https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-28 04:01:112023-12-06 04:28:00چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم
723نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی
من تازه عضو سایت شدم و این اولین کامنت من هست
امیدوارم که خداوند بهترین ها رو برای همه دوستانم در خانواده عباسمنش خواسته باشه همچنین طول عمر با عزت برای استاد عزیز
من هم مثل همه انسان های روی کره زمین درگیر افکار منفی میشم و جوری این افکار بر من غلبه میکنه که افسرده میشم
وقتی که خیلی حالم گرفته میشه دنبال راهکار هستم برای نجات از این حالت سه شب پیش که درگیر افکار منفی شده بودم سریع وارد سایت شما شدم و دیدم که این فایل بارگزاری شده ،من این فایل رو یه نشونه از طرف پروردگارم دونستم و عمیقا سپاسگزاری کردم و باور کردم که من هم به مسیر الهی و خوشبختی هدایت شدم و خداوند هر لحظه مراقب من هست ،این اتفاقات زیاد برای من میوفته ،من اینها رو نشونه هایی مستقیم از طرف پروردگارم میدونم و قطعا جز شکرگزاریهای من هست .
خداوند رو سپاسگزارم که به من این روحیه رو داده که بتونم افکار منفی و ورودیهای ذهنم رو به شدت کنترل کنم .
بازم هم خداوند رو شاکر هستم که من را به این مسیر عرفانی و خود سازی هدایت کرده ،در این مسیر هر لحظه به دانش من افزوده میشود .
ممنون هستم از استاد عزیز و خانم شایسته با محبت،من از شما خیلی چیزا رو یاد گرفتم،خدایا شکرت
هزاران بار ازصمیم قلبم بابت آگاهی های نابتون سپاسگزارم
چقدر این قانون دقیق عمل میکنه، چقدر این آگاهی ها به موقع آدمو بیدار میکنن
استاد واقعا این یک هنره که آدم بتونه تو اتفاقات ناجالب زندگیش،جوری به اون اتفاق نگاه کنه که بتونه هم خیریت اون رو تشخیص بده و هم اینکه بتونه احساسش رو نسبت به اون اتفاق بهتر کنه
چندروزیه که با یک اتفاق ناخواسته روبرو شدم که واقعا کنترل ذهن،کار حضرت فیله و انصافا خیلی دارم سعی ام رو میکنم که به قانون خوب عمل کنم و بتونم احساسم رو بهتر کنم
یکی از روشهایی که این روزها بیشتر بهم کمک کرده که یکم نجواهای ذهنم رو خاموش کنم و نذارم قدرت بگیره،انجام دادن کارهایی که به زور فیزیکی زیادی نیازه،و اونقدر ذهنم مشغول به این سوالات میشه که چطوری اون کارو تموم کنم که دیگه وقت فکر کردن به اون مسئله رو نداره
و دیگه شب که میشه با خستگی فراوان خوابم میبره و دوباره صبح تامیخواد شروع کنه به غر زدن وبگه اَی بابا بازم همون مسئله هنوز حل نشده،،سریع میگم باید امروز یه کاره دیگه رو شروع کنم به انجام دادن،،جواب این مسئله هم به موقش داده میشه
انصافا این روزها چون خیلی سخت خودمو مشغول به کارای سنگین تر کردم،خونمون خیلی تمیزتر بوده،خیلی دیتیلی تر کارهای خونه رو انجام دادم،و انرژیش خیلییی فوق العاده تراز روزهای دیگه بوده
درواقع اون مسئله هم تو زندگیم هست،ولی اونو یجورایی باکارکردن دارم بی انرژی میکنم و به جاش انرژی تمیزی و فوق العاده رو جایگزین کردم
بحث رهایی هم خیلی مهمه که آدم خودشو بسپاره به جریان هدایت و خیریت اون مسئله رو بتونه زود تشخیص بده،و بذاره به وققتش خدا جواب اون مسئله رو بده و هی باخودش نگه اخه چجوری میخواد حل بشه،میگم من نمیدونم من عقلم فعلا به هیچ جوابی نمیرسه،رهاش میکنم تا از بی نهایت طریق خدا همه چیو به نفع من تموم میکنه
من واقعا دارم تو این زمینه سعی ام رو میکنم که رهای رها باشم و تا ذهن میخواد بگه آخه خیریت این چیه،میگم من نمیدونم به وقتش این خیریت مشخص میشه
ونخوام جوری رفتار کنم یاجوری حرف بزنم که کسی فکر کنه من چقدر نگرانم،وترحم کسی رو هم به خودم جلب کنم
این ترحم جلب کردنها از طرف دیگران واقعا یکی از خانمان سوز ترین کارهاییه که هرکس اگه یذره افسار ذهنشو رها کرد میخواد با بغض بشینه تا سر صبح حرف بزنه و خودشو جلو دیگران بیچاره وو مظلوم جلوه بده
انقدر دارم خوب خودمو تو این مورد تقویت میکنم که اگه کسی برای من زنگ بزنه جوری باهاش حرف میزنم که انگار واقعا هیچ مسئله ای ندارم
اگه هم بخواد سر صحبت اون مسئله رو بازکنه جوری بحثو عوض میکنم که طرف شاید به ظاهر این برداشتو ازمن داشته باشه که چقدر بی رحم وبی احساسم،اما میبینم که احساساتی عمل نکردن چقدر داره نتیجه میده
میبینم که چقدر همه چیز نرم و روون پیش میره
بخدا اطرافیانم نسبت به مسائل من بیشتر غصه میخورن تا خودم
مسئله ی من هم جوری بوده که من به اونها نمیگم از زبون همسرم به پدرمادرم ومادرش و از زبون اونها به دیگران((دیگه میدونید چی میگم،ایرانیا منتظر یه جریانی ان،که فوراً تلفن به دست بشن و برای همدیگه با آبوتاب توضیح بدن))
بعد من خندم میگیره که چطوره من درگیر این مسئلم ولی چرا دیگران دارن اینقدر دلسوزی بیجا میکنن،چطوره که من اصلا اذیت نمیشم،ولی اونها فکرمیکنن من یک زحمت کش پر مسئولیت به دنیا اومدم
بعد که فکرمیکنم میفهمم تموم اینها بخاطراینه که خودمو سپردم به جریان هدایت،و نخواستم بشینم یه گوشه کنار تا ترحم دیگرانو جلب کنم و گریه وو زاری کنم بگم بیاید ببینید من چقدر داغون شدم
جوری خودمو سرحال و سرزنده نشون دادم،که بعضی از آدمای اطرافم هم فکر میکنن من واقعا فولادم و هیچیم نیست
درصورتیکه خستگی فیزیکی و ذهنی هم سراغم میاد اما با اهرم رنجو لذت،رنج ازینکه اگه حالمو بدکنم اتفاقات بدتریو تجربه میکنم،لذت ازینکه قراره خیریت این مسئله رو خدا خودش بهم نشون بده و این حتما برای من بهتره،نمیذارم که خستگی فیزیکی و ذهنی منو از پا دربیاره
خدارو صدهزارمرتبه شکر بخاطر این دست از آگاهی ها که بخودم یاداوری کنم،قانون همینیه که من دارم بهش عمل میکنم و درسته و بدونه تغییره فقط باید من بیشتر وبهتر بهش عمل کنم
سپاسگزارم ازشمااستاد عزیزم که بااینجور مثالها توی پرادایس قشنگ موضوع قانون رو برامون جا میندازید،و چقدر قانون برای همه چیز درست عمل میکنه،چقدر خوبه که آدم بتونه ازاتفاقاتی که برای طبیعت میوفته الهام بگیره و بتونه اون رو به زندگی خودش ربط بده
استاد شما بارها و بارها این نکات رو تو فایل هاتون ، تو دوره هاتون به ما متذکر شدید و این فایل به اندازه یه دوره و محصول با ارزش هست و شما با سخاوت تمام اونو بصورت دانلودی روی فایل میگذارید و اونقدر با ارزش هست که نمیشه قیمت گذاشت روش.
تو این فایل زمین پرادایس به ذهن ما تشبیه شده و اون درختچه های هرز به باورهای نامناسب و افکار محدود کننده
هیچوقت نمیشه درختچه های هرز رو به کل نابود کرد چون تا وقتی این زمین هست این درختچه ها هم رشد میکنند و تا وقتی ما زندگی میکنیم افکار نامناسب هم امکان ورود به ذهن ما رو دارند
وقتی علف های هرز رو به محض رویش از بین نبری اونوقتکه رشد کنه و تنومند بشه باید ابزار قوی تر و محکم تر و هزینه و تمرکز بیشتری بذاری برای از بین بردنشون و میتونیم همین مثال رو تامین بدیم به افکار نامناسب که وقتی آلارم رو مشاهده میکنیم در خصوص احساس بد و ناخوشایند و نتونیم باور مناسب جایگزین کنیم و کم کم در مدار اتفاقات نامتاسب و ناخواسته گیر میکنیم و به مرور زمان دچار شرک و بی ایمانی و بعد افسردگی و خیلی پیامدهای بد دیگه میشیم که در اونصورت کار ذهنی خیلی خیلی سخی میشه براب رهایی از این افکار نامناسب ، شدنی هست ولی اراده قوی و جهادی اکبر میخواد برای تغییر شخصیت ، برای تغییر افکار و باورها
از بین بردن علف های هرز ، از بین بردن افکار منفی اولش سخته ولی وقتی می ری جلو قوی و قوی تر میشی وقتی نتیجه رو مشاهده میکنی تصمیم میگیری که تو این مسیر پاکسازی همیشه باشی ، چون پاکسازی کار دائمی هست و نمیتونیم بگیم یکبار انجام دادیم برای همیشه کافیه و دیگه نیاز نیست.
استاد شما بارها همیشه گفتید که هیچکس افکار و باور خالص نداره و کار کردن روی ذهن باید همیشگی و دائمی باشه
استاد جانم ذهن شما اونقد قوی هست و اونقدر در حال پاکسازی هستید که جریانی از نعمت و ثروت و خوشبختی وارد ذهنتون میشه و فرق شما با ما این هست که همیشه در حال بهبود هستید ولی باید اعتراف کنم که خود من وقتی یه نتیجه ای میگیریم فکر میکنم دیگه قانون رو از بر شدم و دیگه نیاری به کار ذهنی نیست و اتفاقات دیگه رقم میخوره غافل از اینکه شیطان و افکار منفی مترصد فرصت هستند برای نفوذ
خدایا به ما کمک کن که همیشه در مسیر باشیم و بتونیم از این آگاهی ها تا اخرین روز زندگی مون تو این کالبد و این زندگی زمینی به نفع خودمون استفاده کنیم .
و من چقدر این مساله الخیر فی ما وقع رو بهش ایمان دارم چون با تمام وجودم همیشه دارم درک میکنم و لینک فایل مربوط بهش رو اینجا میذارم برای همه عزیزایی که شاید این فایل رو گوش ندادن و یا خواستن دوباره براشون تجدید بشه .
abasmanesh.com
استاد با همه وجودم ازتون سپاسگزار و متشکر هستم .
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم .
سلام به استاد خوشتیپ، خوش استایل، همیشه ست پوش،و زیبایم
سلام به خانم شایسته مهربان و سخاوتمندم
سلام به دوستان عزیز دلمممم
خدایاشکرت برای همزمان شدن با این فایل و شنیدن و درک صحبت ها خدایاشکرت که چقدر همزمانی داره با وضعیتم و چقدر همزمانی با دوفایل روز 28 و 29 سفرنامه فصل 1 تحول روز شمار زندگی من که با هدایت رب وهابم از الان 29 روزه که شروعشون کردم و دارم لذت میبرم.
و اینجور بود که دو شب پیش با کلی احساس خوب داشت خوابم می برد که یک هو یک فکر و نجوای شیطانی دقیقا مثل یک جرقه روشن شد: در مورد چی ؟ باور کمبود و جنسش ناامیدی، و ترس بود از آینده، بعد یک هو اون صدای قشنگ که بالا میاردش خدا این بود، که نتیجه استفاده از فایل های استاد بود، که گفت این نجوای شیطانه، وعده فقر و فحشا میده، ولی خداوند وعده ثروت و فراوانی میده، و چه کسی وفادارتر از خداوند به وعدشه؟ و تمام شد و سریع شکرگزاری کردم و خوابیدم.
چند روزی میشه هم که به جلسه سوم دوره رویاها رسیدم، و همین همزمانی داره با این فایل روز 28 ام سفرنامه که می گفت حتی اگر استیون هاوکینگ میگه کمبوده باور نکن و همونجا خانم شایسته تو مقدمه گفتن که شیطان وعده فقر میده و … و گفتم خدای من همین چیزایی که دیشب بم گفتی و بعد امروز هم دوباره فایل روز 29 ام که در مورد مقدمه دوره رویاها بود و باز در مورد همین و این فایل عالی که باز در مورد کار کردن روی باور فراوانی باوری که کل آدما کم و بیش دچارش هستن، چون از وقتی به دنیا اومدیم ترسوندنمون از اینکه نکنه همه چی تموم شه، نکنه نرسم و ….
افکار منفی تا وقتی در حد جرقن و ضعیفن باید جلوشون رو گرفت
افکار منفی مثل چی: من کافی نیستم، من ضعیفم، من لیاقت ندارم و … اینارو باید سریع جلوشون رو گرفت، چطوری: باید به نکات مثبت زندگیمون، اطرافمون، بقیه، خودمون توجه کنیم، و این میشه جهت دادن به افکار، یا کنترل آگاهانه کانون توجه
یعنی میای میبینی که الان احساست چطوریه، احساس ترس داری؟ احساس نگرانی داری؟ خب چرا این احساس دارم؟ آها به خاطر این افکاره: نکنه این بشه، نکنه اون بشه و هزار نکنه دیگر و همینا اگر جهت داده نشن، میشن شکل فکر کردن ما، میشه باور ما، دیگه می خوایم همش عجله کنیم، به سرعت فایل ها رو گوش بدیم تا سریعتر نتیجه بگیریم، خودمون می کشیم که به برنامه شنیدن فایل هامون برسیم نمیفهمیم روزمون چطوری می گذره، لذت لحظه رو نمی بریم، احساس بی لیاقتی می کنیم: یه فایل نتونستی گوش بدی، این همه رفتی اومدی یه کامنت ننوشتی و …، بعد احساس خشمگین شدن پیدا می کنیم، بعد همش منتظریم یک سری اتفاقات رخ بده تا نتیجه ای حاصل بشه تا خوشحال بشیم، چون اینجوری و با این اوضاع راضی نیستیم، باید فلان اتفاق رخ بده که خوب شم که آروم شم و اینجوری نه تنها به سختی می رسیم و وقتی رسیدیم میگیم عه چقدر سخت بود حالا بزار ول کنم استراحت کنم دیگه و بی خیال این استمرار ورزیدن در کار کردن روی باورهامون می شیم.
باید احساساتمون رو رصد کنیم، احساساتمون مهم باشن برامون، چون همینا مشخص میکنه چجور باشه کیفیت زندگیمون
وقتی احساسات رصد می کنی میفهمی چه فکری داری و فرمون رو عوض می کنی
و بعد میرسی به مدار آرامش، مدار آرامش چیکار می کنه: لذت زندگیت بیشتر می کنه از طریق تجربه نعمت در ابعاد مختلف زندگی، میشه ایده های جدید ثروت ساز و لذت بردن، میشه پیدا کردن هدف زندگیت، اینکه میخوای چه تاثیری بزاری روی بقیه، میفهمی به چی علاقه داری، چی دوست داری، دوست داری زندگیت چجوری باشه و بعد برای همین دانسته ها و علایقت گام برمیداری، اونموقع میشی یه آدم هدفمند که برای بهتر شدن خودش و زندگیش داره تلاش می کنه، وقتی می بینی هدف داری که بهتر بشی و عمل می کنی به همین کارها، فایل گوش میدی، به ایده هایی که در جهت علایقت و شروع کار میان جامه عمل می پوشونی، از خودت راضی میشی، و این رضایت از خود خودش رو در تمام جنبه ها نشون میده
برات باور میشه که خوبی، که هدفمندی، که لذتمندی، که لیاقت خوشی رو داری
استاد اصلا نمیشه فایل هاتون رو از روز اولی که در این سایت فایل گذاشتین تا به همین امروز چه در قالب دوره چه فایل هدیه، مقایسه کرد، همشون یک جنسن، هدایت خداوند در جهت کاری که بش علاقه دارین، و سهیم شدن این هدایت ها و آگاهی دادن به کسانی که در مدار دریافتشون هستن، همه فایل ها ارزشمند و زیبا و شنیدنی هستند، چون از جنس آگاهی ها و هدایت هستن.
خداروشکر برای انیکه خدا همیشه در حال هدایتگریه
خداروشکر برای وجود شما خانواده عزیزم
خداروشکر برای هر چیزی که به این لحظه و این روز ختم شد
خداروشاکروسپاسگزارم بابت یک روزعالی دیگرودیدن روی ماه استادومریم عزیزکه مثل همیشه عالی فیلمبرداری کردنددراین پارادایس باشکوه وپرعظمت وهم قدم شدن بااستادوگوش جان سپردن باعشق به صحبتهای نابشان واین موضوع مهم وحیاتی که امروزدیگرنمی تواندعرض اندام کنددرذهنی که خوداستادبذرهای امید،ایمان وتوکل رادرآن کاشتندودراین چندماه بودن مستمرومداوم دراین مسیرزیباورویایی که شده جزئی ازوجودوزندگیم.
باورهای مثبت وافکارعالی جای خودراباافکارگذشته پرکردندوچقدرزندگی برایم زیباودوست داشتنی شده است.
چقدراین فایل هم زمانی داشت برایم باقدم دهم جلسه اول که استادجان درموردعلفهای هرزصحبت می کردندوچقدرتفسیرعالی داشتندکه افکارمنفی چه برسرذهنمان می آوردودرنهایت زندگیمان وعجیب کلمات مثل همیشه برایم ناب وبی نهایت تاثیرگذاروامروزنتایج بی نظیر بودن کناراستادوعمل کردن به فرمایشات وراهکارهایشان رادرتمام ابعادمی بینم وبه خودم می بالم که عجب خدایی وعجب استادی دارم خداروشکر.
ازلحظه ای که دفترستاره قطبی ام بانام زیبای خداوندنوشته شدوتابه امروزادامه داردذهنم ذهن دیگری شده است پاک وبازوآماده دریافت هدایت های خداوندکه باصبوری ،آرامش واحساس عالی درگیرهیچ چیزنیست جزخداوندی که تمام فضای ذهنم رااحاطه کرده است ومن شادوامیدوارلحظه هایم رازندگی می کنم ولذت می برم وبرای سلول به سلول داشته هایم شکرگزاروتنهارمزاین ذهن وقلب آرامم عمل کردن به تک تک راهکارهای استادم بوده وهرروزبودن وادامه دادن که جزخوشبختی چیز دیگر عایدم نشده است چون مسیری رادیدم که سراسرسلامتی،آرامش، عشق، شادی، لذت وشکرگزاری بودومن خودراشیفته دراین مسیرززیبادیدم ….
خیلی دلم برای شما و کامنت گذاشتن تو سایت تنگ شده بود و خوشحالم که اول روزم رو دارم با این کار شروع میکنم
گرچه از زمانی که دانشجوی دوره ی بی نظیر کشف قوانین زندگی شدم انگار صبح تا شب دارم با شما دو عزیز مهربانم زندگی میکنم و سپاس گزار پروردگار مهربانم هستم
دیشب درست زمانی که افکار منفی داشتن به من حمله میکردن شروع کردم به سپاس گزاری کردن همینطور که داشتم صورتم رو قبل خواب میشستم تو دلم گفتم الان میرم سراغ کامنت های سایت و با تمام وجودم خداروشکر کردم به خاطر این سایت که همیشه ناجی من بوده
از بخش عقل کل تا محصولات تا فایل های هدیه تا سریال ها و….. انگار برکت حال خوب تو این سایت انتهایی نداره استاد عزیزم و چقدر من خوشبختم که برای کنترل ذهنم انقدر مطالب بی نظیر اینجا وجود داره و چقدر سخت میشد کار اگر این سایت شما بچه های بی نظیر و این جمع صمیمی خانواده عباس منش نبود . شکرت خدا
دیشب که کامنت دوستان رو خوندم خیلی مشتاق شدم به کامنت نوشتن
خب من زمانیکه وارد دوره شدم ( دوره کشف قوانین)
چرخ زندگی من واقعا روان شده منتظرم این نتایج کوچک و پیوسته اون اتفاقات بزرگ رو رقم بزنن تا برای شما یه ویدیو از نتایج ام بگیرم
خب راستش من تو این دوتا ماه اتفاقات خوب زیادی واسم افتاده اما اون چیزی که در موردش کد هارو مینوشتم و جوابی نمیگرفتم بحث های مالی بود
خیلی فکر کردم که چرا !!!
منی که دارم سلامتیم رو خلق میکنم
منی که دارم ارامش رو خلق میکنم
منی که تک تک اتفاقات روزم رو خلق میکنم
چرا تو تمرین کد نویسی این خواسته های مالی که بسیار با چیزی که الان هستم هم همخانی داره و یک خواسته عجیب غریب و دور از ذهن نیس و حتی من تکامل ام هم رعایت کردم اما باز به مرحله انجامنمیرسه !!!!!
تا اینکه توی پیدا کردن مقاومت هام فهمیدم من ریشه مشکل ام احساس بی ارزشی کردن نسبت به مهارت هام هست یعنی من فکر میکنم مهارت هایی که دارم ارزش پول ساختن ندارن !!!!
واقعا مهارت های زیادیم دارم یعنی تو زندگیم هرچقدر پول نساختم عوضش مهارت هام رو افزایش دادم اما همیشه واسم جای سوال بود که چرا از هیچکدوم اونطور که دوست دارم پول نمیسازم !!!!
نشستم رو این ترمز کار کردن
همش با خودم تکرار و تمرین کردم
از تمرینات دوره عزت نفس کمک گرفتم برای رسیدن به این احساس خود ارزشی در مورد مهارت هام
در مورد یکی دیگه از مقاومت هام که نشات میگرفت از الگو های قبلی که فکر میکنم من عرضه پول ساختن ندارم
تمرکز گذاشتم و اگاهانه ذهنم رو جهت دهی دادم
منطق هارو نوشتم
تو جلسه چهارم استاپ کردم و شروع کردم از اول دوره کردن
تمرینات رو بررسی کردن و خب هر هفته با کیفیت شد زندگی من
تا اینکه یکی دو هفته است به جایی رسیده که من تمام کد هام تیک میخوره
همممممش یعنی امروز مینویستم تیک نخوره فرداش حتمامیخوره
و حالا جالب تر از اون اینکه خواسته هایی ایم که راجب پول ساختن از مهارت هام هست هم تیک میخوره ( البته هنوز به اون مرحله وارد شدن این پول ها به زندگیم نشده )
بخوام خوب توضیح بدم
پنج شنبه صبح کد نوشتمکه خدایا من رو هدایت کن تا از مهارتی که دارم پول بسازم امروز
ظهرش رو مبل نشسته بودم تو ذهنم داشتم با خودم میگفتم من الان یه خواسته بزرگ دارم اونم اینکه برم تو یه شهر بزرگ تر مثل تهران و اونجا کلاس رقص داشته باشم اما از طرفی همش عجله دارم و انگار نمیزارم این تکامل طی بشه
داشتم فکر میکردمکه چیکار کنم که یهو گفتم خب مشکل مالیه یادته استاد میگفت همیشه باید پول بسازید !!!!
مشکل اینجاست که تو نمیخای از راه دیگه از مهارت های دیگه ات پول بسازی
خب الان اینکارو انجام بده بعدش تکامل تو طی میشه و این خواسته ام به وجود میاد و اینطوری من با ارامش و صبر بیشتری پیش میرم
بعد خب چه کاریه که من خوب بلدمش
تدوین و طراحی گرافیک
گفتم خب من که فهمیدم از پروژه گرفتن خوشم نمیاد و اصلا علاقه ندارم به اینکار
اونچیه که تو این حوزه علاقه منه
گفتم خب اموزش من عاشق اینم که چیزی که بلدم و خودم دارم ازش استفاده میکنمرو به کسی یاد بدممثلا خواهر من میاد ازم یه سوال میپرسه با عشق میشینم توضیح میدم بهش ( تازه وارد رشته هنر انیمیشن شده )
بعد خدا دست به کار شد و همون جا گفت برو همین الان تو دیوار اگهی بده
اقا من اینکاروکردم رسید به اینکه گفت برای اگهی باید پول بپردازی
موندم !
تا اینکه گفتم اهااااااان مچتو گرفتم !!!!
تو اگه ایمان داشتی بیشتر از این پولم میدادی !!!
تو سر سری گرفتی ایده های خدارو که انجام نمیدی !!!
تا اینکه هیچی پول رو پرداخت کردم و اگهی ایم رو دادم
اقا بعدش این افکار منفی حمله کردن ….
اره الان فکر کردی کسی زنگ میزنه اصلا کی اون اگهی رو میبینه
تو چی فکرکردی واقعا احمقانه است
هم پول تو دادی هم تهش هیچی
( تو عرضه پول ساختن نداری ، مهارت تو ارزش نداره)
تا اینکه خواستمذهنم رو کنترل کنم شروع کردم اهنگ گذاشتم همینطور که اتاقم رو تمیز میکردم با خواهرم میرقصیدیم و حال میکردیم یه دوش حسابی گرفتم و کارای دیگه ام رو کردمعصرش خواستم یکم بخوابم
اومدمتو بخش عقل کل جست و جو کردم :
باور های درست برای شاگرد گرفتن
تا اینکه هدایت شدم به سوال یکی از دوستان که پرسیده بود تمرین هایی برای باورهای ثروت ساز بگید
منمشروع کردمبه خواندن پاسخ ها تا که اولین پاسخ من رو زیر رو کرد
یه دوست عزیزی نوشته بود من یک جمله تاکیدی دارم که میگم :
من باور دارم روزی رسان بی حساب من خداست
اقا این جمله چنان به قلبم نشست چنان ارامشی به من داد که تمام اون افکار منفی انگار ریختن یهو
و چون میدونستم باز سر و کله شون پیدا میشه هی این رو با خودم تکرارکردم تا اخر شب هی این جمله رو تکرار میکردمالبته بگم با احساس خوب با احساس سپاس گزارم با باور !
تا اینکه شب که مهمونی بودم یه نفر برایکلاس پیام داد
من اصلا هیچایده ای نداشتم چی میخوامبگم
گفتم خدایا تو خودت گفتی این ایده رو خودت بقیه اشم بگو
اولین چیزیکه به ذهنم رسید گفتم و عالی بود
فرداش یکی دیگه پس فرداش یکی دیگه
هرکدی مینوشتم واسش تیک میخورد !!!!
تا اینکه دیشب که رفتم واسه اینکار یه دفتر گرفتم که بشینم از اول خودم همهمطالب تدوین رو جمع بندی کنم تا به بهترین شکل اموزش بدم و چقدر برای یادگیری خودم خوبه اینکار
و باز این افکار منفی شروع کرد حرف زدن
که اره فکر کردی اونا قراره پول بدن !!!!
فکر کردی تو میتونی پول بسازی ؟؟؟ عمرا
اینا در حد یه پیام بود فقط
پیام میدن و صحبت میکنن اما کو تا پول بریزن
کو تا قطعی بشه ….
اقا یهو دلم ریخت باز همون باور های محدود
به قول استاد ترکیبی از باوره و هنوز خالص نشده که ترکیبی از شرایط و احساس رو میاره
تو این موردم باور های من اونقدری تقویت نشده که این هارو نشنوم
و از دیشب تا حالا این افکار تو سرم میچرخه اما میخوام تا قبل از اینکه بیشتر از این قدرت بگیره جلوش رو بگیرم و اولین کار این هست که اینجا منطق هایی برای از بین بردنش بنویسم :
این ادمایی که پیام دادن رو خدا فرستاده من مگه کاری کردم واسه اومدنشون؟؟ همون ایده ی اگهی رم خدا داد تازه اومدم پول اضافی بدم برای اعتبار سنجی که خداگفت من خودم اعتبار میشم برات ولش کن !!!
همون خدایی که من تازه با کلی شک وترس به ایده اش عمل کردماینکارو کرد !
پس همون خدا هم زمانی که این تکامل تو این مدت زمان مشخص طی بشه و کلاس ها تشکیل بشه پول رو میاره واسم به راحتییییی
چون روزی من رو میده و از قبل هم داده مگه من واسه اینکه از کودکی رشد کنم کاری کردم خدا بوده همش هدایت خودش بوده که من از یک نتفه تبدیل شدم به چیزی که الان هستم پس همون خدای بزرگ همون اینکارو هم میکنه بدون اینکه من بخوام کار خاصی جز عمل به ایده ها و ساخت باور هام بکنم !!!!
الان واقعا کسی که تدوین بلده و بتونه خوب پروژه بگیره حداقل کم کم ماهی 20 میلیون درامد داره
این ادم ها میان یک چهارم کمتر این پول رو میدن به من براشون مثل سرمایه گزاری میمونه تا برن وارد بازار کار بشن و من با رسیدن به این هدفم چقدر خیر و برکت وارد زندگی این ادم ها میکنم
حالا میپرسی چطور به من اعتماد کنن
این با خداست کار من نیست من باید طرف خودم رو انجام بدم
و ایمان دارم تعداد این ادم ها روز به روز بیشتر و بیشترم میشه …..
همین الان که نوشتم این منطق هارو انگار قلبم اروم گرفت :))
و باید تو طی روز هی با خودم تکرار کنم این هارو تا این احساس تبدیل بشه به احساس غالب ام و این افکارمنفی محو بشن :)
واقعا افکار منفی در ذهن ما مانند علف هرز رشد میکنند و ما باید همیشه روی ذهن مان کار کنیم وعلف های هرز ذهن که همان افکار منفی هستند را پاک کنیم…
استاد مثال بسیار جالبی در دوره ای قانون آفرینش زده بودند که باور های مخرب مثله یک لایه ای سیاه سیمانی محکم بر ذهن ما چسبیده شده وبه هیچ عنوان پاک نمیشود
وباورهای جدید و سالم مانند رنگ سفیدی است که بر روی این لایه های سیمانی ریخته میشود و کار ما این است که این رنگ سفید را همیشه برروی این سطح سیاه سیمانی بپاشیم…
شیطان قسم خورده است که تا روز قیامت بندگان خدا را گمراه کنند ولی بنده ای که به خدا توکل کنند هرگز گمراه نخواهد شد…
همیشه باید روی ذهن کار کنیم و همیشه با این نجوا های شیطانی مقابله کنیم ،مانند استاد که همیشه علف ها و درختچه های هرز را پاکسازی میکنند وهرگز از این روند مثبت و رشدتکاملی نامید نشویم…
شاید کمی خسته شویم و بگوییم چرا باید هر لحظه کنترل ذهن کنم؟ولی اگر خواهان موفقیت پایدار هستیم بایدهرروز سعی کنیم بهتر شویم و بدانیم بحث کنترل ذهن انتهایی ندارد و باید همیشه ادامه داشته باشد،مانند ورزشکاری که تا ثانیه آخر بازی سعی میکنند که برنده باشد ما هم تا آخر عمرمان باید با افکار منفی و نجواهای شیطانی مقابله کنیم…
امروز 7آذر که این فایل ارزشمند روی سایت قرار گرفت مصادف شد با مسابقه فوتبال تیم محبوب استاد عباسمنش لاتزیو در لیگ قهرمانان اروپا مقابل سلتیک،بازی تا دقایق پایانی مساوی بود ودر دقایق پایانی چیرو ایموبیله بازیکن لاتزیو به زمین آمد وبا اعتماد به نفس بالا توانست دوگل برای لاتزیو در لحظات آخر بازی بزنند ولاتزیو موفق به پیروزی شود که این برد را به استاد تبریک میگم…و درسی که من از این بازی گرفتم این بود که با هر شرایط سنی ودر هر وضعیتی نباید امید خودمان را از دست بدهیم و دست از تلاش برداریم…
مانند سرهنگ ساندرز که در کهنسالی به موفقیت رسید تا زمانی که زنده هستیم تلاش کنیم که بهترین خودمان باشیم…وهرلحضه با افکار منفی مقابله کنیم…و بدانیم که به اندازه ای که با افکار منفی مقابله میکنیم نعمت و خوشبختی وارد زندگی مامیشود…وخارج شدن از مدار افسردگی در یک شب و دو روز اتفاق نمی افتد و باید آهسته آهسته از مدار افسردگی خارج شده و به مدار زندگی در بهشت برسیم…
همان طور که استاد در دوره دوازده قدم در مورد علفهای هرز و رابطه ان با افکار منفی صحبت کردند و انواع ان را نام بردند اگر در هر لحظه انها را پاکسازی نکنیم رشد کرده و خودمان هم متوجه نمی شویم. چون فرایند ان همان گونه که فرایند تغییر انها بسیار ارام و بدیهی صورت می گیرد متوجه ان نمی شویم و زمانی به عمق فاجعه پی می بریم که به اتفاق بسیار بدی برخورد کرده یا احساس افسردگی و نا امیدی کنیم. اما اگر هر روز حواسمان به ذهن و پاکسازی ان باشد بیشتر مواقع احساس خوبی را تجربه کرده و اتفاقات خوبی را برای خود رقم می زنیم.
مهم ترین مهارتی که ما باید به ان دست یابیم کنترل ذهن سپاسگذاری به خاطر داشته ها و تغییر زاویه دید از اتفاقات به ظاهر نا جالب و خاطرات بد است که تنها یک درصد از مردم می توانند تا حدودی به ان دست یابند. نجواها و گفت و گوهای ذهنی یکی از نشانه هایی است که ما می توانیم به باورهای خود پی برده و به میزانی که می توانیم این گفت و گوها را به سمت و سوی مثبت جهت دهی کنیم به همان میزان باورهای ما تغییر یافته و احساس لیاقت و ارزشمندی ما افزایش می یابد. باید با خودمان مهربان باشیم و مانند دوست صمیمی با خود رفتار کنیم. ما همین که به دنیا امده و پا به جهان گذاشته ایم لایق دریافت بهترین نعمتها هستیم. دوره احساس لیاقت و ارزشمندی استاد یکی از بهترین دوره های ایشان بوده که اگر بتوانیم حتی یک جمله از گفته های ایشان را باور کنیم در یچه ای از احساس خوب و اتفاقات مثبت را برای خود رقم زده ایم. اما ذهن ما نسبت به شنیدن جملات استاد مقاومت داشته و باید بیش از هزار مرتبه به هر یک از فایلهای ایشان در این زمینه گوش کرده تا تغییرات مثبت ان را به مرور در عملکردمان مشاهده کنیم.
استاد شما وقتی راجب این نوع تغییر تفکر در مواقع هجوم افکار منفی به من یه راهکار نشون دادی انگار زندگیم از جلوی چشمام گذشت
دقیقا این الگوی افکار منفی درسته
من تو شغلم که بازاریابی هستش وقتی یه بار به مغازه دار میفروشی و بار دستش میرسه موقع تسویه حساب یا میگن نقدی میدیم یا هفته بعد تسویه میکنیم
من از روز اول تعهدی به این تسویع حساب مشتریا نداشتم ، یعنی وقتی بار براش میرفت و طرف میگفت فردا شب بیا تسویه میکنم من نمیرفتم
پیگیر نمیشدم و میگفتم مثلا 20تومن مانده حساب چیزی نیست اخر ماه قبل حقوق گرفتن جمع میکنم حسابامو
ولی دقیقا طبق این الگوی افکار منفی توی کار من اتفاق افتادع
از روزی که نیومدم خودم رو کنترل کنم و متعهد بشم به تسویه حسابا ، مانده حسابایی که دست مردم دارم انقدری زیاد شده که دو سه هفتهس از فروش منو انداخته و مدام درگیر پیگیری برای تسویه حسابم
اگع از روز اول نمیذاشتم انقدر بدهیه یه مغازه دار زیاد بشه خیلی راحت میتونستم کارو جمع کنم ، ولی وقتی کار از کار گذشت دیدم واقعا توان اینو ندارم به 100نفر پیگیری کنم و حسابشونو بگیرم
این تفکر در من اولش بود که اقا مبلغ یک ملیون یا پایینتر که چیزی نیست هرموقع اراده کنی مغازه دار بهت پول میده اما تو بیشتر بهشون حال بده سختگیری برای تسویه نکن تا بتونی نهایت فروش رو داشته باشی
و همین تفکر دو سه ماه گذشت و اینجایی که الان هستم یقمو گرفت
منو از تیم فروش کنار گذاشتن بخاطر حجم وسیع مانده حسابام که اتفاقا 90درصدشون یک ملیون و کمتر هستن و دقیقا مطابق افکارم
و یجورایی از کار بیکار شدم بخاطر اینکه از روز اول این تفکر رو کنترل نکردم و به شغلم و شرکتی که توش هستم ارزش قائل نشدم و فقط فروختم و فروختم تا مثل این علف های هرز خیلی شبکه ای و گسترده بدهکار شرکت باشم
ولی الان خداروشکر چند روزیه علت این اتفاقو فهمیدم و اولش بهش حمله کردم که بابا من محصولم با ارزشه
طرف سریع میفروشه و به سود میرسع و انوقت چرا من باید پولشو نگیرم به امید اینکه بیشتر بفروشم بیشتر پورسانت بگیرم؟ این تفکر هم شرک داره هم مثل علف هرزه یجایی یقه منو میگیره اینقدر که زیاد میشه حسابام
بهترین روش برای جلوگیری از ادامه دار شدن این موضوع اینه که موقع سفارش گرفتن با طرف محکم ببندم که اقا بار من نقده ، یا اگه نهایتا گفت 3روز دیگه پول میدم سر همون 3 روز برم بگیرم ازش
همین تفکر مریض که اولش خیلی ناچیز بود الان شده یه شبکه بزرگ از بدهی ، میتونستم روز اول جلوشو بگیرم اما تفکر کمبود نذاشت اینکارو بکنم برای اینکه میترسیدم نتونم تارگت بزنم و از هدفم عقب بمونم و پورسانت گیرم نیاد
حالا دارم اینو تغییر میدم و درستش میکنم
خب این از این موضوع
موضوع دیگه این الگویی که استاد میگه دقیقا در زمینه ارتباطات برای من رخ داده
من اول های ازدواجم با همسرم خیلی خوش خلق و ارام بودم و از همه چیز راضی
اما بعد یه مدت خیلی کم و توسط یک ناخواسته تفکراتی در من شکل گرفت که منو تا الان گرفتار کرده و دقیقا مطابق جمله استاد که ذهنم این زندگی به این قشنگیو با پسر خوشگلمو بهم جهنمی نشون میده
اولین فکر یا منشا این مشکل فکری اولش این بود که زن و همسر باعث میشه من ازاد نباشم نتونم هرجایی برم
این فکر اولش اینجوری بود و من بهش دامن زدم و خیلی از دعواهای اولم سر همین باور شروع میشد که یه موقع میخواستم از خونه بزنم بیرون قبلش ذهنم میگفت تا بلند شی بخوای بری بیرون خانومت باهات درگیر میشه که چرا میری
و دقیقا وقتی میخواستم برم بیرون همچین اتفاقاتی رخ میداد تا جهان ثابت کنه من درست فکر میکنم(منظورم اینه جهان باورمو بهم ثابت میکرد)
این فکر رو جلوشو نگرفتم و انقدر خودشو بزرگ کرد انقدر منو درگیر کرد که تفکرات دیگه رو هم در وجودم شکل داد
مثل اینکه همسر من مشکل اصلی برای عدم موفقیتمه
همسرم باعث میشه نتونم ارامش داشته باشم
من وقتی بیرون از خونه هستم به اوج احساس خوب میرسم ولی وقتی برم خونه همسرم این حال خوبمو میزنه تو سرش و حالم بد میشه
و همسرمو تو ذهنم آدمی میبینم که فقط دنبال اینه به کوچکترین حرکتی که از من زده میشه بزرگترین واکنش رو نشون بده و خلاصه که با این همه نعمتی که توزندگیم هست از جمله پسر 4ماهم ، مغز من این زندگیرو جهنم کرده برام
دقیقا خرف استاده که اگه اولش جلوی این افکارو نگیری ، یه مدت که بگذره بهت شکل میده و مثل افسرده ها به جایی میرسه که وااااااقعا سخته تغیر دادنش
الان تو دوره روانشناسی ثروت هستم دارم رو خودم کار میکنم و این فایل رو ضمیمه مغزم قرار دادم که اولش جلوی افکار منفی رو بگیرم تا زندگیمو درست کنم طوری که خودم میخوام
راجب این دوتا باوری که بهم صدمه زدن هم از خدا کمک میخوام تا هدایتم کنه و کمکم کنه زندگیم تو شغل و ارتباطم تغییر کنه و بشه همونی که من میخوام
استاد دمت گرم واقعا انسان باهوشی هستی که این اگاهی هارو به ما انتقال میدی
چقدر مثالهای جالب وزیبایی زدین و در واقع میشه گفت مثالهاتون کامل کننده حرف های استاد بود.من هم شغلم فروشندگی هست اما فروشنده ای سخت گیر وبسیار منضبط.با شرکت های ورشکسته کار کردم وبرخلاف انرژی های منفی که بهم می دادن که این شرکت ورشکسته است وپول نمیدن اما من با ایمان جلو می رفتم و قرارداد می بستم وزمان اقساط اینقدر پیگیری می کردم که طرف پول رو می داد
من یک سری اصل ها رو از خیلی سالها یاد گرفتم. اونجایی که استاد می گن قرض بالا آورده بودن وخودشون کارشون رو مدیریت نکردن من از خیلی سالها میدونستم .برای قرارداد هام خودم همه چیرو پیگیری می کردم وباوجودی که همه همکارهام نیرو می گرفتن من میگفتم باید خودم کارم روانجام بدم تا هم تجربه بالاتری به دست بیارم وهم از ترسهام بگزرم وبعد چند سال همکارهام که نیرو گرفته بودن وهر کدوم براشون مشکل پیش اوردن نیروهاشون رو اخراج کردن وخودشون کار می کردن.
باز هم خداروشکر می کنم بابت اینکه به این سایت هدایت شدم واین آگاهی ها رو از دوستان خوبی مثل شما کسب می کنم.
استاد جان یکی از تغییراتی که در من به وجود اومده تماشای فایلهای شماست چون اوایل فقط گوش میدادم اما اینو فایلو دوست دارم بشینم هزار بار تماشا کنم چقدر توو این فایل آرامش بود چقدر فضای پاییزی اونجا بهم حس خوبی داد اصلا استاد یه حال عجیبی پیدا کردم
استاد جان با صحبتهای شما در این فایل به خودم افتخار کردم همین 5،6 سال پیش بود که داشتم از شدت افسردگی میمردم چقدر بی هدف و بی انگیزه بودم هیچ چیزی در زندگی برام معنا نداشت هیچ چیزی برام معنا نداشت و دیدم که چقدر تغییر کردم دیگه اون حس بد همیشگی که همرام بود نیست واقعا نیست البته که خیلی وقتا افکار منفی میاد توو ذهنم اما اون حس خیلی بد همراهش نیست و من اقرار میکنم بدون هیچ شک و تردیدی که خداوند با لطف بی انتهاش منو از اون روزهای به شدت سخت و غمگین عبور داد
واقعا لطف خداوند بی انتهاست
استاد عزیزم میشینم برای خودم هدف گذاری میکنم و بهشون میرسم و تیک میزنم یکی از اهدافم اینه که اردیبهشت1403 برم استانبول و من میخوام برای اولین بار برم خارج از کشور و نمیدونید چقدر برای این سفر ذوق دارم دیروز داشتم یه ویدئو میدیدم از بازارهای استانبول واقعا احساس میکردم که اونجا هستم و خیلی حس فوق العاده ای دارم آخه شما چون از گذشته من خبر ندارید نمیدونید که من کجا و رفتن تنهایی به استابول کجا و اصلا من کجا و رفتن به خارج از کشور کجا و تمام اینا تاثیرات استفاده از برنامه های شماست
استاد جان مثالی که از دوستتون زدین خیلی برام روشن کرد که اعتماد به خداوند یعنی چی ،چقدر زیبا دوستتون گفته بودن که حتما خدا میخواسته از من محافظت کنه چقدر این جمله به دلم نشست
میدونم که پشت پرده چیزایی وجود داره که فقط خداوند ازشون خبر داره و سعی میکنم همواره اینو به خودم یادآوری کنم که هر اتفاقی که میوفته به صلاح منه
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم برای این فایل فوق العاده که حالمو بهتر و بهتر کرد
و خانم شایسته عزیزم از شما هم بی نهایت سپاسگذارم برای فیلم برداری فوق العاده تون ،سایه قشنگتونو دیدم که چقدر با عشق فیلم برداری میکردین
چقدر خوشحالم بابت حال خوب امروزتان که با سالهای گذشته تفاوت اساسی ایجاد کرده، خدا را شکر.
البته من هم حین گوش کردن به فایلها تمرکزم بیشتر است…بعضی وقتها من هم شنیدن را ترجیح میدادم، ولی الان فهمیده ام که بهترین کار برای من، یک بار شنیدن و یک بار دیدن است.
امیدوارم به راحتی و شادی بتوانید هدف رفتن به ترکیه را تیک سبز بزنید و این سفر مقدمه ای برای جهانگردی مدامتان بشود.
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی
من تازه عضو سایت شدم و این اولین کامنت من هست
امیدوارم که خداوند بهترین ها رو برای همه دوستانم در خانواده عباسمنش خواسته باشه همچنین طول عمر با عزت برای استاد عزیز
من هم مثل همه انسان های روی کره زمین درگیر افکار منفی میشم و جوری این افکار بر من غلبه میکنه که افسرده میشم
وقتی که خیلی حالم گرفته میشه دنبال راهکار هستم برای نجات از این حالت سه شب پیش که درگیر افکار منفی شده بودم سریع وارد سایت شما شدم و دیدم که این فایل بارگزاری شده ،من این فایل رو یه نشونه از طرف پروردگارم دونستم و عمیقا سپاسگزاری کردم و باور کردم که من هم به مسیر الهی و خوشبختی هدایت شدم و خداوند هر لحظه مراقب من هست ،این اتفاقات زیاد برای من میوفته ،من اینها رو نشونه هایی مستقیم از طرف پروردگارم میدونم و قطعا جز شکرگزاریهای من هست .
خداوند رو سپاسگزارم که به من این روحیه رو داده که بتونم افکار منفی و ورودیهای ذهنم رو به شدت کنترل کنم .
بازم هم خداوند رو شاکر هستم که من را به این مسیر عرفانی و خود سازی هدایت کرده ،در این مسیر هر لحظه به دانش من افزوده میشود .
ممنون هستم از استاد عزیز و خانم شایسته با محبت،من از شما خیلی چیزا رو یاد گرفتم،خدایا شکرت
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استادعزیزم و همه ی دوستان ارزشمندم
هزاران بار ازصمیم قلبم بابت آگاهی های نابتون سپاسگزارم
چقدر این قانون دقیق عمل میکنه، چقدر این آگاهی ها به موقع آدمو بیدار میکنن
استاد واقعا این یک هنره که آدم بتونه تو اتفاقات ناجالب زندگیش،جوری به اون اتفاق نگاه کنه که بتونه هم خیریت اون رو تشخیص بده و هم اینکه بتونه احساسش رو نسبت به اون اتفاق بهتر کنه
چندروزیه که با یک اتفاق ناخواسته روبرو شدم که واقعا کنترل ذهن،کار حضرت فیله و انصافا خیلی دارم سعی ام رو میکنم که به قانون خوب عمل کنم و بتونم احساسم رو بهتر کنم
یکی از روشهایی که این روزها بیشتر بهم کمک کرده که یکم نجواهای ذهنم رو خاموش کنم و نذارم قدرت بگیره،انجام دادن کارهایی که به زور فیزیکی زیادی نیازه،و اونقدر ذهنم مشغول به این سوالات میشه که چطوری اون کارو تموم کنم که دیگه وقت فکر کردن به اون مسئله رو نداره
و دیگه شب که میشه با خستگی فراوان خوابم میبره و دوباره صبح تامیخواد شروع کنه به غر زدن وبگه اَی بابا بازم همون مسئله هنوز حل نشده،،سریع میگم باید امروز یه کاره دیگه رو شروع کنم به انجام دادن،،جواب این مسئله هم به موقش داده میشه
انصافا این روزها چون خیلی سخت خودمو مشغول به کارای سنگین تر کردم،خونمون خیلی تمیزتر بوده،خیلی دیتیلی تر کارهای خونه رو انجام دادم،و انرژیش خیلییی فوق العاده تراز روزهای دیگه بوده
درواقع اون مسئله هم تو زندگیم هست،ولی اونو یجورایی باکارکردن دارم بی انرژی میکنم و به جاش انرژی تمیزی و فوق العاده رو جایگزین کردم
بحث رهایی هم خیلی مهمه که آدم خودشو بسپاره به جریان هدایت و خیریت اون مسئله رو بتونه زود تشخیص بده،و بذاره به وققتش خدا جواب اون مسئله رو بده و هی باخودش نگه اخه چجوری میخواد حل بشه،میگم من نمیدونم من عقلم فعلا به هیچ جوابی نمیرسه،رهاش میکنم تا از بی نهایت طریق خدا همه چیو به نفع من تموم میکنه
من واقعا دارم تو این زمینه سعی ام رو میکنم که رهای رها باشم و تا ذهن میخواد بگه آخه خیریت این چیه،میگم من نمیدونم به وقتش این خیریت مشخص میشه
ونخوام جوری رفتار کنم یاجوری حرف بزنم که کسی فکر کنه من چقدر نگرانم،وترحم کسی رو هم به خودم جلب کنم
این ترحم جلب کردنها از طرف دیگران واقعا یکی از خانمان سوز ترین کارهاییه که هرکس اگه یذره افسار ذهنشو رها کرد میخواد با بغض بشینه تا سر صبح حرف بزنه و خودشو جلو دیگران بیچاره وو مظلوم جلوه بده
انقدر دارم خوب خودمو تو این مورد تقویت میکنم که اگه کسی برای من زنگ بزنه جوری باهاش حرف میزنم که انگار واقعا هیچ مسئله ای ندارم
اگه هم بخواد سر صحبت اون مسئله رو بازکنه جوری بحثو عوض میکنم که طرف شاید به ظاهر این برداشتو ازمن داشته باشه که چقدر بی رحم وبی احساسم،اما میبینم که احساساتی عمل نکردن چقدر داره نتیجه میده
میبینم که چقدر همه چیز نرم و روون پیش میره
بخدا اطرافیانم نسبت به مسائل من بیشتر غصه میخورن تا خودم
مسئله ی من هم جوری بوده که من به اونها نمیگم از زبون همسرم به پدرمادرم ومادرش و از زبون اونها به دیگران((دیگه میدونید چی میگم،ایرانیا منتظر یه جریانی ان،که فوراً تلفن به دست بشن و برای همدیگه با آبوتاب توضیح بدن))
بعد من خندم میگیره که چطوره من درگیر این مسئلم ولی چرا دیگران دارن اینقدر دلسوزی بیجا میکنن،چطوره که من اصلا اذیت نمیشم،ولی اونها فکرمیکنن من یک زحمت کش پر مسئولیت به دنیا اومدم
بعد که فکرمیکنم میفهمم تموم اینها بخاطراینه که خودمو سپردم به جریان هدایت،و نخواستم بشینم یه گوشه کنار تا ترحم دیگرانو جلب کنم و گریه وو زاری کنم بگم بیاید ببینید من چقدر داغون شدم
جوری خودمو سرحال و سرزنده نشون دادم،که بعضی از آدمای اطرافم هم فکر میکنن من واقعا فولادم و هیچیم نیست
درصورتیکه خستگی فیزیکی و ذهنی هم سراغم میاد اما با اهرم رنجو لذت،رنج ازینکه اگه حالمو بدکنم اتفاقات بدتریو تجربه میکنم،لذت ازینکه قراره خیریت این مسئله رو خدا خودش بهم نشون بده و این حتما برای من بهتره،نمیذارم که خستگی فیزیکی و ذهنی منو از پا دربیاره
خدارو صدهزارمرتبه شکر بخاطر این دست از آگاهی ها که بخودم یاداوری کنم،قانون همینیه که من دارم بهش عمل میکنم و درسته و بدونه تغییره فقط باید من بیشتر وبهتر بهش عمل کنم
سپاسگزارم ازشمااستاد عزیزم که بااینجور مثالها توی پرادایس قشنگ موضوع قانون رو برامون جا میندازید،و چقدر قانون برای همه چیز درست عمل میکنه،چقدر خوبه که آدم بتونه ازاتفاقاتی که برای طبیعت میوفته الهام بگیره و بتونه اون رو به زندگی خودش ربط بده
عاششقونم،هرکجاهستبد درپناه خدای بلندمرتبه میسپارمتون
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانم شایسته ارزشمندم
سلام به همه اعضای سایت بهشتی
خدایا ما رو تو خیلی خلی خیلی حساب باز کردیم
استاد شما بارها و بارها این نکات رو تو فایل هاتون ، تو دوره هاتون به ما متذکر شدید و این فایل به اندازه یه دوره و محصول با ارزش هست و شما با سخاوت تمام اونو بصورت دانلودی روی فایل میگذارید و اونقدر با ارزش هست که نمیشه قیمت گذاشت روش.
تو این فایل زمین پرادایس به ذهن ما تشبیه شده و اون درختچه های هرز به باورهای نامناسب و افکار محدود کننده
هیچوقت نمیشه درختچه های هرز رو به کل نابود کرد چون تا وقتی این زمین هست این درختچه ها هم رشد میکنند و تا وقتی ما زندگی میکنیم افکار نامناسب هم امکان ورود به ذهن ما رو دارند
وقتی علف های هرز رو به محض رویش از بین نبری اونوقتکه رشد کنه و تنومند بشه باید ابزار قوی تر و محکم تر و هزینه و تمرکز بیشتری بذاری برای از بین بردنشون و میتونیم همین مثال رو تامین بدیم به افکار نامناسب که وقتی آلارم رو مشاهده میکنیم در خصوص احساس بد و ناخوشایند و نتونیم باور مناسب جایگزین کنیم و کم کم در مدار اتفاقات نامتاسب و ناخواسته گیر میکنیم و به مرور زمان دچار شرک و بی ایمانی و بعد افسردگی و خیلی پیامدهای بد دیگه میشیم که در اونصورت کار ذهنی خیلی خیلی سخی میشه براب رهایی از این افکار نامناسب ، شدنی هست ولی اراده قوی و جهادی اکبر میخواد برای تغییر شخصیت ، برای تغییر افکار و باورها
از بین بردن علف های هرز ، از بین بردن افکار منفی اولش سخته ولی وقتی می ری جلو قوی و قوی تر میشی وقتی نتیجه رو مشاهده میکنی تصمیم میگیری که تو این مسیر پاکسازی همیشه باشی ، چون پاکسازی کار دائمی هست و نمیتونیم بگیم یکبار انجام دادیم برای همیشه کافیه و دیگه نیاز نیست.
استاد شما بارها همیشه گفتید که هیچکس افکار و باور خالص نداره و کار کردن روی ذهن باید همیشگی و دائمی باشه
استاد جانم ذهن شما اونقد قوی هست و اونقدر در حال پاکسازی هستید که جریانی از نعمت و ثروت و خوشبختی وارد ذهنتون میشه و فرق شما با ما این هست که همیشه در حال بهبود هستید ولی باید اعتراف کنم که خود من وقتی یه نتیجه ای میگیریم فکر میکنم دیگه قانون رو از بر شدم و دیگه نیاری به کار ذهنی نیست و اتفاقات دیگه رقم میخوره غافل از اینکه شیطان و افکار منفی مترصد فرصت هستند برای نفوذ
خدایا به ما کمک کن که همیشه در مسیر باشیم و بتونیم از این آگاهی ها تا اخرین روز زندگی مون تو این کالبد و این زندگی زمینی به نفع خودمون استفاده کنیم .
و من چقدر این مساله الخیر فی ما وقع رو بهش ایمان دارم چون با تمام وجودم همیشه دارم درک میکنم و لینک فایل مربوط بهش رو اینجا میذارم برای همه عزیزایی که شاید این فایل رو گوش ندادن و یا خواستن دوباره براشون تجدید بشه .
abasmanesh.com
استاد با همه وجودم ازتون سپاسگزار و متشکر هستم .
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم .
در پناه پروردگار همیشه مهربان باشید
به نام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به استاد خوشتیپ، خوش استایل، همیشه ست پوش،و زیبایم
سلام به خانم شایسته مهربان و سخاوتمندم
سلام به دوستان عزیز دلمممم
خدایاشکرت برای همزمان شدن با این فایل و شنیدن و درک صحبت ها خدایاشکرت که چقدر همزمانی داره با وضعیتم و چقدر همزمانی با دوفایل روز 28 و 29 سفرنامه فصل 1 تحول روز شمار زندگی من که با هدایت رب وهابم از الان 29 روزه که شروعشون کردم و دارم لذت میبرم.
و اینجور بود که دو شب پیش با کلی احساس خوب داشت خوابم می برد که یک هو یک فکر و نجوای شیطانی دقیقا مثل یک جرقه روشن شد: در مورد چی ؟ باور کمبود و جنسش ناامیدی، و ترس بود از آینده، بعد یک هو اون صدای قشنگ که بالا میاردش خدا این بود، که نتیجه استفاده از فایل های استاد بود، که گفت این نجوای شیطانه، وعده فقر و فحشا میده، ولی خداوند وعده ثروت و فراوانی میده، و چه کسی وفادارتر از خداوند به وعدشه؟ و تمام شد و سریع شکرگزاری کردم و خوابیدم.
چند روزی میشه هم که به جلسه سوم دوره رویاها رسیدم، و همین همزمانی داره با این فایل روز 28 ام سفرنامه که می گفت حتی اگر استیون هاوکینگ میگه کمبوده باور نکن و همونجا خانم شایسته تو مقدمه گفتن که شیطان وعده فقر میده و … و گفتم خدای من همین چیزایی که دیشب بم گفتی و بعد امروز هم دوباره فایل روز 29 ام که در مورد مقدمه دوره رویاها بود و باز در مورد همین و این فایل عالی که باز در مورد کار کردن روی باور فراوانی باوری که کل آدما کم و بیش دچارش هستن، چون از وقتی به دنیا اومدیم ترسوندنمون از اینکه نکنه همه چی تموم شه، نکنه نرسم و ….
افکار منفی تا وقتی در حد جرقن و ضعیفن باید جلوشون رو گرفت
افکار منفی مثل چی: من کافی نیستم، من ضعیفم، من لیاقت ندارم و … اینارو باید سریع جلوشون رو گرفت، چطوری: باید به نکات مثبت زندگیمون، اطرافمون، بقیه، خودمون توجه کنیم، و این میشه جهت دادن به افکار، یا کنترل آگاهانه کانون توجه
یعنی میای میبینی که الان احساست چطوریه، احساس ترس داری؟ احساس نگرانی داری؟ خب چرا این احساس دارم؟ آها به خاطر این افکاره: نکنه این بشه، نکنه اون بشه و هزار نکنه دیگر و همینا اگر جهت داده نشن، میشن شکل فکر کردن ما، میشه باور ما، دیگه می خوایم همش عجله کنیم، به سرعت فایل ها رو گوش بدیم تا سریعتر نتیجه بگیریم، خودمون می کشیم که به برنامه شنیدن فایل هامون برسیم نمیفهمیم روزمون چطوری می گذره، لذت لحظه رو نمی بریم، احساس بی لیاقتی می کنیم: یه فایل نتونستی گوش بدی، این همه رفتی اومدی یه کامنت ننوشتی و …، بعد احساس خشمگین شدن پیدا می کنیم، بعد همش منتظریم یک سری اتفاقات رخ بده تا نتیجه ای حاصل بشه تا خوشحال بشیم، چون اینجوری و با این اوضاع راضی نیستیم، باید فلان اتفاق رخ بده که خوب شم که آروم شم و اینجوری نه تنها به سختی می رسیم و وقتی رسیدیم میگیم عه چقدر سخت بود حالا بزار ول کنم استراحت کنم دیگه و بی خیال این استمرار ورزیدن در کار کردن روی باورهامون می شیم.
باید احساساتمون رو رصد کنیم، احساساتمون مهم باشن برامون، چون همینا مشخص میکنه چجور باشه کیفیت زندگیمون
وقتی احساسات رصد می کنی میفهمی چه فکری داری و فرمون رو عوض می کنی
و بعد میرسی به مدار آرامش، مدار آرامش چیکار می کنه: لذت زندگیت بیشتر می کنه از طریق تجربه نعمت در ابعاد مختلف زندگی، میشه ایده های جدید ثروت ساز و لذت بردن، میشه پیدا کردن هدف زندگیت، اینکه میخوای چه تاثیری بزاری روی بقیه، میفهمی به چی علاقه داری، چی دوست داری، دوست داری زندگیت چجوری باشه و بعد برای همین دانسته ها و علایقت گام برمیداری، اونموقع میشی یه آدم هدفمند که برای بهتر شدن خودش و زندگیش داره تلاش می کنه، وقتی می بینی هدف داری که بهتر بشی و عمل می کنی به همین کارها، فایل گوش میدی، به ایده هایی که در جهت علایقت و شروع کار میان جامه عمل می پوشونی، از خودت راضی میشی، و این رضایت از خود خودش رو در تمام جنبه ها نشون میده
برات باور میشه که خوبی، که هدفمندی، که لذتمندی، که لیاقت خوشی رو داری
استاد اصلا نمیشه فایل هاتون رو از روز اولی که در این سایت فایل گذاشتین تا به همین امروز چه در قالب دوره چه فایل هدیه، مقایسه کرد، همشون یک جنسن، هدایت خداوند در جهت کاری که بش علاقه دارین، و سهیم شدن این هدایت ها و آگاهی دادن به کسانی که در مدار دریافتشون هستن، همه فایل ها ارزشمند و زیبا و شنیدنی هستند، چون از جنس آگاهی ها و هدایت هستن.
خداروشکر برای انیکه خدا همیشه در حال هدایتگریه
خداروشکر برای وجود شما خانواده عزیزم
خداروشکر برای هر چیزی که به این لحظه و این روز ختم شد
عاشقتوووووووووووووووووووووونم
در پناه الله یکتا باشید.
درودبه استادعزیزم ومریم جونم
وهمه دوستان عالیم
خداروشاکروسپاسگزارم بابت یک روزعالی دیگرودیدن روی ماه استادومریم عزیزکه مثل همیشه عالی فیلمبرداری کردنددراین پارادایس باشکوه وپرعظمت وهم قدم شدن بااستادوگوش جان سپردن باعشق به صحبتهای نابشان واین موضوع مهم وحیاتی که امروزدیگرنمی تواندعرض اندام کنددرذهنی که خوداستادبذرهای امید،ایمان وتوکل رادرآن کاشتندودراین چندماه بودن مستمرومداوم دراین مسیرزیباورویایی که شده جزئی ازوجودوزندگیم.
باورهای مثبت وافکارعالی جای خودراباافکارگذشته پرکردندوچقدرزندگی برایم زیباودوست داشتنی شده است.
چقدراین فایل هم زمانی داشت برایم باقدم دهم جلسه اول که استادجان درموردعلفهای هرزصحبت می کردندوچقدرتفسیرعالی داشتندکه افکارمنفی چه برسرذهنمان می آوردودرنهایت زندگیمان وعجیب کلمات مثل همیشه برایم ناب وبی نهایت تاثیرگذاروامروزنتایج بی نظیر بودن کناراستادوعمل کردن به فرمایشات وراهکارهایشان رادرتمام ابعادمی بینم وبه خودم می بالم که عجب خدایی وعجب استادی دارم خداروشکر.
ازلحظه ای که دفترستاره قطبی ام بانام زیبای خداوندنوشته شدوتابه امروزادامه داردذهنم ذهن دیگری شده است پاک وبازوآماده دریافت هدایت های خداوندکه باصبوری ،آرامش واحساس عالی درگیرهیچ چیزنیست جزخداوندی که تمام فضای ذهنم رااحاطه کرده است ومن شادوامیدوارلحظه هایم رازندگی می کنم ولذت می برم وبرای سلول به سلول داشته هایم شکرگزاروتنهارمزاین ذهن وقلب آرامم عمل کردن به تک تک راهکارهای استادم بوده وهرروزبودن وادامه دادن که جزخوشبختی چیز دیگر عایدم نشده است چون مسیری رادیدم که سراسرسلامتی،آرامش، عشق، شادی، لذت وشکرگزاری بودومن خودراشیفته دراین مسیرززیبادیدم ….
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام خداوند مهربان و هدایت گر
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم
خیلی دلم برای شما و کامنت گذاشتن تو سایت تنگ شده بود و خوشحالم که اول روزم رو دارم با این کار شروع میکنم
گرچه از زمانی که دانشجوی دوره ی بی نظیر کشف قوانین زندگی شدم انگار صبح تا شب دارم با شما دو عزیز مهربانم زندگی میکنم و سپاس گزار پروردگار مهربانم هستم
دیشب درست زمانی که افکار منفی داشتن به من حمله میکردن شروع کردم به سپاس گزاری کردن همینطور که داشتم صورتم رو قبل خواب میشستم تو دلم گفتم الان میرم سراغ کامنت های سایت و با تمام وجودم خداروشکر کردم به خاطر این سایت که همیشه ناجی من بوده
از بخش عقل کل تا محصولات تا فایل های هدیه تا سریال ها و….. انگار برکت حال خوب تو این سایت انتهایی نداره استاد عزیزم و چقدر من خوشبختم که برای کنترل ذهنم انقدر مطالب بی نظیر اینجا وجود داره و چقدر سخت میشد کار اگر این سایت شما بچه های بی نظیر و این جمع صمیمی خانواده عباس منش نبود . شکرت خدا
دیشب که کامنت دوستان رو خوندم خیلی مشتاق شدم به کامنت نوشتن
خب من زمانیکه وارد دوره شدم ( دوره کشف قوانین)
چرخ زندگی من واقعا روان شده منتظرم این نتایج کوچک و پیوسته اون اتفاقات بزرگ رو رقم بزنن تا برای شما یه ویدیو از نتایج ام بگیرم
خب راستش من تو این دوتا ماه اتفاقات خوب زیادی واسم افتاده اما اون چیزی که در موردش کد هارو مینوشتم و جوابی نمیگرفتم بحث های مالی بود
خیلی فکر کردم که چرا !!!
منی که دارم سلامتیم رو خلق میکنم
منی که دارم ارامش رو خلق میکنم
منی که تک تک اتفاقات روزم رو خلق میکنم
چرا تو تمرین کد نویسی این خواسته های مالی که بسیار با چیزی که الان هستم هم همخانی داره و یک خواسته عجیب غریب و دور از ذهن نیس و حتی من تکامل ام هم رعایت کردم اما باز به مرحله انجامنمیرسه !!!!!
تا اینکه توی پیدا کردن مقاومت هام فهمیدم من ریشه مشکل ام احساس بی ارزشی کردن نسبت به مهارت هام هست یعنی من فکر میکنم مهارت هایی که دارم ارزش پول ساختن ندارن !!!!
واقعا مهارت های زیادیم دارم یعنی تو زندگیم هرچقدر پول نساختم عوضش مهارت هام رو افزایش دادم اما همیشه واسم جای سوال بود که چرا از هیچکدوم اونطور که دوست دارم پول نمیسازم !!!!
نشستم رو این ترمز کار کردن
همش با خودم تکرار و تمرین کردم
از تمرینات دوره عزت نفس کمک گرفتم برای رسیدن به این احساس خود ارزشی در مورد مهارت هام
در مورد یکی دیگه از مقاومت هام که نشات میگرفت از الگو های قبلی که فکر میکنم من عرضه پول ساختن ندارم
تمرکز گذاشتم و اگاهانه ذهنم رو جهت دهی دادم
منطق هارو نوشتم
تو جلسه چهارم استاپ کردم و شروع کردم از اول دوره کردن
تمرینات رو بررسی کردن و خب هر هفته با کیفیت شد زندگی من
تا اینکه یکی دو هفته است به جایی رسیده که من تمام کد هام تیک میخوره
همممممش یعنی امروز مینویستم تیک نخوره فرداش حتمامیخوره
و حالا جالب تر از اون اینکه خواسته هایی ایم که راجب پول ساختن از مهارت هام هست هم تیک میخوره ( البته هنوز به اون مرحله وارد شدن این پول ها به زندگیم نشده )
بخوام خوب توضیح بدم
پنج شنبه صبح کد نوشتمکه خدایا من رو هدایت کن تا از مهارتی که دارم پول بسازم امروز
ظهرش رو مبل نشسته بودم تو ذهنم داشتم با خودم میگفتم من الان یه خواسته بزرگ دارم اونم اینکه برم تو یه شهر بزرگ تر مثل تهران و اونجا کلاس رقص داشته باشم اما از طرفی همش عجله دارم و انگار نمیزارم این تکامل طی بشه
داشتم فکر میکردمکه چیکار کنم که یهو گفتم خب مشکل مالیه یادته استاد میگفت همیشه باید پول بسازید !!!!
مشکل اینجاست که تو نمیخای از راه دیگه از مهارت های دیگه ات پول بسازی
خب الان اینکارو انجام بده بعدش تکامل تو طی میشه و این خواسته ام به وجود میاد و اینطوری من با ارامش و صبر بیشتری پیش میرم
بعد خب چه کاریه که من خوب بلدمش
تدوین و طراحی گرافیک
گفتم خب من که فهمیدم از پروژه گرفتن خوشم نمیاد و اصلا علاقه ندارم به اینکار
اونچیه که تو این حوزه علاقه منه
گفتم خب اموزش من عاشق اینم که چیزی که بلدم و خودم دارم ازش استفاده میکنمرو به کسی یاد بدممثلا خواهر من میاد ازم یه سوال میپرسه با عشق میشینم توضیح میدم بهش ( تازه وارد رشته هنر انیمیشن شده )
بعد خدا دست به کار شد و همون جا گفت برو همین الان تو دیوار اگهی بده
اقا من اینکاروکردم رسید به اینکه گفت برای اگهی باید پول بپردازی
موندم !
تا اینکه گفتم اهااااااان مچتو گرفتم !!!!
تو اگه ایمان داشتی بیشتر از این پولم میدادی !!!
تو سر سری گرفتی ایده های خدارو که انجام نمیدی !!!
تا اینکه هیچی پول رو پرداخت کردم و اگهی ایم رو دادم
اقا بعدش این افکار منفی حمله کردن ….
اره الان فکر کردی کسی زنگ میزنه اصلا کی اون اگهی رو میبینه
تو چی فکرکردی واقعا احمقانه است
هم پول تو دادی هم تهش هیچی
( تو عرضه پول ساختن نداری ، مهارت تو ارزش نداره)
تا اینکه خواستمذهنم رو کنترل کنم شروع کردم اهنگ گذاشتم همینطور که اتاقم رو تمیز میکردم با خواهرم میرقصیدیم و حال میکردیم یه دوش حسابی گرفتم و کارای دیگه ام رو کردمعصرش خواستم یکم بخوابم
اومدمتو بخش عقل کل جست و جو کردم :
باور های درست برای شاگرد گرفتن
تا اینکه هدایت شدم به سوال یکی از دوستان که پرسیده بود تمرین هایی برای باورهای ثروت ساز بگید
منمشروع کردمبه خواندن پاسخ ها تا که اولین پاسخ من رو زیر رو کرد
یه دوست عزیزی نوشته بود من یک جمله تاکیدی دارم که میگم :
من باور دارم روزی رسان بی حساب من خداست
اقا این جمله چنان به قلبم نشست چنان ارامشی به من داد که تمام اون افکار منفی انگار ریختن یهو
و چون میدونستم باز سر و کله شون پیدا میشه هی این رو با خودم تکرارکردم تا اخر شب هی این جمله رو تکرار میکردمالبته بگم با احساس خوب با احساس سپاس گزارم با باور !
تا اینکه شب که مهمونی بودم یه نفر برایکلاس پیام داد
من اصلا هیچایده ای نداشتم چی میخوامبگم
گفتم خدایا تو خودت گفتی این ایده رو خودت بقیه اشم بگو
اولین چیزیکه به ذهنم رسید گفتم و عالی بود
فرداش یکی دیگه پس فرداش یکی دیگه
هرکدی مینوشتم واسش تیک میخورد !!!!
تا اینکه دیشب که رفتم واسه اینکار یه دفتر گرفتم که بشینم از اول خودم همهمطالب تدوین رو جمع بندی کنم تا به بهترین شکل اموزش بدم و چقدر برای یادگیری خودم خوبه اینکار
و باز این افکار منفی شروع کرد حرف زدن
که اره فکر کردی اونا قراره پول بدن !!!!
فکر کردی تو میتونی پول بسازی ؟؟؟ عمرا
اینا در حد یه پیام بود فقط
پیام میدن و صحبت میکنن اما کو تا پول بریزن
کو تا قطعی بشه ….
اقا یهو دلم ریخت باز همون باور های محدود
به قول استاد ترکیبی از باوره و هنوز خالص نشده که ترکیبی از شرایط و احساس رو میاره
تو این موردم باور های من اونقدری تقویت نشده که این هارو نشنوم
و از دیشب تا حالا این افکار تو سرم میچرخه اما میخوام تا قبل از اینکه بیشتر از این قدرت بگیره جلوش رو بگیرم و اولین کار این هست که اینجا منطق هایی برای از بین بردنش بنویسم :
این ادمایی که پیام دادن رو خدا فرستاده من مگه کاری کردم واسه اومدنشون؟؟ همون ایده ی اگهی رم خدا داد تازه اومدم پول اضافی بدم برای اعتبار سنجی که خداگفت من خودم اعتبار میشم برات ولش کن !!!
همون خدایی که من تازه با کلی شک وترس به ایده اش عمل کردماینکارو کرد !
پس همون خدا هم زمانی که این تکامل تو این مدت زمان مشخص طی بشه و کلاس ها تشکیل بشه پول رو میاره واسم به راحتییییی
چون روزی من رو میده و از قبل هم داده مگه من واسه اینکه از کودکی رشد کنم کاری کردم خدا بوده همش هدایت خودش بوده که من از یک نتفه تبدیل شدم به چیزی که الان هستم پس همون خدای بزرگ همون اینکارو هم میکنه بدون اینکه من بخوام کار خاصی جز عمل به ایده ها و ساخت باور هام بکنم !!!!
الان واقعا کسی که تدوین بلده و بتونه خوب پروژه بگیره حداقل کم کم ماهی 20 میلیون درامد داره
این ادم ها میان یک چهارم کمتر این پول رو میدن به من براشون مثل سرمایه گزاری میمونه تا برن وارد بازار کار بشن و من با رسیدن به این هدفم چقدر خیر و برکت وارد زندگی این ادم ها میکنم
حالا میپرسی چطور به من اعتماد کنن
این با خداست کار من نیست من باید طرف خودم رو انجام بدم
و ایمان دارم تعداد این ادم ها روز به روز بیشتر و بیشترم میشه …..
همین الان که نوشتم این منطق هارو انگار قلبم اروم گرفت :))
و باید تو طی روز هی با خودم تکرار کنم این هارو تا این احساس تبدیل بشه به احساس غالب ام و این افکارمنفی محو بشن :)
خداروشکر صد ها هزاران مرتبه ….
سلام وخداقوت بر استاد عباس منش عزیز
وخانم شایسته بزرگوار…
واقعا افکار منفی در ذهن ما مانند علف هرز رشد میکنند و ما باید همیشه روی ذهن مان کار کنیم وعلف های هرز ذهن که همان افکار منفی هستند را پاک کنیم…
استاد مثال بسیار جالبی در دوره ای قانون آفرینش زده بودند که باور های مخرب مثله یک لایه ای سیاه سیمانی محکم بر ذهن ما چسبیده شده وبه هیچ عنوان پاک نمیشود
وباورهای جدید و سالم مانند رنگ سفیدی است که بر روی این لایه های سیمانی ریخته میشود و کار ما این است که این رنگ سفید را همیشه برروی این سطح سیاه سیمانی بپاشیم…
شیطان قسم خورده است که تا روز قیامت بندگان خدا را گمراه کنند ولی بنده ای که به خدا توکل کنند هرگز گمراه نخواهد شد…
همیشه باید روی ذهن کار کنیم و همیشه با این نجوا های شیطانی مقابله کنیم ،مانند استاد که همیشه علف ها و درختچه های هرز را پاکسازی میکنند وهرگز از این روند مثبت و رشدتکاملی نامید نشویم…
شاید کمی خسته شویم و بگوییم چرا باید هر لحظه کنترل ذهن کنم؟ولی اگر خواهان موفقیت پایدار هستیم بایدهرروز سعی کنیم بهتر شویم و بدانیم بحث کنترل ذهن انتهایی ندارد و باید همیشه ادامه داشته باشد،مانند ورزشکاری که تا ثانیه آخر بازی سعی میکنند که برنده باشد ما هم تا آخر عمرمان باید با افکار منفی و نجواهای شیطانی مقابله کنیم…
امروز 7آذر که این فایل ارزشمند روی سایت قرار گرفت مصادف شد با مسابقه فوتبال تیم محبوب استاد عباسمنش لاتزیو در لیگ قهرمانان اروپا مقابل سلتیک،بازی تا دقایق پایانی مساوی بود ودر دقایق پایانی چیرو ایموبیله بازیکن لاتزیو به زمین آمد وبا اعتماد به نفس بالا توانست دوگل برای لاتزیو در لحظات آخر بازی بزنند ولاتزیو موفق به پیروزی شود که این برد را به استاد تبریک میگم…و درسی که من از این بازی گرفتم این بود که با هر شرایط سنی ودر هر وضعیتی نباید امید خودمان را از دست بدهیم و دست از تلاش برداریم…
مانند سرهنگ ساندرز که در کهنسالی به موفقیت رسید تا زمانی که زنده هستیم تلاش کنیم که بهترین خودمان باشیم…وهرلحضه با افکار منفی مقابله کنیم…و بدانیم که به اندازه ای که با افکار منفی مقابله میکنیم نعمت و خوشبختی وارد زندگی مامیشود…وخارج شدن از مدار افسردگی در یک شب و دو روز اتفاق نمی افتد و باید آهسته آهسته از مدار افسردگی خارج شده و به مدار زندگی در بهشت برسیم…
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
همان طور که استاد در دوره دوازده قدم در مورد علفهای هرز و رابطه ان با افکار منفی صحبت کردند و انواع ان را نام بردند اگر در هر لحظه انها را پاکسازی نکنیم رشد کرده و خودمان هم متوجه نمی شویم. چون فرایند ان همان گونه که فرایند تغییر انها بسیار ارام و بدیهی صورت می گیرد متوجه ان نمی شویم و زمانی به عمق فاجعه پی می بریم که به اتفاق بسیار بدی برخورد کرده یا احساس افسردگی و نا امیدی کنیم. اما اگر هر روز حواسمان به ذهن و پاکسازی ان باشد بیشتر مواقع احساس خوبی را تجربه کرده و اتفاقات خوبی را برای خود رقم می زنیم.
مهم ترین مهارتی که ما باید به ان دست یابیم کنترل ذهن سپاسگذاری به خاطر داشته ها و تغییر زاویه دید از اتفاقات به ظاهر نا جالب و خاطرات بد است که تنها یک درصد از مردم می توانند تا حدودی به ان دست یابند. نجواها و گفت و گوهای ذهنی یکی از نشانه هایی است که ما می توانیم به باورهای خود پی برده و به میزانی که می توانیم این گفت و گوها را به سمت و سوی مثبت جهت دهی کنیم به همان میزان باورهای ما تغییر یافته و احساس لیاقت و ارزشمندی ما افزایش می یابد. باید با خودمان مهربان باشیم و مانند دوست صمیمی با خود رفتار کنیم. ما همین که به دنیا امده و پا به جهان گذاشته ایم لایق دریافت بهترین نعمتها هستیم. دوره احساس لیاقت و ارزشمندی استاد یکی از بهترین دوره های ایشان بوده که اگر بتوانیم حتی یک جمله از گفته های ایشان را باور کنیم در یچه ای از احساس خوب و اتفاقات مثبت را برای خود رقم زده ایم. اما ذهن ما نسبت به شنیدن جملات استاد مقاومت داشته و باید بیش از هزار مرتبه به هر یک از فایلهای ایشان در این زمینه گوش کرده تا تغییرات مثبت ان را به مرور در عملکردمان مشاهده کنیم.
با تشکر فراوان از استاد و خانم شایسته عزیز.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی
استاد شما وقتی راجب این نوع تغییر تفکر در مواقع هجوم افکار منفی به من یه راهکار نشون دادی انگار زندگیم از جلوی چشمام گذشت
دقیقا این الگوی افکار منفی درسته
من تو شغلم که بازاریابی هستش وقتی یه بار به مغازه دار میفروشی و بار دستش میرسه موقع تسویه حساب یا میگن نقدی میدیم یا هفته بعد تسویه میکنیم
من از روز اول تعهدی به این تسویع حساب مشتریا نداشتم ، یعنی وقتی بار براش میرفت و طرف میگفت فردا شب بیا تسویه میکنم من نمیرفتم
پیگیر نمیشدم و میگفتم مثلا 20تومن مانده حساب چیزی نیست اخر ماه قبل حقوق گرفتن جمع میکنم حسابامو
ولی دقیقا طبق این الگوی افکار منفی توی کار من اتفاق افتادع
از روزی که نیومدم خودم رو کنترل کنم و متعهد بشم به تسویه حسابا ، مانده حسابایی که دست مردم دارم انقدری زیاد شده که دو سه هفتهس از فروش منو انداخته و مدام درگیر پیگیری برای تسویه حسابم
اگع از روز اول نمیذاشتم انقدر بدهیه یه مغازه دار زیاد بشه خیلی راحت میتونستم کارو جمع کنم ، ولی وقتی کار از کار گذشت دیدم واقعا توان اینو ندارم به 100نفر پیگیری کنم و حسابشونو بگیرم
این تفکر در من اولش بود که اقا مبلغ یک ملیون یا پایینتر که چیزی نیست هرموقع اراده کنی مغازه دار بهت پول میده اما تو بیشتر بهشون حال بده سختگیری برای تسویه نکن تا بتونی نهایت فروش رو داشته باشی
و همین تفکر دو سه ماه گذشت و اینجایی که الان هستم یقمو گرفت
منو از تیم فروش کنار گذاشتن بخاطر حجم وسیع مانده حسابام که اتفاقا 90درصدشون یک ملیون و کمتر هستن و دقیقا مطابق افکارم
و یجورایی از کار بیکار شدم بخاطر اینکه از روز اول این تفکر رو کنترل نکردم و به شغلم و شرکتی که توش هستم ارزش قائل نشدم و فقط فروختم و فروختم تا مثل این علف های هرز خیلی شبکه ای و گسترده بدهکار شرکت باشم
ولی الان خداروشکر چند روزیه علت این اتفاقو فهمیدم و اولش بهش حمله کردم که بابا من محصولم با ارزشه
طرف سریع میفروشه و به سود میرسع و انوقت چرا من باید پولشو نگیرم به امید اینکه بیشتر بفروشم بیشتر پورسانت بگیرم؟ این تفکر هم شرک داره هم مثل علف هرزه یجایی یقه منو میگیره اینقدر که زیاد میشه حسابام
بهترین روش برای جلوگیری از ادامه دار شدن این موضوع اینه که موقع سفارش گرفتن با طرف محکم ببندم که اقا بار من نقده ، یا اگه نهایتا گفت 3روز دیگه پول میدم سر همون 3 روز برم بگیرم ازش
همین تفکر مریض که اولش خیلی ناچیز بود الان شده یه شبکه بزرگ از بدهی ، میتونستم روز اول جلوشو بگیرم اما تفکر کمبود نذاشت اینکارو بکنم برای اینکه میترسیدم نتونم تارگت بزنم و از هدفم عقب بمونم و پورسانت گیرم نیاد
حالا دارم اینو تغییر میدم و درستش میکنم
خب این از این موضوع
موضوع دیگه این الگویی که استاد میگه دقیقا در زمینه ارتباطات برای من رخ داده
من اول های ازدواجم با همسرم خیلی خوش خلق و ارام بودم و از همه چیز راضی
اما بعد یه مدت خیلی کم و توسط یک ناخواسته تفکراتی در من شکل گرفت که منو تا الان گرفتار کرده و دقیقا مطابق جمله استاد که ذهنم این زندگی به این قشنگیو با پسر خوشگلمو بهم جهنمی نشون میده
اولین فکر یا منشا این مشکل فکری اولش این بود که زن و همسر باعث میشه من ازاد نباشم نتونم هرجایی برم
این فکر اولش اینجوری بود و من بهش دامن زدم و خیلی از دعواهای اولم سر همین باور شروع میشد که یه موقع میخواستم از خونه بزنم بیرون قبلش ذهنم میگفت تا بلند شی بخوای بری بیرون خانومت باهات درگیر میشه که چرا میری
و دقیقا وقتی میخواستم برم بیرون همچین اتفاقاتی رخ میداد تا جهان ثابت کنه من درست فکر میکنم(منظورم اینه جهان باورمو بهم ثابت میکرد)
این فکر رو جلوشو نگرفتم و انقدر خودشو بزرگ کرد انقدر منو درگیر کرد که تفکرات دیگه رو هم در وجودم شکل داد
مثل اینکه همسر من مشکل اصلی برای عدم موفقیتمه
همسرم باعث میشه نتونم ارامش داشته باشم
من وقتی بیرون از خونه هستم به اوج احساس خوب میرسم ولی وقتی برم خونه همسرم این حال خوبمو میزنه تو سرش و حالم بد میشه
و همسرمو تو ذهنم آدمی میبینم که فقط دنبال اینه به کوچکترین حرکتی که از من زده میشه بزرگترین واکنش رو نشون بده و خلاصه که با این همه نعمتی که توزندگیم هست از جمله پسر 4ماهم ، مغز من این زندگیرو جهنم کرده برام
دقیقا خرف استاده که اگه اولش جلوی این افکارو نگیری ، یه مدت که بگذره بهت شکل میده و مثل افسرده ها به جایی میرسه که وااااااقعا سخته تغیر دادنش
الان تو دوره روانشناسی ثروت هستم دارم رو خودم کار میکنم و این فایل رو ضمیمه مغزم قرار دادم که اولش جلوی افکار منفی رو بگیرم تا زندگیمو درست کنم طوری که خودم میخوام
راجب این دوتا باوری که بهم صدمه زدن هم از خدا کمک میخوام تا هدایتم کنه و کمکم کنه زندگیم تو شغل و ارتباطم تغییر کنه و بشه همونی که من میخوام
استاد دمت گرم واقعا انسان باهوشی هستی که این اگاهی هارو به ما انتقال میدی
روز و روزگارتون خوش
سلام آقای بابایی عزیز
چقدر مثالهای جالب وزیبایی زدین و در واقع میشه گفت مثالهاتون کامل کننده حرف های استاد بود.من هم شغلم فروشندگی هست اما فروشنده ای سخت گیر وبسیار منضبط.با شرکت های ورشکسته کار کردم وبرخلاف انرژی های منفی که بهم می دادن که این شرکت ورشکسته است وپول نمیدن اما من با ایمان جلو می رفتم و قرارداد می بستم وزمان اقساط اینقدر پیگیری می کردم که طرف پول رو می داد
من یک سری اصل ها رو از خیلی سالها یاد گرفتم. اونجایی که استاد می گن قرض بالا آورده بودن وخودشون کارشون رو مدیریت نکردن من از خیلی سالها میدونستم .برای قرارداد هام خودم همه چیرو پیگیری می کردم وباوجودی که همه همکارهام نیرو می گرفتن من میگفتم باید خودم کارم روانجام بدم تا هم تجربه بالاتری به دست بیارم وهم از ترسهام بگزرم وبعد چند سال همکارهام که نیرو گرفته بودن وهر کدوم براشون مشکل پیش اوردن نیروهاشون رو اخراج کردن وخودشون کار می کردن.
باز هم خداروشکر می کنم بابت اینکه به این سایت هدایت شدم واین آگاهی ها رو از دوستان خوبی مثل شما کسب می کنم.
سلام بر عزیزانم
استاد جان یکی از تغییراتی که در من به وجود اومده تماشای فایلهای شماست چون اوایل فقط گوش میدادم اما اینو فایلو دوست دارم بشینم هزار بار تماشا کنم چقدر توو این فایل آرامش بود چقدر فضای پاییزی اونجا بهم حس خوبی داد اصلا استاد یه حال عجیبی پیدا کردم
استاد جان با صحبتهای شما در این فایل به خودم افتخار کردم همین 5،6 سال پیش بود که داشتم از شدت افسردگی میمردم چقدر بی هدف و بی انگیزه بودم هیچ چیزی در زندگی برام معنا نداشت هیچ چیزی برام معنا نداشت و دیدم که چقدر تغییر کردم دیگه اون حس بد همیشگی که همرام بود نیست واقعا نیست البته که خیلی وقتا افکار منفی میاد توو ذهنم اما اون حس خیلی بد همراهش نیست و من اقرار میکنم بدون هیچ شک و تردیدی که خداوند با لطف بی انتهاش منو از اون روزهای به شدت سخت و غمگین عبور داد
واقعا لطف خداوند بی انتهاست
استاد عزیزم میشینم برای خودم هدف گذاری میکنم و بهشون میرسم و تیک میزنم یکی از اهدافم اینه که اردیبهشت1403 برم استانبول و من میخوام برای اولین بار برم خارج از کشور و نمیدونید چقدر برای این سفر ذوق دارم دیروز داشتم یه ویدئو میدیدم از بازارهای استانبول واقعا احساس میکردم که اونجا هستم و خیلی حس فوق العاده ای دارم آخه شما چون از گذشته من خبر ندارید نمیدونید که من کجا و رفتن تنهایی به استابول کجا و اصلا من کجا و رفتن به خارج از کشور کجا و تمام اینا تاثیرات استفاده از برنامه های شماست
استاد جان مثالی که از دوستتون زدین خیلی برام روشن کرد که اعتماد به خداوند یعنی چی ،چقدر زیبا دوستتون گفته بودن که حتما خدا میخواسته از من محافظت کنه چقدر این جمله به دلم نشست
میدونم که پشت پرده چیزایی وجود داره که فقط خداوند ازشون خبر داره و سعی میکنم همواره اینو به خودم یادآوری کنم که هر اتفاقی که میوفته به صلاح منه
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم برای این فایل فوق العاده که حالمو بهتر و بهتر کرد
و خانم شایسته عزیزم از شما هم بی نهایت سپاسگذارم برای فیلم برداری فوق العاده تون ،سایه قشنگتونو دیدم که چقدر با عشق فیلم برداری میکردین
سلام به دوست عزیزم
چقدر خوشحالم بابت حال خوب امروزتان که با سالهای گذشته تفاوت اساسی ایجاد کرده، خدا را شکر.
البته من هم حین گوش کردن به فایلها تمرکزم بیشتر است…بعضی وقتها من هم شنیدن را ترجیح میدادم، ولی الان فهمیده ام که بهترین کار برای من، یک بار شنیدن و یک بار دیدن است.
امیدوارم به راحتی و شادی بتوانید هدف رفتن به ترکیه را تیک سبز بزنید و این سفر مقدمه ای برای جهانگردی مدامتان بشود.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.