ما در این فایل با زبان تصاویر، برخی از ایدههایی را با شما اعضای خانواده صمیمیمان به اشتراک گذاشتیم که برای راحتتر برگزار کردن مهمانی اجرا میکنیم.
از دیدن این فایل لذت ببرید و در قسمت نظرات، پاسخهای خود را به این سوالات بنویسید:
1. چه درسهایی از این فایل گرفتی؟
2. چه ایدههایی گرفتی که تصمیم داری در مهمانی بعدی خود پیاده کنی تا برگزاری مهمانی برایت راحتتر و لذت بخشتر بشود؟
3. چه پیشنهاداتی برای بهبود این ایدهها داری که به همهی ما کمک کند تا برگزاری مهمانی باز از این هم راحتتر و لذت بخشتر شود؟
دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زهرا عزیز:
ایده هایی که از این فایل گرفتم این بود که اول راحتی خودم رو در اولویت قرار بدم بعد هرچی هم آماده میکنم در نهایت حس خوبه
بعد به علایق خودم توی مهمونی و هم علایقم مهمونم توجه کنم
در مورد بندر عباس که گفتید مهمون ها میومدن ماه ها خونتون میموندن چقدر عالی و چقدر احساس راحتی میکردین
فرهنگ مردم ایران جوریه که خیلی بیشتر از زمانی که برای خودشون وقت می گذارن، برای مهمون وقت میذارن. شاید مثلا خودشون بودن یه تخم مرغ ساده درست میکردن ولی وقتی مهمونه شام و ناهار و همه چی فرق میکنه
و من ایده گرفتم که واسه مهمونی های بعدی ایده های این فایل رو انجام بدم و به خانوادمم انتقال بدم و این فرهنگ اینجا هم جا بیفته اینقدر راحت و سالم و به قول شما شیک و مجلسی جلو بریم
و اینکه کلمن نوشیدنی رو گذاشتید هرکس خودش میره برمیداره چه خوبه یعنی میزبان هم به اندازه مهمان از مهمونی لذت میبره و کیف میکنه چقدر قشنگ و لذت بخش بود
ایده برای بهتر شدن رو میشه مثلا با مهمون آماده سازی رو انجام بدیم من و دختر خاله و دختر داییم یه وقتایی که خونه ی هم میریم خودمون میپزیم جمع میکنیم میشوریم و هرکس یه بخشی از کار رو انجام میده چون جمع راحت و صمیمانه ایی دارم بنظرم این کار رو میشه انجام داد
و ایده ی شما برای همه مهمونی ها جواب میده چون خودم امتحانش نکردم هنوز نمیدونم برای بهبود چه کاری میشه انجام داد اما وقتی انجام دادم و به هر نتیجه و نگرشی برای بهتر شدن رسیدم میام و باهاتون به اشتراک میذارم
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری یک الگوی مناسب برای مهمانی گرفتن655MB46 دقیقه
سلام به همه ی عزیزانم.
تو کامنت اولم به نکات مثبت و زیبایی ها اشاره کردم، الان هم جوابِ سوالاتِ فایل
1. چه درسهایی از این فایل گرفتی؟
اینکه هر چی مهمونی دادن بره به سمتِ سادگی و آسانی و دغدغهی کمتر، هم من به عنوانِ میزبان بیشتر لذت میبرم هم میهمان و فرصتِ تجربه و تکرارِ مجدد این لحظات بیشتر فراهم میشه.
اینکه معنیِ حقیقیِ مهمونی، لذت بردن و معاشرت با همه، که غذا هم یه عضو از این لذته، نباید انقدر سخت بگیرم و شلوغش کنم که از هدف اصلی یعنی لذت بردن کنار هم غافل شم.
اینکه واسه خودم، سبکِ شخصی داشته باشم و پیاده اش کنم. تمرین کنم واسه اجرای مهمونی به مدلی که راحت باشم، انقدر خسته و کلافه و سردرگم نشم که نفهمم میخوام چیکار کنم، تازه بعد اومدن مهمونا حالم بد باشه و نه اونا لذت ببرن نه من…
بخشی از کارها رو روز قبل مدیریت کنم و بخشی رو روز مهمونی که خودمم با روحیه عالی شرکت کنم تو مهمونی.
اینکه تو مهمونی هر کسی به سبک خودش غذا بخوره و همه راحت باشن.
2.چه ایدههایی گرفتی که تصمیم داری در مهمانی بعدی خود پیاده کنی تا برگزاری مهمانی برایت راحتتر و لذت بخشتر بشود؟
خیلی دوست دارم استفاده از ظروف یکبار مصرف رو تو مهمونی امتحان کنم. اینطوری کوهی از ظروف کثیف تولید نمیشه و راحت تر هم جمع میشن.
دوست دارم غذاها رو هر چی که هست، بذارم روی میز، آدما خودشون از خودشون پذیرایی کنن و راحت باشن.
منم بخشی از خوراکی هارو قبل اومدن مهمونا، آماده میکنم میذارم تو یخچال، غذامو هم تا جایی که ممکنه آماده میکنم که وقتی مهمونا اومدن بیشتر بتونم باهاشون معاشرت کنم، خودمم از مهمونی لذت ببرم و صرفاً فقط تو آشپزخونه نباشم.
دوست دارم یه سری از این غذاهای ساده و سالم رو آماده کنم و وقت کمتری بذارم برای آشپزی، اینطوری انرژی و زمانِ بیشتری برام آزاد میشه برای توجه به هدف اصلی مهمونی.
3. چه پیشنهاداتی برای بهبود این ایدهها داری که به همهی ما کمک کند تا برگزاری مهمانی باز از این هم راحتتر و لذت بخشتر شود؟
یکی از چیزهایی که به نظرم از فرهنگ نادرست میاد تعارف کردن حینِ غذا خوردن و اصرار به غذا خوردن مهمونه، تازه بعضیا بدون درخواست مهمان بشقاب غذاشو پر میکنن…
خودِ من اول غذا خوردن میگم بفرمایین، سکوت میکنم، که همه راحت باشن و به اندازه اشتهاشون غذا بخورن، از هر چی که خودشون دلشون میخواد بخورن، آخرش هم که تشکر میکنن حتما میگم نوشِ جان و تمام.
حقیقتا که این فایل رو باید بارها و بارها ببینم، بنویسم، باورسازی کنم تا مقاومت ذهنیم بیشتر بشکنه، چون مهمونی دادن دقیقا یکی از مواردی بود تا پارسال، که انقدر برام سخت بود که نمیخواستم حتی بهش فکر کنم و دایم فرار میکردم ازش…
از خدا هدایت خواستم و از پارسال تا الان خیلی خیلی بهتر از قبلم شدم، سخت گیری و استرسم از خوب نشدن و کامل نشدن پایینتر اومده، راحت تر برخورد میکنم با این فرآیند جذاب.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
به نام خداوند هدایتگر و مهربانم.
به نام خداوندِ فراوانی ها
به نام خداوندی که بهمون سلامتی، آرامش، حالِ خوب و ثروت میده، همیشه و هر لحظه که ازش بخوایم و باور داشته باشیم بهش.
سلام به استادهای عزیزِ دلم، استاد عباس منش و مریم جانم.
سلام به همه ی عزیزانِ حاضر و فعال در سایت ارزشمندمون.
همون بامداد که سورپرایز شدم با آپلودِ شبانه فایل، دانلودش کردم و دیدمش.
میخوام قشنگی هایی که درکشون کردم رو بنویسم برای خودم.
اینکه شما هم بخونین باعثِ افتخارمه و خوشحال میشم.
استاد جانم و مریم جانم به شدت تحسینتون میکنم به دلایلِ متعدد:
مریم جون عینِ گُل میدرخشید توی قاب تصویر.
آرامش تون همیشه برای من تحسین برانگیزه، یکی از الگوهای صلح با درون تو زندگیِ من، قطعا بدون شک شما هستین.
مریم جان آخر فایل که پیراهنتون رو دیدم کلی ذوق کردم، خیلی خیلی قشنگه، آدم نمیتونه این ترکیب و رنگ و زیبایی رو ببینه و چیزی نگه. در اندامِ سالم و جذابِ شما بسیار خوش، نشسته بود.
تحسینتون میکنم برای صورت شفاف، درخشنده، اندام موزون و جذابتون.
تحسینتون میکنم برای سلیقه و چیدمانِ قشنگِ خوراکی ها داخلِ ظروفِ چوبیِ جذاب، که من عاشقشونم.
خدایِ من چقدر ظرف چوبیِ برگ شکل که برای میوه انتخاب کردین قشنگ و دلبره، ضمن اینکه ترکیب رنگ و چیدمان جذابی هم به کار بردین برای میوه ها.
تحسینتون می کنم برای اینکه کاربریِ هر وسیله ای رو، خودتون مشخص میکنین، با خلاقیت و سلیقه ی خودتون.
همینطور برای سرعت عمل حینِ کار و دوری از وقت گذاشتن برای حاشیه.
برای فراهم کردن خوراکی های ساده اما به شدت با کیفیت، سالم و زیبا.
به شدت شما و استاد رو تحسین میکنم، هر چی خوراکی دیدم جزو دسته های سالم بودن: ژامبون، میوه، پنیر، زیتون، پنیر، همس، نان، سس مخصوص، آب، نوشابه زیرو، میگو، گوشت گریل، بال کبابی، لیمو، سبزی و …
هم دستِ مهمون رو باز گذاشتین که خوراکی های متنوع بخوره بر حسب علاقه و سلیقه اش، که کاملا با برنامه غذایی شما متفاوته و هم اینکه توجه کردین خوراکی های سالم و باکیفیت تهیه کنین.
(مفهوم خوراکی های سالم و سازگار با بدن از نظر دوره قانون سلامتی با خارج از دوره، دو مفهوم متفاوت هست برای من)
داشتم فکر میکردم شده که در حینِ آماده سازی این خوراکی های رنگارنگ و خوشمزه هوسِ خوردن یا امتحان کردنشون رو داشته باشین، با توجه به اینکه تو دوره قانون سلامتی هستین؟
بلافاصله جواب اومد که نه، چون اهرم رنج و لذت رو قوی ساختین.
چون تعهد دادین سلامت زندگی کنین و تغذیه صحیح و سازگار با بدنتون رو بهش بدین.
چون برای جسم تون و سلامتی تون ارزش قائلین و بهش آسیب نمیزنین مخصوصا بعد از دیدن و لمسِ نتایجِ به شدت شگفت انگیز دوره قانون سلامتی هم از لحاظِ کاهش وزن و فرم اندام، هم از لحاظِ سلامتیِ جسمانی.
خودم جواب خودمو دادم…
الان هم یاد مهمونی چند هفته پیش خونه ی خودمون افتادم.
منم برای مهمون هام قورمه سبزی پختم با عشق، حالِ خوب و لذت.
برای خودم، غذای متناسب با دوره قانون سلامتی رو.
مهمونها و همسرم غذای خودشونو خوردن و کیف کردن و تشکر کردن.
منم غذای خودمو خوردم و کیف کردم و لذت بردم.
بدون اینکه دلم بخواد از غذای اونا تست کنم، اونم قورمه سبزی که یه زمانی عاشقش بودم…
الان دیگه غذاهای قبلی رنگ باختن برام، غذاهای دوره قانون سلامتی برام پررنگ و جذاب شدن…
مثلا من از روغن زیتون و بوش خوشم نمیومد، اما به محضِ اینکه استاد تو دوره گفتن روی سالادتون روغن زیتون بریزین و نوشِ جان کنین، من دیگه عاشقِ روغن زیتون روی سالاد شدم رفت…
جالبه برام از یه سری چیزها که خوشم نمیومد، به محضِ اینکه وارد دوره قانون سلامتی شدم و متوجه شدم برای بدنم مفید و سازگار هست خوشم اومد، بلکه عاشقشون هم شدم.
چقدر جذابه که با تغییر فکر و باور و عمل، میشه آدم زندگیشو بهبود بده هر لحظه.
خدا رو شکر برای قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند
خدا رو شکر برای حضورِ استاد عباس منش تو زندگی مون که این قوانین رو به بهترین شکل ممکن به زبان تئوری و عملی بهمون یاد میده و خودش بهترین الگو هست.
چقدر شما دوتا عزیز، الگوهای خوبی هستین برای اینکه آدم ازتون یاد بگیره.
خودتون تو زندگیتون دارین سالم و درست عمل میکنین.
برای همین حرف هاتون میشینه به قلبِ آدم و تلاش میکنیم الگوبرداری کنیم ازتون.
چرا که نتیجه ی افکار و اعمالتون، انقدر قشنگ و موفق و سالم و پر از نعمت شده و میشه همچنان.
خدا رو بی نهایت بار شکر برای این فراوانی ها.
فراوانیِ خوراکی
فراوانی آب، دریاچه ی دلبر و زیبا، باران
فراوانیِ تعداد مهمون ها با ملیت های متفاوت
فراوانیِ ثروت
فراوانیِ درختان و طبیعت
فراوانیِ امکانات، ظروف و …
من دقیقا هر روز تمرین دادم به خودم که فراوانی ها رو ببینم و بنویسم که باور سازی شه برام.
مثلا درختِ توت سفیدِ روبه روی پنجره آشپزخونه مون که امروز ایده اومد برم مقداری بچینم برای همسرم.
به محضِ اینکه شاخه ها رو دیدم شوکه شدم، پر از توت بودن، انقدر کیف کردم خدا رو شکر کردم برای این فراوانی، زیبایی، برکتِ رایگانی که در اختیارِ همه مون قرار داده خدای وهابمون.
خیلی با آرامش و احترام و عشق چیدم و گذاشتم تو ظرف، چون دیشب درس اومد برام که:
برای لذت بردنِ بیشتر، از هر چیزی تو زندگیم، باید شتاب و عجله رو کم کنم موقعِ انجامش.
هی قربون صدقه ی درخت و توت هاش رفتم و خدا رو شکر کردم.
یهو متوجه شدم خداوند من و همسرم رو آورده به خونه ای که انگار باغ یا باغچه شخصی داریم جلوی خونه مون، که محصول داره، تازه هزینه ای برای خرید این باغچه دنج ندادیم، محصولات و میوه هاشم رایگان هستن، گل و درختاشم سرسبز هستن، ما فقط میبینیم، استفاده می کنیم، لذت میبریم، میتونیم میوه هاشم بخوریم، تازه همین باغچه ها باعث شدن کلی پرنده بیان تو این محیط و هر روز آواز بخونن و من حسابی کیف کنم از آوازشون.
خدایا بی نهایت بار شکرت.
عکاسی هم کردم از توت سفید قشنگامون.
آقای باغبانِ عزیز و محترم مجتمع مون، ازت ممنونم که به باغچه ها میرسی، بهشون آب میدی و مراقبشون هستی.
بحثِ فراوانی فقط داخل مجتمع ما نیست، بیرون که پیاده روی میرم پر هست از درخت های شاتوت و توت سفید و انار که همه ی آدما میتونن از نعمت و میوه ی این درختا استفاده کنن و لذت ببرن.
حتما اطرافِ محلِ زندگیِ همه مون برکت ها و فراوانی های زیادی هست که ببینیم، لذت ببریم و بیشتر سپاس گزار خدا باشیم برای نعمتهای بی شمارش.
برگردم به ادامه ی فایل:
استاد عباس منش عزیزم، به شدت تحسینتون میکنم برای اندام ورزیده و جذابتون، موقعِ تماشای شما اول فایل، دقیقا به خودم گفتم احسنت به استاد که خواست و تونست اندامِ قبلی رو تبدیل کنه به اندامِ فعلی.
نتیجه ی خیلی بزرگیه که به هیچ عنوان نباید عادی شه.
خوش پوش و خوش استایل.
به به از این استاد و معلمی که خودش همیشه پرچم دار هست و تا نتیجه نگیره چیزی رو یاد نمیده.
مرسی که انقدر حرفه ای و کار درست هستین استاد جان.
خوشحالم که اینجام و فرصت دارم ازتون یاد بگیرم خیلی چیزهارو.
اینکه درهای شیشه ای رو شستین، عنکبوت هاشو تمیز کردین به شدت تحسین برانگیزه، چون بهم دوباره یادآوری کردین تمیزی رو.
و اینکه تمیز بودن، شفاف بودن، سالم بودن، فقط با یکبار انجام دادن میسر نیست، باید همیشه دنبالِ بهبود دادن باشیم. هم به محیط زندگی و پیرامونمون، هم به خودمون و درونمون.
یعنی پالایش و بهبود، امری است دایمی که باید تکرار شه تا جواب بمونه و موندگار شه.
هیچ چیزِ موقتی، موندگار نیست.
اینو از صحبت هاتون هم برداشت کردم، یعنی کیف میکنم که تو هر جمله یا کلمه ای که میگین یه نکته ی آموزشی میشه درآورد.
در ظاهر انگار یه ویدئوی مستند داریم میبینیم از یه زوج و زندگیِ روزانه شون…
اما چیزی به شدت فراتر از این حرف هاست.
عمقی داره که باید بارها دید و شنید، تا بشه درک کرد اصلِ زندگی یعنی چی؟
یعنی من میتونم چطوری فکر کنم، باور بسازم، رفتارم تغییر کنه که باعثِ بهبود زندگی خودم شه در وهله ی اول که بعدش تاثیراتش روی بهبود زندگیِ دیگران هم ظاهر میشه.
خدای من یه فایل میاد روی سایت برای ساده تر کردن مهمونی گرفتن.
بعد این همه درس داره؟
خدایا شکرت.
اینکه جلوی خونه رو آب پاشی کردین، خیلی منو شاد کرد، حرکت تون خیلی حس خوبی به من داد، حتما که به مهمان هاتون بی نهایت حس خوب داده.
توجه و حُسنِ خلقتون محشره استاد جان.
مرسی که از مهمونی و آماده سازی هاش ویدئو گرفتین.
واقعا جای سریال زندگی در بهشت خالی بود تو سایت، ممنونم که برگشتین و من و بقیه ی دوستانم میتونیم مجدد این قشنگی ها رو به روایتِ تصویر ببینیم و لذت ببریم و یاد بگیریم.
این فایل هم مثل فایل های اخیرتون برای من کاملا مناسب و به موقع بود و هست.
چون قبلا از مهمونی دادن میترسیدم، چون توقعم بی نقص و باکیفیت بودن بود، از پارسال بهتر شدم، تمرین کردم برای بهبودم و الان خیلی با پارسالم فرق کردم…
از یه دونه مهمون داشتن شروع شده و با رعایتِ روند تکاملی، تعداد مهمونام بیشتر شدن، راحتیِ من هم بیشتر شده به لطفِ خدا.
خواهرم یه اصطلاحی داره به اسم لذتِ میزبانی
از وقتی پارسال یه بار که خونه شون بودیم و داشت با عشق ازمون پذیرایی میکرد و اینو گفت، جهانِ فکریِ من زیر و رو شد. این جمله یا کلمه به من یه باورِ سالم و جذاب در مورد پروسه ی مهمونی دادن، داد…
این چند وقت اخیر واقعا لذت میبرم از مهمونی هایی که تو خونه مون میدیم، چه با دو نفر چه بیشتر، من واقعا دارم لذت میبرم، با عشق و لذت غذا میپزم، غذام هم خوشمزه تر میشه.
(از خدا هدایت میگیرم تو کل پروسه آشپزی و زندگی اکثرا.)
با عشق سبزیجات رو میشورم، سالاد درست میکنم، کیک میپزم و …
با عشق چای دم میکنم، داخلش گل محمدی یا هل یا چوب دارچین میریزم…
تازه جذاب ترین نکته اش اینه: چون به واسطه دوره قانون سلامتی و لطف بی انتهای خداوند، انرژیم بالاتر رفته، بعد از رفتن مهمونها بلافاصله با عشق و لذت میرم سراغِ جمع آوری ظروف، سازماندهی شون تو ماشین، اون قسمتی که باید با دست شسته شن میشورم، کلا فضای آشپزخونه و خونه رو مرتب میکنم و برمیگرده به حالت تمیز و خلوتِ خودش…
برای خودمم اوایل تعجب برانگیز بود که من تبدیل به چه سمانه ای شدم؟
که دارم چه کارهای باحالی میکنم اونم بلافاصله بعد رفتن مهمون؟
مگه داریم مگه میشه؟
بله سمانه جون، میشه.
اینا تاثیرات کار کردن روی خود هست.
هدایت گرفتن از خدا و گوش دادن به خدا هست.
تاثیرات روحی و جسمی حضور و رعایتِ دوره قانون سلامتی هست.
تاثیر توجه کردن به نکات مثبت و سپاس گزاری ها و تحسین هاست…
استاد میبینین آموزش هاتون داره با من چه میکنه؟
داره یه ورژن به شدت متفاوت میسازه ازم که حرکت میکنه به سمتِ شادی، سلامتی، حالِ خوب، انرژیِ خوبتر برای من تو زندگیم.
به سمتِ بهبود…
خدایا شکرت برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
موقعِ نوشتن هام تو دفترم، هدایت شدم به سایت.
دیدم پاسخ دارم، خوشحال شدم چون ستاره قطبیم بود و خلق شده بود.
پیام دوست عزیز رو خوندم، پاسخ هم نوشتم.
یه پاسخِ هدایتی و مفصل.
بعد رفرش زدم سایت رو یهو عکس مریم جانِ عزیز دلمو دیدم و ذوق زده شدم.
هم از دیدن تصویر خود مریم جان.
هم اینکه عکس در حال آشپزی هست.
هم اینکه به به فایل جدید اومده روی سایت.
و بلافاصله شروعِ دانلودِ فایل.
و بعد هم مستقیم اومدم اینجا، تو این باکسِ سفیدِ خوشگل شروع کنم به نوشتنِ کامنت…
که بگم:
استاد جانم
مریم جانم
نمیدونین مخصوصا این فایلهای اخیر دارن چه میکنن با من، ذهن، روح و روانم…
که چقدر سازگارن با این روزها و لحظاتم…
که چقدر به موقع هستن.
بعضیاشون دقیقا مناسبِ همون لحظات هستن برای من.
یکی شون مسئله ی چند روز بعد منو به سمت آگاهی و راهکار درست برد…
بدون شک و با اطمینان میگم همین فایل هم قراره کولاک کنه…
من هنوز فرصت نکردم یا شاید هم زمانش نرسیده که فایلِ قبلی رو کامل ببینم و بشنوم، اما میدونم و متوجه شدم هدایت میشم به فایلهاتون استاد جان، در بهترین زمان…
یعنی من هر روز دارم صدای شما رو میشنوم، گاهی هم تصویری هست. اما اینکه کدوم فایل رو چه زمانی بشنوم در اختیار من نیست، سپردمش به جریانِ هدایت تا اون راهنماییم کنه الان نیازِ روح، جسم و جانم کدوم فایله.
دیروز صبح تو پیاده روی دلم خواست عزت نفس رو استارت بزنم، شروع کردم به قسمت اول…
اما هدایت شدم به توقف…
هدایت شدم که سمانه هدفون رو خاموش کن.
الان باید صدای پرنده ها رو بشنوی و درک کنی.
الان باید حواست رو بدی به دیدن و فهمِ زیبایی های اطراف.
الان باید تو مسیر سپاس گزاری کنی از خدا برای نعمت هات و قلبت رو شاد کنی.
رفتم و رفتم و رفتم…
تو راه خدا هدایت کرد از کدوم مسیر برم و بعد از یه ساعت گفتگو با خدا و لذت بردن از طبیعت، برگشتم خونه…
داستان اینجا تموم نمیشه…
وارد یه پروسه ی هدایتیه دیگه شدم که تا قبل از پیاده روی هم نمیدونستم باید انجام بدم یا نه و سپرده بودم خدا بهم بگه…
به محضِ ورود به خونه مواجه شدم با اون کار، متوجه شدم باید انجامش بدم، و انجام دادمش.
مغزم سوت کشید.
آخه یعنی انقدر دقیق؟
که تا وارد خونه میشم تکلیفِ کارِ بعدی که باید انجام بدم معلوم میشه؟
بله سمانه جان، جریانِ هدایت اینطوری عمل میکنه.
در زمان مناسب و مکان مناسب تو رو هدایت میکنه که باید چیکار کنی.
کلی درس داشت برام که کلی لذت هم بردم…
پروسه ی هم آهنگی با خدا (اصطلاحِ سعیده جانم(شهریاری)) عجب پروسه ی شیرین و دلچسب و راهگشایی هست تو زندگی.
خدایا مرسی که هستی.
مرسی که انقدر پر قدرت و بزرگ هستی.
مطمئنم در بهترین زمان، هدایت میشم دوره عزت نفس رو مجدد شروع و تمرین کنم.
نمی دونم کِی.
فردا؟
چند روز دیگه؟
هفته، ماه بعد؟
هیچی نمیدونم، فقط میدونم خدا می دونه و خودش هدایتم میکنه.
عاشقِ این خدای هدایتگر و بی نظیرم هستم دربست.
مریم جانم، خانم شایسته جانم، که دقیقا بهترین نام فامیلی رو داری:
عاشقتم که انقدر معلم خوبی هستی.
که انقدر با خودت در صلحی و باعث میشی من کاملا مشتاق شم ازت چیزهای جدید و متفاوت یاد بگیرم.
نکات بسیار جذاب و آموزنده ای رو توی آشپزی، خانه داری، نظافت منزل، عشق به انجام کارهای منزل و …، چیدمان، نظم، در صلح بودن با خود، توی دل ترس ها رفتن و شجاعت، پذیرشِ مسئولیتِ تصمیمات و عملکرد و … ازت یاد گرفتم.
ضمن اینکه نگاه و مهارتت در زمینه عکاسی و فیلمبرداری به شدت جذاب و تحسین برانگیزه.
خیلی تحسینت میکنم مریم جان که انقدر عالی و باپشتکار و منسجم داری روی خودت کار میکنی و رشد بالایی رو تجربه میکنی.
مریم جون باورت میشه دیروز یادت کردم؟
گفتم خدا خیرت بده مریم جون که یادم دادی رسوبِ کتریِ چای ساز رو با سرکه تمیز کنم.
یعنی من یادت کردم، بلافاصله الان عکست رو دیدم و گفتم به به، مریم جان.
خلاصه که مریم جان، بدان و آگاه باش در قلبِ من جایگاهِ ویژه ای داری.
خیلی ماهی.
ماچ به روی ماه و قشنگت.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام سودا جان
چقدر قشنگ و کامل جمع بندی کردی و نکات زیبا رو نوشتی.
کامنتت رو تو نوت موبایلم ذخیره کردم که داشته باشمش.
مرسی عزیزم که وقت گذاشتی و نوشتیش.
تو مسافرت هفته ی پیشم سعی کردم این مورد رو آگاهانه تمرین کنم:
وظیفه من نیست کاری کنم که به مهمون خوش بگذره اون مهمون باید خودش در مدار لذت و خوشی باشه وظیفه من لذت بردن از مهمونی و شرایط خوب خودم هست.
دارم روی این مورد کار میکنم، چقدر قشنگ و دقیق نوشتی:
اگر دنبال اینم که تو مهمونی بهترین غذا و شرایط رو آماده کنم از احساس عدم لیاقت ،بیماری جلب توجه و تائید و تحسین دیگران رو گرفتن میاد.
نکته ی خیلی خوبی نوشتی، تعارف کردن زیادِ میزبان، تو مهمونی ها واقعا آرامش رو میگیره از مهمان:
همه غذا هارو روی میز میچینم با بشقاب یکبار مصرف کنارش و دست از تعارف زدن برای خوردن مهمون برمیدارم مهمون هرچقدر دوست داشت خودش بخوره و من هم راحت به خوردن خودم میرسم.
برات بهترین هارو آرزو میکنم سودا جان.
یکی از بزرگترین درس هایی که گرفتم از این فایل اینه که به شدت و محکم باید روی عزت نفس و اعتماد به نفس و احساس لیاقتم کار کنم تا بتونم سبکِ شخصیِ خودمو تو کل زندگی پیاده کنم، از طرزِ مهمونی گرفتن بگیر تا سایر اموراتِ زندگیم.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام آقا حمید
سلام سعیده جانم
سلام به همه
وقتی آیه ی فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین رو خوندم تو کامنتتون تشویق شدم که بنویسم از این زیبایی، از مهرِ خداوند، از بهترین محافظ و مهربانترینِ مهربانان بودنش…
ایده ای اومد چند وقت پیش، یه سری باورِ عالی، نکته مهم، آیه های امیدبخشِ خدا رو بنویسم روی مقوا، با ماژیک رنگی، با پروانه تزیینشون کنم و بچسبونم روی دیوار اتاق خواب روبه روی تخت، پایین اینه قدی مون که جلوی چشمم باشه هر روز، و هم روی دیوار اتاق دوم مون کنار میزی که همیشه میشینم و مینویسم و کارهامو میکنم…
تا همینجاش هم شگفت انگیز، عالی. پر سود و نتیجه، پر از حس خوب و اتفاقات خوبه برام هر ثانیه.
اما دلیلی که این تجربه رو وصل میکنه به کامنتِ شما:
چند روز پیش ایه ی قشنگ و امید بخش و باورِ جذابِ فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین رو نوشتم روی مقوا و بعد از تزئینش چسبوندم زدم و چسبوندم روی دیوار…
بلافاصله مادرم زنگ زد…
قبلش اونجا بودم…
گفت سمانه چیزی جا نذاشتی؟
گفتم نه، دیدم گوشواره ام، زنجیرم، ساعتم، موبایلم و … همراهمه…
گفت دستبند ظریف و قشنگم که روش نوشته عشق و هدیه ی اولین عید نوروز همسرم بهم بود، اونجا، جلوی در افتاده بوده و مادرم دیده و پیداش کرده…
من میخکوب شدم، چرا؟
چون خدا اصلا نذاشت من بفهمم که گمش کردم که بعدش حتی ثانیه ای ناراحت یا نگران شم، نفهمیدم گم شده و فهمیدم پیدا شده…
یعنی انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده…
و این سریع اومد به قلبم…
من همیشه خودم، وسایلم، عزیزانم رو به خدا میسپرم، میگم خدا خودت حافظِ من، وسایلم و عزیزانم باش…
الان به چشم دیدم…
مخصوصا اینکه بلافاصله بعد از نصب تابلوی هنری این ایه، روی دیوار، متوجه حفاظت خداوند از دستبند قشنگم شدم…
خدا خیلی کریمه، خیلی رحیمه، سعیده جان نوشت چطوری میشه خدا رو بغل کرد وقتی مستِ عشقش میشیم…
من دوتا دستهامو باز میکنن تو خیابون و بهش میگم بغل…
یه روش دیگه هم دارم، با دستم آروم میزنم روی قلبم…
یعنی حواسم بهت جذب و جلب شده خدا، ماچ بهت، جایگاهِ قلبم بی شک برای خودته و لاغیر…
ببخش که با ناآگاهی فضایی که مطلق برای تو هست رو شریک میشم با هر چیزی غیر از تو…
امید دارم که هر ثانیه این قلب بزرگ و بزرگ تر شه برای تو…
و اما این دستبندِ ظریف و زیبا…
چند روز بعدش یه چیزی حس کردم…
دیدن این کلمه عشق قبلا من رو یاد هدیه همسرم بهم مینداخت…
الان یاد عشق خدا به من و من به خدا میندازه…
این یه نشونه است، منظورم فیزیکِ این دستبند نیست فقط، انگار داخلش انرژیِ خالصی آزار شده برام…
خداوند میشود همان چیزی که هر کسی میخواد، یاد کلام زیبای ملاصدرا جانم میوفتم که تو کامنتها بچه ها مینوشتن.
آخرین بار وجیهه بانوی عزیزم نوشت برای عیدی و تقدیم کرد به سید علی خوشدل، عزیزِ دلِ همه مون، شاگردی که شاگردی میکنه و خوب هم شاگردی میکنه. و منم کپی کردم برای خودم:
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید،
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود،
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود،
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود،
و به قدر دل امیدواران گرم میشود…
پــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را.
همسر میشود بی همسر ماندگان را.
طفل میشود عقیمان را.
امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را.
نور میشود در تاریکی ماندگان را.
شمشیر میشود رزمندگان را.
عصا میشود پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را…
خداوند همه چیز میشود همه کس را..
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…
چقدر زیبا، ساده، شفاف، جذاب خدا رو توصیف کرده ملاصدرا جان…
خداوند ثروت میشه برای آدم…
خداوند حس خوب میشه برای آدم…
خداوند رابطه ی خوب میشه برای آدم…
خداوند خنکی میشه در گرما برای آدم…
همه چیز میشه، همه کس را …
الهی الحمدالله که روزی ام کردی کامنت بنویسم.