دیدگاه زیبا و تأثیرگذار معصومه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم مریم جان همه اعضای خانواده صمیمی ام
نکات کلیدی این فایل از نظر خودم
۱- قبول مسئولیت صد در صد یعنی چی ؟
اون جمله ای که گفتن من مسئول بودم نه نویسنده کتاب چون من کتاب رو انتخاب کردم ( چون در جهان عقاید های مختلف افکار مختلفی وجود داره که واسه رشد جهان لازمه این ما هستیم که به عنوان یکانسان اراده انتخابش رو داریم ) درکم از قبول مسئولیت زندگیم بیشتر شد
۲- هر مسیری روبریم نتایج افرادی رو میگیرم که اون مسیر رو رفتن و نتیجه رو گرفتن پس اول باید ببینیم نویسنده یا هرکسی که داریم بهش گوش میدیم چه نوع زندگی و چه نتایجی داره اگه دوست داشتیم بعد انتخاب کنیم که دنبالش کنیم یا نه
۳- نوشتن چکاب ، نوشتن موفقیت هامون هر چند کوچک و نوشتن مسیر رسیدن به اون موفقیت خیلی خیلی واجب هست چون تو مسیر نا امیدی و نجوا پیش میاد اگه این مدارک رو واضح نداشته باشیم نمی تونیم ذهن رو مهار کنیم و نجوا ذهن رومهار میکنه و ما تسلیم میشیم و ادامه نمیدیم یا اینکه اگه این کار رونکنیم زمان هایی که بی انگیزه میشیم مجبوریم رو غیر خودمون حساب کنیم و از دوستانمان بخوایم این کار رو واسه ما کنن در حالی که بازم خودمون مسئول انگیزه دادن به خودمونیم چطور ؟ با همین راهی که استاد گفتن
کدام مورد به من بیشتر کمک کرده
همین نوشتن موفقیت ها و مسیر رسیدن بهشون و مرورش چون ذهن من خیلی منطقی هست و تو هر کاری مرتب دنبال چرایی هست و من باید قانعش کنم که مسیر رو که ادامه بدم موفق میشم اینطوری استرس هایی که بعضی وقتا از نبود نتیجه بزرگ بهم دیت میده رو می تونم کنترل کنم و به مسیر ادامه بدم
من متوجه شدم نا امیدی خیلی خیلی خطرناکه اینکه مسیری رو که شروع کردی زو باید متعهدانه ادامه بدی چیزی که تعهد رو از بین میبره نا امیدی و شک و تردیدامه
تجربیات اموزنده ام
۱- یادمه موقع دانشگاهم با یه سری دوستای جدید آشنا شده بودم( ورودی نا مناسب ) اون ها تو دنیای فلسفه بودن ( هیچ وقت خوشم نمیومد چون از نظرم فایده ای نداشت ) ولی واسه اینکه ادای کتاب خونا رو در بیارم رفتم دوتا کتابی که اونا خیلی تعریف میکردم رو خوندم ، کتاب بوف کور صادق هدایت و مسخ کافکا دیگه نگم چی به سر ذهنم اومد داشتم دیوونه میشدم انگار به ته خط رسیده بودم ولی خوشبختانه خیلی زود از زندگیم حذف شدن
۲- ننوشتم موفقیت هام و مسیر رسیدن بهشون
این تجربه هم داشتم که خیلی خیلی سنگین واسم تموم شد طوری که یکبار که مغازه زدم مرتب شیطان ذهنم شکست ها و نرسیدن ها زو تو ذهنم بزرگ میکرد ولی چون با استاد آشنا نبودم اصلا نفهمیدم چطور با دست خودم زحمات خودم رو هدر دادم چون فکر میکردم به نتیجه ای نرسیدم و نتیجه نمیده ولی چون به مرور زمان اتفاق می افتاد و من متوجه نمیشدم فکر میکردم چیزی نشده و سر اون بیزینس یه شکست به نسبت بزرگ برام اتفاق افتاد
بعدا دوباره تو مسیر های جدیدم نجوا ازین طریق وارد میشد ولی چون پادزهرشو داشتم ( همین نوشتن موفقیت ها و مرور مسیر رسیدن بهشون ) بهش غلبه کردم دوباره جون گرفتم و ادامه دادم و هر دفعه نیروی نجوا ضعیف تر هم شد
برنامه من برای این مورد اساسی
ازونجایی که پاشنه اشیلم همینه و تو مسیر ناامید میشم تصمیم دارم درست و حسابی بیام مثال های بزرگ کوچک رسیدن به اهدافم و داشته باشم وجلوچشمم باشه هر موقع داشتم کمی بی انرژی میشدم ازین طریق خودمو شارژ کنم
چون خیلی خیلی تفاوت هست بین با امید وایمان حرکت کردن یا بدون امید
یه جا خوندم نوشته بود
تلاش با ناامیدی محکوم به شکسته
سپاسگذارم از استاد عزیزم و دوست عزیزمون باعثانگیزه بستشر و مرور این مطالب تو ذهنم شد
این ها خیلی بهم کنم میکنه نجواها رو بشناسم اینطوری راحت تر میتونم هدایت های خدا رو تشخیص بدم و بهش عمل کنم
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منابع بیشتر:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها | جلسات 10،9،8،7
سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD460MB21 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 241MB21 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و هادی عزیز و همه دوستان هم فرکانسیم
این فایل نشانه امروز من بود و ۶ – ۷ بار گوش دادم و نکته برداری هم کردم و چقدر باور های عالی دریافت کردم
نکاتی هم که استاد می گفتن فوق العاده بود
نکته مهم اول: ردپا گذاشتنه تا فراموش نکنم که کجا بودم ، چی بودم و چی شدم حالا میخوام یک ردپایی از خودم بنویسم:
من هم در یک خانواده معمولی و در روستا بدنیا اومدم و کلا آدم آروم و خجالتی بودم و هر چی که بزرگتر میشدم گوشه گیرتر میشدم و همه رو هم مقصر میدونستم بجز خودم .
میگفتم مامان و بابام و معلمها و مدیرم و ناظمم که منو در برنامه های اجرایی و گروهی شرکت نمیدن مقصر هستن و خودم هم هیچ تلاشی نمی کردم تا از این وضعیت بیام بیرون. من از این مورد خیلی ضربه خوردم که در انتخاب رشته تحصیلی دبیرستانم و دانشگاه خیلی تاثیر گذاشت با اینکه من جزو شاگردان ممتاز بودم.
در دبیرستان من عاشق ریاضی بودم ولی رفتم تجربی بخاطر اینکه از بچه هایی که رفته بودن ریاضی خجالت می کشیدم تا این حد داغون بودم🤗
ولی از زمانی که ازدواج کردم کم کم بهتر شدم تا زمانی که وارد سایت استاد عباسمنش شدم الان خیلی بهتر شدم ولی هنوز نتونستم تمرین آگهی تبلیغاتی در دوره عزت نفس رو انجام بدم باید خیلی روی دوره عزت نفس کار کنم.
من هم مثل هادی عزیز بعد از اینکه دخترم بدنیا اومد ۶ سال پیش ،من هم دچار افسردگی شدم
که همش هم بخاطر ورودی های اشتباهم بود من به پزشک و روانشناس مراجعه نکردم ولی خدا منو به این سایت الهی هدایت کرد و شروع کردم به گوش دادن فایل ها و خدا رو شکر حالم بهتر شد ولی هنوز هم اگه یه ذره کم کاری کنم باز هم اون فکرهای اشتباه میان سراغم .
من الان پذیرفتم که خودم مسئول این شرایط بودم و خودم بودم که اون ورودی ها و اطلاعات اشتباه رو اونقدر در ذهنم تکرار کردم و اونقدر به نازیبایی ها و ناخواسته ها توجه کردم که اون حالت رو برای خودم ایجاد کردم من میتونستم اون زمان دیدگاهم و باورهامو تغییر بدم ولی خب این کار رو نکردم.
من مسئول زندگی خودم هستم ، من مسئول رفتار خودم هستم، من مسئول اتفاقات زندگی خودم هستم، من مسئول نتایج زندگیم هستم و خودم هم میتونم شرایطم رو تغییر بدم خدایا شکرت بخاطر این قدرتی که بهم دادی.
خدا رو شکر الان در زندگیم آرامش دارم طوری که مامانم همیشه میگه مهناز زندگی آرومی داره.
و یک مورد دیگه هم که من بقیه رو مقصر میدونستم در مورد رانندگی بود با اینکه هشت سال بود که من گواهینامه ام رو گرفته بودم ولی چون می ترسیدم پشت فرمون نمی نشستم تا اینکه دو سال قبل از آبجیم خواستم که بهم رانندگی رو یاد بده چون رانندگی نکرده بودم کاملا فراموش کرده بودم. ولی از زمانی که دوره عزت نفس رو کار کردم تصمیم گرفتم که رانندگی کنم که خدا رو شکر حالا رانندگی میکنم و امروز همسرم یک ماشین جدید خرید من یک دور باهاش رانندگی کردم که اگه قبلا بود من اصلا جراتشو نداشتم که پشت فرمون بشینم.
من هم قبلا دوستانی داشتم که باهاشون درد و دل و غیبت میکردم ولی از وقتی که قانون رو درک کردم که به هر چی توجه کنم توی زندگیم بیشتر باهاش برخورد میکنم آگاهانه سعی میکنم که با کسی درد و دل نکنم. ولی مادرم کسیه که کلا دوست داره درد و دل کنه و یکی از باور هاش اینه که باید مادر و دختر و یا خواهر ها با هم درد و دل کنن که خیلی مواقع سعی میکنم وقتی مامانم بحثی رو شروع میکنه بحث رو عوض کنم. چون واقعا در همون لحظه انرژی منفی میگیرم .
از لحاظ مالی هنوز خیلی پیشرفت نکردم ولی مطمئنم که به بهترین مسیر هدایت میشم تا از لحاظ مالی پیشرفت کنم.😍😍
خدا رو شکر میکنم که من میتونم خودم شرایط رو تغییر بدم و هر روز دارم این باور رو به خودم یادآوری میکنم که من خودم زندگیم رو خلق میکنم پس چرا به زیبایی ها توجه نکنم آقا زندگی من دست خودمه ، سرنوشت من دست خودمه و شروع کردم سفر به دور آمریکا رو از اول میبینم و همه زیبای ها رو تحسین میکنم و چند روز پیش به خودم تعهد دادم که بیشتر از این روی خودم کار کنم و برنامه ام اینه که هر روز از خدا هدایت میخوام که منو به یکی از فایل ها هدایت کنه و بعد از چند بار گوش دادن و نکته برداری کامنت بنویسم و بقیه کامنت ها رو هم بخونم به قول دوستان میخوام خودمو بمباران کنم با این فایل ها و باورها این در صورت یه که من سه تا بچه پشت سر هم دارم اولی ۶ سالشه و دومی ۴ سالشه و سومی ۸ ماهه هست.
خدایا شکرت بخاطر این مسیر زیبا🙏🏿🙏🏿
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم که شما زندگی منو خیلی تغییر دادین 😘😘