چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3776 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه استاد عباس منش بزرگ، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    به قدری دلبسته فایل های جدید استاد میشم که برای خودمم عجیبه چرا اینقدر این فایل ها برام شیرینه و هر چی گوش میدم انگار بار اوله و به همون اندازه بار اول برای من آگاهی داره. از «دلیل نتایج پایدار» بگیر تا همین فایلی که مربوط به پاکسازی دائمی فضای ذهنه. نمی دونم شاید مدار بالاتری رو دارم تجربه می کنم که این احساسات رو نسبت به فایل های استاد دارم. اما هر چی که هست واقعا این روز های منو قشنگ کرده. واقعا به من احساس فوق العاده ای داده که هر وقت نجوایی از طرف شیطان درونم بهم گفته میشه، خیلی راحت تر و سریع تر از گذشته می تونم کانون توجهم رو از روی اون بردارم و روی چیز دیگه ای که میخوامش بذارم.

    توی این کامنت میخوام در مورد شخصیت خانوم شایسته صحبت کنم. کسی که با عشق پا به پای استاد میاد و با عشق هر کاری که لازمه برای تولید محتواهای با کیفیت و عالی می کنه.

    به شخصه از همون زمانایی که خانوم شایسته جلوی دوربین نمیومدن و صداشونو می شنیدم، تحسینشون می کردم. یادمه بارها به مادرم گفتم: «ببین! یه فردی مثل استاد عباس منش با این جدیتی که برای کار روی خودش داره، شایسته اینه که یه همراهی مثل خانوم شایسته داشته باشه! یعنی هم مداری رو کاملا در ارتباط بین استاد و خانوم شایسته میدیدم. دو نفری که از جنس همن و همدیگه رو کاملا می فهمن و پایه هم در هر کاری هستن.

    یعنی اصلا نمی تونستم تصور کنم که همراه زندگی استاد عباس منش شخصیتی جز شخصیت فردی مثل خانوم شایسته داشته باشه. و با هر بار تحسین خانوم شایسته توی ذهنم می گفتم که منم یه مریم شایسته میخوام! همینقدر همراه! همینقدر هم مدار. همینقدر با درک و همینقدر پایه!

    و بعد با خودم می گفتم مسعود! اگه مریم شایسته می خوای خودت هم باید مثل استاد عباس منش باشی! آیا اون جدیت رو برای کار روی باورهای خودت داری که همچین آدمی وارد زندگیت بشه؟

    (از اونجایی که من در حوزه مشاوره تحصیلی فعالم و در زمینه کاری خودم بسیار بر اجرای کنترل ذهن بر موفقیت دانش آموزان تاکید دارم، همیشه دلم می خواست یه تیم مثل استاد عباس منش داشته باشم. از آدمایی که با عشق در مجموعه من کار کنن. و مهمترین کسی که می خواستم توی این مجموعه باشه همسرم بود. که می خواستم ایشون هم همراه من باشه در زندگی و هم همراهم باشه در کار. و به طور کلی دلم می خواست بر طبق الگوی رابطه استاد عباس منش و بانو شایسته، منم همچین رابطه ای رو تجربه کنم!)

    خب، به واسطه اجتماعی بودنم، با خانم های زیادی ارتباط داشتم اما هیچکدوم اونی نبود که بتونه به من یه احساس اینجوری بده. یعنی کاملا یکی رو می خواستم که اونطور که خانوم شایسته با استاد مچه، با من مچ باشه.

    اما از اونجایی که قانون هیچ وقت اشتباه نمی کنه و همیشه همه چیش دقیقه، بخاطر تحسین کردن های زیادی که از خانوم شایسته داشتم، بعد از چندین سال، به طور کاملا معجزه آسایی که باورش برای افرادی که به هدایت خدا باور ندارن غیر ممکنه (که ان شا الله اون رو هم در زمان مناسب خودش بیان می کنم)، با دختری آشنا شدم که در شروع کار اون چیزهایی که من می خواستم رو به صورت ظاهری داشت.

    از اونجایی که ارتباط ما به شکل معجزه آسا و کاملا بر اساس هدایت خداوند شکل گرفته بود، خیلی دلم می خواست این دختر خانوم رو بیشتر بشناسم و ببینم آیا در همه زندگی، نوع نگاهش با من یکیه یا نه؟! این نشونه ای بود که گذاشته بودم مبنی بر این که بفهمم اون رابطه بر اساس هدایت الهی شکل گرفته.

    الان بعد از بیشتر از یک سال رابطه ای که ما با هم در کمال صلح و آرامش داریم، شاید باورش سخت باشه. اما تنها تفاوتی که ما از لحاظ علایق و سلایق با هم داریم اینه که ایشون آب آناناس رو بیشتر از آب سیب دوست داره و من بر عکس!!!! واقعا شوخی نمی کنما! دقیقا در هر زمینه ای که از از دو نفر ما به صورت جداگانه سوالاتی رو بپرسین با جواب یکسان مواجه میشین.

    به هر کس که این نکته رو میگم اصلا باورش نمیشه که واقعی باشه. ولی من باور می کنم. چون میدونم این کار خداست! این هدایتیه که از جانب پروردگارم انجام شده. چرا؟ چون هر بار بانو شایسته رو دیدم از عمق وجودم تحسینشون کردم. هم خودشونو و هم شکل رابطشونو با استاد عباس منش… .

    اما من می خواستم علاوه بر رفیق و همراه، همکار منم باشه. می خواستم عین بانو شایسته که برای رشد برند عباس منش تلاش می کنن، اونم برای رشد برند کاری من همراه و همپای من باشه. ولی هروقت بحث این موضوع پیش میومد، بهش می گفتم الان نه! ان شا الله بعد از عقد زمانی که رسما ازدواج کردیم کارمونو به عنوان همکار آغاز می کنیم.

    اما از اونجایی که وقتی خدا بخواد هدایت کنه ما باید تسلیم باشیم، واقعا نه من می دونم چی شد و نه ایشون که چطور ما داریم الان کارمونو شروع می کنیم. بخشی از کار رشد برند منو به دست گرفته و قراره به زودی فعالیتمون در اینستاگرام رو آغاز کنیم! (از اونجایی که من خیلی اهل اینستاگرام نیستم، محتواهارو تولید می کنم و ایشون منتشر می کنه و در واقع مدیریت پیج با ایشونه!)

    و الان وقتی نگاه می کنم به این روندی که تا اینجا طی شد، خیلی قشنگ تر می فهمم حرف استاد رو وقتی که میگن در مورد هر موضوعی اگه مقاومت نداشته باشین و تحسین کنین افرادی که اون هدف شمارو دارن، لاجرم به سمتش هدایت میشین!

    و فقط خدا می دونه چقدر حال من خوبه وقتی اینقدر واضح دارم تاثیرات اجرای قانون رو توی زندگیم می بینم. تقریبا هر روز داره یه اتفاقی که تاثیر قانون رو توی زندگیم نشون میده برام می افته. که یه نمونشو دیشب توی همین فایل کامنت گذاشتم… .

    و این رابطه هم چیزی جز هدایت خداوند نمی تونه باشه. و تا زمانی که هردوی ما از این رابطه لذت ببریم و وابسته نباشیم، می تونیم از این هم مداری لذت ببریم و هردومون در کنار هم بیشتر و بیشتر رشد کنیم. و امیدوارم هیچوقت چیزی مثل وابستگی یا احساس نیاز در این رابطه ایجاد نشه. همونطور که در رابطه بانو شایسته و استاد عباس منش این جور حواشی راهی ندارن.

    و کامنت امشبمو به این موضوع اختصاص دادم تا هم از تاثیرات بسیار واضح و روشن کنترل ذهن بنویسم و هم از عزیزدلم بخاطر این که اونم با این فضا آشنا شد و استقبال کرد و قدم در مسیر رشد و پیشرفت خودش گذاشته و این کامنت رو می خونه به واسطه همه تلاش ها و جدیتی که برای تغییر خودش داره تشکر کنم.

    بازم از استاد تشکر می کنم. و به طور ویژه از بانو شایسته که یه الگوی فوق العادن! نه تنها برای خانوم های این سایت، بلکه برای آقایونی مثل من که به دنبال یه رابطه اینچنینی می گردن.

    خداروسپاسگزارم برای تمام نعماتی که به شماره نمیان!

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشین.

    خدانگهدار

    14-2/9/13

    20:16

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2314 روز

      سلام آقای محمدی

      امشب هدایتی کامنت شمارو خوندم

      سپاسگزارم که نوشتید واین حال خوبتون ودستتاوردتون رو به اشتراک گذاشتین

      واقعا که قابل تحسین هستین چقدر لذت بردم از دلنوشته ی فوق العاده تون

      خداروهزارن بارشکر که اینقدر زیبا وهدایتی به خواسته تون رسیدین خیلی خیلی ازاین بابت خوشحالم وسپاسگزار خداوندم بخاطر قانون بدون تغییرحاکم برجهانش

      سپاسگزارم که برتعهدتون پایبند بودین واین نتیجه بزرگ گرفتین

      وچقدر لذت بخش که با عزیز دلتون دراین مسیر همسفرین

      برای شما وهمسر گلتون که نامشون رو نبردین آرزوی بهترینهارو دارم

      درپناه حق شاد وسالم وثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مسعود محمدی گفته:
        مدت عضویت: 3776 روز

        و خدایی که در این نزدیکی است…

        سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و سرکار خانوم تقی زاده عزیز…

        خیلی ممنونم از لطف شما …

        دقیقا همینه! وقتی بتونیم توی هر موضوعی فارغ از نگاه عموم جامعه که در این مواقع با حسادت منتظرن تا برای یه انسان موفق اتفاق بدی بیفته تا بگن آخییییییییییش! دلم خنک شد! ، بتونیم موفقیت ها و اتفاقات خوب بقیه رو تحسین کنیم، لاجرم، لاجرم، لاجرم (با تاکید موکد!) برای ما هم از همون جنس اتفاق میفته. (به شرطی که اون تحسین از صمیم قلب باشه)

        حضور این فرشته در کنار من بخاطر لطف ویژه ای که رب به من داشته نیست! چرا که در این نظام خلقت لطف ویژه به هیچکس نشده! من با اون فرکانس های مثبتی که از صمیم قلبم نسبت به شخصیت بانوشایسته و رابطشون با استاد به جهان می فرستادم، باعث شدم تا در یک داستان معجزه وارانه (که شنیدن همون داستان خودش کلی باورسازی می کنه)، این فرشته رو جذبش کنم.

        و مادامی که در این رابطه وابستگی نباشه (دقیقا مثل رابطه استاد و بانو شایسته) ما در کنار هم خواهیم بود.

        این هیچ چیزی نیست جز کارکرد منطقی و صحیح قانون! همون طور که 2 به علاوه 2 مساوی 4 میشه، ارسال فرکانس های درست در هر زمینه ای هم منجر به رخ دادن اتفاقات مثبت در اون زمینه خواهد شد.

        بسیار سپاسگزارم از کامنت زیبایی که نوشتید.

        در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

        خدانگهدار

        1402/9/15

        20:04

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1922 روز

      سلام آقا مسعود عزیز

      چه کامنت پر محتوا و زیبایی

      آقا خوشحالم چه خوب که با یک فرد برخورد کردید که همانی بود که می‌خواستید (آقا پس یه چلوکباب افتادیم قول میدم مساله آب میوه را حل کنم)

      در خصوص خانم شایسته هم بله در فایل های ابتدایی که پشت دوربین بودن و صحبت میکردن و به قولی دوره تکامل جلوه دوربینی را طی میکردن از همون نوع بیانشان مشخص بود که درک عالی از قانون داشتن

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مسعود محمدی گفته:
        مدت عضویت: 3776 روز

        و خدایی که در این نزدیکی است…

        عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عباس منش خوش تیپ، بانو شایسته زیبا و آقا محمد درخشان هوره گرامی…

        به روی چشم. ان شا الله برای مراسم حتما در خدمتتون هستیم!

        بله دقیقا قانون همینه که وقتی هر چیزی رو با همه وجود تحسین کنی، از همون جنس به زندگیت وارد می کنی. فارغ از این که شرایط پیرامونی تو در جامعه چی باشه.

        من در زمینه روابط عاطفی و سلامتی و داشتن شغلی که بهم آزادی زمانی و مکانی بده باورهای خوبی داشتم و وقتی استاد رو در این زمینه ها تحسین کردم، به شکلی خیلی راحت و طبیعی برام اتفاق افتاد.

        اما در زمینه بحث های مالی خب طبیعتا باورهای اشتباه بسیاری داشتم. و به همین دلیل نیاز به زمان بیشتری دارم که اتفاقات دلخواهم در این زمینه بیفته. البته که تا همین الانش پیشرفت های بسیار خوبی داشتم اما زمان بیشتری لازمه که این پیشرفت ها به قول استاد روی تصاعد بیفتن.

        بسیار سپاسگزارم از کامنت پرمهری که نوشتید.

        در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.

        خدانگهدار

        1402/09/15

        20:24

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آرزو ملایی گفته:
      مدت عضویت: 2362 روز

      سلام آقای محمدی

      ازاینکه اینقدر قشنگ داستان وقتی که رونکات مثبت تمرکز کردین وخدا هدایتتون کرده رو اینقدر خوب برامون بیان کردین سپاسگزارم

      ودرکی که ازاین این قانون جهان دارین که جهان اشتباه نمیکنه این خیلی عالیه

      خیلی از خوندن کامنتتون لذت بردم

      موفق باشین درکنارعزیز دلتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    ثمره ی این فایل و خوندنِ کامنتهای خوبش برای من:

    – تمرینِ توجه به نکات مثبت و زیبایی ها

    – اعراض از ناخواسته ها و نازیبایی ها

    – کنترل ذهن

    – قطعِ نجواهای شیطانی و گفتگوهای ذهنیِ ناخوشایند

    – توجه به احساس خوب= اتفاقات خوب

    و …

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    به فضل و لطفِ ارحم الراحمین، خیر الحافظین، خداوندِ بخشنده و رحیم، روز شنبه، متوجه شدم تو دلم نی نی دارم…

    خواسته ای که مدتهاست خودم و همسرم دل بهش دادیم…

    خداوند ما رو سورپرایز کرد شدیداً.

    از روز شنبه که اول هفته است تا الان که جمعه و آخر هفته، جهانم، زندگیم، احوالاتم عوض شده.

    مامان شدم و طیِ این 7 روزی که متوجه شدم معجزه وار مامان شدم روز به روز بیشتر دل بسته ی نی نیِ قشنگم میشم.

    پر از لحظات سپاس گزاری هستم، نوشتن و تشکر از خدا و همه ی قشنگی هایی که با خودش آورده برام.

    همه خوشحالیم، کل خانواده، دوستان و …

    عجیب تو دلم حس میکنم پسرم توحیدیه، عجیب حس میکنم خیلی خیلی پُر روزی هست، خیلی حس میکنم معجزه وار اومده و زندگیمون رو توحیدی تر هم میکنه.

    یه موردی پیش اومد در رابطه با نی نی، که کمی کنترل افکارم رو ازم گرفت دو روز پیش و نگرانم کرد…

    احساساتم به شدت حساس شدن و گوله گوله اشک ریختم دیروز و پری روز…

    کنترل ذهن به شدت برام سخت شد، دل نگرانِ نی نی شدم، میگم نی نی چون اسم پیش فرضی ندارم فعلا و از خدا خواستم خودش اسمِ پسرمون رو هدایتی بهمون بگه، اسمی که منو یاد خدا بندازه مستقیم، اسمی خوش آهنگ و زیبا و دلنشین.

    دیروز صبح روی امواج آرامش و تنش بودم همزمان.

    این روزها این فایل، دقیقا برای من و همسرم اومده روی سایت تا کنترل ذهن و نجواهای مسمومِ شیطانی رو بتونیم به دست بگیریم.

    خیلی سخته ولی میشه.

    دیروز یه ثانیه گوله گوله اشک می‌ریختم یه لحظه آروم تا اینکه یهو به دلم افتاد به نی نی بگم نی نی جون، الان تو جایگاه ویژه ای داری پیش خدا چون خلوصت خیلی بالاتره، لطفا مامان رو دعا کن بتونه کنترل ذهن کنه و آروم شه چون روی تو عشق داره و طاقت ناراحتی یا اسیبِ تو رو نداره…

    من میدونم خودم باید برای خودم دعا کنم، که البته زیاد از خدا میخوام، اما دلم گفت به نی نی بگم واسه مامانش انرژی مثبت بفرسته.

    از دیروز به بعد خیلی بهتر شدم، دیشب که انگار مستقیم خدا داشت با زبونِ خودم به خودم و همسرم پیام میداد.

    تا اینکه امروز صبح مجدد نشانه ها رو دیدم.

    و چند تا از کامنتها رو خوندم و نقشه ی مسیر بهم داده شد تو کامنت آقای عطار روشن و فاطمه جانم (مامانِ محمد حسن و هلیسا جان)

    یک هفته است میخوام بنویسم نمیشه.

    هر بار یه طوری میشه دکمه ی ارسال زده نمیشه.

    منم اصرار نمیکنم، میگم در زمان خودش میشه.

    تو این هفته با معجزه شروع شد و روندی طی شده که دست های خدا، هدایت‌های خدا، چیدمان های خدا رو به شدت دیدم و حس کردم و تجربه کردم.

    جایی که تسلیم بودم و عین دخترهای خوب فقط چشم گفتم، عالی جلو رفت.

    جاهایی که مقاومت داشتم و به عنوانِ سمانه، ورود کردم، پوستم کنده شد.

    لحظاتِ نازیبا رو هم تجربه کردم، متوجه شدم کنترل افکار یه جاهایی چقدر سخته…

    ولی تلاشم رو کردم که بتونم خودمو جمع و جور کنم از دستِ افکار…

    دیشب پیام مستقیم اومد من و همسرم الان تو آزمونِ منطق و شهود وارد شدیم، مدارمون داره عوض میشه.

    زورِ کی بیشتره؟

    منطق؟

    شهود؟

    ما چطور فکر میکنیم؟

    ما چطور عمل می کنیم؟

    آیا میتونیم نتیجه ی آموزش هایی که دیدیم این مدت رو در عمل اجرا کنیم یا مثل باقیِ بدنه ی جامعه عمل می کنیم؟

    ان شاالله که بله.

    من از خدا میخوام همیشه.

    به لطف خدا، قفلِ ارسال کامنت شکسته شد، دسترسی ام به کامنتی که نی نی نوشت با من، باز شد.

    هدایت های شفافِ امروز وقتی رسید دستم که به قول مریم جون:

    دکمه ذهن خاموش شه، دکمه هدایت روشن میشه.

    هدایت هام ایناست:

    تسلیمِ خدا یعنی صبر و سکوت (کنترل ذهن و بودن در حسِ خوب) و بر نگشتن به عقب

    و منتظرِ دریافتِ هدایت های خدا بودن، چشم گفتن، بی چون و چرا انجام دادن، جلو رفتن، شک نکردن، نترسیدن، ناراحت نشدن، مایوس نشدن، غصه نخوردن، اعتماد به خدا.

    خداوند ثانیه ای دیر نمیکنه، کاملا آن تایم و به موقع هدایت میکنه، چیدمان میکنه.

    چند روز پیش از زبون خودم به مامانم میگفتم ما (آدم ها) فقط باید از مسیر خدا کنار بریم تا اون کارش رو بکنه، اینطوری کارها ساده تر و شیرین تر و آروم تر جلو میره.

    متوجه شدم اینم هدایتی بوده برام.

    من، سمانه، بسیار خوشحال و سپاس گزارِ خدا هستم که ما رو به یکی از بزرگترین آرزوهامون رسونده.

    خدا خودش حافظشه.

    فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

    و این باور رو که خدا خودش قبلا یه شب که پیاده روی میکردم تنهایی تو مجتمع مون بهم داد، دوباره برام یادآوری کرد:

    در محضرِ خدا همه چیز شفاف و روشن و امن است.

    یه اگاهیِ نابِ دیگه هم بهم الهام کرد خداوندِ رزاق:

    تو زندگیِ همه مون لحظاتی هست که ما چیزی رو نمیدونیم، یا بی دقتی یا بی توجهی میکنیم و خروجی میگیریم که شاید خوشایندمون نباشه، یا حتی خودمونو سرزنش کنیم. برمیگردیم عقب و خودمونو سرزنش میکنیم، نجواها ازارمون میدن و حس گناه رو تشدید میکنن…

    وقتی شدیدا تو این حس گیر کرده بودم و معذب بودم خداوند بهم گفت تو نمیدونی، من که همیشه می‌دونم و به همه چیز آگاهم، تو ضعیفی ولی من قوی و آگاهم و هدایتت میکنم، نترس…

    این هدایت رو که گرفتم قلبم شدیدا آگاه شد..

    تو یه موردی علارغمِ همه ی شواهد منطقی که اغلب احتمالا سریع به نتیجه گیری درست و منطقی و به جواب میرسن، من انگار که یه پرده ای روی چشم هام بیوفته هر بار شواهدِ آشکارِ پیشِ روم رو رد میکردم به یه دلیلِ منطقی و سندی که دستم بود…

    و البته بعدا فهمیدم اون دلیلِ منطقی و سند، درست بوده، همراستا با شواهدِ آشکار بوده، ولی من در درکش دچار اشتباه بودم و طور دیگه ای تفسیرش کردم برای خودم…

    خب همین تفسیر اشتباه من، باعث شد احساس سرزنش کنم نسبت به خودم.

    البته دوره لیاقت باعث شد کمی بهتر بتونم خودم و احساساتم رو کنترل کنم، اگه قبلا بود که میپاشیدم از هم…

    خلاصه که میخوام بگم خدا بهم گفت تو نمیدونستی، من که میدونستم و حواسم به همه چیز بوده و هست، نگران نباش، هیچ اتفاقِ ناخوشایندی نیفتاده و نمیوفته، تو فقط احساست رو خوب کن تا شاهد اتفاقات خوب باشی.

    چقدر نیاز داشتم و دارم هر لحظه به یاداوریِ اگاهیِ توجه به نکات مثبت و احساسِ خوب نتیجه اش اتفاقات خوبه

    همش یاد استاد و حرفهاشون هستم، تو ذهنم رفت و آمد می کنن که دقت کن.

    افکار و باورهای زیبا حس خوب میارن، و اتفاقات خوب.

    بر عکسش هم اتفاقات بد میاره.

    دقت کن سمانه جون.

    خدا دیروز و امروز نجاتم داد…

    من این یه هفته به چشمم معجزه رو دیدم و لمس کردم.

    از خدا میخوام توحیدی تر و سپاس گزارترم کنه.

    چون گنجی بهم هدیه داده شده از فضلِ خدا که توانِ سپاس گزاریِ شایسته در برابرش رو ندارم، زبانم کم میاره، با تمام ظرفیتِ وجودیم و قلبم سپاس گزار خدا هستم.

    درکِ امروزم:

    هدایت و الهام ها، روز به روز، لحظه به لحظه میان واسه آدم.

    الان هدایتی رو دریافت میکنم که مختصِ الانِ منه، نباید عجله کنم که جلو جلو از همه چیز سر در بیارم.

    میخوام به یاری خدا، با کنترل افکارم، خودم اتفاقات خوبِ بعدی رو خلق کنم برای خودم و زندگیم.

    دیشب یکی دیگه از محبتهای خدا در حق خودم و تو دلیِ قشنگم رو شاهد بودم:

    خواهرزاده ی مهربونم از دانشگاه اومد با دسته گلی زیبا برای خاله سمانه اش و نی نیِ تو دلش…

    ذوق کردم شدید.

    دسته گل چه گلی داشت؟

    گل نرگس که من عاشقشم، و خواهرزاده ام نمی‌دونست…

    کاغذِ دور گل رو هم به نیت نی نی که پسره آبی انتخاب کرده بود…

    خب من چی برداشت کنم این نعمت رو جز توجهِ خداوند به من و نی نی، جهت ارامشِ خیالم، اینکه سمانه نی نی خوبه، تحتِ حفاظتِ منه، من بیشتر از تو دوستش دارم تو نگران نباش، خودم دادم بهتون، خودمم مراقبشم…

    اینا رو خودِ خدا هدایت میکنه و من مینویسم…

    و صبح نشانه ای که طلب کرده بودم از خدا برای ارامشِ خیالم رو دریافت کردم:

    کبوتری که لبه ی پنجره آشپزخونه مون نشست…

    گنجشکی که روی شاخه ی درخت روبه روی پنجره نشست…

    میخوام تمرکزم رو عمیق تر بذارم روی شهود و نشانه های خدا که زبانِ سخن گفتنِ خدا با ماست.

    لیزر فوکس هم باید بذارم روی توجه به خواسته هام، و برداشتن توجه (اعراض) نسبت به ناخواسته هام.

    دائم داریم به خدا میگیم:

    ما نمیدونم، تو میدونی و آگاهی به غیب، هر کاری که باید و نیازه، تو بگو، هدایت کن ما رو به همون سمت.

    خدایا مرسی برای هر اون چیزی که تو میدونی توی قلبِ منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      سلام به مامان سمانه عزیز ودوست داشتنی وایییییییییی بوووووس.

      تبریک تبریک وهزاران بارتبریک

      مبارکه باشه وجود این نی نی قشنگ

      خدایا از این مامان شدن ها نصیب هرکی دوس داره بشه

      ان شاالله بشه .

      احساستو کاملا میفهمم خیلی لذت بخشه و خداروشکر میکنم برای این اتفاق زیبا ، این نتیجه ی خوشگل

      وجودش پرازنور باشه براتون

      ان شاالله تنت سالم باشه و با حال عالی در آغوش بگیری وبزرگش کنی

      اینکه نتونستی برای کامنت من پاسخ بنویسی واسه این بوده که من اینجا مختص شما پاسخ بنویسم که نی نی خوشگلتم احساسش کنه .

      خدایا شکرررررت ما در این بهشت یه نی نی تو راهی داریم .

      ماه پیش تولدت تبریک گفتم و این ماه این اتفاق مبارکت باشه.

      حالا مونده با هرتکون خوردنش در درونت، بیشترازقبل بفهمی که خدا چقدر دوستمون داره هزاران باربیشتراز احساس مادربه فرزندش.

      خدایا بی نهایت سپاسگزارم از اینهمه نتیجه وخوشحالی هایی که هرروز دارم به طریقی از این بهشت دریافت میکنم .

      نی نی قشنگ و توحیدی مون

      خیلی خیلی دوست داریم عزیزم

      سمانه جان عزیزم الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره عزیزم. ان شاالله.

      پا شم به افتخاروجودش یه رقصی بکنم دیگه ….

      دقیقا در 500 روز عضویتم درسایت این خبرهای زیبا و

      نتایج قشنگ وارد دفترم میشه خدایا شکرت هزاران بار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        فاطمه عزیزم

        سلام

        خیلی ممنونم برای محبت و عشقی که فرستادی سمتم.

        قلبم رو روشن کردی.

        الان دقیقا 09:09 صبح هست و این اعداد رند همیشه برام جذاب هستن.

        خوشحالم که الان تونستم کامنت و مهرِ شما و سایر دوستانم رو بخونم و لبریز از شادی و آرامش بشم.

        نی نی هم ازت ممنونه که براش تخصصی نوشتی و حضورش در این دنیای زیبای خداوند رو تبریک گفتی.

        منم از اعماقِ قلبم میگم هر کسی که دوست داره صاحب فرزند بشه، خداوند رحمان و رحیم این هدیه ی زیبا و دوست داشتنی رو بهش بده.

        بسیار ازت ممنونم و بهترین ها رو برای خودت و خانواده ی نازنینت از خداوند می خوام.

        ماچ به روی ماهت.

        الهی شکرت برای عشقی که نثارم میکنی هر لحظه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مونا ترحمی گفته:
      مدت عضویت: 2116 روز

      به نام خداوند هدایتگر

      سلام سمانه جانم چقدررررر خوشحال شدم که خبر مامان شدنت رو شنیدم عزیزم

      کلی مبارک شما و همسر عزیزتون باشه

      خیلی تبریک میگم

      خیلی خبر خوبی بود

      انشالا که نی نی تون در پناه الله یکتا به سلامت به دنیا میاد و براتون پر از خیر و برکت و شادی میاد

      سمانه جان راجب کنترل ذهن نوشتی و راجب اینکه داری مادر میشی میخواستم بگم که

      فایل توحید عملی قسمت 9 که راجب مادر موسی هست خیلی بهت کمک میکنه

      من خودم این فایل و ادیت کردم و روش یه آهنگ ملایم گذاشتم و هرروز شاید روزی چند بار گوش میدم

      این فایل بینظیره و شدیدا من رو آروم میکنه

      گفتم شنیدن این فایل میتونه بهت کمک کنه که ذهنت و در جهت مثبت هدایت کنی

      به که برگردی به ما بسپاری اش……..

      کی تو از ما دوست تر میداری اش …….

      انشالا که همه چیز برات عالی و با هدایت خدا پیش میره عزیزم

      انشالا که ازت خبرهای عالی بشنویم

      زندگیتون پر از معجزات قشنگ خدا باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        سلام مونا جانم.

        مرسی عزیزِ مهربانم برای لطف و تبریک و دعاهای قشنگت.

        خیلی خوشحالم کردی.

        خیلی جالبه، این دومین باریه که خداوند داره هدایتم میکنه به فایل توحید عملی 9، اینبار با کامنت شما.

        خیلی گوش میدم.

        مخصوصا قسمتی از شعر رو که نوشتی، خیلی دوست دارم.

        بِه که برگردی به ما بسپاری اش

        کی تو از ما دوست تر میداری اش

        هر وقت احساساتم خیلی بالا میره و کنترل ذهنم سخت میشه دقیقا یادم میوفته خداوند چند روز پیش بهم گفت درسته تو مامانشی اما من بیشتر دوستش دارم و مراقبشم.

        چقدر قشنگ خدا خودش راه درمانِ آدم و احساساتش رو میده.

        خیر الحافظین مراقب و نگهدارِ همه ی نی نی های تودلی و همه‌ی بچه های نازنینِ جهان باشه.

        مونا جان، کامنتِ شما و بقیه ی دوستای عزیزم اینجا، دقیقا برام نشانه های خداوند برای منه.

        پیام هاتون میشینه روی قلبِ من و نی نی و حسابی خوشحال میشیم و حالمون بهتر و بهتر میشه.

        مرسی که سخاوتمندانه مینویسین برام.

        بوس و عشق و قلب فراوان از سمانه جان برای مونا جان.

        بهترینها برای قلبِ مهربونت.

        خدایا شکرت برای دونه به دونه آدم های مهربونِ اطرافم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      سمانه عزیزم سلام

      اینقدر ذوق کردم خوشحال شدم از خبر فوق‌العاده ای ک دادی که اشکام جاری شد و بزور جلوی خودم رو کرفتم ک الان اشکم نیاد

      واقعن خیلی خوشحال شدم

      خیلی ذوق کردم

      خداروصدهزاران مرتبه شکر

      سمانه عزیزم ی شعری رو برات میخونم بعدش خودت برو فایل استاد رو گوش بده

      در تو تنها عشق و مهر مادریست

      شیوع ما عدل و بنده پروریست

      .

      خداوند موسی رو از تو آب نجات داد مطمعن باش هواسش به نی‌نی نازه شماهم هست

      خیلی خیلی زیاد خوشحال شدم

      و کلییی تبریک میگم بهتون این حس زیبا و ناز مادری رو

      من نمیدونم چه حسیه مادر بودن ولی خودم ی خاهر زاده دارم که خدا دقیقا روز تولدم بمن هدیه دادش و من میتونم بگم‌معنی عشق رو بعد از تولد خاهرزادم فهمیدم و خدامیدونه حس مادری چقدر قشنگتر و شیرین تر از حس خاله بودنه

      از خدا برای شما همسر عزیز و پسرکوچولوی نازتون سلامتی و خوشبختی و خنده های خانوادگی رو میخام

      انشالله که خبرهای قشنگت و عکس زیبات با پسرت رو ببینم عزیزه دلم

      به خدای توانا میسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        فرشته ی نازنینم

        سلام

        نمیدونی چقدر به این شعر نیاز داشتم

        در تو تنها عشق و مهر مادریست

        شیوه ما عدل و بنده پروریست

        خودش بود، همون پیامی که خدا مستقیم بهم داد با کامنتت، همونی که از دیشب بهش احتیاج داشتم و دارم…

        مرسی پیکِ زیبای پیام رسانِ خدا.

        قلبم رو روشن کردی با پیامت.

        این روزها نشانه میخوام از خدا برای کنترلِ بهترِ ذهنم…

        کامنتت نشانه ی واضحی هست برای احوالاتِ من.

        از خداوند سپاس گزارم که انقدر واضح باهام صحبت میکنه.

        دیروز این الهام اومد که وقتی چیزی رو میدونی، اعتماد کردن به خدا کاری نداره که.

        وقتی نمیدونی و تو دلت نگرانی ها میان و میرن، اونجاست که اعتماد به خدا هنر میخواد…

        فرشته جانم ممنونم برای کامنتِ نور بخشت به قلبم.

        صبح یادِ الله نور السموات و الارض افتادم و الان نورِ خداوند برام آشکار شد…

        ممنونم از تبریک و عشقی که برام فرستادی و خوشحالم کردی.

        بهترین ها در مسیرِ زندگیت فرشته جان.

        خدایا مرسی که هدایتم کردی به گوش دادنِ فایلِ عالی توحید عملی 9.

        خدایا ازت ممنونم که کمک و هدایتم میکنی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2027 روز

      سلام مجدد سمانه جون.هورا هورا.تبریک میگم مامان سمانه جون.خیلی خیلی خوشحال شدم منم الان یه پسر کوچولوی دوماهه خیلی خواستنی دارم که خیلی ازش لذت میبرم.که نه ماهی که توشکمم بوده همش صدای استاد روشنیده .درصورتی که چهارمین بارداریم بود ولی این یکی خیلی متفاوت تر بود با شنیدن اموزه های 12قدم بارداری در اوج آرامش داشتم.عزیزم دعامیکنم یه بارداری خیلی عالی در اوج ارامش وسلامتی خودت وپسر گلتون داشته باشی.به امید روزی که تو سایت اعلام کنی نی نی به سلامتی به دنیا اومده.من سمانه جون اتاق عمل زنان کار میکنم که همش عمل سزارین داریم وهر روز شاهد تولد نی نی های گل هستم ودر خوشحالی مریضهامون سهیم هستم واز این بابت شکر خدای مهربونم هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        مریم عزیزم

        سلام

        بسیار خوشحالم کردی با پیامت.

        نور و عشق رو همزمان هدیه کردی بهم.

        چقدر قشنگه نی نی هایی که از تو دل مامان هاشون با آگاهی های نابِ این سایت و استاد جان آشنا میشن.

        نی نیِ ما هم کاملا با صدای استاد آشناست.

        برای مسیری که همه مون داخلش هستیم، خیلی سپاس گزار خدا و استاد هستم.

        بارها و بارها پیشِ خودم اعتراف کردم که حضور و تمرینم در این مسیر به لطف خدا، باعث شده بتونم بهتر فکر کنم، بهتر کنترل ذهن کنم، خوشحال تر باشم، سپاس گزارتر باشم.

        چقدر زیباست که جایی کار میکنی که میتونی شاهدِ ورودِ نی نی ها به این دنیا باشی.

        این همه شادی رو میبینی و کیف میکنی.

        الان خیلی بیشتر از گذشته، دارم معجزه ی خلقت رو حس میکنم، اینکه یه نی نی چطور خلق میشه و کم کم بزرگ میشه و رشد میکنه تو دلِ مامانش و پا به این دنیای پهناور میذاره.

        خیلی شگفت انگیزه و جذاب.

        خداوند سلامتی بده به همه ی نی نی های تو دلی و همه نی نی هایی که به دنیا میان و رشد میکنن.

        بی نهایت سپاس گزارم مریم جان برای پیامِ زیبات.

        ماچ به روی ماهت.

        بهترین ها برای خودت و خانواده ی نازنینت.

        خدایا شکرت برای همه چیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فیروزه محسنی گفته:
      مدت عضویت: 1168 روز

      بنام خداوند مهربان

      سلام سمانه جان دوست الهی

      نی نی دارشدنت مبارک عزیزم

      احساس وجود فرزند دربطن مادر بسیار شوق وذوق به‌همراه داره

      من مادر هستم وکاملا درک می‌کنم احساس شادی ونگرانی راباهم داری

      انشالا درپناه خدا وباتوکل به الله مهربان دوران بارداری راحت وسلامتی رابگذرانی وازاین 9 ماه لذت ببری

      با آگاهی های دریافتی از سایت توحیدی عباسمنش حتمآ دوران بارداری وبعدش تربیت فرزند ومراحل جدید زندگی باحضور گل پسرت بسیار عالی خواهد بود

      دوست گل ونازنین همیشه کامنت‌های شما رامیخوانم واستفاده می‌کنم قلم شیوایی دارید

      درپناه خدا سلامت وشاد وموفق وسرفراز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        سلام به فیروزه جانِ عزیز و با محبت.

        ممنونم از کامنتی که برام نوشتی و آرزوهای زیبات.

        همینطور سپاس گزارم برای لطف و تحسین هات.

        برای شما و خانواده ی عزیزت بهترین ها رو از خداوند می خوام.

        کامنتِ پاسخت برام نشانه ای است از طرف خدا برای آرامش و شادی، ممنونم عزیزم.

        در پناه رب العالمینِ نازنینم باشی همیشه، همه مون باشیم.

        خدایا شکرت که هستی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سحر دیزجانی گفته:
      مدت عضویت: 1296 روز

      ااااای جاااانم ، مامان سمانه

      تبریک میگم ، خدایااااا شکرت

      این آخر شبی کلی حالم رو خوب کردی ، کلی ذوق کردم

      به امید خدا نی نی کوچولو صحیح و سالم بدنیا بیاد و کلی هم برکت داشته باشه براتون

      سمانه جان خیلی خیلی برات خوشحالم

      به لطف خدای مهربان و بنده پرور منتظر بهترین و زیبا ترین لحظات از همین الان باش تا ببینی که خدای مهربانیها چطور بنده هاش رو عاشقانه دوست داره

      عزیزم بهت تبریک میگم

      کامنتت رو خیلی دوست داشتم

      مخصوصا جمله ی قشنگ

      در محضر خدا همه چیز شفاف و روشن و امن است

      خودت و نی نی کوچولو ی توحیدی رو به خدای بزرگ میسپارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        سلام سحر جانِ عزیزم.

        خیلی خوشحالم کردی و ممنونتم برای کامنتِ مهربانانه ای که برای من و نی نی نوشتی.

        بهترین ها برای تو و قلب مهربونت.

        بهترین ها برای همه ی عزیزانِ این سایت، استاد و مریم جون و همه ی اعضا، آقا ابراهیم و خانم فرهادی جان.

        عشقِ فراوان از سمانه جان و نی نی جون برای سحر جانم.

        در آغوشِ خدا باشی همیشه، همه مون باشیم.

        خداوندا، سپاس گزارم از نشانه های واضحی که برام میفرستی و قلبم رو آروم میکنی. من نمیدونم ولی تو میدونی، و منو آگاه میکنی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1343 روز

      خواهر گل مهربانم

      عزیز مهربان توحیدی

      برتو مبارک باد!! بابت موجود پاک و دوست داشتنی ای که در وجودت با دستان پر مهر خداوند رشد میکند

      امیدوارم در پناه امن خداوند باشی که هستی

      وآرزوی زیباترین و بهترین ها برایت

      تو به خاطر این نی نی پاک چند قدم نزدیک تری به خداوند

      التماس دعا

      همیشه در کنار خانواده ات سربلند وسلامتی باشی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        سلام اعظم جانِ مهربان و بامحبت.

        خیلی از لطف و عشقی که فرستادی سمتم ممنونم.

        خوشحالم کردی با کامنتت.

        برای خودت و عزیزانت بهترین ها رو آرزو میکنم.

        ان شاالله شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی عزیزم.

        خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3814 روز

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته مهربان

    خیلی ممنون بابت این فایل بسیار ارزشمند و نکته ارزشمندی که گفتین

    واقعا سپاسگزارم از شما که اینقد نکات خوب بما یادمیدین

    از خانم شایسته مهربانم که جدا کلی زحمت میکشن برای ضبط فایل تشکر میکنم

    یه نکته خوشمزه یهو لابلای حرفای استاد به ذهنم رسید که واقعا خوشمزه بود و نکته این بود که حالا همین علف های هرزم بالاخره بدرد میخورن و میشه اونا رو هرس کرد و داد به اون بز های زیبا و پر حس خوب داد و از دیدن خوردن این علف ها توسط اونا لذت برد

    این نکته که به ذهنم رسید نشون میده که چقد من خودم با گذشتم فرق کردم (چون قبلا اصلا به این راحتی این فکرها نمی اومد) که ثمره تمرین کردن زیاد روی خودم هس و دوم اینکه چقد ورودی ذهنی مهمه که دقیقا تا روی همین موضوع تغییر زاویه دید داشتین حرف میزدین ما برای همین علف های هرز به ظاهر خشن هم یه نکته پیدا کردیم که هال کنیم باهاش

    این تاثیر هم اول بخاطر دوره دوازده قدمه که قدم اولشو من دارم و خیلی عالی بود برام و بشدت منو ارتقا داد. دوم بخاطر دوره کشف قوانین زندگی بود که من 8 یا 9 بار این دوره رو دیدم و اینقد مطالب فوق العاده بود که هر سری که ازاول میدیدم شگفت زده میشدم که انگار یه دوره جدید رو شروع کردم و با خودم میگفتم وای خدایا اینکه اینجا به این واضحی داره میگه چیکار کنیم . خدا راشکر بخاطر این مسیرزیبا و عالی ‌ از شما استادعزیز هم تشکر فراوان دارم

    ممنون میشیم مجدد فایلای زندگی دربهشت بزارین تا توی تلویزیون خونه بزاریم و خانوادگی صفا کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  4. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1470 روز

    به نام‌خدا

    سلام استاد عزیزم

    من‌این‌دوره لیاقت را هنوز نخریدم چون‌اصلا عجله ندارم و فعلا در دوره دوازده قدم هستم

    همین الان مطلبی در مورد این‌دوره بهم الهام شد که‌دوست داشتم با شما هم اشتراک بزارم

    یکی از سپاسگزاری های من از خداوند این‌است که به من فرصت زندگی در این دنیای زیبا را داده و سپاسگزارم بخاطر خلقتم همین‌دیروز با دیدن مرغ ها از خدا تشکر کردم که من مرغ افریده نشدم و یا یک‌بار با دیدن یک‌خر چقدر سپاسگزار‌خداوند بودم که‌ من خر افریده نشدم و‌من انسان هستم

    وقتی سپاسگزار خداوند باشیم‌که در این جهان زیبا زندگی میکنیم خود بخود احساس ارزشمندی به ما دست میده و‌خود بخود از پول عبور میکنیم چرا ؟

    مثال به شما گفته میشه فردا به شما 10 ملیون‌دلار میدیم بشرط اینکه فرصت زندگی نداری کدام را انتخاب میکنید !؟ من زندگی را

    خالا عدد را میبرم بالا 100 ملیارد دلار من بازم زندگی را

    بازم‌ببر بالا تر پیشنهاد عدد یک و هزار تا صفر من بازم فرصت یک‌روز زندگی را اگه این سوال براتون پیش میاد که اگر شما نباشید پول را به چه کسی میدهند تصور کنید به نزدیکترین کس شما همسر یا فرزند یا پدر یا مادر

    اگه جواب شما مثل من منفی هست پس ارزش یک‌روز زندگی ما غیر قابل محسابه است بنابر این ما از پول عبور میکنیم به همین سادگی

    ارزش من بینهایت هست ارزش من با پول مقایسه نمیشه

    ارزش من بی حساب هست

    با این احساس عالی ما از ثروت‌عبور میکنیم

    و‌ کسی که از ثروت عبور کند‌ ثروت‌طبیعی به سمتش میاد

    و کسی که سپاسگزار خداوند هست و ثروتمند هست قطعا با عبور از ثروت فرد توحیدی تری میشه و با خدا تر میشه چون همه چیز را در سایه لطف خداوند بخودش میبینه و این جریان ثروت و سپاسگزاری میتواند تا جابجا شدن مرزهای ثروت ادامه داشته باشد انشا الله

    خدایا شکرت بابت فرصت عالی زندگی که در اختیار من قرار داذی خدایا شکرت بابت این دنیای زیبا

    در پناه رب العالمین باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام به آقا وحید ربانی دوست خوب و هم فرکانسی عزیزم در این سایت الهی.

      قصدم از نوشتن پاسخ برای شما نه فقط تبریک به خاطر متن زیبا و شیوایتان است بلکه دوست داشتم که این نکته را هم بدانید،

      وقتی به اواسط دیدگاهتان رسیدم که اشاره فرمودید وقتی سپاسگزار خداوند باشیم خود به خود احساس ارزشمندی به ما دست می‌دهد و از پول عبور می‌کنیم،کمی مکث کردم و راستش نتونستم این جمله شما رو بپذیرم با خودم گفتم من بسیار احساس خود ارزشمندی دارم ولیکن اصلاً هم از پول نگذشتم و نمی‌گذرم زیرا هنوز به ثروت پایدار نرسیده‌ام!!!

      اما در ادامه دیدگاهتان وقتی با مثال‌های بسیار زیبایی که زده بودید مواجه شدم دیدم حق با شماست من هم همچون شما حاضر نیستم بین یک روز زندگی و n تومان پول از زندگی بگذرم.

      پس ارزش یک روز زندگی ما غیر قابل محاسبه است.

      این جمله کلیدی دیدگاه شما بسیار بسیار آموزنده است ممنونم از شما به خدای مهربان می‌سپارمتان و خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      روزبه راشدی گفته:
      مدت عضویت: 1688 روز

      سلام دوست عزیز میخواستم تشکر کنم‌بابت کامنت مثبتت ولی واینکه واقعا ارزش زندگی به هیچ چیز نمی ارزد ولی یک نه محکم بهت میخوام بگم پول یکی از بزرگترین نعمت های خداست که فقط و فقط والاترین و با ارزش و با لیاقت ترین بنده های خدا اون رو به اندازه بی نیازی دریافت میکنن و هرچه ثروتمند تر شوی اتفاقا به خدا نزدیک تر میشوی و توحیدی تر میشوی چون ثروت یک مهر تایید خدا ب باور های درست ماست درست است با پول نمیشه یک روز و سلامتی و زمان خرید ولی با پول میشه ورزش و غذا و رژیم های حرفه ای تفریحات سوپر لاگچری و عالی حس قدرت بیشتر افزایش باور فراوانی و حتی ساعتی خرید که زمان رو باهاش برنامه ریزی کرد با ثروتمند تر شدنت دنیا رو جای بزرگ تر و بهتری میکنی فرض کن 100 میلیارد دلار پول داری خب خودمو بگم با این پول کلی زمین و کلی خونه ویرانه میخرم و چندین خونه جدید می‌سازم و انسان های بیشتری رو خاندار میکنم و میتونم چندین پناهگاه عالی برای حیوانات بزنم و سعی کنم سهم خودم رو تا جایی ک دوست دارم انجام بدم چند رستوران و چند فروشگاه و چند هتل و تالار میزنم که انسان های زیادی شاغل بشن و موقعیت های خرید و جشن و سفر بیشتر بشه و باور فراوانی خودمم بیشتر بشه میتونم یک منطقه توریستی در یک شهر درست کنم یا یک یا چند هتل دریایی در بنادر میتونم یک جزیره بخرم و مثل جزیره مالدیو یک جزیره توریستی جدید ایجاد کنم و خدمت به خلق کنم چیزی که خداوند فرمونده چیزی که استاد میگه هر چه خدمات بیشتری ایجاد کنی ظرف و ثروتت هم بزرگ تر میشه میتونی آدمای بیشتری رو خوشحال کنی و براشون چیزایی ک رویاشون رو دارن بخری و مهم تر از همه تو راهشو یاد گرفتی و اسن راهو به بقیه هم میگی تا ی بار دگ ی داستان دگ و یک انگیزه و ایمان قوی و بار دگر تایید قوانین برای همگان ثابت بشه با ثروتمند شدن دنیارو جای بزرگ تر و بهتری برای ایجاد ثروت میکنیم و دوست عزیزم تنها راه گذار از ثروت تجربه آن است

      من یک باور خوب دارم که میگم آدمای ثروتمند آدمای شاد تر و خوشحال تری هستند و موقعیت های فراوان تری هم براشون ایجاد میشه همیشه و همیشه و همیشه پول و ثروت یکی از با ارزش ترین نعمت های خداست

      موفق باشی ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    معصومه کمندی گفته:
    مدت عضویت: 1851 روز

    ادامه دیدگاه

    برادر من سال 91 ازدواج کرد و دو سال بعد از عروسی تصمیم به بچه دار شدن گرفتند که متاسفانه بی نتیجه بود بعد از دوا درمون سال 95 زنداداشم باردار شدند که در 8 ماهگی بچه سقط شد و بعد از اون مجدد باردار نشدند چند سال دکترهای زیادی رفت تا اینکه یکیشون گفت رحم شما برگشته یا پیچ خورده و جا انداختنش فقط کار یک ادم خونگی هست.

    نه میشه عمل کرد و نه کار دکترهاست

    با من تماس گرفت و من گفتم کسی و نمیشناسم

    هفته بعدش دختر من با دوستش میخواست بره پارک و گفت مامانِ دوستم میادشما هم بیا و من خیلی مخالفت کردم چون مادر دوستش ادم منفی وبیخودی بود ولی با اصرار دخترم قبول کردم. ما به پارک رفتیم و دو ساعتی با مادر دوستش صحبت کردیم که دیگه غروب شد داشت کفش میپوشید که برن. دخترم گفت یکربع دیگه بمونید ما الان میاییم. چون دیگه حرفی برای گفتن نبود پرسید چندتا برادر داری و زن دارن و این حرفا

    و من جریان و گفتم. ایشون گفت منم همین مشکل و داشتم رفتم خاله ی شوهرم رحمم رو جا انداخت و حامله شدم

    من سریع آدرس اون خانم و که در یکی از روستاهای اطراف بود گرفتم و با زنداداشم رفتیم پیشش

    استاد خداشاهده برادر من حدود 80 میلیون خرج دکتر و ازمایش و دارو کرده بود و نتیجه ندید اما اون پیرزن با یک قوطی وازلین و ماساژ مخصوص شکم زنداداشم درمانش کرد و هفته بعدش اون حامله بود.

    الان پسرش 19 ماهه هست و مجدد باردار شده

    خداوند اینقدر قشنگ همه چیزو کنار هم گذاشت و خواستشون و برآورده کرد و همه اینا بخاطر این بود که تصمیم گرفته بود احساسش و خوب کنه و نذاره افکار منفی به سراغش بیاد

    استاد خوبم و مریم مهربونم در پناه خدا موفق سالم و پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      احمد گفته:
      مدت عضویت: 954 روز

      سلام خواهر بزرگوار و عزیزم معصومه کمندی عزیز…..دیدگاه و کامنت شما عالی بود و بابت این مقوله ای که برای همسر برادرتون رخ داده خدا روشاکرم و با مادرم بابت این مقوله خیلی خوشحال شدیم….انشاالله در پناه خدا سلامت ، شاد و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فرزانه الهی گفته:
    مدت عضویت: 2585 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام

    امروز رفتم بانک ، سه نفر قبل من تو نوبت بودن منم کارهای دیگری داشتم و عجله داشتم ، یه خانم هم قبل من بود و کلی کار داشت نجوی شروع شد اولین نجوی هم این بود تو که صبح این قدر شکر گذاری کردی باید تا میومدی کارت راه می‌افتاد گفتم ساکت

    گفتم خدایا کمک کن کن

    دیدم یه گوشه از بانک یه استند گذاشتن روش برگه هایی هست یکیشون رو برداشتم دیدم نوشته قبل از اومدن به بانک میتونید آنلاین نوبت بگیرید گفتم چه جالب دفعه بعد قبل اومدن نوبت میگیرم که معطل نشم بعد شروع کردم برای همه آدم‌های اونجا دعا و طلب خیر کردن چند دقیقه بعد نوبت من شد قسمتی از کارم راه افتاد برا بقیه اش که بستن حساب مازاد بود گفتن باید بری بانک مبدأ ، پیاده یه ربع راه بود وقتی رسیدم بیست دقیقه مونده بود بانک بسته بشه و شش نفر تو نوبت بودن گفتم خدایا کمکم کن

    دیدم یه نفر رفت پیش رییس بانک و سوالی پرسید منم با یادآوری احساس لیاقت و درخواست رفتم به رییس بانک درخواستمو گفتم با قدرت و ایشون با روی باز گفتن بفرمایید بنشینید انجام میدم و انجام شد سریع بدون نوبت و معطلی

    خدایا شکرت موقع نشستن فقط گفتم قانون همینه جواب میدهد

    خدا را صدها هزار بار شکرت

    سپاسگزارم برای این فایل

    در پناه رب باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
  7. -
    پرستو سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلااااااام و هزاااااااااااارااااااااااان سلااااام بر تمام عزیزان این سایت فوق ارزشمند

    سلاااااام بر استاد جااااان استاد فوق العاده

    استادی که دقیقا دقیقا دقیقا عین حرفاشه عین عین عین صداقتش با همه وجودش با ما حرف می‌زند و عااااشقانه تمام حرفاشون به گوش جااااان می‌نشیند

    من خیلی خوشبختم و شما یی که اومدی و هستی تو این سایت هم خیلی خوشبختی به شرطی که هر روز باشیم و عمل کنیم….

    دقیقا درک کردم استاد وقتی می‌فرمایند اگر کار نکنی افکار منفی بزرگ میشن فرکانس دوباره برمیگردن به قبل

    من خودم دقیقا الان مدتی حدود یکماه دور شدم و کمتر پیگیر تمرینات بودم و خودم دیدم چه اتفاقاتی افتاد و فرکانسام عوض شد…

    واقعا وقتی کار میکنم روی خودم، خودم میبینم وقتی اتفاق ناخوشایندی میافته میگم خیره بعدش میبینم واقعا خیر بوده ….

    اگر فقط و فقط نیم ساعت فقط نیم ساعت بیای تو این سایت و استفادتو ببری بعدش بری و بهشون عمل کنی بخدا معجزه میبینی ….

    من خودم دیدم

    من قبلا گفتم

    الانم میگم با همه وجودم استاد عباسمنش عزیز و فرزانه زندگی من و مسیر زندگی منو تغییر دادن و من هر روز دارم عشق میکنم و هر روز دارم معجزه خداوند تو زندگیم میبینم

    تمام دوره های عالین یکی از یکی بهتر

    من خودم از 12 قدم شروع کردم تا به احساس لیاقت رسیدم

    خدارو هزاااااااااااارااااااااااان باااااااااااار شکرگزارم که اینجام

    تو دوست عزیزم امیدوارم مسیری که خداوند بهت نشون داده ادامه بدی و کلام استاد وحی منزل بدونی برای خودت بهت قول میدم میای و مینویسی واز نتایج بینظیرت میگی …انشالله

    استاد عزیزم و مریم جان واقعا شایسته سپاسگزارم

    خدارو هزاااااااااااارااااااااااان باااااااااااار شکرگزارم

    ️I Love you️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      Asudeh گفته:
      مدت عضویت: 3349 روز

      سلام خانم سلطانی عزیز

      من معمولا وقتی می بینم کامنت دوستان پرانرژیه یه سری به پروفایلشون می زنم و متن پروفایل و محصولاتی که تهیه کرده اند را بررسی می کنم و از متن پروفایل شما یه باور خیلی خوشگل پیدا کردم و خیلی باش حال کردم با اجازه شما برای خودم (با کمی تغییر) دارم باورسازی می کنم:

      “وای خدای من از همه طریق داره پول به حسابم واریز میشه چقدر مشتری حسابی دارم درآمدهای غیرفعالم پرخیر و برکت شده هر روز دارم رشد می کنم الحمدلله الحمدلله الحمدلله رب العالمین”

      امیدوارم که هر روز شما پر از خیر و برکت و لذت و شادی و فراوانی خداوند باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3638 روز

    سلام به استاد عزیزم و‌ خاله مریم نازنین و دوستان گل در کهکشان خانواده عباس منش

    اولا استاد باید تشکر کنم ازتون بابت دوره فوق العاده احساس لیاقت که جلسه به جلسش داره باورهای تضعیف کننده رو بهم نمایان می‌کنه و کمکم می‌کنه باورهای قدرتمند کننده بسازم. چنان بهم احساس خوبی داده که هیچوقت تو زندگیم اینقدر آگاهانه راضی و خوشحال نبودم. اینقدر شکرگزار نبودم. حال دلمو خوب کرده.

    در مورد اتفاقاتی‌ که برای آدم می‌افته و نجواهای ذهن شروع می‌کنه به صحبت من تجربه ای دارم مال همین دیروز پریروز که باید بگم.

    از اونجایی که به واسطه دوره قانون سلامتی انرژیم رفته بالا میتونم سر صبح هم برم تمرین کنم و اون روز بلند شدم رفتم به نیت اینکه یه تمرین بر پایه همون خواسته ای که داشتم انجام بدم. رفتم و دیدم تو زمین تمرین دو تا تیم هستن که دارن بازی میکنن. گفتم خوبه، این فرصت خوبیه چون میتونم ازشون بخوام که باهاشون بازی کنم و به هدف خودمم برسم. رفتم درخواست کردم و اونا هم گفتن ما هردو طرف یارمون تکمیله.‌ منم گفتم باشه و به گرم کردن دور زمین ادامه دادم. یعنی خیلی سریع تونستم ذهنمو کنترل کنم. ذهنی که همیشه می‌گفت اگر نه بگن چی؟ خودتو مسخره و ضایع کردی. اصلا کاشکی درخواست نمی‌کردی. ولی اینبار خیلی راحت تو ذهنم پذیرفتم و گفتم اوکی چیزی نشده، به درخواستت جواب رد داده. به 1 دقیقه نکشید که یکیشون که میخواست بره بیرون اومد گفت بازی می‌کنی؟ منم گفتم آره گفت بیا برو تو زمین و منم با خوشحالی رفتم.

    ولی از اونجایی که هنوز کامل گرم نکرده بودم، با اولین استارت سرعتی عضله پشت رونم گرفت و ادامه کار برام سخت شد. خلاصه با هر وضعیتی بود ادامه دادم و جلوتر سر یه اتفاق ساده افتاد که باعث شد دستم آسیب دیده بشه که چطورش رو‌ نمی‌گم فقط گفتم در جریان باشید. بعد اینکه اون دوستان رفتن خواستم تمرین انفرادی داشته باشم، دیدم نه این پا داره میگه من باید استراحت کنم و باید بری خونه بهش برسی.‌ به خودم گفتم باز خوبه و خدا رو شکر که دستم دچار شکستگی نشد. اینم بگم قبلاً حتی اگر خوب هم گرم نمی‌کردم، گرفتگی نداشتم.

    وقتی داشتم پیاده می‌آمدم خونه، ذهنم نجوا کرد و گفت: ای بابا اومدیم یه تمرین کنیم، اون از پا اینم از دستمون. حالا معلوم نیست کی خوب بشه. چطور میخوای تو فلان مسابقات شرکت کنی با این وضع بدنی؟ می‌دونی که بدنت ناآماده اس و باید تمرین کنی ولی با این وضع مصدومیت ها؟ ذهنم داشت منو می ترسوند. میخواست بگه فرصت‌ها کمه. اینو از دست دادی دیگه تمامه. وقت نداری. سنت داره می‌ره بالا و …

    ولی من یه مدت بعد وقتی آمدم خونه‌ و به یه آرامشی رسیدم، به خودم گفتم این اتفاق یه نشونه و یه خیریت بود. این اتفاق باید می‌افتاد تا بفهمی بدنت اصلا در حدی آماده نیست که بتونی تو 1 هفته به آمادگی مسابقات برسی و باعث میشه هم با نتایج ضعیف و عملکرد ضعیف سرخورده تر بشی(چون فوتبال یه بازی فیزیکیه و مهمه بدنت آماده باشه خصوصا وقتی تو مسابقات سطح‌‌ بالاتر میری) و هم مصدومیت هایی می‌تونه سراغت بیاد مثل همین اتفاق که حتی شاید به قیمت 6 ماه یا یکسال دور بودن از فوتبال تموم بشه یا شایدم تا آخر عمر دور بودن. پس بیا اول اعلام کن که تو مسابقات شرکت نمیکنی و دوما بیا آروم آروم روی خودت با تکامل کار کن و از بازیهای کوچیک‌ شروع کن تا بدنت آماده بشه. بیا از صفر شروع کن. درسته قبل سربازی وضعیت بدنی خوبی داشتی ولی این یکسالی که سرباز بودی عملا تمرین خاصی نداشتی و مثل پردایز که علف های هرز رشد کرده درش و استفاده ازش رو سخت‌تر و زیباییش رو‌ کمتر کرده بود، بدن تو هم به خاطر بی تمرینی ضعیف شده و توان تمرینی قبل رو نداره.

    گفتم ببین هدف تو از این مسابقات چیه اصلا؟ هدف فوتبال بازی کردن و لذت بردن ازش هست که در کنارش رشد هم میاد. گفتم خب اگر هدفت اینه خیلی راهها برای رسیدن بهش هست نه فقط این مسابقات و گفتم وقتی تو خوب رشد کنی و آماده باشی، هم تو جذب بهترین مسابقات و تیمها میشی هم بهترین تیمها و مسابقات جذب تو. پس آروم باش و لذت ببر.

    گفتم ببین اینهمه فوتبالیست های خارجی و ایرانی که تو سنین بالا حرفه ای شدن و کلی موفقیت‌های عظیم هم کسب کردن مثل علی دایی، رضا عنایتی، جیمی واردی، انگولو کانته و … گفتم پس میشود هم تو سنین بالا حرفه ای شد هم موفقیت‌های بزرگ مثل آقای گل جهان شدن یا قهرمانی تو یکی از بهترین لیگ‌های جهان و تیم ملی و … رو تجربه کرد.

    اینطوری خیلی آروم شدم.‌ ‌‌‌

    برنامه هایی که به خاطر این مسابقات لغو‌‌ کرده بودم رو هم دوباره می‌خوام اجرایی کنم مثل رفتن سالن بدنسازی و کار روی عضلات و …

    عضله پام‌ هم که گرفته بود خدا رو شکر در وضعیت خوبی قرار گرفته و میتونم بگم 80 درصد درمان شده که از لطف خداست و دستمم در وضعیت خوبی قرار داره و اینم به نظرم از همین کنترل ذهنم میاد چون میتونست بدترین از این بشه. یعنی وقتی من تونستم ذهنمو کنترل کنم، ناامید نشدم. در نتیجه مثل قبلاً نگفتم ولش کن حالا که مصدوم شدم، بیام هرچیزی بخورم. پس نخوردم و همین به نظرم روند درمان پام‌رو سریعتر کرده. تاثیر بد موادغذایی نامناسب بر بدن رو‌ دریافت نکردم. اون دوستانی که دوره قانون سلامتی رو خریدن و اجرایی کردن، میدونن در مورد چی‌ دارم صحبت میکنم.

    متشکرم استاد

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  9. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3776 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    و باز برگردیم به این فایل! فایل که چه عرض کنم؟ «چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم؟» به اعتقاد قلبی من و به دور از هرگونه اغراقی یه دوره است! یه دوره که برای تموم عمر آگاهی داره و میشه همیشه و همیشه ازش یاد گرفت. و اگه فقط همین یه نکته رو نصب العین خودم کنم و هر روز حواسم باشه که زمین ذهنمو از درختچه های هرز افکار منفی پاک کنم، می رسم به قدرتی که به قول خداوند بتونم کن فیکون کنم!

    واقعا همه چیز در همین قدرت کنترل افکار منفی خلاصه میشه.

    از اونجایی که به قول انیشتین و به کلام استاد، مثال زدن یکی از راه های آموزش نیست،‌ بلکه تنها راهشه، منم می خوام یه مثال که به تازگی اتفاق افتاده بگم و این جوری موضوع رو بهتر هم در ذهن خودم موندگار کنم و هم کمک کنم عزیزانی که این کامنت رو می خونن درک بهتری از قدرت ذهن داشته باشن.

    داستان از این قراره که من در حال حاضر در خوابگاه دانشجویی برای گذروندن مقطع دکتری سکونت دارم. یه هم اتاقی خیلی خوبی دارم که بچه صاف و صادقیه. اما یه ایراد داره که باعث شده سطح ارتباط من با اون بسیار کم بشه و در اکثر مواقع من هندزفری بذارم توی گوشم و به جای هم صحبتی با اون فایل های استاد رو بشنوم. اون ایراد هم اینه که به شکل عجیبی منفی گراست!!! یعنی چیزی نیست که از توش کلام منفی درنیاره! مثلا رو به روی محل سکونت ما یه مدرسه است که بچه های دبستانی صبحا میرن سر کلاس. خب وقتی من یا هر کس دیگه ای که توی این مدار باشه اونارو می بینه با خودش میگه به به! چه دوران خوبی! چه عشقی! باریکلا! و حظ می کنه.

    اما این علی آقای عزیز قصه ما هر وقت اینارو می بینه میگه «نیگاشون کن! بدبختارو 8 صبح مجبور می کنن بیان سر کلاس! من که اصلا دلم نمی خواد برگردم به اون زمانا!!!» یا مثلا در مورد دوران شیرین دانشجوییش میگه: «کاش برسه سریعتر ببینم دفاع از رسالم رو انجام دادم و تموم شده این دوران دانشجویی!» و خلاصه هر چیزی که شما بهش بگین، یه نکته منفی ای بهش می زنه و انگار براش خیلی سخته که نکات مثبت رو ببینه.

    خب، همین ویژگیش باعث شد من باهاش صحبت کمتری رو انجام بدم. اما اتفاقی رخ داد که قشنگ من اون رو به کنترل ذهن مربوط می دونم.

    این علی آقای عزیز داستان ما، چند وقت پیش کارهای فارغ التحصیلی مقطع ارشدشو انجام داد. یکی از این کارها این بود که باید پایان نامه ارشد رو به شکل دستورالعملی که وجود داره مرتب کنیم و تحویل کتابخونه بدیم. این علی آقا رفته بود که این کارو بکنه ظاهرا تا میره کتابخونه چند تا ایراد ازش میگیرن و اونم میره کارو میده به انتشارات که براش انجام بده. و مبلغ 2 میلیون تومان هم ازش می گیرن!

    منم می خواستم برای فارغ التحصیلی خودم از ارشد این کارو بکنم. با یکی دوماه فاصله. زمانی که گفتم باید پایان ناممو تحویل کتابخونه بدم، علی اومد گفت «مسعود! نمی دونی چقدر سخت میگیرن! اصلا پوستتو کتابخونه می کنه! خیلییییی حواست باشه! من رفتم 2 میلیون دادم که برام درستش کردن!» و از این حرفا…

    من وقتی که دستورالعمل رو دیدم با خودم گفتم خدایا! این که کاری نداره! چهارتا فونت و جدولو باید درست کنم دیگه. پس چی میگه این؟ چرا باید 2 میلیون ازش بگیرن بابت یه کار ساده؟

    و شروع کردم به انجام دادنش. شاید جمعا 3 ساعت زمان نبرد. کارو آماده کردم که ببرم تحویل کتابخونه بدم. اما ته دلم بخاطر ورودی هایی که از علی گرفته بودم می گفتم نکنه به منم گیر بدن!

    خلاصه امروز رفتم کتابخونه، اون مسئولی که خیلی با علی محکم و تند برخورد کرده بود با من خیلی مهربون بود و اتفاقا چندبار کار منو نگاه کرد. ایرادهای جزئی رو هم ازم گرفت و بعدشم من همونجا کارو اصلاح کردم و تحویل دادم. بدون این که بخوام یه قرون پول بدم.

    شب که برگشتم خوابگاه علی ازم پرسید چی شد؟! و انتظار داشت که منم چیزایی که اون می گفت رو بگم.

    اما گفتم خیلی راحت و خوب انجام شد! اون مسئولش خیلی خوب و خوش برخورد کارارو پیش برد و تموم شد من یه هزار تومنی هم پول ندادم!!!

    اینارو که گفتم بنده خدا ماتش برد اصلا! باورش نمی شد!

    و خیلی جالبه ری اکشن بعدیش این بود: «الهی که اون یارو انتشاراتیه پول منو خرج دکترش کنه! الهی که خوردش نشه!!!» و از این حرفا…

    و منی که با مرور قانون یه مثال عینی دیگه دیدم که وقتی آدم ذهنشو کنترل می کنه اسباب و وسایل براش به بهترین شکل مهیا میشه.

    موضوع اون 2 میلیون تومان نیست! موضوع اینه که من یاد بگیرم با قدرت ذهنم زندگیمو خلق کنم. اگه منم همش لب به شکوه و شکایت از این و اون داشته باشم، برای منم همین اتفاقات می افته. به قول خدا آسون میشم برای سختی ها…

    این داستان خیلی برای من مفهوم داشت. خواستم داغ داغ کامنتش کنم که هم یه رد پا ازم بمونه و هم شاید کمکی کنه به کسانی که وقت ارزشمندشونو در اختیارم گذاشتن و این کامنت رو خوندن.

    خداوکیلی از وقتی تصمیم گرفتم جدی تر روی ذهنم کار کنم اتفاقات خیلی فوق العاده بیشتری برام میفته. جوری که هر روز می تونم در موردش صفحه ها بنویسم.

    سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیزم که به واسطه تعهدی که برای کار روی خودشون داشتن، این مسیر رو برای ما هم روشن کردن. و سپاسگزارم از بانو شایسته که ارادتم بهشون ورای کلماته.

    و سپاسگزارم از شما دوست عزیزم که وقتتو به من دادی، امیدوارم در مقابلش تونسته باشم چیز به دردبخوری در اختیارت بذارم.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1402/09/12

    21:50

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2163 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما مسعود محمدی عزیز

      چقدر سپاسگزارم که نوشتی، چقدر سپاسگزار خداوندم که این فرصت رو به من داد تا کامنت شما رو ببینم و بخونم.خدایا شکرت برای این لحظه.

      اومدم فقط تحسن تون کنم برای این داستان داغی که با هم اتاقی تون داشتید رو نوشتید و اینکه اینقدر خوب دارید تلاش میکنید تا ناظر برا افکارتون باشید تا طبق قانون و هماهنگ با قانون و به نفع خودتون و در مسیر خواسته هاتون از قانون در عمل استفاده کنید.واقعا لذت بردم و این نشون میده خوب دارید روی خودتون و عمل کردن کار میکنید و در این مسیر جنگلی سوت زنان با لذت و شادی در اون جاده هموار در حرکت هستید.وای که چقدر این تعبیر استاد رو درجلسات اول 12 قدم دوست دارم.از اونجایی که کنجکاوی مقدسم رو فعال نگه داشتم رفتم یکسری به پروفایل تون هم زدم.

      واوووو چقدر عالی بود.چقدر قشنگ نوشتید.چقدر خوب بلد بودید به جای مرداد از اَمرداد استفاده کنید اینم برام جالب بود.چقدر جالبه که دانشجوی دکترا هستید و چقدر تحسین تون میکنم. برام جالبه تحصیلات تون رو هم بدونم و یکم بیشتر از مشخصات شخص خودتون بنویسید.

      باز هم سپاسگزارم از شما مسعود عزیز بابت اموزشی که دادی اونم با مثال قشنگت واقعا عالی بود.

      این قسمت از کامنت تون هم برای خودم اینجا مرور میکنم:

      “هر روز حواسم باشه که زمین ذهنمو از درختچه های هرز افکار منفی پاک کنم، می رسم به قدرتی که به قول خداوند بتونم کن فیکون کنم!”

      خدایا تنها از یاری میجوییم و تنها تو را میپرستیم که تنها تو شایسته پرستش و ستودنی والا هستی.

      دوست عزیز از الله یکتا براتون بهبودهای دائمی در درون و بیرون تون رو خواهانم

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        مسعود محمدی گفته:
        مدت عضویت: 3776 روز

        و خدایی که در این نزدیکی است….

        سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و دوست هم مدارم سرکار خانوم پژوهنده گرامی…

        بسیار از ابراز لطفتون به خودم خرسند و شاد شدم. خیلی ممنونم از این که وقت گرانبهاتون رو به من دادین و کامنتی که نوشته بودم رو مطالعه کردین.

        بله دقیقا، همه چیز در زندگی ما به مدیریت افکار و فرکانس هامون برمیگرده و اگه بتونیم با یک «هوشیاری دائمی» هر لحظه حواسمون باشه که چی داره توی ذهنمون می چرخه. به هرچیزی که بخوایم به راحتی می رسیم.

        در مورد همین دوست عزیزم که توی این کامنت در موردش صحبت کردم بذارین یه اتفاق جدیدتر رو هم بگم.

        خب من معمولا 6 ساعت در شبانه روز می خوابم. 3 الی 4 ساعت هم به انجام تمرین سلف تاک و تجسم در هوای آزاد میگذره و از 14 ساعت باقیمونده بدون اغراق 13 ساعتشو پشت لپ تاپ دارم کار می کنم. هم کار روی باورهای خودم و هم کار روی برند و کسب و کارم.

        خیلی از مواقع هم دارم فایل های استاد رو میبینم،‌ یا کتاب «رویاهایی که رویا نیستند» رو مطالعه می کنم، یا کامنت های سایت رو می خونم و یا روی دوره دوازده قدم کار می کنم. این علی آقا از اون جایی که تا حدودی شخصیت کنجکاوی داره هی میبینم گاهی میاد تو لپ تاپ من سرک میکشه و یه جورایی براش جالب شده بود این آقایی که خیلی از مواقع تصویرش روی لپ تاپ من نمایانه کیه.

        اومد بهم گفت مسعود این آقا کیه؟ گفتم ایشون استاد عباس منش هستن. گفت چیکاره ان؟ گفتم ایشون الگو و تنها استاد زندگی منن و من با فایل های ایشون دارم یاد میگیرم زندگیمو بسازم.

        بعد یهو براش جالب شد و گفت: آهاااا! پس این که تو اینقدر صحبت های انگیزشی می کنی و به دانش آموزانت هم این چیزارو میگی متاثر از این آقاست؟ (از اون جایی که حوزه کاری من مشاوره تحصیلیه، علی بارها دیده بود من چطور با دانش آموزانم صحبت می کنم، سایت و بقیه بخش های کسب و کارمو دیده بود و براش جالب شده بود که چطور الان که همه به دنبال کارهای کارمندی ان، من پیشنهاد تدریس توی دانشگاه رو رد کردم و اصلا دنبال هیات علمی و اینجور چیزام نیستم. و یه جورایی دیدن یه آدمی که خودش یه کسب و کار رو از صفر راه انداخته باشه براش جالب بود.)

        اون موقع قشنگ حس کردم که دوست داره در مورد استاد بیشتر بدونه. توضیح دادم گفتم سایت عباس منش رو توی گوگل سرچ کن و هرچیزی که دوست داشتی رو در مورد ایشون می تونی اونجا ببینی. (نخواستم خودم بیشتر توضیح بدم.)

        گفت باشه حتما.

        چند روز گذشت انگار نه انگار!!! باز میدیدم همش در حال بالا پایین کردن کلیپ های بی حاصل یوتیوبه و یه جا نشسته و شاکیه که چرا اوضاع ممکلت این طوره!

        اونجا بود که خیلی دقیق تر فهمیدم ما انسان ها با کنترل ذهنمونه که مدارمون رو تعیین می کنیم. و در هر مداری هم که باشیم اتفاقاتی در حوزه همو رو تجربه می کنیم. و اگه کسی چیزی بهمون بگه که در مدار خواسته ما نیست، درکش نمی کنیم!

        خیلی ممنونم از لطفتون خانوم پژوهنده عزیز. برای من افتخاری بود که از پروفایل بنده دیدن کردید. این موضوع باعث شد من هم از پروفایلتون دیدم کنم و خیلی جالب بود که سیر تکاملی پیشرفتتون رو دیدم. از اون جایی که در ابتدا به شکل نادرست فایل ها رو تهیه کردید و رفته رفته بیشتر و بیشتر روی خودتون کار کردید تا به جای کنونی رسیدید. حتی برام خیلی جالب بود که اسامی مختلفی رو هم برای پروفایلتون گذاشته بودید و الان به حدی از اعتماد به نفس رسیدید که با اسم و عکس خودتون در سایت فعالیت می کنید. من بسیار تحسینتون می کنم. این رشد بسیار فوق العاده ای در زمینه اعتماد بنفسه. باریکلا بهتون. و وقتی هم دیدم که همشهری هستیم، انگار بیشتر این تحسین رو انجام دادم.

        براتون آٰرزوی پیشرفت بیشتر با طی تکامل در تمام مراحل زندگیتون رو دارم.

        در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشین.

        خدانگهدار

        1402/09/15

        19:26

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2163 روز

          سلام دوست الهی و ارزشمندم

          سلام سلام سلام

          با یک حال و هوای خاص بهتون دارم کامنت مینویسم. حالی که تو ذهنم میچرخیدم و اشک هام میومد و آهنگ هایی رو از دیشب به یاد اوردم و منو یاد خودم انداخت که از کجا شروع کردم. کجا بودم.روزشمار تحول زندگی من قسمت 15 بودم و فایل “به رویاهایت باور داشته باش.” وای خدای من ترکیب این روزا با همین فایلی که دیروز استاد روی سایت گذاشتن همه اش برای من بود.(خدا اینگونه با من حرف میزنه و راه نشان میده) ردپاهام هست روی همه این فایل ها و بخش ها.فایل جدید بعد از ای فایل یعنی “قدم اصلی تحول زندگی من”

          واووووو چه شادی و رقصی کردیم با همسرگلم همین الان یکهویی وسط کامنت نوشت.اونم بعد از حمومی که خودمون ساختیمش و منتظر بقیه نموندیم خدایاشکرت برای احساس این لحظه ام که سرشار از توام سرشار از امید سرشار از رویا…خدایا شکرت برای بوی تمیزی و پاکی. برای وجود همسرم برای وجود استاد عزیزم برای وجود این دوست عزیز که بازم برام نشونه شد. مشاور تحصیلی….واووو…..میدونید من بعد 11 سال میخوام امسال کنکور کارشناسی ارشد بدم.

          شـــکر واسه هر چی که دادی و هرچی ندادی که میتونم بخندم به غم های کشنده ام همیشه تو ناامیدی به رویــا دل ببندم…این آهنگ رضا صادقی و همه این کلمات تقدیم با عشق به شما

          راستی ما 23 دیماه 1399 از مشهد به تهران مهاجرت کردیم. و هنوز پروفایلم رو آپدیت نکردم اما ردپاهام توی سایت هست.ممنونم که منو به یادم آوردین بارها و بارها و آگاهی هایی رو به ذهنم با مثال علی داستان مون یادآور شدین واقعا با تمام قلبم سپاسگزارم

          یک چیزای دیگه میخواستم بنویسم اما نمیتونم اینقدر تو فضام….

          ارادتمند شما فهیمه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            مسعود محمدی گفته:
            مدت عضویت: 3776 روز

            و خدایی که در این نزدیکی است…

            سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و سرکار خانوم پژوهنده گرامی…

            به به! چقدر خوب که به تهران مهاجرت کردید! تهران شهر مورد علاقه منه و الان که توش ساکنم خیلی بیشتر از قبل دلم میخواد قبل از مهاجرتم از ایران چند سالی رو اینجا زندگی کنم.

            چقدر خوب که این حال و هوارو دارین. حستون رو به مستی تشبیه می کنم. مستی از می ناب الهی که باعث میشه انسان از خود بیخود بشه و ورای تمام قوانین دست و پاگیر بشری، با خدای خودش به هماهنگی برسه. حستون رو تحسین می کنم و آرزو می کنم این حس هم برای شما و هم من و هم همه عزیزان دائمی بشه.

            در مورد علی آقا هم یه اتفاق جالب دیگه هم افتاد که باز نشون از تاثیر قانون داره. توی خوابگاهی که ما هستیم، یه آرایشگر هست به اسم آقای دلیری که واقعا مرد پرکار و پرتلاش و صد البته با انرژی و درستکاریه. یعنی اینقدر ویژگی های خوبی داره که من هرچی ازش بگم کمه. هر باری میرم پیشش کلی گپ میزنیم و لذت می برم از مصاحبت باهاش. هیچوقت ندیدم حرف منفی بزنه. همیشه شاد و پرانرژیه و آدم لذت می بره وقتی داره روی موهاش کار می کنه. البته که توی کار خودشم خداوکیلی استاده.

            دیروز علی رفته بود پیشش. وقتی اومد بالا گفت: اه! چقدر این آقای دلیری حرفهای ناامید کننده در مورد آینده رشتمون و هیات علمی شدن و اینا زد! (علی خیلی دوست داره عضو هیات علمی بشه!) گفتم مگه چی گفت؟ گفت: همش میگفت شما الکی درس می خونین و تهش هیچی نیست و از این حرفا!!!

            آقا من که اینو شنیدم قشنگ اولش مبهوت موندم و با خودم گفتم که خدایااااااا! من هر وقت با آقای دلیری صحبت کردم جز حرفای خوب ازش نشنیدم. چی میشه که علی میره و اون وجهی از این آدمو بیدار می کنه که به شخصه ازش ندیدم.

            خیلی برام جالب بود و گفتم در ادامه داستان های این هم اتاقی عزیزم که بسیار هم پسر مودب و خوبیه، این موضوع رو هم بیان کنم و بگم که قانون هیچ وقت اشتباه نمی کنه!

            بسیار ممنونم از توجهی که به نوشته بنده داشتید.

            برای شما از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سلامتی و شادکامی دارم.

            خدانگهدار

            1402/9/16

            22:40

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2314 روز

      سلام آقامسعود محمدی عزیز

      تحسین میکنم فارغ تحصیلی مقطع ارشدیتون

      تحسینتون مکنم که تحت هر شرایطی کنترل ذهن دارین وبرای خودتون ارزش قائلین فارغ از نظردیگران متعهدانه به مسیرتون ادامه میدین

      سپاسگزارم از آگاهی هایی که به اشتراک گذاشتین چقدر از این تجربیاتتون درس گرفتم

      با اجازه تون داستان هدایتتون رو خوندم ومسیر هدایت وتکاملتون واسم قابل درک بود وخوشحالم از رشد وپیشرفتی که داشتین

      سپاسگزارم که پیشرفت کردین سپاسگزارم که مراحل تکاملتون رو به اشتراک گذاشتین که خیلی خیلی واسم درس داشت تا باقدرت بیشتر به مسیرم ادامه بدم سپاس

      انشاالله شاهد رشد وپیشرفت روز افزونتون باشم انشالله غرق درشادی وثروت باشید یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مسعود محمدی گفته:
        مدت عضویت: 3776 روز

        و خدایی که در این نزدیکی است…

        سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس عزیز، بانو شایسته همراه و همدل و سرکار خانوم تقی زاده گرامی

        بسیار از ابراز لطف شما نسبت به خودم سپاسگزارم.

        نمیدونید چقدر خداوند رو سپاسگزارم که این فضای ناب رو در اختیارمون گذاشته تا ضمن آشنایی با دوستانی که از جنس دیگری نسبت به انسان های معمولین، ردپاهایی از خودمون به جا بذاریم تا در آینده در زمانی که به هر مساله ای برخورد می کنیم، با یاداوری اون ها به قدرت به مسیرمون ادامه بدیم.

        مهم ترین چیز در زندگی ما اینه که این آگاهی ها رو اصل بدونیم. و با تمام وجود اجراشون کنیم! نه اینکه بگیم خب حالا یه فایلی دیدم در کنار بقیه فایل ها! نه! ابدا!

        به قول استاد در جلسه 3 قدم 2 باید با همه وجود این آموزه ها رو اصل زندگیمون بذاریم. نباید چیزی نسبت به کنترل ذهن، اجرای قوانین در زندگی و نظارت بر فرکانس های ارسالی توسط ذهنمون برامون ارجحیت داشته باشه!

        در این صورت که درهای رحمت و نعمت پروردگار برای ما باز میشه.

        خیلی ممنونم از حسن توجهتون و این که به من یاداوری کردین همیشه و هرجا باید اولویت زندگیم، تمرکز بر فرکانس های ارسالیم باشه.

        در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

        خدانگهدار

        1402/09/15

        19:38

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ

    ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

    خدا ذره یی به کسی ظلم نمیکنه ، حتی دخالتی هم نمیکنه در زندگی کسی و این دقیقا عدالت خداست

    اما اگه خودمون بخوایم که تغییر بدیم خدا قدرت حرکت و تغییرمون صعودی بالا میبره و خدا آگاه به درون سینه ها و نیت های ما

    سلام به روی ماه زوج هماهنگ و رویایی

    عجب بهشتی ، عجب هوایی ، عجب ساکنان جذابی داره این سرزمین پاکسازی شده

    بانویی با عشق داره ثبت میکنه این آگاهی های ناب رو و مرد بزرگی که از هر بهانه یی استفاده میکنه تا قوانین ثابت خداوند رو گسترش بده

    خدایا شکرت که منم حضور دارم در این جمع ناب

    این میوه های قرمز درخت ، من یاد آیاتی میندازه که خدا میگه ، شیطان کار اونها رو در نظرشون زیبا میکنه

    وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ

    کسی که به زمین احاطه نداشته باشه ، متوجه نیست اینها علف های هرز هستن و گول دانه های قرمز و میخوره و رهاش میکنه و این علف هرز با سرعت تبدیل میشه به درختی تنومند که دیگه جهاد اکبر میخواد تا ریشه کن بشه

    چقدر ارزش ابزار اهمیت داره

    یاد خودم افتادم وقتیکه تازه شروع کردم به خودشناسی ، اصلا نمیدونستم افکار منفی چی هست ؟؟!!

    البته الانم در حال بهبودم چون نمیشه رهاش کرد ، به محض اینکه فکر میکنیم دیگه پاکسازی شده یهو ی علف هرز جدید با ظاهری زیبا از ی گوشه ایی شروع به رشد میکنه

    دقیقا باید مثل ی باغبان مهربان و هوشیار ، هر لحظه مراقب باغ وجودم باشم

    چطوری ؟

    با شنیدن شنیدن شنیدن

    نوشتن نوشتن نوشتن

    تمرین کردن آگاهانه قانون در زندگی روزانه

    تحسین کردن نعمت ها

    هوشیار و آگاه زندگی کردن

    اینقدر تکرار کنم تا شخصیتم تغییر کنه

    و این روند باید بشه لایف استایلم

    مثل قانون سلامتی

    آخ آخ که نجواها همیشه هستن اما وقتی آگاه میشیم بهشون میتونیم کنترلشون کنیم

    از کجا بفهمیم که درست تغییرشون دادیم ؟؟؟

    از احساسی که داریم

    وقتی افکار و رها میکنیم ، مغز شروع میکنه به تکرار الگویی که داره و الگوهای تکراری احساس تکراری در بدن ایجاد میکنه و بدن به این روند چون بر اثر تکرار عادت میکنه و این عادت برای ذهن ، مغز ، احساس به منطقه امن تبدیل میشه

    مثل کودکی که به خونه پدریش عادت کرده حتی اگه مورد آزار قرار بگیره ، اونجا براش امن ترین جای دنیاست

    وقتی ذهن و جسم عادت میکنه به افکار منفی ، حتی اگه بخوای نجاتش بدی ، بهت توجه نمیکنه

    مثل کوکی که بخوای در دست پدر و مادر دیوانه اش نجاتش بدی ، مگر اینکه تجربه زندگی خوب ، پدر مادر مهربان و بهش نشون بدی

    اولش که شروع میکنی به تغییر افکارت

    بدن مقاومت میکنه مثل علف های هرز که شاخه هاشون و در هم محکم میکنن که حتی نتونی ازشون عبور کنی

    اما وقتی شروع میکنی آرام آرام ، افکارت و تغییر میدی،

    هر بار ی درختچه هرز و قطع میکنی

    بدن با محیط جدید با احساسات جدید خو میگیره و بجای مقاومت در برابرت باهات همکاری میکنه

    اما

    اگه به هر دلیلی روند درمان و قطع کردن علف ها رو رها کنی به سرعت همه چی به حالت قبلی برمیگرده

    واسه همین تغییر الگوهای تکرار شونده خیلی مهمه

    چون الگوها و افکار گذشته که تغییر کنه ، احساس هم تغییر میکنه ، وقتی احساس تغییر کنه تجارب هم تغییر میکنه

    پس برای تغییر زندگیمون راهی جز تغییر افکارمون و احساساتمون نداریم چون این یک قانون است

    قانون سلامتی کاری با بدن میکنه که خیلی راحتر میتونیم احساسات و افکار و تغییر بدیم

    چون هورمن ها رو تغییر میده چون سیستم انرژیک بدن تغییر میکنه

    مغز بجای هدر دادن انرژی برای هضم و رسیدگی به مسایل بدن شروع میکنه به گسترش خودش و قدرت خلقش بالا میره

    به نظر ترکیب قانون سلامتی و احساس ارزشمندی کولاک میکنه

    البته که همه در جای درست خودشون هستن و هر کسی در زمان مناسبش هدایت میشه به مسیر خلق کنندگی

    وقتی عمیق میشم به قدرت انسان ، مبهوت میشم

    خداوند چه سیستم عظیمی خلق کرده

    الله اکبر

    خدایا سپاسگزارم

    افکار منفی = شِرک

    افکار منفی = پرت شدن از کوه

    افکار منفی = افتادن در آتشفشانی مذاب

    افکار منفی = سرطان و بیماری های لاعلاج

    افکار منفی = بی پولی و فقر

    افکار منفی = حقارت و احساس بی ارزشی

    باید دندون افکار منفی و کشید

    و مرتب مسواک زد تا ‌دندون منفی دیگه ایی بوجود میاد

    خداروشکر بدنم ، ذهنم به افکار منفی احساس شده و سریع آلارم میده و وضعیت ویژه اعلام میشه

    بدنم کد CPR میزنه

    خدایا شکرت

    سپاسگزاری کردن نعمت هایی که دارم سریع احساساتم و احیا میکنه مثل دستگاه شوک میمونه که قلبم ضربان پیدا میکنه

    ایمان به الخیر ما فی الوقع خیلی بهم آرامش میده

    وقتی اتفاق به ظاهر نازیبایی پیش میاد

    سریع میگم این بهترین اتفاق ، خدا میدونه چقدر خیر و برکت قرار رقم بخوره

    اتفاقا امروز صبح ی نمونه پیش اومد

    صبح اول وقت ی ایمیل جریمه برام اومده بود که تا ایمیل دیدم قبل از اینکه افکار منفی بخواد حمله کنه سریع گفتم این حتما خیر ، خدا خودش به بهترین تصمیم و بهترین راه حل هدایتم میکنه و حدود ساعت 2 ، خداوند آدمی و به سمتم هدایت کرد که نه تنها مشکل و حل کرد تازه 1000 برابر پول جریمه هم به من برگردوند

    نکته قشنگش این بود که بدون اینکه من کاری بکنم این آدم خودش از طرف خدا مامور شده بود بیاد

    چون من صبح به خدا گفتم من نمیدونم خودت هدایتم کن به راه حل

    و من فقط سپاسگزاری کردم از این همه لطف و رحمت و نعمت و یک اتفاق به ظاهر نازیبا به با برکت ترین اتفاق تبدیل شد و چه همزمانی قشنگی داره تجربه امروز من با این فایل بینظیر

    خدایا آخه با کدوم زبان ازت سپاسگزاری کنم

    اینقدر هر روزم سرشار شده از معجزه که من به معجزه های خداوند عادت کردم

    استاد همه دوره های شما بینظیره

    من عاشق تک تک شون هستم

    از شنیدن تک تک شون لذت میبرم

    این سایت مثل جزیره گنج میمونه

    استاد جونم و مریم بانوی عشقولی زیبا سپاسگزارتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      زهرا جوهری گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام به دوست خوبم،سارا عزیز ومتعهد

      از خواندن کامنت شما با تحسین کردنتون لذت بردم بویژه این نوشته تون که

      خدا ذره‌ای به کسی ظلم نمیکنه،حتی دخالتی هم نمیکنه در زندگی کسی واین دقیقا عدالت خداست

      رو بارها باید به خودم یادآوری کنم

      ومانند زمین صاف وتمیز این پرادایس زیبا ذهنم رو کم کم از این علفهای هرز پاک کنم تا از این نور زیبا ودلنشین آفتاب که به زمین میخوره وجون میگیره

      من بتونم نور الهی رو دریافت کنم

      جون تازه‌ ای بگیرم واز خلوت شدن

      ذهنم، بدنبال رهایی از افکار منفی که قدرت گرفتن،

      آرامش بگیرم

      خداوند را بابت وجود اساتید عزیز

      وشما دوستان خوبم وکامنتهای زیباتون سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: