نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 6

سلام استاد دوتا کامنت گذاشتم تو سایت راجع به اوضاع و احوال الانم

چقدر انرژیه سایت بالاست انقدر حال ادمو خوب میکنه که ناخوداگاه باور کردم از لحظه ی کامنت نوشتن و فعالیت روی سایت زندگیه من و مهم تر از اون حال درونیم چقدر بهتره آرامش بهم تزریق شده

من درگیر مسایل بسیار بدی شدم که گفتنش فقط مغزمو داغون میکنه از عذاب وجدان

از چندین روش هم برای بهبودیه حالم استفاده کردم مثلا داخل پیام های شخصیه پیویه تلگرام خودم صدامو ضبط کردم هم راحت تر بود واسم هم احساس امنیت واسم داشت جمعه ی هفته ی گذشته بوود هرچند با این کار ها فقط کمی حالم بهتر شد اما اونقدری روش دلخواهم نبود

میدونم که فقط منو از اون حالت خفقان کننده ای که خودخوری و سکوت سنگینم باعث شده بود بترکم بیرون اورد

الانم به عنوان یک روش کنترل ذهن یک ابزار خوبیه گاها میخوام ازش استفاده کنم چون بجای چرت و پرت گفتن با بقیه با خودم ویس میگرفتم و اولا چکاپ فرکانسی انجام دادم دوما قوانین هستی و یاداوریه خواسته هام بوود

منی که عاشق نوشتن بودم یک مدتی انقدر از خودم دور شده بودم که حتی دستم یاریم نمیکرد یک سلام تایپ کنم یا داخل دفتم حتی یک تاریخ بنویسم

الان دوباره نور امید به قلبم تابیده

میخوام از خیلی چیزها صادقانه تر از گذشته باهاتون صحبت کنم و هیجان ها و لجبازی های سابقم رو بریزم دور

از نقطه ضعف هایی که باید حلشون کنم

از کج فهمی هایی که از اموزش هاتون داشتم

از نتایجی که از دوره هاتون داشتم

از روز های خوبی که ساختم

از خواسته هایی که دارم میخوام هر شب بیام و بگم شاید هر بار برای خودم یک دری از هدایت و اگاهی باز شد و در این بین بچه ها هم با من تعاملاتی رو داشته باشن که به هممون کمک هایی بشه

با خودم خیلی در گیر بودم که بعد از یکسال دور شدن از این فایل ها و کلی اتفاقات بد دوباره از کجا شروع کنم

الان مدارم خداروشکر یک درجه نسبت به هفته پیش بالاتر اومده دست کم نفرتم از خودم کم شده میدونم هنوزم عذاب وجدان دارم اما خیلییییی بهتر از هفته ی قبله حالم میدونم که باید این تغییراتم رو ادامه بدم اروم اروم

اومدم چند بار از اولین فایل سایت شروع به نت بداری کنم و به ترتیب برم جلو ولی ی حس سختیه کار داشت واسم و با دو تا کامنت یکی روی فایل جهت دهیه اگاهانه به کانون توجه یک کامنت داخل بخش عقل کل و مرور اون نوشت ها دلمو زدم به دریا و گفتم زهرا یادته هدایت چه شیرین بود بیخیال بابا ببین قلبت چی میگه برو اونو گوش کن

و با اطمینان و اشتیاق کلیک کردم روی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن

فایل مصاحبع با استاد قسمت 20 اومد و دوباره ذهنم گفت نه اینا سلسله فایله باید دونه دونه از اول گوش بدی نت برداری کنی همون موقع ساکتش کردم گفتک چی میگی خود خدا هدایتم کرده میخواد تو همین یدونه فایل ی چیزی بهم بگه حالا تو میخوای اصول یاد من بدی؟؟؟؟؟

بعد پلی کردم و با اینکه تمام ذهنم پر از چرت و پرت شده و ناخوداگاه گرایش به محتواهای نامناسب و منفی دارم تلاش کردم ی کوچولو دقت کنم ببینم استاد چی میگه و بعد دیدم موضوع شجاعته هروقت اسم این کلمه میاد منو یاد اون دختر بچه 13 ساله ای میندازه که دل شیرش رو دست نداشت و همه مردای پر ادعای فامیلو میزاشت تو جیبش

بی کله از دیوار بالا میرفت میپرید که مسیرش کوتاه تر بشه موقع باشگاه رفتن و تفریح تو طبیعت

بی کله والیبال بازی میکرد با تمام وجودش که اگر در حین بازی صدمه هم دید و مرد مهم نیس از بازی لذت برده

انقدر شجاع بود که سخت ترین مسیرای کوه رو بالا میرفت و ترس از پرت شدن از ارتفاع رو نداشت

نمیترسید از حرف مردم که بهش بگن وای تو دختری موهاتو کوتاه نکن با مردا بازی نکن بیرون نرو پاهاتو تو اب نزار میگن دیوونه ای بشین ی جا از درخت بالا نرو توت بخوری خخخخ من متفاوت ترین دختر فامیل بودم معروف بودم به نترس ترین شجاع ترین و با روحیه ترین بچه رویاپرداز بلند پرواز و به نظر خیلیا توهمی

من اینا رو به یاد اوردم که تو اون سن نمراتم 20 بود شاد بودم موفق بودم روابطم خوب بود نماز میخوندم رابطم با خدا خوب بود کتابایی رو مطالعه میکردم که هیچ کدوم از هم سن و سالام نمیخوندن و خلاصشونو یک مقاله کردم راجع به قانون جذب چون همشون در مورد موفقیت بود

من همچین تحولاتی رو تو اون سن داشتم که البته این ویژگی هارو در اثر خوندن کتاب ها بدست اورده بودم در دوران دبستان هم پر از مشکلات روحی بودم

اما مسیله اینجاست چی شد که ترس ها به من چیره شدن و من اون دخترک جذابو از دست دادم اینا برام تداعی کننده ی این بود که زهرا تو میتونی بازم همون بشی و تو همونی دوباره زنده شو

بعد این فایل نظرمو جلب کرد جالبه اینو دیگه باید از اولش میدیدم اما من ناقص قسمتای قبلشو گوش داده بودم با این وجود گفتم بزار همین قسمتشو گوش میدم بعدا از اول میرم میبینم

و این فایل ی تاثیر ارامش بخشی شد برام که باید انگار دقیقا بعد از اون فایل مصاحبه قسمت 20 میدیدمش

و با دیدنش انرژیی گرفتم گفتم بابا من دقیقا همینا رو میخواستم بشنوم

چون من بارها فکر خود کشی داشتم و همین چند روز پیش بود داشتم به مرگ فکر میکردم و با همین فکر یکمییییی عذاب وجدان هام و کارهایی نادرستی که انجام میدادم کمترش کردم

یعنی از مسیر نامناسب یک مقدار دور شدم به راه بهتر اومدم

اینو بگم من کج فهمی از صحبت هاتون داشتم

چون قبل اشنایی با شما صحبت اخوندا رو گوش میدادم و نماز های خیلی طولانی میخوندم

شاید صحبت های اونا کلی باور های بدی رو بهم انتقال دادن ولی نماز هاام از ته دل منو به خدا نزدیک میکرد و با فایل های شما این کج فهمیو داشتم که انگار مثلا کسایی که نماز نمیخونن خیلی ادم هایی یکرنگ تری هستن و اینا همش تظاهره با این طرز فکر نخوندمش ولی قرانو مطالعه میکردم در طول مسیر خیلی راهمو شل و سفت گرفتم قرانم بهم ارامش میداد اما صادقانه بگم نمازی که اون موقع میخوندم میتونم بددمگم ی ارتباط عمیقی با خدا برام ایجاد میکردکه وقتی کنار گذاشتم کمتر تجربش کردم چند روز پیش اومدم به روش خودم نماز خوندم نمیگم به اصول رایج نه ولی وضو گرفتم و سجده کردم حس پاک تر شدن داشتم حس برگشتن به خدا و تازه من فهمیدم بعد این همه سال این همه فایل گوش دادن از شما تاززززززه فهمیدم بابا شما چی میگی

این یکسالی که دور شدم از اگاهی های سایت شاید خیلی بهم ریخت زندگیم اما یک زنگی داشت برام

اولیش این بود که من تا قبل از این یکسال تو فاز این بودم که فقط فایل ببینم و هیچ اقدامی نکنم>

بعد یک سری قدم برداشتم هم زمان رو ذهنمم کار کردم نتیجه هم گرفتم ولی بعد یک مدت کار کردن روی ذهنم رو رها کردم و هرررررچقدر تلاش فیزیکیمو بیشتر کردم نتایجم بجای بهتر شدن و بالا رفتن سقوط بود و شکست