نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 1

سلام به همگی استادعزیزم مریم نازنین

من هم درسن کم ازخونه پدریم زدم بیرون بااینکه سال 90 اصلا این حرکت پذیرفتنی نبود من تو اون سال مستقل شدم وبااینکه پدرم بسیار کنترل گر و مستبدبودولی من انجامش دادم اونموقع با استادآشنانبودم ولی باکتاب اسکاویل شن شروع کردم به گفتن عبارات تاکیدی و تجسم و تمرین ،این اقدام توی زندگیم بزرگترین قدم برای من بود چرا که ترس عجیبی از بچگی نسبت به پدرم در من بود.البته تمام برادر خواهرا این ترسو داشتن ولی من انقدر خوب رو باورهام کارکرده بودم که جسارت انجامش پیدا کردم و جالبه تو اون سن میدونستم اگه الان انجامش ندم ممکنه ترس‌ها منو فلج کنه و هیچوقت دیگ انجامش ندم.

این استقلال شروع تغییر و تحول من بود اون اوایلش تو در و دیواربودم ولی کم کم خودمو پیدا کردم و شروع کردم رو خودم کار کردن،از اتفاقاتی که بعد از تغییر باورهام وبا برنامه های رایگان استاداتفاق افتادمن با توکل به خداوند و ایمان از رابطه ای که داشتم خارج شدم اصلا اصلا کارراحتی نبود چون این پارتنر من تمام هزینه های منو داشت هندل می‌کرد ولی من انجامش دادم و بعد از حدود 19 سال ازش جداشدم ماتقریبااز14سالگی باهم بودیم ،رابطه خیلی زیبا و سازنده ای بود ولی از یه جایی به بعد انگاری ظرف من برای داشتن رابطه زیباتر و سالم‌تر بزرگتر شده بود،بعد از جدایی اتفاقات و شرایطی پیش اومد که من به درآمدزایی رسیدم و صفرتاصد زندگیم دست خودم بودم نمیتونید تصورکنید که چقدر شیرین بود،بعدش وارد رابطه دیگه ای شدم و چون باورهام هنوز مشکل داشت اون رابطه برام خیلی خیلی درس داشت و باعث شد دوره عزت نفس استاد رو شروع کنم البته غیرقانونی و بعدش به جایی رسیدم که تمام فایلهای غیر قانونی رو حذف کردم و دوسال بعد هدایت شدم به دوره دوازده قدم،ازاون رابطه هم اومدم بیرون ولی جسته گریخته باز اون ارتباطه بودش تا اینکه همین امروز به خاطر ساختن باورهای قوی و ارزش به خود دیگ حاضر به ادامه ارتباط نشدم ولی اگه قبلا بود من دوباره و دوباره این ارتباط رو ادامه میدادم بازم آسون نبود ولی وقتی رو خودت کار میکنی قلبت باهات صحبت میکنه زمانی که با این پارتنرم در ارتباط بودم ته دلم احساس خوبی نداشتم و با قوی‌تر شدنم و جدی گرفتن این حس کم کم این رابطه هم تموم شد،باز از اتفاقاتی که در زندگیم افتاد من تو خونه خودم فوق رو گرفتم اتاق پوست خودمو راه انداختم ،ورزش رو چندین ساله به صورت مستمر انجام میدم غذا خوردنم درست شد استایلم کلا دگرگون شد،تو هرجمعی نمیرم پای هرکسی نمیشینم،تلویزیون رو حدود6 ساله قطع کردم ،اکسپلور نمیرم…..

من قدم نهم هستم و از قدم هشت جلسه سوم که باور فراوانی بود نمیدونید چه احساس شور شعفی دارم براش،قبلش فک میکردم من باور فراوانی دارم ولی بعد متوجه شدم باید الگو برای ذهنم پیدا میکردم چون ذهن همینطوری قبول نمیکنه،این مسیرو عاشقشم و میدونم هنوز ضعیفم تو کنترل ذهن ولی ساعتهای بیشتری حالم خوبه و امیدوارم.