نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 5 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/08/abasmanesh-17.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-06 08:35:512024-09-24 19:42:32نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب نام خدای مهربان سلام ب استادجانم ومریم عزیزم وهمه دوستای گلم !استاد جان این سری من خیلی برای نوشتن کامنت مقاومت داشتم البته ب خودم میگفتم چی بنویسم چی برای نوشتن دارم ولی یکم ک فکرکردم گفتم بابا خیلی تغییر کردم منتهی چون زمان میگدره از یادمون میره ک چی بودیم چی شدیم منم مثل آقای هادی محصولات شما یجورایی بدستم رسیده بود ولی صحبتای شما رو شنیدم ک فرمودید رضایت ندارید اگ بهای محصولات پرداخت نکرده باشیم تمام فایلایی ک داشتم پاک کردم رفتم سراغ فایلای رایگان خیلی وجدانم راحت شد وخیلی تاثیر گذارتر بود اگ میبینم ک چندان نتیجه توچشمی نگرفتم ب خاطر اینکه روخودم اساسی کارنکردم ی روز خوب بودم ی روز بد ی روز شاد ی روز غمگین خلاصه زندگیم یویو بودم خداروشکر چندوقتیه شروع کردم بیشتر رو خودم کار میکنم تاالان خوب بودم چون ما کمالگرا هستیم میخواییم یکی دوروزه اندازه چندسال تغییر کنیم درحالیکه زمان میبره تا تغییرکنیم اونم باز بستگی ب خودم داره ک تواین راه قوی باایمان باصداقت پیش برم ناامید نشم ادامه بدم با پیشرفتای کوچیک انگیزه بگیرم تا ب پیشرفت تغییرها نتایج بزرگ برسم یعنی بنیادی تغییرکنم تا نتیجه عالی عالی بگیرم از هادی عزیز هم تشکر میکنم خیلی صحبتاهاشون تاثیرگزار بود !استادجااانم ازشما ومریم عزیزم سپاسگزارم دوستتون دارم.!
سلام به استاد عزیزم ،مریم جان ، اقا هادی عزیز و همه دوستانم در این خانواده. استاد چقدر این فایلها عالیه ، من همش منتظرم تا سری بعد بیاد، و سری قبل رو تا بتونم سعی میکنم چند بار گوش بدم و فکر کنم روش. من بعد از مهاجرتم هنوز نتونستم تو رشته تخصصی خودم وارد بشم. الان با وجود داشتن بچه کوچک دارم درس میخونم، خودمو اپدیت کنم که وارد فضای کار بشم. و ذهنم پر از سوال. چندین بار هم رزومه داذم ولی بهم زنگ نزدند. استاد اخیرا به توصیه دوستان رفتم یه سابقه کار دوساله بدروغ تو زمینه ای که قرار کار کنم، تو رزومم وارد کردم، دلمم نمیخواست ولی از بس به در بسته خوردم، گفتم انجام میدم. امشب که این مصاحبه رو گوش دادم ، گفتم نه میرم پاکش میکنم وبا حقیقت میرم جلو. ولی از صبح حسم بد، ترس دارم، ولی همش بخودم میگم انی که باید کار رو برای تو جور کنه، خداوند، نترس، ایمان داشته باش، ایمان داشته باش. البت بازم یه احساس ضعف دارم و ناتوانی، همش بخدا میگم خدایا راه رو بهم نشون بده، خدایا بگو چیکار کنم. بگو چیکار کنم. امیدوارم هرچه زودتر در این مدار قرار بگیرم .
از استاد یا دوستانی که کامنت منو میخونند یه سوال دارم، استاد همش میگند که بیکار نمونید، با ساده ترین کاری که میشه مشغول بشید. ولی من با وجود خانه داری و بچه کوچک، همین درس خوندن و دنبال کار گشتن، خیلی وقت کم دارم ، دارم فکر میکنم اگر یکار پاره وقت پیدا کنم، دیگه نمیرسم اصلا خودمو اپدیت کنم. البت بگم نیاز مالی ندارم، برای علاقه و حس استقلال و قدرت خودم که میخوام کار کنم در زمینه تحصیلیم. میشه خواهش کنم استاد یکم این مساله رو یجا تو صحبتهاتون باز کنید، یا دوستان اگر تجربه ای دارند، بمن جواب بدند. ممنون. استاد بابت تمام توضیحات عالی که روی این فایلها برایگان میدید، متشکرم. زنده باشید همیشه و در اوج
سلام به استادعزیز ومریم جون وهمه دوستان عزیز سایت سال نو رو به همه شماعزیزان تبریک میگم وآرزومیکنم تک تکتون به همه خواسته های قلبیتون برسین وازتمام لحظات زندگی قشنگتون لذت ببرین.
مدتیه دارم علاوه بردوره هایی که خریدم ،فایلهای دانلودی این بخش نتایج دوستان رو هم گوش میکنم ازین تعطیلات عید دارم نهایت استفاده رو میکنم وکلی فایل گوش میکنم ،کامنتارو میخونم ،نکته برداری میکنم ،باورسازی میکنم وخلاصه دارم بمباران میکنم خودمو باورودیهای عالی،این فایل جواب سوال دیشبم بود که ازخدا کمک خواستم تاراهنماییم کنه توکارم
راستش من باقانون سلامتی وارد سایت شدم وخداروشکر بعداز 6ماه که تمام گفته های استادرو موبه مو اجرا کردم نتیجه شگفت آوری گرفتم که هم تحسین خودمو برانگیخت هم هرکسی که منو بعداز این مدت دیده،واین قضیه اعتمادبه نفسمو چندین برابر کرد3ماه بعداز شروع قانون سلامتی ،تصمیم گرفتم دوازده قدم رو هم تهیه کنم وباخرید قدم اول فهمیدم باید درآمدی داشته باشم و رفتم بعنوان مشاور تواملاک شروع به کار کردم اما چون هنوز توکسب وکار وثروت باورهای مخربی داشتم ودارم موفقیتم خیلی کم بود بطوریکه درعرض 3ماه فقط 2تاقرارداد اجاره اونم شراکتی بستم وبعدش هرروز استرس ونگرانیم بیشتر شد که چرا نمیشه؟اگه نشه چیکارکنم؟درآمد نداشته باشم چی؟بقیه چه فکری میکنن؟ حتما میگن اون این کاره نیست و خیلی ترمزهای دیگه که باعث شده بود یکسره پسرفت کنم وعملا دیگه هیچ قراردادی نبندم وپیش خودم میگفتم حتما من توانایی انجام اینکارو ندارم
خلاصه تعطیلات عید شد ومن گفتم تا15فروردین نمیام.دلیلش برای خودم این بود که از ین فرصت استفاده کنم وروی خودم وروی باورهای سمی که دارم کارکنم، راستش میحطی هم که کار میکردم جو خوبی نداشت وبیشتر اوقات بحثهای سیاسی واقتصادی واعتقادی میشد ومن بااینکه مدام ازشون میخواستم که این بحثهارو نکنند ویا خودمو یه جور دیگه سرگرم میکردم که توجمعشون نباشم ولی لاجرم صداشون انقدر رساوبلند بود که خواه ناخواه وارد ذهنم میشد وتاثیر خودشو میذاشت بااینکه من توراه رفت وبرگشتم فقط فایل گوش میکردم وحتی زمان استراحتم گاهی اوقات بازم فایل گوش میکردم ،ولی بازم اون ورودیها بیشتر بود ومن نمودشو تونتیجه کارم به عینه میدیدم وعملا توماه آخر هیچ دریافتی نداشتم
این بود که از خداخواستم هدایتم کنه دیشب گفتم خدا جون میخوام صبح که بیدار شدم هدایتم کنی که چیکار کنم وشغلمو عوض کنم یانه کاری که درآمد ثابت داشته باشه میخوام وکنارش بتونم این شغلمو ادامه بدم اما وقتی بیدارشدم هدایت شدم به این فایل وقسمت قبلش که آقا هادی عزیز گفتند کهمن بارها میخواستم ازین شغل بیمه عمر بیام بیرون ولی یه حسی منو نگهداشت وگفتم وقتی خدا همه چیو اینجوری برام درست کرده حتما من باید اینجا باشم تارشد کنم وبه آموزه هام اضافه بشه اونجا بود که منم استپ کردم وهی باخودم مرور کردم گفتم منم احتمالا باید بمونم وجا نزنم فقط اینکه محیطمو عوض کنم که اون ورودیهارو نداشته باشم وهدایت شدم به یک آگهی از یه املاکی که ازوقتی وارد املاک شده بودم تومسیررفت وبرگشتم همش جلو چشمم بود وخیلی بزرگ بود ومن دوست داشتم برم اونجا ولی چون مسیرش برام دور بود ومتروخور هم نبود ازش صرفه نظر کرده بودم اما این آگهی از همون املاک ولی یه شعبه دیگش دقیقا تومسیر مترو ی خطی خونه ما ونزدیک مترو هم بود زنگ زدم وگفت میتونید بیایید واین برام خیلی جالب بود دقیقا نشونه ها کنار هم اومدند ومنو راهنمایی کردند الانم تواین هفته کلا رو باورام تمرکز بیشتری میکنم واز تک تک لحظاتم بهترین استفاده رو میبرم تا شروع کار تومحیط جدید رو با بیشترین انرژی وحس وحال عالی شروع کنم
از شما استاد عزیزم که واقعا چراغ راهید برای ما وآقای هادی عزیز که گفته هاش آرامش بخش وامیدوارکننده ونشونست برام وهمه دوستای هم فرکانسیم تواین سایت که وقتی کامنتاشونو میخونم هرکدومش کتابی روشنگره برام ،کمال تشکر وقدردانی رو دارم
درپناه الله یکتا شاد باشید وثروتمند وحال دل همتون عالی باشه
سلام خدمت استاد عباس منش و دوستان با عشق من حدود 5سال با شما آشنا شدم
ولی جسته گریخته
من حدود 2هفته است که وارد سایت شما شدم
قبلا والان عاشق شما هستم ولی قبلا شما رو آدم پولکی ومغرور تصور میکردم یادم هست 2یا3سال پیش دوره در زمینه پول سازی می خواستم تهیه کنم قسطی ولی شما مخالفت کردید ودر ذهنم از شما بدم آمد خلاصه فایل های رایگان رو گوش میکردم ولی چون در ذهنم از شما متنفر بودم
دستاوردی برایم نداشت (الان به این نتیجه رسیدم که چرا برای من کار نمی کرد)
دو ماه پیش با یک گروه در تلگرام آشنا شدم که فایل ثروت یک رو به قیمت 990هزار می فروخت
حساس شدم بخرم که که نام شما بود
خلاصه من در اسنپ کار میکنم یک روز خانمی را سوار کردم و یک فایل رایگان شما رو از ضبط پخش میشد با صدای آرام
بعد خانمه گفت چه عالی آقای عباس منش
منم قیافه آوردم که بله من مرید عباس منش هستم گفت من تمام فایلها رو از سایتش خریدم
منم گفت چه خوب میتونی برام بفرستی گفت آره ولی چواب نمیده گفت مگه سایتشون رو نداری گفتم خیر خلاصه راهنماییم کرد و وارد سایت شما شدم
خدا شاهده الان اگر فایل ثروت یک رو بخواهم به صورت فیک 100هزار بخرم اینکار رو نمی کنم
50 سال عمر دارم ولی اون زندگی که لیاقت دارم ندارم
همیشه گیر پول هستم گفتم از فایل های رایگان استفاده کنم تا درآمدی کسب کنم و بتوانم با عزت
بقیه فایل ها رو خریداری کنم
راهنمای کنید لطفا
در آزمون روانشناسی ثروت شرکت کردم و متوسط شناخته شدم
من لایق بهترین ها هستم خدایا شکدت
به نام خدای مهربان
خدمت استاد عزیز ، مریم جان نازنین ، هادی عزیز و تمام اعضای خانواده ام در این سایت الهی سلام عرض میکنم. امیدوارم شاد و سالم باشید.
برای گذاشتن رد پا از خودم و سپاسگزاری و یادآوری مسیر طی شده زندگی ام این کامنت را با هدایت الله مهربان مینویسم. از وقتی قسمت اول از نتایج هادی عزیز که راجع به افسردگی خودش صحبت کرد به پایان رسید خداوند همش بهم میگفت عظیمه تو هم برو از نتایجت بنویس توهم سپاسگزاری کن و امروز تصمیم گرفتم این هدایت الله را عملی کنم.
منم در سن ۱۵ سالگی ، به واسطه باورهای مذهبی نادرست ، راجع به جنس مونث، راجع به گناه، راجع به خدا ، راجع به پول ، راجع به محرم و نامحرم ، راجع به شاد بودن دچار افسردگی شدید شدم و با خانوادم به روانپزشک مراجعه کردیم و روانپزشک ، تشخیص داد که من باید قرص اعصاب ، مصرف کنم. فکرش را بکنید یک دختر ۱۵ ساله که باید شاد و سالم و پرانرژی باشد دچار افسردگی باشد.خیلی روزهای سختی بود .من در آن زمان با چالش دیگری هم مواجه بودم که افسردگی مرا تشدید میکرد ، من در دبیرستان تیزهوشان بندرعباس ، درس میخواندم و از بچگی هم توی کل کلاس هایی که میرفتم ف همیشه عالی و ممتاز بودم ،استعداد همه چیز داشتم و دارم همین الان هم . و ان زمان یک بچه تیزهوش باید یا رشته تجربی میرفت یا ریاضی . تازه ریاضی هم افت کلاس داشت ،دیگه انسانی و رشته های فنی و هرستان و …. که دیگه ته بی کلاسی و تنبلی بود .
خلاصه کلام اینکه منم چون باهوش بودم طبق این قانون نانوشته (من متولد ۱۳ اسفند ۱۳۶۶) که دهه شصتیا بیشتر باهاش آشنا هستند باید رشته تجربی میرفتم و پزشک میشدم وگرنه هم برای خانواده و هم خودم افت کلاس داشت و هم اگه رشته دیگه ای میرفتم ، هیچ شغلی نمیتوانستم پیدا کنم یعنی طبق باورهای آن زمان جامعه و خودم ، اما من مقاومت زیادی در برابر این باور داشتم و هیچ وقت نتوانستم بپذیرمش.خلاصه من رفتم رشته تجربی و همینطور هم قرص ضد افسردگی میخوردم و خودم اون زمان ، دوست داشتم رشته گرافیک بخونم و نقاش بشم ،اما هم میترسیدم اقدامی براش انجام بدم و تحت تاثیر باورهای دیگران ، فکر میکردم هیچ فایده ای نداره و همچنین فکر میکردم باید زجر بکشم تو زندگیم تا موفق شم و نباید از زندگیم لذت ببرم ، نباید کاری که بهش علاقه دارم که اون زمان نقاشی بود رو انجام بدم ، اگه نقاشی بکشم گناهکار میشم ، خدا دوست نداره نقاشی بکشم و حتما باید از طریق آکادمیک یعنی مدرسه و دانشگاه ، موفق بشم ، خودم تنهایی و تو خونه نمیتونم موفق شم چون خدا دشمن منه و اصلا دوستم نداره ، اصلا بهم کمک نمیکنه ، اصلا باهام حرف نمیزنه ، فقط با پیامبرا و اماما و افرادی که تو حوزه علمیه ایران ، درس خوندن حرف میزنه ، قران رو هم اگه بخونم نمیفهمم فقط افراد متخصص میفهمن ، نباید به قرآن ، دست بزنم ، و هزار تا باورهای مذهبی اشتباهی که راجع به دین و خدا و نماز و روزه و این چیزا داشتم. از همون زمان شروع کردم به خوندن کتابای موفقیتی، خوندن مجله موفقیت ،دیدن سی دی های موفقیتی ، کلاس نقاشی رفتم ول کردم ، کلاس موسیقی رفتم ول کردم ، کلاس تئاتر رفتم ول کردم ، کلاس خطاطی رفتم ول کردم ، هی از این شاخه به اون شاخه میپریدم ، دنبال خدا میگشتم ، دنبال حقیقت میگشتم ، دنبال حال خوب میگشتم ولی پیداش نمیکردم ، چون بیرون از خودم ، دنبالش میگشتم ، زمانی که دیپلمم رو گرفتم و دانشگاه پیام نور رشته مدیریت بازرگانی قبول شدم کمی حالم بهتر شد ، اون استرس کنکوره از بین رفت کمی بارم سبکتر شد و کمی تکلیفم با زندگی معلوم شد. رشته مدیریت بازرگانی هم هدایتی شد ، موقع انتخاب رشته روی کاغذ، رشته شیمی رو زودتر زده بودم ولی زمانی که میخواستم ، وارد سیستم کنم رشته شیمی رئ اصلا نزدم و رشته مدیریت بازرگانی رو زدم و همونم قبول شدم که بعدا فهمیدم بیشتر از شیمی بهش علاقه دارم ، چون من با اینکه درسم خوب بود اصلا درسای شیمی و فیزیک و زیست و علوم پایه رو دوست نداشتم برعکس عاشق هنر و ادبیات و زبان انگلیسی و عربی و این چیزا بودم ولی چون عزت نفس پایینی داشتم فکر میکردم من که نمیتونم برای خودم تصمیم بگیرم و من که نمیدونم ، و خدا که با من حرف نمیزنه بذار بقیه بگن که بهتر منو میشناسن و اون رشته ها که پول توش نیست و خلاصه این چیزا خلاصه من رفتم دانشگاه و همین طور که دانشگاه میرفتم کلاس تئاتر هم رفتم و عزت نفسم بهتر شد ،مجله موفقیت ، هنوز میخوندم کمی با قانون آشنا شده بودم ولی دست و پاشکسته ، متوجه شده بودم که همه چی به باورای خودم ، ربط داره ولی کاملا نمیدونستم چه خبره و چی به چیه تا سن ۲۱ سالگی قرص اعصاب میخوردم و با کار کردن زیاد روی خودم موفق شدم شکست بدم افسردگی رو و خیلی خودم رو تحسین کردم و گفتم منی که تونستم افسردگی رو شکست بدم از این به بعد ، میتونم هر کاری رو انجام بدم مثل شما که دفعه اول تو بندرعباس ، تونستین وزنتونو کم کنین و بعد از اون کلی انرژی گرفتین . بعد تونستم لیسانسمو بگیرم و باز اعتماد به نفسم بالاتر رفت ، ولی هنوز رسالتم رو توی زندگی ،پیدا نکرده بودم ، اون شغلی که عاشقش باشم و هنوز خیلی از مسائل مذهبی با مسائل موفقیتی که میخوندم در تضاد بود ولی بازم مطالعه میکردم ، کلاس تدوین رفتم مدرکشو گرفتم ، کلاس طراحی بروشور رفتم مدرکش رو گرفتم . و زمانی که دانشگاه بودم خیلی خوب کنفرانس میدادم و کلاس تئاتر هم که رفته بودم ، ترسم از روی سن بودن و مورد توجه بودن ریخته بود ، کلاسای بازاریابی شبکه ای رفتم ، اونجا یه سری کتابا راجع به ثروت و پول و روحیه و این چیزا یاد گرفتم ، بازاریابی بیمه عمر کردم نفر به نفر در مغازه ها و خونه های مردم رفتم تا یاد بگیرم تا خودمو کشف کنم ، در همین حین که داشتم کارامو انجام میدادم که دفتر بیمه خودم رو راه اندازی کنم، ازدواج کردم یه ازدواج فوق العاده با یه مرد فوق العاده که یه خانواده فوق العاده داره ، باور کنید مادر شوهرم و خواهر شورام و برادر شوهرا و پدر شوهرم فوق العاده ان و عاشقانه دوستشون دارم در سال۹۴ دفتر بیمه زدم بار اول تعطیل کردم ،سال ۹۶ بچه دار شدم.بعد درابان ماه سال ۹۷ دوباره دفتر بیمه زدم و همون سال ۹۷ در یک بهمن ماه با فایل حزن در قران با شما اشنا شدم که خیلی فوق العاده بود و جواب سوالای مذهبیمو کم کم با سایت شما گرفتم. این دفعه دفترمو دو سال داشتمش و خود به خود خدا تعطیلش کرد و سال ۹۹ دوباره بچه دار شدم و خداوند با تولد بچه هام انگار زندگی رو به خودمم هدیه داده چقدر شادتر و پرانرژیتر و باانگیزه تر شدم خدایا شکرت و اینجا بود که خدا تو آیه ۱۰۵ سوره اسرا بهم گفت رسالتم چیه ؟ گفت قرآن را بخوان و برای مردم توضیح بده ما تو جز بشارت دهنده و بیم دهنده نفرستادیم. این آیه رو در تیرماه سال ۱۴۰۰ ، خداوند بهم الهام کرد و از همون زمان دارم قرآن رو مطالعه میکنم ، سه تا کتاب الکترونیکی نوشتم ولی هنوز نتونستم ازش ثروت بسازم ، دارم ادامه میدم ولی مهمترین چیزی که پیداش کردم ، رسالتمه و اینکه خدا دشمنم نیست ، بلکه رفیق فابریکمه .خدایا شکرت.چند روزی بود که خودمو خیلی سرزنش میکردم که چرا نمیتونم پول بسازم خیلی بی عرضم و این چیزا ، و هادی عزیز که اینقدر خوب ، صحبت کرد و سرگذشتش ،افسردگیش و بازاریابی بیمه اش خیلی شبیه من بود گفتم منم بیام و یه ردپا بذارم.
ممنونم استادجان
ممنونم هادی جان
ممنونم مریم جان
در پناه الله یکتا ، شاد، سالم ،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به زودی فلوریدا میبینمتون…..
به نام خدا
استاد جونم در مورد ورودی ها گفتید
می خواهم یه چیزی بگم که خالی از لطف نیست
من دخترم عاشق برنامه های تلویزیونی است و خدا را شکر خیلی کمتر کرده و الان بعضی از برنامههای ماهواره را می بینه
همین را هم خیلی کم کرده
ولی با قانون تکامل داره پیش می ره
من اومدم گفتم خدایا چیکار کنم
من نمی تونم با خانواده ام بحث و جدلی و کنم که نبینند
و اومدم بعضی از برنامه های ماهواره را مثل جوکر دیدم
البته از اون دسته که افراد موفق هستند مثل آقای اکبر عبدی و امین حیایی ووو
و اومدم برای خودم درس اش کردم چون خودم در زمینه روابط خیلی مشکل دارم
اون جاهایی که آموزنده بود را به خودم تاکید کردم احسنت بهشون گفتم
و اون جاهایی که یه وقتایی همدیگر را مسخره می کردند من نمی خندیدم
و این شد برای من درس
چون من ذهن به شدت داغون در روابط دارم
و این درسها را ازشون یاد گرفتم
در مواقع حساس چقدر هوای همدیگر را دارند
وقتی برنده می شدند چقدر از برنده شدن اون فرد خوشحال می شدند
آقای امین حیایی وقتی برنده شدند تمام 100میلیون تومان خودش را هدیه داد و انفاق کرد که این به من فهماند که هستند آدمهایی که اونقدر ثروت دارند که این همه و حتی بعضاً بیشتر انفاق می کنند
خدایا شکرت
من اینیستا را حذف کردم از روی گوشی موبایلم و قبلا در این صفحات بودم
خیلی درسها داره اگر خوب ازش استفاده کنن اما من خودم را میگم نمیشه هم هر چی مثلا فلانی میگه را تایید کنی و هم قانون را بخواهی رعایت کنی و نتیجه بگیری
ولی اونقدر انسان موفق در این صفحه هست که خدا می دونه
ولی برای جوی که درست شده برای شخص من خوب نبود
امروز به مادرم زنگ زدم و اونقدر مختصر و کوتاه در حد سی ثانیه باهاش صحبت کردم چون می دونم صحبت بیشتر از این شود رو به کجاها می رود و اصلا لازم نیست و الان خدا را شکر به این فایل رویایی هدایت شدم
یه گروه دوستانی هستند که من عضو هستم اینها همه از طرفداران شما استاد عزیزم هستند
حالا بعضی ها در مدار بیشتر و بعضی ها در مدار کمتر
من خیلی دوست شون دارم
آنهایی که حرف های خوب می زنند را دنبال می کنم و ادامه میدهم
و آنهایی که حرف های بی ربط می زنند
اصلا نمی خونم . توجه نمی کنم تمرکز نمی کنم و همین طور رد میشوم
از صحبت های عالی اونقدر استفاده می کنم و بکار می گیرم در پی وی باهاشون ادامه می دهم و کیف می کنم
خدایا شکرت برای وجودتون استاد عزیزم
خدایا شکرت برای وجود انسان های پاک
سلام به استادعزیزم ومریم جانم
وهمه دوستانِ عالیم
موسیمیگریست،صدایگریهاشتمامقصر
راپُرکردهبود،شیرهیچدایهایرانمیخورد…
وهمــهٔاینهابخاطرقولیبودکهاللّهمتعالبهمادر
بزرگوارموسیدرنزدیکیرودخانهدادهبود…
وَ لاَتَخَافِی وَ لاَتَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ
نترسوغمگینمباش
کهمااورابهتوبازمیگردانیم
قصص/7
تونیز،بهپروردگارتاعتمادداشتهباش
چهکسیازخدا،دروفایِبهعهدشوفادارترست!!
وخدایی که همیشه درهای نعمتش برروی من گسترده بود اما با ناآگاهی و به سادگی از کنارشان رد شدم .
در اکثر مواقع مجبور به کارهایی شدم که از درون فریادم تا عرش می رسید ومی گفتم چرا من ….
اما امروز آگاه شده و درک کردم آن فریادها و اشک ها وتحمل ها وروح وجسمی آسیب دیده مرا به این سایت هدایت نمود تا آرام آرام کنار استادم تحمل ها تبدیل به صبوری،اشک ها تبدیل به اشک شوق وفریادها بشوند موسیقی جان بخشِ شکرگزاری ونتیجه اش آرامش واحساس عالی که با هیچ چیز نمی توان خرید وبا آنها می توان همه چیز را به تسخیر خود در آورد، طبق فرموده زیبای خداوندم…….
امروز دوباره تعهدنامه ای در دفتر ستاره قطبی وخواسته هایم که با هم میکس شان کرده ام نوشتم وگفتم خدایا هر لحظه به کمک ویاری وهدایت هایت نیازمندم ،می خواهم صداقت وراستگویی در تمام زمینه ها را با خود ودر مقابل تو داشته باشم ،تمام تمرکزم روی تغییراتم باشد وهر روز قدمی پربارتر …
دنیایت را بسان سلف سرویسی از همه نعمت ها برایم گسترانیده ای، کافیست با رعایت قوانین زیبایت هرآنچه که می خواهم اراده کرده وداشته باشم وامروز که به لطف خداوند دوباره قدم زیبای یازده جلسه دوم را که گوش جان می سپردم به کلام ناب استادم آنجایی که فرمودند مایکل جردن از کودکی هر مکانی می رفتند ،توپ بسکتبال خود را نیز همراه خود داشته وبعد هم که چه موفقیت های بی نظیری وتغییر وبهبودی باید اینطور باشد که حتی زیر دوش هم اجازه ندهی فکری تو را از لذت دوش گرفتن محروم کند وآنجا هم دنبال گوش کردن به فایل باشی وچقدر درس برایم داشت وهرروز کلامتان شیرین تر بر روح وخانم اثرمی گذارد امیدوارم بتوانم هرروز عالی تراز روز قبلم باشم و در کارنامه اعمالم از خداوند نمره قبولی بگیرم،الهی آمین.
واقعا همین که آزادی کامل دارم و هرروز وهرلحظه با ارسال فرکانس ها و ورودی مناسب می توانم خالق زیبایی ها در تمام زمینه ها باشم ،خداروشاکروسپاسگزارم .
هرروز تمام سعی ام این بوده وهست وامروز متعهدانه تر قدم بردارم .
تمام راه ها بن بست است و من باید، باید وباید وحتما وقطعا همین بودنِ در سایت را باعشق ولذت وایمان وباوری عمیق طی کنم وهرنفس از مسیرِ لبریز از آگاهی هایش با الگوی بی نظیرش که هر وقت بخواهم راحت وآسان بدون هیچ فیلترشکنی که این هم نعمت است، را داشته باشم واز صحبت های انرژی بخش و بی نهایت تاثیر گذاراستادم در زندگیم بهره برده و عمل کنم ونتیجه اش زندگی در بهشتی است که می توانم سعادت وخوشبختی را برای خود در همه جوانب داشته باشم، باید سجده شکر گذاشته و هرنفس سپاسگزارخداوندم باشم،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم……
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز شنبه 20 مرداد ماه رو با عشق مینویسم
توقف بی جا مانع کسب است
امروز بعد اذان صبح تو تاریکی شب این جمله رو خوندم ، توقف بی جا مانع کسب است
مدیر ساختمونمون چند روزی بود گفته بود این جمله رو داداشم تو برگه بنویسه و ببره بزنه جلو در مغازه اش
داداشم نوشته بود داده بود بهم تا تحویل بدم به مدیر ساختمونمون و تو اتاقم بود این برگه ،مثل یه چراغ تو تاریکی روشن بود و نوشته های بزرگش دیده میشد
یه لحظه که خوندم بهم گفته شد دقت کن
توقف بی جا مانع کسب است
این مانع کسب بودن میتونه از همه جهات باشه
اگر برای تغییر خودم تو همه جهات توقف کنم مانع از رخ دادن خواسته هام ،مانع از تغییرم و مانع از خیلی چیزا میشه و نمیتونم به جایی که خواسته ام هست برسم
انگار این نوشته بهم تاکید کرد که بی جا توقف نکن همیشه سعی کن در حرکت باشی و قدم برداری حتی اگر قدمات کوچیک هم باشه ، باید قدم برداری و میدونم که تو میتونی طیبه
امروزِ من ، پر بود از نشانه هایی که خدا عشقش رو به من عطا میکرد و هر لحظه به طرق مختلف میدیدمش
طبق نوشته ام تو رد پام که گفتم اگر خدا بخواد فردا میرم سازمان زیبا سازی تهران ، صبح وقتی بیدار شدم ساعت نزدیک 9 بود
حس کردم نباید برم اونجا و نرفتم
قرار بود برم شرایط طرح رو بپرسم که جزئی تو سایتشون توضیح نداده بودن که به چه صورت باید باشه ، به صورت فتوشاپ یا طراحی دستی
بعد من خواستم به شماره هایی که از اونجا داشتم زنگ بزنم ولی هرسه شماره بی پاسخ بودن
وقتی بیدار شدم و حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغنم ،طراحیای نقاشی دیواری مدرسه رو که برای زیبا سازی بود ،با خودم بردم کلاس تا به استادم نشون بدم
وقتی خواستم سوار بی آر تی خط امام علی بشم دیدم یه اتوبوس خوشگل داره میاد خیلی نو و تمیز بود انگار تازه راه افتاده بود تا بیاد و منو به مقصد برسونه وقتی نشستم دیدم یه آقا داره گوشیشو میذاره تو شارژ
یه لحظه به خودم اومدم دیدم دسته های اتوبوس پره از جاهایی که میشه گوشی رو شارژ کرد
خیلی اتوبوس عالی بود و این جای یو اس پیش فوق العاده بود
سپاسگزارم از خدا که بی نهایت امکانات تو شهر تهران هست که ما میتونیم ازش استفاده کنیم و لذت ببریم
هر لحظه امکاناتی که برای استفاده میذارن که رایگانم هست داره بیشتر و بیشتر میشه
وقتی رفتم سر کلاسم خواستم به استادم نشون بدم ،گفت من که نمیدونم چجوریه من داور نیستم اگرم داوری کنم و بگم خوبه اونا هم نظرشونو بگن متفاوته ، و من نشون ندادم طرحی که خدا بهم الهام کرده بود
به خودم گفتم طیبه چرا میخوای نشون بدی ؟ چرا میخوای همه اش بگی که من فلان کارو انجام دادم ؟
و فکر کنم جوابش اینه حس میکردم اینجوری بیشتر مورد توجه قرار میگرفتم و جلب توجه کردن به اینکه من هم نقاشیم و تصویر سازیم خوبه ، درست نیست و یه جورایی شرک توشه که ناخودآگاه اینو میرسوندم که من کشیدم
در صورتی که هیچ طرحش برای من نیست همه رو خدا لحظه به لحظه مثل یه برقی تو دلم انداخت و من فقط دنبال عکسی گشتم که به دلم افتاد تا اونجوری طراحی کنم
وقتی کلاس شروع شد خیلی صحبتا شد درمورد هنر و چیزای دیگه اواخر کلاس استاد گفت : از فردا ،هر هفته یک شنبه ورکشاپ رایگان رنگ روغن هست، طراحی و کار با مدل زنده ، جوریه که مثل هنرمندا و نقاشای خارجی که میشینن و همگی باهم دایره ای میشینن و مدل وسط قرار میگیره و شروع میکنن هر کس از زاویه دید خودش کار میکنه
ما هم اونجوری کار میکنیم و این کار سال ها بود تو پاساژ انجام میشد و همه استادا میان ،هنرجوها هم میان
من سریع گفتم من میام و خیلی خوشحال شدم که میتونم شرکت کنم و یاد بگیرم ، قرار شده اگر خدا بخواد از فردا یکشنبه ها کلاس رایگان رو شرکت کنم
استادم بعدش اضافه کرد که هر کس تو همون روز که از 10:30 تا 5 بعد از ظهر زمان داره ،بتونه که یه کار خوب تحویل بده و تو داوری برنده بشه
به یه نفر یک سکه تمام طلا میدن که حدودا 40 میلیون قیمتشه
وقتی اینو شنیدم خیلی خوشحال تر شدم و گفتم چرا که نه حتما میام و هم یادگیریه و هم جایزه داره ، برای جایزه اش هم تلاش میکنم برای یادگیریم تلاش میکنم
خیلی خوشحال بودم وقتی کلاس تموم شد از داداشم پول دو تا رنگو خواستم و برام فرستادم
گفتم خدای من کمکم کن انگار داری وظایفمو بیشتر میکنی ، باید بیشتر از قبل مسئولیت پذیر تر باشم
بیشتر از قبل تمرین کنم
هر چقدر داره میگذره ،انگار شرایط، داره متفاوت تر میشه
سعیمو میکنم تا باورای قوی بسازم و دنبال الگو باشم
انگار یه جورایی داره روند زندگی من تغییر میکنه ،عمل گرا تر از قبل شدم و بیشتر سعی میکنم حرکت کنم حتی آدمایی که باهاشون ارتباط برقرار میکنم هم تغییر کردن
آدما مهربون تر و با احترام تر سر راهم قرار میگیرن ،آدمایی که عشقو میشه از نگاهشون دید و حس کرد و خیلی صمیمانه باهام صحبت میکنن انگار سال هاست که میشناسمشون
با اینکه ممکنه یک بار فقط باهاشون صحبت کنم
قبلا اصلا اینجوری نبود من نمیتونستم با هیچ کسی ارتباط برقرار کنم و درست صحبت کنم
وقتی میخواستم برم خونه ، به مادرم زنگ زدم گفت قراره داداشت بره خونه عموت ،گفتم ببیمم منم میتونم برم ،اگر رفتم میرم و شب باهاش برمیگردم خونه
مسیرم یهویی تغییر کرد سمت خونه عموم
وقتی رفتم زن عموم پرسید سنکا رو تموم کردی ،مجسمه ای که میکشیدم اسمش سنکا بود، خیلی خوشحالم که اطرافیانم ذوق و شوق دارن برای کارام و حتی کسانی بودن که قبلا به هنر زیاد علاقه نداشتن ولی الان کارامو که دیدن خیلی پیگیر میشن که چیکار کردی چقدر پیشرفت راشتی و مشتاقن که کارامو ببینن
امروز به طرق مختلف آدما نگاهم میکردن و لبخند میزدن ،تو مترو من راشتم به صدای ضبط شده خودم گوش میکردم و لبخند به لب داشتم ،یهویی میدیدم بهم نگاه میکنن و خود به خود لبخند به لبشون میومد
خیلی حس خوبی داشتم این چند روز که سعی میکنم آگاهانه بیشتر تمرکز کنم روی تغییر باورهام و تکرارشون در کنار بقیه عمل به قوانین و حرف زدن با خدا
چقدر لذت بخش بود وقتی فهمیدم که با تکرار و احساسی که داشتم حین تکرار باورها و واقعا از درون شاد بودم ،قشنگ حس میکردم که آدما هم این حس پر از عشقمو دریافت میکنن و مثلا ،اصلا لبخند به لب نداشتن وقتی به صورتم نگاه میکردن ناخودآگاه لبخند میزدن
این روزا یه جور دیگه آرومم
وقتایی که بیشتر سعی میکنم باورایی که نوشتم و ضبط کردم رو هی تکرار کنم بیشتر حالم خوبه
و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که این همه نعمت و ثروت،که بزرگترین ثروتم حرف زدن با خودشه که الان شده یکی از لحظات عاشقانه من با خدا
ماچ ماچی جذاب خودم که هیچ کس هیچ کس تاکید میکنم هیچ کس مثلش نیست تک و یکتاست و بزرگترین و بینهایت عشق و بینهایت باحال و مشتی
الان که مینوشتم انقدر حس عشقی داشتم که گفتم بغلت کنم خدا که یهویی خودمو بغل کردم
چقدر حس فوق العاده ایه
خدایا شکرت
خدایا ازت میخوام بیشتر و بیشتر کمکم کنی تا بیشتر عمل کنم
بی نهایت سپاسگزارم
به نام خدای هدایتگرو مهربانم
سلامی به گرمی دلهای دوستانم در این سایت الهی سلام به استاد عزیزم و عزیز دلشون مریم جانم
دیدن این الگوها و دیدن نتایجه دوستانم که چطوری خودشون رو تغییر دادن و از کجا به کجا رسیدن
چه مسیری رو رفتن و تا افکار و باورهاشون و شخصیتشان رو تغییر دادن که به قول آقا هادی که میگه من با هادی قبل زمین تا آسمون فرق دارم
یا مثل آقا رضا عطار روشن
همانطور که دوستمون آقا هادی گفتن اول صداقت داشته باشی با خودت رو راست باشی وقتی به تضادی میخوری و میبینی دیگه نمیتونی کاری کنی و میفهمی از دستت هیچی بر نمیاد اون موقع ست که تسلیم میشی و دست به تغییر میزنی یعنی خداوند میاد و دستتو میگیره و هدایت میکند
امثال این آقا هادیها و آقا رضاها به ما درس محکمی میدهند تو با خودت صادق باش کلاه به سر خودت نذار اون راهی که درسته قدم بذار
اگر چیزی رو برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم مپسند این میشه ارزش و احترام گذاشتن اول به خودت و بعد به دیگران ست
صادق بودن در کارهات یه نوع رضایت درونیست
من با آقا هادی اشک ریختم اونجایی که میگفت درگه ما درگه نومیدی نیست صدبار اگر توبه شکستی باز آیی واقعا همینه خداوند رحمان و رحیمه خداوند غفور رو رحیمه اول میبخشت بعد بهت نعمت میده خدایا شکرت که تو مدار این آگاهیها و فایلها قرار دارم که میفهمم در مدار درست هستم الهی شکرت
نکته بعدی اینه که تعهد دادن ست
وقتی تعهد میدی دیگه راهتو کج نمیکنی آقا رضا و آقا هادی روی تعهدشون ایستادن و ادامه دادن تمرکز کردن و هدف برای خودشون گذاشتن باورها و افکار مخرب و اشتباه و نابود کننده رو حذف کردن از زندگیشون و یه زندگی جدید با افکار و باور جدید و نتایج جدید رو شروع کردن
ممنونم از شما استاد عزیزم که صحبتهای این عزیزان رو روی سایت قرار میدین تا امثال من درس بگیرن که بله میشه تغییر داد هر چیزی رو که بخواهی چون ما خالق صد درصدی زندگیمون هستیم وقتی تسلیم میشی و نتیجه میبینی ایمانت به خداوند بیشتر میشه و هی قدم بعدی رو برمیداری اونم با احساسه خوب و شخصیت درست
که همه جزئی از زندگیت میشود
خدایا ممنونتم که منو هدایت میکنی هر لحظه به این سایت برای دیدن و شنیدن و نوشتن و خوندن زیبایبها و خوبیها و نتایج مثبت پایدار و تعهد دادنها وصداقتها
استاد عزیزم ممنونتم سپاسگزارتم
من از بچگی مامانم هیچوقت بهم دروغ نگفته
و خودمم هیچوقت دروغ نگفتم به هیچکس
البته یه چند جا گفتم
ولی در هرصورت این عادت رو درخودم ایجاد کردم که هیچوقت دروغ نگو
حتی اگه اشتباه کردی اگر لازم شد به کسی بگی با جسارت بیان کن
اینم نباشه که به همه همه چیو بگی
خیلی وقتا لزومی نداره
که به بعضی افراد بگی
در هرصورت صداقت اصلی ترین رکن زندگی منه
و من اینگونه زندگی کردم
و فکر میکنم صداقت هست که باعث شده خیلی جاها نتونم به خودم دروغ بگم و مسیر درست رو پیدا کردم
منم مثل هادی جان
محصولات استاد رو رایگان استفاده کردم ولی دیدم به جای خیرو برکت نتیجه عکس داد توی زندگیم یا اصلا نتونستم استفاده کنم نتونستم آگاهی هاشو عملی کنم
چون به اعتقاد من آدم اگه از مسیر هموار حرکت کنه پول به دنبالش میاد
اما اگر بخوای از سیر هموار حرکت نکنی امکان نداره به پول برسی
شکر خدا من این موضوع رو فهمیدم و از مسیر هموار زندگیم از جایی که هستم
از مداری که توش هستم حرکت میکنم
از قانون سلامتی گرفته تا دیگر محصولات تا عشق و مودت تا حل مسائل همشو پاک کردم
و فقط از دوره هایی که دارم به صورت صحیح و تمرکزی استفاده میکنم
به امید برکت و خیر توی زندگیم