https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-28 04:01:112023-12-06 04:28:00چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم
723نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و هم خانواده های گلم.
بشد به این فایل نیاز داشتم،با اینکه میخواستم یه فایل دیگه گوش ببینم اما وقتی چشمم خورد به متن این فایل قلبم گفت این خودشه،همونی که الان باید ببینی و بهش عمل کنی!
دوستان کم. بیش از مسائل و مسیر من با خبر هستن و من بعد از تهیه ی دورهی احساس لیاقت و تمرکز و تعهد صصصد هزززار درصدی،خواسته ام رو به خدا و جهان اعلام کردم و از خدا خواستم که در زندگی مشترکم با همسرم من رو به خواسته ام برسونه و مهم نیست این خواسته جدایی باشه یا اصلاح همین رابطه باشه.
بعد از 1 ماه کار کردن روی خودم،چنان ارتباط عمیقی با خدا و خودم پیدا کردم که سخت ترین کار من در اون یک ماه ،کنترل اشکهام بود از شدت نزدیکی به خداوند و هر لحظه و ثانیه با خدای خودم در ارتباط بودم ،و تمرکزم بشششششدت روی خواسته ام در زمینه ی روابط بود(من از اواسط برج 4 همین امسال شروع کردم به تمرکز روی دوره ی احساس لیاقت و خواسته ام در زمینه ی روابط با همسرم)
من در این یک ماه از خدا خواستم که خدایا:
1/همسری وارد زندگیم کن که وجودش باعث بشه بیشتر به تو نزدیک بشم
2/بیشتر شکرگزار نعمت هات باشم
3/همسری برام قرار بده که عاااشق این باشه که از قرآن و توحید و شکرگزاری و شرک باهاش صحبت کنم
4/همسری برام قرار بده که مهمترین خصوصیات شخصیتیش صداقت،تعهد در زندگی زناشوئی، ادب باشه
5/همسری برام قرار بده که بقدری عاقل باشه که هر موضوعی ،چه نقطه ضعف شخصیتی یا ارتباط یا افراد باعث بشه کوچکترین آسیبی به زندگی مشترکمون بزنه از زندگیمون اون موضوع رو حذف کنه
6/خدایا همسری برام قرار بده که از بهترین شاگردان استاد عباسنمش باشه و من رو کاملا از روی کامنتهام بشناسه
7/همسری باشه که با تمامه وجودش من رو بهترین مرد جهان ببینه و با همه ی وجودش عاشقم باشه و منم عاشقش باشم
8/همسری برام قراربده که عاشق مسافرت و سادگی باشه و دونفری بریم کنار دریای شمال و از دیدنه عظمت و زیبایی خدا اشک بریزیم و همسر عزیزم درک کنه که این اشک ها از کجا میاد
9/همسری برام قرار بده که با همدیگه بشینیم و فایلهای استاد رو نگاه کنیم و لذت ببریم
10/همسری برام قرار بده که بشد آروم باشه و مهربون باشه و بشششدت برای خورش ارزش قائل باشه و روی خودش هر روز کار کنه و…
بعد از اینکه با تمامه وجودم تمرکزم رو گذاشتم روی خواسته ام،بعد از یک ماه،خدا بهم گفت به همسرت بگو بجای ماهیانه10 میلیون، 5 میلیون بهت میدم و من با اینکه نگران بودم اما با توکل به خداوند قلبم رو محکم کردم و رفتم جلو و این موضوع رو به همسرم گفتم
اتفاقی که افتاد این بود که همسرم سر همین موضوع، رفت مهریه اش رو بزاره اجرا و رفت دفتر ثبت و به خانواده اش گفت و …
و خدا گفت ابراهیم!حالا وقتشه!
برو تو دل آتیش که من پشتتم!!!!
وقتی رفتیم خونه ی پدر خانمم بعد از 1 ساعت صحبت کردن و… پدرش بهم گفت تصمیمت چیه!؟
گفتم طلاق!!!
تمام شد دیگه ادامه ی این زندگی نه به نفع منه نه شما و اومدیم بیرون ،بعد از چند روز اومدن و لباس و یکسری وسایل ایشون رو بردن
اما تو این مدت حدودا یک هفته 10 روز من وارد یک مسیر اشتباه شدم متأسفانه که این هم طبیعیه و خودمو سرزنش نمیکنم چون هم تجربه ی این موضوع رو ندارم و هم اینکه بقدری قدرتمند نشدم که این اشتباه رو نکنم.
تو این 10 روز من مدام با دیگران صحبت میکنم که ایشون چقدر من رو اذیت کرد،چقدر ضرر مالی بهم زد،چقدر سختی کشیدم باهاش،هرکی دیگه جای من بود خودشو میکشت یا اون رو میکشت،من قربانی این رابطه ام،ایشون من رو نابود کرد،من بعد از طلاق 10 کیلو وزن اضاف میکنم فقط بخاطر اینکه این فشار روانی از روم برداشته میشه و…
از طرفی همه ی فامیل و حتی بزرگان فامیل چون کاملا از شخصیت من شناخت دارن میدونن که من لایق بهترین زندگی هستم و مدام تو تماس های تلفنی شون به من میگن حق با تو بود، اون لیاقت تو رو نداشت،اون ارزش تو رو نمیدونست و…
و متأسفانه من هم خوشم میاد از اینکه دیگران من رو ارزشمند بدونن و ایشون رو تخریب کنن!
اما تو این مدت 10 روز چیزی که مدام قلبم هی بهم گوش زد میکنه و هررر روز بهم آلارم میده اینه که
مسیرت رو کنترل کن!
از مسیر خارج نشو!
هواست به افکارت باشه!
در مورد چیزی که دوست نداری صحبت نکن!
تو احساس بد نمون!
به چیزای خوب فکر کن!
به این فکر کن که قراره چه لذت هایی رو با همسر آینده ات تجربه کنی!
به این فکر کن که الآن چقدر فشار ذهنی گذشته از روت برداشته شد!
به این فکر کن که آرزویی که موقع سال تحویل کردی که خدایا،یا کاری کن که سال دیگه با یک بچه کنار همسرم بشینیم یا ایشون رو از زندگیم بیرون کن!و الآن آرزوت داده برآورده میشه
به این فکر کن که از یک بلاتکلیفی 5 ساله دراومدی!
به این فکر کن که چقدر این تضادها باعث شد رشد کنی،عاشق خودت بشی،چقققققدر به خداوند وصل بشی
به این فکر کن که این تضاد باعث شد رفیق صمیمی خدا بشی و با قدرتمند ترین قدرت همه ی هستی هم صحبت بشی و بشناسیش و صمیمی ترین رفیقت رو پیدا کنی!
به این فکر کن که از این بعد آزادی محض داری که هررررجور که عشششقت میکشه زندگی کنی!
به این فکر کن که تو 1 لحظه تصمیم میگیری بری مسافرت، کیف لباسی رو جمع میکنی و میری 5،4 روزه شیراز،میری دریای شمال،میری تو همون تونل و بهش میگی من اومدم!
اما اینبار با دست پر اومدم!
از همین جا من قول میدم که توی همون تونل بشینم و کامنت بنویسم ،که خدا به وعده ی خودش عمل میکنه!
من درختها رو شاهد گرفتم،آسمون رو شاهد گرفتم،زمین رو شاهد گرفتم،باد رو شاهد گرفتم،ستاره ها و ماه رو شاهد گرفتم بین خودم و خدا! که خدا من تسلیم توام!
تو درخواستم رو اجابت کن!
این مدت ترس از درگیری،صحبت های مختلف در مورد مهریه و…،حرف زدن در مورد رفتارهای ایشون و حرفهایی که دیگران میزنن باعث شده از مسیرفاصله بگیرم تو این 10 روز و جالب اینجاست،یه عینک خریده بودم 3 میلیون دیروز گمش کردم،عموم دیشب با بدترین شکل ممکن باهام صحبت کرد و…
اینها نشونه هاییه که دارم از مسیر خارج میشم
اما همینجا به همه ی شما قول میدم از الآن با تمامه وجودم تمرکزم رو بزارم روی چیزهایی که میخوام تجربه کنم،در مورد طلاق و رفتارهای ناجالب ایشون صحبت نکنم،اگه جایی کسی از رفتارهای ناجالب ایشون صحبت کرد بگم بحث رو عوض کنین،چشمم رو گوشم رو،دستم رو فکرم رو کنترل کنم تا خدا من رو به سودمندانه ترین شکل ممکن و سریع ترین شکل ممکن،و راحت ترین شکل ممکن ،من رو به خواستهام برسونه.
خیلی خوشحالم که به این فایل عالی که نکات فوق العاده ای رو برام مرور کرد هدایت شدم. من چندین ماه بود که این فایلو دانلود کرده بودم ولی کاملا هدایتی امروز گوشش دادم و دیدم چقدر بهش نیاز داشتم.
چند تا از نکته هارو مرور میکنم برای خودم
مثال فوق العاده ای که برامون زدید استاد؛ اینکه افکار منفی دقیقا مشابه علف های هرز پارادایس هستند، تا زمانی که رشد نکردند، قوی نشدند، گسترش پیدا نکردن به راحتی میشه جلوشون رو گرفت و متوقفشون کرد. اما اگر مانعشون نشیم بعدا باید 10 ها برابر انرژی بیشتری بزاریم برای توقفشون.
تا جرقه افکار منفی خورد، باید سریع بیام منطق یا مثال نقضی براش پیدا کنم تا نزارم گسترش پیدا کنه
هر لحظه، ببین هر لحظه باید افکارمون رو کنترل کنیم. مراقب باشیم چی میاد تو سرمون…
فرد افسرده کیه؟ فردیه که اینقدر افکار منفی تو ذهنش رشد و گسترش پیدا کردند که دیگه طرف نمیتونه از پسشون بربیاد.
این چرخه باطل اینجوریه که:
جرقه افکار منفی، گسترششون، ایجاد احساس منفی، ارسال فرکانس منفی و بوجود اومدن اتفاقات ناخوشایند بیشتر توسط جهان
که اگر ما بیایم بلافاصله بعد جرقه افکار منفی جلوشون رو بگیریم و با افکار مثبت جایگزینشون کنیم، باعث میشه احساس خوبی پیدا کنیم و اتفاقات بهتری رو خلق کنیم
هیچکس نیست که افکار منفی نداشته باشه؛ منتها فرد موفق اونیه که اینارو کنترل میکنه
باید باااور کنیم که هرررر اتفاقی که میفته، خیرتی توشه؛ فارغ از اینکه ظاهرش چیه!
افکار منفی مثل یک درخته حرف سریع رشد میکنه اگر جلوشو نگیریم
هدف این فایل: این فایل هدف داره که بگه افکار منفی تا وقتی رشد نکردن یشه جلوشونو گرفت و میشه راحتتر تغییرشون داد
نکته: ما باید مواظب افکار خود باشیم چه فکرهایی در سر ما میگذرد و چه باورهایی را به وجود میآور
افکار منفی مثل یک جرقهاند اولش ضعیفه اما ما وقتی اجازه بدیم خودش رو گسترش میده وقدر قدرتمند میشه ه کل ذهن ما رو میگیره
راههای جلوگیری از افکار منفی: تقویت باورها شکرگزاری فکر کردن به اتفاق خوب و خاطرات خوب گوش کردن به موسیقی شاد و پیدا کردن علت برای اتفاقات خوب و تغذیه مناسب به افکار و روح ما بدهیم
اگر ما به فکر ذهنمان نباشیم افکار منفی بسیار قدرتمندتر میشود و باعث افسردگی میشود
مثل اون کلیپ انگیزشی که تو سایت هست که سعی سگ سیاه افسردگی میتواند انقدری بزرگ شود که کل زندگی ما را بگیرد و همه جا باعث آزارمان بشود
اگر حواسمان به خودمان باشد که اگر یک افکار منفی جلوگیری کنیم و آن را از زاویه دیگر نگاه کنیم دیدمان را تغییر دهیم و سپاسگزار نعمتهایی دیگر باشیم میتوانیم اتفاقات خوب را رقم بزنیم خالق زندگی خودمان خودمان هستیم و هیچ کسی در آن دستی ندارد
استاد عزیزم دیشب که سر یک مسئله ه مشکل خوردم و ناامید شدم و داشتم گریه میکردم یک هو به یاد سایت افتادم که بیام قسمت توانایی کنترل ذهن و حال خودم رو نگه دارم و به این فایل هدایت شدم دیشب که داشتم با نامزدم حرف میزدم بهش گفتم من به درد هیچ کاری نمیخورم حتی کمک به بقیه
بعد یکو یک چیزی درون من گفت فائزه اگر تو داری روی باور و افکارت کار میکنی این چه حرفی میزنی پس این همه فایلی که تو این یک سال دیدی و شکرگزاریهایی که کردی همه کشک میشه ول کن تو الان عصبی هستی به خودت زمان بده برو توی سایت که با کمک فایلها استاد حال خودت خوب نگه داری یاد یک خاطرهای افتادم توی فروردین ماه یکی از دوستام استوری گذاشت که دلش گرفته و از خدا میخواد گره گشایی کنه
من یادمه سری رفتم توی پی ویش جویای شدم که ببینم چی شده اون بنده خدا گفت هیچی یک مشکلی بوده که داره حل میشه خدا را شکر
و به من یک حرفی زد که یک درس بزرگی بهم داد گفت همین الان پای دفترم نشستم و اتفاقات خوب امسال رو دارم مینویسم و دارم ذهنمو کنترل میکنم و نوشتم که فائزه امسال عمل خوبی داشته و تونسته توی سایت استاد عباس منش حالش بهتره
تا صبح با خودم فکر کردم گفتم ببین فائزه با اون کسی که الان دیشب از دستش ناراحت شدی و از دست خودت بیشتر ناراحت شدی که چرا کار خراب کردی اون بنده خدا همیشه از تو تعریف میکرده حالا یک بار عصبی بوده فشار روش بوده و طاقت نیاورده عصبانیتشو سر تو خالی کرده آروم باش حال خودتو بد نکن
وقتی این فایلو دیدم نتیجه گرفتم که این ماجرا برای من درسی شد که بیجا دلسوزی نکنم و رایگان برای کسی کاری انجام ندم و برای کارم وقتم ارزش قائل باشم و اگر کسی ازم کاری خواست سریع براش انجام ندم اول خودم تو اولویت باشم
درسته من کار اشتباهی کردم اما من نیتم کمک به اون همکار بوده که زحماتش جبران کنم ولی ولی با حرفاش باعث شد که یک احساس بدی یک احساس بیارزشی بهم بده و من دیگه یاد گرفتم که هر چقدرم اون آدم محترم باشه و برای من زحمت کشیده باشه نباید بهش اجازه بدم که با من اونجوری برخورد کنه من خودم رو سرزنش کنم که حالم بد بشه
خدا کسی مثل شما و نامزدم سر رو هم قرارداد که من زیر سه ساعت از این حال بد در بیام و خدا را شاکرم که به این فایل هدایت شدم و ممنونم از شما بابت ضبط این فایل با ارزش و زیبا
آرزوی شادی سلامتی ثروت و تندرستی رو برای شما و مریم جان و بچههای سایت دارم
افکار منفی مثل یک درخته حرف سریع رشد میکنه اگر جلوشو نگیریم
هدف این فایل: این فایل هدف داره که بگه افکار منفی تا وقتی رشد نکردن یشه جلوشونو گرفت و میشه راحتتر تغییرشون داد
نکته: ما باید مواظب افکار خود باشیم چه فکرهایی در سر ما میگذرد و چه باورهایی را به وجود میآور
افکار منفی مثل یک جرقهاند اولش ضعیفه اما ما وقتی اجازه بدیم خودش رو گسترش میده وقدر قدرتمند میشه ه کل ذهن ما رو میگیره
راههای جلوگیری از افکار منفی: تقویت باورها شکرگزاری فکر کردن به اتفاق خوب و خاطرات خوب گوش کردن به موسیقی شاد و پیدا کردن علت برای اتفاقات خوب و تغذیه مناسب به افکار و روح ما بدهیم
اگر ما به فکر ذهنمان نباشیم افکار منفی بسیار قدرتمندتر میشود و باعث افسردگی میشود
مثل اون کلیپ انگیزشی که تو سایت هست که سعی سگ سیاه افسردگی میتواند انقدری بزرگ شود که کل زندگی ما را بگیرد و همه جا باعث آزارمان بشود
اگر حواسمان به خودمان باشد که اگر یک افکار منفی جلوگیری کنیم و آن را از زاویه دیگر نگاه کنیم دیدمان را تغییر دهیم و سپاسگزار نعمتهایی دیگر باشیم میتوانیم اتفاقات خوب را رقم بزنیم خالق زندگی خودمان خودمان هستیم و هیچ کسی در آن دستی ندارد
استاد عزیزم دیشب که سر یک مسئله ه مشکل خوردم و ناامید شدم و داشتم گریه میکردم یک هو به یاد سایت افتادم که بیام قسمت توانایی کنترل ذهن و حال خودم رو نگه دارم و به این فایل هدایت شدم دیشب که داشتم با نامزدم حرف میزدم بهش گفتم من به درد هیچ کاری نمیخورم حتی کمک به بقیه
بعد یکو یک چیزی درون من گفت فائزه اگر تو داری روی باور و افکارت کار میکنی این چه حرفی میزنی پس این همه فایلی که تو این یک سال دیدی و شکرگزاریهایی که کردی همه کشک میشه ول کن تو الان عصبی هستی به خودت زمان بده برو توی سایت که با کمک فایلها استاد حال خودت خوب نگه داری یاد یک خاطرهای افتادم توی فروردین ماه یکی از دوستام استوری گذاشت که دلش گرفته و از خدا میخواد گره گشایی کنه
من یادمه سری رفتم توی پی ویش جویای شدم که ببینم چی شده اون بنده خدا گفت هیچی یک مشکلی بوده که داره حل میشه خدا را شکر
و به من یک حرفی زد که یک درس بزرگی بهم داد گفت همین الان پای دفترم نشستم و اتفاقات خوب امسال رو دارم مینویسم و دارم ذهنمو کنترل میکنم و نوشتم که فائزه امسال عمل خوبی داشته و تونسته توی سایت استاد عباس منش حالش بهتره
تا صبح با خودم فکر کردم گفتم ببین فائزه با اون کسی که الان دیشب از دستش ناراحت شدی و از دست خودت بیشتر ناراحت شدی که چرا کار خراب کردی اون بنده خدا همیشه از تو تعریف میکرده حالا یک بار عصبی بوده فشار روش بوده و طاقت نیاورده عصبانیتشو سر تو خالی کرده آروم باش حال خودتو بد نکن
وقتی این فایلو دیدم نتیجه گرفتم که این ماجرا برای من درسی شد که بیجا دلسوزی نکنم و رایگان برای کسی کاری انجام ندم و برای کارم وقتم ارزش قائل باشم و اگر کسی ازم کاری خواست سریع براش انجام ندم اول خودم تو اولویت باشم
درسته من کار اشتباهی کردم اما من نیتم کمک به اون همکار بوده که زحماتش جبران کنم ولی ولی با حرفاش باعث شد که یک احساس بدی یک احساس بیارزشی بهم بده و من دیگه یاد گرفتم که هر چقدرم اون آدم محترم باشه و برای من زحمت کشیده باشه نباید بهش اجازه بدم که با من اونجوری برخورد کنه من خودم رو سرزنش کنم که حالم بد بشه
خدا کسی مثل شما و نامزدم سر رو هم قرارداد که من زیر سه ساعت از این حال بد در بیام و خدا را شاکرم که به این فایل هدایت شدم و ممنونم از شما بابت ضبط این فایل با ارزش و زیبا
آرزوی شادی سلامتی ثروت و تندرستی رو برای شما و مریم جان و بچههای سایت دارم
عرض سلام و وقت بخیر خدمت استادگرامی خانم شایسته و همه دوستان عزیز
این اولین کامنتی هست که در سایت ثبت میکنم من دوره دوازده قدم رو با خواهرام پارسال تهیه کردیم و تا چهار قدم از اونو خریداری کردیم ولی فقط دو قدم اول رو خیلی با تمرکز انجام دادیم و نتایج واقعا بی نظیر بود علت وقفه که ایجاد شد هم امروز و فردا کردن و کمال طلبی بیهوده خودمون بود. مدتی هست که مدام نشانه هایی دریافت میکنم که باید بیام و از نو شروع کنم و یه ماهی هست که دارم فایل های دانلودی رو گوش میدم و نتایج دوستان رو در کانال تلگرامی میخونم. تصمیم گرفتم مثل افراد موفق شروع کنم به یادداشت مطالبی که میشنوم ،حس میکنم این کار یعنی ارزش این مطالب رو قدر دونستن.
میخوام دوباره دوازده قدمو شروع کنم و با عنایت خدا دوره های احساس لیاقت و عشق و مودت هم اولویت های بعدیم هستند.
خوشحالم که بر نجواهای درونم غلبه کردم و این اولین کامنتو نوشتم. نمیدونم چرا اما برای من اینکار شجاعانه بود.
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و شما دوست عزیزم که کامنت من رو می خونی…
به نظر من این فایل استاد خودش یه دوره است که به تنهایی برای موفقیت هر کسی در هر زمینه ای کفایت می کنه.
البته درک اون چیزی که استاد توی این فایل میفرمایند هم کار ساده ای نیست و خود من سال ها زمانم رو گذاشتم تا به اندازه سر سوزنی بهتر از قبل بفهمم اهمیت کنترل ذهن چیه و اگه بتونم جلوی رشد افکار منفی رو بگیرم چه اتفاقات بزرگی برای من میفته.
امروز در سلف تاکم داشتم در مورد «اهمیت درد» صحبت می کردم…
الان زمان المپیکه و من وقتی صحبت های ورزشکاران مختلف رو می شنوم، همگی به این موضوع اشاره دارن که اون فشار یا به اصطلاح دردی که در تمرینات متحمل شدن، باعث شده که به این جایگاه برسن و در رقابت بزرگی مثل المپیک حضور داشته باشن…
خودم وقتی فوتبال بازی می کردم یادمه مربیم یه جمله مهم داشت که میگفت: «در تمرینات کششی، اون جایی که عضلاتتون درد می گیره، تازه شروع رشد شماست!»
برای کنترل ذهن هم یه همچین حالتی رو می بینم!
اینکه آدم بتونه درد بی توجهی به چیزایی که در بک گراند ذهنش وجود داره و ذهن با همه قدرت میخواد کانون توجه آدم رو روی اون ها بذاره، رو تحمل کنه، خیلی طاقت میخواد! حتی طاقتی بالاتر از تحمل فشاری که آدم در مسیر رقابتی مثل المپیک تحمل می کنه.
یعنی به نظر من استاد عباس منش، اگه اون فشار و دردی که برای کنترل و تربیت ذهن تحمل کردن رو در مسیر تبدیل شدن به یه شناگر ماهر تحمل می کردن، چند برابر مایکل فلپس مدال طلای المپیک داشتن!
اما چقدر خوبه که آدم این فشار رو در مسیر کنترل ذهن خودش بیاره. کنترل ذهنی که از مسیر اون میشه به هر خواسته ای در زندگی دست پیدا کرد.
من باید همیشه این جدیت رو در ذهنم ایجاد کنم که به دنبال تجربه فشارهای بیشتر در مسیر کنترل ذهن خودم باشم.
سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیزم برای انتشار این فایل فوق العاده. و همینطور خانوم شایسته مهربون که زحمت فیلمبرداری این فایل رو کشیدن.
وقتی یه فکری میاد اول خیلی کوچیکه اما وقتی هی بهش توجه میکنیم کم کم بزرگ و بزرگتر میشه و تا جایی که باعث اعمال ما میشه و همین توجه کردن بهش قدرتمندش میکنه و وقتی دیگه حسابی قدرت پیدا کرد اونموقع دیگه کنترلش خیلی سخت میشه که هرجوری میخای توجهت رو از روش برداری به این راحتی نمیتونی و توی چرخه معیوب قرار میگیریم.من و بهتره بگم ما این اتفاق رو بارها تجربه کردیم.
در رابطه با موضوع هدایت خداوند
من امروز رفتم کارواش همسایمون که ماشینم رو بشورم خودش دستش بند بود قرار شد خودم بشورمش من دکمه روشن رو میزدم میرسیدم پای ماشین خاموش میشد دوباره برگشتم روشن کردم بازم رسیدم پای ماشین خاموش شد و بعدش دیگه اصلا روشن نشد.
حالا ذهن قضاوت گر من
این نشسته از دور داره با ریموت خاموشش میکنه که من ماشین رو نشورم
بعد اومدم بهش گفتم این هی خاموش میشه و رفتم همون لحظه بخودم گفتم میلاد انقدر زود قاضی نشو حتما یه داستانی هست که تو خبر نداری
یعنی یجوری ذهنم داشت بزرگش میکرد که اگه پابه پاش میرفتم الان مطمئنن اینجا نبودم که بخام این کامنتو بنویسم.
خلاصه اومدم خونه همینطور که داشتم کارامو انجام میدادم متوجه شدم داره بارون میاد الله اکبر در حد دو سه دقیقه بارون زد و تموم شد همونجا بخودم گفتم خدای من اینطوری هدایت میکنه
خدایا شکرت هزاران مرتبه
اصل احساس خوبه این چیزی که باید با خودمون تکرار کنیم و من خالق زندگی خودم هستم
من توجه ام رو از روی یه موضوع به ظاهر بد برداشتم و از یه زاویه دیگه بهش نگاه کردم نمیگم همه چی درست شد و تمام نه اما احساس و حال من خیلی عالی تر شده و یواش یواش داره اتفاقات خوب با ایده هایی که دریافت میکنم و عمل میکنم میفته.خدایا شکرت
من توانایی کنترل ذهنم را دارم
من عاشق خودم هستم
هرروز بخودم میگم میلاد گفتن این حرفا اگه عمل نباشه حرف مفته
باید رفتارتو عوض کنی و روی باورها هم کار کنی تا جهانت عوض شه
جهان کاری به حرف های من نداره جهان رفتار من و احساس من رو دریافت میکنه و از همون جنس بیشتر وارد زندگیم میکنه.
سلام
میخام برگردم به دو روز پیش
یعنی شب تولدم
دوشنبه بود که از محل کارم خیلی زود زدم بیرون ساعت 16
داشت حالم بد میشد
شب تولدم بود و دلتنگ پارتنرم
کم کم داشت حالم بد میشد ازین که امسال هیچ کس نیست بهت تبریک بگه
ازین که تنهایی ازین که هیچ کس براش مهم نیستی
خلاصه سریع سوار ماشین شدم راه افتادم به قسمت مورد علاقم از تهران یعنی چیتگر
20 دقیقه طول کشید
ماشین که پارک کردم پیاده که شدم دیدم دیگه خیلی خیلی داره قدرت میگیره افکار منفی
توی اون آفتاب گرم شروع کردم به پیاده روی
ده دقیقه نگذشت که اینقدر بهم فشار اومد که وسط چیتگر گوله گوله اشک میریختم
چرا؟ بدون هیچ دلیل منطقی
سریع زدم فایل 5 قدم 8 راجب ناخواسته ها و شروع کردم به گوش کردن
یبار گوش کردم یکم اروم شدم
هر دختر پسری رو میدیدم که با هم دوتایی رد میشدن احساس خلا میکردم
احساس بی ارزشی
خلاصه ادامه دادم
یبار دیگه گوش کردم و راه رفتم تو ساحلش
یکم اروم تر شده بودم
برگشتم بیام سمت خونمون
توی خونه که رسیدم دیدم دوباره افکار منفی حمله کردن
به دروغ به مادرم گفتم که شام خوردم و خستم میخام بخام
کی؟
شب تولدم! اونم ساعت 9 شب!
رفتم توی اتاق یبار دیگه فایل گذاشتم پلی بشه و یه چرت ریز زدم
بیدار که شدم دیدم ساعت ده و نیمه
گشنم بود رفتم چیزی بخورم ولی همه چیزو خورده بودن :)
خلاصه نشستم
یکم اروم تر شده بودم
دلیل این همه حال بدی چی بود؟ چجوری شروع شد و چجوری قدرت گرفت؟
بخاطر یه رابطه سمی که دو ماه پیش تموم شده بود
ولی اینقدر توی این دوماه روی ذهنم کار کردم که سریع فهمیدم دارم دور میشم
میدونم هنوز وابستم
میدونم هنوز احساس بی ارزشی میکنم
ولی بهتر از قبلم و بازم در مسیر رشدم!
اگه من دو ماه پیش بود با تموم شدن رابطه حال بدش رو به همه نشون میداد
ولی خدا شاهده نذاشتم یک نفر هم ببینه حال بدمو
نذاشتم ینفرم خبر دار بشه
یبار هم دردل نکردم با کسی
سعی کردم راجب ناراحتیم با مادرم حرف نزنم! کار سختی بود برام که ناراحتیم رو نشون ندم
از در خونه که میخاستم برم داخل الکی خودم میزدم به خوشی
چاره ای نبود! تنها راه رهایی همینه
شاید طول بکشه تا کامل بشم آدم سابقم
ولی با دردل کردن که همه چی بدتر میشه
ولی با احساس بی ارزشی همه چی بدتر میشه
خلاصه به همین راحتی افکار منفی حمله میکنن و میافتن به جونت
بعله همینطوره!
اینقدر اون روز حالم بد بود که کل دنیا برام تیره و تار شده بود
کل پیشرفت های این دوماهم از جلو چشمم رفتن کنار
هیچی یادم نمیومد!
داشتم دیونه میشدم بخدا
خیلی خیلی فشار زیادی بود روم
ولی خداروشکر
خدا که هست
خدا برای من کافیه
شاید هنوز این جمله رو بهش باور ندارم
ولی همین خدایی که باورش ندارم هدایتم کرده
همین خدا دستم رو گرفته
هدایتم کرد به فایل 1 قدم 6
هدایتم کرد به جلسه 9 و 9+1 کشف قوانین قدیمی
هدایتم کرد به سوره واقعه
هدایتم کرد به سوره قصص
همون خدایی که تصمیم گرفتم برگردم به مسیر و یه هفته بعدش رابطم رو ازم گرفت
من میدونم که اون رابطه در مسیر رشدم نبود
ولی دلتنگی (شما بخوان شرک شما بخوان وابستگی شما بخوان خلا درونی عباس آقا) ناراحتم میکنه هنوز
هنوز مقایسه میکنم با بقیه آدما خودمو
ولی
تاکید میکنم این عباس
خیلی خیلی از دو ماه پیشش بهتره و بهش افتخار میکنم
همین که مثل بقیه پناه نبردم به عامل بیرونی برای سرپوش گذاشتن بر غمم
همین که مثل گذشته نرفتم منت کشی و خودم رو کوچیک کنم
همین که به کسی غمم رو نشون ندادم
همین که روی خودم کار میکنم
همین رشده
همین بهبوده
و در مسیر رشد ادامه میدم
با یاری الله مهربان
ان مع العسر یسری
عصی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم
عصی ان تهبو شیئا و هو شر لکم
و خدا میداند و تو ( عباس آقا ) نمیدانی…
و توکل کنندگان فقط باید به خدا توکل کنند :)
یه نکته دیگه امروز پیش اومد
رفتم غذا گرم کنم توی محل کارم
و زیادی گذاشتم گرم شد و خواستم بیارم بیرون دستم سوخت و ظرف ماست از دستم افتاد زمین و ریخت روی لباس خودم و بقیه
و کلی دختر نشسته بودن اونجا
واکنش من قدیمی؟ سرزنش تا ابد
واکنش من جدید؟ خنده :)
باور کنید در حد چند ثانیه هم طول نکشید تا ذهنم اومد سرزنش کنه یهو ناخودآگاه ذهنم گفت طرف هواپیما رو اشتباه میزنه خودش رو سرزنش نمیکنه این که چیزی نیست
خلاصه عذرخواهی کردم بدون اینکه بخام تمیز کنم اومدم بیرون
ناخودآگاه بود همش!
یهو بخودم اومدم دیدم نه
انگار واقعا گفت گو ذهنیم داره تغییر میکنه
با اینکه دختر زیاد بود اونجا با اینکه ریخت روی چند نفر با اینکه ریخت روی شلوارم و خیلی خیلی خنده دار و البته ضایع شده بود شلوارم
ولی میدونی
انگار برام مهم نبود
گفتم اتفاقه دیگه پیش میاد
کسی هست تا حالا اشتباه نکرده باشه؟
خلاصه خیلی باحال حال خودم خوب بود
اتفاقی که پریروز یعنی روز تولدم افتاد هم جالب ذکره
مدیرم منو کشید کنار بهم گفت چرا به فلانی گفتی حقوقت چقدره و …
ولی خداشاهده در حد چند ثانیه حالم بد شد و وقتی اومدم سر میزم یادم رفت و سریع به خودم گفتم اشکال نداره تجربه نداری ولی الان یاد گرفتی دیگه!
این چند تا اتفاق نشون میده دارم بهتر و بهتر ذهنم رو کنترل میکنم
البته با یاری خدا
البته به کمک هدایت هاش
هرجا گیر میکنم سریع میگم خدا الان چیکار کنم؟
یه ایده میگه سریع اروم میشم
خلاصه هنوز توی فرکانس منفی هستم
ولی دارم سعی میکنم هر بار یک پله بهتر و بهتر بشم توی احساس خوب
هدایت های خدا از دوره هایی که دارم بینظریه
سریعا دستم رو گرفتم ولی دستم رو بردم سمتش
خدا سریع العجاب است …
سلام جناب حیدری نمیدونم چند روز میگذره اما تولدت مبارک باشه
خیلی خوب ذهنت کنترل میکنی تحسینت میکنم
خدا واست بهترین در نظر داره تو روابط فقط کافیه تو مسیرش قرار بگیری بشین ویژگی های مورد نظر پارتنرت بنویس مو به مو
و فراوانی باور کن
دوتامعشوقه که میبینی بابتش شکر گذاری کن
و بعد به راحت ترین شکل ممکن فردی وارد زندگیت میشه که همونه که خودت میخواستی
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و هم خانواده های گلم.
بشد به این فایل نیاز داشتم،با اینکه میخواستم یه فایل دیگه گوش ببینم اما وقتی چشمم خورد به متن این فایل قلبم گفت این خودشه،همونی که الان باید ببینی و بهش عمل کنی!
دوستان کم. بیش از مسائل و مسیر من با خبر هستن و من بعد از تهیه ی دورهی احساس لیاقت و تمرکز و تعهد صصصد هزززار درصدی،خواسته ام رو به خدا و جهان اعلام کردم و از خدا خواستم که در زندگی مشترکم با همسرم من رو به خواسته ام برسونه و مهم نیست این خواسته جدایی باشه یا اصلاح همین رابطه باشه.
بعد از 1 ماه کار کردن روی خودم،چنان ارتباط عمیقی با خدا و خودم پیدا کردم که سخت ترین کار من در اون یک ماه ،کنترل اشکهام بود از شدت نزدیکی به خداوند و هر لحظه و ثانیه با خدای خودم در ارتباط بودم ،و تمرکزم بشششششدت روی خواسته ام در زمینه ی روابط بود(من از اواسط برج 4 همین امسال شروع کردم به تمرکز روی دوره ی احساس لیاقت و خواسته ام در زمینه ی روابط با همسرم)
من در این یک ماه از خدا خواستم که خدایا:
1/همسری وارد زندگیم کن که وجودش باعث بشه بیشتر به تو نزدیک بشم
2/بیشتر شکرگزار نعمت هات باشم
3/همسری برام قرار بده که عاااشق این باشه که از قرآن و توحید و شکرگزاری و شرک باهاش صحبت کنم
4/همسری برام قرار بده که مهمترین خصوصیات شخصیتیش صداقت،تعهد در زندگی زناشوئی، ادب باشه
5/همسری برام قرار بده که بقدری عاقل باشه که هر موضوعی ،چه نقطه ضعف شخصیتی یا ارتباط یا افراد باعث بشه کوچکترین آسیبی به زندگی مشترکمون بزنه از زندگیمون اون موضوع رو حذف کنه
6/خدایا همسری برام قرار بده که از بهترین شاگردان استاد عباسنمش باشه و من رو کاملا از روی کامنتهام بشناسه
7/همسری باشه که با تمامه وجودش من رو بهترین مرد جهان ببینه و با همه ی وجودش عاشقم باشه و منم عاشقش باشم
8/همسری برام قراربده که عاشق مسافرت و سادگی باشه و دونفری بریم کنار دریای شمال و از دیدنه عظمت و زیبایی خدا اشک بریزیم و همسر عزیزم درک کنه که این اشک ها از کجا میاد
9/همسری برام قرار بده که با همدیگه بشینیم و فایلهای استاد رو نگاه کنیم و لذت ببریم
10/همسری برام قرار بده که بشد آروم باشه و مهربون باشه و بشششدت برای خورش ارزش قائل باشه و روی خودش هر روز کار کنه و…
بعد از اینکه با تمامه وجودم تمرکزم رو گذاشتم روی خواسته ام،بعد از یک ماه،خدا بهم گفت به همسرت بگو بجای ماهیانه10 میلیون، 5 میلیون بهت میدم و من با اینکه نگران بودم اما با توکل به خداوند قلبم رو محکم کردم و رفتم جلو و این موضوع رو به همسرم گفتم
اتفاقی که افتاد این بود که همسرم سر همین موضوع، رفت مهریه اش رو بزاره اجرا و رفت دفتر ثبت و به خانواده اش گفت و …
و خدا گفت ابراهیم!حالا وقتشه!
برو تو دل آتیش که من پشتتم!!!!
وقتی رفتیم خونه ی پدر خانمم بعد از 1 ساعت صحبت کردن و… پدرش بهم گفت تصمیمت چیه!؟
گفتم طلاق!!!
تمام شد دیگه ادامه ی این زندگی نه به نفع منه نه شما و اومدیم بیرون ،بعد از چند روز اومدن و لباس و یکسری وسایل ایشون رو بردن
اما تو این مدت حدودا یک هفته 10 روز من وارد یک مسیر اشتباه شدم متأسفانه که این هم طبیعیه و خودمو سرزنش نمیکنم چون هم تجربه ی این موضوع رو ندارم و هم اینکه بقدری قدرتمند نشدم که این اشتباه رو نکنم.
تو این 10 روز من مدام با دیگران صحبت میکنم که ایشون چقدر من رو اذیت کرد،چقدر ضرر مالی بهم زد،چقدر سختی کشیدم باهاش،هرکی دیگه جای من بود خودشو میکشت یا اون رو میکشت،من قربانی این رابطه ام،ایشون من رو نابود کرد،من بعد از طلاق 10 کیلو وزن اضاف میکنم فقط بخاطر اینکه این فشار روانی از روم برداشته میشه و…
از طرفی همه ی فامیل و حتی بزرگان فامیل چون کاملا از شخصیت من شناخت دارن میدونن که من لایق بهترین زندگی هستم و مدام تو تماس های تلفنی شون به من میگن حق با تو بود، اون لیاقت تو رو نداشت،اون ارزش تو رو نمیدونست و…
و متأسفانه من هم خوشم میاد از اینکه دیگران من رو ارزشمند بدونن و ایشون رو تخریب کنن!
اما تو این مدت 10 روز چیزی که مدام قلبم هی بهم گوش زد میکنه و هررر روز بهم آلارم میده اینه که
مسیرت رو کنترل کن!
از مسیر خارج نشو!
هواست به افکارت باشه!
در مورد چیزی که دوست نداری صحبت نکن!
تو احساس بد نمون!
به چیزای خوب فکر کن!
به این فکر کن که قراره چه لذت هایی رو با همسر آینده ات تجربه کنی!
به این فکر کن که الآن چقدر فشار ذهنی گذشته از روت برداشته شد!
به این فکر کن که آرزویی که موقع سال تحویل کردی که خدایا،یا کاری کن که سال دیگه با یک بچه کنار همسرم بشینیم یا ایشون رو از زندگیم بیرون کن!و الآن آرزوت داده برآورده میشه
به این فکر کن که از یک بلاتکلیفی 5 ساله دراومدی!
به این فکر کن که چقدر این تضادها باعث شد رشد کنی،عاشق خودت بشی،چقققققدر به خداوند وصل بشی
به این فکر کن که این تضاد باعث شد رفیق صمیمی خدا بشی و با قدرتمند ترین قدرت همه ی هستی هم صحبت بشی و بشناسیش و صمیمی ترین رفیقت رو پیدا کنی!
به این فکر کن که از این بعد آزادی محض داری که هررررجور که عشششقت میکشه زندگی کنی!
به این فکر کن که تو 1 لحظه تصمیم میگیری بری مسافرت، کیف لباسی رو جمع میکنی و میری 5،4 روزه شیراز،میری دریای شمال،میری تو همون تونل و بهش میگی من اومدم!
اما اینبار با دست پر اومدم!
از همین جا من قول میدم که توی همون تونل بشینم و کامنت بنویسم ،که خدا به وعده ی خودش عمل میکنه!
من درختها رو شاهد گرفتم،آسمون رو شاهد گرفتم،زمین رو شاهد گرفتم،باد رو شاهد گرفتم،ستاره ها و ماه رو شاهد گرفتم بین خودم و خدا! که خدا من تسلیم توام!
تو درخواستم رو اجابت کن!
این مدت ترس از درگیری،صحبت های مختلف در مورد مهریه و…،حرف زدن در مورد رفتارهای ایشون و حرفهایی که دیگران میزنن باعث شده از مسیرفاصله بگیرم تو این 10 روز و جالب اینجاست،یه عینک خریده بودم 3 میلیون دیروز گمش کردم،عموم دیشب با بدترین شکل ممکن باهام صحبت کرد و…
اینها نشونه هاییه که دارم از مسیر خارج میشم
اما همینجا به همه ی شما قول میدم از الآن با تمامه وجودم تمرکزم رو بزارم روی چیزهایی که میخوام تجربه کنم،در مورد طلاق و رفتارهای ناجالب ایشون صحبت نکنم،اگه جایی کسی از رفتارهای ناجالب ایشون صحبت کرد بگم بحث رو عوض کنین،چشمم رو گوشم رو،دستم رو فکرم رو کنترل کنم تا خدا من رو به سودمندانه ترین شکل ممکن و سریع ترین شکل ممکن،و راحت ترین شکل ممکن ،من رو به خواستهام برسونه.
سلام به دوست خوبم ابراهیم سایت عباسمنش
واقعا خیلی خوشحال شدم که دوباره به مسیر الهی خودتون برگشتید البته من میدونم که کنترل ذهن در این شرایط کار راحتی نیست و شیطان حملاتشان رو تشدید میکنه
واقعا تحسینتون میکنم که رفتید توی دل بزرگترین ترس تون از صمیم قلبم براتون بهترین ها رو میخوام امیدوارم بهترین همسر دنیا نسیبتون بشه
من وقتی کامنت های توحیدی شما رو میخونم لذت میبرم و اصلا با کلام شما من یه پله به خداوند نزدیکتر میشم
سپاسگذار شما هستم
دوستتان دارم
سلام و درود
خوشحالم که کامنتتون رو میخونم
مطمعن هستم شما خیلی خوب میتونید روی تعهدتون بمونید
اقا ابراهیم شما الگوی من و خدامیدونه چند نفر دیگه هستید تو سایت
من به خودم قول دادم تعهدابراهیم گونه درمورد مساعل مالیم به خودم بدم
همونطور که شما با تعهد از پس اونهمه فشار ذهنب در راستای موفقیت مالی و قراردادی شدن شرکت بر اومدید از پس این مسعله هم برمیایید
انشالله که بهترین همسر و شریک برای ادامه زندگی رو خداوند به بهترین شکل وارد زندگیتون میکنه
انشالله خیلی زود باخبر های عالیی از حل شدن کاراتون مبایید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
توانایی کنترل ذهن که از اساس رسیدن به حال خوبه
ینی اینکه بتونی خودتو کنترل کنی ذهنت رو کنترل کنی نفست رو کنترل کنی
خداوند به همون اندازه کمکت میکنه راهنماییت میکنه به جایی که برای تو خوبه
هدایتت میکنه به جایی که خودتو داری براش اماده میکنی
صفت های خداوند خیلی زیبا هستن راجبشون بخونیم راجبشون فکر کنیم
یکی از صفت های زیبای خداوند “اَلمانِع” به معنای بازدارنده
چقدر میتونیم مانع رشد افکار منفی باشیم
چقدر میتونیم مانع شکل گیری باور های اشتباه باشیم
چقدر میتونیم مانع ذهن خودمون باشیم
مانع توجهمون به نازیبایی ها باشیم
خداوند به همون اندازه مانع ما در برابر هر چیزی میشه که برای ما خوب نیست
مارو هدایت میکنه به زیبایی ها
مارو هدایت میکنه به چیزی که بهمون قدرت بده
مارو هدایت میکنه به سمتی که برای ما مفیده
خیللی جالبه هر روز دقیقا موقع غروب فوقالعاده زیبای افتاب من جایی هستم که میتونم ببینمش و ازش لذت ببرم
هر جا باشم ، باشگاه هستم خداوندمنو به بیرونباشگاه هدایت میکنه دقیقا لحظهای که من باید بیرون باشم
حالا یا به وسیله زنگ خوردن گوشیم یا به وسیله یک شخص
مهم نیست چطوری و چه شکلی. من هدایت میشم به جایی که باید باشم . هدایت میشم به چیزی که ازش لذت ببرم
به اندازهای که من روی خودم کار میکنم
به اندازهای که به قدرتش ایمان دارم
بچهها انقدر که صفت های خداوند زیباست باورتون نمیشه راجب هر مسئلهای دلالت میکنه و راهنمایی میکنه این صفتها
مانع رشد افکار منفی باشیم
مانع خودمون باشیم برای رفتن به جای نادرست
مانع خودمون باشیم برای شکل گیری باور اشتباه
در مقابلش “خالق” باشیم
خالق افکار مثبت باشیم
خالق باور درست در خودمون باشیم
خالق شرایطمون به شکلی زیبا باشیم به شکلی که ازش لذت میبریم
بچهها بیاید بزرگ یه جایی تو اتاقتون بنویسید “تنها وظیفه من خوب کردن حال خودم است”
البته با پیش زمینه اینکه چه چیزی حال شمارا خوب میکند
مثلا برای خود من 1.ورزش کردن 2.توجه به توانایی های خودم
3. اگاهی گرفتن 4.کتابخواندن و هر چیزی حال شمارو خوب میکنه
بهترین هارا از خداوند براتون ارزو میکنم بهترین ها از همه چیز
خدایا تو را سپاس بخاطر تمامی نعمت هایت
به نام خدای مهربان
خیلی خوشحالم که به این فایل عالی که نکات فوق العاده ای رو برام مرور کرد هدایت شدم. من چندین ماه بود که این فایلو دانلود کرده بودم ولی کاملا هدایتی امروز گوشش دادم و دیدم چقدر بهش نیاز داشتم.
چند تا از نکته هارو مرور میکنم برای خودم
مثال فوق العاده ای که برامون زدید استاد؛ اینکه افکار منفی دقیقا مشابه علف های هرز پارادایس هستند، تا زمانی که رشد نکردند، قوی نشدند، گسترش پیدا نکردن به راحتی میشه جلوشون رو گرفت و متوقفشون کرد. اما اگر مانعشون نشیم بعدا باید 10 ها برابر انرژی بیشتری بزاریم برای توقفشون.
تا جرقه افکار منفی خورد، باید سریع بیام منطق یا مثال نقضی براش پیدا کنم تا نزارم گسترش پیدا کنه
هر لحظه، ببین هر لحظه باید افکارمون رو کنترل کنیم. مراقب باشیم چی میاد تو سرمون…
فرد افسرده کیه؟ فردیه که اینقدر افکار منفی تو ذهنش رشد و گسترش پیدا کردند که دیگه طرف نمیتونه از پسشون بربیاد.
این چرخه باطل اینجوریه که:
جرقه افکار منفی، گسترششون، ایجاد احساس منفی، ارسال فرکانس منفی و بوجود اومدن اتفاقات ناخوشایند بیشتر توسط جهان
که اگر ما بیایم بلافاصله بعد جرقه افکار منفی جلوشون رو بگیریم و با افکار مثبت جایگزینشون کنیم، باعث میشه احساس خوبی پیدا کنیم و اتفاقات بهتری رو خلق کنیم
هیچکس نیست که افکار منفی نداشته باشه؛ منتها فرد موفق اونیه که اینارو کنترل میکنه
باید باااور کنیم که هرررر اتفاقی که میفته، خیرتی توشه؛ فارغ از اینکه ظاهرش چیه!
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
به نام رب به نام رب
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
و سلام خدمت اعضای خانواده قشنگه عباس منشی
چگونه جلوی افکار منفی خود را بگیریم
افکار منفی مثل یک درخته حرف سریع رشد میکنه اگر جلوشو نگیریم
هدف این فایل: این فایل هدف داره که بگه افکار منفی تا وقتی رشد نکردن یشه جلوشونو گرفت و میشه راحتتر تغییرشون داد
نکته: ما باید مواظب افکار خود باشیم چه فکرهایی در سر ما میگذرد و چه باورهایی را به وجود میآور
افکار منفی مثل یک جرقهاند اولش ضعیفه اما ما وقتی اجازه بدیم خودش رو گسترش میده وقدر قدرتمند میشه ه کل ذهن ما رو میگیره
راههای جلوگیری از افکار منفی: تقویت باورها شکرگزاری فکر کردن به اتفاق خوب و خاطرات خوب گوش کردن به موسیقی شاد و پیدا کردن علت برای اتفاقات خوب و تغذیه مناسب به افکار و روح ما بدهیم
اگر ما به فکر ذهنمان نباشیم افکار منفی بسیار قدرتمندتر میشود و باعث افسردگی میشود
مثل اون کلیپ انگیزشی که تو سایت هست که سعی سگ سیاه افسردگی میتواند انقدری بزرگ شود که کل زندگی ما را بگیرد و همه جا باعث آزارمان بشود
اگر حواسمان به خودمان باشد که اگر یک افکار منفی جلوگیری کنیم و آن را از زاویه دیگر نگاه کنیم دیدمان را تغییر دهیم و سپاسگزار نعمتهایی دیگر باشیم میتوانیم اتفاقات خوب را رقم بزنیم خالق زندگی خودمان خودمان هستیم و هیچ کسی در آن دستی ندارد
استاد عزیزم دیشب که سر یک مسئله ه مشکل خوردم و ناامید شدم و داشتم گریه میکردم یک هو به یاد سایت افتادم که بیام قسمت توانایی کنترل ذهن و حال خودم رو نگه دارم و به این فایل هدایت شدم دیشب که داشتم با نامزدم حرف میزدم بهش گفتم من به درد هیچ کاری نمیخورم حتی کمک به بقیه
بعد یکو یک چیزی درون من گفت فائزه اگر تو داری روی باور و افکارت کار میکنی این چه حرفی میزنی پس این همه فایلی که تو این یک سال دیدی و شکرگزاریهایی که کردی همه کشک میشه ول کن تو الان عصبی هستی به خودت زمان بده برو توی سایت که با کمک فایلها استاد حال خودت خوب نگه داری یاد یک خاطرهای افتادم توی فروردین ماه یکی از دوستام استوری گذاشت که دلش گرفته و از خدا میخواد گره گشایی کنه
من یادمه سری رفتم توی پی ویش جویای شدم که ببینم چی شده اون بنده خدا گفت هیچی یک مشکلی بوده که داره حل میشه خدا را شکر
و به من یک حرفی زد که یک درس بزرگی بهم داد گفت همین الان پای دفترم نشستم و اتفاقات خوب امسال رو دارم مینویسم و دارم ذهنمو کنترل میکنم و نوشتم که فائزه امسال عمل خوبی داشته و تونسته توی سایت استاد عباس منش حالش بهتره
تا صبح با خودم فکر کردم گفتم ببین فائزه با اون کسی که الان دیشب از دستش ناراحت شدی و از دست خودت بیشتر ناراحت شدی که چرا کار خراب کردی اون بنده خدا همیشه از تو تعریف میکرده حالا یک بار عصبی بوده فشار روش بوده و طاقت نیاورده عصبانیتشو سر تو خالی کرده آروم باش حال خودتو بد نکن
وقتی این فایلو دیدم نتیجه گرفتم که این ماجرا برای من درسی شد که بیجا دلسوزی نکنم و رایگان برای کسی کاری انجام ندم و برای کارم وقتم ارزش قائل باشم و اگر کسی ازم کاری خواست سریع براش انجام ندم اول خودم تو اولویت باشم
درسته من کار اشتباهی کردم اما من نیتم کمک به اون همکار بوده که زحماتش جبران کنم ولی ولی با حرفاش باعث شد که یک احساس بدی یک احساس بیارزشی بهم بده و من دیگه یاد گرفتم که هر چقدرم اون آدم محترم باشه و برای من زحمت کشیده باشه نباید بهش اجازه بدم که با من اونجوری برخورد کنه من خودم رو سرزنش کنم که حالم بد بشه
خدا کسی مثل شما و نامزدم سر رو هم قرارداد که من زیر سه ساعت از این حال بد در بیام و خدا را شاکرم که به این فایل هدایت شدم و ممنونم از شما بابت ضبط این فایل با ارزش و زیبا
آرزوی شادی سلامتی ثروت و تندرستی رو برای شما و مریم جان و بچههای سایت دارم
به نام رب به نام قدرت بی نهایت
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
و سلام خدمت اعضای خانواده قشنگه عباس منشی
چگونه جلوی افکار منفی خود را بگیریم
افکار منفی مثل یک درخته حرف سریع رشد میکنه اگر جلوشو نگیریم
هدف این فایل: این فایل هدف داره که بگه افکار منفی تا وقتی رشد نکردن یشه جلوشونو گرفت و میشه راحتتر تغییرشون داد
نکته: ما باید مواظب افکار خود باشیم چه فکرهایی در سر ما میگذرد و چه باورهایی را به وجود میآور
افکار منفی مثل یک جرقهاند اولش ضعیفه اما ما وقتی اجازه بدیم خودش رو گسترش میده وقدر قدرتمند میشه ه کل ذهن ما رو میگیره
راههای جلوگیری از افکار منفی: تقویت باورها شکرگزاری فکر کردن به اتفاق خوب و خاطرات خوب گوش کردن به موسیقی شاد و پیدا کردن علت برای اتفاقات خوب و تغذیه مناسب به افکار و روح ما بدهیم
اگر ما به فکر ذهنمان نباشیم افکار منفی بسیار قدرتمندتر میشود و باعث افسردگی میشود
مثل اون کلیپ انگیزشی که تو سایت هست که سعی سگ سیاه افسردگی میتواند انقدری بزرگ شود که کل زندگی ما را بگیرد و همه جا باعث آزارمان بشود
اگر حواسمان به خودمان باشد که اگر یک افکار منفی جلوگیری کنیم و آن را از زاویه دیگر نگاه کنیم دیدمان را تغییر دهیم و سپاسگزار نعمتهایی دیگر باشیم میتوانیم اتفاقات خوب را رقم بزنیم خالق زندگی خودمان خودمان هستیم و هیچ کسی در آن دستی ندارد
استاد عزیزم دیشب که سر یک مسئله ه مشکل خوردم و ناامید شدم و داشتم گریه میکردم یک هو به یاد سایت افتادم که بیام قسمت توانایی کنترل ذهن و حال خودم رو نگه دارم و به این فایل هدایت شدم دیشب که داشتم با نامزدم حرف میزدم بهش گفتم من به درد هیچ کاری نمیخورم حتی کمک به بقیه
بعد یکو یک چیزی درون من گفت فائزه اگر تو داری روی باور و افکارت کار میکنی این چه حرفی میزنی پس این همه فایلی که تو این یک سال دیدی و شکرگزاریهایی که کردی همه کشک میشه ول کن تو الان عصبی هستی به خودت زمان بده برو توی سایت که با کمک فایلها استاد حال خودت خوب نگه داری یاد یک خاطرهای افتادم توی فروردین ماه یکی از دوستام استوری گذاشت که دلش گرفته و از خدا میخواد گره گشایی کنه
من یادمه سری رفتم توی پی ویش جویای شدم که ببینم چی شده اون بنده خدا گفت هیچی یک مشکلی بوده که داره حل میشه خدا را شکر
و به من یک حرفی زد که یک درس بزرگی بهم داد گفت همین الان پای دفترم نشستم و اتفاقات خوب امسال رو دارم مینویسم و دارم ذهنمو کنترل میکنم و نوشتم که فائزه امسال عمل خوبی داشته و تونسته توی سایت استاد عباس منش حالش بهتره
تا صبح با خودم فکر کردم گفتم ببین فائزه با اون کسی که الان دیشب از دستش ناراحت شدی و از دست خودت بیشتر ناراحت شدی که چرا کار خراب کردی اون بنده خدا همیشه از تو تعریف میکرده حالا یک بار عصبی بوده فشار روش بوده و طاقت نیاورده عصبانیتشو سر تو خالی کرده آروم باش حال خودتو بد نکن
وقتی این فایلو دیدم نتیجه گرفتم که این ماجرا برای من درسی شد که بیجا دلسوزی نکنم و رایگان برای کسی کاری انجام ندم و برای کارم وقتم ارزش قائل باشم و اگر کسی ازم کاری خواست سریع براش انجام ندم اول خودم تو اولویت باشم
درسته من کار اشتباهی کردم اما من نیتم کمک به اون همکار بوده که زحماتش جبران کنم ولی ولی با حرفاش باعث شد که یک احساس بدی یک احساس بیارزشی بهم بده و من دیگه یاد گرفتم که هر چقدرم اون آدم محترم باشه و برای من زحمت کشیده باشه نباید بهش اجازه بدم که با من اونجوری برخورد کنه من خودم رو سرزنش کنم که حالم بد بشه
خدا کسی مثل شما و نامزدم سر رو هم قرارداد که من زیر سه ساعت از این حال بد در بیام و خدا را شاکرم که به این فایل هدایت شدم و ممنونم از شما بابت ضبط این فایل با ارزش و زیبا
آرزوی شادی سلامتی ثروت و تندرستی رو برای شما و مریم جان و بچههای سایت دارم
به نام خداوند یکتا که هدایتش همواره برقرار است
عرض سلام و وقت بخیر خدمت استادگرامی خانم شایسته و همه دوستان عزیز
این اولین کامنتی هست که در سایت ثبت میکنم من دوره دوازده قدم رو با خواهرام پارسال تهیه کردیم و تا چهار قدم از اونو خریداری کردیم ولی فقط دو قدم اول رو خیلی با تمرکز انجام دادیم و نتایج واقعا بی نظیر بود علت وقفه که ایجاد شد هم امروز و فردا کردن و کمال طلبی بیهوده خودمون بود. مدتی هست که مدام نشانه هایی دریافت میکنم که باید بیام و از نو شروع کنم و یه ماهی هست که دارم فایل های دانلودی رو گوش میدم و نتایج دوستان رو در کانال تلگرامی میخونم. تصمیم گرفتم مثل افراد موفق شروع کنم به یادداشت مطالبی که میشنوم ،حس میکنم این کار یعنی ارزش این مطالب رو قدر دونستن.
میخوام دوباره دوازده قدمو شروع کنم و با عنایت خدا دوره های احساس لیاقت و عشق و مودت هم اولویت های بعدیم هستند.
خوشحالم که بر نجواهای درونم غلبه کردم و این اولین کامنتو نوشتم. نمیدونم چرا اما برای من اینکار شجاعانه بود.
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و شما دوست عزیزم که کامنت من رو می خونی…
به نظر من این فایل استاد خودش یه دوره است که به تنهایی برای موفقیت هر کسی در هر زمینه ای کفایت می کنه.
البته درک اون چیزی که استاد توی این فایل میفرمایند هم کار ساده ای نیست و خود من سال ها زمانم رو گذاشتم تا به اندازه سر سوزنی بهتر از قبل بفهمم اهمیت کنترل ذهن چیه و اگه بتونم جلوی رشد افکار منفی رو بگیرم چه اتفاقات بزرگی برای من میفته.
امروز در سلف تاکم داشتم در مورد «اهمیت درد» صحبت می کردم…
الان زمان المپیکه و من وقتی صحبت های ورزشکاران مختلف رو می شنوم، همگی به این موضوع اشاره دارن که اون فشار یا به اصطلاح دردی که در تمرینات متحمل شدن، باعث شده که به این جایگاه برسن و در رقابت بزرگی مثل المپیک حضور داشته باشن…
خودم وقتی فوتبال بازی می کردم یادمه مربیم یه جمله مهم داشت که میگفت: «در تمرینات کششی، اون جایی که عضلاتتون درد می گیره، تازه شروع رشد شماست!»
برای کنترل ذهن هم یه همچین حالتی رو می بینم!
اینکه آدم بتونه درد بی توجهی به چیزایی که در بک گراند ذهنش وجود داره و ذهن با همه قدرت میخواد کانون توجه آدم رو روی اون ها بذاره، رو تحمل کنه، خیلی طاقت میخواد! حتی طاقتی بالاتر از تحمل فشاری که آدم در مسیر رقابتی مثل المپیک تحمل می کنه.
یعنی به نظر من استاد عباس منش، اگه اون فشار و دردی که برای کنترل و تربیت ذهن تحمل کردن رو در مسیر تبدیل شدن به یه شناگر ماهر تحمل می کردن، چند برابر مایکل فلپس مدال طلای المپیک داشتن!
اما چقدر خوبه که آدم این فشار رو در مسیر کنترل ذهن خودش بیاره. کنترل ذهنی که از مسیر اون میشه به هر خواسته ای در زندگی دست پیدا کرد.
من باید همیشه این جدیت رو در ذهنم ایجاد کنم که به دنبال تجربه فشارهای بیشتر در مسیر کنترل ذهن خودم باشم.
سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیزم برای انتشار این فایل فوق العاده. و همینطور خانوم شایسته مهربون که زحمت فیلمبرداری این فایل رو کشیدن.
خدانگهدار
1403/5/13
22:47
سلام عزیزان دل
وقتی یه فکری میاد اول خیلی کوچیکه اما وقتی هی بهش توجه میکنیم کم کم بزرگ و بزرگتر میشه و تا جایی که باعث اعمال ما میشه و همین توجه کردن بهش قدرتمندش میکنه و وقتی دیگه حسابی قدرت پیدا کرد اونموقع دیگه کنترلش خیلی سخت میشه که هرجوری میخای توجهت رو از روش برداری به این راحتی نمیتونی و توی چرخه معیوب قرار میگیریم.من و بهتره بگم ما این اتفاق رو بارها تجربه کردیم.
در رابطه با موضوع هدایت خداوند
من امروز رفتم کارواش همسایمون که ماشینم رو بشورم خودش دستش بند بود قرار شد خودم بشورمش من دکمه روشن رو میزدم میرسیدم پای ماشین خاموش میشد دوباره برگشتم روشن کردم بازم رسیدم پای ماشین خاموش شد و بعدش دیگه اصلا روشن نشد.
حالا ذهن قضاوت گر من
این نشسته از دور داره با ریموت خاموشش میکنه که من ماشین رو نشورم
بعد اومدم بهش گفتم این هی خاموش میشه و رفتم همون لحظه بخودم گفتم میلاد انقدر زود قاضی نشو حتما یه داستانی هست که تو خبر نداری
یعنی یجوری ذهنم داشت بزرگش میکرد که اگه پابه پاش میرفتم الان مطمئنن اینجا نبودم که بخام این کامنتو بنویسم.
خلاصه اومدم خونه همینطور که داشتم کارامو انجام میدادم متوجه شدم داره بارون میاد الله اکبر در حد دو سه دقیقه بارون زد و تموم شد همونجا بخودم گفتم خدای من اینطوری هدایت میکنه
خدایا شکرت هزاران مرتبه
اصل احساس خوبه این چیزی که باید با خودمون تکرار کنیم و من خالق زندگی خودم هستم
من توجه ام رو از روی یه موضوع به ظاهر بد برداشتم و از یه زاویه دیگه بهش نگاه کردم نمیگم همه چی درست شد و تمام نه اما احساس و حال من خیلی عالی تر شده و یواش یواش داره اتفاقات خوب با ایده هایی که دریافت میکنم و عمل میکنم میفته.خدایا شکرت
من توانایی کنترل ذهنم را دارم
من عاشق خودم هستم
هرروز بخودم میگم میلاد گفتن این حرفا اگه عمل نباشه حرف مفته
باید رفتارتو عوض کنی و روی باورها هم کار کنی تا جهانت عوض شه
جهان کاری به حرف های من نداره جهان رفتار من و احساس من رو دریافت میکنه و از همون جنس بیشتر وارد زندگیم میکنه.
هرچقدر ثروتمندتر میشوم به خدا نزدیکتر میشوم
به نام خدای بی نهایت مهربانم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
از صب دارم میگردم بین فایلها
از صب افکار مربوط به اضافه وزنم داره منو دیوانه میکنه
از صب پاهام به شدت سرد هستن
زانوم درد میکنه و توان پیاده روی رو ازم گرفته
چند روزی هست توجهم روی غذاهام هست و حواسم هست به اینکه وزنم باید بیاد پایین
اما اتفاق امروز انرژی من رو صفر کرد از اونجایی که زانوم درد میکرد حتی نمی تونستم پام رو خم کنم
دیدم توی دمای 28 درجه ،من سردم هست
پاهام یه تیکه یخ بود
و این احوال هی منو ناراحت کرد
الان ساعت 3:15 دقیقه عصر هست و از صب این انرژی ها دارن منو دیوانه میکنن
الان که این فایل رو دیدم ، متوجه شدم تصادفی نیس که الان اینجام و دارم این فایل رو میبینم
قبل از این فایل که هی فایل های مختلف دیدم
رفتم در ادامه شون بسیاری از کانال های تلگرامم رو پاک کردم
توی فایلی استاد گفت تمرکز ما پاره پاره ست
و نتیجه اون فایل شد که کانال های تلگرامی رو پاک کردم
رفتم پاهام رو با پماد ضد درد ماساژ دادم تا دردم کم بشه و بتونم فائق بیاییم به این شرایط
اینها رو دارم مینویسم که هم رد پا از خودم به جا بزارم هم اینکه بگم این چیزایی که استاد داره میگه وحی منزل هست و من همین امروز این شرایط رو درک کردم
من دارم با نجواهای منفی توی سرم مبارزه میکنم درباره اینکه نه رژیم چیه ، یواش یواش کالریتو کم کن لاغر میشی
ولی من این صداهارو میشناسم
اینها عادت های منفی گذشته هستن که میخوام مثل همین علف های هرز کل زندگی من رو بگیرن و من رو کامل فلج کنن
حالا امروز درد من با پماد ضد درد آروم شد اما این نجوا ها من رو تا بدترین جاها پیش خواهند برد اگر از ریشه نزنمشون
یه جمله ای از یک نفر شنیدم برام خیلی تکان دهنده بود
اون شخص گفت ” ترمز دستی قند رو توی سرعت صد بکش”
یعنی چی؟
یعنی بی رحمانه یکدفعه شیرینی جات خوردن رو قطع کن
روح من این رو میپذیره
اما یک باور بسیار قوی تر جلوی این حرکت و اقدام من رو میگیره
استاد اشاره کرد وقتی احساستون خوبه ، نعمتها میان توی زندگیتون
من با تک تک سلولهام اینو دارم درک میکنم
چون این اضافه وزنم آرامش من رو گرفته ، جلوی پیشرفت من رو هم گرفته
اینجا دارم مینویسم که بعدا بهش مراجعه کنم و به خودم ایولا بگم که تونستم با تمام این حال بد بیام و بنویسم
دوره احساس لیاقت رو دارم فایلها رو گوش میدم و ریشه این اضافه وزنم رو پیدا کردم
اما انقدر قویه که مسیر پیشرفت داره کند پیش میره
به امید الله من برنده میشم