یک الگوی مناسب برای مهمانی گرفتن - صفحه 7

499 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    به نام یکتا خالق هستی

    به نام پروردگار زیبایی ها و سادگیها

    سلام به استادان گرانقدرم

    و سلام به همسفران مسیر عشق و لذت

    الهی هزاران و هزاران بار شاکرم بابت هدایت روزانه ام له سایت الهی عباسمنش و بارها سپاسگذارم بابت این فایل لذت بخش که خدایی کلی کیف کردم از همه چیز و مخصوقا اون درس ساده بودن و ساده گرفتن و ساده هم لذت بردن

    چقدر ابن فایل برای ما ایرانیها درس داره

    ماهایی که همیشه قبل مهمونیا اونقدر از وجود خودمون مایه میذاریم که روز مهمونی، دیگه جون نداریم راه بریم و تازه، وقتی مهمونا میگن چقدر زحمت کشیدید تازه میگیم نه بابا، کاری نکردم که …

    یعنی قبلنا این برای خودم چقدر زیاد اتفاق میفتاد

    مهمونیهای سخت با کلی کار کردن و دیگه آخر شب معمونی، غش میکردم و کلی هم گله و شکایت مخصوصا اینکه من همسرم لر هستن و توی لرها، دریت کردن انواع غذا و انواع وسایل پذیرایی خیلی رواج داره و خیلی هم چشم و هم چشمی زیاده و تازه مدام هم از معمونا عذر میخوان که ببخشید اگه غذا خوب نشده و از این حرفا

    من خودمم قبلا همینطور بودم اما باید بگم بعد از دوره عزت نفس خیلی روشم تغییر کرد

    اول که مهمونی دادن من خیلی ساده تر شد

    هر کدوم از مهمونا که میخوام کنکم کنن راحت میدذیرم و الکی تعارف نمیکنم و خودمو خسته نمیکنم و حتی خیلی با احترام ازشون میخوام که فلان کار رو کمکم انجام بدن

    یا مثلا وقتی از دستپخنم تعریف میکنن من خیلی تشکر میکنم و بعضی وقتا هم دقیقا میگم که آره، من خیلی آسپزی رو دوست دارم و خیلی هم خوب غذا دریت میکنم و اینجوری اعتماد به نفسم رو نشون میدم و چقدر خودمم حس خوبی پیدا میکنم

    الان خیلی ساده تر میگیرم توی مهمونی، حتی دیشب هم که توی باغمون مهمون داشتی، من به آبگوشت ساده درست کردم با مرغ محلی و بکی از خانما مرغ محلی نمیخورد و به من کفت که نون و ماست میخورم و منم دیگه اصرار نکردم و به خودم سخت نگرفتم

    یعنی باید بگم از وقتی ارزش خودم رو بهتر فهمیدم و بهتر درک کردم که هر کسی منو میخواد، باید به خاطر سخصیتم بخولد نه بخاطر حالا میزان پذیرایی و یا تنوع غذایی، از قضا، مهمونیهامون ساده تر شده

    خیلی همکاری و دست کمکی به من بیشتر شده و در کنار هم غذا درست میکنیم و کنار هم میشینیم و از صحبت با عم لذت میبریم نه اینکه فقط من توی آشپزخونه باشم

    و جالب تر اینکه دوستهامونم با ما راحت تر رفتار میکنن و به خودشون سخت نمیگیرن و اینجوری ارتباطاتتمون خیلی بهتر و صمیمی تر هم شده و در کنار هم خوش میگذرونیم

    و‌منم مثل شما چون توی مسیر قانون سلامتی هستم، خیلی مواقع غذای خودم با مهمونام فرق داره و اوتا هم وقتی من میرم پیششون، مطابق سبک من غذا برام آماده میکنن و اصرار هم نمیکنن که مثل ما بخور، یعنی واقعا هر مدوممون مطابق سبک خودمون غذا میخوریم و همدیگه رو اذیت نمیکنیم

    چقدر مریم عزیزو خوش سلیقه رو تحسین میکنم با این سلیقه عالیشون

    استاد و مریم جان واقعا وجودشون برازنده همدیگه هست و من حالا و زمان دیدن فایل بارها تحسینتون کردم و میکنم و هر بار مطمئن تر میشم که

    کبوتر با کبوتر، باز با باز ،،،، کند همجنس با همجنس پرواز

    چه دوستای خوب و صمیمی داشتید

    چقدر همه راحت بودن و چقدر اون دریاچه، فضای عالی و مفرحی برای این جمع فراهم کرده بود که بدون هیچ ماسکی، همه با هم لذت ببرن و ساده، تفریح کنن

    علی آقای عزیز، استاد فیتنسمون توی قانون سلامتی هم تشریف داشتن و من چقدر اندام عالی و عضلانی ایشوتو تحسین میکنم

    سمیه خانم و همسر عزیزشون هم که چندین بار توی سریال زندگی در بهشت بودن و بقیه دوستانی که هم فرمانس شما بودن و در این جمع صمیمی حضور داشتن، همگی لایق تحسین هستن

    ان شاالله همیشه شاد باشید

    ان شاالله همواره ساده بگیریم تا جهان هم ساده بگیره و با حال عالی در کنار هم مهمونی بگیریم و بدون تکلف و سخت گرفتن بر خود ارزشمندمون، کیف کنیم و فرصت زندگی رو غنیمت بدونیم

    راسای اون ظرف های یکیار مصرف چقدر عالی بودن

    منم تا جایی که بشه از وسایل بکبار مصرف توی جمعهامون استفاده میکنم ، هم خودم راضیم و هم مهمونام

    قاشق چنگالش که خیلی با کیفیت بود دقیقا شکل ایتیل بود و رو میزی گل گلبتون هم خیلی حس خوب و مثبتی داست

    لباس خوشکل و ساده مریم عزیزم با کل های زرد خیلی برازنده شما بود، احسنت به حسن سلیقتون

    الهی هزاران بار سپاس بابت این فایل

    خدایا من رو هم به سمت سادگی ها، لذت ها و خوبیهای بیشتر و بیشتر هدایت کن و در مسیرم حمایتم کن

    خدایا یپاسگذارم بابت این سایت که مامن همیشگی ماست برای مثبت نگری و کنترل ذهن و درس های کاربردی گرفتن برای زندگی با میفیت تر

    دوستدون دارم و منتطرم کامنتا بیان و با عشق بخونم و لذت ببرم و بیشتر و بیشتر تحسین کنم

    تا بعد …

    ‍️‍️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    صحرا دختر طبیعت گفته:
    مدت عضویت: 2676 روز

    سلام سلام صد تا سلام به استاد عزیزِ عزیزم و مریم زیبایِ دوست داشتنی

    آخ که چقدر دلم براتون تنگ شده…

    صبح بعد نوشتن ستاره قطبی هدایت شدم به داستان زیبایی که ارتباط زیبایی با این فایل فوق العاده داره که دوست دارم بهتون بگم.

    یادمه زمانی که سفر به دور آمریکا با تراک کمپر رو‌ با عشق تماشا میکردم ، خیلی دوست داشتم کامنت منم خونده بشه ، خلاصه این درخواست داده شد و در کمترین زمان ممکن ، این اتفاق در کنار سواحل زیبای اقیانوس آرام دوست داشتنی افتاد.

    آنقدر این قسمت رو تماشا می‌کنم و لذت میبرم که فقط خودِ خودِ خدا می‌دونه…

    صبح اومدم فیلم کامنت رو در کنار متن درخواست کنار هم قرار دادم و بارها و بارها نگاهش کردم و اشک ذوق ریختم و به خودم گفتم خواسته ها کوچیکه و بزرگ ندارد ، اونا حتما محقق میشن ، کوچیکه و بزرگه فقط در ذهن منه…

    برای خدایی که من دارم می‌شناسمش کاری نداره ، چون او بی نهایته، او خود خود فراوانی نعمت و ثروته ، فقط من باید باور کنم و با تمرکز خیلی بیشتری روی خودم کار کنم.

    دوستای عزیزم من بعد اون سریال زیبا ، برای درک و شناخت بهتر کشور زیبا و ثروتمند آمریکا ، اومدم بر اساس موقعیت جغرافیایی برای خودم ی مستند 2 ساعته تدوین کردم…

    و دقیقا بعد خوندن کامنتم ، رقص استاد با ارشیا رو گذاشتم ، هر بار که نگاه میکنم چناااااااان ذوقی میکنم و انرژی میگیرم و که خودم گویی در اون مهمونی هستم و بعد به خودم میگم ( آخ که چقدر لذت بخشه و من چقدر دوست دارم با استاد خوش انرژی خوب مون دورهم باشیم و بزن و برقص داشته باشیم…)

    خواسته ها محقق میشوند ، مسأله فقط پر کردن اون فاصله فرکانسی هست که می بایست پر کنیم…

    الان که این قسمت زیبا رو دیدم که شاگردهای استاد هم هستند نمی‌دونید نمی‌دونید چقدر چقدر چقدر احساس عجیبی دارم….

    که به خودم یادآور بشم خواسته ها محقق میشوند به شرط باور و ایمان به شرط تمرکز گذاشتن روی اصل

    که چقدر مریم عزیزم با اون لباس زیبا و آرامش درونش زمانیکه اسباب مهمانی رو آماده کرده بود ، پشت لب تاب بیانش کرد….

    آره بودن در سایت و عمل به آموزه های استاد اصل و اساس زندگی تک تک ماست و ما به اندازه ای که باورشون کردیم نتیجه گرفتیم….

    خدایا شکرت شکرت شکرت برای این هدایت زیبا

    خدایا شکرت شکرت شکرت برای این روز زیبا که بیدار شدم و تا به الان در مسیر رویاهام قدم‌های کوچیکی برداشتم….

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    استاد عزیزم چقدر خوبه که شما هستید و قوانین خداوند رو به زبان خیلی ساده و طبیعتی در تمام ابعاد زندگی برامون بیان میکنید.

    همین یک مهمانی ساده ، که شما در کمتر از چند ساعت همه چیز آن‌ را فراهم کردید ، چون هدف کنار هم بودن و لذت بردنه.

    چقدر دقیق گفتید وظیفه من این نیست که کاری کنم به مهمونم خوش بگذره ، اون خودش باید این مهارت رو داشته باشه .

    چقدر ساده و راحت خوراکی های مفید و با کیفیت تهیه شد ، تزیین شد ، به سلیقه مهمان ها احترام گذاشته شد.

    وای خدای من آب پاشی جلوی درب هم انجام شد ، چقدر خوبید شما استاد جانم.

    چقدر خوشحالم که تا اندازه ای توانستم سادگی و راحتی در زندگی فردی و روابطم رو داشته باشم.

    چقدر خوبه که جهان آنقدر دقیق کار می‌کنه و آدمایی سر راهت قرار میده که متناسب با باور های تو هستند و تو همانطوری هستی که راحتی…

    وای خدای من این نگاه سادگی و راحتی در رفتار و روابط به همراه احساس لیاقت و شایستگی عمیقِ درونی چقدر لذت بخشه.

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    خودت کمکم کن تا در این مسیر متعهد و ثابت قدم بمانم.

    خدای خوبم من تنها تو را می رساند و آنها از تو یاری می جویم…

    منو هدایت کن به راه درست ، مسیر درست و آدمای درست…

    خدای خوبم من دوست دارم :

    شادی و آرامش بیشتر

    نعمت و برکت بیشتر

    سلامتی و ثروت بیشتر

    عشق و لذت بیشتر رو در همه ابعاد زندگیم تجربه کنم.

    الهی به اُمیدِ خودِ خودِ خودِت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    فروغ ریاحی فر گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    سلام و درود فراوان به استاد و خانم شایسته ی عزیزم

    من با دیدن این فایل هزاران بار به خودم گفتم

    چقدر استاد و مریم جان در هر لحظه از زندگیشان ارامش دارن و چقدر این ارامش اونها براشون زندگی ساز هست .

    چقدر اون نکته ی طلایی استاد که گفتن من وظیفه ندارم به کسی در مهمانی که من میزبان هستم خوش بگذره و همانطور کسی هم وظیفه نداره در مهمانی ها یی که من مهمان هستم به من خوش بگذره ،، نشان دهنده ی کنترل افکار ایشون هست که نگران حرف هیچ‌کس نیستن و هر طور که خودشون دوست دارن زندگی میکنن و چقدر

    این کار ایشون ارتعاش ارزشمندی داره ..

    چقدر استاد جان و مریم جانم افکار خوبی در مورد هر چیز در زندگی دارین و تمام این افکار خوب شما تبدیل به زندگی خوبی برای شما شده .

    در وجود شما عزیزان مشخص هیچ تنشی و هیچ گردو غباری نیست و درون شما شفاف شفاف هست برای همین راه درست رو به خوبی میبینین و در این راه حرکت میکنید اما اگر درون شما آشوب باشه هر راهی برین اشتباه هست و نمیتونین قدم بردارین .

    بازم باید گفت چقدر شما و خانم شایسته آرام هستین و بدون استرس هستین برای همین مطمعنم مهمانی شما عالی برگزار میشه که در نهایت هم دیدم به بهترین شکل ممکن برگزار شد .

    من به خودم میگم اگر دنبال حرف و راه بقیه حرکت کنم قطعا میخورم به دیوار و داغون میشم .پس بهتره به سبک خودم هر طور که دوست دارم زندگی کنم .

    هر چقدر ما بچه های سایت در این مسیر متعهد تر باشیم مثل شما ارام تر میشیم و در نهایت بعد از مدت کوتاهی نتایج زیبایی مثل شما خواهیم داشت .

    استاد خواسته های شما چقدر شفاف هست و چون شما غرق در ارامش هستید به راحتی اونها براتون محقق میشن مثل خواسته ی بارون و ابری بودن هوا که محقق شد و تمام اینها به خاطر آرام بودن و حال خوب شما هست .

    حقیقتا من از این فایل آرامش و درون ارام استاد و مریم جان رو زیادتر درک کردم و میبینم که در این شرایط حال خوب هر چیزی دقیقا سر جای خودش. قرار میگیره و در این حالت زیبای شما همه ی مهمان های عزیز شما هم به ارامش میرسن چون شما با ارتعاش های خودتون افراد دورتون رو هماهنگ کردین .

    اصلا میخوام بازم به خودم بگم رسیدن به خواسته ها محقق نمیشه مگر مثل استاد سرشار از ارامش و حال خوب باشم و این دو هیچ ربطی به پارامترهای بیرونی نداره مثل اون زمان که استاد پول نداشته و در بندر عباس بوده اما همینقدر ارام و شاد و پر انرژی بودن. پس نتیجه های بزرگ به دنبال ارامش زیاد میان پس ما باید اقیانوس ذهن رو آرام کنیم تا کشتی های خواسته ها به ساحل برسن و اگر اقیانوس ذهن طوفانی باشه هیچ کشتی نمیتونه به ساحل برسه پس انتظار دریافت خواسته ها رو نداشته باشین اگر فردی مضطرب هستین.

    ارامش و حال خوب در زندگی آن چیزی هست که ما تک تک بچه های سایت همین الان باید به دنبالش باشیم.

    پس کلید و رمز اینکه همیشه در زندگی و در موقعیتهای مختلف موفق باشیم این هست که همین الان احساس خوشبختی و ارامش کنیم فارغ از نگاه بقیه و قضاوت بقیه و میبینیم بقیه هم با ما خوش رفتار تر میشن و با ما هماهنگ تر میشن من اگر آرامش درونی داشته باشم بعدش به شادی میرسم

    چه بسا فردی در مکانی مثل استاد زندگی کنه اما اینقدر لذت نبره و شاد و آرام نباشه پس هرگز زندگی مثل استاد رو تجربه نخواهد کرد تمام نتایج استاد به خاطر ارتباط درست با خودش و خدا هست و هیچ ربطی به خانه و مکان جغرافیایی و پول و همراه استاد و …. نداره .

    من باید درونم رو پالایش کنم بدون هیچ قضاوت و دروغ و نگرانی و توقع و انتظار و دلسوزی و … زندگی کنم در این صورت به ریشه ی اصلی برای رسیدن خواسته ها میرسم . .

    استاد جانم عمیق ترین شادی و آرامش رو برای شما و خانم شایسته عزیرم آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    سلام به سید عزیز و مریم خانم گل؛ سلطان مهمانی های بهشتی.

    داشتم به این فکر می کردم برای همینه که تو ایران خیلی از ماها مهمونی های مجردی رو ترجیح میدیم. اگه دقیق و درست فکر کنیم و آنالیز کنیم میبینیم دلیل اصلیش اینه که توی مهمونی های مجردی احساس راحتی بیشتری داریم؛ کسی خودشو معذب نمی کنه و در نتیجه همه میتونن از با هم بودن لذت ببرن. حالا اگه بیایم همین فرهنگ رو به مهمونی های خونوادگی هم اضافه کنیم مطمئنا میتونه مهمونی های خونوادگیمون رو هم به لذت بخشی مهمونی های مجردی کنه.

    نکته ی مهم اینه که همونطور که استاد گفت هدف اصلی مهمونی رو فهمید. اصلا نه فقط برای مهمونی توی هرکار یا فعالیتی که ما انجام میدیم چه خوبه که بیایم اول از همه ببینیم هدف اصلی چیه. آیا کارهایی که داریم انجام میدیم ما رو به هدف نزدیک می کنه یا از اون دور می کنه. مگه غیر اینه که هدف از مهمونی اینه که یه شارژ انرژی بگیریم، بگیم، بخندیم، لذت ببریم، چیزهای جدید کشف کنیم، خواسته های جدید بسازیم، الگوهای جدید پیدا کنیم و کلا بخش برونگرای وجودمون رو فعال کنیم که جریان انرژی رو سرازیر کنه به زندگیمون. و طبق قانون بدون تغییر الهی چیزی که باعث لذت ما بشه رو بیشتر تجربه می کنیم و برعکس اگر چیزی در ذهن ما مساوی رنج باشه مثل همون آماده شدن های وسواس گونه برای مهمانی، باعث میشه که ما خیلی کمتر تجربش کنیم. اصلا چرا اسمشو مهمونی بزاریم؛ بهترین حالتش اینه که بگیم یه دورهمیه و این فرهنگ خیلی در آمریکا وجود داره که دور همی دارن. قطعا صمیمیتی که در دورهمی هست صدها برابر مهمانی های آنچنانی است.

    چقدر این نکته قشنگه که اولویت راحتی هر دو سمت یعنی هم میزبان هم مهمان است. و چقدر من قشنگ درک می کنم که اگر میزبان توی زحمت بیفته قطعا مهمان هم معذب میشه و دیگه نمیتونه لذت ببره.

    مطمئنا درس های این فایل هم با درس های عزت نفس گره میخوره. دلیل اصلی اینکه کسی خودش رو برای برگزار کردن یه مهمونی ساده عذاب میده اینه که وجود خودشو کافی نمیدونه برای افراد؛ احساس لیاقت در او ضعیفه و میخواد که توجه بقیه رو به سمت مسائل حاشیه ای مثل تعداد و تنوع غذا و … ببره. گاهی حتی بدتر از اون بعد از تمام شدن مهمانی برخی احساس گناه پیدا می کنن؛ مثلا میگن وای غذام بد شده بود؛ نتونستیم خوب پذیرایی کنیم و از این صحبت هایی که دیگه بدترین نوع ارسال فرکانس هست. یعنی مهمونی که قرار بوده همه رو شاد کنه، همه لذت ببرن، فرکانسهای دسته جمعی عالی بفرستن میشه وسیله ای که شروع اتفاقات بد رو کلید میزنه. واقعا باید راجع به این چیزها فکر کرد.

    نکته ی بعد اینکه ما هیچ وظیفه ای در قبال به زور شاد کردن مهمان نداریم. مهمان خودش وظیفه داره که از شرایطی که مهیا شده بهترین استفاده رو ببره و خودش سعی کنه لذت ببره. چون وظیفه ی میزبان هم اینه که خودش لذت ببره از مهمانی ای که برگزار کرده نه اینکه نگران وضعیت مهمان باشه.

    ایده ی کلمن خیلی کار را ساده و راحت می کنه خصوصا توی کشوری مثل آمریکا که خیلی عادت دارن دائم نوشیدنی بخورن. خیلی راحت همه میتونن به نوشیدنی خنک دسترسی داشته باشن.

    نکته ی بعدی تعادلی بود که مریم خانم بین شیک بودن و راحت بودن ایجاد کرده بود. با اینکه خوراکی هایی که تهیه و تزئین کرد از نظر ظاهر خیلی رنگارنگ و شیک بودن و طراحی جالبی هم به اونها داد ولی در ساده ترین شکل ممکن اینکار انجام شد. این نشون میده که میشه در عین راحتی، شیک برگزار کرد.

    نکته ی دیگه ای که به ذهنم میرسه اینه که خب سید عزیزم و مریم خانم گل دارن طبق قانون سلامتی زندگی میکنن و تقریبا همیشه غذاهایی میخورن که بدون کربوهیدرات هستن. ولی برای مهمونها دارن خوراکی هایی رو آماده می کنن که بعضا کربوهیدرات هم دارن و این یعنی احترام به سلایق و علایق مختلف؛ احترام به تنوع انسانها؛ احترام به مدار غذایی انسانها. و باز مهمتر از اون اینکه اینجا هم دوباره یه تعادل بسیار زیبا بین قانون سلامتی و غذای آزاد ایجاد کردن. نمیدونم انتخاب این خوراکی ها کار سید بوده یا مریم خانم ولی انتخاب هرکدوم بوده میخوام بگم Well done. خیلی برام زیبا و جذاب بود که خوراکی هایی که انتخاب کرده بودید با اینکه بعضا با قانون سلامتی همخوانی نداشتن ولی خیلی هم از اون دور نبودن. یک تعادل زیبا برای اینکه خیر قانون سلامتی تا حدودی به مهموناتونم برسه. مثلا پنیر ماده ی غذایی هست که زیاد از قانون سلامتی دور نیست، گردو به همین شکل با اینکه کربوهیدرات داره ولی شاید بین خوراکی های کربوهیدراتی بهترین انتخابه. انتخاب میوه ها هم خیلی هوشمندانه بود. تقریبا همشون از خانواده ی بری ها بودن که سالمترین و طبیعی ترین میوه ها از نظر قانون سلامتی ان.

    نکته ی مهم بعد اینکه مریم خانم اشاره کرد؛ برخی اعتقاد دارن که کارهای آماده سازی برای مهمونی باید قبل از رسیدن مهمون تموم بشه. مگه اداره س. مگه اصلا ددلاینی وجود داره. گاهی وقتا حتی لذتش بیشتر تو اینه که مهمون اومده باشه و هنوز همه ی کارها انجام نشده باشه و تو با کمک مهمونت بقیه ی کارها رو انجام بدی.

    نکته ی بعدی اینکه گاهی ما اینقدر برای برگزاری یه مهمونی پوست خودمو میکنیم که مهمون تا توی مهمونی هست فقط فکرش درگیر اینه که چطوری جبران کنه. چقدر در این لحظات افکار میتونن ما رو به در و دیوار بکوبن.

    نکته ی بعدی استفاده از ظروف یک بار مصرف. وای که چقد من این ایده رو دوست دارم. بسیاری از مشکلات رو توی مهمونی ها از بین میبره. علاوه بر اینکه دیگه ظرف شستنی وجود نداره، بهداشتی تر هم هست و دیگه هیچکس نگران این نیست که آیا اون ظرفی که جلوی مهمونه درست شسته شده یا نه؟ نکنه بوی غذای قبلی توش مونده باشه؟ و خیلی اتفاقات این شکلی دیگه.

    و به قول استاد یه سطل آشغال هم میزاریم اونجا که هرکی کارشو انجام داد تق بندازه توی سطل. من عاشق این کلمه ی تق گفتن سیدم. من قبل از اینکه با سایت عباسمنش آشنا بشم خودم هم این کلمه رو به کار میبردم برای همین وقتی سید با اون لحن زیبا میگه تق گل از گلم میشکفه :)))

    در آخر هم میخوام بگم به به باز چشممون به وجود گل علی آقا روشن شد. با اون شیرجه ی نازنینش و بدن درجه یک کشتی گیری. من بدن هرکی که خیلی خوب ساخته شده باشه رو میگم کشتی گیریه. چون بدن اکثر کشتی گیرا به صورت طبیعی و فقط با ورزش ساخته میشه. منتظر دیدن تراکت هم هستم با اون رنگ رویاییش.

    فعلا خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    سهیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام ب استاد گرانقدر گرانمایه

    سلام ب مریم گلی شایسته خوشگل جذاب تو دل برو

    یعنی ی جور خاصی عاشقتم مریم گلی شایسته عزیز و خاستنی

    اهل کامنت گذاشتن نیستم از بس بچه ها خوبن فقط چشمام تا جایی ک جا داره باز میکنم و میخونم .

    مریم شایسته خاستنی میشه ازتون خاهش کنم ک اون ب خدا اعتماد دارم خوشگلتون رو ی بار ی عکس عالی ازش بزاری ک من عاشق این قاب خوشگلتونم

    ممنونم از استاد گرانقد جناب عباس منش عزیز استاد ب همه میگید عاشقتم .منم ب شما میخام بگم ک من بشدت عاشقتونم ممنون از خدای مهربون بابت وجود شما ..

    هر فایلی ک میزارید با اینکه اون تصویر شاید 1 ثانیه باشه ولی شما انچنان نکته داری ک من دلم نمیخاد چیزی از زیر دستم در بره .

    استاد عاشق اون خاستت بودم و عاشق اجابت یهویی.ک هگه میدونیم یهو نیس. هماهنگی بین خواستتون و بارش بارون و ابر

    استاد من میخام این هماهنگی رو خلقش کنم .

    مرسی از شما دوستون دارم بششدت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1220 روز

    بنام صاحب اختیار جهان

    خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر این همه زیبای نعمت

    خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر این همه فراوانی

    خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر این سایت و این فضای رویای که ایجاد کردین که همه چیزش بر پایه آسانی و سادگی

    خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر شما دو فرشته که سر راه ما قرار داده

    خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر هدایت کردن ما و متصل کردن ما به خودت از طریق این دو فرشته در قالب انسان

    خدای که ما راه آسان میکند برای آسانی ها

    استاد جان و مریم خانوم عزیز بسیار ممنوم ازتون بخاطر تمام زحماتی که میکشید و این فایل با تمام مشغله ای که داشتین آماده کردین که آگاهیهاشو به ما انتقال بدین

    امروز تازه فهمیدم که ذهن من بخاطر تضاد بزرگی که باهاش روبرو بود فقط چیزهای مثل باورهای غلط مالی داشت کندو کاو میکرد اصلا به این مباحث که میشه حتی مهمونی هم ساده گرفت فکرم نمیکرد..

    کل تایمی که فیلم نگاه میکروم به خودم میگفتم اخه مگه میشه برای مهمونی گرفتن اینقدر راحت و بدون پیش مقدمه آماده شد ،اونم 30 نفر آدم ،از همع نوع فرهنگ

    مگه میشه اخه ..اخه یه عمر از خانواده گرفته تا فک و فامیل شنیدیم و دیدم که برا یه مهمونی ساده از صب تا شب خودشونو به زحمت مینداختن و آخرشم تا روزها بعدش به این فکر بودن که مهمونا راضی بودن از غذا ،و از پذیرای

    یعنی فک نکنم مهمونی یادم بیاد که اخرش با این ای کاش بعتر بودا تمام نشده باشه

    مادر بیچاره من به همراه خوهرام هر وقت میخوان مهمونی بدن انگار که قراره زلزله بیاد و آورار رو سرشون خراب شه

    استاد جان با اینکه میدونم ماهیچه این موضوع اینقدر کلفت توی سرم که به این آسونیا نمیشه اینطور مثل شما بهش عمل کنم ولی قول میدم از امروز به خودم توی این جور مسائل سخت نگیرم بشم عین شما دو فرشته

    استاد تحسین میکنم شما رو و خانوم شایسته عزیزو بخاطر هم صورت زیبا و شفافتون و هم اندام بی نظیرتونو

    خانوم شایسه عزیز حسابی صدای قارقور معدمونو درآوردی با این خوراکیا خوشمزه ای که آماده کرده ای

    بدون شک همه ما بچهای سایت آرزو داریم یه بار از دسپخت شما میل کنیم کنار جمع گرم و صمیمی شما باشیم

    مهمونا هم که اومدن چشم ما زیارتشون کرد یه خوش بحالشونم بدرقه راهشون کردیم که مهمون ویژه استاد و پردایس هستن ..

    خدایا این ملک آسمانی و این همه زیبای بدون شک نتجیه عدالت تو و پاسخ دادن به فرکانسهای سلیمان نبی در عصر حاضر (استاد عباسمنش عزیز)..

    از خداوند طلب سعادت و خوشبختی براتون آرزو مندم و هر جا هستین براتون آرزوی بهترینها رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مینا امینی گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    سلام به تنها استاد دوست داشتنی من و سلام به مریم بانوعزیزم

    و سلام به همه دوستان همفرکانسی من که باعشق این سفر رویایی رو باهم طی میکنیم

    استاد عزیزم و مریم جانم خداقوت

    مثل همیشه یه فایل رویایی .یه قسمت دیگه از سریال فوق العاده وکلی درس

    چقدر شگفت زده شدم از ماجرای این فایل

    چه همزمانی جالبی بود دیدن این قسمت و مهمونی که من هفته پیش برگزارکردم خدایا واقعا شکر

    انگار دیدن این فیلم به من یه الهام بود از طرف خداکه آفرین مینا داری کارخودت خوب انجام میدی

    ماجرا این طور بود برای من که هفته پیش تولد من بود خیلی دوست داشتم جشن بگیرم و از طرف دیگه فکر تدارک دیدن جشن و شام و بقیه چیزا که خودتون بهتر میدونید

    که میکردم کلا منصرف میشدم …پیش خودم گفتم آقاجان بیا یه جشن خیلی ساده بگیر باکمترین هزینه و حتی شام و خیلی تدارکات که بدون اون هاهم میشه خوش گذروند کنسل کن

    این طورشد که من کلی دوستای خودم و همسرم برای تولد دعوت کردم و گفتم من تدارک انچنانی برای تولد ندیدم و درحد پذیرایی بعد ازشام شما هم لطفا خودتون برای هدیه به زحمت نندازین .وجودتون برای من برای من باارزشترین هدیه اس.تولد من برگزار شد و به جرأت میتونم بگم یکی از بهترین تولدهایی بود که من گرفتم خدایا شکرت واقعا …و نکته جالب تراین بود که همه دوستان ما کلی از این نوع تولد گرفتن استقبال کردن و قرار براین شد تولد های بعد ازاین همین طور برگزار بشه به همین راحتی

    عاشقتونم من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    به نام خداوند آسمان ها و زمین

    به نام خداوند بی نهایت مهربان

    به نام صاحب روح و قلب و جان و جسمم

    استاد …استاد جانم …. بازهم دارم با چشم های خیس برات مینویسم …با چشمه روون چشم هام …

    استاد شما با ما هماهنگی؟یا من سوار بر موج شما شدم؟یا من خودم رو با شما هماهنگ کردم….؟چرا هرچی از ذهنم میگذره …چرا هر اتفاقی که پیش اومده یا قراره پیش بیاد شما میای و ازش صحبت میکنی؟

    خدایا خودت جلوی این اشک ها رو بگیر من بتونم ببینم و بنویسم

    استاد …استاد عباسمنش …استاد من …هرچقدر فکر میکنم به این درک میرسم شما همیشه بودی …ولی من نبودم …حتی وقتی عضو سایت شدم هم هنوز با شما هماهنگ نبودم …اما من تونستم به این موج برسم تونستم به این فرکانس برسم…استاد شما برای من مصداق اون آیه ای که خداوند به پیامبرش میگه تو پیامت رو ابلاغ کن …هرکسی شنید و عمل کرد به نفع خودشه …هرکسیم نشنید و یا عمل نکرد به ضرر خودش …و شما وکیل کسی نیستی …

    استاد شما مثل یک نور پر ازآگاهی درحال تابیدنی …خیلی وقته …من تازه تونستم دیش های دریافتیم رو تنظیم کنم …

    که فایل بروز سایت میشه جواب مسئله همون لحظه ی من ….که توی نشانه ی روزانه م …دقیقا جواب سوالمو میگی …که هر بار از خدا هدایت میخوام فایلی از شما برام باز میکنه که دقیقا داری با من حرف میزنی …

    استاد میخواستم از مهمونی که در پیش دارم و این فایل بهم چقدر کمک کرد بنویسم …اصلا ایده م همین بود …ولی الان فقط میخوام از شما بنویسم …ازینکه چه طور ممکنه یک انسان به این حد از کمالات و توحید برسه که دست قدرتمند زندگی این همه آدم دیگه باشه…؟

    استاد اگر شما پیامبر زندگی من نیستی …من اسمتو چی بزارم…؟چی بگم که شایسته شما باشه …؟

    استاد اون لحظه از فیلم که گفتی من آسمون ابری میخواستم و بارون هم اومد …اونجا که گفتی اینه خدای استجب لکم …دلم ترکید …بغضم ترکید …اصلا نمیدونم صداتون تو چه فرکانسی بود که من ازون موقع اشکام سرازیر شده ….

    استاد برای من تموم زندگیم مدیونتم …تموم زندگیم …

    مریم جانم …به صورت ماهت که نگاه میکنم با خودم میگم چطور هم انقدر زیبایی …هم انقدر دلنشینی …هم انقدر باکمالاتی ….

    کی از استاد شایسته تر برای درکنارشما بودن …؟

    وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ [26]

    من واقعا قالب تهی کردم بعد دیدن این فایل …باید الان برم شیفت …ولی واقعا نمیدونم چطوری خودمو جمع و جور کنم ….نمیدونم …

    روزی هزار بار خداروشکر میکنم برای مسیری که من رو هدایت کرده بهش …

    بچه ها رفقا…شما بهترین دوستای زندگی منید

    از خیلی از فامیل و خانواده نزدیکترو نزدیکتر و نزدیکتر …

    برای هرنقطه ی آبی که ازتون دارم خداروشکر میکنم،هر کار واجبی رو متوقف میکنم تا ببینم برام چی نوشتید،با عشق خط به خطشو میخونم …

    نصف شبا از خواب میپرم میام سایتو چک میکنم نکنه نقطه ی آبی داشته باشم …

    شما هم صحبت های منید،شما هم فرکانس های قشنگ منید …

    منو ببخشید که اگر زمانم اجازه نمیده به تک تک کامنتاتون پاسخ بدم ولی کلمه به کلمه ی کامنتاتون رو با عشق میخونم با عشق ….

    بچه ها من الان دقیقا مثل استاد عباسمنشیم که بی خبر سایتش فیلتر شد،کارت بانکیش قطع شد و مطمئن بود و ایمان داشت قراره یک اتفاق عالی بیفته ….

    من میخوام جسارت به خرج بدم و جلوی همتون اعلام کنم ،من با انصراف از کارمندی و شروع کار مورد علاقه ی خودم ،کمتر از یک تصمیم شجاعانه فاصله دارم

    بزودی میام و بهتون میگم،چقدر خداوند مسیر رو برام روشن کرد و کمکم کرد و من رو رویل اتفاقات عالی قرار داد…

    من خودم رو همینجا متعهد میکنم

    دوستون دارم …همتون رو …از ته قلبم …اونجا که نور خدا جریان داره

    به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون

    براتون بهترین هارو میخوام …برای همتون …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 119 رای:
    • -
      آتنا نجفی گفته:
      مدت عضویت: 924 روز

      سلام سعیده بینظیر و دوست داشتنی و توحیدی من

      دختر جان تو با روح ما چیکار میکنی با این کامنتای بینظیرت که اینقدر پر محتوا و فوق العادست که چند بار با عشق میخونم و لذت میبرم (استاد تا یک فایل در سایت میزاره و تا کامنتارو منتشر میکنه من اول با عشق صفحه به صفحه دنبال کامنت شما میگردم ایموجی قلب)و انشاالله در تصمیم شجاعانه ای که گرفتید به لطف و هدایت خداوند به موفقیت های عالی دست پیدا کنی عزیزم واقعا از ته قلبم تحسینت میکنم و به خودمم افتخار میکنم که با استادگرانقدر و مریم گلی عزیزو دوستای بینظیری در این سایت هم فرکانس و همراه هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1272 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِینَ

      ﻓﺮﻋﻮﻧﻴﺎﻥ ﻫﻨﮕﺎم ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

      فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ

      ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻧﺪ ، ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻣﻮﺳﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺣﺘﻤﺎً ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ افتاد

      قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ

      ﻣﻮﺳﻲ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﻣﺮﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮد.

      فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ

      ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻋﺼﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺰﻥ . [ ﻣﻮﺳﻲ ﻋﺼﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺯﺩ ] ﭘﺲ [ ﺩﺭﻳﺎ ] ﺍﺯ ﻫﻢ ﺷﻜﺎﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﭼﻮﻥ ﻛﻮﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ.

      وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِینَ

      ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ [ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ]ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻛﺮﺩﻳﻢ.

      وَأَنجَیْنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ

      ﻭ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻳﻢ.

      سلام و درود به سعیده خانم شجاع و حنیف و یکتاپرست. بسیار بسیار تحسینت میکنم.‌ تحسینت میکنم که توی‌ این شرایط هستی و اینقدر احساست خوبه. این نشانه اهل ایمانه. اهل ایمان کسانی هستن که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون هستن.

      من الان نمی‌خوام از جزئیات شرایط فعلیم بگم. ولی الان احساسم خوبه. حالم مثبته. این بن بستها ویژگی اهل ایمانه. خداوند اهل ایمان رو امتحان میکنه، یه وقتایی هم سخت میگیره، تا خودشون بفهمند چقدر استقامت دارن، استقامت شون بیشتر هم بشه. ایمانشون تقویت بشه. یه حسی بهم گفت همه این آیات رو برات بنویسم. خودت که بهتر از من بلدی و قرآن رو میخونی. سوره شعرا داستان موسی نبی که ظاهراً توی‌ بن بست گیر کرده بودن. خدا نگفته بنی اسرائیل گفتن انا لمدرکون. میگه اصحاب موسی گفتن انا لمدرکون… بنی اسرائیل همینجوری کارشون نق زدن بود (بقول ما بوشهری ها مُنگه دادن mon’ge) حتی اصحاب و نزدیکان موسی هم ایمانشون رو باختن. انا لمدرکون رو‌ مترجم اومده قشنگ ترجمه کرده. مفهومش اینه اگه بهمون برسن همه مونو نابود میکنن.‌

      حضرت موسی آرامش داره. قال کلا. گفت هرگز…

      «ان معی ربی»

      دلم میخواد فریاد بزنم «ان معی ربی» تا این ذهن نجواگر کفورم‌ ساکت بشه.

      ربم همراه منه .

      فردا یه مصاحبه کاری در پیش دارم، امروز که بهم زنگ زدن کلی استرس گرفتم، و کلی از دست خودم شاکی شدم. که آخه بی*ور ، تو چه ادعای ایمانت میشه، چه ادعای توحیدت میشه که خدا رو حاضر و صاحب قدرت نمی‌بینی هنوز؟ چرا استرسی شدی؟ این همه سرگذشت پیامبران رو خوندی الان استرس گرفتی؟

      رفتم سراغ قرآن از خداوند هدایت خواستم.

      سوره نمل اومد.

      بسم الله الرحمن الرحیم

      طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُّبِینٍ

      ﻃﺲ ـ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮ ﺍﺳﺖ(١)

      هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ

      ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ مژده دهنده ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ(٢)

      الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُم بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ

      ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ، ﻭ ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ(٣)

      خداوند داره میگه من کنارتم ، بهت بشارت میدم. ولی بازم این ذهن نجواگر داره استرس تولید می‌کنه. اگه قبول نشی چی‌؟ اگه نتونستی بری چی؟ اگه فلان نامه رو نتونی بگیری، اگه کار و شغل و … ده سال سابقه اینجا چی ؟ میخوای بری از صفر شروع کنی؟ اونجا رئیس روسا خیلی سختگیرن و … ولی اما اگه به شرط اینکه و …. دلم میخواد بهش بگم دو دقیقه حلقتو ببند … دو دقیقه آروم بگیر ببینم قلبم چی میگه، کی قراره به تو گوش بده؟ این همه روی خودم کار نکردم که فرمون رو بدم دست تو که با بشکن زدنی گول شیطان رو میخوری.

      فرمون دست خداست. اون می‌دونه کجا باید ببره. همین الان خداوند فردا رو که آف تعویض شیفت هستم برام چیدمان کرده، برای مصاحبه. این خودش یه فکت آشکاره که خدا داره چیدمان می‌کنه. این شعر رو نمیدونم از کیه ولی حال دل ماست.

      «رشته ای بر گردنم افکنده دوست ؛ میکشد آنجا که خاطر خواه اوست»

      اینا رو برات نوشتم با اینکه میدونم از من توحیدی تر عمل میکنی، و خودت اینا رو بهتر از من میدونی، ولی خودت بهم گفته بودی برات بنویسم. و البته خواستم بدونی تنها نیستی. منم عین خودت درگیر یه چالش هستم. ولی به هر قیمتی میخوام بپرم وسط ماجرا. (بقول بوشهری ها بتنگم تو ترسها ، Betengom به معنی بپرم)

      یه مدت اینجوری کامنت بنویسم فکر کنم بچه ها و استاد کلا بوشهری رو مسلط بشن.

      و در پایان یه جوک بوشهری برای شما و استاد و بقیه بچه های سایت تعریف کنم بخندین.

      دو تا بوشهری سر جای پارک ماشین دعواشون میشه، یکیش به اون یکی میگه « أَی بِیلی بِیلُم، مِیلُم بِیلی، أَی نیلی بیلم نه خوم میلم ، نه میلم تو بیلی»

      (ترجمه ؛ اگه بذاری بذارم میذارم بذاری ، اگه نذاری بذارم نه خودم میذارم نه میذارم تو بذاری)

      امیدوارم همیشه خندان باشی. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی. و یادت باشه

      «ان معی ربی، سیهدین»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
      • -
        Amin Iloon گفته:
        مدت عضویت: 897 روز

        حمید جان دوباره کامنت توحیدی ات رو دیدم و ی حسی من رو کشوند به سمت کامنتت

        خدا را شکر بابت این کامنت های بی نظیر سایت که باعث میشن به وجد بیایم و راحت تر از پس نجواها بر بیام…

        چقدر کامنتت عالی بود و حس بی نظیری رو از طریق ایات قران برامون تدارک دیدی که بهمون ارامش و امید رو هدیه میداد.

        حمید جان امیدوارم که پر قدرت ادامه بدی و عمل کنی.

        چرا که نه – انشالله که بتونی با عشق ادامه بدی و به ی لول بهتر برسی…

        انشالله که کارت عالی رقم میخوره و شرایطت به قبل مصاحبه و بعد مصاحبه تقسیم میشه..

        به امید گرفتن نتایج خارق العاده….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          سلام و درود فراوان به محمد امین عزیز. ازت متشکرم برادر

          خیلی ممنون و سپاسگزارم بخاطر لطف و محبت همیشگی شما. از دعای خیرت هم ممنونم. الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه و هر روز با اتفاقات خوب و مثبت و نتایج طلایی بهتر و بهتر هم بشی.

          ازت متشکر و سپاسگزارم.

          در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        ساره امین آبادی گفته:
        مدت عضویت: 1216 روز

        سلام به سعیده جان و آقا حمید عزیز . من برای اولین باره برای شما کامنت مینویسم ولی مدتی میشه از کامنت شما عزیزان استفاده میکنم و تحسینتون میکنم . دلم میخواست ازتون برای شیر کردن احساستون تشکر کنم و بگم هر دفعه که شما عزیزان موضوعی مطرح میکنین به صورت معجزه وار من جواب تضاد اون روزم رو میگیرم. الان هم خیلی خوشحالم چون باز دوباره من هم ، هم زمان با شما شروع به کار مورد علاقه ام کرده ام که همه چیز مثل فیلم سینمایی گذشته . هیچ وقت باورم نمیشد که برای من هم میشه معجزه اتفاق بیافته ، خداروشکر

        آقا حمید شما اشاره کردی به استرس، من میخام راهی که این مدت برای کنترل ذهنم بهش رسیدم رو بگم ، هر چند خود شما در خوندن قرآن ماهرتر هستی اما حس کردم گفتنش خالی از لطف نیست … من یه دختر کوچیک دوساله دارم که الان افتاده تو سن لجبازی شدید در حدی که بعضی وقتا حس میکنم مغزم رو میخوره :) ! تو این مواقع سریع وسوسه های شیطان منو میبره تو حس قربانی شدن. و حس قربانی شدن همانا و بدتر شدن گریه های دخترم همانا! یبار نمیدونم چی شد وسط گریه هاش از خدا عاجزانه خواستم راهی نشونم بده تو این شرایط دلم آروم بشه ( چون حرف استاد تو سرم می‌گذشت که الان داری با سرعت میری ته دره هر جور هست جلوش رو بگیر) به دلم افتاد تو همون وضعیت جیغ و داد و گریه بشینم و سوره ی حمد رو با معنی بخونم . حتی از اعوذ بالله من الشیطان رجیم با معنی و هم زمان یه تفسیر خلاصه شروع کردم که خدایا خودت جلوی وسوسه های شیطان رو بگیر من عاجزم . آیه به آیه اش رو میخوندم و توجه میکردم که خدایا تو که همه جای این سوره گفتی منم مالک و فرمانروا از من یاری بخاه من الان از تو یاری میخام ، خودت من رو هدایت کن … انگار همه ی دنیای پر سر و صدای اطرافم متوقف میشد و من اون وسط چشمام رو بسته بودم و داشتم آروم زمزمه میکردم وقتی تموم میشد بعد از مدت کوتاه 5 دقیقه ای دخترم آروم میشد !!! بچه ای که قبلا تا 2 ساعت بی وقفه میچسبید و گریه میکرد ، یهو رفت دنبال کار خودش!!!

        دوست دارم باز براتون بنویسم اما این دختر کوچولو اجازه نمیده :)

        برای هر دوی شما از ته قلبم آرزوی شادی و پیشرفت دارم . فعلا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          سلام و درود به شما ساره خانم عزیز.

          به آخر کامنت که رسیدم بی اختیار زدم زیر خنده ، گفتم خب یه حمد بخونید و بقیه کامنت رو بنویسید . چقدر لذت بردم از کامنت تون ، خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم ، شما یه نکته عالی رو بهم یاد دادین. کی تصورش رو می‌کنه وقتی یه بچه کوچولو داره گریه می‌کنه من خودمو آروم کنم ، خودم رو در مدار الهی قرار بدم تا بچه ام ساکت بشه …

          هدایت الهی همیشه جواب میده.

          الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود این دختر گلی زیبا که اسمشو برامون نگفتی. و من مشتاقم روی ماهش رو ببینم و اسمش رو بدونم. الهی صد هزار مرتبه شکر. این کوچولو ها یه کلاس درس توحید هستن. من خودم بچه ندارم . ولی با جناقم یه دختر کوچیک 3-4 ساله داره به اسم نازگل… هزار ماشاالله این دختر اینقدر بازیگوش و پر جنب و جوشه ، و باهوش و خندون و دوست داشتنی. یه وقتایی می‌شینم به رفتار های کودکانه اش نگاه میکنم ، میگم این یه روح پاک الهیه، که هنوز ذهنش کنترل رو در دست نگرفته. هنوز ذهنش توسط جامعه، خانواده و نظام آموزشی منحرف نشده. یبار استاد یه جمله ای رو گفت من هم روی نازگل امتحانش کردم. گفت: «بچه های کوچیک اعتماد به نفس بالایی دارن ، و نمیتونم حالیشون نمیشه». صداش زدم نازگل میای بریم یخچال رو بلند کنیم؟ گفت: آره بریم… به خودم گفتم همینه، خدا این چنین بنده ای رو میخواد. عین یه کودک.

          از این به بعد هر وقت احساس کردی دخترگلی داره شیطنت و لجبازی می‌کنه راحتش بذار ،چون قراره برامون آموزش توحید بذاره. فقط کافیه دنبال قانون پشت رفتارها باشیم. از کجا فرمان میگیره. از قلبش. بدون دخالت ذهن. فقط وسایل خطرناک ، وسایل برقی، وسایل نوک تیز و وسایل کوچیکی که اگه توی دهنش کنه ممکنه بره توی گلوش اینها رو از دم دستش بردارید. این بچه ها اصلا شیطون نیستن. لجباز نیستن. اینها فقط کنجکاو هستن، دارن قوانین این سیاره رو اکتشاف میکنن. مثلاً یاد میگیرن هر چیزو بندازی می‌افته زمین.

          برای شما و خانواده محترم تون ، مخصوصاً دختر گلی تون از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            ساره امین آبادی گفته:
            مدت عضویت: 1216 روز

            سلام آقا حمید . اول از همه ممنون که مثل همیشه یه عالمه درس از قانون توی کامنتتون داشتین . اسم دخترم یَسنا هست ، یه اسم زرتشتیه به معنی ستایش خداوند ( با این هدف این اسم رو گذاشتم که هر وقت صداش میزنم یادم بیاد چه نعمتی خدا بهم داده و سپاسگزار باشم)

            من این جمله ی استاد رو نشنیده بودم مرسی که گفتین: “بچه های کوچیک اعتماد به نفس بالایی دارن ، نمیتونم حالیشون نمیشه” … من به خاطر باید نباید هایی که یه عمر توی گوشم رفته و توی ذهنم شده باور ، میخام این بچه هم همونا رو رعایت کنه در صورتی که اون ذهنش از همه چیز آزاده و رها .

            راستش میدونین توی این دو سال یه چیزایی رو فهمیدم اینکه ما فکر میکنیم داریم بچه ها رو تربیت میکنیم ولی در واقعیت اگر زرنگ باشیم ما از اونا باید زندگی رو یاد بگیریم بچه ها به ما مادر پدر ها خیلی درس ها میدن، یکی از دلایل من برای اومدن به سمت سایت تضاد هایی بود که بعد از مادر شدن برام پیش میومد و باعث شد سعی کنم اول خودمو تربیت کنم … امیدوارم شما هم در بهترین زمان پدر بشین و طعم شیرینش رو بچشین و کیف کنین :)

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1272 روز

              سلام و درود به شما ساره خانم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند و مقدس یسنا گلی ،فرشته توحیدی پروردگار. خداوند بهترین ها رو برای شما و یسنا گلی مقدر کنه.

              واقعاً حق با شماست ، ما نباید اون باید و نباید های سخت گذشته رو با تقلا و زور به بچه ها تحمیل کنیم. کافیه فقط خودمون روی خودمون کار کنیم و از خداوند درخواست هدایت کنیم. خداوند خودش بچه رو تربیت می‌کنه. تا میتونید تحسینش کنید، تشویقش کنید،اگه رفتار ناپسندی داشت نگید این کار رو نکن،مشغولش کنید به یه کار دیگه. توجهش رو ببرید یه سمت دیگه خواه ناخواه اونو یادش میره. من پدرمادرهایی میبینم به بچه میگن این کارو نکن ، بچه نمی‌فهمه اینا چه زبونی دارن صحبت میکنن، چون میبینه به رفتارش یه واکنش نشون دادن، دوباره همونو تکرار می‌کنه تا دوباره واکنش رو بگیره.

              ببخشید من بازم پر حرفی کردم. الهی که حال دلتون شاد و عالی و توحیدی باشه و یسنا گلی رو حفظ کنه.

              در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            حمید حیدری گفته:
            مدت عضویت: 2717 روز

            سلام داداش،،حمیدم،،از نجف اباد اصفهان،،یادت ک هست منو،،اسم دخترم دریا بود،،الان این کامنتتو خوندم،،لذت کردم،،دختر منم الان 20 ماهه،داداش حمید باورت نمیشه گاهی وقتا در عجبم از کاراش،،فقط عاشق رقصه،،ب محصی ک صدا اهنگ بیاد بی اختیار غرق رقص میشه،،اگه کاریش نداشته باشی همینجور 10 تا 20 دقیقه میرقصه،،خیلی باهوشه،،اصلا من دارم خیلی قوانین رو ازش یاد میگیرم،،اهل بیسکویت و شیرینی زیاد نیس،،یعنی جای بریم اگه کسی شکلاتی چیزی بخواد دستش بده من یکم مقاومت میکنم،ولی خودش بهتر میفهمه،،اما برعکس عاشقانه ،عاشق ابگوشت و اب قلمو،،،همونطور ک استاد گفت تو دوره قانون سلامتی،،بچه خودش غذای سالم رو میفهمه،،برا همین خیلی رفتاراشون جالبه،،چندتا قلب از غرب اصفهان،،تقدیم ب شما برادر بزرگتر ب طرف بوشهر،،از طرف جاده یاسوج و ب طرف برازجون و در نهایت بوشهر،،فدات..

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1272 روز

              سلام و درود حمید جان. خوبی داداش ، آقااااا مگه میشه شما رو یادم رفته باشه. خودت رو هم یادم بره همشهری مون دریا خانم رو‌ که یادم نمیره(کلی استیکر خنده) برای دریا جان فقط آهنگ بندری بذار. چون انرژیش هزار ماشاالله بالاست فقط نی انبون و بندری. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود نازنین و ارزشمند شما حمید جان. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود دریا خانم، دختر گلی دوست داشتنی. مشتاقم عکس زیباش رو ببینم. موضوعی که برام توی کامنت نوشته بودی و حکایت نامگذاری دریا خانم رو برای یکی از دوستان و برای خانمم تعریف کردم و اونها هم مثل من کلی ذوق زده شدن.

              بسیار بسیار تحسینت میکنم حمید جان که اینقدر در مدار توحیدی و عالی قرار داری. و بخاطر کامنت ارزشمندت ازت متشکرم. از طرف من روی ماه فرشته زیبای پروردگار دریا خانم عزیزمون رو ببوس. مشتاقم بازم توی کامنتت از دریا گلی برامون بنویسی. خیلی خوشحالم کردی برام کامنت نوشتی حمید جان. ازت سپاسگزارم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشی. خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای شما و خانواده محترمتون مقدر کنه. الهی صد هزار مرتبه شکر.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1946 روز

        سلام حمید عزیزم

        برادر بزرگترم

        چقدر دلم برات تنگ شده بود رفیق

        چقدر خوشحال هستم که کامنت های زیبات رو میخونم

        چقدر از این جوکی که نوشتی خندیدم

        دمت گرم رفیق

        آره تو خیلی قوی تر از این حرف ها هستی که بخوای به شیطان باج بدی و افسار افکارت رو بدی دست شیطان

        رفیق خدا خودش همه کارها رو برات ردیف کرده و می‌کنه

        به امید خدا با خبر خوش بیا و بگو توی مصاحبه قبول شدم و قراره با حقوق و مزایای خیلی بهتر برم کار کنم و لذت ببرم

        آره رفیق من منتظر خبر های خوب هستم ازت

        ممنونم بابت پاسخ کامنتی که بهم دادی

        خیلی لذت بردم

        در پناه جان جانان باشی برادر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          سلام و درود به جواد عزیزم. خوبی داداش .

          بقول بوشهری ها (دورت گشتما ؛ حرف آ آخر گشتم دلالت بر تاکیدی بودن موضوع داره)

          قدردان لطف و محبت شما هستم جواد جان. یه چیزی بگم تعجب می‌کنی. از من آتش‌نشان سوالات تخصصی طراحی پالایشگاه و پتروشیمی پرسیدن. اگه بخوای یه تأسیسات رو طراحی کنی چه الزامات و استانداردهایی رو باید توی طراحی رعایت کنی. اصن یه وضعی. صبح که میخواستم برم گفتم ببینم خداوند چه نشانه ای برام می‌فرسته. یه آیه ای اومد با موضوع بشارت و امید و هدایت. قبل از شروع مصاحبه یکی از دوستان یه پیام برام فرستاد ، یه آیه قرآن « وعده خدا حق است، نذار آدم های بی ایمان ، در ماموریتت خلل ایجاد کنن)

          بعد از مصاحبه وقتی برگشتم یه کم ناراحت بودم. گفتم آخه چرا این سوالات رو ازم پرسیدن. شما که میدونید عنوان شغلی من چیه. دوباره رفتم سراغ قرآن. ماجرای پیام خداوند به موسی بود. شبانه بنی اسرائیل رو حرکت بده، نه بترس و نه مضطرب باش‌.

          من به هدایت خداوند ایمان دارم. اگه همین الان بهم زنگ بزنن بگن جواب منفیه، من برام مهم نیست مهم این بود که من با هدایت خداوند همه مراحل رو انجام دادم. من درخواستم رو به خداوند دادم و مسئولیت درخواستم رو هم بر عهده میگیرم. خودش رو دارم بسه. هر چند مطمئنم اکی میشه. وعده آدمها چیزی نیست. نشانه هایی که خدا امروز به من داده به مشرک‌ بدی ایمان میاره. ظاهراً توی مصاحبه همه علیه من بودن و شمشیر رو‌ از رو بسته بودن. باورت میشه اون لحظه یاد صحبت رزا توی کلابهوس افتادم. «صاحب شرکت خداست». اصلا به نتیجه وابسته نیستم. حتی همین تجربه هم خودش پیشرفت محسوب میشه. همون صحبت ایلان ماسک.

          ازت ممنونم جواد جان. سپاسگزارم بخاطر اینکه هستی. از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات میخوام. از دعای خیرت ممنونم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
          • -
            جواد صنمی گفته:
            مدت عضویت: 1946 روز

            سلام حمید عزیز

            عاشقتم پسر

            خداروشکر میکنم که چنین دوستانی دارم

            آفرین رفیق آره خودش همه کارها رو انجام میده

            غیر از این هر اتفاقی بیوفته خیره داداش

            وقتی نوشتی از رزای عزیز اصلا ی حالی شدم

            آخه من فایل رزا رو خیلی گوش میدم و اصلا فایل رزا باعث شد که حرکت کنم به چنان ایمانی بهم میده که حد ندارد

            دمت گرم رفیق دمت گرم بهت افتخار میکنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿٢4﴾

        و به سوی گفتار پاک و پاکیزه [مانند سلام، الحمدلله و سبحان الله] راهنماییشان کنند، و به راه پسندیده [که راه بهشت است] هدایتشان نمایند. (24)

        سلام حمید جان،داشتم تو غار حرا میگشتم ،دیدم ی گوشه ی این غار یک فایلی هست از اردیبهشت …یادم اومد وقتی این فایل رو دیدم تو آسمون ها بودم …احساسم گفت برم بهش سر بزنم ببینم چه رد پایی گذاشتم …

        سعیده … سعیده …

        سی اردیبهشت …این کامنت رو نوشتی و خبر نداشتی برای یکی دوهفته ی بعد خداوند چه برنامه ریزی برات کرده …

        سی اردیبهشت سعیده توی خواب و رویا هم اینجاشو تصور نمی‌کرد …

        حمید …با اینکه در تموم لحظه های زندگیم سعی میکنم تسلیم باشم اما راضی نیستم از خودم …چه جوری میتونم سپاس گزار تر باشم …؟ چه جوری شکرش رو بجا بیارم ….؟

        یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ

        رب کریم من … من چه اعتباری دارم از خودم که بخوام مغرور بشم دورت بگردم ؟؟؟؟؟

        من فقیر و محتاج و نیازمندم بهت

        من انسان کفور و عجول و ناسپاسم …شما ربی …شما منو آفریدی و درکم می‌کنی … ببخش منو الله … ببخش …

        حمیدحنیف …الان که دارم برات مینویسم نشستم توی ماشین به سمت فریدونکنار

        عصرکارم هستم :) یعنی ساعت ١ باید برم شیفت

        هوا اینجا گرم شده و این رانندگان تاکسی هم که خیلی اعتقاد به کولر ندارند …

        همینطوری که زل زده بودم به آسمون بهش گفتم صبح که گفتن اصلا ماشین نیست …برام ماشین شدی …گفتن مسافر نیست…برام مسافر شدی نزاشتی 5دقیقه معطل بشم …قهوه میخواستم گفتی سرتو بیار بالا نگاه کن تابلوی کافه رو اونطرف خیابون ….

        حالا آفتاب درومده و هوا داره هر لحظه گرم تر میشه …

        شما میتونی هوای خنک بشی برام …میتونی کولر ماشین بشی…میتونی بگی سعیده باید تحمل کنی خیس بشی از گرما تا فریدونکنار … من تسلیم !

        بعدش اومدم تو غار حرا و این فایل رو توی پیشنهادات دیدم و رسیدم به این کامنتت …گفتم الله اجازه بنویسم …؟

        و اون آیه فوق العاده ای اومد که اول کامنت برات نوشتم

        و منم گفتممم بسم الله بنویس سعیده …

        حمیدِ حنیفِ فرمانروا …باور می‌کنی دیگه نه …؟

        همیشه وقتی میخوام بنویسم از بعد زمان و مکان خارج میشم … نمی‌دونم تا کجای نوشته م رسیدم که احساس کردم باد خنکی خورد توصورتم …

        سرمو آوردم بالا دیدم شیشه پنجره راننده بالاست و کووولر رووووووشنه :)))))))))

        حمید ی سوال …؟ چه جوری میشه خدارو بغل کرد….؟

        حتما باید ازین جسم خارج بشیم …؟

        یا راه دیگه ای هم هست …؟

        آقااااا ! من می‌خوام بغلش کنم,می‌خوام ببوسمش …می‌خوام بهشش بگمممم من عاااااااااششششششقتم عااااشششششششششقتم :(

        خدایا درخواستم رو فرستاااادم خودت کارهای اداریشو انجام بده :)

        دارم این آهنگ محسن یگانه رو گوش میدم که از ته قلبببش میخونه …

        منو درگیر خودت کن…تا جهانم زیر و رو شه!! 
تا سکوت هر شب من … با هجومت روبرو شه!!
بی هوا بدون مقصد، سمتِ طوفان تو میرم… 
منو درگیر خودت کن، بلکه آرامش بگیرم 
با خیال تو هنوزم، مثل هر روز و همیشه 
هر شب حافظه ی من، پر تصویر تو میشه…
با من غریبگی نکن، با من که درگیر‍ توام..

        چشماتو از من بر ندار… من مات تصویرِ توام..

        برات بهترین هارو میخوام حمیدِحنیف

        مرسی که هستی و من میتونم با خیال راحت برات بنویسم …

        الهی که آخرین روز های تیر ماه برات پر از معجزه های من حیث لایحتسب باشه

        قلب فراوان :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          سلام و درود به سعیده عزیزم ، سعیده نورانی و موحد پروردگارم.

          خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نتایج عالی که داری یکی یکی بدست میاری ، خدا رو شکر که روی شونه خدا نشستی و دستان نوازشگر پروردگار عالم هر لحظه در حال نعمت رساندن به شماست.

          ساعت حدود پنج صبحه و باز هم یه شبکاری دیگه و یه استندبای دیگه. با اینکه لوکیشن استندبای خیلی خطرناک بود ولی آیه «فاللهُ خیرٌ حافظاً و هوَ أرحم الراحمین» آرامش بخش و امنیت دهنده بود. به شخصه اینقدر این آیه رو باور دارم که هر بار میخونمش دیگه نگران هیچ اتفاق ناخوشایندی نیستم.

          چند لحظه پیش یه کلیپ دیدم مناجات خواجه عبدالله انصاری با صدای استاد فریدون فرح اندوز و البته یه نفری اینجا داریم که اشکش دم مشکشه.

          «الهی در دلهای ما جز تخم محبت مکار، و بر جان‌های ما جز باران رحمت مبار»

          «الهی نوازنده غریبان تویی و من غریبم؛ دردم دوا کن که تویی طبیبم»

          «الهی اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم؛ و اگر به کردار است به موری محتاجم»

          «الهی اگر دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم؛ اگر بر گناه مصّرم اما بر یگانگی مقّرم»

          «الهی هر کس از آنچه ندارد مفلس است و من از آنچه دارم»

          «الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست؛ دستم گیر که به جز فضل تو پناهم نیست»

          «الهی تو بساز که دیگران ندانند و تو نواز که دیگران نتوانند»

          «الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است»

          «الهی اگر ابلیس آدم را بدآموزی کرد، گندم او را که روزی کرد؟»

          «الهی چون حاضری چه جویم و چون ناظری چه گویم؟»

          «الهی روزگاری تو را می‌جستم، خود را میافتم؛ اکنون خود را می جویم تو را می یابم»

          «الهی بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجْب آرد ؛ بنده آن معصیتم که مرا به عذر آرد»

          «الهی چو توانستم ، ندانستم ؛ و و چون دانستم ، نتوانستم»

          «الهی الهی به حرمت آن نام که تو آنی، و به حرمت آن صفات که چنانی، به فریادم برس که میتوانی»

          حق با شماست سعیده جان، یه وقتایی منم دلم میخواد خداوند رو بغل کنم، دلم میخواد یه جوری عشقم رو ابراز کنم ولی نهایتاً میتونم به درگاهش سجده کنم، میدونی چیه ما نه تنها به عظمت کبریایی پروردگار عالم هیچ تصور و آگاهی نداریم بلکه از حقارت و کوچکی و ناتوانی خودمون به درگاهش هم بی خبریم.

          و خوشا به سعادت اونهایی که چنان با خالق خودشون یکی میشن که ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا موجبات رضایت اون بنده خوشنود رو فراهم کنن.

          خوش به سعادتت بنده خشنود خداوند که خوش جایگاهی نشستی . الهی جایگاهت بالاتر.

          در پناه هدایت‌های رب العالمین همواره شادکام باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1905 روز

            سلام آقا حمید

            سلام سعیده جانم

            سلام به همه

            وقتی آیه ی فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین رو خوندم تو کامنتتون تشویق شدم که بنویسم از این زیبایی، از مهرِ خداوند، از بهترین محافظ و مهربانترینِ مهربانان بودنش…

            ایده ای اومد چند وقت پیش، یه سری باورِ عالی، نکته مهم، آیه های امیدبخشِ خدا رو بنویسم روی مقوا، با ماژیک رنگی، با پروانه تزیینشون کنم و بچسبونم روی دیوار اتاق خواب روبه روی تخت، پایین اینه قدی مون که جلوی چشمم باشه هر روز، و هم روی دیوار اتاق دوم مون کنار میزی که همیشه میشینم و مینویسم و کارهامو میکنم…

            تا همینجاش هم شگفت انگیز، عالی. پر سود و نتیجه، پر از حس خوب و اتفاقات خوبه برام هر ثانیه.

            اما دلیلی که این تجربه رو وصل میکنه به کامنتِ شما:

            چند روز پیش ایه ی قشنگ و امید بخش و باورِ جذابِ فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین رو نوشتم روی مقوا و بعد از تزئینش چسبوندم زدم و چسبوندم روی دیوار…

            بلافاصله مادرم زنگ زد…

            قبلش اونجا بودم…

            گفت سمانه چیزی جا نذاشتی؟

            گفتم نه، دیدم گوشواره ام، زنجیرم، ساعتم، موبایلم و … همراهمه…

            گفت دستبند ظریف و قشنگم که روش نوشته عشق و هدیه ی اولین عید نوروز همسرم بهم بود، اونجا، جلوی در افتاده بوده و مادرم دیده و پیداش کرده…

            من میخکوب شدم، چرا؟

            چون خدا اصلا نذاشت من بفهمم که گمش کردم که بعدش حتی ثانیه ای ناراحت یا نگران شم، نفهمیدم گم شده و فهمیدم پیدا شده…

            یعنی انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده…

            و این سریع اومد به قلبم…

            من همیشه خودم، وسایلم، عزیزانم رو به خدا میسپرم، میگم خدا خودت حافظِ من، وسایلم و عزیزانم باش…

            الان به چشم دیدم…

            مخصوصا اینکه بلافاصله بعد از نصب تابلوی هنری این ایه، روی دیوار، متوجه حفاظت خداوند از دستبند قشنگم شدم…

            خدا خیلی کریمه، خیلی رحیمه، سعیده جان نوشت چطوری میشه خدا رو بغل کرد وقتی مستِ عشقش میشیم…

            من دوتا دستهامو باز میکنن تو خیابون و بهش میگم بغل…

            یه روش دیگه هم دارم، با دستم آروم میزنم روی قلبم…

            یعنی حواسم بهت جذب و جلب شده خدا، ماچ بهت، جایگاهِ قلبم بی شک برای خودته و لاغیر…

            ببخش که با ناآگاهی فضایی که مطلق برای تو هست رو شریک میشم با هر چیزی غیر از تو…

            امید دارم که هر ثانیه این قلب بزرگ و بزرگ تر شه برای تو…

            و اما این دستبندِ ظریف و زیبا…

            چند روز بعدش یه چیزی حس کردم…

            دیدن این کلمه عشق قبلا من رو یاد هدیه همسرم بهم مینداخت…

            الان یاد عشق خدا به من و من به خدا میندازه…

            این یه نشونه است، منظورم فیزیکِ این دستبند نیست فقط، انگار داخلش انرژیِ خالصی آزار شده برام…

            خداوند می‌شود همان چیزی که هر کسی میخواد، یاد کلام زیبای ملاصدرا جانم میوفتم که تو کامنتها بچه ها مینوشتن.

            آخرین بار وجیهه بانوی عزیزم نوشت برای عیدی و تقدیم کرد به سید علی خوشدل، عزیزِ دلِ همه مون، شاگردی که شاگردی میکنه و خوب هم شاگردی میکنه. و منم کپی کردم برای خودم:

            خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان

            اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

            و به قدر نیاز تو فرود می‌آید،

            و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،

            و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،

            و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

            و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود…

            پــدر می‌شود یتیمان را و مادر.

            برادر می‌شود محتاجان برادری را.

            همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

            طفل می‌شود عقیمان را.

            امید می‌شود ناامیدان را.

            راه می‌شود گم‌گشتگان را.

            نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

            شمشیر می‌شود رزمندگان را.

            عصا می‌شود پیران را.

            عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را…

            خداوند همه چیز می‌شود همه کس را..

            به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛

            به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…

            چقدر زیبا، ساده، شفاف، جذاب خدا رو توصیف کرده ملاصدرا جان…

            خداوند ثروت میشه برای آدم…

            خداوند حس خوب میشه برای آدم…

            خداوند رابطه ی خوب میشه برای آدم…

            خداوند خنکی میشه در گرما برای آدم…

            همه چیز میشه، همه کس را …

            الهی الحمدالله که روزی ام کردی کامنت بنویسم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1272 روز

              سلام و درود به شما خانم صوفی عزیز

              بسیار بسیار تحسینتون میکنم و بسیار بسیار از شما سپاسگزارم. سپاس بخاطر کامنت انرژی بخش تون. و تحسین بخاطر اینقدر متعهدانه کار کردن و اینقدر در مدار صلح و آرامش بودن.

              چقدر کار خلاقانه و زیبایی کردین. من مثل شما خلاقیت و نوآوری ندارم و یه سری آیات و اشعار حافظ رو و جمله معروف In God we TRUST رو روی کاغذ یادداشت رنگی نوشتم و زدم به در کمد، از این یادداشت رنگی ها که پشتش چسب داره. میزنم به در کمد که هر بار به یه بهانه ای ببینمش.

              منجمله اون یادداشت ها یکی شون که خیلی بهم انگیزه میده این آیه 107 سوره یونس وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ هر وقت میبینمش بهم احساس خوب و آرامش بخشی میده که یادم باشه توحید همه چیزه، همه چیز دست خداست. بقیه اندازه بال پشه ای از خودشون قدرت ندارن.

              «وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» و اگر خدا به تو زیانى برساند، جز او کس دفع آن نتواند کرد. و اگر براى تو خیرى بخواهد، هیچ کس فضل او را باز نتواند داشت. فضل خود را به هر کس از بندگانش که بخواهد مى‌رساند و او آمرزنده و مهربان است.

              بخاطر کامنت زیباتون و اون مناجات زیبای ملاصدرا که اشک آدم رو سرازیر می‌کنه از شما سپاسگزارم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
            • -
              وجیهه بانو گفته:
              مدت عضویت: 1828 روز

              سلام به دوست هنرمندم سمانه جان

              سلام به دوست توحیدیم

              سلام به احساس نابت که خداوند چه نیکو پاسخت رو داد..

              امروز متعجب شدم از لطف الهی در همزمانی ها…

              در دریافت آگاهی ها…

              و از این نشانه های ناب الهی….

              خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

              که:

              وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

              و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).

              نمیدونم چه کلمه ایی به کار ببرم که بتونه سپاس و تشکر از لطف خداوند رو در خودش به معنای واقعی نشون بده…

              کامنت دلنشین شما سمانه عزیز ، روزی امروز من بود و جواب خداوند به من…

              ازت ممنونم سمانه جان که بعد از ظهری در 30 تیر به قلبت گوش کردی و نوشتی تا در لحظه مقدسِ اکنون من پاسخ سوالمو از نوشته شما بگیرم…

              الله اکبر از این رد پا گذاشتن ها….

              از خوندن کامنتت لذت بردم دوست قشنگم

              و این که وقتی با خدا باشی و همه چی رو بهش بسپاری

              فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

              دیگه نه غمی داری و نه ترسی…..

              به خداوند پر از مهر و لطف میسپارمت..

              الهی غرق در عشق و نور الهی باشی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
              مدت عضویت: 1968 روز

              سلام به سمانه عزیز

              دوست خوبم خیلی از نوشته هات و احساسی که به خالق داری لذت میبرم….دوست عزیزم واقعا افتخار میکنم در این سایت عضو هستم و دوستانی مثل شما دارم…که در هر حالی باشم مثل الان نه خیلی خوب….باز میتونم با خوندن نشوته هاتون بیام به مسیر درست…میشه واقعا انرژی خداوند. رو در نظرات شما حس کرد….میشه واقعا با خوندن این نظرات دوباره توبه کرد….برگشت و از سر خط آغاز کرد….

              ای کاش طوری بشه که ما تو سایت نظرات صوتی بذاریم تا صدای همدیگه رو هم بشنویم :))) ایشالا به زودی

              من هیچ در نوشتن خوب نیستم اما از خدا میخوام که احساس خوب من رو به شما سمانه عزیز به سعیده عزیز به حمید عزیز که انقدر خوب مینویسید و دوستان دیگه سایت منتقل کنه که انقدر با خوندن نوشته هاتون دوباره و دوباره هدایت میشم به مسیر درست به مسیر راستی و پاکی هدایت میشیم و دوباره تنظیم مسیر میکنیم فرکانس مون روی خدا تنظیم میشه

              خوندن نوشته های عزیزان اعضای این سایت شده تمرین ستاره قطبی من….که همیشه اولین درخواستم از خدا اینه که خدایا میخوام باز هم عشق تو رو تجربه کنم بهت نزدیکتر بشم میخوام دوباره عاشق تو و این زندگی و این تجربه بشم و احساس کودکیم که برای همه چیز ذوق زده بودم و هیچ ترسی نداشتم رو تجربه کنم

              چون یاد گرفتم که وقتی ارتعاش روی خدا تنظیم بشه اونجا همه چیز خوبه…انقدر دارم از انرژی الله لذت میبرم که دیگه یادم میره درخواستهای دیگه ام رو ازش بخوام آخه میدونم خودش میدونه و دیگه خیلی وقتا بدون درخواست من خودش پیش پیش آماده میکنه برام :)))))

              چقدر الله قشنگه…چقدر خدا مهربونه…چقدر هیجان انگیزه….چقدر همه شماها قشنگید که به خدا وصل هستید….چقدر این سایت رنگی رنگی و دوست داشتنی هست…چقدر همه اتفاقات اینجا خوبه…

              احساس بچه ای رو دارم که چیزی از قوانین این جهان نمیدونه نمیدونه چی به چیه تازه از پیش خدا اومده به این جهان و میخواد همه چیز رو کشف کنه همه چیز رو ببینه و لذت ببره شاید خیلی آدم بزرگها رو درک نمیکنه…اما نگران چیزی هم نیست چون مامانش باهاشه…و میدونه تا وقتی پیش مامان هست و کارهایی که مامان میگه رو انجام میده ازش محافظت میشه و نگران هیچی نیست فقط ذوق زده است میخواد ببینه بگرده بره بیرون لذت ببره

              میدونه مامان اگه یه وقتی ازش عصبانی بشه ته دلش عاشقشه…و اصلا نمیخواد کار خاصی بکنه تا مامان دوباره بهش لبخند بزنه…چون مامان همیشه دوستش داره

              هرچی میخواد فقط کافیه به مامان بگه در اولین زمان ممکن براش فراهم میکنه گاهی نیازه صبر داشته باشه اما بالاخره به خواسته اش میرسه

              حالا که مامان اونقدر مهربونه خدا چقدر میتونه مهربون باشه چقدر میتونه حواسش به همه چی ما باشه حتی گاهی تنبیه هم برامون لازمه که بیایم به خودمون و دوباره مسیر درست رو یاد بگیریم به قوانین فکر کنیم و در مورد اجرای قوانین سختگیرتر باشیم

              حالا قانون خدا چیه؟ آسونگیری…ازین بهتر میشه؟ فقط لذت بردن و تجربه کردن رو سخت بگیریم…در مورد ر

              ذوق زده بودن همیشگی سختگیر باشیم….وگرنه در بقیه موارد هیچی سخت نیست همه چیز اسونه

              ازین خدای اسونگیر که اسونی رو برای ما اراده کرده مگه بهتر داریم؟؟مگه ازین قانون عادلانه تر و هیجان انگیز تر داریم؟؟؟ میشه این قانون اسونگیری رو یادمون نیاریم همیشه؟؟؟ میشه بذاریم شیطان ما رو دعوت کنه به سخت گیری؟؟؟؟ چرا باید بریم توی مسیر رنج اوری که او بهمون وعده میده؟؟؟؟باید همیشه بگیم من نمیدونم خدا میدونه خودش درستش میکنه…همیشه وقتی فقط به این فکر میکنم که من میخوام تجربه کنم و نتیجه رو به خدا میسپرم کارهام رو به او واگذار میکنم خودش برام درست میکنه…واقعا احساسم طوری میشه که انگار یه فشاری از روی قلبم برداشته میشه

              امروز صبح با یه حال ناجوری بیدار شدم…کمی از نظر سلامتی دچار افت شدم…و از استادم یاد گرفتم که بدنم همیشه خودش رو ترمیم میکنه اگه من همیشه حالم خوب باشه و به انرژی منبع وصل باشم….یادم افتاد که حدود یک هفته است که به شدت درگیر کارم و به خاطر مشکلی که برای همکارم ایجاد شد مجبور شدم شیفتهای اضافه تری رو پوشش بدم و حتی وقت خواب کافی نداشتم…و از سایت فاصله گرفتم…هر زمان هم میخواستم سری به سایت بزنم همش با عدم تمرکز بود…همین یک هفته کافیه که با اینکه فکر میکنی فایلها رو گوش میدم…ورودی خوب دارم به ذهنم میدم اما اصلا اینطور نیست…تاثیری که یک دقیقه تامل و تفکر با تمرکز روی یک آگاهی داره شاید چند ساعت فایل گوش دادن بدون تمرکز نداره….این دیگه بهم ثابت شده دیگه از ثابت هم گذشته که نقش اصلی رو در تثبیت فرکانس های من تفکر در مورد اون اگاهی ها و اجرای اونها در عمل داره….

              پس من دوباره مثل بچه ای که با این‌ناخواسته سلامتی تنبیه شده باشه اهمیت این موضوع رو به یادم اوردم عهد کردم که حداقل تا نصفه شیفتم فقط و فقط کامنتها رو بخونم و بهشون فکر کنم و بخونم ازشون الگو بسازم….

              و مگه این کامنت سعیده جان و کامنتهای دوستان در پاسخ اون بهش تموم میشه…مگه میشه ازشون گذشت؟؟؟ مگه میشه از تک تک آیات نورانی قرآن که دوستان لطف میکنن به اشتراک میذارن گذشت؟؟؟و جقدر حالم بهتر شد…و امید دارم باز حالم بهتر بشه و یادم‌نره…یادم نره که منی که الان مدتهاست به لطف الله به لطف نوری که به زندگی ام تابونده سلامت کامل هستم چه مسیر باعث شد امروز رنج بکشم؟ چی باعث شد از الله دور بشم؟؟؟ که هیچ وقت یادم نره تا مامان هست خیالم‌ راحت باشه…پس من فقط باید پیش مامان بمونم…نباید ازش دور بشم….چون ازم حفاظت میکنه…چون خودش رو مسئول کارهای من میدونه خودش کارهام رو انجام میده

              خدایا اشتباه کردم…و باز هم توبه میکنم و به سوی تو برگشت میکنم….چقدر ولی بعد از هر تضادی تو شیرین تر میشی :))))) مثل آشتی های بعد از قهر هست:))) بیشتر متعهد میشم…البته اگه این دوست گمراهم بذاره :)))

              دوستتون دارم خیلی زیاد…آرزو میکنم از نزدیک ببینمتون به زودی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مهدیه وهبی گفته:
          مدت عضویت: 1804 روز

          سلام به سعیده عزیزم

          دختر دوست داشتنی و دردانه ی خدا

          خیلی وقته که کامنت های سراسر نور و ایمانت رو دنبال میکنم و گاه با کلام قشنگت خندیدم، گاه از سر شوق اشک ریختم و بارها و بارها و بارها شجاعت و ایمانت رو با تمام وجودم تحسین کردم …

          ولی تا امشب برات پیامی نگذاشتم

          امشب این کامنتت و این شور و حال پر از ایمان و شجاعتت رو که دیدم و اون سوالی که با شوق و اشتیاقی وصف ناپدیر از حمید عزیز داشتی که

          “حمید ی سوال …؟ چه جوری میشه خدارو بغل کرد….؟

          حتما باید ازین جسم خارج بشیم …؟

          یا راه دیگه ای هم هست …؟

          آقااااا ! من می‌خوام بغلش کنم,می‌خوام ببوسمش …می‌خوام بهشش بگمممم من عاااااااااششششششقتم عااااشششششششششقتم”

          نتونستم که پاسخی به این همه شور و شوق الهی بهت ندم عزیزدردانه خدا

          خواستم بگم که فقط باید خودت رو، “سعیده موحد” رو، بغل کنی و در آغوش بفشاری تا اون طعم هم آغوشی با محبوبت رو بچشی و لذت ببری و در عین حال رها بشی …

          خدای مهربانم همین الان این پاسخم رو مهر تایید زد!!!

          میدونی چجوری!!؟

          بارون رحمتش رو سیل آسا فرستاد ….

          که منم بتونم “مهدیه الهی” رو یعنی خودش رو در آغوشم بفشارم و اشک شوق بریزم از این نشانه های تایید ِ زیباش …

          حس و حال عجیبی پیدا کردم با این کامنتم به تو نازنین ِ دوست داشتنی که همزمان شده با این رحمت بی انتهای الهی در این دل شب ….

          از خدا میخوام چنان در آغوشت بگیره و چنان لذت هم آغوشی با خودش رو بهت بچشونه که لبریز از حس رضایت شوی سعیده ی دردانه خدا

          عاااااشقتم خدااااا

          عاااااشقتم مهربانم بی قید و شرط!!!

          خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        الهه السادات میرمحمدی گفته:
        مدت عضویت: 2295 روز

        به نام خدایی که همیشه، همه جا هست

        سلام آقای امیری ، اول تشکر کنم بابت کامنت های پُری که مینویسید و ادم کلی چیز یادمیگیره، و به عمق میره واقعا، و اینکه کامنت هاتون واقعا فرکانس بالایی دارند، چون وقت هایی که من حسم زیاد خوب نیست و فرکانس بالایی ندارم اصلا انگار جیمیل کامنت شما نمیاد، با اینکه از سریال سفر به دور امریکا با کامنت های شما اشنا شدم و جیمیل شو فعال کردم.

        این کامنت تونو خوندم نمی دونم چی شد که دستم خورد به گزینه ی پاسخ دادن و باکس پاسخ باز شد برام و چند بار روی گزینه ی لغو پاسخ زدم اما باکس بسته نشد و گفتم ینی من حتما باید اینجا بنویسم و ازآگاهی هایی که میزارید تووی سایت تشکر کنم.

        یه نکته ای توو کامنت تون گفتید درمورد بن بست، که خیلی جالبه که من و همسرم هفته ی پیش داشتیم درموردش صحبت میکردیم البته ما به اصطلاح فیریز شدن رسیدیم،ینی انگار توو یه لحظه خدا همه چیزو از دسترس خارج میکنه تا ببینه ما چی میکنیم؟ تا ببینه چقدر اون ایمانه قوی وعمیقه و تا کجای وجودمون رسوخ کرده، مثلا چند وقته پیش من میخواستم یه کت بخرم برای یه مراسم اما چون جاهای دیگه رو نگشته بودم مردد بودم، به فروشنده گفتیم میریم بعدا میایم. و فرداش که رفتیم گفت اون کت رو دیشب فروختم(حالا اون کت مدت زیادی توو مغازهشون بود) ما یکم ناراحت شدیم ولی بعدش من لبخند زدم و گفتم اشکال نداره قسمتم نبوده دیگه و فروشندهه گفت بذارین به همکارم بگم،خلاصه کوتاه کنم داستان رو ،همکارش زنگ زد موجودی بگیره از انبار اونجاهم تموم شده بود تلفنش رو که قطع کرد من تو ذهنم گفتم خدا بزرگه پیدا میشه جهان جهان فراوانیست، خودمو اماده کرده بودم که تشکر کنم ازشون و با لبخند از فروشگاه خارج بشم( انگار همه چیز اینجا فیریز شد برام چون کتی که خیلی قشنگ بود و جای دیگه هم پیداش نکرده بودم دیگه از دسترس خارج بود و انگار لحظه ای که فیریز میشه همه چی خیلی مهمه که چه حسی داری)که گفت تو انبار هم نداریم اما من یه دونه کت خودم دارم اینجا و عملا نباید بفرومش چون قراره که آرشیو بشه و بره تو خط تولید اما چند ماهه که میخوام بفرستمش کارگاه ولی نمیشه ” انگاری روزی شما بوده” و برام اوردش ومن پوشیدمش و واقعا نمی دونم چی بگم از اینکه چقد به دلم نشست…..

        عذر میخوام که طولانی شد کامنتم، اما خواستم یه نمونه از این بن بست هابگم که چقدررر بعدش همه چیز فوق العاده میشه، انگار دیوار یه سدی شکسته میشه و اون وقت فقد وفوور نعمته.

        البته نمی دونم این حرفم چقد درسته یا نه اما انگار این الگوی دریافت نعمت هاست، که انگار خدا اول میندازتت بالا اگه خندیدی که میگه بیا بغل خودم خودم میگیرمت و اگه دست و پا زدیم و از کس دیگه کمک خواستیم خدا هم میگه برو ببینم بقیه برات چیکار میکنن.

        بازم ممنون از کامنت هاتون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          سلام و درود به شما خانم میرمحمدی بزرگوار. بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.

          چقدر جالب نوشتین ، باکس پاسخ باز شد و دیگه بسته نشد.

          همیشه توی کامنت ها به شوخی و جدی به دوستان میگم این کامنت ها دفتر مشق منه. یه حسی میگه الان وقت نوشتنه، میگم چشم. کامنت شما الان دو روزه که دریافت شده و توی یه تب بازه که پاسخ بنویسم ولی شرایطش نمیشه. الان شرایطش بود. که بنویسم. داستان هدایت تون خیلی جالب بود. بسیار بسیار تحسینتون میکنم و از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. ممنونم که زمان ارزشمندتون رو برای نوشتن پاسخ برای من اختصاص دادین.

          در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ ﴿٧٧﴾

        و تنها ذریه او را [در زمین] باقی گذاشتیم، (77)

        وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿٧٨﴾

        و در میان آیندگان برای او نام نیک به جا گذاشتیم؛ (78)

        سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ ﴿٧٩﴾

        سلام بر نوح در میان جهانیان. (79)

        إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿٨٠﴾

        به راستی ما نیکوکاران را این گونه پاداش می‌دهیم. (80)

        إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿٨١﴾

        ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بی‌‎تردید او از بندگان مؤمن ما بود. (81)

        =====================================

        سلام به حمیدِ حنیف عزیزم،امیدوارم هرجا زیر آسمون الله هستی،حال دلت عالی باشه و قلب سلیمت منور به نور آسمون ها وزمین

        بنظر میاد خوب جایی روی دوش الله نشستی،اخه وقتی برای نوشتن کامنت برات،طبق رسم همیشگی تلگراف نوشتن از قرآن هدایت خواستم آیه های ٧٧ تا١٢6 سوره صافات اومد،مطمئنم میدونی توی این آیه ها چه خبره …نوش جانت!

        مثل همیشه دعا میکنم این نقطه‌ی آبی در بهترین زمان و مکان به دستت برسه،امروز این فایل دوباره روی فایل های پیشنهادی سایت بود و من هم طبق معمول دنبال جست و جوی هدایت هام از ردپاهای قبلی روی درو دیوار این غار حرا …

        دیدم چه جالب،قبلا هم این فایل جزو فایل های پیشنهادی سایت بوده ،اون موقع هم توی ماشین بودم !اون موقع هم برای شما نوشتم !

        و الآنم دقیقا توی ماشینم ،پیگیر هدایت های الله …

        این روز ها،روز های نشون دادن ایمان و توحید عملی برای منه،به خودم نمره ی خوبی نمیدم،با اینکه تموم تلاشم رو میکنم اتصالم رو به الله حفظ کنم،اما انقدر بغضمو خوردم تا کسی نفهمه توی دلم چه آشوبیه،صدام خش دار شده ….

        من مطمئنم الله فقط ازم یک جو ایمان میخواد ،یک ذره صبر، یک ذره تسلیم و اعتماد …

        منم دارم هر روز تلاشمو میکنم بیشتر و بیشتر تسلیمش باشم.

        هدایتی که من رو اینسپایر کرد که حتما برات بنویسم و ازت تشکر کنم ،همین کامنتت تو ٣٠ اردیبهشت بود،خداوند یکبار دیگه از دست بینظیرش باهام حرف زد.

        قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ

        ازت ممنونم که انقدر قشنگ داستان موسی رو برام نوشتی،ازت ممنونم انقدر روی قرآن مسلطی و البته ازت سپاسگزارم برای اینکه یکبار دیگه با کامنتت مسیرم رگلاژ کردی و باعث شدی ذهن و روحم در یک راستا قرار بگیره …

        به امید الله بزودی میام و برات مینویسم،چطور از صفر همه چیز رو دوباره ساختم،میام و برات مینویسم چطور با قوانین ثابت خداوند ،خالق زندگی خودم شدم.

        برای خودم مینویسم ،برای شما حمیدِ حنیف عزیزم و برای تموم رفیق های غارحرا :

        فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ

        پس صبر کن که وعده خدا حق است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیده‌اند، تو را بى‌ثبات و سبکسر گردانند.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

          «خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لِّلْمُؤْمِنِینَ» (ﺧﺪﺍ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺁﻓﺮﻳﺪ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﺭ ﺍﻳﻦ [ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ]ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻱ [ ﺑﺮ ﺗﻮﺣﻴﺪ ، ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ] ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ.)

          «اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاهَ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» (ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺯﺷﺖ ، ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ; ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺫﻛﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ.) (آیات 44-45 سوره عنکبوت)

          سلام و درود بیییییینهایت به سعیده جان نورانی پروردگار. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همیشه به جریان هدایت متصل باشی.

          صبح که اومدم سر کار به قرآن وصل بودم تا کمی شلوغی های ذهنمو کنترل کنم. وقتی سایت رو چک کردم یاد اون کلیپ بنده خدا افتادم که رفته بود توی جنگل یهو یه آهو دید داد زد «دوستان عزیز هم اکنون آهو آهو» حالا حکایت منه، «دوستان عزیز هم اکنون نقطه آبی ، دوستان عزیز هم اکنون کامنت».

          بیخیااااااااااال دختر خوب، مگه ما چندتا سعیده نورانی توی سایت داریم، شما همون انسانی هستی که طی یه هفته چندین و چند بار هدایت شدی به آیه «الله نور السماوات» که اومدی توی کامنت برامون نوشتی.

          «بسم الله الرحمن الرحیم ؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ؛ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»

          ملاک نمره قبولی چیه که به خودت نمره قبولی نمیدی، البته مخاطب این جمله فقط شما نیستی، همه مون هستیم. این موضوع رو بیشتر بچه های سایت دارن، به خودمون سخت میگیرم. من خودم هم اگه ازم بپرسن میگم نمره قبولی به خودم نمیدم. ولی ببین ما داریم تلاش میکنیم، همین که تلاش میکنیم، همین که تا کم میاریم میریم زیر سرم هدایت قرآن ، همین که تا میخوایم یه تصمیم بگیریم میگیم خدایا دستان تسلیم و درخواست من بالاست ، شما امر‌ بفرما هدایت کن من انجامش بدم، همین خودش چقدر ارزشمنده، همین که در راستای بهبود خودمون هستیم چقدر ارزشمنده، همین که متصل به خداوند هستیم چقدر ارزشمنده. سند اثبات ارزشمندیش همینه که خداوند بهمون اجازه داده صداش بزنیم، توی همین لحظه میلیارد ها نفر از بنده های خداوند که ازش نعمت میگیرن، خداناباور هستن و تا حالا یبار هم صدا نزدن خدا. پروسه انتقالی و مهاجرتت رو ببین. چقدر برامون نوشتی، از دستانی که از غیب اومدن و مرحله و مرحله کارتو پیش بردن. از اونجایی که گفتن باید با فلانی تماس بگیری ولی تو نه تنها تماس نگرفتی و از آدمها درخواست نکردی بلکه اصالت رو به الله دادی و گفتی خدایا خودت درستش کن برام و همون فلانی ها، خودشون باهات تماس میگرفتن و کارها رو برات پیش می‌بردن و اینجا بنده نورانی و توحیدی‌ و بچه پروی خداوند ، عین سلیمان نبی پاشو رو پاش انداخته و از موضع قدرت فقط نظاره می‌کنه کارها پیش برن.

          میخوام چندتا از ویژگی های مثبتت رو برات بنویسم، این کامنت روی سایت باقی میمونه و حذف نمیشه، ذخیره اش کن بذارش توی مورد علاقه ها هر وقت منفی شدی بیا بخونش. هر چند شما هر بار منفی شدی رفتی زیر سرم قرآن و اجازه ندادی شیطان بر شما مسلط بشه. شیطان به عزت خداوند قسم خورده که انسان رو پایین بکشه ولی زورش به اهل ایمان نمی‌رسه.

          «چندتا از ویژگیهای مثبت سعیده شهریاری» :

          +بسیار انسان ارزشمند و توحیدی و اهل توحید عملی و ایمان عملی

          +هر کاری رو از راه توحید و هدایت از قرآن به سرانجام میرسونه

          +هر وقت منفی میشه خودشو وصل می‌کنه به سرم قرآن

          +اهل سرچ و مطالعه و بررسی و تحلیل آیات قرآن

          +بسیار متخصص و کاربلد در رشته خودش در حد یه پزشک

          +اهل حل مسائل، برای هر مسئله یه راه حل پیدا میکنه

          +مسولیت پذیر و راه حل گرا(راه حل هر مسئله رو در خودش جستجو می‌کنه و دنبال مقصر بیرونی نیست)

          +بهبود گرا و دائماً به دنبال رشد و پیشرفت

          +هر روز از مباحث توحیدی و آموزشی استاد استفاده می‌کنه و تمام دوره ها رو کار کرده و مسلطه

          +اهل پرداخت بها و قربانی کردن در راه توحید

          +اعتماد به رب، اعتماد به هدایت

          +توحیدی و متصل به هدایت به حدی که هر بار کامنت مینویسه تاپ میشه.

          +اهل آرامش و خلوت کردن با خداوند

          +و هزاران ویژگی مثبت دیگه.

          (خداوکیلی اینها فقط چندتا از ویژگی های مثبت شماست، هیچ کدومش هم اغراق و تعریف الکی نیست، دوستانمون توی سایت به صداقت و درستی این ویژگی‌ها صحه میذارن)

          ما خودمون داریم به خودمون سخت میگیریم، حق هم داریم، چون میخوایم مثل استاد عباس منش اوج بگیریم. و ذهن ناخواسته حواسش نیست خودمون رو با نتایج امروز استاد عباس منش مقایسه میکنیم، ما الان توی مراحل ابتدایی استاد عباس منش هستیم که استاد داشت 500 تا کتابش رو میخوند و توی بندرعباس روی خودش کار میکرد و هنوز توی کشتی سازی بود و یکی یکی تغییرات کوچیک رو مشاهده میکرد.

          امروز جلسه 11 دوره احساس لیاقت و خود ارزشمندی اومد روی بنر سایت دقیقاً استاد داره در مورد آگاهی داشتن از ویژگی های مثبت خودمون حرف میزنه و چیزی شبیه جلسه 6 عزت نفس موضوع آگهی بازرگانی.

          مطمئنم بعد از این جلسه که بخوای تمریناتشو انجام بدی احساس بهتری خواهی داشت. (این قسمت کامنت منم چیت شیته)

          سعیده جان ، ازت بی‌نهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت، این کامنت ارزشمند شما بخشی از تمرین ستاره قطبی من بود که برای امروز صبحم درخواست احساس خوب و مثبت کرده بودم.

          (هدایت الله رو ببین، من امروز درخواست احساس خوب و مثبت کردم، ولی پاسخ من از یه روز قبل که شما کامنت نوشتی در حال رسیدن بوده)

          همیشه در پناه رب العالمین باشی سعیده جان. بینهایت از خداوند برات نور و آرامش و رحمت و فراوانی و برکت درخواست میکنم. در پناه جان جانان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
          • -
            فاطمه و رسول گفته:
            مدت عضویت: 1083 روز

            سلام خانوادگی ما به حمید امیری عزیزم

            خانوادگی شما رادوست داریم و

            مثل همیشه قدردان وجود شما و آیه های زیبا و کامنتهای شما دراین بهشت هستیم وخداراشاکرم .

            واقعا منم یه وقتایی خیلی به خودم سخت میگرفتم و از شدت کمالگرایی هام تو در و دیواربودم خداروشکر که دوره 12قدم کمکم کرد از شدت این کمالگرایی راحت بشم هرچند هنوزم رگه هایی تو ذهنم مونده که هرروز دارم تمرین میکنم آگاهانه کمرنگ کنم …

            سپاسگزارم از کامنتی که نوشتی

            مخصوصا ویژگی های مثبت سعیده ی عزیز

            خواستم چندتایی هم من بهش اضافه کنم در ادامه ی کامنت شما

            سعیده شهریاری عاشق خدا وتوحید و قانون جهان هست

            داره طعم فضل خدارو میچشه

            داره خوب به لعلک ترضی ها هدایت میشه .

            پس همه باهم :

            کی میتونه تو سرکار برقصه ؟سعیده

            کی میتونه تو سختی ها بخنده ؟ سعیده

            کی میتونه تو آغوش خدا بچرخه ؟سعیده

            کی میتونه پرواز کنه و بگرده؟سعیده

            کی میتونه حال خودشو خوب کنه ؟سعیده

            کی میتونه زندگیشو توپ کنه ؟سعیده

            کی میتونه ساکت کنه نجواهاشو؟ سعیده

            کی میتونه پررنگ کنه نگاشو ؟سعیده

            کی میتونه حرف بزنه با بارون ؟سعیده

            کی میتونه لبخند بزنه مهربون ؟سعیده

            کی میتونه پیش خدا بشینه ؟سعیده

            کی میتونه رویاهاشو ببینه ؟سعیده .

            من ترانه تقدیمش کردم دیگه.

            درپایان بگم که

            هرکی خواست اجازه داره

            با تعهد وتمرین رو باورهاش از این ترانه درست در راستای تحقق باور لیاقتش( از اسم مبارک خودش) استفاده کنه..

            دم شما گرم که فرصتی شد برای کامنت نوشتنم .

            الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1272 روز

              بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

              «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ»

              سلام و درود بی‌نهایت به خواهر بزرگوار و گرانقدرم فاطمه خانم ، الهی صد هزار مرتبه شکر. الهی که حال دلتون عالی عالی عالی باشه. عرض ادب و احترام من خدمت شما و رسول جان و محمدحسن و هلیسا عزیز. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند شما خانواده نورانی و توحیدی.

              هر چی توی شخصیت خودم جستجو میکنم که چه امتیاز ویژه ای من داشتم که مهر و محبت و لطف و بزرگواری شما و رسول جان و بقیه دوستانم توی سایت شامل حال من شده از خودم هیچی سراغ ندارم و هر آنچه هست همه اش لطف و محبت و رحمت خداست، من از شخصیت گذشته خودم خبر دارم. که چقدر انسان نامهربانی بودم با خودم و توی چه مداری بودم. ولی الان توی سایت هر روز از دوستان نازنینی کامنت دارم که همه شون با خودشون در صلح هستن، جملات و عبارات مثبت به زبان میارن و به توصیف قرآن (سوره مؤمنون) اهل رستگاری و اهل صلات و خشوع هستن و از سخنان بیهوده اعراض می‌کنن.

              کامنت شما خیلی احساس من رو مثبت کرد و بخشی ستاره قطبی امروزم شد، و همینطور کامنتی که برای سعیده جان نوشته بودین. اشک من رو سرازیر کرد و دقیقاً جملاتی رو که نوشته بودین من تجسم میکردم. حتی وقتی نوشتین شما و رسول جان ایستادین تا ابرها رو تماشا کنید من تصویر شما رو میدیدم و انگار من هم شاهد اون ابرهای زیبا و آسمان آبی بودم و خدا رو بخاطر زیباییش شکرگزاری میکردم.

              بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون و اینکه لطف کردین زمان گذاشتین و برام نوشتین. برای رسول جان عزیز هم سلام و درود و احترام فراوان می‌فرستم و خداوند رو بینهایت سپاسگزارم بخاطر این خانواده توحیدی و نورانی که دارید.

              الهی صد هزار مرتبه شکر.

              در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
        • -
          زهرا علیپور گفته:
          مدت عضویت: 959 روز

          مادر موسی، چو موسی را به نیل

          در فکند، از گفته ی رب جلیل

          خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

          گفت کای فرزند خرد بی گناه

          گر فراموشت کند لطف خدای

          چون رهی زین کشتی بی ناخدای

          گر نیارد ایزد پاکت به یاد

          آب خاکت را دهد ناگه به باد

          وحی آمد کاین چه فکر باطل است

          رهرو ما اینک اندر منزل است

          پرده ی شک را برانداز از میان

          تا ببینی سود کردی یا زیان

          ما گرفتیم آنچه را انداختی

          دست حق را دیدی و نشناختی

          در تو، تنها عشق و مهر مادری است

          شیوه ی ما، عدل و بنده پروری است

          نیست بازی کار حق، خود را مباز

          آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

          سلام ودرود خدا بر سعیده ی شهریاری عزیز

          نمیدونم چی شد که بعد خوندن کامنتت به دلم افتاد که برات بنویسم و شعر پروین به یادم اومد و نوشتم

          سعیده جان حال وهوای امروزت با حال وهوای سالها ی گذشته ی من خیلی شبیه شده و منو یاد اون زمان خودم انداخت و این باعث شد که برات بنویسم تا هم برای خودم یادآوری باشه که از چه مسیری گذشتم با ایمانی که داشتم و شاید برای شما هم یه احساس خوب داشته باشه .

          من هم با 2 تا بجه ی کوچک و ازدست دادن همسر به یکباره کل زندگیم بهم ریخت ،یک دختر تنها بدون هیچ کسی که کمکت باشه خونه ی مستاجری و حتی نداشتن یک ریال پول

          ولی یک ایمان قلبی محکم واراده ی قوی شروع به گشتن برای کار کردن و گذران زندگی د اون شرایط و فقط از خدا کمک میخواستم حتی هر کسی که میخواست کمکی بهم بکنه رو قبول نمیکردم و میگفتم من فقط باید خودم کار کنم و از خدا کمک میخواستم ،جوان بودم و فقط از خدا کمک میخواستم نمیخواستم زیر منت کسی باشم ،

          همیشه وقتی دعای کمیل رو میخوندم به این قسمت که میرسیدم الهی وربی من لی غیرک

          مکث میکردم و از او کمک میخواستم ،نمیدونم چطور بهت بگم چون ماجرایی بس طولانی دارم فقط همین رو بدون که خداوند از درو دیوار دستان خودش رو به سمتم فرستاد انسانهای بی نظیر که هرکدوم از دیگری بهتر و من تونستم بعد از رفتن سرکار و دریافت حقوق اوضاع مالیم بهتر بشه وهرروز به دنبال کار بهتر تونستم یک کار بسیار عالی با شرایط خیلی خوبی پیدا کنم که تقریبا بعد از 2 سال بود

          واین کار هم به طریقی معجزه وار برام فراهم شد .

          من شرایط زندگیم حتی از زمانی که همسرم هم بود بهتر شد ،دخترای عزیزم رو در نهایت افتخار بزرگ کردم .

          خواستم بهت بگم سعیده جان میدونم شرایط خیلی سخت میشه ولی جایگاه وشرایط فعلی تو حتی از من هم بهتره و تو آکاهی هایی داری که اگر من اون زمان میداشتم شاید خیلی راحتتر مسیرم رو پیدا میکردم

          میخوام بگم یک روز بر میگردی وبه پشت سرت نگاه میکنی میبینی که چقد سریع این روزها گذشته وتو چقد بزرگ شدی

          راستش نوشته هات بسیار برامون دلگرم کننده ست قلمت بسیار زیباست

          وخودت بسیار نورانی

          میدونم که این روزها رو با موفقیت پشت سر میزاری

          برات آرزوی موفقیت و پیروزی و سلامتی و ثروت رو دارم .

          درپناه الله باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          فاطمه و رسول گفته:
          مدت عضویت: 1083 روز

          سلام به سعیده ی قشنگم

          چیطوری دختر ؟

          میدونم عالی هستی چون خدا و قرآن کنارته که بهترین منبع آرامش هستن .

          اینکه من ورسول ومحمدحسن وهلیسا ، چقدر شمارو دوست داریم بمونه واسه وقتی که دیدیمت در بهترین مکان وزمان ، اما جا داره یه چیزی بگم

          که تو کامنتم در فایل های دانلودی ننوشتم تو سفرشمال مون ، ما به شهر فریدون کنار که رسیدیم رسول گفت سلاااام شهر سعیده شهریاری ، من عینک دودی به چشمم بود و اشکم در اومد اون لحظه تو ذهنم گفتم که سعیده از این شهر رفته

          نه از روی ناراحتی ها

          از اینکه تونستی از نقطه امن خودت بیرون بری وهجرت کنی

          تو همین فکرکردن هام بودم که دو دقیقه بعد خداشاهده یه ابربزرگ وسفید توپی شکل و گلوله ای روبروی ما تو آسمون قرار گرفت ، طوری این ابر زیبا بود که رسول ایستاد تا فقط تماشا کنیم و من و رسول در حین تماشای زیبایی های این ابر

          تو جاده ی ساحلی بودیم که هردو زدیم زیر گریه

          نمیدونم چه حسی بود اما عجیب بود وزیبا …

          با قلبم هدایت شدم به این که

          حتی اسم بنده ی توحیدی هم میاد خدا نشونه ی خوشگل واست میفرسته که بدونی

          به فکرشه، اینو واست اینجا نوشتم تا واسه خودم از این هدایت رد پا بمونه در زیر کامنتت ولذت ببرم

          هرچند تو دفترم نوشتمش …

          اینو نمیدونستم کجا واست بنویسم و هدایت شدم به این کامنتت ونوشتم .

          خواستم بدونی همون طوری که ایمانتو داری به خدا نشون میدی ، خدا و دستگاه کائناتش خوب مشغول کارند برات عزیزم و مطمئن هستم اون ابرای سفید وخوشگل که ما دیدیم ثمره ونتیجه هایی هست که میایی و برامون می نویسی رفیق جانم.

          الماس گونه بدرخشی ان شاالله

          عاشقانه و صمیمی

          دوستت داریم و برای تک تک

          کامنتهایی که مینویسی و هدایتی میشه برای ما بچه های این بهشت ازت سپاسگزارم.

          سعیده ای که الان تو دوره لیاقته

          ومیدونم داره از پیله بیرون میاد تا پروانه وار به پرواز دربیاد .

          جشن پروانه شدن شما دراین بهشت خیلی نزدیکه ..

          خلاصه در بهترین مکان وزمان

          ما چون اهل قانون سلامتی هستیم از شما یه کباب طلب داریم بانو جان.

          الهی که سرشاراز نگاه خداوند باشی و زندگیت در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1286 روز

            بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

            جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ

            پاداش آنها نزد خدایشان باغهای بهشت عدن است که نهرها زیر درختانش جاری است و در آن بهشت ابد جاودان متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند. این بهشت مخصوص کسی است که از خدا ترسد (و به طاعت او پردازد).

            ===========================================================

            فاطمه ی قشنگم،سلام بروی ماهت رفیق دلبرم

            سلام به قلب روشن و مهربونت که جایگاه نور خداوند شده

            سلام به خانواده ی بهشتی قشنگتون

            کاش کلمات قدرت داشتن تا عشق و محبت رو به همون اندازه ای که هست منتقل کنند،ولی تنها یک بغل محکم و طولانی میتونه میزانِ علاقه ی من رو بهت برسونه،چقدر همیشه قلبا تحسینت میکنم،زیباییتو،قلب مهربونت رو،دلبریتو برای داداش رسول،مادریتو برای محمدحسن جان و هلیسا …رفیق قشنگم شما اسوه و الگوی منی در مسیر قانون ….

            ازت ممنونم که از قلبت برام نوشتی،به قلبم نشست ….

            اومدی فریدونکنار و من نبودم…آره جانم…من مهاجرت کردم …من به سمت پروردگار مهاجرت کردم …

            إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

            بزودی میام و برات مینویسم در امتحان عملی قانون،چطور خداوند و استاد رو روسفید کردم …شاید هم ننوشتم …شاید کنارم باشی…برات چایی بریزم و به وصورت قشنگت نگاه کنم و با عشق باهات حرف بزنم ….ساعت ها و ساعت ها ….

            فاطمه ی نازنینم،پسر قشنگم محمدحسن جان رو از طرف من محکم ببوس و همینطور هلیسای زیبا رو…به داداش رسولم سلام گرم من رو برسون و بگو خیلی زود با خبرهای خوب برمیگردم …خیلی زود میزبان خانواده ی بهشتیتون میشم …

            دوستون دارم …بی نهایتِ بی نهایت ….

            به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان

            قلب فراوانِ فراوانِ فراوان

            پ.ن:راستی وقتی از قرآن برای نوشتن برات طلب هدایت کردم و آیه بینظیر اول کامنتم اومد …خوب جایی روی دوش خدا نشستی فاطمه ی قشنگم…بوس به کله ی مبارکت و صورت ماهت …نوش جانِ روح توحیدی و قلب سلیمت…در پناه الله باشی همیشه و همیشه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
      • -
        محمد کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1220 روز

        آقا امیر عزیز سلام

        دوست بوشهری با لهجه زیبات از همین جا میگم خیلی مخصلیم داداش

        مناظره شما و سعیده خانوم مرزهای توحیدی ما بچهای سایت جابجا میکنه و چه باورها و چه ایمانی در قلب ما زنده میکنه

        از چالشات گفتی و استرسی که گرفتی هر چند که الان خیلی وقت از این کامنت میگذره و مطمئنم خداوند از ما به خودمون مهربانتره و الان با کمال آرامش در حال انجام کاراتی

        این چالشها همیشه بوده توی زندگی ما و همیشه هم خواهد بود ولی ما آدمهای سابق نیستیم (منظورم آدمهای که قبل از آشنایی با استاد بودیم ) ما خیلی راحت تر از قبل همه چالشها رو پشت سر میزاریم چون میدونیم مسیرمون درست و فقط این دنیا به یه جا ختم میشه و اونم رشد و سعادت ماست و همیشه رو به جلو حرکت خواهیم کرد و این چالشها ما رو بزرگ میکنه

        یه داداش دارم دست پا شکسته روی این مباحث کار میکنه یه روز یه جمله زیبا گفت که حجت بر منی که فکر میکردم دارم روی خودم کار میکنم ،جملش این بود که مشکل مشکله ولی وقتی بهش میگی چالش معنیش عوض میشه

        وقتی میگیم مشکل ذهنمون هنگ میکنه ولی میگم چالش دنبال راه حل و مثل بازی بهش نگاه میکنه ،این دیدگاه چثدر زیبا بود و من سعی کردم توی مسائلم اینطور به بهشون نگاه کنم

        این روزا چالشهای زیادی دارم و خیلیاشونم تا حدی پیش میرم که فقط میتون بگم خدایا تسلیم خودت همه چی درست کن ،بقول شما وقتی استرس میگیرم از خودم خجالت میکشم و به خودم نهیب میزنم داستان حضرت موسی جلو چشمام رژه میره ،وقتی به مادر حضرت موسی فکر میکنم و ایمانی که موقع به آب انداختن فرزندش داشت ،وقتی به ایمان حضرت موسی فکر میکنم در ملاقات با قدرت زمانه خودش فرعون ،وقتی به دریای که باز شد برای حضرت موسی

        وقتی به داستان حضرت یوسف و حضرت مریم فکر میکنم خودبه خود قلبم آروم میگره ایمانم قوی تر میشه و بیخیال تر میشم میگم هر چی میخواد پیش بیاد اخرش که چی

        سپاسگزارم ازت دوست عزیزم و برات از خداوند سعادت دنیا و آخرت رو میطلبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
        مدت عضویت: 1317 روز

        سلام به حمید بوشهری عزیز

        کل سایتو با ای توحیدت رختی بهما!

        دلمونو خدایی کردی..خیلی دوستتدارم.

        دقیقا ایروزل خیلی سیمونم تضاد میا..

        همش شیطون فریبوم میده..

        چقدر ای قانون خداوند عزیزه..صدای شیطان ایقه فریب و استرسه..به محضی که داره حیز و بیلیز میکنه…ایقه خودمو با صحبتی که خداوند تو قرآن بهم گفته آروم میکنم..

        حمید همی الان نوشتمم هدایت خدا بی..انشالله خداوند هدایت کنه جواب پیاممو بیدی..

        دیشب که خواب بودم.ساعت 3 منو بیدار کرد خدا بهم گفت بسته دیگه…

        نگاه ساعت گوشیم کردوم گفتوم چرا هر کاری میکنم خواب نمیرم.شروع کردم با خداوند زیر پتو ازش سپاسگزاری برای داشتهام…

        یه لحظه که داشتم باهاش حرف میزدم…

        منو به خواب آرامش بخشی کشوند…

        الهامات خداوند رسید.

        حمید قشنگ دیدوم بدنمون سبک شد…

        چند تا صحبت فارسی از کلام خدا بهم کرد اصلا یادم نمیاد چی بهم گفت..

        و چند تا آیه از قرآن فقط تنها کلمه ایی که شنیدوم…همین بهم گفت روح القدوس…(الله اکبر)

        و وقتی برگردوندم به جسمم..چنان درد سنگین و راحتی یه لحظه به قلبم فشتر آورد…انگار منه از یه دنیایی به دنیای دیگه انتقال داد..

        حمید منم مقثل خودت چند هفته درگیر مسآئل بزرگی از شخص نزدیکنانم بهم رسید ولی بخاطر آرامش داشتنم و غلبه بر شیطلان و تقلا برای حفظ کردنم در مسیر راست تا دیشب الهام خدادند بهم رسید..

        خیلی سپاسگزار خداوندم.

        و دیروز بعد از این خواب الهام بخش روح القدوس..

        رفتم سرچ کردم ..سوره بقره..سوره مائده..سوره نحل…پیام واضح قرآن از روح القدوس برای عیسی پیش اومده…و موسی …را خوندوم و دیدوم خدادند اونا رو با روح القدوس توانا کرده…

        حمید عزیزم دوست عزیزم..میخام برکات این الهام بیشتر برام(سیم)بنویسی…

        مو از خداوند ممنونم که این خوشبختی وارد زندگیم کرد تا بتوانم راهی که یه عمر دوستداشتم یه زتدگی فراتر از اطرافیانم داشته باشم…

        وارد زندگیم کنه…خیلی خوشحالم …

        اینقدر این نور الهی این الهامات دقیقه…موقع رخ دادنش..از خوشحالی نمیدونی چکار کنی ولی خوشحالیت مثل برنده شدن یه فردی که جایزه میبره نیسه…

        اگه قبلا بر فرض این اتفاق برام میفتاد برام عجیب و غریب و ترس اور بود..

        هیجان نداری تا دیگران ازت بفهممن..

        ولی اینقدر تو دل سپاسگزار خداوندی..ولی این سپاسگزاری هم..جوری که برات بدیهی هسه که این اتفاق بیفته..چون خداوند چیزی بنام سوپرایز کردن نداره…برات عجیب غریب نیسه..

        من اینجوری شدم..فقط میگم گوش کن..این پیام این الهام بخاطر خودته بخاطر عمل کردن از قانون پس ادامه بده…

        حمید عزیزم انشالله تواناییمون زیاد بشه تا بتونیم این دنیا و اخرتمونو بسازیم..

        وقتی که مردیم شاکی از اشرف بودن خودمون در برابر خدادند نشیم..

        مخصوصا خودمون که تو اینراه هسیم باید خیلی نواظب باشیم..

        چون شیطان ذهن خیلی فاسد هستند.فقط کارشون از بیین رفتنمونه…که فقط با استمرار میشه دهنشونو سرویس کنی.

        شکر خدا میکنوم که همین چند دقیقه پیش قاصدشو فرستاد تا بیشتر از این نخوابم بیام کامنت شما افراد توحیدیمو بخونم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1272 روز

          سلام و درود فراوان به فاطمه خانم ، خواهر عزیزم.

          الهی که حالت همیشه خوب و عالی باشه. «خیلی ممنونم که با لهجه بوشهری سیم کامنت ناهادی، خیلی کامنت خوبی بی، و اینکه به جای خیلی خوبی هدایت شده بیدی» …

          «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ» (ﺑﮕﻮ ﺁﻥ [ﻗﺮﺁﻥ] ﺭﺍ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻘُﺪُﺱ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪم ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ [ﻣﺎﻳﻪ ﻱ] ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﺪ. (١٠٢ نحل)

          از من در مورد روح القدس پرسیده بودی، واقعاً باید بگم دانسته های من از قرآن بسیار کم و ناچیزه ، اما اینو میدونم و مطمئنم که احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب. اگه چیزی که دریافت کردی احساس خوب و آرامش برات داره قطعاً نوید اتفاقات خوب داره.

          از طرفی ممکنه من و شما هر دومون به یه آیه از قرآن هدایت بشیم ولی هر کدوممون یه درس متفاوت ازش بگیریم، و مسیر متفاوت طی کنیم. برداشت های ما از آیات قرآن مثل این میمونه که دو نفر عینک با شیشه های رنگ متفاوت به صورتشون بزنن و به یک منظره نگاه کنن. ظرف وجود هر کدوم از ما منحصر به فرده.

          واقعاً من هر چقدر توی این آموزه ها بیشتر غرق میشم، یا توی آیات قرآن بیشتر سرچ میکنم بیشتر به این موضوع پی میبرم که آگاهی من خیلی کم و محدوده، یه زمانی زیاد کامنت میذاشتم، ولی الان یه وقتایی میگم واقعاً چه حرفی برای گفتن داری که بنویسی؟

          هر چقدر بیشتر خدا رو توی زندگیم احساس میکنم، از نگرانی هام کمتر میشه و به آرامش بیشتری میرسم. نگرانی از هر چیزی ، ولی منم یه وقتایی درگیر نجواها و نگرانی ها میشم.

          نگرانی و نجوا طبیعیه ، طبیعیه ما اشتباه کنیم ، طبیعیه نجوا بیاد، طبیعیه نگرانی بیاد ولی یاد خدا از همه چیز بالاتره. اگر نجواها و نگرانی ها نبودن ما متوجه احساس آرامش ناشی از یاد خدا نمیشدیم. انسان همیشه حق انتخاب داره، که نجوا رو انتخاب کنه یا آرامش یاد خدا.

          ازت بی‌نهایت سپاسگزارم ، منو ببخش شاید کامنت من چندان مرتبط به سوال شما نبود، فقط درک‌ محدود و ناچیز خودم بود از آموزشها.

          در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی فاطمه خانم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
          • -
            فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
            مدت عضویت: 1317 روز

            بازم سلام حمید برادر عزیزم

            عالی بی اشکمو درآوردی.بینظیری حرف پایانیت دقیقا نقطعه ایی بی که دلمو به آرامش رسوند..

            که گفتی نگرانی و نجوا طبیعیه.طبیعیه ما اشتباه کنیم.طبیعیه نجوا بیاد…ولی یادخدا از همه چیز بالاتره!اگر نجواها و نگرانی ها نبودن ما متوجه احساس آرامش ناشی از یاد خدا نمیشدیم.

            دقیقا یه تیری تو نشونه زدی..

            همین الان فهمیدوم خیلی بخودم سخت میگیروم.

            در پناه خداوند هر کجا باشی..سعادتمند.خوشبخت در همه جنبه ها!..و پر از آرامش.

            حمید میفهمی چنه! هر چه میری جلو بیشتر میفهمی خدا کیه!…

            بیشتر میفهمی همچی خداونده..

            بیشتر میفهمی یه عمر دور بودن از خداوند یعنی چه!

            بیشتر میفهمی زندگی کردن یعنی چه!

            هر چقدر بیشتر درک میکنی بازم از خودت میگویی هنی مو هیچی نمیدونوم…

            با وجودی که اگه قبلا اینجور زندگی برام واضح میکردن.یه شاخی ری کلت(سرم)میومد بالا.

            چقدر قشنگ داریم با تکامل رشد میکنیم.

            چقدر بهتر میفهموم..وقتی درکت پایینه.اگه تو بهشتم بزارنت.هیچی برات ارزش نداره…

            چقدر داروم الان معنای زندگی کردنو درک میکنوم.

            منیکه که نوشتن یادم رفته بود.بعد از تحصیلاتم الان هر چی مینویسم .تمام شدنی نیست..

            هر چی بگم از قانون الهی کمه!خدایا شکرت شکرت شکرت

            ممنونم ممنونم از شما دوست عزیزم کامنتتتون عالی بود تو دفترم یادداشتش کردم..برای همیشه..تا بتونم هنوز دقت تمامی روی قوانین بدون تغییر الهی داشته باشم!

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رضا حسنی گفته:
      مدت عضویت: 1331 روز

      سلامی گرم ب سعیده خانم مهربون

      بخدا هربار با کامنتات اشک ماهم در میاری از بس ک با عشق مینویسی و انرژی خوبتو ب ما انتقال میدی

      جسارتی ک من از شما سراغ دارم مطمئنم از پس هرکاری برمیاید و خیلی راحت در مسیر مورد علاقت قدم برمیداری و مثل همیشه از نتایج خوبت میگی و مارو ب وجد میارید

      از اونجایی هم ک همیشه شما با کامنتای خوبتون ب ما انرژی میدین ، منم خواستم با تحسین کردنتون ی نقطه آبی براتون بزارم و ازتون تشکر بکنم

      در پناه خداوند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 897 روز

      سعیده جان دوباره کامنتت رو دیدم و سر شوق امدم

      خدا را شکر که اینقدر عالی رو خودت کار میکنی و اینقدر زیبا بیان میکنی داستان هدایتت رو

      چقدر عالی ایه قران میاری و با توحید ما رو دیوانه میکنی

      امیدوارم که به طور جادویی کار مورد علاقه ات رو ران کنی و ازش لذت ببری – چرا که نه… – قطعا از پسش بر میای..

      خدا را شکر استاد فرشته نجات همه مون هست و شکر خدا که خداوند دستش رو برامون گذاشته تا بهش مراجعه کنیم و حس توحید رو به خودمون بگیریم…

      خدا را شکر که با این لب تاپ جادویی که تازگیا خریدم 50 تومان برا برنامه نویسی شغل مورد علاقه ام دارم برات کامنت میگزارم – منم فکر میکردم که قراره ی سال تلاش کنم تا به این پول برسم

      ولی اگه در مسیر درست باشی – در مسیری کاری قدم برداری که عاشقی – خدا برات برگ برنده رو رو میکنه – با عشقی که برا کارت داری – با تعهدی که میگزاری – با ساعت کاری که میگزاری نتایجی میگیری که ان برش نا پیدا

      من چند پنج شنبه ظهر رفتم شیراز باصفا برا دیدن اقوام و لذت بردن

      شکر خدا خیلی خوش گذشت جا تون خالی

      کلی از اقوام زنگ میزدن .و میگفتن خونه ی ما هم بیا – انهم با دست پخت های عالی و جادویی

      خدا را شکر خیلی خوش گذشت – با اینکه وقت داشتم که بیشتر باشم و لذت ببرم ولی گفتم اینجا نمیتونم خیلی عالی با لب تاپم کار کنم و لذت ببرم – برم خونه خودمون با میز و صندلی مخصوص لب تاپ بشینم و کلی کار کنم..

      واقعا ببین چه شده که امین جان از مهمونی و کلی لذت بردن داره میزنه که بیاد پر قدرت بشینه واسه عشقش واسه کاری که علاقه داره وقت بگزاره هر چند که اول مسیر هست..

      امیدوارم که همگی تون هدایت بشین به رسالت زندگی تون – به شغل مورد علاقه تون و ازش لذت ببرید

      چه حس بی نظیر و جادویی داره

      چقدر زود میگزره زمان – چقدر تمرکز بیشتری میگزارین – چه عشقی میکنین…

      از خدا میخوام این سبک ادامه دادن در شغل مورد علاقه رو برا همه فراهم کنه و مزه اش رو به همه بچشونه..

      دو تا خواهر من هم پرستارن و تو بیمارستان کار میکنن و خیلی خسته میشن وقتی که میبینم شما اینقدر خوش انرژی کامنت میگزارین لذت میبرم – به امید لذت بردن وخلق نتایج جادویی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1271 روز

      سلام و درود سعیده عزیز

      خوشحال شدم از اینکه در مسیر شغل موردعلاقه ات قرار گرفتی و این برای من خیلی الهام بخش بود. و کلی تحسینتون میکنم که اینقد خوب دارید حرکت می کنید و اینقدرشجاعید. بی صبرانه منتظر خبرها و نتایج خوبت خواهم بود. شما می توانید الگوی خوبی برای من در این مسیرباشید(شاگرد اولی که داره بورسیه میگیره). تا بتوانم جای پای قدمهایت گام بردارم و راه رفته تو را دنبال کنم تا به خواسته مشترکی که دارم برسم.

      تحسینتون میکنم بابت نگاه توحیدیتان.به وضوح میتوان توحید رو از احساس و کلامتون لمس کرد. و این چقدر ارزشمند و زیباست. و تائیدیست بر مسیری که دارید طی می کنید.سعیده جان خوب میدانی که چقدر حس بی نظیریه این احساس؛ چقدر میشه متفاوت دید همه چیز را؛ چقدر میتوان عاشق بود؛ چقدر به صلح با خودت میرسی و چقدر خداوند را در هر نگاهت لمس میکنی… این احساس خوب هزاران بار تقدیم تو باد.

      به دستان پر قدرت خداوند میسپارمتون و برایت خیر و نیکی و سلامت و سعادت در دنیا و آخرت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2335 روز

      سلام سعیده جان

      آفربن و هزاران هحسنت بر کامنت شما و وجود نازنین و ارزشمند شما

      بهت تیریک میگم که وارد شغل مورد علاقت شدی

      با عشق منتظر خوندن خبرهای لبریز از موفقیت های بی شمار شما هستم

      دنیا دنیا عشق و خیر و شادی و ثروت و سلامتی رو برای هممون آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1957 روز

      هزاران درود بر شما سعیده جان پرقدرت و فوق‌العاده

      بینهایت بار تحسینتون میکنم سعیده جانم چقدر این کامنت و حرکت شجاعانه حال من رو خوب کرد چقدر با تمام وجودم قلبا تحسین کردم و تبریک میگم بابت این شجاعت جسارت توحید عملی قدرت بینهایت و انرژی بینهایت هزاران بار تحسین میکنم تبریک میگم و تشویق میکنم عزیزم،

      نمیدونم چرا انقد این تصمیم شما به من احساس فوق‌العاده ای رو دادم ک احساس کردم واقعا خودم هستم یقین دارم ایمان دارم وحی منزل است که این هدایت پروردگار است و لاغیر…

      من که بینهایت خوشحالم و تحسین کردم و مشتاقم بینهایت الان که دارم این کامنت رو می‌نویسم همزمان شده با صدای اذان زیبا و شروع قرآن در محیط زیبای دانشگاهم…

      چقدر هدایت چقدر همزمانی چقدر زیبایی…

      مطمعنم که خداوند جلو در حال حرکته و شما هم پشت سرش پر قدرت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2043 روز

      بنام خداوند وهاب من

      سعیده عزیز

      بنام خودش مینویسم تا یاور و هدایتگر همیشگی ما باشه. (و نه به این خاطر که اونو خواب ببره، به این خاطر که خودم یادم نره که منم که با فکر و باورهام ممکنه دورش کنم.)

      من دوست دارم به حرف استاد عمل کنم و نتیجه هام صحبت کنه. البته که الان هرچند کوچیک از نتایجم کاملا راضی هستم.

      بعد از خوندن کامنت آقا رضا عزیز مصمم شدم تا از این قانون بیشتر استفاده کنم. واقعیتش همه چیز ایمانه. همه چیز باوره. همه چیز حرکته. الان پس از یکسال بهتر متوجه شدم ولی میدونم که خیلی بهتر میشه درکش کرد و لازمه خودم بهتر درک کنم.

      پارسال تو یه شرایط خیلی سخت که حاصل باورهای خودم بود واقعا به خدا گفتم تسلیم و خدا اونجا وارد شد. یعنی من اجازه دادم کار کنه.

      من شغلم تدریس زبان هست ولی پارسال سر یه شغلی بودم که هیچ ربطی به زبان نداشت و بخاطر باورهام مجبور بودم انجامش بدم.

      یه روزی به خدا گفتم خدا من زبان بلدم باید جایی باشم که بیشتر از این مهارتم استفاده بشه. شاید عجیب ولی فرداش بود یه خانمی تماس گرفت گفت برای موسسه‌مون احتیاج به یه مدرس داریم. اصلا اینکه ایشون از کجا منو پیدا کرد نمیدونم مهم هم نیست….وقتی قانون رو متوجه بشی جواب اینا یه چیزه…خدا! من وارد موسسه شدم ولی فقط 3 روز تو هفته بود اونم با حقوق کم و یه بدهی هم داشتم چند میلیون ولی خب به خودش اعتماد کردم. ( من قبلا باورم این بود معلمی پول توش نیست و ….که همین باورام ترمزه و هنوزم توش کار دارم ولی نسبت به قبل خیلی بهتر شده) کارم رو شروع کردم و بعد یه مدتی از یه موسسه دیگه که بعد فهمیدم بهترین موسسه شهره باهام تماس گرفتن که اگر مایلی بیا برای تدریس…به خداوندی خودش من قبل این پروسه 10 جا رزومه فرستادم و حضوری رفتم و شماره گذاشتم اصلا طرف زنگ نمیزد که بگه آقا نمیخوایم یا حتی جواب رد بده…وقتی رها میکنی خودش میاد و میبره…اونم بهترین جا…

      کامنتم رو کوتاه میکنم میخوام نتایج بزرگتری بگیرم ولی به لطف خودش الان نه تنها از پس مخارجم بخوبی بر میام که کلی وقت اضافه دارم. من زیر کولر تو تابستون و تو اتاق گرم تو زمستون فقط روزی 4 ساعت کار میکنم و اون بدهی رو هم به لطف خودش صاف کردم. چیزی که اصلا هیچ ایده‌ای نداشتم براش ولی بعد ویدیو آقا رضا گفتم اولین قدم برای بهتر شدن شرایط مالی پاک کردن بدهی‌هاست.

      خداوند رو هزاران بار شکر که تو جمع صمیمی این بچه‌های عزیز هستم و اینقدر این صمیمیت و دوستی فراتر از هر مرزی داره بیشتر و بیشتر و بیشتر پخش میشه. من سپاسگذاری میکنم از استاد عزیز و مریم جان عزیز بخاطر این فضای پاک و مقدسی که بوجود آوردن تا ما همگی از این سفره بهره ببریم. استاد با نتایج بزرگتر پیش شما برمیگردم. ب امید الله مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        جواد یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2737 روز

        سلام آقا مصطفی جان

        چقدر جالب از اعتمادتون به رب نوشتین دقیقا همه جا و همه چیز همینه من لینکتون میدم به قسمت 37 گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان و همچنین اون چند قسمت مصاحبه با خانم آزاده طیبی که موردا خیلی مشابه مورد شماست انشالله که همیشه موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    داستان امروز برای برگزاری یک مهمانی است که ما هم در کنار شما هستیم. یک مهمانی در کمال صفا و صمیمیت فقط برای لذت بردن و شاد بودن فقط برای در لحظه زندگی کردن به همین سادگی بر عکس باورهای ما مخصوصا ایرانیان که به مهمان نوازی شهره هستند اما این باور برای ما که در خانواده بزرگ و جهانی استاد هستیم باوری دیگری شکل گرفت. همانگونه که استاد در این فایل فرمودند.مهمانی، فضایی مملو از صفا صمیمیت, علاقه , شادی و آرامش با کیفیتی بالا.

    با کمال تأسف ایرانیان این عادت یا این باور را به هر کجای دنیا هم مهاجرت کنند با خود داشته و حاضر به تغییر آن نیستند.

    جمله طلایی استاد وظیفه ماست که از فضا و شرایط لذت ببریم نه این که وظیفه شاد کردن مهمان را هم داشته باشیم آنها باید خودشان لذت ببرند. به یاد دارم هر زمان ما مهمان داشتیم بعد از آن مثل این که کوه کنده بودیم از سه روز قبل تا سه روز بعد احساس خستگی، بی حوصلگی، ناراحتی، بی رغبتی به هر چیز و هر چیز به جز شادی و لذت.کلمه مهمان برای ما مصادف با رنج و سختی و عذاب شده بود.

    خانم شایسته به زیبایی و راحتی تدارک مهمانی را دیدند مهمانی که به بازی تبدیل می شود مهمانی با بهترین امکانات.

    خلاقیت در استفاده از ظروف هم ابتکار دیگر خانم شایسته است که هر آنچه را لذت می برند استفاده می کنند با کاربردی متفاوت.

    این همبستگی بین شما و دوستانتان که با فرهنگ های گوناگونی هستند چقدر می تواند پر بار و لذت بخش باشد و از کنار هم بودن و تجربه کردن ساعاتی که خیلی زود خواهد گذشت.

    مواد غذایی که خانم شایسته با سلیقه و دقت در ظرفها قرار می دادند دهان ما را هم آب انداختند مخصوصا بری ها و چقدر دست و دلبازانه.

    چیدمانی برای سی نفر مهمان که واقعا عالی بود. ظروف یک بار مصرف که دیگر عالیتر بود چون حتی اگر ماشین ظرفشویی هم داشته باشی باز هم پایت به ظرفشویی خواهد رسید به غیر از ظروفی که در طول مهمانی باید شسته شود.

    مهمان حبیب خداست. این جمله ای بود که از کودکی در ذهن ما کاشته شد و کدام خدا؟ خدایی که برای بنده اش فقط شادی و سلامتی و لذت را سر لوحه بهترین فرکانس ها کرده است

    با توجه به این که افرادی از زندگی ما طبق قانون حذف شدن ما هم در آینده حتما از این شیوه استفاده خواهیم کرد.

    استاد هم بهترین شرایط را برای شنای مهمانان فراهم کردند در پرادایسی زیبا و رویایی و مهمانان از راه رسیدند و در دریاچه ای که به درخواست استاد از خداوند باران را تجربه کرده بود با لذت و شادی شنا کردند.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام به همه عزیزانم

    مریم نازنینم همیشه برایم قابل تحسین هستی ،

    در صلح بودن با خودت، منعطف بودنت ،در خیلی مواقع بهتر از استاد عمل کردنت، احساس لیاقت و ارزشمندی که آگاهانه در خودت ایجاد کردی همیشه مرا به شگفتی وا میدارد.

    چه زیبا به قانون عمل میکنی و چه زیبا پاداش دریافت میکنی. و چه پاداشی بالاتر از اینکه خداوند نعم العبدش را در کنارتان و قوامتان قرار داده است.چه پاداشی بالاتر از ملکه آن بهشت بودن.

    هنوز خواب در چشمانم موج میزد که فایل زیبایتان را دانلود کردم. این هم از مواهب آزادیست که میتوانی بدون اینکه دغدغه ای بابت چیزی داشته باشی چشم باز کنی و با فراغ بال سریال دلخواهت را دانلود کرده و با آرامش خیال نظاره گرش باشی و به خدایی ایمان داشته باشی که طبق قانون تغییر ناپذیرش تو را به کانون توجهت هدایت میکند.

    و در اتمام سریال محبوبت با فرستادن عنکبوتی که از سقف آویزان است به تو بفهماند که قدرت کانون توجه را هرگز از خاطر مبر.

    و اگر اینقدر قانون دقیق عمل میکند پس لاجرم به کانون توجهم به تک تک زیبایی هایی در فایل به آن توجه کرده و تحسینش کردم هدایت میشوم.

    استادم همه جملاتتان جملاتیست طلایی که بر کلام الهی تان جاری میشود.

    دلم میخواهد هربار که میخواهم خود را اذیت کرده و برای جلب توجه و تایید بقیه خود را به زحمتی اندازم، آیاتی که خدا در قرآن در بیان اذیت نشدن زن فرموده را با خود مرور کنم.

    خدایی که حتی حجاب و پوشش را برای اینکه زن اذیت نشود قرار داده، خدایی که حتی برای شیری که خودش در سینه مادر قرار داده اما میفرماید اگر سختت بود دایه بگیرد.

    اما خود من چقدر خود را اذیت کرده و فراموش میکنم خدایم برایم آسانی خواسته.

    فراموش میکنم لا یکلف الله نفسا الا وسعهایش را

    و استادم چه زیبا با 12 قدمتان من را به سمت قرآن هول دادی و خدا از فضل عظیمش این آیات را با کلام الهی شما و قرآن پیش چشمانم درخشاند.

    به من فهماند که زن چهار اذیت را پذیرفته ، قاعدگی ، بارداری ، شیردهی ، زایمان و در قبال پذیرش این اذیت ها بقیه بارها از دوشش برداشته شده.

    آن زمان بود که راحت تر پذیرفتم در مهمانی ها و یا کار بیرون خود را اذیت نکنم.

    تازه به چشمم آمد که چرا همسر سابقم تمام تلاشش بود در مهمانی ها و یا کار خانه اذیت نشوم و از ویژگی های مثبتش این بود که تا هویج خورد و خلال شده ، بادمجون کبابی و … هرچیزی که مربوط به طبخ غذا بود از بهترین مغازه محصولات خانگی تهیه کرده و همیشه جلوی مرا برای اینکه این کارها را خودم انجام بدهم میگرفت.

    تجربه من از مهمان داری در اغلب میهمانی ها به جز ظروف یکبار مصرف تقریبا به همین آسانی و راحتی بود زیرا همه چیز با بهترین کیفیت از بیرون خریداری شده و سر میز قرار میگرفت.

    ولی در مواردی هم خودم از عزت نفس پایینم که سعی در جلب توجه داشتم و چند مدل غذا و دسر درست میکردم هربار با اعتراضات ایشان مواجه میشدم که سعی داشت به من بفهماند نیازی به این سختی کشیدن ها و اذیتها نیست.

    دسر میخواهی از بهترین قنادی تر و تمیز ‌مرتب سفارش بده بیارن.

    هربار مهمانی دعوت میکردن اولین حرفشان این بود غذا از بیرون میگیرم.

    اما از آنجا که گمان میکردم نکند بقیه فکر کنند من دستپخت خوبی ندارم بارها و بارها این نعمت را پس زده و خودم مشغول درست کردن چند نوع غذا میشدم.

    خدایم برایم آسانی میخواست و من خودم به خودم ظلم کرده و نعمت آسانی را بر خودم حرام میکردم.

    برای تک تک لحظاتی که آسایش و راحتی را برایم فراهم کرده و ماموری بود که به من یادآوری کند تو به واسطه انتخاب خدا و پاک دامنی همچون ملکه ای هستی که باید همه چیز به تسخیرت در آمده و در خدمتت رایگان کار کنند از خدا سپاسگذارم.

    این ویژگی مهمان نوازیتان را چقدر تحسین میکنم و خدا را سپاسگذارم که همسر سابقم نیز از ویژگی های مثبتش مهمان نوازی شان بود.

    این روزها در جهت ترمیم این بخش از اعتماد به نفسم دیگر در مهمانی ها خود را اذیت نکرده اگر حسش باشد کمک میکنم اگر نه همچون ملکه ای نشسته و اجازه میدهم از من پذیرایی شود.

    و با خودم تکرار میکنم نفیس تو فقط سر سفره آماده میروی.

    کاری که خدا همیشه برایم انجام داده ،رفتن سر سفره پر نعمت آماده.

    به خاطر آوردم در اکثر مهمانی ها مشغول کمک دادن بودم یعنی چه مهمان می آمد چه مهمانی میرفتم در اصل میزبان بودم. زیرا همه تلاشم را میکردم با کمک کردن به نوعی زحمات میزبان را جبران کنم.

    وقتی ریشه این حرکتم را بررسی کردم به همان پاشنه آشیل شیک و مجلسی احساس عدم لیاقت و ارزشمندی رسیدم.

    انگار این دعوت را از طرف خدا نمیدیدم و فقط دنبال این بودم که به نوعی جبران کنم.

    همان واژه خطرناک جبران کردن که چه زیبا در جلسه 9 عزت نفس همچون جراحی حاذق لایه لایه برایمان شکافاندید و با بیان مثالها و تجربیات ارزشمندتان کریه المنظر بودنش را برایمان اثبات کردید.

    چقدر خوب است فقط حضورمان را در جایی ارزشمند بدانیم، خود را برکت هر محفلی بدانیم تا دست از این خود آزاری ها برداریم.

    حضور خودمان در زندگی کسی و جایی و کنار کسی را برکت بدانیم همین باعث میشود از اضافه کاری ها دست برداشته و بارها را از دوشمان برداریم.

    و ببینیم که همان افراد که بقیه برای بودن در کنارشان سر و دست میشکنند فقط میخواهند شما در زندگی شان باشید، حاضرند همه کار کنند فقط شما در کنارشان باشید.

    فارغ از اینکه مطابق میل آنها رفتار میکنید یا نه.

    چقدر خوب می‌شد اگر همین واژه زن اذیت نشود قرآن را با پوست و گوشت و استخوانم درک میکردم.

    چقدر خوب می‌شد توضیحاتی که در قدم پنجم 12 قدم در این زمینه دادین با پوست و گوشت و استخوانم درک میکردم.

    چقدر سمیه عزیز را تحسین میکنم که بودن در کنار استاد عزیز را خلق کرد ،همان خواسته ای که مینوشت در کامنت هایش و خدایی که به آنچه مینویسید قسم خورده.

    این چند وقت در پی هوای نفسم به دنبال حواشی رفته بودم که مرا از اصل ،که بودن در این فضاست دور کرده بود.

    انسان است و ذات نسیان گرش ،فراموش کرده بودم که قرار من با خدایم این بود در حال حاضر روی درک قوانین و دوره ها کار کنم.

    هرچند که لازم بود اون بخش که معماری بود را نیز تجربه کنم تا هیچ سوال ذهنی برای ادامه مسیر برایم باقی نماند.

    از کارم در بهترین موقعیت شغلی و کلاسهایم که هزینه ای بالا هم برایش پرداخت کرده بودم انصراف داده و تمرکزم را روی نوشتن و درک قوانین همان اصل خارپشتی قرار دادم.

    کاری که حالم را خوب میکند.

    به وضوح دیدم که رفتن در پی فرع مرا از اصل بازداشت. حتی دیگر قلمم یارای نوشتن نبود کاری که عاشقش هستم.

    ازتون بینهایت سپاسگذارم برای به اشتراک گذاشتن زیبایی های زندگی بهشتی تان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
    • -
      رضا حسنی گفته:
      مدت عضویت: 1331 روز

      نفیس جان سلام

      بازم مثل همیشه با قلم زیبات منو ب وجد آوردی و وادارم کردی ک برات بنویسم

      اول از شما دوست خوبم بسیار سپاسگزارم ک چقدر زیبا از نکات مثبت همسر سابقتون یاد کردین و چقدر خوبه ک توجه و تمرکزتون بر خاطرات خوبه گذشتتونه و من از این نکته بسیار لذت بردم و شمارو بسیار تحسین میکنم

      نکته دوم اینکه آفرین به شما ک خودتون رو نعمت هر مجلس میدونین و برای خودتون ارزش بالایی قائل هستین

      و نکته سوم و آخر این کامنت ارزشمند این هستش ک ب خوبی به ریشه ی ،

      (بلافاصله جبران کردن) اشاره کردین و این پاشنه آشیل من بود و هست ک ب لطف خدا وآموزه های استاد بسیار بهترش کردم و هرروزم باید هواسم بهش باشه ک مبادا دوباره علف های هرزش بلند نشه !!!

      بازم از شما دوست گلم بسیار سپاسگزارم

      درپناه خداوند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2335 روز

      به نام الله بیهمتا

      سلام نفیسه جانم

      بعد از مدتها دوباره هدایت شدم به کامنت شما و مول همیشه لذت بردم

      تحسینت میکنم با این اعتماد به نفس بالا که نوشتید:

      مثل ملکه ها میشینم که ازم پذیرایی بشه

      جالبه که منم گاهی به جاهایی دغوت میشم که همبن حس رو دارم و میزبان هم واقعا مانند ملکه ها لا من برخورد میکنه

      پس تا ما خودمون رو لایق ندونیم، دیگران هم برای ما ارزشی قائل نیستند

      الهی شکرت بابت این سایت، بابت این فایل و بابت این دوستان نازنین و ارزشمند

      شاد و سالم و ثروتمند در آغوش رب بیهمتا باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1852 روز

      سلام نفیسه عزیزم

      چقد خوشحالم بازم شروع به نوشتن کردی قلم تون عالیه و هزاران بار تحسین تون میکنم

      چقد عالی بود این متن تون چقد عالی گفتین حضورمون باعث برکته چقد این جمله تون ب دلم نشست

      امیدورام بهترین ها براتون رقم بخوره و هر روز بیاین اینجا و برامون بنویسید

      از اینکه حس های قشنگتون رو با ما ب اشتراک میزارید سپاسگزارم

      بازم برامون بنویسید

      شاد و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: