https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-28 04:01:112023-12-06 04:28:00چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم
723نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هر کدام از فایل های استاد در نوع خودش بینظیره میخوام اینو بگم به قول استاد بیس و پایه تمام آموزش های استاد یکی هست و اونم کنترل ذهن به شکلی که به ما احساس بهتری بدهد یعنی طوری به اتفاقات زندگی نگاه کنیم که به ما احساس خوبی بدهد
آیت جمله طلایی استاد تو دوره دوازدهم قدم رو من نوشتم زیر شیشه میز اداره ام گذاشتم که میگه
این اتفاقات نیستند که زندگی ما رو رقم میزنن این نوع نگاه ما ، باورهای ما هستند که شرایط و اتفاقات زندگیمان را رقم میزنن
چقدر این جمله رو دوست دارم. افکار منفی که استاد مثال درختچه های هرز رو مثال زدند دقیقا درست کفتند… ما اگر بتونیم افکار خودمون را کنترل کنیم که اونم کار راحتی نیست ولی هنر ماست که اگر هر چقدر بتونیم این کارو انجام بدیم میتونیم غوغایی به بپا کنیم در زندگیمون که همه از بیرون که زندگیمان رو میبینند از تعجب شاخ در میآورند..
اگر ما اینقدر که به جسممان اهمیت میدیم که هر غذای نا مناسب رو واردش نکنیم اگر به ذهنمون اهمیت بدهیم که هر چیزی را نشنویم و هر حرفی را نزنیم و هر چیزی را نبینیم این ورودی های ذهن خیلی خیلی مهم است پس ما باید هر روز روی ورودی هامون کنترل داشته باشیم طوری که به ما احساس بهتری بدهد و این احساس خوب تبدیل میشود به زندگی در آرامش ، اتفاقات خوب ، و دیگرانی که تو مدار ما نیستند تعجب میکنند و بهش میگن معجزه برات رخ داده در صورتی که معجزه ای در کار نیست تو فقط ی کار ساده که البته در ظاهر ساده هست ولی در عمل سخته [ کنترل ذهن] رو به راحتی انجامش میدهی..
اتفاقا دیشب ی اتفاقی برام افتاد که تونستم ذهنم را کنترل کنم و احساسم را خوب نگه دارم و مطمئنم این اتقاق به نفع من خواهد بود …
اگر بخوام خلاصه تعریف کنم به شرح ذیل میگم خدمت دوستان که میخوام بگم چطور من دارم کنترل میکنم که دوستان هم یاد بگیرند ..
من شغل دومم فیلمبرداری هست دیشب تو مراسم عروسی فیلمبرداری میکردم هلی شات کار سالن مردانه من بهم گفت آقا محسن رم 32گیگ هلی شات پر شد منم از اونجایی که لب تاب آورده بودم سریع رم رو خالی کردم و دوباره فرمت کردم بهش دادم تا 20 درصد باقیمانده مراسم رو با هلی شات فیلم بگیره ، آخر شب همه اکیپ من رم هارو بهم تحویل دادن از جمله ایشون منم رم هارو داخل جیبم گذاشتم اخر شب که اومدم تو مغازه خودم که رم هارو خالی کنم دیدم رم هلی شات مردانه که 80 درصدشو خالی کرده بودم تو جیبم نیست یعنی گوشه جیبم سوراخ بوده رم هم ریز بوده افتاده …. تو اون لحظه اول انگار دنیا سرم خراب شد شما تصور بکنید ی مراسم فیلمبرداری رفتید کلی فیلم گرفتید اون طرف کلی هزینه کرده برای فیلمش منم رم فیلمبرداری رو گم کرده چطور میتونید ذهنتون رو کنترل کنید .. در لحظه اول هزاران فکر و افکار منفی که اینطوری میشه اونطوری میشه میاد تو ذهنت . این هنر منه که چطور کنترلش کنم خلاصه بگم رفتم هر جایی رو که فکرشو بکنید زیر رو کردم پیداش نکردم …
میخوام بهتون بگم چطور اینو کنترل کردم
به خودم گفتم خداروشکر که رم های دیگه رو گم نکردم
خداروشکر که رم مراسم زنانه که کلی مهم هست رو گم نکردم
خداروشکر که 80 درصدشون خالی کرده بودم و 20 درصدش گم شده
خداروشکر که رم های دیگه سالم هست
خداروشکر که مراسم چند دوربینه بوده و میتونم نماهای دیگه رو جایگزین کنم جای اون 20 درصد گم شده
با این جملات و کنترل کردن احساسات خودم تونستم افکار منفی رو دور کنم ..
در پایان از همه عزیزانم که این کامنت منو میخونن و درسی که از این کامنت من میگیرند سپاسگزارم
از استاد عزیزم که امروز قدم آخر از دوره 12 قدم رو خریدم سپاسگزارم
چرا که این توانایی کنترل ذهن رو از آموزش های بینظیره شما بدست آوردم ️️️️
سپاسگزارم از کامنتی که نوشتین و داستانی که بیان کردین از اتفاق خودتون وکنترل ذهن تون که عالی بوده و توجه تون به نکات مثبت این اتفاق ، خداروشکر میکنم که هدایت شدم به خوندن کامنت شما .
از طرفی هم خوشحالم که دوره مقدس 12قدم را سپری کردین که این دوره فوق العاده است .
آفرین برشما دوست عزیز.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
امروز رفتم بانک ، سه نفر قبل من تو نوبت بودن منم کارهای دیگری داشتم و عجله داشتم ، یه خانم هم قبل من بود و کلی کار داشت نجوی شروع شد اولین نجوی هم این بود تو که صبح این قدر شکر گذاری کردی باید تا میومدی کارت راه میافتاد گفتم ساکت
گفتم خدایا کمک کن کن
دیدم یه گوشه از بانک یه استند گذاشتن روش برگه هایی هست یکیشون رو برداشتم دیدم نوشته قبل از اومدن به بانک میتونید آنلاین نوبت بگیرید گفتم چه جالب دفعه بعد قبل اومدن نوبت میگیرم که معطل نشم بعد شروع کردم برای همه آدمهای اونجا دعا و طلب خیر کردن چند دقیقه بعد نوبت من شد قسمتی از کارم راه افتاد برا بقیه اش که بستن حساب مازاد بود گفتن باید بری بانک مبدأ ، پیاده یه ربع راه بود وقتی رسیدم بیست دقیقه مونده بود بانک بسته بشه و شش نفر تو نوبت بودن گفتم خدایا کمکم کن
دیدم یه نفر رفت پیش رییس بانک و سوالی پرسید منم با یادآوری احساس لیاقت و درخواست رفتم به رییس بانک درخواستمو گفتم با قدرت و ایشون با روی باز گفتن بفرمایید بنشینید انجام میدم و انجام شد سریع بدون نوبت و معطلی
خدایا شکرت موقع نشستن فقط گفتم قانون همینه جواب میدهد
و از انجام دادن کارش احساس خوبی داشته باشه و کاری به نتیجه نداشته باشه سراغ دارید؟
تو ذهنتون بگردید ببینید کسی رو میشناسید که چنان عاشق کارش باشه که پستی بلندی های مسیر اصلا فکرش رو مشغول نکنه
من سراغ دارم
بچه ها
بچه ها عاشق روزهاشون هستند
بچه ها اصلا براشون نتیجه اهمیت نداره (البته تا زمانی که ما الوده نکنیم اونارو)
و البته کسانی که انقدر کارشون رو دوست دارن که شکست هم بخورن میخندن یا اگه نخندن گریه نمیکنن
میگن چه جالب فهمیدم این روش جواب نمیده
من اگه کار مورد علاقم رو انجام بدم
و در اون کار افکار منفی سراغم بیاد
من چه واکنشی دارم؟
افکار میگن بترس ممکنه نشه
ممکنه اشتباه کنی
ممکنه یه نفر مزاحمت ایجاد کنه
جواب منی که دارم عشق میکنم چیه؟ میگم اوکی نشه
دوباره از اول انجام میدم
ولی خب این موضوع که گفتم فقط برای کار بود
ما در زمینه های دیگه هم افکاری داریم
مثل سلامتی
مثل روابط
و…
در این زمینه ها باید از تکنیک رهایی استفاده کنم
مثلا مادری دیوانه وار فرزندش رو دوست داره باید برای جلوگیری از افکار منفی نسبت به فرزندش رها باشه
اتفاقا با رهایی ما ضرر های کمتری جذب میکنیم
و با نگرانی برای فرزند یا مادر یا همسر ما اتفاق هارو اتفاق های بد منظورمه
بیشتر جذب میکنیم.
و سلامتی.
در مورد سلامتی هم ممکنه افکار منفی بیان و بخوان مارو بترسونن یا نگران کنن و ما اگه حواسمون نباشه تبدیل به درخت میشن اون ساقه های کوچولو
پس بنابرین
در مورد کار و ثروت اگه عاشق کاری باشیم و در اون کار وارد حاشیه ها نشیم عملا افکار منفی نمیان چون ما از انجامش داریم کیف میکنیم
منظورم از حاشیه
مثلا حسن یزدانی عاشق کشتی گرفتنه
و ازین کار لذت میبره اما زمانی که دیگه خودش کشتی براش لذت بخش نیس
فقط مدال طلا براش مهمه اون موقع وارد حاشیه شده
اون موقع که به قول خودش میخواد دل یک ملتی رو شاد کنه
اون لحظه دیگهاز کارش لذت نمیبره و به دوش کشیدن این بار براش استرس
افکار منفی
ترس
به وجود میاره و باعث میشه اون حسن یزدانی همیشگی نباشه
و فقط دنبال نتیجه باشه
دنبال تحسین
دنبال تایید
اینجا دیگه از کشتی لذت نمیبره و وارد حاشیه هاش شده
و در رو برای افکار منفی باز کرده
همه ما وقتی به زندگی نگاه کنیم میبینیم اون جاهایی که لذت بردیم و صرف نظر از نتیجه فقط کیف کردیم اونجاها نتایج خیلی عالی و آسان وارد زندگیمون شدن
و جاهایی که نتیجه گرا شدیم
و سپاسگذاری رو در عمل کنار گذاشتیم و داشته هامون دیگه برامون جذابیت نداشت و له له زدیم برای نتایج بزرگ تر
اونجاها دقیقا باخت دادیم
هم انرژی رو
هم زمان رو
هم باور ها مون رو.
میخوام کاری رو که لذت میبرم شروع کنم
میخوام در روابطم عاشقانه و صمیمانه رفتار کنم اما رها
و میخوام نسبت به سلامتی هم رها باشم و اجازه بدم خداوند حافظ و پشتیبان من باشه
حتی در زمینه کار کردن روی خودمون هم باید حواسمون باشه دچار وسواس و عجله نشیم
به قول یه بزرگی وقتی در یک رودخانه به سمت اقیانوس در حرکتیم حتی اون موقع هم نباید برای رسیدن به اقیانوس دست پای اضافه بزنیم باید رها کنیم و به جریان اب اجازه بدیم
دوست من خیلی خوشحالم که شما رو در این سایت دنبال میکنم ،واقعا داشتن دوستانی مثل شما نعمت بزرگی که من الان ازش بهرمندم
من به شخصه در مورد دیدگاهای که داری بسیار حس خوبی دارم و تمام سعیمو میکنم نکاتی که اینجا گفتید در خودم نهادینه کنم
در مورد آقای یزدانی مثالی زدی که آگاهی نابی توش داشت و منو بفکر فرو برد و حتی ورزشکارای دیگه ای که در سطح دنیا دارن فعالیت میکنن توی ذهنم مرور شد که تا وقتی روی هیچکس حسابی نکرده بودن همیشه در حال پیشرفت بودن ولی وقتی درگیر حواشی شدن و ارزش خودشونو در قالب نتیجه و نشون دادنش به مردم دادن و بقول شما درگیر استرس برد باخت شدن ،روند موفقیتشون متوقف شد
این مثال شما گذشته خودمو بهم یاآور شد که وقتی کسب کار خودمو شروع کردم اینقدر شوق و ذوق داشتم که کمتر از دو سال تونستم جایگاهی بدست بیارم سایر دوستان من توی ده سال این روند داشتن
اما وقتی اون شور و شوق جای خودشو به نتیجه داد و نگاه من به کسب کارم از عشق به فقط نتیجش یعنی پول گره خورد همه چی عوض شد ،این روزا با دقت کردن به روند پیشرفت خودم توی کارم در گذشته به دقت نگاه میکنم تمام سعی خودمو میکنم مثل روزهای اولی باشم که کارمو شروع کردم
سپاسگزارم ازت دوست آگاهم و ازت میخوام که لطف کنی و همیشه برای ما بنویسی
دوستدارم دوست عزیزم و از همین جا یه بوس آبدار نثارت میکنم
چقدر لذت بردم از هر ثانیش .از هر تصمیم ریچاد که به ظاهر احمقانه بود ولی اینقدر خودشو و دختراشو قبول داشت و باورش داشت که همه شرایط به ظاهر منطقی و پیشنهادات عجیب غریب رد میکرد و انتهاش چیزی جز نتیجه توحیدی نبود
من که از اولش تا آخرش اشک شوق میرختم .و چقدر با قوانین استاد مطابقت داشت
از توی لحظه زندگی کردنشون و دقت به نکات مثبتشون گرفته تا عزت نفس و خودباوریشون و اجرای توحیدیشون و فقط روی خودشون حساب کردن و قدرت رو به بقیه ندادن
خلاصه به همه کسانی که این کامنت میخونن پیشنهاد میکنم حتما این فیلم ببین
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم امشب صلاه خودمو با دیدن این فیلیم انجام دادم و قلبم سرشار از نور شد
کسی که خودش و خانوادش رو ارزشمند میدونه فارغ از سطح اجتماعی ثروت و رنگ پوستشون
و این فیلم به خوبی نشون میده اگه خودت رو باور داشته باشی هیچ محدودیتی جلو دارت نیست برای اینکه به سطوح بالا در موفقیت برسی
انقدر خودش و بچه هاشو باور داشت که با پیشنهاد یک میلیون دلاری دست و پاشو گم نکرد
اون میدونست ثروتی که دخترا میتونن بسازن خیلی بالاتر از این چیزاس.
این فیلم هم بنا به درخواست خود اون دو خواهر از ویل اسمیت ساخته شد اونا ازش درخواست کردن نقش پدرشون رو بازی کنه و فکر کنم هزینه ساخت فیلم رو هم دو خواهر دادن
همه ما یه کینگ ریچارد درون خودمون داریم فقط باید بهش رجوع کنیم و بیدارش کنیم
بر اثر یک سوء تفاهم، من سخنی را گفتم و اندیشیدم که همسرم حرف من را شنیده است اما توجهی نکرده است این رفتار یک لحظه خیلی من را عصبانی کرد. اما بعد او گفت که متوجه سخن من نشده است.
اینجا این را بگویم به برکت آموزش های استاد عزیزم الان مدتهای طولانی است که ما با هم دعوا نکردیم. روابط بسیار عالی پیش می رود..
این سوء تفاهم من را عصبانی کرد. من متوجه تغییر حالتم و احساساتم می شدم. قشنگ جریان این احساس بد را در بدنم و در دستانم حس می کردم. اما به خودم گفتم اشکالی ندارد اینجا باید عصبانی بشوم تا حرفم را در گوش طرف مقابل فرو کنم.
شاید یک دقیقه از این موضوع گذشت و من متوجه شدم که شدت خشم در من در حال زیاد شدن است و من گویا آگاهانه می خواستم این خشم زیاد شود تا بتوانم گوشمالی به او بدهم. بخواهم به او حرفم را ثابت کنم.
اما یک لحظه به خودم گفتم اینجا کی داره ضرر می کنه؟ آیا اگر شروع کنی به داد و هوار اوضاع بهتر می شود؟
یاد این جلسه و کنترل ذهن افتادم. به خودم گفتم که چطور فکر می کنی روی خودت کار می کنی در صورتیکه اینجا می دانی راه خطاست ولی می خواهی ادامه بدهی!
خدا روشکر که پروردگارم چشمانم را سریع باز کرد و من به خودم آمدم. گفتم من عصبانی شدم پس می روم بیرون قدم بزنم تا خودم را آرام کنم و خدا رو شکر وقتی از خانه بیرون آمدم سخنان استاد در گوشم زنگ می زد.
اگر من در حال تقویت احساس لیاقتم هستم چرا باید اجازه بدهم یک نفر دیگر بتواند وجود من را تحت تاثیر احساسات خشم و… ببرد. وجود من آنقدر ارزشمند هست که نخواهم دیگری بخواهد او را خشمگین یا حتی آرام کند. چون من انتظار داشتم همسرم با عذرخواهی از من مرا آرام کند.. انتظاری که در گذشته همیشه از او داشتم. اما اکنون بخودم آمدم.
نه! استاپ کن! این من هستم که باید خودم را آرام کنم. این من هستم که باید آتش خشم را فرو بنشانم نه کس دیگری.
من وقتی بتوانم خشمم را کنترل کنم در واقع به خودم لطف کردم. خودم را دوست داشته ام. خودم را نوازش کرده ام.
این اشتباه است که فکر کنم اگر صبر کنم او عذرخواهی کند من غرورم حفظ شده است. اگر به او بگویم چه اندازه عصبانی هستم او حساب کار دستش می آید.
من باید تمرکزم روی خودم باشد. من قرار نیست دیگری را تربیت کنم. من باید خودم را بسازم.
تمام این جملات آرامش بخشی که از گفتار استاد عزیز بر دل و جانم می نشست من را آرام کرد و به لطف پروردگار خیلی حسم خوب شد. در آخر به خاطر این کنترل ذهن از خودم تشکر کردم و گفتم فاطمه دمت گرم. واقعا ازت راضی هستم که داری نتیجه می گیری از کار کردن روی خودت.
دوست عزیزم خیلی احساس خوبی دارم از خوندن کامنت شما
اینکه شما چطور با استفاده از آگاهی های دوره احساس لیاقت تونستید به همچین نگرشی دست پیدا کنید که اجازه ندید کسی شما رو خشمگین یا حتی آروم کنه موفقیت بسیار بزرگی
چون همه ما به نحوی همچین نگرشهای رو در جامعه نسبت به اطرافیان خودمون داشتیم و همیشه هم با مشکل مواجه میشدیم چون ما کنارلی بر افراد دیگه و حتی نزدیکترین افراد زندگیمون ندارم و تنها کسی که میتونیم کنترل کنیم خود ما هستیم ،از وقتی که همچین دیدگاهی رو در زندگیم ایجاد کردم و البته باید روش کار کنم میتونم بگم خیلی احساسم بهتر شد به زندگی و هیاهوی که در این دنیا وجود داره ..
من نگاهم به این دنیا همیشه یک دنیا پر از آدمهای مختلف و عجیب غریب بود که هر کدومشون حرف خودشونو میزنن و نمیشه با آدمها ارتباط درستی داشت و این موضوع همیشه عذابم میداد و درونم خیلی واضح بهم میگفت این طرز فکر اشتباه چون همیشه حالم بد بود ،ولی از وقتی فهمیدم که من نمیتونم کسی کنترل کنم و تمام حواسم فقط باید به خودم باشه و این منم که با هر دیدگاهی که بشه حالم بهتر بشه باید حس حالمو خوب کنم ،همه چیز یه رنگ بهتری به خودش گرفته و الان دیگه وقتی میبینم آدمای اطرافم دارن از هر مزخرفی صحبت میکنن تمام تلاش خودمو میکنم اعراض کنم و به خودم یادآور بشم که اونا باورهای خودشونو دارن و من نمیتونم کسی تغییر بدم و هر کسی در جای درست خودش هست و نتایج هر کسی به باورهاش بستگی داره ،افسار ذهنمو در دست میگیرم و آرامش در وجود خودم یادآور میشم به خودم
سپاسگزارم از شما خانوم ابراهیمی عزیز برای به اشتراک گذاشتن دیدگاهتون
افکار منفی تا وقتی رشد نکرده اند می شود به آنها تغییر جهت داد!
در واقع تا وقتی ضعیف هستند؛ امکان تغییر مثبت دادن به شکلِ آسان تری را دارند، از یک طرف هم با قدرت دادن به موارد مثبت در زندگی، منفی ها رو از بین ببریم.
دقیقا مثل علف های هرز پرادایس!
بهشت زیبایی که میتوانیم به ذهن انسان تشبیهش کنیم
علف های هرز پرادایس در ابتدا دو سه شاخه ی نازک هستن با تراکم کم…
اما چه می شود که تبدیل میشوند به درختچه های ضمخت و سختو پراکنده؟
بله عدم رسیدگی و توجه در طولانی مدت…
درختچه هایی که حتی عبور از آنها کار بسیار سخت و غیر ممکنی هست
که برای از بین بردنشان به وسایل، تجهیزات و صرفِ وقت، پول و انرژی بیشتری نیاز هست تا زمانی که بسیار کوچک و کم هستن
افکار منفی، سست و بی اساس هم همینگونه اند تا وقتی که جان و قدرت بیشتری نگرفته اند باید اقدام به حذف یا پیدا کردن جایگزین بهتری برای آنها کرد.
به این صورت که فضا و اجازه ی رشد و قامت گرفتن را به این علفهای هرز و منفی ندهیم به طوری که لحظه ای که به خودمان رجوع می کنیم، متوجه بشویم که زمان زیادیست درگیرشان هستیم و از مسیر لذت نمی بریم
اگر ما به فکرِ ذهنمان نباشیم؛ اجازه بدهیم هر باور هرز و بیهوده ای رشد کند و قطر وسیع تری بگیرد تبدیل می شویم به انسان افسرده ای که اطرافش جز بیهودگی و سیاهی چیز دیگری (نمی تواند) ببیند.
و درمقابل غول سیاه و عظیم منفی انسانی رنجور و سست و ناتوانیم که بجنگیم
بله درست متوجه شدیم
افکار منفی به همان صورتی که می آیند؛ نمی مانند
آنها بواسطه ی عوامل بیرونی در ذهن تقویت می شوند.
و از آنجا که قانون جهان هرچه را که تو هستی را به تو نشان میدهد به این سبب ؛ به تو نگرانی ها اضطراب ها، منفی ها و هرزای بیشتری را نشان می دهد
بله جاذب آنها در زندگی می شویم
و به دنبال خودش ما را در مدار پایینی قرار می دهد که دردسر ها و مشکلات بیشتری را برای ما بوجود می آورد
باید بدانیم که در این دنیا هیچکس، هیچکس هیچکسی وجود ندارد که دچار این افکار منفی نشود بلکه با مدیریت و اجازه ی رشد ندادن هست که میتوانیم اطرافمان را خلوت کنیم که زیبایی های بیشتری را ببینیم و لمس کنیم
مثل کاری که استاد با خلوت کردن پرادایس از علف های هرز کرده اند و در پی آن شاهد زیبایی جلوه گر پرادایس هستیم
من معلم هستم و میبینم دانش آموزام اغلب این مسایل رو باور ندارند و اغلب در نگرانی و ترس به سر میبرند . خیلی سعی کردم در کلاس ها و همایش ها اونا رو به مسیر توحید و کنترل ذهن و تمرکز به زیبایی ها و… هدایت کنم و معمولا حدود ده درصدشون توی فرکانس یادگیری و درک این موضوعات بودن . حالا چند سالی هست که اصلا دنبال تغییر هیچ کس نیستم نه شاگرد نه خانواده و …. فقط روی خودم کار میکنم و با اینکه پنجاه درصد زمان کارمو کمتر کردم تونستم کیفیت زندگی بالایی بسازم .
امیدوارم از طریق اساتید خوب مثل شما ، انسانها به این مسیر زیبا هدایت بشن
استاد توی این فاصله یک نکته دیگه هم متوجه شدم که دوست دارم راهنماییم کنید. من خیلی معیارهای سختگیرانه دارم و اصلا خودم رو لایق نمیدونم. مثلا من توی پروژه اخیر پا به پای تیمم رفتم جلو و خیلی بیشتر از اون ها وقت گذاشتم ولی باورم همش درباره خودم اینه که اونها کار فنی رو انجام میدن، من فقط تحلیل و طراحی سیستم رو انجام میدم! جالبه که بدونید توی یک پروژه نرم افزاری بیشتری دستمزد مربوط به تحلیلگر سیستم هست و تقریبا بیشتر از 2 برابر همه افراد تیم حقوقش باید باشه!
کنار اون اگر همیشه سخت مشغول کار نباشیم روی یک پروژه و همیشه توی سختی و فشار نباشیم حس میکنم داریم کم کاری میکنیم و این پول حلال نیست! در صورتی که ما توی پروژه هامون صد درصد خودمون رو میذاریم و مشتری ها واقعا از کارمون راضی هستن و خیلی از ما تعریف میکنن و این فقط باور من نسبت به خودمم و تیمم هست نه واقعیت!
یک باور دیگه هم دارم که فکر میکنم برمیگرده به باورهام درباره پول، اونم اینه که میگم درست نیست ما در مقابل کارمون این قدر پول درخواست بدیم! کاری که ما انجام میدیم توی ایران کاملا یونیک و خاص هست و ما به نسبت بقیه خیلی منصفانه داریم کار میکنیم و حتی خود سازمان و شرکت هایی که باهاشون کار میکنیم به راحتی مبلغی که میگیم رو پرداخت میکنن و از پرداختشون کاملا راضی هستن اما من این باور رو دارم که وقتی از کسی پول میگیرم کارم اشتباه هست و عذاب وجدان دارم نسبت به گرفتن پول انگار که دارم کار بدی میکنم و خدا ازم راضی نیست!
ممنونم از شما و همه دوستان
در پناه خدا ثروتمند و شاد و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام دوست عزیز.من شغلم فنی هست.تقریبا همین باورهارو داشتم و فکر میکردم برای کارهایی که میخوام انجام بدم و پول بگیرم بابتش باید زمان زیادی بزارم اما وقتی باورهام رو عوض کردم راجبه کارم اصلا کسب و کارم تغییر کرد اصلا دیگه اون کارهایی که زمان میبرد تا درست بشن برام نمیان و من دارم بابت کارهایی پول میگیرم که در حد یه دوشاخه عوض کردن هستن.البته یه اتفاقی برام افتاد که این باور در من تقویت پیدا کرد که بهت میگم.اونم اینه که من دارم مغازه میسازم و از وقتی که ووارد این هزینه ها شدم دیدم که یه کارگر ساده میاد برای کندن زمین 4 ساعت کار میکنه و باید بهش صبحانه بدی ناهار بدی و یه لیوان آب همراه خودش نمیاره باید 1 میلیون بهش دستمزد بدم البته من با عشق پولشون رو میدادم .اما با خودم گفتم منی که 3 سال شاگردی بدون حقوق کردم تا کارم رو یاد بگیرم حق منه که تو کارم دستمزد بیشتری بگیرم واقعا.تا قبل از اینکه توی این خرج ها بیفتم نمیدونستم بیرون چه خبره و فقط یه سری خرج های روز مرگی داشتم وو میگفتم دستمزدم خوبه .این خرج ها باعث شدن که فکر کنم راجبه دستمزدم و الان راضی هستم از پول گرفتنم بابت کاری که میکنم.امیدوارم مفید باشه برات
چه قدر قشنگ گفتی واقعا کیف کردم.کاملا درست میگی که ادم تا وقتی درگیر هزینه ها نشه نمیدونم که لایق چه مبلغی هست اینو وقتی درک کردم که میخواستم براورد هزینه پروژه هام رو انجام بدم و میگفتم نه بابا ٢١ میلیون واسه چی بگیرم اخه کار دو روزه!؟!
بعد گفتم بله واسه من کار دو روزه چون 6 سال زحمت کشیدم اول خودم برنامه نویسی یاد گرفتم بعد دو سال با چه پستی و بلندی هایی یاد گرفتم جه طور تیم تشکیل بدم و جایگاه ساختم! پس ٢٠ میلیون کم هم هست واسه انچه من طی کردم تا به اینجا برسم و این شرکت رو بسازم و چه قدر تغییر کردم برای خواسته هام بله لایقشم که پول بگیرم و مسائل بقیه رو حل کنم. این احساس لیاقت واقعا سطح زندگی و خواسته های ما رو تغییر میده.
در پناه حق ثروتمند و شاد و سلامت و سعادتمند باشید.
سلام استاد عزیز تشکر ویژه دارم از شما که از سال 93 من دارم شما را دنبال میکنم سپاسگزار الله یکتا هستم که من را به این مسیر هدایت کرد
استاد جان تو این فایل جای این سخن من نیست ولی گفتم که بگم بهتون
استاد عزیز من خداراشکر که ثروت یک را سال 95خریدم که در آن دوره شما از احساس گناه صحبت کردین و در ورژن جدید شما حذف شده استاد من این فایل زندگی من را متحول کرد الان واقعا دارم گریه میکنم مینویسم اگر این قسمت داخل این دوره نبود شک ندارم که هنوز داشتم با همین احساس زندگی میکردم ولی وقتی خودم را بخشیدم زندگی من متحول شد من ثروت 2را ندارم شاید اونجا توضیح داده باشین ولی اگر یک فایل به این دوره اضافه کنید زندگی میلیونها انسان تغییر دادین ممنونم از لطف شما وزحمت خانم شایسته عزیز
این فایل، بسیار رویایی بود برای من، بر حسبِ نیازِ یکی دو روزِ اخیر من اومد روی سایت و امروز چندین باز شنیدم و کیف کردم.
اینکه قانونِ به هر چی توجه نشون بدی، برات رقم میخوره، برام تکرار و یادآوری شد.
اینکه چطوری اگه زود جلوی نجواها (علف های هرز) رو بگیری، میتونی تو تحتِ کنترل بگیری اوضاع رو، وگرنه به مرور زمان قدرت میگیرن و بهبودشون زمان و انرژیِ بیشتری می طلبه.
اینکه با مثالِ دوستتون که در مورد اخطار و توقف رانندگی، چطوری مواجه شده:
اول عصبانی شده، بعد با تغییر دادن زاویه ی نگاهش به ماجرا به گونه ای که حسش رو بهبود بده و احساسش رو خوب کنه، ماجرا به کل عوض شده…
خیلی زیبا بود این فایل از جهاتِ آگاهی های متفاوتی که دادین:
مثال علف های هرز و کوتاهیِ به موقع یا دیر هنگامشون.
کنترل ذهن، موضوعی هست که همیشه نیاز به کار و تلاش و جهاد داره.
با همه توجهی که بهش میکنم، یه لحظه غفلت یا فراموشی منو از چرخ دنده ی اصلی خارج میکنه.
سلام به همه همراهان عزیز و استاد گرانقدرم
هر کدام از فایل های استاد در نوع خودش بینظیره میخوام اینو بگم به قول استاد بیس و پایه تمام آموزش های استاد یکی هست و اونم کنترل ذهن به شکلی که به ما احساس بهتری بدهد یعنی طوری به اتفاقات زندگی نگاه کنیم که به ما احساس خوبی بدهد
آیت جمله طلایی استاد تو دوره دوازدهم قدم رو من نوشتم زیر شیشه میز اداره ام گذاشتم که میگه
این اتفاقات نیستند که زندگی ما رو رقم میزنن این نوع نگاه ما ، باورهای ما هستند که شرایط و اتفاقات زندگیمان را رقم میزنن
چقدر این جمله رو دوست دارم. افکار منفی که استاد مثال درختچه های هرز رو مثال زدند دقیقا درست کفتند… ما اگر بتونیم افکار خودمون را کنترل کنیم که اونم کار راحتی نیست ولی هنر ماست که اگر هر چقدر بتونیم این کارو انجام بدیم میتونیم غوغایی به بپا کنیم در زندگیمون که همه از بیرون که زندگیمان رو میبینند از تعجب شاخ در میآورند..
اگر ما اینقدر که به جسممان اهمیت میدیم که هر غذای نا مناسب رو واردش نکنیم اگر به ذهنمون اهمیت بدهیم که هر چیزی را نشنویم و هر حرفی را نزنیم و هر چیزی را نبینیم این ورودی های ذهن خیلی خیلی مهم است پس ما باید هر روز روی ورودی هامون کنترل داشته باشیم طوری که به ما احساس بهتری بدهد و این احساس خوب تبدیل میشود به زندگی در آرامش ، اتفاقات خوب ، و دیگرانی که تو مدار ما نیستند تعجب میکنند و بهش میگن معجزه برات رخ داده در صورتی که معجزه ای در کار نیست تو فقط ی کار ساده که البته در ظاهر ساده هست ولی در عمل سخته [ کنترل ذهن] رو به راحتی انجامش میدهی..
اتفاقا دیشب ی اتفاقی برام افتاد که تونستم ذهنم را کنترل کنم و احساسم را خوب نگه دارم و مطمئنم این اتقاق به نفع من خواهد بود …
اگر بخوام خلاصه تعریف کنم به شرح ذیل میگم خدمت دوستان که میخوام بگم چطور من دارم کنترل میکنم که دوستان هم یاد بگیرند ..
من شغل دومم فیلمبرداری هست دیشب تو مراسم عروسی فیلمبرداری میکردم هلی شات کار سالن مردانه من بهم گفت آقا محسن رم 32گیگ هلی شات پر شد منم از اونجایی که لب تاب آورده بودم سریع رم رو خالی کردم و دوباره فرمت کردم بهش دادم تا 20 درصد باقیمانده مراسم رو با هلی شات فیلم بگیره ، آخر شب همه اکیپ من رم هارو بهم تحویل دادن از جمله ایشون منم رم هارو داخل جیبم گذاشتم اخر شب که اومدم تو مغازه خودم که رم هارو خالی کنم دیدم رم هلی شات مردانه که 80 درصدشو خالی کرده بودم تو جیبم نیست یعنی گوشه جیبم سوراخ بوده رم هم ریز بوده افتاده …. تو اون لحظه اول انگار دنیا سرم خراب شد شما تصور بکنید ی مراسم فیلمبرداری رفتید کلی فیلم گرفتید اون طرف کلی هزینه کرده برای فیلمش منم رم فیلمبرداری رو گم کرده چطور میتونید ذهنتون رو کنترل کنید .. در لحظه اول هزاران فکر و افکار منفی که اینطوری میشه اونطوری میشه میاد تو ذهنت . این هنر منه که چطور کنترلش کنم خلاصه بگم رفتم هر جایی رو که فکرشو بکنید زیر رو کردم پیداش نکردم …
میخوام بهتون بگم چطور اینو کنترل کردم
به خودم گفتم خداروشکر که رم های دیگه رو گم نکردم
خداروشکر که رم مراسم زنانه که کلی مهم هست رو گم نکردم
خداروشکر که 80 درصدشون خالی کرده بودم و 20 درصدش گم شده
خداروشکر که رم های دیگه سالم هست
خداروشکر که مراسم چند دوربینه بوده و میتونم نماهای دیگه رو جایگزین کنم جای اون 20 درصد گم شده
با این جملات و کنترل کردن احساسات خودم تونستم افکار منفی رو دور کنم ..
در پایان از همه عزیزانم که این کامنت منو میخونن و درسی که از این کامنت من میگیرند سپاسگزارم
از استاد عزیزم که امروز قدم آخر از دوره 12 قدم رو خریدم سپاسگزارم
چرا که این توانایی کنترل ذهن رو از آموزش های بینظیره شما بدست آوردم ️️️️
سلام به آقا محسن عزیز
سپاسگزارم از کامنتی که نوشتین و داستانی که بیان کردین از اتفاق خودتون وکنترل ذهن تون که عالی بوده و توجه تون به نکات مثبت این اتفاق ، خداروشکر میکنم که هدایت شدم به خوندن کامنت شما .
از طرفی هم خوشحالم که دوره مقدس 12قدم را سپری کردین که این دوره فوق العاده است .
آفرین برشما دوست عزیز.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام
امروز رفتم بانک ، سه نفر قبل من تو نوبت بودن منم کارهای دیگری داشتم و عجله داشتم ، یه خانم هم قبل من بود و کلی کار داشت نجوی شروع شد اولین نجوی هم این بود تو که صبح این قدر شکر گذاری کردی باید تا میومدی کارت راه میافتاد گفتم ساکت
گفتم خدایا کمک کن کن
دیدم یه گوشه از بانک یه استند گذاشتن روش برگه هایی هست یکیشون رو برداشتم دیدم نوشته قبل از اومدن به بانک میتونید آنلاین نوبت بگیرید گفتم چه جالب دفعه بعد قبل اومدن نوبت میگیرم که معطل نشم بعد شروع کردم برای همه آدمهای اونجا دعا و طلب خیر کردن چند دقیقه بعد نوبت من شد قسمتی از کارم راه افتاد برا بقیه اش که بستن حساب مازاد بود گفتن باید بری بانک مبدأ ، پیاده یه ربع راه بود وقتی رسیدم بیست دقیقه مونده بود بانک بسته بشه و شش نفر تو نوبت بودن گفتم خدایا کمکم کن
دیدم یه نفر رفت پیش رییس بانک و سوالی پرسید منم با یادآوری احساس لیاقت و درخواست رفتم به رییس بانک درخواستمو گفتم با قدرت و ایشون با روی باز گفتن بفرمایید بنشینید انجام میدم و انجام شد سریع بدون نوبت و معطلی
خدایا شکرت موقع نشستن فقط گفتم قانون همینه جواب میدهد
خدا را صدها هزار بار شکرت
سپاسگزارم برای این فایل
در پناه رب باشید.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش وخانم
شایسته عزیز
چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم؟
خیلی سوال قدرتمندی است
باید ورودی های ذهن را کنترل کنیم
ورودیهای ذهن چیست؟
آنچه میبینیم.انچه میشنویم.انچه میگوییم و آنچه که مینویسم.
وقتی ورودی ذهن مثبت باشد خروجی هم مثبت خواهد بود
خروجی همان افکار ماست
مثبت ومنفی بودنش را احساس تو تععین میکند
احساس خوب=اتفاق خوب
احساس بد=اتفاق بد
کنترل ذهن کار بسیار دشواری است
من خودم هنوز در اول راه هستم
فایل ها را دانلود میکنم
کامنت ها را می خوانم آگاهیم بالا برود
در مدار بالایی قرار بگیرم
اولین کامنت بود
تقدیم به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز و همه دوستان هم ارتعاشی
شاد پیروز در پناه الله یکتا باشید9/9/1402
سلام استاد عباسمنش عزیز
و سلام به همه دوستان
کسی که عاشق کارش باشه
و از انجام دادن کارش احساس خوبی داشته باشه و کاری به نتیجه نداشته باشه سراغ دارید؟
تو ذهنتون بگردید ببینید کسی رو میشناسید که چنان عاشق کارش باشه که پستی بلندی های مسیر اصلا فکرش رو مشغول نکنه
من سراغ دارم
بچه ها
بچه ها عاشق روزهاشون هستند
بچه ها اصلا براشون نتیجه اهمیت نداره (البته تا زمانی که ما الوده نکنیم اونارو)
و البته کسانی که انقدر کارشون رو دوست دارن که شکست هم بخورن میخندن یا اگه نخندن گریه نمیکنن
میگن چه جالب فهمیدم این روش جواب نمیده
من اگه کار مورد علاقم رو انجام بدم
و در اون کار افکار منفی سراغم بیاد
من چه واکنشی دارم؟
افکار میگن بترس ممکنه نشه
ممکنه اشتباه کنی
ممکنه یه نفر مزاحمت ایجاد کنه
جواب منی که دارم عشق میکنم چیه؟ میگم اوکی نشه
دوباره از اول انجام میدم
ولی خب این موضوع که گفتم فقط برای کار بود
ما در زمینه های دیگه هم افکاری داریم
مثل سلامتی
مثل روابط
و…
در این زمینه ها باید از تکنیک رهایی استفاده کنم
مثلا مادری دیوانه وار فرزندش رو دوست داره باید برای جلوگیری از افکار منفی نسبت به فرزندش رها باشه
اتفاقا با رهایی ما ضرر های کمتری جذب میکنیم
و با نگرانی برای فرزند یا مادر یا همسر ما اتفاق هارو اتفاق های بد منظورمه
بیشتر جذب میکنیم.
و سلامتی.
در مورد سلامتی هم ممکنه افکار منفی بیان و بخوان مارو بترسونن یا نگران کنن و ما اگه حواسمون نباشه تبدیل به درخت میشن اون ساقه های کوچولو
پس بنابرین
در مورد کار و ثروت اگه عاشق کاری باشیم و در اون کار وارد حاشیه ها نشیم عملا افکار منفی نمیان چون ما از انجامش داریم کیف میکنیم
منظورم از حاشیه
مثلا حسن یزدانی عاشق کشتی گرفتنه
و ازین کار لذت میبره اما زمانی که دیگه خودش کشتی براش لذت بخش نیس
فقط مدال طلا براش مهمه اون موقع وارد حاشیه شده
اون موقع که به قول خودش میخواد دل یک ملتی رو شاد کنه
اون لحظه دیگهاز کارش لذت نمیبره و به دوش کشیدن این بار براش استرس
افکار منفی
ترس
به وجود میاره و باعث میشه اون حسن یزدانی همیشگی نباشه
و فقط دنبال نتیجه باشه
دنبال تحسین
دنبال تایید
اینجا دیگه از کشتی لذت نمیبره و وارد حاشیه هاش شده
و در رو برای افکار منفی باز کرده
همه ما وقتی به زندگی نگاه کنیم میبینیم اون جاهایی که لذت بردیم و صرف نظر از نتیجه فقط کیف کردیم اونجاها نتایج خیلی عالی و آسان وارد زندگیمون شدن
و جاهایی که نتیجه گرا شدیم
و سپاسگذاری رو در عمل کنار گذاشتیم و داشته هامون دیگه برامون جذابیت نداشت و له له زدیم برای نتایج بزرگ تر
اونجاها دقیقا باخت دادیم
هم انرژی رو
هم زمان رو
هم باور ها مون رو.
میخوام کاری رو که لذت میبرم شروع کنم
میخوام در روابطم عاشقانه و صمیمانه رفتار کنم اما رها
و میخوام نسبت به سلامتی هم رها باشم و اجازه بدم خداوند حافظ و پشتیبان من باشه
حتی در زمینه کار کردن روی خودمون هم باید حواسمون باشه دچار وسواس و عجله نشیم
به قول یه بزرگی وقتی در یک رودخانه به سمت اقیانوس در حرکتیم حتی اون موقع هم نباید برای رسیدن به اقیانوس دست پای اضافه بزنیم باید رها کنیم و به جریان اب اجازه بدیم
بدرود استاد عزیزم
سلام آقا صالح عزیز
دوست من خیلی خوشحالم که شما رو در این سایت دنبال میکنم ،واقعا داشتن دوستانی مثل شما نعمت بزرگی که من الان ازش بهرمندم
من به شخصه در مورد دیدگاهای که داری بسیار حس خوبی دارم و تمام سعیمو میکنم نکاتی که اینجا گفتید در خودم نهادینه کنم
در مورد آقای یزدانی مثالی زدی که آگاهی نابی توش داشت و منو بفکر فرو برد و حتی ورزشکارای دیگه ای که در سطح دنیا دارن فعالیت میکنن توی ذهنم مرور شد که تا وقتی روی هیچکس حسابی نکرده بودن همیشه در حال پیشرفت بودن ولی وقتی درگیر حواشی شدن و ارزش خودشونو در قالب نتیجه و نشون دادنش به مردم دادن و بقول شما درگیر استرس برد باخت شدن ،روند موفقیتشون متوقف شد
این مثال شما گذشته خودمو بهم یاآور شد که وقتی کسب کار خودمو شروع کردم اینقدر شوق و ذوق داشتم که کمتر از دو سال تونستم جایگاهی بدست بیارم سایر دوستان من توی ده سال این روند داشتن
اما وقتی اون شور و شوق جای خودشو به نتیجه داد و نگاه من به کسب کارم از عشق به فقط نتیجش یعنی پول گره خورد همه چی عوض شد ،این روزا با دقت کردن به روند پیشرفت خودم توی کارم در گذشته به دقت نگاه میکنم تمام سعی خودمو میکنم مثل روزهای اولی باشم که کارمو شروع کردم
سپاسگزارم ازت دوست آگاهم و ازت میخوام که لطف کنی و همیشه برای ما بنویسی
دوستدارم دوست عزیزم و از همین جا یه بوس آبدار نثارت میکنم
سلام به داداش محمد عزیزم
نظر لطفت هست داداش
واقعا خودمم همیشه به زندگی و پیشرفت همیشگی یا مقطعی ادمها و خودم دقت میکنم میبینیم اونی که همیشه روی سیکل اتفاق های مثبت هست اونیه که داره لذت میبره
و اونی که گاهی شانس میاره گاهی بد شانسی اون افتاده روی سیکل معیوب مقایسه نتایج خودش با دیگران
و اگه ما لذت بردن از کارمون رو در وجودمون نهادینه کنیم اونوقت نتایج بدون اینکه براشون دست و پا بزنیم میان
چون ما با عشق انجام میدیم
چون ما داریم لذت میبریم
چون ما کیف میکنیم وقتی صبح از خواب بیدار میشیم
اما وقتی فقط میخوایم خونه بخریم
یا ماشین مون رو عوض کنیم یا هر چی
داریم برای اینکارا کار میکنیم
عملا شدیم مثل یه گرگ که دنبال(گوسفند) مشتری له له میزنیم
ولی وقتی عاشقانه کار و زندگی کنیم
یعنی از روزمون فارغ از نتیجه و دخل و فروشمون لذت واقعی ببریم
ما اون روز برنده حساب میشیم
و این حس اگه باور باشه همیشگی خواهد بود
و اگه باور فراوانی و باور معنوی بودن ثروت بهش اضافه بشه اصلا معجزه میشه.
یه فیلم هست به نام کینگ ریچارد
اگه ندیدی حتما ببین
یه پدر به دوتا دخترش تنیس یاد میده و اونارو قهرمان جهان میکنه
و همیشه وقتی تو مسابقات دختراش از حریف عقب می افتادن بهشون میگفت اشکال نداره فقط لذت ببرید
برو تو زمین و باقیشو فقط لذت ببر
و در کمال تعجب اونا ادامه مسابقه رو میبردن.
ازت ممنونم که به کامنتم پاسخ دادی دوست خوبم در پناه خدا باشی
آقا صالح عزیز سلام
امشب شب منو ساختی با معرفی این فیلیم عالی
همش توحید بود همش استقامت و خودباوری بود
چقدر لذت بردم از هر ثانیش .از هر تصمیم ریچاد که به ظاهر احمقانه بود ولی اینقدر خودشو و دختراشو قبول داشت و باورش داشت که همه شرایط به ظاهر منطقی و پیشنهادات عجیب غریب رد میکرد و انتهاش چیزی جز نتیجه توحیدی نبود
من که از اولش تا آخرش اشک شوق میرختم .و چقدر با قوانین استاد مطابقت داشت
از توی لحظه زندگی کردنشون و دقت به نکات مثبتشون گرفته تا عزت نفس و خودباوریشون و اجرای توحیدیشون و فقط روی خودشون حساب کردن و قدرت رو به بقیه ندادن
خلاصه به همه کسانی که این کامنت میخونن پیشنهاد میکنم حتما این فیلم ببین
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم امشب صلاه خودمو با دیدن این فیلیم انجام دادم و قلبم سرشار از نور شد
خواهش میکنم دوست عزیزم
کینگ ریچارد نمونه بارز انسان توحیدیه
کسی که خودش و خانوادش رو ارزشمند میدونه فارغ از سطح اجتماعی ثروت و رنگ پوستشون
و این فیلم به خوبی نشون میده اگه خودت رو باور داشته باشی هیچ محدودیتی جلو دارت نیست برای اینکه به سطوح بالا در موفقیت برسی
انقدر خودش و بچه هاشو باور داشت که با پیشنهاد یک میلیون دلاری دست و پاشو گم نکرد
اون میدونست ثروتی که دخترا میتونن بسازن خیلی بالاتر از این چیزاس.
این فیلم هم بنا به درخواست خود اون دو خواهر از ویل اسمیت ساخته شد اونا ازش درخواست کردن نقش پدرشون رو بازی کنه و فکر کنم هزینه ساخت فیلم رو هم دو خواهر دادن
همه ما یه کینگ ریچارد درون خودمون داریم فقط باید بهش رجوع کنیم و بیدارش کنیم
در پناه الله یکتا باشی
درود بر استاد عزیزم
درود بر همه عزیزان
امروز یک نمونه از کنترل ذهن را تعریف کنم.
بر اثر یک سوء تفاهم، من سخنی را گفتم و اندیشیدم که همسرم حرف من را شنیده است اما توجهی نکرده است این رفتار یک لحظه خیلی من را عصبانی کرد. اما بعد او گفت که متوجه سخن من نشده است.
اینجا این را بگویم به برکت آموزش های استاد عزیزم الان مدتهای طولانی است که ما با هم دعوا نکردیم. روابط بسیار عالی پیش می رود..
این سوء تفاهم من را عصبانی کرد. من متوجه تغییر حالتم و احساساتم می شدم. قشنگ جریان این احساس بد را در بدنم و در دستانم حس می کردم. اما به خودم گفتم اشکالی ندارد اینجا باید عصبانی بشوم تا حرفم را در گوش طرف مقابل فرو کنم.
شاید یک دقیقه از این موضوع گذشت و من متوجه شدم که شدت خشم در من در حال زیاد شدن است و من گویا آگاهانه می خواستم این خشم زیاد شود تا بتوانم گوشمالی به او بدهم. بخواهم به او حرفم را ثابت کنم.
اما یک لحظه به خودم گفتم اینجا کی داره ضرر می کنه؟ آیا اگر شروع کنی به داد و هوار اوضاع بهتر می شود؟
یاد این جلسه و کنترل ذهن افتادم. به خودم گفتم که چطور فکر می کنی روی خودت کار می کنی در صورتیکه اینجا می دانی راه خطاست ولی می خواهی ادامه بدهی!
خدا روشکر که پروردگارم چشمانم را سریع باز کرد و من به خودم آمدم. گفتم من عصبانی شدم پس می روم بیرون قدم بزنم تا خودم را آرام کنم و خدا رو شکر وقتی از خانه بیرون آمدم سخنان استاد در گوشم زنگ می زد.
اگر من در حال تقویت احساس لیاقتم هستم چرا باید اجازه بدهم یک نفر دیگر بتواند وجود من را تحت تاثیر احساسات خشم و… ببرد. وجود من آنقدر ارزشمند هست که نخواهم دیگری بخواهد او را خشمگین یا حتی آرام کند. چون من انتظار داشتم همسرم با عذرخواهی از من مرا آرام کند.. انتظاری که در گذشته همیشه از او داشتم. اما اکنون بخودم آمدم.
نه! استاپ کن! این من هستم که باید خودم را آرام کنم. این من هستم که باید آتش خشم را فرو بنشانم نه کس دیگری.
من وقتی بتوانم خشمم را کنترل کنم در واقع به خودم لطف کردم. خودم را دوست داشته ام. خودم را نوازش کرده ام.
این اشتباه است که فکر کنم اگر صبر کنم او عذرخواهی کند من غرورم حفظ شده است. اگر به او بگویم چه اندازه عصبانی هستم او حساب کار دستش می آید.
من باید تمرکزم روی خودم باشد. من قرار نیست دیگری را تربیت کنم. من باید خودم را بسازم.
تمام این جملات آرامش بخشی که از گفتار استاد عزیز بر دل و جانم می نشست من را آرام کرد و به لطف پروردگار خیلی حسم خوب شد. در آخر به خاطر این کنترل ذهن از خودم تشکر کردم و گفتم فاطمه دمت گرم. واقعا ازت راضی هستم که داری نتیجه می گیری از کار کردن روی خودت.
سپاسگزارم
سلام خانوم ابراهیمی عزیز
دوست عزیزم خیلی احساس خوبی دارم از خوندن کامنت شما
اینکه شما چطور با استفاده از آگاهی های دوره احساس لیاقت تونستید به همچین نگرشی دست پیدا کنید که اجازه ندید کسی شما رو خشمگین یا حتی آروم کنه موفقیت بسیار بزرگی
چون همه ما به نحوی همچین نگرشهای رو در جامعه نسبت به اطرافیان خودمون داشتیم و همیشه هم با مشکل مواجه میشدیم چون ما کنارلی بر افراد دیگه و حتی نزدیکترین افراد زندگیمون ندارم و تنها کسی که میتونیم کنترل کنیم خود ما هستیم ،از وقتی که همچین دیدگاهی رو در زندگیم ایجاد کردم و البته باید روش کار کنم میتونم بگم خیلی احساسم بهتر شد به زندگی و هیاهوی که در این دنیا وجود داره ..
من نگاهم به این دنیا همیشه یک دنیا پر از آدمهای مختلف و عجیب غریب بود که هر کدومشون حرف خودشونو میزنن و نمیشه با آدمها ارتباط درستی داشت و این موضوع همیشه عذابم میداد و درونم خیلی واضح بهم میگفت این طرز فکر اشتباه چون همیشه حالم بد بود ،ولی از وقتی فهمیدم که من نمیتونم کسی کنترل کنم و تمام حواسم فقط باید به خودم باشه و این منم که با هر دیدگاهی که بشه حالم بهتر بشه باید حس حالمو خوب کنم ،همه چیز یه رنگ بهتری به خودش گرفته و الان دیگه وقتی میبینم آدمای اطرافم دارن از هر مزخرفی صحبت میکنن تمام تلاش خودمو میکنم اعراض کنم و به خودم یادآور بشم که اونا باورهای خودشونو دارن و من نمیتونم کسی تغییر بدم و هر کسی در جای درست خودش هست و نتایج هر کسی به باورهاش بستگی داره ،افسار ذهنمو در دست میگیرم و آرامش در وجود خودم یادآور میشم به خودم
سپاسگزارم از شما خانوم ابراهیمی عزیز برای به اشتراک گذاشتن دیدگاهتون
به نام یگانه پروردگار عالم زیبایی و عشق
درود و عشق به تو ای که میخوانی
افکار منفی تا وقتی رشد نکرده اند می شود به آنها تغییر جهت داد!
در واقع تا وقتی ضعیف هستند؛ امکان تغییر مثبت دادن به شکلِ آسان تری را دارند، از یک طرف هم با قدرت دادن به موارد مثبت در زندگی، منفی ها رو از بین ببریم.
دقیقا مثل علف های هرز پرادایس!
بهشت زیبایی که میتوانیم به ذهن انسان تشبیهش کنیم
علف های هرز پرادایس در ابتدا دو سه شاخه ی نازک هستن با تراکم کم…
اما چه می شود که تبدیل میشوند به درختچه های ضمخت و سختو پراکنده؟
بله عدم رسیدگی و توجه در طولانی مدت…
درختچه هایی که حتی عبور از آنها کار بسیار سخت و غیر ممکنی هست
که برای از بین بردنشان به وسایل، تجهیزات و صرفِ وقت، پول و انرژی بیشتری نیاز هست تا زمانی که بسیار کوچک و کم هستن
افکار منفی، سست و بی اساس هم همینگونه اند تا وقتی که جان و قدرت بیشتری نگرفته اند باید اقدام به حذف یا پیدا کردن جایگزین بهتری برای آنها کرد.
به این صورت که فضا و اجازه ی رشد و قامت گرفتن را به این علفهای هرز و منفی ندهیم به طوری که لحظه ای که به خودمان رجوع می کنیم، متوجه بشویم که زمان زیادیست درگیرشان هستیم و از مسیر لذت نمی بریم
اگر ما به فکرِ ذهنمان نباشیم؛ اجازه بدهیم هر باور هرز و بیهوده ای رشد کند و قطر وسیع تری بگیرد تبدیل می شویم به انسان افسرده ای که اطرافش جز بیهودگی و سیاهی چیز دیگری (نمی تواند) ببیند.
و درمقابل غول سیاه و عظیم منفی انسانی رنجور و سست و ناتوانیم که بجنگیم
بله درست متوجه شدیم
افکار منفی به همان صورتی که می آیند؛ نمی مانند
آنها بواسطه ی عوامل بیرونی در ذهن تقویت می شوند.
و از آنجا که قانون جهان هرچه را که تو هستی را به تو نشان میدهد به این سبب ؛ به تو نگرانی ها اضطراب ها، منفی ها و هرزای بیشتری را نشان می دهد
بله جاذب آنها در زندگی می شویم
و به دنبال خودش ما را در مدار پایینی قرار می دهد که دردسر ها و مشکلات بیشتری را برای ما بوجود می آورد
باید بدانیم که در این دنیا هیچکس، هیچکس هیچکسی وجود ندارد که دچار این افکار منفی نشود بلکه با مدیریت و اجازه ی رشد ندادن هست که میتوانیم اطرافمان را خلوت کنیم که زیبایی های بیشتری را ببینیم و لمس کنیم
مثل کاری که استاد با خلوت کردن پرادایس از علف های هرز کرده اند و در پی آن شاهد زیبایی جلوه گر پرادایس هستیم
سلام به استاد عزیز
خلاصه کلام اینکه کنترل ذهن همه چیزه
من معلم هستم و میبینم دانش آموزام اغلب این مسایل رو باور ندارند و اغلب در نگرانی و ترس به سر میبرند . خیلی سعی کردم در کلاس ها و همایش ها اونا رو به مسیر توحید و کنترل ذهن و تمرکز به زیبایی ها و… هدایت کنم و معمولا حدود ده درصدشون توی فرکانس یادگیری و درک این موضوعات بودن . حالا چند سالی هست که اصلا دنبال تغییر هیچ کس نیستم نه شاگرد نه خانواده و …. فقط روی خودم کار میکنم و با اینکه پنجاه درصد زمان کارمو کمتر کردم تونستم کیفیت زندگی بالایی بسازم .
امیدوارم از طریق اساتید خوب مثل شما ، انسانها به این مسیر زیبا هدایت بشن
با سپاس ( قلب )
سلام دوباره
استاد توی این فاصله یک نکته دیگه هم متوجه شدم که دوست دارم راهنماییم کنید. من خیلی معیارهای سختگیرانه دارم و اصلا خودم رو لایق نمیدونم. مثلا من توی پروژه اخیر پا به پای تیمم رفتم جلو و خیلی بیشتر از اون ها وقت گذاشتم ولی باورم همش درباره خودم اینه که اونها کار فنی رو انجام میدن، من فقط تحلیل و طراحی سیستم رو انجام میدم! جالبه که بدونید توی یک پروژه نرم افزاری بیشتری دستمزد مربوط به تحلیلگر سیستم هست و تقریبا بیشتر از 2 برابر همه افراد تیم حقوقش باید باشه!
کنار اون اگر همیشه سخت مشغول کار نباشیم روی یک پروژه و همیشه توی سختی و فشار نباشیم حس میکنم داریم کم کاری میکنیم و این پول حلال نیست! در صورتی که ما توی پروژه هامون صد درصد خودمون رو میذاریم و مشتری ها واقعا از کارمون راضی هستن و خیلی از ما تعریف میکنن و این فقط باور من نسبت به خودمم و تیمم هست نه واقعیت!
یک باور دیگه هم دارم که فکر میکنم برمیگرده به باورهام درباره پول، اونم اینه که میگم درست نیست ما در مقابل کارمون این قدر پول درخواست بدیم! کاری که ما انجام میدیم توی ایران کاملا یونیک و خاص هست و ما به نسبت بقیه خیلی منصفانه داریم کار میکنیم و حتی خود سازمان و شرکت هایی که باهاشون کار میکنیم به راحتی مبلغی که میگیم رو پرداخت میکنن و از پرداختشون کاملا راضی هستن اما من این باور رو دارم که وقتی از کسی پول میگیرم کارم اشتباه هست و عذاب وجدان دارم نسبت به گرفتن پول انگار که دارم کار بدی میکنم و خدا ازم راضی نیست!
ممنونم از شما و همه دوستان
در پناه خدا ثروتمند و شاد و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
یا حق
سلام دوست عزیز.من شغلم فنی هست.تقریبا همین باورهارو داشتم و فکر میکردم برای کارهایی که میخوام انجام بدم و پول بگیرم بابتش باید زمان زیادی بزارم اما وقتی باورهام رو عوض کردم راجبه کارم اصلا کسب و کارم تغییر کرد اصلا دیگه اون کارهایی که زمان میبرد تا درست بشن برام نمیان و من دارم بابت کارهایی پول میگیرم که در حد یه دوشاخه عوض کردن هستن.البته یه اتفاقی برام افتاد که این باور در من تقویت پیدا کرد که بهت میگم.اونم اینه که من دارم مغازه میسازم و از وقتی که ووارد این هزینه ها شدم دیدم که یه کارگر ساده میاد برای کندن زمین 4 ساعت کار میکنه و باید بهش صبحانه بدی ناهار بدی و یه لیوان آب همراه خودش نمیاره باید 1 میلیون بهش دستمزد بدم البته من با عشق پولشون رو میدادم .اما با خودم گفتم منی که 3 سال شاگردی بدون حقوق کردم تا کارم رو یاد بگیرم حق منه که تو کارم دستمزد بیشتری بگیرم واقعا.تا قبل از اینکه توی این خرج ها بیفتم نمیدونستم بیرون چه خبره و فقط یه سری خرج های روز مرگی داشتم وو میگفتم دستمزدم خوبه .این خرج ها باعث شدن که فکر کنم راجبه دستمزدم و الان راضی هستم از پول گرفتنم بابت کاری که میکنم.امیدوارم مفید باشه برات
سلام فردین عزیز
چه قدر قشنگ گفتی واقعا کیف کردم.کاملا درست میگی که ادم تا وقتی درگیر هزینه ها نشه نمیدونم که لایق چه مبلغی هست اینو وقتی درک کردم که میخواستم براورد هزینه پروژه هام رو انجام بدم و میگفتم نه بابا ٢١ میلیون واسه چی بگیرم اخه کار دو روزه!؟!
بعد گفتم بله واسه من کار دو روزه چون 6 سال زحمت کشیدم اول خودم برنامه نویسی یاد گرفتم بعد دو سال با چه پستی و بلندی هایی یاد گرفتم جه طور تیم تشکیل بدم و جایگاه ساختم! پس ٢٠ میلیون کم هم هست واسه انچه من طی کردم تا به اینجا برسم و این شرکت رو بسازم و چه قدر تغییر کردم برای خواسته هام بله لایقشم که پول بگیرم و مسائل بقیه رو حل کنم. این احساس لیاقت واقعا سطح زندگی و خواسته های ما رو تغییر میده.
در پناه حق ثروتمند و شاد و سلامت و سعادتمند باشید.
یا حق
سلام استاد عزیز تشکر ویژه دارم از شما که از سال 93 من دارم شما را دنبال میکنم سپاسگزار الله یکتا هستم که من را به این مسیر هدایت کرد
استاد جان تو این فایل جای این سخن من نیست ولی گفتم که بگم بهتون
استاد عزیز من خداراشکر که ثروت یک را سال 95خریدم که در آن دوره شما از احساس گناه صحبت کردین و در ورژن جدید شما حذف شده استاد من این فایل زندگی من را متحول کرد الان واقعا دارم گریه میکنم مینویسم اگر این قسمت داخل این دوره نبود شک ندارم که هنوز داشتم با همین احساس زندگی میکردم ولی وقتی خودم را بخشیدم زندگی من متحول شد من ثروت 2را ندارم شاید اونجا توضیح داده باشین ولی اگر یک فایل به این دوره اضافه کنید زندگی میلیونها انسان تغییر دادین ممنونم از لطف شما وزحمت خانم شایسته عزیز
سپاسگزارم
دست حق به همرات
بسم الله الرحمن الرحیم
برای چهارمین بار، این روزها، اومدم که بنویسم.
ان شاالله اگه باید نوشته و ارسال بشه، میشه.
این فایل، بسیار رویایی بود برای من، بر حسبِ نیازِ یکی دو روزِ اخیر من اومد روی سایت و امروز چندین باز شنیدم و کیف کردم.
اینکه قانونِ به هر چی توجه نشون بدی، برات رقم میخوره، برام تکرار و یادآوری شد.
اینکه چطوری اگه زود جلوی نجواها (علف های هرز) رو بگیری، میتونی تو تحتِ کنترل بگیری اوضاع رو، وگرنه به مرور زمان قدرت میگیرن و بهبودشون زمان و انرژیِ بیشتری می طلبه.
اینکه با مثالِ دوستتون که در مورد اخطار و توقف رانندگی، چطوری مواجه شده:
اول عصبانی شده، بعد با تغییر دادن زاویه ی نگاهش به ماجرا به گونه ای که حسش رو بهبود بده و احساسش رو خوب کنه، ماجرا به کل عوض شده…
خیلی زیبا بود این فایل از جهاتِ آگاهی های متفاوتی که دادین:
مثال علف های هرز و کوتاهیِ به موقع یا دیر هنگامشون.
کنترل ذهن، موضوعی هست که همیشه نیاز به کار و تلاش و جهاد داره.
با همه توجهی که بهش میکنم، یه لحظه غفلت یا فراموشی منو از چرخ دنده ی اصلی خارج میکنه.
سِرُمِ آرامش بخشِ من برای این روزها:
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
خدایا شکرت برای معجزه ای که بهم هدیه کردی.