نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 7

سلام استاد عزیزم و سلام همکلاسی های خوبم

استادجان بارها و بارها اینو هم شما فرمودید و هم همکلاسیهای عزیزم که نحوه آشنایی هر کدوم از ما با شما از یک راه و طریق منحصربه فرد بوده . بله این کاملا درسته اما من نکته ای رو میخوام بگم . میخوام بگم دقیقا مثل همون موقعی که شما می فرمایین خواسته هاتون رو از خدا بخواهین و کاری نداشته باشین که چجوری میشه و مسیر رسیدن به خواسته هاتون چجوریه، اینجا هم دقیقا همین اتفاق داره میوفته . وجه مشترک همه ما، با وجود تفاوت مسیر رسیدن به خواسته که همون دریافت پیام الهی و توحید از زبان شما بوده ، اون وجه مشترکه لحظۀ ارسال درخواستمون بوده. همگیمون از دست شرایطمون مستاصل بودیم. همگیمون سیممون رو وصل کرده بودیم به انرژی لایتناهی خداوندی و همگیمون مثل موسی ولی با زبون خودمون گفتیم خدایا بسه دیگه . خدایا دیگه نمیکشم . خدایا خودت یه راهی باز کن . خدایا دیگه خسته شدم . خدایا از زخم زبونهای مردم خسته شدم از نگاهاشون خسته شدم خدایا هرکاری میکنم نمیشه خدایا خودت کمکم کن . خداجون بریدم دیگه. خداجون اگه تو کمکم نکنی آخه من چیکار کنم؟ خداجونم عزتم بده خداجونم دستمو بگیر. خداجونم هیچکسی نیست که کمکم کنه بهم آبرو بده .. تو تنهام نذار. خداجونم تنها کس منی تنها دوست منی هرچی برات حرف بزنم ازم خسته نمیشی هرچی ازت بخوام نه نمیگی . خدایا دیدی که هر تلاشی هر کاری که بلد بودم انجام دادم ولی نتیجه نگرفتم حالا میخوام دستمو بذارم توی دستای مهربونت توی دستای قوی و مهربونت خداجونم . تو منو ببر . من نتونستم برسم تو منو ببر ….

بله استاد جان اینطوری بودش که بعدش خدا یه نگاهی بهمون کرد و یه لبخند قشنگ و کوچولویی زد مهربونه مهربون. گفت من که اینجا بودم از اولش بودم منتظرت بودم … دیر نشده هیچ وقت دیر نمیشه . بیا عزیزترینم بندۀ من بیا این دست من . دستمو بگیر ببرمت جایی که صدای من کلام من داره بازگو میشه . جایی که از من میگن جایی که بهت یاد میدن صدای منو بشنوی . ببینی من همیشه با تو بودم و با تو خواهم بود تا همیشه .دارم باهات حرف میزنم همیشه و همیشه. اونجا بهت یاد میدن مثل بچگیات بهم اعتماد کنی . ببینی که پیشت هستم و همیشه بودم فقط این تو بودی که فکر میکردی تنهایی ولی نبودی …. به هدایت من اعتماد کن دستت رو بده من و با من بیا … باید پارو نزد وا داد … باید دل رو به دریا داد … خودش میبردت هرجا دلش خواست… به هرجا که رسیدی بدون ساحل همونجاست…. بیا عزیزم هدایتت با منه . من قول دادم که هدایتت میکنم پس نترس … فقط اعتماد کن بهم

استادجان این وجه مشترک همه ما بوده و نتیجه اعتماد این شده که هر روز بیشتر باهاش درد دل کنیم بیشتر ازش هدایت بخواهیم بیشتر از زندگیمون لذت ببریم و جالب اینه که شاید در ظاهر هنوز امکاناتمون تغییرات اساسی نکرده باشه اما قدردانتر شدیم زیبا بین تر شدیم جوری که وقتی شما مستند میذارید از دیدن زیباییهای خلقت اشک میریزیم و تسبیح میکنیم خداوند عظیم و قوی و مهربون و زیبادوست رو.

از حضور در این سایت الهی به خودم میبالم و از خدای خودم و شما استاد عزیزم متشکرم بی حد و اندازه

از مریم جون عزیزم هم ممنونم که برام یک الگوی تمام و کمال شده توی منش و رفتار و طرز زندگی . جوری که حتی وقتی دارم کارای خونه رو انجام میدم به یاد مریم جون هستم که چجوری با عشق کارای خونه رو انجام میده . منم یاد گرفتم. قبلا وقتی کار خونه رو انجام میدادم اعصابم خرد میشد میگفتم من شأنم بالاتر از این کارهاست ولی مجبورم انجام بدم و از سر اجبار و نارضایتی کارهای خونه رو انجام میدادم. واقعا خیلی ناراضی بودم ولی الان حس خوبی دارم وقتی خونه رو نظافت میکنم خونمون قشنگ میشه و حس میکنم انرژی خودم توی خونه جاری شده و چقدر حس خوبی بهم میده . وقتی مثل سابق به مسائل کوچیک گیر نمیدم و همش خنده و خوشحالیه، به این همه تغییر که اتفاق افتاده خوش آمد میگم و سپاس میگم خدای عزیزم رو

دوستتون دارم

پیروز باشید