نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 6

سلام

این مدت تو فکر آقا هادی بودم که چقد آدم باید روی خودش کار کنه تا این نتایج خوب رو بگیره

قبلا توی یکی از کامنت ها راجع به یک شخصی صحبت کرده بودم که خیلی هدایتی به محل کار همسرم اومده.امروز اومد اینجا و گفت صاحب کارم بهم یه خونه ی دو اتاقه داده تا توش موقت زندگی کنم.با هزینه ی صاحب کار.

سریع داستانش اومد جلوی چشام که دیت کمی هم از هادی نداره.

خلاصه وار می گم

توی درمانگاه همسرم دنبال دکتر مجاری ادراری بودن که همسرم اسم این دوستش میگه.

باور کنید اصصصصلا همسر من با ایشون سالهاست که رابطه ای نداره(ماجرای هدایت رو ببینید)

چی میشه که همسر من اسم این یادش میاد ؟؟؟

خدااا،خدا می خواسته.من امروز تماما میگفتم یه چیزی توی این شخص عوض شده.

بعد این سال‌ها نمیتونسته تخصصش بگیر و با کار سخت و ماهی ده تا کشیک شب (که میگفت من وقت غذا خوردن ندارم،بدترین کیس میارن توی شیفت شب)

ریس درمانگاه بهش میگه کار تخصصت درست می‌کنم و الان دو ماهه دیگه می‌خواد بره تخصص.

اوایل سه روز شهر ما بود بقیه که برمیگشت هم تماما شیفت.

الان متوجه شدم توی این مدت سه روز اینجاست دو روز هم شهر دیگه فقط تا ساعت ۳کار میکنه.دیگه از شیفت شب خبری نیست.حقوق دو برابر با کار کمتر.

و اینجا هم خونه ی کامل تحویلش بدون هیچ هزینه ای که هروقت بخواد بچه هاش بیاره راحت بیارنشون.اون دوستمون برای این اتفاقات هیچ کاری نکرده ها.روحش هم از این برنامه ریزی خداوند خبر نداشته،فقط یه چیزی درون این شخص تغییر کرده و اون باعث این نتایج شده.اصلا هم با این مباحث آشنا نیست.باورش اینه که امروز زندگی کن فردا خدا بزرگه.

اووونقدر ماجرای این شخص برای من درس داره که البته تا قبل از این فایل ،اصلا درکش نمی کردم.

ولی به قول شما ما باید بنشینیم روی خودمون کار کنیم تا در مدار قرار بگیریم واگرنه هر چی زور بزنیم اتفاقی نمی آفته.