دیدگاه زیبا و تأثیرگذار صالح عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام استاد
چقد این فایل مناسب حال امروز من بود
فشار کاریم زیاد شده نمیدونم دارم یجایی خطا کار میکنم یا روند طبیعیش اینه یا اینکه قرار دستان خدا برای کمک از راه برسند اما هرچی بهم الهام میشه انجام میدم مثل تراکتور ۱۸ سیلندر کار میکنم با عشق و با لذت و با گفتگو های درونی مثبت.اگا گاهی تضاد ها به جای اینکه برام پند اموز باشن کفرمو در میارن..
اما به هر حال توضیحاتی که راجع به صحبت های هادی عزیز دادین خیلی برای من بود انگار
سپاس
دقیقا هادی درست گفت که گاهی حتی درخواستی نمیدی اما خداوند انگار میدونه قرار فردا درخواست بدی از قبل برات سفره رو میچینه
(همیشه سجده کننده پروردگار خودم هستم)
سعدی میگه یه کسی بود بت پرست بود
خیلی بتش رو دوس داشت خیلی بهش میرسید و ناز نوازشش میکرد
بعد بیست سال بت پرستی یه روزی دختر این بت پرست مریض میشه
این بت پرست هم میره پیش بتش بهش میگه یادته گلی بودی من چوبی کردمت و بعد طلا کردمت یادته؟ حالا یه درخواستی دارم دخترم مریضه دستم به دامنت..
خلاصه خیلی گریه زاری میکنه اما دخترش روز به روز حالش بدتر میشه .
بت پرسته با ناراحتی میره پیش بت به بتش میگه فردا میرم پیش خدای یکتا پرستا ازون میخوام دخترم رو شفا بده تا همه بفهمن که تو چه بت بی عرضه ایی هستی که نمیتونی حتی یه مریض شفا بدی..
سعدی میگه خدا در همین لحظه به ملائک میگه دخترشو درمان کنین
ملائک اعتراض میکنن..
میگن خدایا این همه عمرش بت پرست بوده تازه امشب گفته فردا میرم به خدا میگم هنوز نیومده که ..
شاید تا فردا نظرش عوض شه و نیاد اصلا
خدای رحمان میفرماید من( گفته میرم) اون رو اومده حساب میکنم
یعنی سعدی میخواد بگه همچین خدایی داریم به محض اینکه در لایه لایه های ذهنمون به اندازه یه سر سوزن امید و تسلیم پیدا بشه همون معجزه میکنه برامون
واسه همینه که میگن در نا امیدی بسی امید است یعنی وقتی انسان ته خط بدبختی و زوال و ته چاه هم باشه کوچیکترین سر سوزنی امید میتونه معجزه کنه و انسان رو نجات بده گاهی خودمون تو زندگی خودمون یا اطرافیانمون میبینیم میگیم این داشت تموم میشد داشت میمرد داشت سقوط میکرد چی شد یه دفعه !
این همون سر سوزن امید و ایمانیه که وقتی خداوند یا جهان حسش کنه با همون روشن میکنه زندگی رو..
تقریبا یه ساله با اموزه های استاد دارم خودمو بمباران هسته ایی میکنم
از ۱۶ ساعت بیداریم میتونم به جرات بگم ۱۴ ساعتش صدای استاد داره از گوشیم پخش میشه حتی گاهی صدای اطرافیانم در اومده که بابا بسه خسته شدیم
اما من وقتی از این صدا و ازین اموزش ها نتیجه گرفتم هرگز و هرگز و هرگز بس نمیکنم اصلا من جایی ندارم برم بجز این سایت
این سایت هویت گم شده منو بهم برگردوند و داره ذره ذره شکل میده به وجودی که خرابش کردم سالها.
امروز حدود یک سال که از افتتاح مغازم میگذره و من خدارو شکر به عنوان یه سال اولی خوب عمل کردم هرچند بیشتر از زمان کارمندی کار میکنم .
سرمایه هم گذاشتم
مُسئولیت و استرس اجاره خرید فروش و همه داستاناش هم هست
اما خدارو شکر راضی هستم.
فقط این چند ماه اخیر افتادم تو دام ذهن و به قول استاد به جای اینکه تمرکز کنم فروش و درامد رو بالا ببرم شروع کردم تمرکز کنم رو اینکه صاحب مغازه چقد میخواد اجاره رو بالا ببره و انقد رو این موضوع تمرکز کردم که نه تنها اجارم دوبرابر شد حتی اتفاق های بد دیگه ایی هم افتاد که واقعا میفهمم نتیجه فرکانس های خودم بوده و من روی چیز اشتباهی فکوس کرده بودم و اون رشد کرد
من باید رو خودم کار کنم رو کیفیت محصولم روی بالا بردن دانشم در مورد کارم
بقیه امور که مشتری بیاد ،کارمند خوب بیاد ،و اسانی بیاد، کار خداست
اما امروز که استاد تو این فایل گفت گاهی سختی ها قرار باعث بزرگی تو بشن قوت قلب گرفتم
بعد با خودم گفتم بابا تو میخوای بیزنس تو جهانی کنی بعد نمیتونی از پس دوزار دوقرون اجاره بر بیای؟
جهان داره نگات میکنه صالح خب معلومه جهان هستی پروژه های بزرگ رو دست ادمای ضعیف که با کوچیکترین مساله به گیو آپ کردن فکر میکنن نمیده اگه پروژه های بزرگ شعبه های زیاد کارخونه های زیاد میخوای باید اینجورجاها ککت هم نگزه نه اینکه بهم بریزی
البته اینم بگم خستگی جسمانی هم دخیل بود چون روزی حدود ۱۴ ساعت کار میکنم الان ۳۶۵ روزه حتی یه روز تعطیل نکردم و با تمام توانم با تمام انرژیم دارم برای هدفم مایه میزارم
امروز زیر دوش بودم داشت گریم میگرفت از فشار کار و فشار فکری اما به خودم گفتم اگه گیو اپ کنی و برگردی کارمندی یه صدایی تا اخر عمر از درون بهت میگه خاک بر سرت نتونستی ادامه بدی با اون صدا میخوای چیکار کنی؟
به خودم گفتم همیشه تو زندگی نصف و نیمه توانت رو گذاشتی یه بار صدت رو بزار یبار جا نزن ببین جا نزدن چه شکلیه..
همه ما تو زندگی فشار هایی رو تحمل کردیم چه جسمی چه روانی
هر پادشاهی
هر سربازی
هر ورزشکاری
هر بازیگر یا سیاست مدار یا کار افرینی
همه روزایی رو داشتن که زیر دوش داشت گریشون میگرفت و میخواستن تسلیم بشن و خیلی ها هم شدن و امروز هیچنام و هیچ اثری ازشون نیس
چون جهان فقط به شجاعان پاسخ میده به کسایی که افسانه شخصی شونو تا انتها زندگی میکنن به کسایی که با ایمان ادامه دادن..
با انگیزه یا بی انگیزه با کمک یا بدون کمک با حال خوب یا بدون حال خوب ادامه دادن و فقط ادامه دادن و فقط ادامه دادن..
امروز به خودم گفتم صالح ادامه بده بلاخره یه دری باز میشه با لذت ادامه بده همون جور که تو این یک سال ادامه دادی اگه ادامه بدی نتایج از راه میرسن یعنی خوشم میاد تمام ادبیات ذهن من داره کم کم
مثل ادبیات استاد میشه خدارو شاکرم
بخدا اگه استاد نبود هزار دفعه گیو اپ کرده بودم
منظورم از استاد همون دست خداست اگه این دست خدا برای یاری نمی اومد من بدون خدا بدون کمک دستان خدا هیچ نبودم..
و اینم بگم که خدا هرگز کسانی که رویاهاشون رو دنبال میکنن بدون یار و یاور نمیزاره بلاخره یه امدادی میاد و امداد من استاد عباس منش بود..
استاد اخر فایل گفتن بله ایمان داشتن و عمل کردن سخته حرف زدن شاید راحت باشه ولی هر روز و هر روز و هر روز عمل کردن مرد میخواد ا اگه مرد عمل بودی نتایج میان
خدارو شکر میکنم به خاطر باور های درستی که اینجا یاد گرفتم و در چنین مواقعی که همه انسانها در طول تاریخ باهاش برخورد کردن من مجهز به الله اکبرم
چقدر نوشتن این کامنت ارومم کرد
خدایا مرسی خدایا میدونم کامنتم رو میخونی خدایا میخوام بهت بگم من جا نمیزنم حتی اگه بمیرم در این راه …
خدایا احساس میکنم کاری که انجام میدم از هر کار معنوی دیگه ایی در جهانت معنوی تره من دارم با راه اندازی و کار افرینی اول برای خودم و بعد به تمام مردم کره زمین خدمت رسانی میکنم و به خودم میبالم ازینکه بخشی ازین چرخ دنده جهان هستی توسط من میچرخه و امید دارم روز به روز جهان هستی چرخ دنده های بزرگتری رو به من بسپاره و تا زمانی که خودم بخوام و لیاقتم رو باور کنم و نشون بدم جهان هم از رشد و گسترش من حمایت میکنه همینطور که تاحالا کرده..
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم. نظرات شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منابع بیشتر:
دوره 12 قدم | مسیر تکاملیِ «ساختن شرایط دلخواه در زندگی»
سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD581MB28 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 455MB28 دقیقه
به نام خدا من دختری 32ساله هستم از17سالگی دانشگاه قبول شد و از خانواده دور شدم 2سال خابگاه زندگی میکردم و 2سال خونه خواهرم در شهرستان زندگی کردم تا درسم تموم بشه تمام روزایی ک منزل خواهرم بودم برای اینکه احساس مزاحمت نکنم بچهاشو بزرگ میکردم اشپزی و نظافت میکردم،بعد از اتمام درسم به تهران برا کار رفتم سالها تو یه خونه با دخترای مختلف از هر فرهنگی زندگی کردم بعد از اون دوران با تمام فراز نشیب هاش من دوباره رفتم خابگاه زندگی کردم ماه ها تو هتل بودم یا موقت خونه دوستای دیگم میموندم توان خونه اجاره کردن نداشتم،تا اینکه بطور داعم همخونه دو نفر توی یه خونه زیرزمین شدم با وجود اینکه هروز دلم میگرفت و احساس خفگی میکردم اما دیگه از اوارگی بهتر بود،اون دخترا خیلی از نظر روحی روانی بهم اسیب زدن تلاش میکردم خودمو بالا بکشم و بیام بیرون ولی توان مالیش نداشتم بعد از خرید دوره دستیابی به آرزوها، من تصمیم گرفتم تمام انرژیم که هرز میره و پراکنده ست متمرکز کنم رو یه خواسته ، تمام شبکه های مجازی حذف کردم و تمرکزم اوردم روی درامدم ، اول درخواست افزایش حقوق ب مدیرم دادم موافقت نکردن بار دوم بعد یکماه تذکر دادم افزایش ندن من بفکر جای دیگه ام، ک فایده ای نداشت و من تو یه جای دیگه با یه سمت دیگه با حقوق 3برابر بیشتر از جای قبلی شاغل شدم،خواسته شغلیم همیشه این بود که توی شغلم وقت کافی داشته باشم روی خودم و باورام کار کنم و دوره ها رو گوش بدم، دقیقا اینجا ک هستم من انگار حقوق میگیرم که اصلا رو باورام کار کنم از بس حجم کار کمه،اینجا به سطح ثابتی از نظر مالی رسیدم حالا نوبت هدف بعدی ، خونه گرفتن، درونم پر از نفرت بود از خونه و همخونهام،باید من مدارم عوض میکردم از نفرت به قدر دانی، هروز صبح بیدار میشدم رو دیوارا دست میکشیدم میگفتم ببین من دوست دارم عاشقتم سر پناه و محافظ منی ، به همخونهام عشق میدادم ب نکات مثبتشون توجه میکردم،اوایل تلقین بود تا اینکه ب صلح رسیدم با خونه و همخونه، دیگه دلی سپاسگزاری میکردم با عشق خونه رو تمیز میکردم با همخونهام دوست شدم بعد 3سال بیرون میرفتیم، تا اینجا قانون تکامل رعایت کردم اول درامدم افزایش داشت بعد از داشته ام لذت میبردم و باورام تقویت میکردم که شدنیه کلی مثال میاوردم خیلیا تونستن منم میتونم و همه انرژیم از مجازی و ..برداشتم.حالا نوبت منه که اقدام کنم خونه بگیرم چنتا حرکت مالی زدم رهنم جور شد و خونه ای ک دوس داشتم پرنور و نقلی در محله دلخواهم قرار داد بستم،و در مسیر باورای توحیدیم خیلی تقویت میکردم بسیار معانی قران میخوندم اونجا ک خدا میگه بما قدمت ایدیهیم بما کسبت ایدیهم…هرچه بدست اوردن و انجام دادن فقط خودشون بودن، و توقعم و امیدم ب کل از غیر خدا برداشتم و فقط و فقط تسلیم خدا شدم و هروز میگفتم الخیر فی ما وقع..خیر در ان کاریست ک اتفاق میفتد به خواسته ام نچسبیدم در عین حال تلاش میکردم رهنم جور بشه میرفتم خونه های اجاره ای میدیدم و از هیچکس کمک نگرفتم ،هروز شکرگزاری مینوشتم و از خودم تشکر میکردم خلاصه از 17سالگی تا 32سالگی زندگی تو خابگاه و خونه های این و اون و بودن تو خونه های ک نمیشه اسم خونه روشون گذاشت من الان تو خونه دلخواه خودم هستم الهی هزار بار شکرت…از فانوس راهم استاد عزیزم تشکر میکنم که هرجا دلم لرزید از نرسیدن و نتونستن بهم با صداش و اگاهیش قوا داد