دیدگاه زیبا و تأثیرگذار معصومه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم مریم جان همه اعضای خانواده صمیمی ام
نکات کلیدی این فایل از نظر خودم
۱- قبول مسئولیت صد در صد یعنی چی ؟
اون جمله ای که گفتن من مسئول بودم نه نویسنده کتاب چون من کتاب رو انتخاب کردم ( چون در جهان عقاید های مختلف افکار مختلفی وجود داره که واسه رشد جهان لازمه این ما هستیم که به عنوان یکانسان اراده انتخابش رو داریم ) درکم از قبول مسئولیت زندگیم بیشتر شد
۲- هر مسیری روبریم نتایج افرادی رو میگیرم که اون مسیر رو رفتن و نتیجه رو گرفتن پس اول باید ببینیم نویسنده یا هرکسی که داریم بهش گوش میدیم چه نوع زندگی و چه نتایجی داره اگه دوست داشتیم بعد انتخاب کنیم که دنبالش کنیم یا نه
۳- نوشتن چکاب ، نوشتن موفقیت هامون هر چند کوچک و نوشتن مسیر رسیدن به اون موفقیت خیلی خیلی واجب هست چون تو مسیر نا امیدی و نجوا پیش میاد اگه این مدارک رو واضح نداشته باشیم نمی تونیم ذهن رو مهار کنیم و نجوا ذهن رومهار میکنه و ما تسلیم میشیم و ادامه نمیدیم یا اینکه اگه این کار رونکنیم زمان هایی که بی انگیزه میشیم مجبوریم رو غیر خودمون حساب کنیم و از دوستانمان بخوایم این کار رو واسه ما کنن در حالی که بازم خودمون مسئول انگیزه دادن به خودمونیم چطور ؟ با همین راهی که استاد گفتن
کدام مورد به من بیشتر کمک کرده
همین نوشتن موفقیت ها و مسیر رسیدن بهشون و مرورش چون ذهن من خیلی منطقی هست و تو هر کاری مرتب دنبال چرایی هست و من باید قانعش کنم که مسیر رو که ادامه بدم موفق میشم اینطوری استرس هایی که بعضی وقتا از نبود نتیجه بزرگ بهم دیت میده رو می تونم کنترل کنم و به مسیر ادامه بدم
من متوجه شدم نا امیدی خیلی خیلی خطرناکه اینکه مسیری رو که شروع کردی زو باید متعهدانه ادامه بدی چیزی که تعهد رو از بین میبره نا امیدی و شک و تردیدامه
تجربیات اموزنده ام
۱- یادمه موقع دانشگاهم با یه سری دوستای جدید آشنا شده بودم( ورودی نا مناسب ) اون ها تو دنیای فلسفه بودن ( هیچ وقت خوشم نمیومد چون از نظرم فایده ای نداشت ) ولی واسه اینکه ادای کتاب خونا رو در بیارم رفتم دوتا کتابی که اونا خیلی تعریف میکردم رو خوندم ، کتاب بوف کور صادق هدایت و مسخ کافکا دیگه نگم چی به سر ذهنم اومد داشتم دیوونه میشدم انگار به ته خط رسیده بودم ولی خوشبختانه خیلی زود از زندگیم حذف شدن
۲- ننوشتم موفقیت هام و مسیر رسیدن بهشون
این تجربه هم داشتم که خیلی خیلی سنگین واسم تموم شد طوری که یکبار که مغازه زدم مرتب شیطان ذهنم شکست ها و نرسیدن ها زو تو ذهنم بزرگ میکرد ولی چون با استاد آشنا نبودم اصلا نفهمیدم چطور با دست خودم زحمات خودم رو هدر دادم چون فکر میکردم به نتیجه ای نرسیدم و نتیجه نمیده ولی چون به مرور زمان اتفاق می افتاد و من متوجه نمیشدم فکر میکردم چیزی نشده و سر اون بیزینس یه شکست به نسبت بزرگ برام اتفاق افتاد
بعدا دوباره تو مسیر های جدیدم نجوا ازین طریق وارد میشد ولی چون پادزهرشو داشتم ( همین نوشتن موفقیت ها و مرور مسیر رسیدن بهشون ) بهش غلبه کردم دوباره جون گرفتم و ادامه دادم و هر دفعه نیروی نجوا ضعیف تر هم شد
برنامه من برای این مورد اساسی
ازونجایی که پاشنه اشیلم همینه و تو مسیر ناامید میشم تصمیم دارم درست و حسابی بیام مثال های بزرگ کوچک رسیدن به اهدافم و داشته باشم وجلوچشمم باشه هر موقع داشتم کمی بی انرژی میشدم ازین طریق خودمو شارژ کنم
چون خیلی خیلی تفاوت هست بین با امید وایمان حرکت کردن یا بدون امید
یه جا خوندم نوشته بود
تلاش با ناامیدی محکوم به شکسته
سپاسگذارم از استاد عزیزم و دوست عزیزمون باعثانگیزه بستشر و مرور این مطالب تو ذهنم شد
این ها خیلی بهم کنم میکنه نجواها رو بشناسم اینطوری راحت تر میتونم هدایت های خدا رو تشخیص بدم و بهش عمل کنم
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منابع بیشتر:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها | جلسات 10،9،8،7
سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD460MB21 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 241MB21 دقیقه
به نام خالق هستی و گرداننده اصلی
دورد بر استاد گرامی و دوستان عزیز
استاد در مورد ردپا تو این مسئله صحبت کردین ، من دوماه بود که با قانون جذب آشنا شدم و هنوز شما رو نمی شناختم به پیشنهاد یکی از از دوستانی که با قانون آشنا بود به من پیشنهاد داد که یک دفتر جذب ها داشته باشم و هر جذبی که داشتم در اون دفترچه مینویسم الان که که 5ماه از این موضوع میگذره من نزدیک 100 جذبی که داشتم در داخل اون دفترچه نوشتم و زیرش امضا و تاریخ زدم و هروقت که ذهن ام میخواد به من انتقاد کنه میرم دفترچه میخونم و به خودم افتخار میکنم که من خالق زندگی خودم هستم.
در پناه حق سرزنده و سلامت باشید.
به نام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی ام
من یکبار با سایت آشنا شدم ک اصلا نمیدونم چطوری الان میدونم که خدا هدایتم کرده بود یه مدت تو عقل کل فعالیت داشتم و اینا بعد از مسیر خارج شدم
بازم بخاطر تضادها و مشکلات از خدا کمک خاستم ک باز به مسیر برگشتم و الان خیلی حال عالی دارم آرامش دارم در یک کلام و میخام اینجا برای خودم رد پایی بگزارم که از کجا شروع کردم و میخام به کجا برسم و کوچکترین نتیجه ای که بگیرم یادداشت کنم تا نجوای ذهنی نتونن منو از مسیرم خارج کنن و اینم صد درصد قبول کردم که خودم مسئول زندگیمم
در پناه الله یکتا
سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم و دوستان…
میخوام رد پایی از خودم ثبت کنم برای تجربه این روزام…
من مدت هاست که سرکار نمیرم از فروردین 1403 من دیگه سرکار نرفتم و دقیقا 9 ماه میشه که من توی خونه ام…
خییلی وقت ها توی خونه حوصلم سر میره.. قبلا خیلی غر میزدم.. به همسرم میگفتم که انقد با دوستات بیرون نرو و منو تنها نزار…
من به شدت تو این چند ماه احساس تنهایی کردم…
همسرم به محض اینکه ساعت 3 عصر از سرکار میاد سریع یه ناهاری چیزی میخوره و حدودا یک ساعت بعد یعنی ساعت 5 دوباره از خونه میزنه بیرون….. میره پیش دوستاش.. و شب حدودا 9 شب میاد…
من در تمام طول روز در خونه تنها هستم…
و چون همسرم صبح زود ساعت 6 از خواب بیدار میشه و میره سرکار،،، بسیار خسته میشه و اغلب شب ها ساعت 11 دیگه کامل کامل خوابه….
و انگار در مجموع من روزانه همسرمو فقط 2 ساعت یا نهایتا 3 ساعت میبینم… و سخت میگذره بهم..
من در تمام این 5 و نیم سالی که عروسی کردیم، بارها و بارها ازش خواهش کردم التماس کردم که اینقددرر بیرون نره و کمی هم برای من وقت بزاره.. اما حس میکنم همسرم در کنار دوستانش بیشتر بهش خوش میگذره…
من درواقع به همسرم وابسته شدم…
در حال حاضر وابستگیم بهش خیلی کمتر شده…
اما اون هم چون این وابستگی رو میبینه هی بیشتر و بیشتر از من دوری میکنه..
خیلی وقت ها عمیقا برای خودم ناراحت میشم..چون علاوه بر این بیرون رفتنا، در تمام همون دو سه ساعتی که خونه س سرش تو گوشیشه و من واقعااااااا دارم اذیت میشم… و کافیه یه گلایه کوچیک کنم از شرایطی که توشم… فورا قهر میکنه… و تهدیدم میکنه که کاری نکن دیگه کلا خونه نیااام!!!!
مدتیه دارم رو خودم کار میکنم.. به این نتیجه رسیدم که تمرکزمو از روش بردارم…
به خودم فکر میکنم بیشتر…
به اینکه همیشه توجهش رو میخواستم… توجهی که هیچ وقت هم شامل حالم نشددد…
به خاطر قضیه بچه دار نشدنمون اوضاع رابطه مون واقعا بد شده…. من در تمام طول روز تنهام…
فقط خدا میدونه که چی بهم میگذره…
اگه از دست هم ناراحت بشیم هیچموقع برای عذرخواهی جلو نمیاد و همییییییشه منم که باید حتی برای کار نکرده عذرخواهی کنم …
من همیشه دلم برای خودم میسوخت.. اما از وقتی اومدم تو این سایت دیدم به زندگی خییلی بهتر شده…
من میدونم که این روزا تموم میشه…
میدونم که خودم خالق تمام این شرایط بودم و هستم…
اگه به همسرم وابسته شدم تقصیر خودمه… اگه اون به من بی محلی میکنه مقصرش خودمم که احساس لیاقت و عزت نفسم پایینه…
اگه پلی کیستیک ام و بچه نداریم مقصرش خودمم..
اگه در طول روز تنهام تقصیر خودمه که نتونستم دوستای خوبی برای خودم داشته باشم…
اینکه در کنار مردی زندگی میکنم که حتی یکبار هم ناز منو نخریده…. مردی که به محض اینکه زنی رو میبینه سرش رو برمیگردونه و بهش خیره میشه!! و حتی جلوی من بهش متلک میگه!! مقصرش خودمم که چنین مردیو به زندگیم دعوت کردم…
من کاملااااااا مسئولیت زندگیمو میپذیرم…
از خدا میخوام بهم کمک کنه تا بتونم زندگیمو تغییر بدم
تا دیگه عدم ابراز علاقه کلامی شوهرم منو ناراحت نکنه…
خدایاااا کمکم کن
سلام دوست خوبم
نشانه امروزم این فایل بود که کامنت شما رو دیدم تصمیم گرفتم جواب بدم.
عزیز دلم،
اول از همه بدون که حرفات درک میکنم، چون هر آدمی توی یه مقطعی از زندگیش تو همین شرایط بوده که احساس تنهایی، بیتوجهی، و اون وابستگیای که آدم رو بیشتر میبره توی باتلاق ناراحتی و سرزنش خود… در ارتباط با یکی از بستگانم تجربه اش کردم. همهش رو میفهمم. ولی میخوام بهت بگم که میتونی از این حس رها بشی و زندگیتو از نو بسازی.
راستش چیزی که منو خیلی کمک کرد، این بود که فهمیدم باید اول رابطهمو با خودم خوب کنم. همهچی از اینجا شروع میشه که تو خودتو باور داشته باشی و بدونی ارزشمندترین آدم توی زندگی خودت، خودت هستی. این که بخوای یکی دیگه خوشحالت کنه یا بهت توجه بده، به مرور باعث میشه خودت رو کمتر ببینی، چون اون نیاز از درونت نمیاد.
راهحل؟ از خودت شروع کن:
1. سرمایهگذاری روی خودت:
بیا یه قول به خودت بده که هر روز یه قدم برای خودت برداری. میتونی از فایلهای رایگان سایت بخش دانبود ها «سرمایهگذاری روی خودت و در صلح بودن با خودمان و توحید های عملی» استفاده کنی. اینا کمک میکنه ذرهذره به خودت نزدیکتر بشی و عزت نفست رو بسازی.
رابطه ات با منبع یا خداوند باید بازسازی بشه. همش باهاش حرف بزن .
فایل عشق واقعی از دیدگاه استاد حتما گوش بده کامنت ها رو هم بخون .
2. تمرکزت رو ازش بردار:
قبول دارم سخته، ولی سعی کن به جای این که به کمتوجهی همسرت فکر کنی، وقت و انرژیتو روی کارایی بذاری که حال خودتو خوب میکنه. یه کلاس برو، یه هنر یاد بگیر، یا حتی یه کار ساده مثل پیادهروی. مهم اینه که حواست پرت بشه و توی حال خوب بمونی.
3. خودت رو ببخش:
ما گاهی خودمون رو به خاطر انتخابها یا اشتباهاتی که کردیم، سرزنش میکنیم. اما عزیزم، تو هم مثل همهمون داری یاد میگیری. این که الان داری تلاش میکنی اوضاع رو بهتر کنی، خودش یه قدم بزرگه.
4. ارتباطات جدید بساز:
اگه احساس تنهایی میکنی، تلاش کن آدمای جدید رو به زندگیت بیاری. شاید یه دوست خوب، یا حتی یه گروهی که بتونی توش فعالیت کنی، فضای تازهای برات باز کنه.
5. یه دفتر برای خودت داشته باش:
توی این دفتر هر روز بنویس که چه چیزایی توی زندگیت خوبه، چه چیزایی رو دوست داری، و چه چیزایی رو میخوای تغییر بدی. این کار کمکت میکنه با خودت بیشتر ارتباط بگیری.
6. تا می تونی برای خودت وقت بذار روتین و برنامه بذار حتما به علایقت توجه کن هر روز حمام ، صحبت با خدا و رفتن به طبیعت از روزی نیم ساعت پیاده روی شروع کن و حتی زژ زدن ساده را تو برنامه ات بذار با یه لباس ماکسی دامن دار تو آیینه آهنگ بذار برقص . درمورد انرژی زنانه و افزایشش تو گوگل سرچ کن و حتما عملیاتی کن.
با رژیم کتو یا قانون سلامتی و تقویت انرژی زنانگی و شفای رابطه با مادرت و کودک درون سندرم و کیستت درست میشه .
آخرش میخوام بهت بگم که تو خیلی قویتر از چیزی هستی که فکر میکنی. همهی این روزا میگذره، ولی چیزی که مهمه اینه که تو ازشون چی یاد میگیری. کم کم نشونه ها میاد و به خودت میای می بینی زندگیت کن فیکون شده و هیچ ربطی به گذشته ات نداره.
سلام دوست زیبای من، فرنوش جان..
چند روز پیش که کامنت زیبات رو خوندم، بغضم گرفت… از اینکه بهم گفتی: کاملا میفهمم چی میگی….
چون حتی مادرمم منو درک نمیکنه… این حد از تنهایی منو نمیفهمه…
من بارها و بارها و بارها کامنت زیبات رو خوندم… تا اینکه امشب تصمیم گرفت برات پیام بزارم … و تشکرر کنم… نمیدونی که چقدر حس خوبیو بهم منتقل کردی…
من به تک تک حرفات عمل میکنم… از همون چند روز پیش من پیاده روی رو شروع کردم…
و دارم به ساختن پول فکر میکنم… تمرکزم از روی همسرم برداشتم…
بازم ممنون بابت کامنتت… خیلی نیاز داشتم به شنیدنش…
من از خودم یک دختر قوی و مستقل میسازم… اینو به خودم قول میدم… شما ببین که من به چه ادمی تبدیل خواهم شدد!!
دوست خوبمی فرنوش جاان
درود بر شما استاد ارجمند جنال عباس منش و یکایک شما همراهان گرامی
این متن در پاسخ به بانو مریم جعفری پور نوشته میشود.
بانوی گرامی، از اینکه نوشتار من اثر مثبتی بر شما گذاشته است بسیار خورسندم و خدا و پروردگار یگانه جهانیان را سپاس میگویم و نیز از این که دیر پاسخ دادم از شما پوزش میخواهم.
امیدوارم که همه ما سپاسگزار این راه نو در زندگیمان باشیم و این سپاسگزاری را با عمل و نتایج مثبتمان اثبات کنیم.
ارادتمند شما: فریبرز کاوه
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
سخته برلی کسی ک یک عمر بهونه داشته برای عدم موفقیت ک بخاد مسئولیت رندگی رو بپذیره واقعا ک دل شیر میخاد برای بعضی ها اما برای ما خیلی آسون بود ب لطف خدا
پذیرش یعنی یک انسان مسئولیت پذیر ک بودت باهاش خیلی لذت بخشه چون دائما ب نکات مثبت توجه میکنه یعنی دائما شاده یعنی میدونه ک اگر ب نکات مثبت حرف نزنه وارد حاشیه میشه ووارد حاشیه شدن یعنی روابط بد،گمبود ثروت،بیماری، و کلکسیون منفیها
پذیرش یعنی نقطه عطف زندگی یعنی جایی ک دیگه اخبار نمیبینی و منفی هارو در زندگیت راه نمیدی و بعدش شروع میکنی ب دیدن زیبایی. های طبیعت جوری ک انگار تازه متولد شدی و متعجب میشی ک چقدر این دنیا زیباس و اون ی روزی کور بوده میبینی ک چقدر خداوند وهابه خیلی وهابه بیشتر از اون جیزی ک بتونی فک کنی و میفهمی ک خودت ب خودت ظلم کردی وگرنه ک خداوند بی نهایت روزی دهندس چشمات باز میشه ک چقدر خدا ثروت داده چقدر ب آدم ها ماشین داده خونه داده و میفهمی ک قبلا فک میکردی خدا خسیسه اما الان میبینی ک چقدر خدا میتونسته بهت لطف کنه اما خودت بد کردی و ب کمبود فکر کردی
میفهمی ک چقدر آب وجود داره ک همینطوری داره میره و بهت باورونده بودن ک آب کمه نمیدونم قصدشان چی بود ولی نتیجش در زندگی من کمبود بوده
میفهمی ک طبیعی اینه ک خر جقدر ک خرج میکنی ده برابرش بهت داده میشه در حالی ک ب خاطر باور کمبود و حال بد دررهنگام خرج کردن بی مول شده بودی
پذیرش یعنی دیگه نمی جنگی کسی رو یا شرایطی رو تغییر بدی فقط روی خودت کار میکنی و بیرون تغییر میکنه
مانند روابط ک وقتی یک نفر میره تو لاک خودش و خودسازی طرف مقابل ک همیشه خیالش جمع بوده بابت توجه طرف مقابل و بد اخلاق بودا حالا اون احساس خطر میکنه و مهربون میشه و این یعنی تغییر
پذیرش یعنی از این ب بعد در حاهایی ک ناخوداگاه حالت بد میشه توجه میکنی و میفهمی پاشنه آشیل کجاس و اونجارو تغییر میدی
پذیرش یعنی بعد از اتفاقات بد از همه اتفاقات لذت ببری
چون لحظه ها خیلی ارزشمندند و دیگه برنمیگردن و بایت همه جیز شکر میکنی و احساست خوب میشه
پذیرش یعنی ب لین برسی ک اگر من بخام احساس خوبم رو بزارم برای وقتی ک مثلا ب خواست برسم اینو بدونی ک ای یک سرابه و از همین لحظه باید لذت ببری چون اگر از لحظه لذت ببری آینده تغییر میکنه و اون خواسته میاد تو زندگیت ب طور طبیعی
به نام خالق جهان و همه آن چیزی که درش وجود دارد
سلام آقای عباسمنش
الان که این کامنت رو مینویسم یک سال هست که وارد سایت هم نشده بودم و اصلن به سایت سر نزده بودم و تصمیم به تغییر واقعی گرفته بودم و اون رو فقط از خدا خواسته بودم نه از بنده اش و اوست که همواره یاری رسان هست و دستگیر ، تا همین الان طوری کمکم کرد که تازه فهمیدم یعنی چی که میگن خدا از پدر و مادر مهربانتر هست چون مادر من گاها اشتباهاتی درباره زندگی من کرده که باعث نابودی تو روابط من شده بود ولی رب من ، من رو از شر همه بدی ها حفظ کرده و میکند .
اومدم که یه مطلب خیلی مهمی رو به شما و اعضا محترم سایت در میون بگذارم، چون این حق من هست که هم بتونم تحسین کنم هم انتقاد به هر کمپانی میشه برای محصول بدش اعتراض کرد و من آدم بسیار رک و صادقی هستم یعنی تلاشم همیشه در این جهت بوده و بعد چهار سال حدودا با سایت شما و فایل های شما کار کردم اوایل با محصولات برادرم ولی کم و بیش نتیجه دیدم همه رو اعتبارش با خداست نه شما بودید و نه من☺️
و شما یک چیز رو درست درس دادید و اون تشخیص شرک بود سپاسگزارم🙏🙏🙏 ولی وقتی از سایت و آموزش های شما فاصله گرفتم متوجه خیلی خطا ها در آموزش های شما شدم مثلا خیلی جاها حرف های شما من رو به اشتباه انداخت و الان هم دارم در بچه ها که تازه باهاشون دوباره ارتباط گرفتم میبینم
از صراحت من ناراحت نشید ولی این همه شما صحبت کردید و ما گوش کردیم یه بار من حرف میزنم شما گوش کنید.
یک موضوع مهم که شما برای همه ما بت شده بودید چون اینقدر از خودتون تعریف کردید و منم منم که هیچ کس ذره ای نمیتونه فکر کنه شما آدم هستید و مثل همه ما اشتباه میکنید و الان هم تو دل خیلی ها اینشکلی هست شاید خیلی ها با من مخالفت کنند چون شرک مثل مورچه ای روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب و ما هم از این مثال پیامبر مستثنی نیستیم.
مسعله بعد این است که شما نسخه خودتان را برای همه میپیچید مثلا شما یه کارآفرین هستید و همه رو زن و مرد رو به این سمت دارید میکشید و زنی که شوهر و دختری که پدرش تو ایران با فرهنگ ایران باهاش مخالف هست رو به چالش و مشکل انداختید من خودم چندین مورد رو دیدم این مثل این میمونه یه دکتر برای همه یه دارو تجویز کنه ، قانون سر جاش ولی چرا همه باید برن پول بسازن و این با زندگی خیلی ها منافات داره یکیش خودم که سه سال با شوهرم کلنجار رفتم که من باید هر جور هست کار کنم و اصلا به هزینه هایی که شوهرم مدام خرجم میکرد اهمیت نمیدادم و میگفتم باید پول در بیارم و الان قدر پول شوهرم رو بیشتر میدونم و از خدای بزرگم راضی ام که اینقدر دوستم داشته و داره که من تو خونه به تمام هدف هام و رشد شخصیتم و هنرم بپردازم و هر آنچه وسیله میخوام در اختیارم قرار میده همون رب و من قرار نیست با جامعه و افرادی در محیط کار انرژی بذارم شاید بعضی ها بگن نه اصلن من تو محیط عالی کار میکنم با همکاران عالی ولی آیا شما آرزو نداشتی به کارایی که علاقه داشتی میپرداختی زیر باد کولر تو گرما تابستون بماند…..
مادرم یه زن شصت ساله اهل کرمان با عضویت …..از این شغل به یه شغل دیگه دائم به این فکر هست تو این سن و با پا درد زیاد میخواد پول در بیاره،بماند که مخش و نابود کردید و هوای مهاجرت زندگیشو پاشونده و پسر ۲۷ ساله اش که ول کرده رفته مثلا مهاجرت آواره ی شهر ها و خیابون ها
خود من به خاطر مهاجرت یک ماه توکیش به خلاف نظر همسرم دنبال کار و زندگی میگشتم بماند…..
بزرگترین اشتباه دوستان این هست که فکر میکنند باید مثل شما دوست دختر پسر باشند و ازدواج نکنند من روم به شما هست آقای عباسمنش آیا شما قرآن رو خوندید قرآن درباره اینکه هر قراردادی میبندید مکتوب کنید اگر اینجور بود شما زمینوملک هاتون رو به اسم نمیکردبد و میگفتید آقا این پارادایس دلی به اسم من مگه میشه شما حاضر نشدید مریم جان را به عقد خودتون در بیارید و دو تا شاهد به قول قرآن بیارید و عشقتون رو جایی ثبت کنید و این قرار داد رو بنویسید. میگفتید که ذهن خیلی منطقی دارید آیا حرف های من منطق نداره.
اشتباه بعدی چرا میگیم شما اشتباه نباید بکنید چون کسی که خودش رو الگو قرار داده به هیچ عنوان نباید خطا کنه یا خیییییییللییییی کم هست و به قول معروف معصوم هست.که نمیدونم شما خودتون رو معصوم هم میدونید یا خیر!!!
اشتباه دیگر این که به طور چشمگیری در بین شاگردان شما موج میزنه مقایسه و رقابت وجود داره که میدونیم پایین ترین انرژی رو داره و نابود کننده هست.
به قول خودتون دوست داشتم این حرف هارو بزنم نمیدونم نوشته ام انتشار پیدا میکنه یا خیر ولی اصلن برای من مهم نیست چون همیشه حقیقت اونی نیست که تو دوست داری .
بالاخره آقای عباسمنش
بت شکن بت شکن
بت شده ای خود شکن❤️❤️🥰❤️❤️❤️
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خانم شایسته مهربان و دوستان عالی و هدایتی سایت
1- یکی از کلیدی ترین نکات میشه گفت مسئولیت پذیری اتفاقات زندگی چقدررررررررر این حرف درسته که مسئولیت تمامی اتفاقات زندگیمون خودمونیم
یه داستان هدایتی که چند روز پیش برام اتفاق افتاد: من وارد یه رابطه اشتباه شده بودم و به لطف الله اون رابطه رو کات کردم ولی بخاطر شرکی که داشتم و وابستگی که به اون فرد برام بوجود اومده بود میخواستم به رابطه برگردم و فقط داشتم به خودم بی احترامی میکردم و فرکانسهای منفی میفرستادم و خودم رو خیلی خیلی کوچیک میکردم در مقابل بی احترامی اون فرد، ولی باز هم به اطف الاه کلا کنسلش کردم بعد از چند هفته عمه من که از رابطم خبر داشت توی پارک اون دختر خانوم رو با یه پسر که کنار هم بودند دیده بود و یواشکی برام عکس گرفت و برای من فرستاد و وقتی دیدمش اول حالم خیلی بد شد ولی گفتم خدایا عشق من نفس من همه کس من ایندفعه میخوام شرک نورزم و متفاوت عمل کنم و چون دارم در زمینه خودشناسی کار میکنم نشستم با صدای بلند با خودم صحبت کردم در یه پارک و گفتم نتایج منفی من چیه اگر بخوام حالمو بد کنم و موزیکهای اشتباه گوش بدم، از دست عمم هم خیلیییی عصبانی بودم ولی یه لحظه گفتم امیررضا اگه این اتفاقات افتاده بخاطر فرکانسهات و باورهای اشتباهت بوده اگر عمت برات عکس فرستاده بدون که تو این اتفاقات منفی رو با باورهات جذب کردی، به لطف الله خیلی خوب شدم و برای اولین بار متفاوت عمل کردم.
2- مواردی در این فایل به من کمک کردند مثل تقمیک خیلی هدایتی و باحالی که میخوام بگیرم و وضعیت الانم رو فیلم ضبط کنم و به لطف الله وقتی توی همه موارد زندگیم موفق شدم بگم من از روز اول این بودم و الان این شدم خیلی این کار بهم اشتیاق و انگیزه خوبی داد، و بنظرم کاری میکنه که ما مسیرمون ملموس تر و قابل درک تر بشه
3- تجربه دیگر من در این باره مسئولیت پذیری این بود که تصمیم گرفتم نمرات بد ترم های گذشته دانشگاه رو به گردن شرایط و اساتید نندازم و نگم اونا سخت گیرن نمره نمیدن و……..
از این ترم تصمیم گرفتم صدرصد نمرات رو خودم گردن بگیرم و بگم هیچ ربطی به استاد نداره همه چی به من ربط داره و من باید تلاشم رو انجام بدم و مطمئنم به لطف الله این ترم نمراتم رو میترکونم و میشه رتبه اول دانشگاه .
4- سکوت کردن، کنترل ورودی ها، رها کردن، باورهای درست رو رواج دادن در ذهن، سرزنش نکردن خودم، از طرفی دقت بالا در موضوع مربوطه
استفاده از تجربیاتم مثلا اگر یه اتفاقات بد افتاده و من مسئولیتش رو پذیرفتم باید متوجه بشم یاد بگیرم باور کنم که دیگه سعی کنم تکرارش نکنم چون اعتقاد دارم انسان از درسی که گرفته نباید غافل بشه و من باید با مسئولیت پذیری و ریشه یابی اون اتفاق بتونم از رخ داد دوباره جلوگیری کنم.
متشکرم استاد بخاطر فایلهای فوق فوق خفن و باحالتون و کامنتای فوق العاده و هدایتی دوستان
سپاسگزار پروردگار بخاطر آشنایی و حضور در تیم و خانه استاد عباسمنش که همگی سعی داریم در مسیر سعادت گامهای بهتر و بهتر رو برداریم.
سلام امیررضا
دوست داشتم ی نکته از حرف های استاد به خودم یادآوری کنم
اینکه هر اتفاقی میفته خیره و خدا نعمت های بهتری میخاد به من بده
و اگر به اتفاقی از جنبه مثبتش نگاه کنیم این نوع نگاه و تفکر باعث میشه ما قدرت کنترل افکارمون داشته باشیم
اگر به کار عمه به این دیدنگاه کنی که اون آگاهت کرده که ببین اون فرد مناسبی نیست و تو قراره با کارکردن روی خودت و لیاقتت، وارد رابطه فوق العاده زیبا مثل استاد بشی اون موقع پایان یافتن رابطه قبلی تنها راه ورود به ی رابطه عالی درنظر میگیری و دیگه بابتش ناراحت نمیشی
همیشه غرق شادی، آرامش و نعمت باشی
سلام محمدرضا
ممنون بخاطر کامنت اصولی و هدایتی و باحالی که بهم دادای
خیلی خوب بود
در پناه الله باشی
امیدوارم در کنار هم کار کنیم و توی این خانواده بسیار موفق و به سمت سعادت بیشتر و بیشتر بریم
و بسیار بخاطر یکی از فرشته های روی زمین که عمم هست باعث شد من به این آگاهی فوق العاده برسم.
خیلی اتفاق بعدش برام خوب بود که تونستم خیلی بهتر از دفعات قبل درستش کنم.
دقیقا همینطوره آدم خیلی تمایل داره که نرسیدن هاشو بندازه گردن این و اون
مثلا من 20 سالگی گواهینامه گرفتم و چند بار که با مادرم نشستم دیدن مادرم چقدر استرس داره و مدام این حسو بهم میداد که نمیتونی منم باور کردم از رانندگی برای خودم غول ساختم و هربار نتونستم میگفتم تقصیر مادرم هست اگه پشتم بود ……10 سال رانندگی نکردم
ولی با آموزش های شما به خودم اومدم کسی که ترسید من بودم کسی که خودشو باور نداشت من بودم کسی که تسلیم شد و به پشت فرمون ننشست من بود مسئولیت 100 با منه
و رفتم تو دل ترسم دیدم نه با تمرین دارم پیشرفت میکنم
یا همیشه عادت داشتم بگم چون بابام خیلی زیر پر و بال گرفت نزاشت من برم سراغ کار در صورتی که ممکنه ی نفر برعکس بگه بگه چون بابام هوامو نداشت من به هیچی نرسیدم
ولی مسؤلیت اینم پذیرفتم کسی که از زیر مصاحبه در میرفت من بودم چون عزت نفس نداشت کسی که آزمون هارو شرکت نمیکرد من بودم چون خودمو باور نداشتم و خداروشکر اینم تو خودم حل کردم و الان از همیشه تشنه ترم برای پیدا کردن راهم
استاد یکی از بزرگترین دست آورد های من اینه که مسئول 100 زندگیم دارم قبول میکنم حتی وقتی بحثی پیش میاد میگم بازم تقصیر منه من چی درونم دارم که موجب این عکس العمل شد
این زندگی برام راحت تر کرده
با دیدن این فایل فهمیدم وقتی درمورد سختی شرایط این روزا درد دل میکنم دنبال گرفتن توجه هستم که بگن وای زهرا دست تنها تو این شرایط با دوتا بچه …..
ولی خداروشکر مچ خودمو گرفتم الان هر روزم با عشق با بچه هایی که روزی ارزوشونداشتم میگذرونم و شرایطم هر روز داره آسون تر میشه و خداوند کمک هاشو برام میفرسته
خبر خوب اینه بقیه زندگیمو هم ما میتونیم بسازیم همینجوری که تا الان تک تک لحظات خودمون ساختیم چه خوب چه بد
و خداروشکر با توکل به خدا تو این سایت با دوره های شما مطمئنم ادامشو بهتر از همیشه با قدرت میسازیم
سلام دوستان عزیزم
اولین درس رد پاگذاشتن هست که هادی تو حرف هاش گفت اگر یک روزی برگردم و فراموش کنم از چه طریقی به موفقیت رسیدم این فیلم رو گوش میکنم و به خودم انگیزه میدم و خیلی مهمه که ما روی پای خودمون باشیم و به خودمون انگیزه بدیم و وابسته به کمک دیگران برای انگیزه دادن باشه وقتی که من مشکل داشته باشم و بخام از دوستی که به من دلداری بده پس این رابطه رابطه جالبی نمیشه …ممکنه اصلا دوست ات راه حل بدی بهت بده و نامناسب بده بهتره که خودش به خودش انسان روحیه بده و با خودش درد دل کنه ..من وقتی ندونم کجا هستم چطوری میتونم در آینده انگیزه بگیرم نباید یادم بره که من کجا هستم و به جای که وابسته باشم به دیگران و راه کار اشتباه بگیره …چقدر شبیه من بوده گذشته هادی ولی هادی از 18 سالگی من از 14 سالگی درگیر باورهای غلط بودم و توی سیاهی افسردگی بودم …هادی به خدا اعتقاد نداشت ولی من اعتقاد داشتم و یک جورایی خدا رو ته دلم قبول داشتم ولی خدای خوبی تو ذهنم نساخته بودم ..خدایی که الان توسط استاد عباسمنش پیدا کردم خیلی تفاوت داره …هادی درس دومی که میشه گرفت از حرف هاش همه چی رو مقصر اصلی رو خودش میدونه نه پدرش نه خدا نه مسئولین نه هیچ کس دیگه…اتفاقات زندگی رو خودمون بوجود آوردیم آگاهانه یا نا آگاهانه….هادی گفت من بودم دنبال اون کتاب ها و گفت من بودم که رفتم دنبال اون کتاب ها ….ادامه داره