتون مبارک باشه، شاد باشین کنار عزیزانتون همیشه.

    از آقای زرگوشی عزیز ممنونم.

    برای یاداوریِ روتینِ روزانه ممنونم، برای منم لازمه بهش دقت بیشتری کنم تا از فرکانس و مدار زیبایی ها و هدایت خارج نشم.

    از همه ی دوستانی که کامنتشون رو در ادامه میخونم هم بسیار ممنونم.

    بعد از چند روز یه دل سیر کامنت خوندم و به دلم نشست.

    الهی شکر.

    خدایا شکرت برای آگاهی های نابی که در بهترین لحظه با توجه به نیازم، منو به سمتشون هدایت میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    ثمره ی این فایل و خوندنِ کامنتهای خوبش برای من:

    – تمرینِ توجه به نکات مثبت و زیبایی ها

    – اعراض از ناخواسته ها و نازیبایی ها

    – کنترل ذهن

    – قطعِ نجواهای شیطانی و گفتگوهای ذهنیِ ناخوشایند

    – توجه به احساس خوب= اتفاقات خوب

    و …

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    به فضل و لطفِ ارحم الراحمین، خیر الحافظین، خداوندِ بخشنده و رحیم، روز شنبه، متوجه شدم تو دلم نی نی دارم…

    خواسته ای که مدتهاست خودم و همسرم دل بهش دادیم…

    خداوند ما رو سورپرایز کرد شدیداً.

    از روز شنبه که اول هفته است تا الان که جمعه و آخر هفته، جهانم، زندگیم، احوالاتم عوض شده.

    مامان شدم و طیِ این 7 روزی که متوجه شدم معجزه وار مامان شدم روز به روز بیشتر دل بسته ی نی نیِ قشنگم میشم.

    پر از لحظات سپاس گزاری هستم، نوشتن و تشکر از خدا و همه ی قشنگی هایی که با خودش آورده برام.

    همه خوشحالیم، کل خانواده، دوستان و …

    عجیب تو دلم حس میکنم پسرم توحیدیه، عجیب حس میکنم خیلی خیلی پُر روزی هست، خیلی حس میکنم معجزه وار اومده و زندگیمون رو توحیدی تر هم میکنه.

    یه موردی پیش اومد در رابطه با نی نی، که کمی کنترل افکارم رو ازم گرفت دو روز پیش و نگرانم کرد…

    احساساتم به شدت حساس شدن و گوله گوله اشک ریختم دیروز و پری روز…

    کنترل ذهن به شدت برام سخت شد، دل نگرانِ نی نی شدم، میگم نی نی چون اسم پیش فرضی ندارم فعلا و از خدا خواستم خودش اسمِ پسرمون رو هدایتی بهمون بگه، اسمی که منو یاد خدا بندازه مستقیم، اسمی خوش آهنگ و زیبا و دلنشین.

    دیروز صبح روی امواج آرامش و تنش بودم همزمان.

    این روزها این فایل، دقیقا برای من و همسرم اومده روی سایت تا کنترل ذهن و نجواهای مسمومِ شیطانی رو بتونیم به دست بگیریم.

    خیلی سخته ولی میشه.

    دیروز یه ثانیه گوله گوله اشک می‌ریختم یه لحظه آروم تا اینکه یهو به دلم افتاد به نی نی بگم نی نی جون، الان تو جایگاه ویژه ای داری پیش خدا چون خلوصت خیلی بالاتره، لطفا مامان رو دعا کن بتونه کنترل ذهن کنه و آروم شه چون روی تو عشق داره و طاقت ناراحتی یا اسیبِ تو رو نداره…

    من میدونم خودم باید برای خودم دعا کنم، که البته زیاد از خدا میخوام، اما دلم گفت به نی نی بگم واسه مامانش انرژی مثبت بفرسته.

    از دیروز به بعد خیلی بهتر شدم، دیشب که انگار مستقیم خدا داشت با زبونِ خودم به خودم و همسرم پیام میداد.

    تا اینکه امروز صبح مجدد نشانه ها رو دیدم.

    و چند تا از کامنتها رو خوندم و نقشه ی مسیر بهم داده شد تو کامنت آقای عطار روشن و فاطمه جانم (مامانِ محمد حسن و هلیسا جان)

    یک هفته است میخوام بنویسم نمیشه.

    هر بار یه طوری میشه دکمه ی ارسال زده نمیشه.

    منم اصرار نمیکنم، میگم در زمان خودش میشه.

    تو این هفته با معجزه شروع شد و روندی طی شده که دست های خدا، هدایت‌های خدا، چیدمان های خدا رو به شدت دیدم و حس کردم و تجربه کردم.

    جایی که تسلیم بودم و عین دخترهای خوب فقط چشم گفتم، عالی جلو رفت.

    جاهایی که مقاومت داشتم و به عنوانِ سمانه، ورود کردم، پوستم کنده شد.

    لحظاتِ نازیبا رو هم تجربه کردم، متوجه شدم کنترل افکار یه جاهایی چقدر سخته…

    ولی تلاشم رو کردم که بتونم خودمو جمع و جور کنم از دستِ افکار…

    دیشب پیام مستقیم اومد من و همسرم الان تو آزمونِ منطق و شهود وارد شدیم، مدارمون داره عوض میشه.

    زورِ کی بیشتره؟

    منطق؟

    شهود؟

    ما چطور فکر میکنیم؟

    ما چطور عمل می کنیم؟

    آیا میتونیم نتیجه ی آموزش هایی که دیدیم این مدت رو در عمل اجرا کنیم یا مثل باقیِ بدنه ی جامعه عمل می کنیم؟

    ان شاالله که بله.

    من از خدا میخوام همیشه.

    به لطف خدا، قفلِ ارسال کامنت شکسته شد، دسترسی ام به کامنتی که نی نی نوشت با من، باز شد.

    هدایت های شفافِ امروز وقتی رسید دستم که به قول مریم جون:

    دکمه ذهن خاموش شه، دکمه هدایت روشن میشه.

    هدایت هام ایناست:

    تسلیمِ خدا یعنی صبر و سکوت (کنترل ذهن و بودن در حسِ خوب) و بر نگشتن به عقب

    و منتظرِ دریافتِ هدایت های خدا بودن، چشم گفتن، بی چون و چرا انجام دادن، جلو رفتن، شک نکردن، نترسیدن، ناراحت نشدن، مایوس نشدن، غصه نخوردن، اعتماد به خدا.

    خداوند ثانیه ای دیر نمیکنه، کاملا آن تایم و به موقع هدایت میکنه، چیدمان میکنه.

    چند روز پیش از زبون خودم به مامانم میگفتم ما (آدم ها) فقط باید از مسیر خدا کنار بریم تا اون کارش رو بکنه، اینطوری کارها ساده تر و شیرین تر و آروم تر جلو میره.

    متوجه شدم اینم هدایتی بوده برام.

    من، سمانه، بسیار خوشحال و سپاس گزارِ خدا هستم که ما رو به یکی از بزرگترین آرزوهامون رسونده.

    خدا خودش حافظشه.

    فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

    و این باور رو که خدا خودش قبلا یه شب که پیاده روی میکردم تنهایی تو مجتمع مون بهم داد، دوباره برام یادآوری کرد:

    در محضرِ خدا همه چیز شفاف و روشن و امن است.

    یه اگاهیِ نابِ دیگه هم بهم الهام کرد خداوندِ رزاق:

    تو زندگیِ همه مون لحظاتی هست که ما چیزی رو نمیدونیم، یا بی دقتی یا بی توجهی میکنیم و خروجی میگیریم که شاید خوشایندمون نباشه، یا حتی خودمونو سرزنش کنیم. برمیگردیم عقب و خودمونو سرزنش میکنیم، نجواها ازارمون میدن و حس گناه رو تشدید میکنن…

    وقتی شدیدا تو این حس گیر کرده بودم و معذب بودم خداوند بهم گفت تو نمیدونی، من که همیشه می‌دونم و به همه چیز آگاهم، تو ضعیفی ولی من قوی و آگاهم و هدایتت میکنم، نترس…

    این هدایت رو که گرفتم قلبم شدیدا آگاه شد..

    تو یه موردی علارغمِ همه ی شواهد منطقی که اغلب احتمالا سریع به نتیجه گیری درست و منطقی و به جواب میرسن، من انگار که یه پرده ای روی چشم هام بیوفته هر بار شواهدِ آشکارِ پیشِ روم رو رد میکردم به یه دلیلِ منطقی و سندی که دستم بود…

    و البته بعدا فهمیدم اون دلیلِ منطقی و سند، درست بوده، همراستا با شواهدِ آشکار بوده، ولی من در درکش دچار اشتباه بودم و طور دیگه ای تفسیرش کردم برای خودم…

    خب همین تفسیر اشتباه من، باعث شد احساس سرزنش کنم نسبت به خودم.

    البته دوره لیاقت باعث شد کمی بهتر بتونم خودم و احساساتم رو کنترل کنم، اگه قبلا بود که میپاشیدم از هم…

    خلاصه که میخوام بگم خدا بهم گفت تو نمیدونستی، من که میدونستم و حواسم به همه چیز بوده و هست، نگران نباش، هیچ اتفاقِ ناخوشایندی نیفتاده و نمیوفته، تو فقط احساست رو خوب کن تا شاهد اتفاقات خوب باشی.

    چقدر نیاز داشتم و دارم هر لحظه به یاداوریِ اگاهیِ توجه به نکات مثبت و احساسِ خوب نتیجه اش اتفاقات خوبه

    همش یاد استاد و حرفهاشون هستم، تو ذهنم رفت و آمد می کنن که دقت کن.

    افکار و باورهای زیبا حس خوب میارن، و اتفاقات خوب.

    بر عکسش هم اتفاقات بد میاره.

    دقت کن سمانه جون.

    خدا دیروز و امروز نجاتم داد…

    من این یه هفته به چشمم معجزه رو دیدم و لمس کردم.

    از خدا میخوام توحیدی تر و سپاس گزارترم کنه.

    چون گنجی بهم هدیه داده شده از فضلِ خدا که توانِ سپاس گزاریِ شایسته در برابرش رو ندارم، زبانم کم میاره، با تمام ظرفیتِ وجودیم و قلبم سپاس گزار خدا هستم.

    درکِ امروزم:

    هدایت و الهام ها، روز به روز، لحظه به لحظه میان واسه آدم.

    الان هدایتی رو دریافت میکنم که مختصِ الانِ منه، نباید عجله کنم که جلو جلو از همه چیز سر در بیارم.

    میخوام به یاری خدا، با کنترل افکارم، خودم اتفاقات خوبِ بعدی رو خلق کنم برای خودم و زندگیم.

    دیشب یکی دیگه از محبتهای خدا در حق خودم و تو دلیِ قشنگم رو شاهد بودم:

    خواهرزاده ی مهربونم از دانشگاه اومد با دسته گلی زیبا برای خاله سمانه اش و نی نیِ تو دلش…

    ذوق کردم شدید.

    دسته گل چه گلی داشت؟

    گل نرگس که من عاشقشم، و خواهرزاده ام نمی‌دونست…

    کاغذِ دور گل رو هم به نیت نی نی که پسره آبی انتخاب کرده بود…

    خب من چی برداشت کنم این نعمت رو جز توجهِ خداوند به من و نی نی، جهت ارامشِ خیالم، اینکه سمانه نی نی خوبه، تحتِ حفاظتِ منه، من بیشتر از تو دوستش دارم تو نگران نباش، خودم دادم بهتون، خودمم مراقبشم…

    اینا رو خودِ خدا هدایت میکنه و من مینویسم…

    و صبح نشانه ای که طلب کرده بودم از خدا برای ارامشِ خیالم رو دریافت کردم:

    کبوتری که لبه ی پنجره آشپزخونه مون نشست…

    گنجشکی که روی شاخه ی درخت روبه روی پنجره نشست…

    میخوام تمرکزم رو عمیق تر بذارم روی شهود و نشانه های خدا که زبانِ سخن گفتنِ خدا با ماست.

    لیزر فوکس هم باید بذارم روی توجه به خواسته هام، و برداشتن توجه (اعراض) نسبت به ناخواسته هام.

    دائم داریم به خدا میگیم:

    ما نمیدونم، تو میدونی و آگاهی به غیب، هر کاری که باید و نیازه، تو بگو، هدایت کن ما رو به همون سمت.

    خدایا مرسی برای هر اون چیزی که تو میدونی توی قلبِ منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    برای چهارمین بار، این روزها، اومدم که بنویسم.

    ان شاالله اگه باید نوشته و ارسال بشه، میشه.

    این فایل، بسیار رویایی بود برای من، بر حسبِ نیازِ یکی دو روزِ اخیر من اومد روی سایت و امروز چندین باز شنیدم و کیف کردم.

    اینکه قانونِ به هر چی توجه نشون بدی، برات رقم میخوره، برام تکرار و یادآوری شد.

    اینکه چطوری اگه زود جلوی نجواها (علف های هرز) رو بگیری، میتونی تو تحتِ کنترل بگیری اوضاع رو، وگرنه به مرور زمان قدرت میگیرن و بهبودشون زمان و انرژیِ بیشتری می طلبه.

    اینکه با مثالِ دوستتون که در مورد اخطار و توقف رانندگی، چطوری مواجه شده:

    اول عصبانی شده، بعد با تغییر دادن زاویه ی نگاهش به ماجرا به گونه ای که حسش رو بهبود بده و احساسش رو خوب کنه، ماجرا به کل عوض شده…

    خیلی زیبا بود این فایل از جهاتِ آگاهی های متفاوتی که دادین:

    مثال علف های هرز و کوتاهیِ به موقع یا دیر هنگامشون.

    کنترل ذهن، موضوعی هست که همیشه نیاز به کار و تلاش و جهاد داره.

    با همه توجهی که بهش میکنم، یه لحظه غفلت یا فراموشی منو از چرخ دنده ی اصلی خارج میکنه.

    سِرُمِ آرامش بخشِ من برای این روزها:

    فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

    خدایا شکرت برای معجزه ای که بهم هدیه کردی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    سلام به فیروزه جانِ عزیز و با محبت.

    ممنونم از کامنتی که برام نوشتی و آرزوهای زیبات.

    همینطور سپاس گزارم برای لطف و تحسین هات.

    برای شما و خانواده ی عزیزت بهترین ها رو از خداوند می خوام.

    کامنتِ پاسخت برام نشانه ای است از طرف خدا برای آرامش و شادی، ممنونم عزیزم.

    در پناه رب العالمینِ نازنینم باشی همیشه، همه مون باشیم.

    خدایا شکرت که هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    فرشته ی نازنینم

    سلام

    نمیدونی چقدر به این شعر نیاز داشتم

    در تو تنها عشق و مهر مادریست

    شیوه ما عدل و بنده پروریست

    خودش بود، همون پیامی که خدا مستقیم بهم داد با کامنتت، همونی که از دیشب بهش احتیاج داشتم و دارم…

    مرسی پیکِ زیبای پیام رسانِ خدا.

    قلبم رو روشن کردی با پیامت.

    این روزها نشانه میخوام از خدا برای کنترلِ بهترِ ذهنم…

    کامنتت نشانه ی واضحی هست برای احوالاتِ من.

    از خداوند سپاس گزارم که انقدر واضح باهام صحبت میکنه.

    دیروز این الهام اومد که وقتی چیزی رو میدونی، اعتماد کردن به خدا کاری نداره که.

    وقتی نمیدونی و تو دلت نگرانی ها میان و میرن، اونجاست که اعتماد به خدا هنر میخواد…

    فرشته جانم ممنونم برای کامنتِ نور بخشت به قلبم.

    صبح یادِ الله نور السموات و الارض افتادم و الان نورِ خداوند برام آشکار شد…

    ممنونم از تبریک و عشقی که برام فرستادی و خوشحالم کردی.

    بهترین ها در مسیرِ زندگیت فرشته جان.

    خدایا مرسی که هدایتم کردی به گوش دادنِ فایلِ عالی توحید عملی 9.

    خدایا ازت ممنونم که کمک و هدایتم میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    فاطمه عزیزم

    سلام

    خیلی ممنونم برای محبت و عشقی که فرستادی سمتم.

    قلبم رو روشن کردی.

    الان دقیقا 09:09 صبح هست و این اعداد رند همیشه برام جذاب هستن.

    خوشحالم که الان تونستم کامنت و مهرِ شما و سایر دوستانم رو بخونم و لبریز از شادی و آرامش بشم.

    نی نی هم ازت ممنونه که براش تخصصی نوشتی و حضورش در این دنیای زیبای خداوند رو تبریک گفتی.

    منم از اعماقِ قلبم میگم هر کسی که دوست داره صاحب فرزند بشه، خداوند رحمان و رحیم این هدیه ی زیبا و دوست داشتنی رو بهش بده.

    بسیار ازت ممنونم و بهترین ها رو برای خودت و خانواده ی نازنینت از خداوند می خوام.

    ماچ به روی ماهت.

    الهی شکرت برای عشقی که نثارم میکنی هر لحظه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    مریم عزیزم

    سلام

    بسیار خوشحالم کردی با پیامت.

    نور و عشق رو همزمان هدیه کردی بهم.

    چقدر قشنگه نی نی هایی که از تو دل مامان هاشون با آگاهی های نابِ این سایت و استاد جان آشنا میشن.

    نی نیِ ما هم کاملا با صدای استاد آشناست.

    برای مسیری که همه مون داخلش هستیم، خیلی سپاس گزار خدا و استاد هستم.

    بارها و بارها پیشِ خودم اعتراف کردم که حضور و تمرینم در این مسیر به لطف خدا، باعث شده بتونم بهتر فکر کنم، بهتر کنترل ذهن کنم، خوشحال تر باشم، سپاس گزارتر باشم.

    چقدر زیباست که جایی کار میکنی که میتونی شاهدِ ورودِ نی نی ها به این دنیا باشی.

    این همه شادی رو میبینی و کیف میکنی.

    الان خیلی بیشتر از گذشته، دارم معجزه ی خلقت رو حس میکنم، اینکه یه نی نی چطور خلق میشه و کم کم بزرگ میشه و رشد میکنه تو دلِ مامانش و پا به این دنیای پهناور میذاره.

    خیلی شگفت انگیزه و جذاب.

    خداوند سلامتی بده به همه ی نی نی های تو دلی و همه نی نی هایی که به دنیا میان و رشد میکنن.

    بی نهایت سپاس گزارم مریم جان برای پیامِ زیبات.

    ماچ به روی ماهت.

    بهترین ها برای خودت و خانواده ی نازنینت.

    خدایا شکرت برای همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    سلام اعظم جانِ مهربان و بامحبت.

    خیلی از لطف و عشقی که فرستادی سمتم ممنونم.

    خوشحالم کردی با کامنتت.

    برای خودت و عزیزانت بهترین ها رو آرزو میکنم.

    ان شاالله شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی عزیزم.

    خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    سلام مونا جانم.

    مرسی عزیزِ مهربانم برای لطف و تبریک و دعاهای قشنگت.

    خیلی خوشحالم کردی.

    خیلی جالبه، این دومین باریه که خداوند داره هدایتم میکنه به فایل توحید عملی 9، اینبار با کامنت شما.

    خیلی گوش میدم.

    مخصوصا قسمتی از شعر رو که نوشتی، خیلی دوست دارم.

    بِه که برگردی به ما بسپاری اش

    کی تو از ما دوست تر میداری اش

    هر وقت احساساتم خیلی بالا میره و کنترل ذهنم سخت میشه دقیقا یادم میوفته خداوند چند روز پیش بهم گفت درسته تو مامانشی اما من بیشتر دوستش دارم و مراقبشم.

    چقدر قشنگ خدا خودش راه درمانِ آدم و احساساتش رو میده.

    خیر الحافظین مراقب و نگهدارِ همه ی نی نی های تودلی و همه‌ی بچه های نازنینِ جهان باشه.

    مونا جان، کامنتِ شما و بقیه ی دوستای عزیزم اینجا، دقیقا برام نشانه های خداوند برای منه.

    پیام هاتون میشینه روی قلبِ من و نی نی و حسابی خوشحال میشیم و حالمون بهتر و بهتر میشه.

    مرسی که سخاوتمندانه مینویسین برام.

    بوس و عشق و قلب فراوان از سمانه جان برای مونا جان.

    بهترینها برای قلبِ مهربونت.

    خدایا شکرت برای دونه به دونه آدم های مهربونِ اطرافم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    سلام سحر جانِ عزیزم.

    خیلی خوشحالم کردی و ممنونتم برای کامنتِ مهربانانه ای که برای من و نی نی نوشتی.

    بهترین ها برای تو و قلب مهربونت.

    بهترین ها برای همه ی عزیزانِ این سایت، استاد و مریم جون و همه ی اعضا، آقا ابراهیم و خانم فرهادی جان.

    عشقِ فراوان از سمانه جان و نی نی جون برای سحر جانم.

    در آغوشِ خدا باشی همیشه، همه مون باشیم.

    خداوندا، سپاس گزارم از نشانه های واضحی که برام میفرستی و قلبم رو آروم میکنی. من نمیدونم ولی تو میدونی، و منو آگاه میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: