نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 6

اگر می خواهید نتایج خود را با ما به اشتراک بگذارید:

اگر می خواهید درباره نتایج خود با استاد عباس منش صحبت کنید، می توانید یک ویدئو درباره نتایجی که با استفاده از آموزه های استاد عباس منش در زندگی خود خلق کرده اید، آماده کنید. از آنجاییکه ارسال ویدیو از طریق ایمیل شما به آدرس ایمیل وبسایت ما محدودیت دارد، می توانید این ویدئو را در جایی مثل صفحه اینستاگرام یا یوتیوب خود قرار دهید و سپس لینک آن صفحه را به آدرس ایمیل سایت، ارسال کنید تا ما از ویدئو شما باخبر شویم.

برای ضبط ویدئوی نتایج خود، سعی کنید از این فرمت استفاده کنید:
1. ویدئو نتایج خود را در مکانی ساده، خلوت، آرام و بدون عوامل حواس پرتی ضبط کنید. یعنی مکانی که تمرکز شما به صورت کامل بر اصل موضوع باشد.
2. سعی کنید ویدئوی خود را به این شکل بخش بندی کنید:
به چه شکلی با آموزش های استاد عباس منش آشنا شده اید؟
از چه فایلها و دوره هایی استفاده کرده اید؟ (می توانی نام دوره ها یا آموزش های استفاده شده را قید کنی و اگر زیاد هستند، نام فایل یا دوره ای را قید کنی که در آن مورد بیشترین تأثیر را در نتایج شما داشته)

  • در چه شرایطی شروع به تغییر زندگی خود کردی؟
  • چه اقدامات عملی را برای بهبود زندگی خود انجام دادی؟
  • بر چه ترسهایی غلبه کردی؟
  • چگونه کانون توجه خود و ورودی های ذهن خود را کنترل کردی؟
  • و چطور ایمان و توکل به الله را در عمل نشان دادی؟

در یک کلام، تغییرات ایجاد شده در کیفیت زندگی خود در تمام جنبه ها را با جزئیات مناسب و مرتبط، قید کنید.

آدرس ارسال ایمیل به گروه تحقیقاتی عباس منش:

[email protected]


منابع بیشتر:

دوره 12 قدم

دوره عزت نفس

فایلهای موجود در دسته بندی اجرای توحید در عمل

رابطه ما با انرژی ای که خدا نامیده ایم

ایمانی که استمرار در عمل می آورد

دوره اصول کسب و کار شخصی 

کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم


سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    709MB
    37 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 6
    73MB
    37 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا زارعی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    جااااااانم ،جاااااااااانم به این همه عشق و احساس و صداقت و خلوص نیت

    جاااااااانم به این بغض اخر ویدیو

    جاااااااانم به این استاد که هیچی نمیتونم در وصف بزرگی شما بگم استاد ، کی واقعا این همه تونسته در جهان گسترش ایجاد کنه ؟؟؟

    کی تونسته انقد در این زمانه قلب هارو با خداوند اشتی بده ؟؟؟

    میشه واقعا از سما تشکر کرد ؟؟؟

    استاد عشقی که نسبت به شما دارم دقیقا عشقیه که نسبت به پدرو مادرم دارم

    مگه میشه یکی انقد محبوب باشه و انقد این همه ادم عاشقش باشن ؟؟؟

    تا یادم نرفته اینو بگم

    توی صحبت های هادی عزیز تو گوشم زنگ میزد ، اینکه هادی میگف لطف پروردگاره ،هدایت اونه ،کمک‌ اونه

    استاد اینو شما به ما یاد دادید که اعتبار تمام موفقیت هارو بدیم به خداوند و من اینو خوب یاد گرفتم استاد و نمیدونی استاد بعد یک حل مسئله ای و بعد کسب یک موفقیتی وقتی که میگم خدایا من نبودم تو بودی و میگم خدایا تو هدایت کردی ،استاد نمیدونی وقتی این جمله هارو عدا میکنم بعد هر موفقیتی چقدر وجودم ارامش میگیره ،چقدر احساسم خالص تر میشه و الانم اشکام سرازیر میشه با نوشتن راجبش

    چی بگم واقعا؟؟؟ خداوند همه چیز میشود همه کس را به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

    من کافیه مرد راهش باشم ،اون برای من کافیه

    و اینجا از تکامل رسیدیم به تصاعد توی داستان هادی عزیز

    استاد یاد توضیحات شما توی دوره 12قدم افتادم توی قدم دوم که میگید وقتی این باورهارو ادامه میدید میتونید شخصیتی بسازید که تا ثریا بره بالا ،توی داستان هادی عزیز هم همینه و چقدر تحسین میکنم هادی رو که انقد استقامت کرد در مسیر درست

    به قول قران : قالو ربنالله ثم استقامو فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون

    انان که گفتند پروردگار ما خداست و استقامت کردند نه ترسی خواهند داشت و‌غمی

    و هادی عزیز نمونه ی بارز ایمان به غیبه ،ایمان به نتایج فرکانس ها و ایمان به درستی مسیره

    و چقدر تحسین برانگیزه و خداوند پاداش میده به این جنس از ایمان و چقدر هدایت ها بی نظیر بود مثل همیشه یعنی خداوند هادی رو طبق درخواست هادی هدایت میکنه و کاراشو انجام میده و میزارتش توی بیمه و میگه این برات خوبه و استقامت کن و بعد کسب موفقیت و رشد عزت نفس و خودباوری و خلاصی از شخصیت قبلی ، هادی عزیز احساس میکنه که باید وارد کار املاک بشه و علاقه ی بیشتری به اون داره و هدایت ها در تمام مسیر همراهشه و عین اب خوردن کارا براش انجام میشه و در عرض 20روز میشه مدیر یک بخش و موفقیت موفقیت میاره و بوم بوم بوم و این نتیجه ی ایمان به خداونده ،نتیجه ی عمل به الهاماته ،نتیجه ی کنترل ذهنه زمانی که ناامیدی غلبه میکرد و هادی عزیز باز کنار میزد نجواها رو و اجازه میداد نور خداوند بر قلبش بتابه ، چقدر این فایل ها زندس ، اصن انگار لایوه با این که چند سال پیش ضبط شده انگار که الان هادی داره تعریف میکنه و استاد دارن توضیحاتشو میدن ، خدایا شکرت که باز هم یک مهر تایید خیلی خیلی خیلی بزرگ به درستی این مسیر و بودن در صراط مستقیم شد برام این فایل

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت که هر روز داری ایمان منو به خودت و قوانینت بیشتر و بیشتر میکنی

    توحید عملی ، خدایا چقدر جاها توحیدی عمل کردیم و‌پادشاهی کردیم واقعا

    استاد دوس دارم یه داستانی تعریف کنم براتون که زمانی که 17سالم بود اتفاق افتاد و صبح که یادش افتادم عظمت و لطف پروردگار رو یاد کردم و احساساتی شدم .

    سال 95 توی فست فود پسر خالم توی بندرعباس مشغول کاربودم و پسرخالمم طبق معمول چون من بودم خیالش راحت بود و مغازه پیداش نمیشد

    ماه رمضونم بود و من یه ادامس تو دهنم داشتم میجوییدم که دونفر مامور اومدن داخل و مجوز خواستن چون مغازه باز بود از صب و گفتم صاحب پروانه خودش نیست و دروغ گفتم که توی گاوصندوقه مجوز و کلید و برده ، بعد این مامورا نگا من کردن گفتن داری روزه خواری میکنی ؟؟؟ منم خب کلّم خیلی باد داشت اونموقع و اصلا توی این فضاها نبودم ، گفتم اره ، گف مگه توی مملکت اسلامی زندگی نمیکنی ؟؟؟گفتم خب که چی ؟؟ هر کی و قبر خودش میخوان بزارن ، بدون هیچ واهمه ای استاد اینارو گفتم و اینام دیدن که نترسم ،گف که برو روپوشتو عوض کن بیا بریم برا مغازه یه تعهد بدی که بتونین باز کنین فردا ،گفتم باشه ولی یادمه حسم خوب نبود و دخل مغازه رو جمع کردم نقدی هارو توی ماشینم زنگ زدم به پسرخالم که داستان اینه ،گف مطمئنی برا مجوزه گفتم نه بهونس بخاطر روزه خواری دارن میبرن ، رسیدیم کلانتری و اونجا چند نفرم به جرم روزه خواری و دونفرم به خاطر باز کردن کافه قبل افطار گرفته بودن که اینا مثل بید داشتن میلرزیدن و التماس میکردن و نشوندن و دونه دونه داشتن اظهارات مارو مینوشتن و چاپ میکردن و به من که رسیدن دوتا مامور عقده ای گفتن که یه جمله ای توی مغازه گفتی اونو یه بار دیگه میگی؟؟؟ بدون کوچکترین ترسی قشنگ یادمه یه بار دیگه جمله رو تکرار کردم و گفتم هر کی و قبر خودش میخوان بزارن ،هههههه نمیدونم این جمله از کجا افتاده بود سر زبونم اونروز که فلبداهه تو مغازه گفتمش ، خلاصه اینا نوشتن با یه قیافه ای که الان ببریمت پیش قاضی حالیت میشه این پررویی و غرورت رو که از قیافه هاشون معلوم بود ، خلاصه مارو به هم دستبند زدن و سوار ون کردن و بردن پیش قاضی توی دادگاه تو‌همون خیابون ، و‌من اصن یادمه اینکه نمیترسیدم که هیچ تازه طلبکار بودم و منتظر بودم قاضی بگه حرف بزن که بتوپم بهش و دلم پر بود واقعا ، دونه دونه گفتن و قاضی داشت حکم هارو مینوشت و من چقدر از این ادمایی که التماس میکردن بدم میومد اونجا ،خلاصه رسید به اظهارات من و کاغذ و برداشت و اسممو صدا زد که گفتم منم ،شروع به خوندن کاغذ کرد و وسط خوندن یه نیش خند ملیح زد که قشنگ یادمه و فک کنم به اون جمله معروفه رسیده بود که گفته بودم ، خلاصه یه چیزایی نوشت و دونه دونه گفت بیاین امضا کنین و چه استرس وحشتناکی داشتن از ترس شلاق استاد ،ولی من به خداوندی خدا اصن ضره ای واهمه نداشتم پیش خودم میگفتم شلاق میخورم و التماس نمیکنم ، و این نترسیدن استاد و این قدرت رو به رب دادن استاد و این بی ارزش شمردن قدرت ادما استاد باعث شد که خداوند منو نجات بده ، رفتم موقعی که داشتم اظهارات ومیخوندم که امضا کنم دیدم قاضی به جای من زیرش نوشته که من داشتم ادامس میخوردم ولی نمی‌دونستم که ادامس روزه رو باطل میکنه ،امضا کردم و از قاضی تشکر کردم و بقیه رو یادم نیست من از اتاق خارج شدم و اومدم سمت بیرون که پسر خالم رسیده بود و تیپ اخوندیم زده بود و موهارو داده بود پایین و یقه رو بسته بود که خندم میگرف بعد دیدم دوتا ماموری که منو اوردن دم در وایسادن ، گفتم بزا اذیتشون کنم یه کم همینکه داشتم وسایل رو از دژبان تحویل میگرفتم همونایی که موقع داخل رفتن گرفته بودن گوشی و پول و خلاصه به پسر خالم گفتم داداش بندر چقد عوض شده ،عینه اینایی که بعده چن سال از زندان ازاد میشن ،پسرخالمم با خنده گف اره داداش میدونی چندوقته داخل بودی ؟؟؟!!! و مامورا استاد کارد میزدی به این دوتا خون در نمیومد ازشون ، و خدا البته اونجارم به خیر گذروند که به جرم مسخره کردن افسر قانون دوباره نگرفتنم ،

    استاد الان که نوشتم یادم اومد که چرا صب این از لابلای پوشه های مغزم اومده بالا ، چون که دیروز تمرکزم روی فایل اخر پروژه خانه تکانی ذهن بود که شما اونجا اخر فایل در مورد این حرف زدین که افرادی توی حکوت هستن که مریضن و از اینور مردمی که ناراضی و اینا همو پیدا میکنن و من توجهم روی این مثال فوق العاده بود که صب یادم اومد که اره این قاضی که اون شیفت اونجا بود بسیار ادم راحت گیر و در صلحی بود با خودش و همه رو یه جوری فک کنم پیجوند ولی خب در مقابل این دوتا مامور به شدت عقده ای که بچه 17ساله رو بخاطر یه ادامس میکشونن میبرن کلانتری اونم به دروغ که گفتن بیا و برا مجوز مغازه امضا بده ،درصورتی که اصن صنف این قضیه فرق میکنه ، خلاصه بگم که خوبی و بدی هستن کنار هم و ما انتخاب میکنیم که به سمت کدوم بریم و چندین مثال اینجوری دارم از زمان قبل خدمت و زمان خدمت که خداوند چه بلاهایی رو از سرم گذرونده و چقدر مهربانه خداوند و پوشاننده ی عیب هاست که الان وقتی یاد حماقت هام میفتم تنم میلرزع و میگم من رو چه حسابی این‌کاراو انجام میدادم ؟؟؟

    الهی شکرت واقعا

    سپاس گزارم خداوند مهربان من .

    سپاس گزارم استاد عزیز

    سپاس گزارم هادی عزیز

    سپاس گزارم

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: