نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 1 - صفحه 9

167 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Amin Kashkooli گفته:
    مدت عضویت: 1715 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدا را شکر که هم فرکانس دیدن این فایل هستم و دوبار با عشق دیدم و الان امدم ی کامنت بی نظیر بگزارم.

    خدایا شکرت که امروز ی الگوی جدید و جوان دیدم که اقا جان می شود.

    خدایا شکرت که عرشیای عزیز توانسته اند در این جوانی هدایت الهی نسیبشون بشه که وارد این سایت بی نظیر بشن و عاشقانه به دانسته ها عمل کنند و این همه نتایج بی نظیر به دست بیاورند.

    خدای عزیزم ازت متشکرم بابت این همه ایمان که بهم میبخشی و هدایت الهی را نسیبم میکنی.

    خدای عزیزم شکرت که عرشیا جان این همه نتایج جالب در مورد سلامتی، ثروت و خوش بینی ریز بینانه بدست اوردنند.

    چقدر استاد عزیز با شور و شوق صحبت میکنن و منم قطعا فیلم قبل عمل را به یاری الله از خودم میگیرم.

    شکر الله که از شروع سایت 2023 وارد این سایت بی نظیر شدم و ازش لذت بردم و کتاب های بی نظیری که در محصولات بود با عشق مطالعه کردم.

    2023.01.09

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1029 روز

    درود و ادب خدمت همه دوستان و استاد گرامی،

    چقدر لذت بردم از این فایل و یکبار دیگه مهر تاییدی زد بر رد عامل سن در موفقیت، من خودم چون لذت میبرم از خوندن نتایج دیگران میخوام یکی از موفقیت هام رو اینجا با ایمان به تک تک نشونه ها و نهایتا رسیدن به هدف رو بنویسم و امیدوارم مفید باشه برای دوستان راه پیشرفت.

    اول اینو بگم که من مهاجرت کردم به سوئد و یک زمانی سر فرصت مسیر رو مینویسم که چقدر دست خدا راه رو نشونم داد. من بطور موقت برای تحقیق اومده بودم وبعد از مدتی برای کارهای تسویه حساب و دفاع از تز دکتری برگشتم ایران در اواخر جولای 2022، وقتی رفتم سراغ کارهای دانشگاه و طی کردن مسیر نامه نگاری ها متوجه شدم کار اونطور که من دلم میخواد طبق برنامه من پیش نمیره با وجود اتفاقات خوب در مسیر و انجام شدن معجزه اسای کارهام ولی هنوز جاهایی ایراد داشت و من متوجه شدم با این روند من نمیتونم تا تاریخ اواسط سپتامبرکه مشخص کردم دفاع کنم و باز برگردم سوئد. خیلی فکر کردم صحبت های دوستان و همه بر این بود که من بمونم و هرچقدرم طول میکشه اهمیت ندم ولی کار دکتری رو تموم کنم. ولی احساس من چیز دیگه ای میگفت که به حرف هیچ کس گوش نده….

    خیلی احساس عجیبی بود نجواهای ذهنم تا حدودی موافق حرف ادم های اطراف بود که توکه هزینه کردی بمون…. خلاصه یکروز تمام تمرکزم برای تصمیم گیری گذاشتم و گفتم فدای سرم که هزینه شده نزدیک 100 میلیون برای رفتنم و هزینه های ایران خرج شده بود.

    گفتم فدای سرم احساس و آرامش من مهم تره و من حتی اگه این دکتری رو ول کنم با حقوق یکماهم در سوئد این هزینه جبران میشه اصلا من اومدم چندتا کار دیگه مثل وکالت دادن به کسی، دیدن خانواده، دندانپزشکی و… رو انجام بدم مطمعنم خدا خودش مشخص میکنه کی باید دفاع کنم مثه همیشه که هدایت شدم این دفعه هم عالی تر هدایت میشم.

    تصمیم گرفتم و بلیط برای اواسط سپتامبر گرفتم و گفتم تا اون مدت خوش و خرم مسافرت میرم اگر شد که شد اگرم نشد میرم بعدا انلاین دفاع میکنم. دلم آروم شد جنس آرامش رو میشناختم دیگه گفتم اوکی تمومه حسابی خوش گذرانی کردم، از رستوران ها عالی، مناطق عالی شمال کلی مسافرت رفتم نصف ایران رو گشتم بعدشم برگشتم بدون اینکه کارم تموم کنم بدون یک ذره ناراحتی گفتم زمانش نرسیده. به محض اینکه من از ایران رفتم چند روز بعد اوضاع ایران بهم ریخت و اینترنت قطع شد، من خیلی فکر کردم گفتم خدایا من جنس الهامتو شناختم ایمان داشتم اگر بمونم ضرر میکنم بهتره برم و این شد که من هدایت شدم چون در مدار اون اتفاقات نبودم. و اگر میموندم تا الانم که اوایل آذر هست کارم اوکی نمیشد.

    تا ماه نوامبر 2022 ویزا داشتم باید یک پوزیشن جدید پیدا میکردم، کمی استرس داشتم ولی گفتم خدایا خودت بهم کمک کن بگو چکار کنم، سرچ کردم چندین پوزیشن مختلف در کشورهای اطراف فنلاند و دانمارک اپلای کردم که دوتاش اوکی شد و من باید تصمیم میگرفتم بازم از دلم کمک خواستم دانمارک نزدیک بود رفتم صحبت کردم قبولم شدم وقتی به دلم گوش دادم گفت نه اصلا اینجا قابل مقایسه نیست با سوئد. باز از خدا کمک خواستم گفت به استاد خودت ایمیل بده بگو من میخام بیام ادامه کارم رو انجام بدم و دفاع هم نکردم شرایط مناسب نبود. عین واقعیت رو گفتم ایمیل دادم و با خوشرویی گفت که برگردد با رییس دپارتمان صحبت میکنم که ایا امکانش هست به طور رسمی استخدامت کنیم یا نه. گفتم اوکی و ایمیل دادم به استاد دانمارک و گفتم من نمیتونم بیام. این تصمیم رو گرفتم و در واقع نقد رو ول کردم نسیه رو چسبیدم فقط به خاطر گوش دادن به احساس درونم.

    رفتم ادامه پروژه قبلم رو انجام دادم گفتم زمانش برسه خدا بهم میگه، حالا اتفاقای خوشمزه این مدت به طور زنجیر وار میگم، یکی از تکنیسین ها اومد پیشم گفت من خجالت میکشم چیزی بگم بهت گفتم چی شده، گفت من دکتری شرکت کردم اخه قبلا بهت گفتم نمیخام دکتری بخونم الان اپلای کردم و دعوت شدم برا مصاحبه، گفتم عالیه حمایتش کردم بهش روحیه دادم گفتم قبولی، خودش انقدر که من ایمان داشتم مطمعن نبود، گفتم لایک برات خدا جون این یک پوزیشن که برا من داره خالی میشه، و خیلی سریع جواب اومد و دوستم قبول شد جالبه قرار بود سه هفته بعد جواب براش بیاد نصف روز اومد من گفتم اینها همه برا خوشحالی و امید به منه،

    نشونه دوم اون کسی که من باهاش کار میکردم یکهفته مریض شد در غیابش من انقدر عالی کار رو جلو بردم که وقتی برگشت فقط میگفت تو حقت اینه مدیر پروژه باشی، و البته اون مدت که مریض شده بوده خیلی معجزه اسا دوست پسرش که سویس زندگی میکرد براش حلقه ازدواج میاره. وقتی برگشت اینها رو گفت من گفتم خدایا داری دنیا رو بخاطر من تغییر میدی واای چکار داری میکنی، و اون خانم بهم گفت من دیگه میرم سویس و تو میتونی بمونی اینجاکار رو انجام بدی من هم انلاین یک بخشهایی رو انجام میدم.

    یک نشونه دیگه خیلی غیر منتظره یکی دیگه از تکنیسین ها حامله شده بود وقتی من از ایران برگشتم شوک شدم اونم گفت من باید موقت برم، گفتم خدایا همه اینها رو نشون دادی حالا اصل کاری رو بگو دیگه، یکروز استادم بهم ایمیل داد بیا باهم صحبت کنیم و اون چیزی که منتظرش بودم اتفاق افتاد به عنوان تکنیسین آزمایشگاه برام یک آگهی استخدام زدن، حتی ازم پرسیدن اینو با خودت مچ کن هرچیزی که نداری رو حذف کن، واقعا جالبه و بهم گفت همه از موندن تو اینجا خوشحال میشن منم دوست دارم بمونی، و خودشون کارای ویزا و… رو انجام بدون هیچ زحمتی برای من حتی از من مدرک دانشگاهی هم نخواستن فقط CV که اونم درواقع خودمم هستم همه جا، و این بود که من گفتم خدایا شکرت که قدم به قدم منو راهنمایی کردی در جایی که من عاشقشم و در واقع من به غیب ایمان داشتم چون حس درونم میگفت این مسیره توه.

    من واقعا توجهم به نکات مثبته از پروسه دور و دراز نامه نگاری ها در ایران و مقایسه با اینجا با یک ایمیل، امکانات و تجهیزات برا تحقیق زمین تا اسمون تفاوت داره، حتی کرم مرطوب کننده دست هم هست اگر چیزی شستی دستت خشک شد وای خدا برای من که این چیزها رو ندیدم و عمرم رو در درس و دانشگاه گذروندم میگفتم خدیا تو با دست خودت منو اوردی توی بهشت اخه این همه چیزای خوب، آدم های عالی، باسواد، مهربون، اصلا من با ایمان شدم همش اسم خدا رو زبونمه چیزی که قبلا وجود نداشت چون با چشمای خودم معجزات رو میبینم. توجه به نکات مثبت من درواقع وقتی مقایسه میکنم با ایران بجای اینکه حس بد بگیرم میگم خدایا شکرت ببین ورژن پیشرفته هر چیزی اینجاست و اینه استاندارد یک زندگی خوب و من اینها رو میخام. خدایا شکرت بابت اینکه همیشه مراقبمونی و ازمون حمایت میکنی چقدر خوبه ما با خدا و دنیامون یکی بشیم احساس آرامش عجیبی داره. خدایا شکرررررررت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام به دلینای یکی یدونه خدا

      سلام دوست عزیز

      اسم زیبای شما و البته چهره خندان و دلربای شما مرا به خواندن دیدگاه های شما کشاند و عجب کشش بجایی بود انصافا.

      دختر چقدر خوب الهامات رو دریافت کردی! احسنت بر شما. واقعا جای تحسین داره.

      خیلی ذوق کردم از خواندن کامنت.

      دلنیا جان خیلی خوشحال که خدا مرا به خواندن کامنت دلنشین شما هدایت کرد.

      برایتان آرزوی موفقیت های بیشتر، سلامتی، سعادت، و نعمات بی پایان الهی را خواستارم.

      در پناه حق پاینده و پایدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        دنیا گفته:
        مدت عضویت: 1029 روز

        درود و احترام خدمت رضوان بانو،️

        سپاسگزارم بابت کامنت زیبایی که در پاسخ به تجربه من نوشتید، و خداروشکر میکنم که بهتون انرژی خوب دادم، و انگیزه دادم، درمسیر هدایت باشیم هر نوشته، نشانه، تصویر و یا هر نکته دیگه میتونه یک الهام باشه.

        آرزوی بهترینها و آرامش و سلامتی دارم براتون️️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1204 روز

      سلام ودرود من را از،شهر زیبای یزد پذیرا باش.

      دوست همفرکانسی خوبم بسیار از خوندن کامنتت خوشحال شدم وبی نهایت تحسینت میکنم

      دلنیای عزیز افرین بر ایمانت. افرین برتو دختر باایمان

      چقدر امروز از زن بودن خودم خوشحال هستم. امروز هدایت شدم به کامنت شما. تو یکی از الگوهای من شدی. اگه برای شما شده حتما برای منم میشه

      برات ارزومندم روز به روز موفق تر توحیدی تر باشی

      دوستت دارم. دلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    شمیم کردستانی گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    سلام استاد عزیزم

    من الان متوجه شدم که علاوه بر اینکه احساسم رو کنترل میکنم

    باید ذهنم رو با نشون دادن ایده های جالب ،با فراوانی مشتری ،با روابط زیبا و هر چیز زیبایی بمب بارون کنم

    باید برم به مکانهای شلوغ ، رستورانا آرایشگاها،باشگاهای شلوغ و…

    آگاهانه ۲۴ ی باید دنبال فراوانی و زیبایی باشم

    و منم میخوام اینکارو انجام بدم

    و متوجه شدم که باید ذهن منطقیم رو خاموش کنم.

    🙏🙏🙏🧜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    تا این موقع شب بیدارم و فقط دارم دانلود میکنم که صبح که از خواب بیدار شدم غذای گوشم آماده باشه

    گاهی مواقع شاید با دقت هم به فایل ها گوش ندم ولی مطمئن هستم که کلمات و حرف های استاد در ضمیر ناخودآگاهم جای میگیره

    واقعا این درست هست که انسان زمانی که آمادگی پذیرش چیزی رو پیدا کنه در شکل و قالبی دلچسب سر راهش قرار میگیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    جمال گفته:
    مدت عضویت: 1463 روز

    👏👏👏👏👏👏👏👏👏

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    ماشالله به استاددعباسمنش ، ماشالله به این دوست موفق عزیزمون

    سلام

    عرض ادب و احترام

    استاد عزیزم وقتی همچین فایلهایی میبینم (یعنی اکثر فایلهای سایت) نمیدونین که چه جریانی از انرژی و شادی و لذت بی حدی رو تو وجودم حس میکنم، چقدر لذت بردم، چقدر تحسین کردم، چقدر خدارو شکر، خدارو شکر گفتم، ۱۷سالت باشه و اینقدر موفقیت کسب کنی، اصلا همینکه بدونی، همین دونستن اینکه باید قدم برداری در مسیر تکامل، در مسیر رسیدن به اهدافت، باید اقدام کنی خودش میلیاردها دلار ارزش داره، استاد لذت بخش ترین نکته این فایل سن کم دوستمون بود، درسته شاید شاید اینی که عرض میکنم نوعی ترمز ذهنی باشه، نه ، اصلا این مطلب برام ترمز نیست، فقط مثال میزنم که بیشتر دوستمون رو تشویق کنم، و اونم اینه که هر چیزی به موقع اش خوبه، درست میگن سرهنگ ساندرز ۷۰سالش بود موفق شد، فلانی ۵۰سالش بود موفق شد، ولی این کجا و ۱۷سالکی کجا، حالا هی بگن سن عدده 😅😅😅.

    من واقعا از صمیم قلب تبریک میگم به این دوستمون و تشویقش میکنم 👏👏👏 و از شما بی اندازه سپاسگزارم که چشممون رو به همچین فایلهایی روشن میکنین، گوشمون، ذهنمون، دلمون رو از زیباییها بی نصیب نمیزارین.

    موفق و پیروز و پاینده باشید

    🌺❤️🙏❤️🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فاطمه کیانی گفته:
    مدت عضویت: 1739 روز

    سلام و سپاس خدمت تمام دوستانی که به خدا نزدیکترن. میخاستم در مورد تمرکز ذهن و تمرکز روی خواسته ها بدون توجه به راه رسیدنش خدمتتون از اتفاقات خوب زندگیم بگم. من سال 95 با قانون جذب و فرکانس آشنا شدم. بعد از اون اولین جذب بزرگ زندگیم این بود که وقتی میخاستم برا کارشناسی ارشد بخونم هرروز میرفتم کتابخونه. کتابخونه مخصوص دانشجویان بیمارستان بود و من با اینکه نیروی همون دانشگاه بودم ولی مسئول کتابخونه گفت کتابخونه فقط برای دانشجوهای پزشکی بیمارستانه و شما نمیتونید استفاده کنید از طرفی درب ورودی کتابخونه با اثر انگشت باز میشد و اثر انگشت منم تعریف نشده بود اما من 6 ماه هرروز میرفتم و منتظر میموندم تا یکی از دانشجوها اثر انگشتشو بزنه و بره توی کتابخونه ومن پشت سرش میرفتم. روزهایی بود که نیم ساعت منتظر میموندم تا یکی بیاد بخاد بره تو و من پشت سرش برم. و تنها و تنها خدا میتونست به من کمک کنه که 6 ماه بدون اثر انگشت من تونستم هرروز برم اونجا درس بخونم و فقط میگفتم خدایا خودت یکی رو بفرست ( البته که کتابخونه جا داشت و من جای کسی رو نمیگرفتم و جا بود برای همه ی دانشجوها و صندلی اضافه هم بود البته). هر شب بعد از اینکه از کتابخونه میرفتم خونه هر شب تجسم میکردم و از ته قلبم ایمان داشتم که من سال دیگه توی این شهر نیستم و خونم رو تحویل میدم و بلیط پرواز میگیرم و با 2 چمدون میرم تهران دانشگاه دولتی و رتبم میشه یا 7 یا 17 کشور. در نهایت دقیقا همین اتفاق افتاد و من خونه رو تحویل دادم و 2 تا چمدون بستم و رتبه ی ارشدم شد27 ( ترتیبش قشنگ بود 7 و17و 27)و بلیط هواپیما گرفتم و رفتم تهران و دانشگاه علوم پزشکی دولتی ارشدم رو خوندم. جذب بعدیم کارم بود. من ترم 2 ارشدم بودم که دنبال کار میگشتم یادمه 11 تا بیمارستان میرفتم دنبال کار و هر بار نه میشنیدم میخندیم و میگفتم مهم نیس و خدا برام بهترین کار رو در نظر داره. من با تمام ایمانم میدونستم خدا برام کار مورد علاقم که تمام مشخصاتش رو نوشته بودم رو در نظر داره و با ایمان و توکل هرچه تمامتر هر بار که از مدیرای بیمارستان نه میشنیدم امیدم بیشتر هم میشد و توی دلم میخندیدم میگفتم خدا هوامو داره و بهترینو برام در نظر داره و بعد از اون دقیقا محیط کاری که نوشته بودم رو خدا بهم داد محیط تمیز همکارای عالی کار سبک که با پاره وقت بودنم اوکی بودن. روزی که اومدم برا مصاحبه ی همین بیمارستان که توش کار میکنم دقیقا 3 سال پیش بود با مترون بیمارستان مصاحبه کردم و گفتم من ارشد میخونم و میدونم بهترین گزینه هستم برای کار شما و همون روز ظهرش بهم زنگ زدن و گفتن از شنبه بیا شرو به کار کن من قبل از اینکه بهم زنگ بزنن میدونستم این اتفاق میوفته برام کاملا عادی بود. و دقیقا همون مترون 10 روز بعد از اینکه اوکی داد و منو جذب کرد خودش فت از مرکز. انگار رسالتش این بود که منو جذب کنه و بره. بعد از اون رابطه ی عاطفیم که پر از حس بد بود و 4 سال توش بودم یه روز از ته قلبم با تمام وجودم در حالی که داشتم گریه میکردم از خدا خاستم بهم کمک کنه و برای همیشه مهر این ادم رو از دلم بیرون کنه و خدا شاهده که نفهمیدم منی که عاشقش بودم چطور تونستم فراموشش کنم و بعدش وارد یه رابطه ی فوق العاده شم رابطه ای که پر از عشق رهایی شادی خنده و لذت بود و اون ادم به من کمک کرد تا به هدف اصلیم زندگیم برسم و تاالان با وجود اینکه 1 سال هست از ایران رفته ولی 900 دلار تاحالا برای هدفم بهم کمک کرده و انقد این رابطه قشنگ و پر از عشق و عاطفه اس با اینکه دوریم که به همه ی رابطه های نزدیکی که داشتم ترجیحش میدم انقد که وفادارو با محبته و منو دوس داره ومن عاشقشم.البته که من هم وفادارم و به قول قران زنان پاک برای مردان پاک. بعد از اون جذب رهن خونم بود که دیگه خابگاه رو تحویل دادم وبه عزت پرودگارم هنوزکه هنوزه برام مثل معجزه اس و کسی برا رهن خونم بدون اینکه من بگم بهش وسط حرفامون فقط گفته بودم میخاام وام بگیرم برا رهن خونم و خاهرم ضامنمه و همینجوری داشتیم حرف میزدیم که دیدم گفت وام نگیر من 50 میلیون بهت میدم من حتی این ادم رو ندیدم و شاید نبینم من فقط داشتم ازش مشورت میگرفتم چون مشاوره میداد من حتی نمیدونستم این ادم خیره. و 50 میلیون رو بدون اینکه حتی من ببینمش برام واریز کرد و الان دوباره تمدید کردم خونم رو و گفت اشکال نداره دستت باشه هروقت خونت رو دادی پس بده. این اگه معجزه نیس پس چیه واقعا. جذب بعدیم تمدید قرارداد خونم بود من از خدا خاستم و باهاش قراردادبستم که قرارداد خونم رو تمدید کن حتی توی برگه ای که داشتم با خدا حرف میزدم و مینوشتم خودم یه جای پایین برگه رو امضا کردم و یه جا گذاشتم و به خدا گفتم امضا کن تو هم و خدا امضا کرد. بعد چند روز صاحبخونه گفت پاشو من خونه رو برا پسرم میخام من میدونستم این قرارداد تمدید میشه به خدا گفتم به مو میرسه ولی پاره نمیشه با اینکه صاحبخونه گفت پاشو من ریکس بودم واصلاااااا شک نداشتم که خود صاحبخونه میاد و میگه نه تمدید میکنیم و چند روز بعد اومد گفت نمیخاد پاشی تمدید میکنیم و پولاتو جم کن که برم بنگاه اخر هفته. بعد 1 هفته دوباره اومد گفت پاشو . من خیلی ناراحت شدم گفتم شما دارید بی انصافی میکنید من یه دختر تنها تو این شهر و من هم خدایی دارم و شما به من قول دادی و گفتی اخر هفته میریم تمدید. با این وجود میدونستم تمدید میشه و ته دلم روشن بود چون من با خدا قراداد بسته بودم. چند روز بعد اومد گفت غلط کردم دوتا پسرم کرونا گرفتن توروخدا دعا کن حالشون خوب بشه و ناراحت نباش از ما منو ببخش و فردا بریم بنگاه تمدید کنیم و من اونموقع ایمانمو دیدم و میدونستم به مو میرسه ولی اره نمیشه. گفتم من برا دشمنم هم بد نمیخام چه برسه شما. و کلی دعا کردم که پسراش خداروشکر خوب شدن و قرارداد تمدید شد با بهترین قیمت. بعد از اون از خدا پذیرش فول فاند رو میخاستم از دانشگاهای کاندا که 1200 ایمیل زدم و میدونستم تهش خدا بهم میده بهترینو و استادم بهم پذیرش فول فاند داد و الان دارم کارامو میکنم که ادامه ی راهو برم. میخام بگم برا منی که تنها و بدون حمایت خانواده و تنها توکل و امید به خدا به اینجا رسیدم منی که حتی خانوادم پول لباس مدرسم رو نداشتن حتی کرایه ی رفت و برگشت رو نداشتم منی که 4 سال دبیرستانم مدرسه ی نمونه دولتی بودم و همه چی مجانی بود ولی حتی کرایه ی رفت و امد به خونم اونم فقط اخر هفته ها رو نداشتم البته که وضع مالی خانوادم خیلی بد بود ولی خدا هست دوستان. خدا حامی ماست تو تمام وضعیت های زندگیمون. کاش ما همه ی خواسته هاممونو از خدا میخاستیم. این داستان زندگی من بود. البته که از خدا خیلی چیزای دیگه میخام وخدا داره بهم چشمک میزنه میگه چشم بریم که بهت بدم هرآنچه میخاهی رو. توکل و باور همه چیزه. ایمان به خدا ایمان ایمان ایمان. استاد عباسمنش بنظرم پیامبر زمان ماست بهش اعتماد کنیم و جلو بریم. خدا نگهدار دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      موسی محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1457 روز

      سلام فاطمه خانم

      واقعا تجربه های ارزشمند وانگیزه بخشی بود.صداقت را کاملا ازجملاتی که نوشتین میشه حس کرد.بسیارعالی واقعا توکل وایمانتون به خدای مهربان مثال زدنیه .بله به قول استاد اصل توحیدی عمل کردنه وفقط روخدا حساب کنید.با همه وجودم تحسینتون میکنم.انشالله درادامه مسیر زندگیتونم بیش ازپیش موفق وشاد باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    امیرحسین رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان عضو خانواده بزرگ سایت عباسمنش

    من با دیدن این فایل و این نتایج عالی دوست عزیزمون قشنگ حس کردم که چند مدار بالاتر رفتم و چقدر احساس خوب‌ و باور قدرتمند کننده به آدم میده

    که آقا جان میشود

    حرکت کن، اون ذهن منطقی و ساخته شنیده هایی که از جامعه و رسانه ها رو خاموشش کن و از همه مهمتر تسلیم باش و فضا بده به خدا برای الهامات

    خود من سالهاست که پاشنه آشیل من شروع کردن کاریه که عاشقشم و بهم الهام شدست

    و چند ده بار این فایل رو گوش دادم و این دوستمون رو تحسین کردم که انقدر عالی عمل کرده و طبق قانون نتیجه عالی ای هم گرفته

    خدایا شکرت بخاطر این قوانینی که مو لای درزش نمیره و برای کسی متفاوت عمل نمیکنه

    ممنونم ازتون استاد عزیز♥♥♥✨

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    راه خدا گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان گلم

    تبریک میگم به این دوست خوبمون که توی این سن کم به این موفقیتها رسیدن آرزوی موفقیتهای بینهایت رو براشون دارم

    ایده ای که من از این فایل گرفتم و ببببننننگ این جرقه تو ذهنم خورد که منم شروع کنم به دیدن ویدیوهای آموزش زبان انگلیسی تو یوتویوب و اصن لازم نیست حتماً سرکلاس برم خودم میتونم به بهترین نحو با همین ویدیوها زبان انگلیسیمو عالی کنم جوری که مثل این دوستمون مسلّط بشم به زبان

    به امید خدا استارتشو از امروز زدم

    تاریخ ۱۴۰۱/۶/۲

    خدایا شکرت به خاطر این هدایت و آگاهی

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا ازت ممنونم

    ممنون استاد این فایل عالی بود

    آرزوی شادی و موفقیت بینهایت برای همه دوستان و استاد و خانم شایسته و دوست گلمون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    حسین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    سلام به استاد عزیزم و به دوستان خیلی خیلی خوشحالم که موفقیت بچه هارو میبینم .

    بنده سید حسین حسینی ۱۸ساله ساکن ترکیه جدید وارد خانواده استاد عباس منش شدم و با فایل زیبای که روی سایت گذاشته شد خیلی خوشحال شدم که دیدم آقا محمد از سن خیلی کم ۱۷سالگی با خودش عهد بسته بوده که موفق بشه و دستاورد های خیلی بالایی بگیره واقعا سن سال یک بهانه ایست که جلوی پیشرفت مارو میگیره برای همه دوستان آرزوی موفقیت دارم

    خیلی خوشحال ذوق زدم که من هم به خانواده عزیز عباس منش عضو شدم

    هرکی رنجی برد گنجش شد پدید

    هرکه جدی کرد. بر جودی رسید

    چون گرانی ها اساس راحت است

    تلخ ها هم پیشوای نعمت است

    هرکه در قصری قرین دولی است

    ان٫جزای کارزار ومحنتی است

    سعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2333 روز

      به نام خدای مهربانم و سلام به برادر عزیزم

      خیلی خوش آمدید به سایت الهی عباسمنش

      وقتی اسم شما رو دیدم فکر کردم داداس خودم این کامنت رو گذاشته آخه کوچکترین برادر من هم سید حسین حسینی هست که با هم هم مسیریم و هر دو عضو این سایتیم

      قطعا وجود شما، دیدن کامنت شما و خوندنش یه نشانه مثبت هست برای بهتر کردن حال من

      و امیدوارم با تعهد، باعشق، با ایمان و توکل و با اراده ای آهنین اومده باشید اینجا و من هر موقع بیام توی سایت، از نتایج فوق العادتون بخونم و لذت ببرم و تحسینتون کنم

      برای هممون سادی های بی انتها رو آرزو دارم

      🥰🥰🎉🎉🌹🌹💓💓

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    آدیل گفته:
    مدت عضویت: 1534 روز

    تا حالا سه با این فایلو گوش دادم

    عجببب غوغایی در من ایجاد کرد و مدارمو بالاتر برد

    ؛ منتظرم تا این احساس قشنگ اتفاقای زیبایی رو تو زندگیم رقم بزنه

    و برای بار هزارم بهم ثابت کرد ایمان؛باور در کنار حرکت کردن همیشه جواب میده

    تحسین میکنم ایشون رو خاطر موفقیاتهاشون؛ایمانشون؛ و عملشون و مداومتشون در پیدا کردن الگوهای مناسب و فراوانی

    خدایا شکرت که همچین فایلی هدایت شدم

    خدایا شکرت برای این آگاهی های ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: